مطالعه اسلام در چین: چند تحقیق تازه

بررسی کوتاه حاضر عمدتا به مطالعات اسلامی در میان مردمانی اختصاص دارد که به هویی (Hui) لقب یافته اند زیرا فقط آنها را به معنی دقیق کلمه می توان «چینی مسلمان » نامید

کالیفرنیای جنوبی

دانشگاه شیراز

بررسی کوتاه حاضر عمدتا به مطالعات اسلامی در میان مردمانی اختصاص دارد که به هویی (Hui) لقب یافته اند زیرا فقط آنها را به معنی دقیق کلمه می توان «چینی مسلمان » نامید. نه ملیت مسلمان دیگر را حکومت جمهوری خلق چین به رسمیت شناخته است که به زبان چینی به عنوان زبان مادری تکلم نمی کنند و شاید به طور دقیق تر به مطالعات آسیای مرکزی مربوط باشند. هویی ها، پرجمعیت ترین ملیت در میان ده ملیت مسلمان چین، در اطراف و اکناف چین پراکنده اند و اصولا با یکدیگر هیچ گونه وجه مشترکی جز مذهب خویش و یا خاطرات مذهبی که توسط اجدادشان به آنها رسیده، ندارند. سایر مسلمانان چینی قرابتهای زبانی، اقلیمی و تاریخی خود را حفظ کرده اند و همین امر باعث شد که کمونیستهای اولیه تحت تاثیر خط مشی های ملیتی استالینیستی شوروی در دهه 1950 هویت ملی آنها را به سمیت بشناسند، در حالی که می توان گفت سایر اقلیتهای مسلمان چینی در نواحی مرزی چین سکونت دارند و از نظر تاریخی و فرهنگی بیشتر با مناطق و مردم خارج از چین مانوس و آشنا هستند، هویی ها منحصرا در شهرها و در97 درصد از استانهای چین (اطلس جمعیت چین XVi , (Population Atlas of China) ،1987) سکونت دارند و به تاریخ داخلی هزاروسیصد ساله خود در داخل چین مباهات می کنند (ماکویی چنگ (Ma Quicheng) 1983، پیلسبری (Pillsbury) ، 1980) علاوه بر این در حالی که در ده سال گذشته شاهد افزایش بی سابقه آثار منتشر شده راجع به هویی ها بوده ایم، در مقام مقایسه مطالعات قابل توجهی بر روی سایر ملل مسلمان چین انجام نشده است، شاید به این دلیل که اقلیتهای مسلمان غیر هویی در مناطق حساس سیاسی و مناطق دور افتاده مرزی متمرکز هستند و دسترسی خارجیان به آنها کمتر بوده است. به هر حال در نتیجه مطالعات منتشر شده با اهمیت درباره آنان کمتر بوده است. (1) هر چند که این نوشته حاضر گرچه عمدتا به مطالعه مسلمانانی می پردازد که دولت چین آنها را به نام هویی ها شناخته است، اما همچنین اشاره هایی ضمنی به مطالعه کلی اسلام در چین دارد.

آمار سال 1990 نشان می دهد که جمعیت ده ملیت مسلمان اصلی چین 6/17 میلیون نفر است که 4/8 میلیون از این جمعیت را هویی ها تشکیل می دهند. (2) در آمار چینی، مشابه آمار امریکایی، مذهب به عنوان یک طبقه مشخص و معین مطرح نیست، بنابراین، آمار یاد شده فقط نظر دولت راجع به جمعیت ملیتهای دارای اکثریت مسلمان را نشان می دهد. به گفته دیگر این آمار شامل افرادی از این ملیتها است که ممکن است به اسلام اعتقاد نداشته باشند (مثلا اعضای حزب کمونیست) (Uigur) و یا به عمل بدان خود را ملزم ندانند. همچنین این آمار هان (Hun) و سایر ملیتهای وابسته به اقلیت را که ممکن است به اسلام معتقد باشند دربرنمی گیرد مانند مسلمانان تایی (Thai Muslim) که در یونان ( Yunnan) زندگی می کنند و ممکن است آنها را در گروه هویی و یا تایی طبقه بندی کرد. (رک: ما ویلیانگ (Ma Weiliang) 1986). بحث در مورد ارقام جمعیت در چین هنوز مورد اختلاف است. برخی از اعضای ملیتهای مسلمان، بالاخص یوگر، ادعا کرده اند که در آمارهای دولتی جمعیت آنها کمتر ذکر شده است. این مطلب بیانگر و مؤید بحثی چهل ساله است مبنی بر این که در چین قبل از حاکمیت کمونیستها جمعیت مسلمانان بالغ بر 50 میلیون نفر بوده است (رک: ینگ آی - فن (Yang I-fan) 23-7:1958; مجله جامعه جهان مسلمان (The Muslim World League Journal) 68-63: (10)6،1966)، که هنوز هم به طور گسترده در مطبوعات بین المللی مسلمانان انعکاس می یابد (رک: العربی (Al-Arabi) «الله در چین » (Allah in China) 9-67:(264)21، 1981: باگادر (Bagader) 60-59:1983; و چنگ (Chang) 4-72:1987) که معتقد است جمعیت مسلمانان چین به 40 میلیون بالغ می شود. این بحث، بینش و تلقی مسلمانان را از اسلام در چین تحت تاثیر خود قرار داده است گرچه ارزیابیهای کلی از آمار مسلمانان چین که توسط سازمانهای مستقل غیرچینی صورت گرفته، مثبت بوده است (رک: ارد Aird) ) ، 1982; بنیستر (Banister) 1984; گلدنی (Gladney) 25-222:1991; لی (Li) 44-325:1983; پیلسبری ( 8-35: b 1981). با این همه نکته قابل توجه این است که بنابر ارقام دولتی جمعیت ملیتهای مسلمان بین دو آمارگیری قابل اعتماد (در میانه سالهای 1982 و 1990) افزایش قابل توجهی به میزان 2/1 میلیون نفر یافته و نشان دهنده 13 درصد افزایش است که از کل افزایش ده درصدی جمیعت هان (Han) فراتر رفته است. از این گذشته، طبقه بندی هایی چون «مذهب » و «ملیت » که ملهم از خط مشی های ژاپن و شوروی سابق هستند در ساختار ناهمگن جامعه چین نمی گنجد و بالاخص برای مسلمانان و سایر اقلیتهای چینی مشکل آفرین بوده است (رک: گلدنی، زیر چاپ).

اکثر هویی ها نیز از طریق عمل به مذهب تسنن و تبعیت از مکتب فقه حنفی با یکدیگر ارتباط یافته اند و در میان خودشان به گروههای سنت گرا، صوفی و اصلاح طلب تقسیم شده اند (رک: فلچر (Fletcher) 1975، 1988; 1981). هر چند رافائل ایزرائیلی (Raphael Israeli) (4-63:1988) به وجود تشیع در میان مسلمانان چین اعتقاد دارد، لکن هیچ گونه بیانیه رسمی و روشن دال بر این مطلب وجود ندارد، شاید فقط بتوان تاثیراتی را در میان هویی ها مشاهده کرد که به علت مهاجرت اولیه ایرانیان و میراث اسلامی به وجود آمده است. (3) هر چند هیچ گونه آمار رسمی وجود ندارد، اما یکی از دانشمندان متخصص هویی های شمال غربی بر این عقیده است که بیش از نیمی از مسلمانان هویی چین به مذهبی معتقدند که به نام اسلام سنتی «گدیمو» ("Gedimu" traditionalist Islam) شناخته می شود، بدین معنی که به هیچ سازمان و گروه اسلامی خاصی بجز مسجد محلی خودشان تعلق ندارند. یک چهارم دیگر خود را «یحوانی » (Yihewani) می نامند (لغت چینی برای اخوان، اخوان المسلمین که متاثر از وهابیت هستند و یک چهارم آخری به گروههای اخوان صوفی متعددی چون نقشبندیه، قادریه و خبرویه تقسیم می شوند (ماتونگ (Ma Tong) 82-477:1983). درگذشته دولت تمایل داشت که از اخوان در چین به علت تجددگرایی، اصلاح طلبی، طرفداری از تعلیم و تربیت، انطباق با سیاست دولت و فعالیتهای مذهبی غیرسیاسی شان حمایت کند (رک: لیپمن (Lipman) ، زیرچاپ). در مقابل، بخصوص در اواخر دهه 1950 و دوره انقلاب فرهنگی، دولت مایل بود که کلیه انجمنهای صوفی و مسلمانان هویی سنت گرا که از نظر دولت، فئودال و بیش از اندازه سازمان یافته و شاید تهدیدی برای مقامات دولتی محلی بودند سرکوب شوند (رک: مک اینیس (Mac Innis) 72-169: 1972).

اگر اسلام در میان مردمی که هم اکنون به نام هویی در خود چین شناخته شده اند از چنین قدمت تاریخی، گسترش همه جانبه و نمودهای متنوع برخوردار بوده است، این سؤال پیش می آید که چرا تا این حد بطور کلی هم از صحنه مطالعات و دید جوامع اسلامی بدور بوده و هم مورد غفلت دانش پژوهان چین قرار گرفته است. جواب این سؤال شاید این باشد که اسلام شناسان غربی مطالعات مربوط خاورمیانه را محور قرار داده و آن را بر مطالعه اسلامی که به اصطلاح در حاشیه قرار داشته است ترجیح داده اند. بدین ترتیب ملاحظه می شود که بررسی وضعیت مسلمانان چین در مطالعات اسلامی و چینی به کمترین حد تنزل یافته و دقیقا به سبب آن که در عمل صورت جنبی و حاشیه ای پیدا کرده بندرت مورد توجه آکادمیک قرار گرفته است. طنز جالبی است; مسلمانان در چین یا آن قدر «اسلامی » هستند که از سایر مسلمانان جهان قابل تمایز نیستند و بنابراین ارزش مطالعه خاصی ندارند (مگر به عنوان شورشیان بالقوه در حکومتی غیرمسلمان). و یا آن چنان «همگون و جذب » اصطلاحی که مورد استفاده قرار می گرفت «چینی زده » بود) شده اند که دیگر از چینیهای هان قابل تمایز نیستند و بنابراین ارزش مطالعه خاص را ندارند. این نگرش که مسلمانان چین گروه مذهبیی محصور و منزوی بوده اند که اکثریت جمعیت چین حرمت آنان را زیرپا گذاشته اند تا آنجا که آنها را مجبور کرده اند که یا به صورت شورشی درآیند و یا همگون و جذب آنان شوند، مبلغان مذهبی پروتستان در چین را به این موضوع رهنمون ساخت که این گروه بالقوه تمایل به تغییر مذهب به مسیحیت را دارند و همین باعث چاپ و نشر مجموعه ای از آثار توسط مبلغان مذهبی چون مارشال بروم هال (Marshall Broomhall) (1910); ج فیندلی اندرو (G. Findlay Andrew) ; مارک بوثم (Mark Botham) ; اسحاق میسون (Isaac Mason) ; کلاد ال. پیکنز (Claude L. Pichens, Jr.) ; ژونیر; اف. دبلیو. مارتین تیلر (F. W. Martin Taylor) ; دبلیو. ا. ساندرز (W. A. Saunders) و دیگران گردید. آثار دیگری در دوران قبل از جمهوری خلق چین توسط اسحاق میسون، رودلف لونتال (Rudolf Lowenthal) و اون لتیمور (Owen Lattimore) و چند نفر دیگر نوشته شده بود، لکن آنها به اسلام فی نفسه علاقه مند نبودند بلکه بیشتر به اطلاعات جامعه شناسانه در مورد مسلمانان چین و ماجراهای «بازی بزرگ » (Great Game) سیاسی در مرزهای شمال غربی چین علاقه داشتند. بنابراین مسلمانان چین از دو نظر به حاشیه رانده شده اند: یکی اسلامی و دیگری چینی; و در نتیجه فقط از دو جنبه کلی مد نظر بوده اند: یا نوگروندگان مذهبی و یا شورشیان بالقوه.

مطالعات در مورد اسلام در چین بین سالهای 1949 تا اواسط دهه 1980 به علت محدودیت دسترسی به سرزمین اصلی چین، محدود به تحقیقات آرشیوی در خارج و یا در تایوان بوده است. بهترین آثار تاریخی در مورد مسلمانان چین در این (1986)، لسلی (Leslie) (1986، 1981) و لیپمن (1984، 1981) نوشته شده اند. پژوهش عملی و دقیق پیلسبری در مورد مسلمانان تایوان (1978، 1973) دانشمندان غربی را با پیچیدگیهای نژادی و فرهنگی آنان بیشتر آشنا ساخت. مجددا تعداد بسیار معدودی از این آثار به مطالعه در مورد اسلام فی نفسه مربوط می شد. آنها بیشتر به مسائل قومی، تاریخی، سیاسی و فرهنگی علاقه مند بودند. کوششهای دیزرائیلی (1984، 1978) به منظور بررسی موقعیت تاریخی اسلام در چین به علت تعصبات و پیشداوریهای غیر انتقادی اش در مورد «طغیانگری » (Rebelliousness) اسلامی با مانع و مشکل روبرو بوده است. وی به صورتی تناقض آمیز چنین می گوید که اگر مسلمانان چین در نیل به استقلال موفقیتی کسب نکردند پس بایستی کاملا جذب و همگون شده باشند.

تحقیقات دانشمندان چین بر روی اسلام آن قدر مفصل و فراوان است که نمی توان آنها را به طور مختصر بیان کرد. در اواخر دهه 1950 با نشر مجموعه ای از مطالعات با گرایش مارکسیستی زیر نظر بی شویی (Bai Shouyi) (1974، ، هویی هویی مینزو ونتی) Wenti) ( Huihui Minzu سعی کردند که رشد هویت ملی هویی ها را در چهارچوب نظریه های ملی گرایانه و مذهبی توضیح دهند. در این مطالعات نشان داده شده که اسلام تاثیری منفی ولو مؤثر بر ساخت هویت هویی ها داشته است و بدین ترتیب هیچ گاه اسلام به طور جدی مورد مطالعه و بررسی قرار نگرفت. در اوایل دهه 1980 با انتشار سه مجموعه، دانش پژوهان غربی با تنوع تحقیقات اسلامی در چین آشنا شدند (میان 1981; کونیک دای (Qingdai) 1981; یسیلانژیاو (Yisilanjiao) ، 1982).

از آن زمان سعی شده است که در مطالعات تاریخی و معاصر با اسلام به صورت مثبت تری عمل بشود و البته گستردگی انتشارات امکان دسترسی به اطلاعات بیشتر را فراهم آورده اند «رک: داشنگ (Dasheng) 1989 و 1984; ژین (ذخپ) 1985 و 1984 و ماکی چنگ (Ma Qicheng) ; ماشوکیان (Ma Shouqian) ،1989) هر چند دیدگاه این مطالعات هنوز مارکسیستی بود، از میان آنها آثار ماتونگ (1989 و1986 و1983) و یانگ هوایژونگ (Yang Huaizhong) (زیرچاپ 1989 و 1988 و 1981) غنی ترین اطلاعات در مورد تنوع گسترده نهضتهای اسلامی، سلسله صوفیان و رسوم مذهبی مسلمانان را در میان هویی ها فراهم آورده اند. دو مجموعه بزرگ، دانشمندان غربی را با انفجار جمعیتی اخیر مسلمانان در چین آشنا ساخته است. این دو مجموعه توسط مطبوعات مربوط به ملیتها تحت حمایت دولت که علاقه مند به مطالعه در زمینه اسلام و سایر اقلیتهای ملی چین بوده حمایت شده است (لی و فنگ (Li & Feng) 1985; ژونگو و یسیلانژیاو (Zhongguo Yisilanjiao) 1988). همچنین تدوین زندگینامه شخصیتهای مهم اسلامی در دوران یوان (Yuan) و مینگ (Ming) برای مورخان بسیار مفید بوده است (رک: بی وینگ (Bai & Yang) 1988 و 1985). دو مجموعه متوالی با عناوین مسلمانان چین Musilin) (China؛s (ژونگو موزیلین) ( Zhongguo Musilin) و جهان عرب (Arab World) (آلبوشیجی) (Ahlabo Shiji) تحت حمایت دولت و توسط جامعه اسلامی چین Islamic Society) (China منتشر شد. این دو اثر که در اواخر دهه 1950 آغاز و در جریان انقلاب فرهنگی متوقف شده بود دوباره ظاهر شده و تا حدود زیادی در زمینه مطالعات اسلام در چین و خارج از چین مستقل شده است. در سطح آکادمیک، دایرة المعارفها و واژه نامه ها (مانند فرهنگ ملیتی (The Nationality Dictionary) مینزو زیدیان (Minzu Zidian) ) تحت الحمایه دولت هم اکنون از متخصصان هویی و مقالات ملیتی که با نظرات مسلمانان و مسائل نژادی همسویی بیشتری دارند استفاده می کنند. مجله جدید تحقیقات ملیت هویی (Hui Nationality Research) (هویی مینزو یانجیو (Hui Minzu Yanjiu) ) که با حمایت آکادمی علوم اجتماعی نینگسیا (Ningxia Academy of Social Research) و با سردبیری محمد اوسیارینگ هوایژونگ (Mohammed Usiar Yang Huaizhong) چاپ می شود نوید دهنده حضور منبع موثقی در زمینه اطلاعات علمی مربوط به اسلام در چین به شمار می رود.

از اوایل دهه 1980، سهولت مسافرت به چین به دانشمندان غربی این امکان را داده است که تحقیقات بیشتری در مورد مسلمانان چین انجام دهند و نتایج آن را به صورت کتاب (گلدنی 1991) و یک رساله دکترا توسط پنگ کنگ - فنگ ( Pang Keng-fong) (1992) دانشجوی دانشگاه کالیفرنیا در لس آنجلس (UCLA) در زمینه یک دهکده مسلمان هویی در جزیره هاینان (Hainan Island) ، و همچنین به صورت مجموعه های ویراستاری شده ارزنده ای (بنسون و سونبرگ (Benson & Svanberg) ، 1988; گلدنی،1989) چاپ کنند. اکثر این مطالعات فی نفسه کمتر به اسلام در میان مسلمانان چین پرداخته اند و بیشتر به جامعه شناسی و تاریخ اسلام و جوامع مسلمین و شخصیتهای اسلامی توجه داشته اند. یکی از نقاط ضعف در این زمینه آن است که اکثر محققان غربی که به مطالعه اسلام در چین پرداخته اند عمدتا چین شناس هستند و تعداد بسیار معدودی از آنها از دانش زبانی (عربی، فارسی و ترکی) و معارف اسلامی لازم برخوردار هستند. (4) به عنوان مثال، مطالعه ای مفصل و جامع در مورد ارتباطات مهم تاریخی و عارفانه میان تائوئیسم (Daoism) و عرفان روشنگر مسائل بسیاری در زمینه تاریخ عقاید خواهد بود و وابستگیهای این دو سنت را به یکدیگر نشان خواهد داد، لکن لازمه چنین پژوهشی احاطه کامل به مذاهب اسلامی و چینی و تسلط بر زبانهای لازم خواهد بود. هر چند سؤالات مهم جمعیت شناسی، پراکندگی، سیاستهای عمومی و مسائل حادتری چون هویت ملی و تعارض نژادی تا مدتها از ابتلائات مطالعات اسلامی و پیروان آن در چین خواهند بود، امید می رود که رشد آموزش و گسترش تسهیلات، امکان تحقیقات دقیقتری را در زمینه سهم منحصر بفرد چین در تفکر، ایدئولوژی و اعمال اسلامی و حتی شاید در زمینه هایی چون تاثیر و مرکزیت اسلام در جهان چین فراهم آورد. (5)

حال که اسلام در چین توجه دانشمندان داخلی و خارجی را به خود جلب کرده است، مطالعه در این زمینه می تواند به صورت رشته مستقلی درآید و فرضیه های قدیمی را در مورد بافت جامعه چین و یا حتی تبعید اسلام به حاشیه را مورد سؤال قرار دهد.

پی نوشتها

(1) تجزیه اتحاد جماهیر شوروی سابق به اجزاء تشکیل دهنده آن به معنی نگرانی فزاینده چین در مورد مناطق مساله ساز مرزی آسیای مرکزی اش است و امکان دسترسی خارجیان را به این مناطق سلب نموده است. رجوع کنید به مقاله «علت وقوع شورش های مکرر در سین کیانگ » (Why do Rebellions Occur so Frequently in Xingiang) در نشریه 011 - 92 - USJPRS CAR (6 مارس 1992) صفحات 10-1. کنفرانس از قبل برنامه ریزی شده بهار 1992 آکادمیک لندن در مورد مطالعات آسیای مرکزی که شامل یک هیات اعزامی عالی از شین ژیانگ بود، توسط وزارت امور خارجه چین بعلت اینکه سین کیانگ جزو «آسیای مرکزی » نیست لغو شد. برای اطلاع بیشتر در زمینه مشکلات سیاست نژادی و هویتی در منطقه تا آنجا که به چین مربوط می شود به بنسون 1990، فوربز1986; گلدنی 1990، 1992 مراجعه کنید. به منظور اطلاع از برخوردهای اخیر به گزارش عفو بین الملل (Amnesty International) تحت عنوان «خشونت پنهان: نقض حقوق بین المللی در سین کیانگ ». Violations in Xinjiang) (Secret Violence:Human Rights نوامبر 1992 مراجعه کنید.

(2) آمار جمعیت گزارش شده برای هر ملیت به رسمیت شناخته شده توسط دولت براساس آمار 1990 بدین قرار است: هویی (978/602/8); اویغور (431/214/7) قزاق (Kazakh) (718/111/1); دنگ شیانگ (Dongxiang) (872/373); قرقیز (Kirghiz) ، سالار (Salar) (697/87)، تاجیک (Tadjik) (538/33); ازبک (Uzbek) (502/14); بونان (Bunan) و تاتار (Tatar) (873/4); روزنامه مردم (Peopel؛a Daily) (رنمین ریبائو) ( Renmin Ribao) (14 نوامبر 1990)، صفحه 3. هویی ها عمدتا به زبانهای چینی تکلم می کنند، ترکی زبانها شامل اویغور، قزاق، قرقیز، ازبک و تاتار می شوند، گویندگان ترکی - مغولی شامل دنگ شیانگ، سالار و بونان، که در دالان کوهستانی هکسی گانسو (Gansu؛s Muountainous Hexi Corridor) تمرکز یافته، و تاجیک ها به لهجه های مختلف هندی - فارسی صحبت می کنند.

(3) رجوع کنید به چین 1984. فقط در میان ملیت تاجیک شیعه بچشم می خورد، گله دارانی که به زبان فارسی - هندی تکلم می کنند و در کوهستانهای پامیر (Pamir) در جنوب غربی سین کیانگ سکنی داشته و تعداد آنها به 000/34 نفر می رسد.

(4) یک استثناء قابل توجه در این زمینه مطالعات فزاینده معدودی از دانشمندان جوان است که توسط فرانسوا اوبین ( Francoise Aubin) بعنوان بخشی از پروژه «انتقال دانش در جهان مسلمان حاشیه ای » ( (La Transmission de Savoir Dans le monde Musulman Peripheique انجام یافته است. علی رغم عنوانش، این پروژه به ارزشیابی اسلام در غیر خاورمیانه نیز در نوع خود پرداخته است. بعنوان اولین مثال رجوع کنید به مشاهدات دقیق آله آدم (Alles - Adam) در مورد مراسم تدفین هویی ها. تنی چند از دانشمندان جوانتر عزم آن دارند که شماره خاصی از مجله جدید مطالعات شرقی (Etudes Oriental) را که به زبانهای فرانسوی،انگلیسی و عربی منتشر می شود به اسلام در چین اختصاص دهند.

(5) یکی از روشهای عملی بمنظور ارزشیابی سهم چین در تفکر اسلامی و بالعکس مطالعه هنر و معماری اسلامی در میان مسلمانان چین است، سنتی که به نحو چشمگیری محتوای اسلامی را با صور سنتی چینی بهم آمیخته و اغلب آنها را دگرگون ساخته است.

july 1993)  
** - Dru C. Glandney, University of Southern California.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر