طب اسلامی و جایگاه آن در میان نظامهای بزرگ طب سنتی

نظامهای عمده طبی آسیا، همانند طب هندی و طب چینی به ویژه نظام طب اسلامی، به تحقیقات عملی و علمی و قانون و فلسفه متکی هستند که باید به طور کلی و کیفی آنها را تجزیه و تحلیل کرد. آنها رابطه ای مستقیم با نحوه تغذیه، آب و هوا و شرایط اقلیمی دارند. در آنها جنبه اخلاقی و اندرزی وجود داشته و حتی رعایت نکات بهداشتی نیز مد نظر بوده است.

دانشیار دانشگاه بوعلی سینا

اشاره

نظامهای عمده طبی آسیا، همانند طب هندی و طب چینی به ویژه نظام طب اسلامی، به تحقیقات عملی و علمی و قانون و فلسفه متکی هستند که باید به طور کلی و کیفی آنها را تجزیه و تحلیل کرد. آنها رابطه ای مستقیم با نحوه تغذیه، آب و هوا و شرایط اقلیمی دارند. در آنها جنبه اخلاقی و اندرزی وجود داشته و حتی رعایت نکات بهداشتی نیز مد نظر بوده است.

اشاعه و گسترش این نظامها به ممالک آفریقا و اروپا باعث رشد و پیوند فرهنگی این ملتها شده است.

گر چه نظامهای عمده طبی آسیا هر یک در محیط و فرهنگ خاصی رشد و تکامل یافته اند، امّا تأثیرات آنها بر یکدیگر به گونه ای بوده که جداگانه قابل بررسی نیستند. این عوامل سبب شده است آنها با یکدیگر تشابهاتی در سازمان پزشکی داشته باشند؛ یعنی شکل گیری آنها از حالت فیزیولوژیک عمومی به سوی مفهوم کیهانی بوده است. ضمنا همه این نظامها دارای نظریه اخلاط بوده اند. یکی دیگر از مشترکات آنها محدود کردن فیزیولوژیکی و کالبدشناسی انسان و نظامهای فیزیکی است، که در آن نظم و تعادل عناصر در بدن انسان، در واقع، روایت فلسفی نظم جهان کهین در درون نظم جهان مهین است. منظور از آن، پیشگیری و کوششهای منطقی برای ایجاد تعادل کلی است.

نظام طب اسلامی در برخی از موضوعات در درمان بیماریها و توجّه به رابطه پزشک و بیمار، دیدگاه مشترکی با پزشکی نوین دارد. در بسیاری از زمینه ها طب غربی یا طب نوین، بهره های فراوانی از طب اسلامی و سایر نظامهای طبی آسیا برده است؛ به طوری که ظهور طب جدید در سده 19 میلادی آمیخته ای از دانش جدید با نظریه های اخلاطی است. البته در آن، به مقولات دیگری چون تیپ شناسی و رفتارشناسی نیز توجّه شده است؛ مقولاتی که اساس نظامهای طبی آسیا را تشکیل می دادند. در این مختصر نگاهی داریم به جایگاه و نظام طب اسلامی از میان سایر نظامهای طبی.

نظام طب اسلامی

طب اسلامی که نظامی علمی و دربرگیرنده آراء و عقاید پزشکان مسلمان و ایرانی بوده، به «طب مدیترانه ای»، «طب یونانی» و «طب عربی» هم شهرت داشته است؛ زیرا حوزه جغرافیایی آن تقریبا اطراف دریای مدیترانه و در آغاز، عمدتا، برگرفته از طب یونانی بوده است. ضمنا، از آنجا که تا چند سده پس از ظهور اسلام، عربی تنها زبان علمی تمام کشورهای اسلامی بوده، آن را «طب عربی» نیز می خوانند.

پیش از هر چیز شاید مناسب باشد درباره منابع طب اسلامی سخن گوییم. پزشکان ایرانی، به دلیل کمبود کتب طبی به زبانهای فارسی و عربی، ناچار بودند از کتب طبی به زبانهای دیگر استفاده کنند، که می توان آنها را به دو دسته تقسیم کرد:

دسته اول، ترجمه هایی است از زبانهای یونانی و سُریانی که اساس نوشته های طب اسلامی را تشکیل می دهد؛ بوعلی سینا از این ترجمه الهام گرفت. همچنین نوشته هایی که در گذشته درباره تب و تشریح زیستی و غیره صورت می گرفت، متأثر از طب یونانی بوده است.

دسته دوم، ثبت اطلاعات پزشکی به صورت تفسیری بود، که در آن معالجه گران به خلاصه نویسی از وضعیت بیمار می پرداختند؛ کاری که پیشتر جالینوس انجام می داد.

اساس طب اسلامی بر مکاتب و منابع زیر استوار است:

1) مکتب طبی جندی شاپور؛

2) طب یونانی [جالینوسی]؛

3) طب سُریانی؛

4) طب اسکندری مصر که به زبان قبطی بود؛

5) طب النبیّ که مطالب آن از خلال احادیث و سیره نبوی و از کتاب الصحاح البخاری گردآوری شده است؛

6) طب هندی.

طب اسلامی تا سده 19 میلادی که طب جدید جایگزین آن شد، استفاده فراوانی از طب یونانی نمود؛ به عنوان نمونه، توصیف زکریای رازی، پزشک ایرانی از آبله و سرخک مبتنی بر اصول نظام طبی یونان بود. شایان یادآوری است که نظریه اخلاط از طب یونانی به طب اسلامی راه یافته است و ، به همین دلیل، در شرق آسیا طب اسلامی بیشتر به طب یونانی معروف است. البته طب اسلامی، علاوه بر طب یونانی، از نظامهای طبی دیگر، مانند طب هندی نیز متأثر است. در این باره کتاب فردوس الحکمه اثر علی ابن ربَّن طاهری، تألیف سال 236ق / 850 851 قابل ذکر است.

در اینجا، برای بررسی تأثیر نظامهای باستانی طب بر یکدیگر، به ویژه تأثیری که طب اسلامی از نظامهای دیگر پذیرفته، لازم است به نظامهای تأثیرگذار طبی، مانند مکتب جندی شاپور، مکتب یونانی [جالینوسی]، طب هندی، طب چینی و طب النبی اشاره ای داشته باشیم.

البته سابقه تاریخی علوم پزشکی در ایران به دوران هخامنشی، اشکانی و ساسانی برمی گردد.

در کتاب دینی اوستا حکایتهای فراوانی درباره طب و طبابت وجود دارد. در این دوره بنا بر عقیده زرتشتیان، اولین طبیب ایرانی فردی به نام «تریتا» بوده است. در آیین مزدیسنا که با رهبری زرتشت ایجاد شد، طریقه درمان و بهبود از طریق پزشک جسمانی و پزشک روحانی صورت می گرفت.

مکتب اکباتان یکی دیگر از مکاتب طبی ایرانی است که می گویند حدود صد سال پس از زرتشت توسط یکی از شاگردان او به نام «سئناپور اهوم ستوت» تأسیس گردید. او با صد تن از شاگردانش به درمان بیماران می پرداخت.(1)

سازمان علمی پزشکی اسلامی در قرون وسطی، به دلیل پیشرفت زیاد آن، مشهور بود، و این نظام ریشه در مکتب جندی شاپور داشت. مدرسه طبی جندی شاپور به دستور شاپور اول پادشاه ساسانی (241-271م) با استفاده از نیروی کار اسرای رومی و یونانی تأسیس گردید، که نشاندهنده اوج شکوفایی علوم پزشکی در ایران باستان بود. مدرسه طبی جندی شاپور در سده های هفتم و هشتم میلادی، با بهره مندی از تجارب طبی خاندانهای پزشک ایرانی، از جمله خاندان بختیشوع، شامل شش نسل در طی 259 سال و ماسویه (شامل پدر و پسر) که هر دو مسیحی نسطوری بودند، کمک فراوانی به پیشرفت علم پزشکی نمود. در این مدرسه روشهای جدید داروشناسی توسعه یافت و روشهای علمی ملل دیگر، با معلومات و نظرات و اکتشافات جدید، تکمیل گردید. پزشکان جندی شاپور روشی را اتخاذ کردند که ایرانی بود؛ حتی برخی از درمانهای آنان بر روش یونانیان و هندیان برتری داشت(2).

خاندان بختیشوع تا صدر اسلام به آموزش پزشکی ادامه دادند. ایشان به تدریس کتابهای طبی یونانی در مدرسه طبی جندی شاپور مشغول بودند و به تشویق این خاندان کتب و آثار بقراط و جالینوس، توسط کسانی چون حنین بن اسحاق عبادی مسیحی، به زبان عربی برگردانده شد. البته در جندی شاپور غیر از کتب و آثار یونانی، برخی از کتب طب هندی نیز به پهلوی و سپس عربی ترجمه گردید؛ برای مثال، کنگا (Kanga) یا منکا (Menca) هندی کتابی به نام السّموم از طب هندی به پهلوی ترجمه کرد، که جزء کتب درسی مکتب جندی شاپور بود(3). برخی از کتب طبی نیز در سده 2 و 3ق / 8 و 9م توسط کسانی چون سرجیش رأس العین سریانی از زبان سریانی به عربی ترجمه گردید.

در قرن نهم، مسلمانان با تمام دانش طب یونانی، هندی، ایرانی و سوریایی آشنا شدند. در سال 267ق / 880م که رازی برای نخستین بار به بغداد وارد شد، ترجمه های کتب طب یونان باستان را ملاحظه کرد. پزشکان اسلامی دیگر، مانند الکندی، الکنانی، یحیی بن ماسویه، خانواده ثابت بن قره و حنین بن اسحاق، در راه پیروزی علم طب گامهایی به پیش نهادند. از این رو طب اسلامی از طفولیت بیرون آمد و هدایت و راهبری آن به رازی واگذار گردید. همان طور که بقراط در آستانه دورانی معین در طب یونانی قرار دارد، رازی هم در آستانه طب اسلامی است. برای ورود به مرحله جدید، این دو طبیب شباهتشان با هم بیش از این است.

زکریا رازی به فلسفه، کیمیا و طب جسمانی اشتغال داشت. او در روان شناسی و روان کاوی پیشتاز و آغازگر بود. روش شناسی او بر پایه مشاهده و تجارب بالینی و آزمایشگاهی استوار بود. رازی از جالینوس شدیدا متأثر بود، به طوری که به اشتباه او را «جالینوس العرب» خوانده اند؛ زیرا وی «جالینوس ایران» بود. جالب اینجاست که او بیش از هر کس دیگری از جالینوس استفاده کرده و کتاب شکوک بر جالینوس گواهی بر این ادعاست. همچنین وی در این باره دفتری دارد به نام «بُرد الساعه» و کتاب من لا یحضره الطبیب و جز اینها که بسیار هستند؛ به عنوان مثال، می توان از کتاب المنصوری نام برد، که آن را برای امیر سامانی منصور بن اسحاق نوشت. امّا مشهورترین اثر رازی که به زبان لاتینی نیز ترجمه شده و در مدارس اروپایی تدریس می شده، کتاب الحاوی است. رازی الحاوی را با شرح مزاج، اعضای بدن و اخلاط آغاز کرده و به تشریح اعضای بدن و نیز عوامل بیرونی که باعث ایجاد بیماری می شود پرداخته است. کتاب با جنبه نظری آغاز شده و سپس به جنبه های عملی راه یافته است. او در این کتاب داروها را به دو دسته تقسیم کرده است: دوای مفرد و دوای مرکّب. منظور او از دوای مفرد، داروهای گیاهی و معدنی یا جانوری است؛ امّا دوای مرکّب، داروهایی است که از ترکیب آنها حاصل می شود. رازی کتاب الحاوی را در اواخر عمر نگاشت و آن، حاصل آزمونها و آزمایشهای مستمر اوست.

حسین بو علی سینا را با دو کتاب شاهکار و جاودانی اش یعنی شفاء و قانون می شناسند. کتاب شفاء (درمان) دایرة المعارف فلسفی و کتاب قانون در طب دایرة المعارف پزشکی به شمار می رود. ابن سینا قانون را بر اساس کتاب الحاوی رازی نوشته است. کتاب قانون با اقبال بسیاری در شرق و غرب روبه رو شد و علاوه بر ترجمه آن به لاتین و یونانی، بعدها به زبانهای دیگر نیز ترجمه شده است.

طبیب برجسته دیگر اسلامی اسحاق بن علی بن عیسی صاحب کتاب ادب الطبیب است. او تأکید داشت که هر دانشجوی پزشکی باید فقط یک شاخه از دانش پزشکی را دنبال نماید؛ زیرا کسی قادر نیست تمامی دانش به این گستردگی را فرا گیرد.(4)

شایان ذکر است که شاخه های مختلف پزشکی اسلامی عبارت بود از: طبع شناسی، کحالی (چشم پزشکی)، شکسته بندی، جراحی، حجامت گری و ... .

عضدالدوله در سال 370ق / 981م در بغداد بیمارستانی تأسیس کرد که در آن بخشهای مختلف جراحی، شکسته بندی و چشم پزشکی فعال بود. از بیمارستانهای مهم دیگری که با طب اسلامی دایر شدند، می توان به بیمارستان نورالدین در دمشق (549ق / 1154م) و بیمارستان مملوک المنصور در قاهره (683ق / 1284م) اشاره کرد، که در اکثر آنها برای بیماران روانی اتاقهای خاصی در نظر گرفته بودند.

هر بیمارستانی که بزرگ بود، نقش مدرسه عالی پزشکی «دارالشفاء» را نیز بر عهده داشت. دانشجویان علم طب می توانستند عقاید بقراط، جالینوس و پزشکان بزرگ آسیایی را در جلسه درس و سالنهای بیمارستان بشنوند. زمانی که علم در اروپا بدون هدف و نه به خاطر علم به حافظه سپرده می شد، در کشورهای اسلامی به وسیله مردان عمل حضورا به نمایش گذاشته می شد. پزشکان مسلمان کنار بستر بیماران در بیمارستانهای خود، نظریه همراه تجربه را به کار می بستند. دانشجویان طب از همان ابتدا در بیمارستان در کنار بستر بیماران با عمل پزشکی آشنا می شدند(5).

در نظام طب اسلامی به دانشجوی پزشکی که دوره آموزشی لازم را با موفقیت می گذراند، گواهینامه طبابت داده می شد. ضمنا، نوعی بازرسی اخلاقی از طرف دفاتر محلی به نام «حصبیه» (Hisba) در شهرها وجود داشت. داروغه رئیس این دفاتر بود و از نظر اخلاقی به کار بازرگانان، کسبه و پزشکان نظارت داشت. در سال 319ق / 931م، به دستور مقتدر خلیفه عباسی، برای پزشکان اتحادیه و صنف تشکیل داده شد و سنان بن ثابت به عنوان رئیس آن تعیین گردید. از او خواسته شد برای پزشکان، بر حسب تخصص آنها، گواهینامه صادر کند، به طوری که هر یک از ایشان فقط اجازه طبابت بیماریهایی را داشته باشد که از آن اطلاع و بر آن تسلّط کافی داشت. در این زمان تنها در شهر بغداد 860 پزشک وجود داشت، بدون اینکه پزشکانِ در خدمت دولت را به شمار آوریم. در همین زمان در سرتاسر استان راین گو در آلمان حتی یک پزشک پیدا نمی شد(6). در تمدن اسلامی به یک پزشک دیپلم تخصصی در جراحیهای کوچک داده می شد که در آن قید می گردید:

«با تأییدات و راهنمایی خداوند، به این شخص اجازه داده می شود به جراحی اشتغال یابد و برای اینکه این هنر را با موفقیت و پیروزی انجام دهد، می تواند به آنچه در آن تخصص یافته است مبادرت کند. از این جهت، به او اجازه داده می شود زخمها را مداوا کند؛ رگ بزند؛ بواسیر عمل کند؛ دندان بکشد و با استاد با تجربه و حاذق مشورت کند».

پزشکان اسلامی در موارد مشکل با یکدیگر مشورت می کردند و این روشی برای کاهش اشتباهات پزشکی بود. معمولاً در این جلسات کهنه کارترین متخصص ریاست جلسه مشاوره را بر عهده داشت و تازه کارترین پزشک نیز صورتجلسه را می نوشت(7).

در طب اسلامی، به هنگام مداوا، تنها محل درد مورد توجّه نبود، بلکه شخص بیمار مجموعا مورد توجّه قرار می گرفت؛ حتی نگرانیهای بیمار، نحوه زندگی، عادات و سابقه بیماریهای دیگر او نیز بررسی می شد. به عبارت دیگر، طب اسلامی، علمی پویا و کل نگر بود. در نظام طب اسلامی، پزشکان ملزم به رعایت اصولی اخلاقی بودند که بر پایه سوگندنامه بقراط استوار بود. پزشک حق نداشت کسی را با دارو بکشد یا در مرگ کسی به او کمک کند. پزشکان حق انجام سقط جنینی را نداشتند و حفظ اسرار بیمار از تعهدات اخلاقی آنان بود. همچنین نباید بیمارانی را که به بیماریهای خاصی مبتلا شدند بازداشت کنند؛ زیرا این اقدامات را برای حرفه پزشکی مضر می دانستند. مداوای بیماران تنگدست نزد پزشکان ارزش والایی داشت؛ مثلاً، ابن ابی اصیبعه نام 450 پزشک مشهور را فهرست کرد که به مداوای بیماران به صورت رایگان مبادرت کرده بودند. در نظام طب اسلامی بین پزشک و بیمار رابطه روان شناختی برقرار بوده است. پزشکان ملزم به پوشیدن لباس سفید و تمیز بودند و مو و ناخنهای خود را همیشه کوتاه نگاه می داشتند(8).

پزشکان رازدار و محرم بیماران خود بودند؛ این عامل مهمی در شفابخشی تلقی می شد. به طور کلی، در طب اسلامی، همانند طب یونانی، به عوامل روان شناختی توجّه زیادی می شد و عواملی مانند آب و هوا، استراحت، هیجان، خواب و بیداری، در حد اعتدال، برای حفظ سلامتی اهمیّت داشت؛ از این رو، از آنها به عنوان عوامل روان شناختی یا «اراده نفسانی» نام برده می شد. پزشکان به بیماران خود توصیه می کردند از هیجان بسیار و چاقی زیاد بپرهیزند؛ زیرا برای سلامت آنها خطرناک است. همچنین یادآور می شدند که ترس باعث بداخلاقی در فرد می شود. به هنگام مداوا، پزشک به این عوامل و روابط روحی و روانی توجّه می کرد؛ مثلاً، به افراد بسیار چاق رژیم غذایی توصیه می شد و در صورتی که بیمار قادر به رعایت آن نبود، پزشکان از شگرد روان شناختی استفاده کرده، به بیماران چاق می گفتند که در صورت رعایت نکردن این رژیم، مرگ به سراغ آنها خواهد آمد(9).

گویند رازی پزشک بزرگ ایرانی، با استفاده از شگرد روان شناختی موفق به مداوای امیر ری شد. گویا امیر از فلج شدن پاهای خود به وحشت افتاده بود. رازی پس از معاینه او، حمام کردن طولانی و خوردن و نوشیدن فراوان را توصیه کرد و ناگهان امیر را با چاقو به طور جدی تهدید به مرگ کرد. امیر نیز از ترس از جا پرید و بر روی دو پایش ایستاد. رازی هم سوار بر اسبی شد و فرار کرد. وقتی به جای امنی رسید، نامه ای برای امیر نوشت و روش مداوای روان شناختی خود را به نام «روش علاج نفسانی» برای او بیان نمود. این تنها نمونه ای از صدها کار رازی است(10).

اسحاق بن عمران، پزشک درباری قاهره در اوایل سده چهارم / دهم گزارشی از مالیخولیا در آفریقا نوشت، که یکی از بهترین کتب تاریخ طب لاتین در قرن وسطی به شمار می رود. در این کتاب تأکید شده است که موسیقی در مداوای بیماری مالیخولیا نقش مهمی دارد و در آن زمان از آن نیز استفاده می شد (موسیقی درمانی).

پیشرفت طب اسلامی در عصر طلایی (سده 4 تا 6 / 10 تا 12) بسیار چشمگیر بود. در این دوران برخی از دانشمندان اسلامی به اصلاح نظریات جالینوس و دانشمندان دیگر پرداختند. عبدالطیف البغدادی، طبیب مصری با مطالعه دو هزار جمجمه انسان در گورستان باستانی شمال غرب قاهره، موفق شد نظر جالینوس، مبنی بر دو قسمتی بودن آرواره های زیرین انسان را رد کند. او سپس مدعی شد این آرواره ها یکپارچه و بدون درز هستند.

به طور کلی، مشارکت ایرانیان و اعراب در گسترش علم پزشکی در دنیا چشمگیر بوده است؛ به عنوان مثال، توصیف اسماعیل جرجانی خوارزمی از گردش خون در ریه ها درست چهار سده پیش از کشف ویلیام هاروی و نیم سده پیش از کشف ویلیام هاروی و نیم سده پیش از کشف ابن نفیس قرشی در این باره بوده است(11). در زمینه تشریح و تشخیص بیماریها نیز طب اسلامی موفقیتهای زیادی کسب کرد. موفقیت عمده طب اسلامی در قرون وسطی در پنج حوزه طب عینی، سازماندهی بیمارستانی، داروشناسی، جراحی و چشم پزشکی بود. کتاب قانون بو علی سینا شاهکار ساماندهی طب اسلامی به شمار می رود(12).

در بُعد بیمارستانی و داروشناسی، در عصر طلایی فرهنگ اسلامی پیشرفتهای بسیاری به دست آمد. ابوالقاسم زهراوی، پزشک اندلسی (م 1013م / 404ق)، از چهره های سرشناس جراحی بود که غربیها او را با نام ابوالقیس می شناسند. او اثر گرانبهای خود التعریف را در 30 بخش تدوین کرد و در آن به تفصیل به جراحی پرداخت. چون در بین النهرین و مصر بیماریهای چشم شایع بود، از این رو چشم پزشکی پیشرفت خوبی کرد(13).

طب النبی

طب النبی بر پایه احادیث و گفته های منسوب به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله استوار است، که به وسیله محدّثان گردآوری و دسته بندی شده است. بر خلاف طب مدیترانه ای و یونانی، این نظام طبی به مطالعه نفس فرد و درون گرایی توجّه دارد. طب النبی در پی گسترش باورهای دینی در میان مسلمانان جهان توسعه یافته است. مشهورترین مجموعه گردآوری شده در این زمینه الصحاح، اثر البخاری (م 256 / 870) است، که در آن 80 بند (قسمت) درباره سؤالات پزشکی از زبان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نقل شده است.

بخاری کتابش را به دو بخش تقسیم کرده است: بخش اول درباره بیماریها، و بخش دوم درباره درمان است که در قالب مفاهیمی مانند خداشناسی، مسائل اخلاقی و اجتماعی، قواعد بهداشت عمومی، داروها و دفع شر مطرح شده است. در ادامه، موارد یاد شده را که اساس تفکّر طب النبی را تشکیل می دهند، به اختصار شرح می دهیم:

الف جایگاه خداشناسی در طب النبی

برای مسلمانان مؤمن به هنگام بیماری دو سؤال اساسی مطرح است: نخست آنکه آیا درمان بیماری با روش علمی و دنیوی با اعتقاد به قدرت مطلق خدا منافاتی ندارد و دخالت در کار خدا تلقی نمی شود؟ یا خلاف کوشش برای رستگاری نیست؟ البته سؤال دوم که در پی می آید برای مؤمن بهتر از سؤال اول است؛ زیرا سرنوشت یا قضا و قدر برای او یک اصل مسلّم دینی است و شدیدا بدان پایبند است. از خلال گفتار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله درباره جواب سؤال دوم می توان این گونه دریافت که مؤمن به بیماری مبتلا نمی شود و حتی خاری به درون پوست او وارد نمی شود، مگر آنکه گناهی از او سر زده باشد. در نتیجه، بیماری کفّاره گناه او تلقی می شود و باید بهای آن را بپردازد. (البخاری، 1376، مردا، باب 2).

این گفته پیامبر، که گویا درباره افراد نابینا و مبتلا به صرع است، نوعی احساس مثبت را نسبت به بیماری در مسلمانان تقویت کرد. ایشان به افراد نابینا و مبتلا به صرع، به خاطر تحمل و صبوری، وعده بهشت داد (البخاری 1376، مردا، باب 6 + 5). این تلقی باعث شد تا مسلمان مؤمن، بیماری را جزئی از تقوای دینی دانسته، آن را شیوه ای برای پاک شدن از گناه به شمار آورد. همچنین، از ایشان نقل می کنند: «کسی که در بستر بیماری می میرد شهید است و از سؤال و جواب قبر در امان است»(14).

امّا سؤال دوم این است که معنی دینی بیماری چیست؟ این سؤال با مداوای دنیوی رابطه دارد. البته در اینجا نگرش و مقصود حدیث کمتر روشن است؛ زیرا استقبال از بیماری و عدم نیاز به کمک علم پزشکی، بستگی به باور فرد دارد که علل ثانویه را نمی پذیرد. در اینجا شاید استدلال این بوده است که روابط ظاهری علت و معلول یک احساس موهوم است و تمام اعمال و پدیده ها بدون درنگ به وسیله علت اولیه ایجاد می گردد که همانا خداست. البته برخی از مسلمانان این گفته را به رسول خدا صلی الله علیه و آله نسبت می دهند و استدلال می کنند که در جنگ احد، هنگامی که یکی از یاران آن حضرت بیمار شد، ایشان دستور داد تا از مدینه طبیبی برای مداوا به بالین او بیاورند. گویا در اینجا بود که پیامبر فرمود: «خداوند هر بیماری را که برای انسانها فرستاده، علاج آن را نیز فرستاده است» (البخاری، 1376، طب، باب 1).

ب جنبه اخلاقی و اجتماعی طب النبی

ملاقات و عیادت از بیماران یک وظیفه و تکلیف دینی برای مسلمانان به شمار می رود. حتی زنان مجازند که از بیماران نامحرم، یعنی مرادن غریبه، پرستاری و عیادت کنند. گویند که پیامبر اسلام از خویشاوندان و اهل طایفه خود که هنوز به اسلام نگرویده بودند، به هنگام بیماری عیادت می کرد و آنها را به منزل خود دعوت می نمود؛ البته در این هنگام آنان را به قبول اسلام دعوت نمی کرد.

ج قواعد عمومی بهداشت در طب النبی

قواعد بهداشتی در دین اسلام فراوان است، که در اینجا به ذکر دو مورد بسنده می کنیم: نخست آنکه در دین اسلام مسافرت توصیه شده است؛ زیرا مسافرت فرد را سالم نگه می دارد(15).

توصیه دوم درباره غذاست؛ زیرا شکم، خانه بیماریهاست و توجّه به غذا خوردن بهترین شیوه مداواست.

بر اساس نظریه آسیب شناسی طب النبی، تمام بیماریها بر اثر بروز اختلال در دستگاه گوارش پدید می آیند، که آن هم ناشی از هضم بد غذا و سوء تغذیه است؛ از این رو، تغذیه صحیح، بهترین درمان و شرط مهم پیشگیری از بیماریها به شمار می رود.

منابع و مآخذ

1 - Encyclopedia of Islam / 1953.

2 - Brown / E.C 1962, Arabian Medicine, 2nd ed. Cambridge University press.

3 - Carak a / 1999 / SMHITA. 6 VOLS.

4 - Zimmer / H.R. 1948 Hindu Medicine, Baltimore: John Hopkinds Press.

5 - Burgelij.c. 1998, Medical Ethics of Medieval Islam. vol 220 pp 2-5.

6 - Martan 13th / Bustan al Atibba / Medical Library Ohio.

7 - Levey/m. 1967. Medical Ethics of Medieval Islam / Philadelphia.

8 - Maller / A. 1884, Ibn Aba Usaibia. Meyerhof / m. 1931 / Science and Medicine in the Legacy of Islam, Oxford University Press.

9 - Arberry / A.J 1959. Aviennna on Theology. London.

10 - Al-Bukhari / A. A 1367th Sahih al-Bukhari / Kavio.

11 - Kroeber / A.L. 1952, The Nature of Culture / Chicago: University of Chicago Press.

12 - Redfield, R. 1956, Presant Society and Culture / Chicago: University of Chicago Press.

13 - Filliozat / Eliot / 1970, The classical Indian Medicine / Delhi Munshiram Manoharlal Publications.

14 - Needham / Joseph, 1970, Clerks and Craftsmen in China and West, Cambridge University Press.

15 - Leslie/c. 1998 / Asian Medical System, Delhi, National Press.

16 - Nefij. 1967th Conguest of the Material World / Cleveland.

17 - Chattopadhyay, A. 1967. Some Rules for Public Health in Kautaliya L.L. 158-167 - Calcutta.

18 - Beal/s. 1957 / Chinese Accounts of India, 4 vols. Calcutta.

19 اذکائی، پرویز، تاریخ طب در ایران، همدان، دانشگاه علوم پزشکی، 1370ش.

20 نفیسی، ابوتراب، پژوهشی در مبانی عقاید سنتی پزشکی مردم ایران، اصفهان، انتشارات مشعل، 1364ش.

21 نجم آبادی، محمود، تاریخ طب در ایران از ظهور اسلام تا حمله مغول.

22 اصفهانی، مهدی، محمّد بن زکریا رازی و بهاءالدوله رازی، تهران، دانشگاه علوم پزشکی ایران، 1376ش.

 


1 موزه ملی تاریخ علوم پزشکی، ص 7.

2 اذکایی، تاریخ طب، ص 34.

3 محمود نجم آبادی، تاریخ طب در ایران از ظهور اسلام تا حمله مغول، ص 197.

4 ادب الطبیب [انگلیسی]، ترجمه لوی، 1967م.

5 هونکه، فرهنگ اسلام در اروپا، ترجمه رهبانی، ج 2، ص 71-69.

6 همان، ص 71-70.

7 همان، ص 124-121.

8 ادب الطبیب.

9 مالر، ابن ابی اصیبعه، 1884م، ص 151-150.

10 براون، طب اسلامی، 1921م، ص 82.

11 هونکه، فرهنگ اسلام در اروپا، ص 210.

12 می یرهوف، علم و پزشکی در میراث اسلام، 1931م، ص 329.

13 همان، ص 332.

14 دایرة المعارف اسلام، 1953م، مدخل «شهید».

15 زیمر، طب هندی، به نقل از ابن عابد ربیع، 1948م، ص 627.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان