آقایان: احمد مسجدجامعی، دکتر علی لاریجانی، دکتر غلامعلی حداد عادل، دکتر حسین سلامی و دکتر محمدحسین پناهی
اشاره:
به منظور فراهم سازی زمینه همفکری و بهره گیری از نظریات مسئولان و کارشناسان در راستای تقویت نحوه برگزاری مراسم بیست و چهارمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی طی روزهای دوم و سوم بهمن ماه و در آستانه ایام الله دهه مبارک فجر همایشی با حضور مسئولان ستادهای ذهه فجر انقلاب اسلامی سراسر کشور و کمیته های تخصصی ستاد مرکزی در تهران برگزار شد که علاوه بر طرح دیدگاههای اجرایی درخصوص نحوه برگزاری هرچه با شکوه تر مراسم، مباحث مختلفی نیز مرتباط با موضوع انقلاب اسلامی توسط صاحب نظران عنوان گردید که به دلیل تناسب، برخی از سخنرانی ها با محور مطالب فصلنامه اندیشه انقلاب اسلامی به عنوان گزارش همایش انتخاب شده اند. ضمن آنکه سعی شده است حالت گفتاری مباحث حتی الامکان رعایت شود یادآوری این نکته را لازم می داند که انتخاب عناوین برای سخنرانی ها توسط فصلنامه صورت پذیرفته است:
ضرورت برنامه ریزی برای اهداف انقلاب(1)
بسم اللّه الرحمن الرحیم
امسال که ما در آستانه بیست و پنجمین سالگرد بزرگداشت انقلاب اسلامی هستیم، شاید لازم است که برنامه های ما نیز از گستردگی ویژه ای برخوردار باشد یعنی؛ اینکه دهه فجر سال آینده در طول سال استمرار پیدا خواهد کرد و تنها در طول ده روز خلاصه نخواهد شد و من هم فکر می کردم که از چه موضع و از چه نگاهی ما وارد بحث دهه فجر بشویم. بیست و پنج سال یک نسل است و امروز وقتی مسأله انقلاب اسلامی مطرح می شود، ما انقلاب اسلامی را در فروغ خاطرات بیست و پنج سال پیش می بینیم. آنچه که بیان می شود و به تصویر کشیده شده به صورت سرود و موسیقی ارائه می شود و در حقیقت تکرار این خاطره است مراسمی که از صحنه های مختلف استقبال امام(ره) هست از صحنه های مختلف حضور و مشارکت مردم؛ و موسیقی هایی که همراه با این صحنه ها پخش می شود؛ کاملاً با ما ارتباط برقرار می کند یعنی؛ وقتی ما اسامی و شعرها را می شنویم، یادآور خاطراتی است؛ امّا برای نسلی که این تجربه را نداشته، انقلاب چه خاطره ای را ممکن است تداعی بکند، این شعرها و تصویرها و گزارشها چه چیزی را ممکن است تداعی بکند؟ به نظرم این سئوالی اساسی است، که ما باید به آن پاسخ بدهیم. شاید ما هم نباید پاسخ بدهیم بلکه باید کار را به دست نسل امروز دهیم و آنها خودشان پاسخ بدهند، خودشان در قضیه، طراحی و مشارکت کنند. در حقیقت، آن ادبیاتی که باید نسل امروز با آن انقلاب را بشناسد، کدام ادبیات است؟ آن ادبیاتی که باعث یک ارتباط روانی و عاطفی بشود، چه ادبیاتی است؟ این چیزی است که شاید در بیست و پنجمین سال انقلاب باید به آن بیشتر بپردازیم. از این جهت می گویم که بیست و پنج سال زمانی است که نسل جدیدی وارد عرصه می شود و ما باید این وقایع را به این نسل منتقل کنیم. با کدام ادبیات؟ با ادبیات انقلاب اسلامی که مبتنی بر اخلاق و عاطفه و مبتنی بر فرهنگ بود. مرحوم آقای مطهری که از نظریه پردازان عمده این نظام سیاسی است، خودشان در تعریف این نظام و در تعریف انقلاب قائل به وجه فرهنگی هستند. و گزارشی که از انقلاب های مختلف می دهند، این وجه را در این انقلاب برجسته می کنند. این فرهنگ، این هدف، این ادبیات چگونه در انقلاب اسلامی بود؟ انقلاب اسلامی قطعا یک انقلاب اخلاقی بود، یعنی کسانی که به این حوزه وارد شدند، چنین دغدغه ای داشتند؛ دغدغه اخلاق را داشتند. دغدغه ادب و معنا را داشتند، یعنی احساسشان این بود که جامعه از معنا تهی شده و معنای جدیدی باید وارد این فضا بشود.
شما در روابط معمول و عادی مردم هم این نکته را می بینید. همه حرکت ها، یک مبنای اخلاقی داشت ستادهایی که شکل می گرفت، فعالیت هایی که می شد، همیاری ها و همکاری هایی که صورت می گرفت، مبنای اخلاقی داشت و نوعی محبت و عاطفه بود، یعنی امام حتی دشمن خود و دشمن نظام را نصحیت می کرد، برخوردی هم که می شد از این نوع موضع بود. کدام انقلاب است که بگوید مثلاً؛ شما به ما گلوله زدید، ما به شما گل می دهیم. کدام انقلاب است زمانی که دشمن به آن حمله می کند، بگوید: سوی دیار عاشقان به کربلا می رویم. مگر عشق با جنگ جمع می شود؟ مگر کسی که عاشق است می جنگد؟ مگر بسیج مدرسه عشق نیست؟ یعنی اگر بسیج هست، اگر جنگی هست، مبنایش محبت و لطف است و اگر دینی هم هست، مبنایش باز هم لطف است، این مفهوم در روایات هم هست. اگر تعظیم شعائر هم هست (شعائر مبنایش محبت است) شعائر را باید تعظیم کنیم و نباید آن را خفیف بشماریم. اگر این ادبیات باشد، فرهنگ همکاری هم شکل دیگری پیدا می کند و این فردگرایی، تبدیل به جمع گرایی می شود. منیّت ها کمرنگ می شود. حالا فرق نمی کند من فردی یا منِ جمعی اگر منِ فردی و منِ جمعی کمرنگ شد، توجه به یک ما و به یک روح جمعی رشد پیدا می کند و احساس سرنوشت مشترک به وجود می آید.
ما در دوره انقلاب خیلی بزرگ بودیم؛ ما یعنی مستضعفان جهان، یعنی مسلمانان جهان. ما خیلی بزرگ بودیم. این «ما» کوچک شده و بالأخره شدیم «من». حالا یا من فردی و یا من پنجاه، شصت ساله.
امروز اهدافمان هم کوچک شد و به سمت یک نوع فردیت رفتیم و هر کسی می گوید من گلیم خودم را ... نمی شود سوار یک کشتی بود و این تصور را داشت که اگر کشتی آسیب ببیند، همه آسیب نمی بینند و این تنها یک تصور است. اینکه هر کس به فکر امنیت خودش باشد خیالی بیش نیست. به نظر می رسد این روحیه ای است که باید هر طور شده، در این انقلاب احیا کنیم. در مصاحبه ای که شب گذشته آقای حاتمی کیا در تلویزیون داشت تعبیر زیبایی را به کار برد و گفت: امام موقعی که آمدند، همه دیدیم، بعضی ها هم از این آمدن امام تصویر گرفتند. نخستین عکس هایی که از امام چاپ می شد، همه از امام فاصله می گرفتند و امام در یک سطح بالایی ایستاده بودند و شما در کنار امام جمعیت را می دیدید که در پایین بودند. این جمعیت رفته رفته کم شد و دایم این جمعیت پایین امام حذف شدند و امام ماندند بالای هواپیما، با یک خلبان و عده ای اطرافشان؛ که کم کم آن بالایی ها هم حذف شدند و امام وسط ماندند با یک خلبان، یعنی شما بیست و پنج سال است که می بینید امام آن جا ایستاده و جمعیت پایین است؛ جمعیت بالاست؛ جمعیت آن طرف است؛ جمیعت این طرف است و بالأخره هر سال که می گذرد، امام تنها و تنهاتر می شوند. و در نهایت جمعیتی در اطراف امام نمی بینیم. این انقطاع، بازگشتش به چیست؟ این پوسترها را هم ما چاپ می کنیم، این همان روحیه ی فردگرایی نیست؟ این همان روحیه ای نیست که ما به فرد خودمان توجه می کنیم، مثلاً؛ یک نکته ای که در انقلاب اتفاق افتاد و ما یک معنای مشترک جمعی و یک احساس سرنوشت مشترک را پیدا کردیم و این احساس همراه با اراده تغییر بود. اراده تغییر ناشی از چه می شود؟ ناشی از این می شود که نگاه و امید به آینده داریم. اگر جامعه ای نگاه و امیدش به آینده باشد، در این صورت درصدد است تا در عمل آینده را بسازد، و اگر نسبت به آینده ناامید باشد، همین ناامیدی در آینده هم تأثیر می گذارد و ما در انقلاب اسلامی نیز چنین وضعیتی را داشتیم! امروز بحث می کنیم که بالأخره سرنوشت انقلاب چه می شود؟ حال خوب یا بد، و ما بالأخره بر مشکلات غلبه می کنیم در حالی که آن زمانها این بحث ها نبود، بحث این بود که سرنوشت جهان چه می شود؟ ما انقلاب کردیم، و می خواستیم سرنوشت عالم را عوض کنیم! می گفتیم: ما انقلاب کردیم، حالا این مسئله فلسطین چه می شود؟ مسئله منطقه چه می شود؟ سرنوشت خود انقلاب چه می شود؟ آینده انقلاب چه می شود؟ با این عرایض باید نسبت به آینده امیدی به وجود بیاید. شرط به وجود آمدن این امید این است که ما شرایط موجود را واقعی ترسیم کنیم، مشکلات این مقدار نیست که ما را از رفتن این راه باز دارد و نباید به مشکلات دامن زد و یا مشکلات را آنقدر بزرگ کرد. قطعا انقلاب اسلامی در آینده بهتر تحقق پیدا می کند و این متعلق به گذشته نیست، بلکه متعلق به آینده است؛ این انقلاب اسلامی در گذشته اتفاق افتاده، اما در آینده شکوفاتر خواهد شد و ظهور و بروز بیشتری خواهد یافت. اگر نگاهمان فقط به گذشته باشد، آینده را از دست می دهیم و ستادهای دهه فجر حتما باید یک جشنی برپا کنند که این جشن نگاه به آینده انقلاب داشته باشد. مگر چقدر می شود از گذشته گزارش داد و چقدر می شود از گذشته فیلم ساخت و چه اندازه می شود راجع به گذشته سرود ساخت. اما اگر شما گفتید این گذشته ای است که پایه آینده را می سازد، اگر گفتیم: امام متعلق به آینده است و اگر گفتید: انقلاب اسلامی مربوط به آینده است، اصلاً، نوع نگاه عوض می شود. دیگر امام در این تصاویری که ما از جماران گرفتیم و یا از مسیر فرودگاه تا بهشت زهرا و سخنرانی امام خلاصه نمی شود، بلکه فضای دیگری ایجاد می شود، امام را باید در آینده دید؛ انقلاب اسلامی را باید در آینده دید؛ هر چند در گذشته شروع می شود و این، آن چیزی است که نسل جدید باید به آن توجه کند، و نسل جدید خیلی آن تجربیات ما را ندارد، و انقلاب اسلامی برایش تکرار تجربه نیست؛ چون در این تجربه مشارکت نداشته است، منظورم تجربه ای به آن معنی که ما داشته ایم، اما این نسل می تواند تجربه ای در این زمینه داشته باشد. و به نظرم ستادها باید چنین زمینه ای را برای این تجربه فراهم کنند. همین نمایشگاه قرآن یک بخشی دارد که بچه ها تجربه خودشان را از یک معنای قرآنی بیان می کنند و بسیار زیبا هم بیان می کنند و اصلاً نیاز نیست که ما تجربه خودمان را بگوییم که آنها تکرار کنند. در یکی از همین شب ها بچه ای را دیدم که داشت نقاشی می کشید، پدر و مادرش آمدند کمکش کنند؛ مربی گفت: خانم خواهش می کنم شما کمکش نکنید، گفت: چرا؟ گفت: بگذارید خودش بکشد. بعد من از آن مسئولش پرسیدم چرا؟ گفت: او رنگ دریا را زرد کشیده! اگر پدر و مادرش بودند، آن را چه رنگی می کشیدند؟ گفتم آبی، گفت: حالا آبی درست است یا زرد؟ او گفت زرد درست است، گفتم چرا زرد درسته؟ گفت زرد رنگ اضطراب است! او در این نقاشی کشتی نوح را کشیده، این کشتی نوح گرفتار طوفان شده، و در اینجا رنگ زرد درسته. گفت: این که ما می گوییم شما دخالت نکنید، علتش این است. او الآن این رنگ را انتخاب می کند و اینجا را اتفاقا باید رنگ زرد کرد. بگذاریم اینها استعدادها و خلاقیت های خودشان را داشته باشند و همین گزارش تصویری که یکی از سینماگران کار کرده بود؛ سؤال کردند شما که خرمشهر را ندیده اید! کوچولو شما چه طوری این نقش را بازی کردید؟ بعد گفت: که او چگونه با فضایی که ندیده آشنا شده و مشارکت کرده. ما چه راههایی داریم که اعتماد به نفس خودمان را داشته باشیم و نسل جوان را نیز مشارکت دهیم و از تجربیات آنها هم استفاده کنیم.
اگر این طور فکر کنیم، شاید ترکیب ستادهایمان و نوع برنامه هایمان عوض شود. انقلاب یک آرمان هایی دارد و نظام سیاسی نیز چهارچوب هایی دارد من فکر می کنم که برنامه های دهه فجر باید جمع بین انقلاب و نظام سیاسی باشد. نظام سیاسی دنبال این است که شکوه و اقتدار خود را نشان بدهد، اشکالی هم ندارد. نظام سیاسی از نهادهای رسمی استفاده می کند، اشکالی هم ندارد! از مناسبات رسمی و بخشنامه استفاده می کند، مشکلی هم نیست!
از همه اینها باید استفاده کرد چون ما نظامی سیاسی هم هستیم بخشنامه می کنیم که همه مدارس نیز این کار را بکنند و همچنین گروههای مختلف در دهه فجر این طور شرکت کنند، بخشنامه می کنیم که این گونه چراغانی کنید و نهادهای رسمی ما پوستر چاپ کنند و وزارت ارشاد پوستر چاپ نماید. این چه اشکال دارد؟ ما نظام سیاسی هستیم و نظام سیاسی، باید اقتدار خودش را نشان بدهد. امّا ما انقلاب هم هستیم و من فکر می کنم ستادهای دهه فجر هر چه به این وجه، کم بها دهند و یا بیشتر؛ انقلاب آنجا است که مردم آنجا هستند؛ انقلاب آنجاست که آرمان ها هستند. شما در نظر بگیرید، وقتی که ما نظام سیاسی نداشتیم، چگونه این بزرگداشت ها را برگزار می کردیم؟ چگونه این خاطرات را برگزار می کردیم؟ چگونه این مناسبت ها را برگزار می کردیم؟ کدام سرمایه بود؟ آیا وزارت ارشاد بود؟ آیا سازمان تبلیغات بود؟ دفتر تبلیغات بود؟ آیا سازمان مدیریت و برنامه ریزی بود؟ اینها که نبود! چگونه اینها را برگزار می کردیم؟ نباید اتکای به امکانات دولتی و بخشنامه ها و برنامه های رسمی مانع از آن شود که ما وجه آرمانی انقلاب را فراموش کنیم و اتفاقا به نظر من این وظیفه عمده ای است که باید در شرایط فعلی به آن توجه کنیم و زمینه آن مشارکت ها را فراهم سازیم. بگذاریم خود مدرسه ها و مسجدها جشن بگیرند، بگذاریم هر مسجدی جشن خودش را بگیرد، هر استانی کار خودش را بکند. لازم نیست کردستان عین تهران جشن بگیرد. لازم نیست تربت جام عین تهران برنامه داشته باشد.
بگذارید تنوع و تکثر برنامه باشد. اندیشه های مختلف، فکرهای مختلف، ایده های متفاوت و آدم های گوناگون حضور داشته باشند، و این حضور حضور فکر و اندیشه شان باشد. و به این صورت شما خواهید دید انبوهی از خلاقیت و برنامه ریزی و جشن و نشاط در ستادهای دهه فجر وجود خواهد داشت. من فکر می کنم لازم است ما در ستادهای دهه فجر به این وجه بیشتر توجه کنیم و البته این که قسمتی از برنامه های دهه فجر به دولت برمی گردد، شاید باید بیشتر در سال آینده به آن توجه کنیم. حتما باید به مناسبت بیست و پنجمین سال گزارش دو دهه و نیم انقلاب داده شود و نمادهایی ساخته شود. شما می دانید که برج ایفل، نمادی است در انقلاب فرانسه، مجسمه آزادی نمادی است از انقلاب آمریکا و اینها نمادهای جهانی شده اند. امروز همه جای دنیا؛ هم مجسمه آزادی را می شناسند و هم برج ایفل را. نماد بزرگ ما چیست؟ نمادهای ما هنوز نمادهای کهن ماست. نمادهای مربوط به بعد از انقلاب نیست. همین میدان آزادی که مظهر فعالیت های ماست، چه نمادی است؟ متعلق به چه دوره ای است؟ مرحوم شیخ بهایی زمانی که هزارمین سال هجرت نبوی شد یک نمادی ساخت که این نماد، هنوز هم نگین هنر جهان است. ایشان به مناسبت هزارمین سال این نماد را ساخت، اما تا دو هزارمین سال هم این نماد نگین هنر جهان است. چون در آن هم اخلاص بود و هم علم و اندیشه و پشتیبانی بود. آن نماد اصفهان است برای هیچ انقلابی یک شهر ساخته نشد. اصفهان از قبل بود امّا این اصفهان جدیدی که ساخته شده و این جذابیت ها و زاینده رود و میدان نقش جهان و مسجد شیخ لطف اللّه و اینها از آن دوره است. همت هایی این چنینی پشت این نظام و انقلاب بوده است و ما از این علم و تجربه بهره بردیم و انقلاب اسلامی شکل گرفت و نیز برای بیست و پنجمین سال، باید فکر نمادها و فعالیت های بزرگ باشیم؛ ما نباید به کارهای جزیی بسنده کنیم و اصلاً برای کارهای بزرگ برنامه ریزی کنیم. پس باید فکر کرد و مانند خود امام اندیشید.
آقای شاه آبادی می گفتند: سالها پیش من در نجف بودم و امام را در خواب دیدم، سفره ای پهن بود و درون این سفره، نقشه ای بود. نگاه کردم! دیدم نقشه همه دنیاست! نقشه همه عالم است و بعد دیدم امام این سفره را به دوش گرفته و خیلی خسته، عرق ریزان سفره را می برد! سؤال کردم که این سفره چیست؟ ایشان در همان حالت خواب گفته بودند که من باید همه اینها را اداره کنم و زندگیشان را تأمین نمایم. به هر حال همتی است بلند که کسی بخواهد یک عالم را اداره کند!
بر این اساس باید اهداف انقلاب را برنامه ریزی کرد و چشم انداز آینده را تصویر نمود، البته در جمع شما عزیزان باید از محضرتان بیشتر استفاده کرد اما چون محبت فرمودند، من هم بر حسب انجام وظیفه دقایقی را در خدمت شما بودم و امیدوارم ما هم بتوانیم در جشن ها و شور و امید انقلاب اسلامی سهمی داشته باشیم و در حد وسع خودمان کمکی کرده باشیم و انشاء اللّه به مدد نیت های پاک شما، این حرکت های کوچک ما، به حرکت بزرگی در معنا و شکل تبدیل شود و همه ما از برکات آن بهره مند گردیم.
تأثیر راهپیمایی های 22 بهمن ماه در خنثی سازی تبلیغات دشمنان(2)
بسم اللّه الرّحمن الرحیم
الحمدللّه رب العالمین، و الصّلوة و السّلام علی سیّدنا و حبیب قلوبنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمّد
خدمت شما حضّار عزیز عرض سلام و ادب دارم و خدا را شاکرم که امروز توفیق دیدار شما برای من حاصل شد، شاید در بین این تجمّع ها، که اقداماتی در راه کشور انجام می دهند، هیچ یک دلپذیرتر از تجمّع شما برای من نباشد، چرا که همه اعمال اجتماعی در کنار محاسن، معایبی نیز دارند و بعید است که یک فعل اجتماعی سراسر حسن تلّقی شود.
کاری که شما بر عهده دارید، به گمان بنده، برای کشور و مردم، سراسر خیر و برکت و نورانیّت است. و همچنین باعث اعتلای کشور نیز می گردد، مخصوصا برنامه هایی که برای دهه فجر دارید که نمونه بارزش در راهپیمایی 22 بهمن متبلور می شود. خدماتی که جناب آقای آبخضر و دوستان ایشان در طول سالهای گذشته انجام داده اند و نیز زمینه هایی که شما در طول سال فراهم آوردید، دستاوردهای بسیار بزرگی برای کشور داشته است.
مسأله راهپیمایی در 22 بهمن، در بین نمادهای مختلفی که برای انقلاب اسلامی وجود دارد، از یک وضع شاخص برخوردار است که قابل قیاس با اقدامات دیگر نمی باشد و هر کدام از این نمادها برای انقلاب، وجهی از وجوه آن را به تصویر می کشد.
امّا درباره راهپیمایی 22 بهمن می توان گفت که همه هویّت انقلاب، در گرو این نماد است، یعنی تمامیّتی را نشان می دهد؛ هم حیثیّت اسلامی و هم حیثیّت مردمی، و هم پشتوانه بودن این انقلاب و نیز زنده بودن و حیات آن را نمایان می سازد که بسیار تأثیرات عجیبی در حرکت انقلاب داشته است.
بنده به یاد دارم که در سال گذشته، که در وضعیتی خاص چه به لحاظ درونی و چه از جهت بیرونی قرار داشتیم مانند فشارهایی که آمریکایی ها به ما و عربده کشی هایی که آنها نسبت به انقلاب، رهبری و دستاوردهای آن به راه انداخته بودند، و حتی آن راهپیمایی عظیم که انجام شد، آوردند.
بنده سیر تبلیغات غربی ها و مخصوصا آمریکایی ها را مورد پژوهش قرار داده بودم و دیدم که وضعیت به کلّی تغییر کرده است. یعنی یک حرکت بزرگ در درون کشور، بسیاری از حرفهای آنها را تغییر داد، به طوری که بعضی از کشورهای اروپایی، مانند فرانسوی ها، چنین حرفهایی را در تبلیغاتشان کاملاً به رخ می کشیدند، بدین معنا که حرف هایی که این آمریکایی ها گفتند، برخلاف چیزی است که نشان می دهند. به همین دلیل، باید عرض کنم کاری که شما انجام می دهید، نباید با بقیّه کارهایی که در طول سال انجام می شود، مقایسه گردد. این حرکت یک ظهور و بروز عجیبی دارد و تأثیرش در عرصه های مختلف کشور و نیز امنیّت ملی کاملاً روشن است، مخصوصا با تبلیغاتی که دشمنان انقلاب انجام می دهند و هدف ایجاد یأس و جداسازی مردم از حاکمیّت اسلامی است، راهپیمایی می تواند کاملاً پاسخگو باشد و کار ساده ای هم نبوده و تدارک چنین عملی، واقعا کاری پرزحمت است.
چند ماه پیش، به نظرم رسید که پژوهشی راجع به سیر تبلیغات آمریکایی ها انجام شود، و در این پژوهش چگونگی عملکرد آمریکا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران بررسی گردد. شاید چند ماه به طول انجامید تا یک نوع تقسیم بندی به بخش های فرهنگی، سیاسی، امنیتی و نیز نوع رویکرد تبلیغاتی تقسیم شد. مخصوصا که آمریکایی ها، از طریق رسانه ها و سیاستمداران خود طبقه بندی را پدید آوردند.
واقعا اگر این تحقیق کالبد شکافی شود، شاید برای انعکاس بیرونی جالب باشد، اما نتیجه اش جالب تر است، چرا که از بدو پیروزی انقلاب یعنی روز 23 بهمن سال 1357 آنها این تبلیغات را تا جایی که در دسترس شان بود با تکیه بر اسنادی جمع آوری کردند؛ و آن را در چند فصل تفکیک ساختند، تا اینکه پنج، شش ماه پیش که آنها دست درازی کرده بودند، حتی یک مورد هم وجود نداشت که در مسیر انقلاب، از یک اقدام انقلاب تعریف شده باشد، یعنی آنها در ابعاد دینی، اجتماعی، سیاسی و همچنین مسائل دفاعی در زمان جنگ تماما تبلیغات منفی کرده بودند. حال این سؤال پیش می آید که آیا عملاً امکان دارد انقلابی، بیست و سه چهار سال عمر داشته باشد و یک کار مثبت نکرده باشد؟
واقعا این تبلیغات نشان می دهد که آنها چه بغضی دارند. مثلاً؛ آنها در دوره ای رویکرد مردم به مسائل مذهبی در ایران را مثل مسأله حجاب که این آراستگی دینی برای جامعه ما حسن بود، محدودیت می دانستند و می گفتند: «زنان ایران در محدودیت هستند» و با این و یا آن روشنفکر و یا با فلان روزنامه نگار، مصاحبه می کردند تا بلکه این مقوله دینی، که جزئی از باورهای کاملاً نهادینه شده در جامعه ماست را به ضد ارزشی تبدیل نمایند، و یا فرضا مسأله مساجد، که یادم است بنده همان تحلیل را که قسمتی از آن به صفوف مردم در مساجد مربوط بوده است را بیان می دارم؛ آشکار است که مسجد جای عبادت بوده و ضمنا مکانی است که بحث های مختلف ارشادات سیاسی در حیات اجتماعی جامعه در آن صورت می گیرد و این مسأله عجیبی نیست. جامعه ما، جامعه بسته ای نیست. امام بزرگوار ما همیشه می فرمودند: تصمیمات مهم را باید در مساجد گرفت، که در میان مسلمانان هم به همین شکل بوده و جالب اینکه از این نقطه که نقطه قوّت انقلاب و پایگاه اصلی دفاع از انقلاب مساجد بوده است چنین مکانی تبدیل به جایی برای تبلیغات شده که به نظر می رسد؛ بسترسازی سیاسی در آن انجام می شود. حال تصوّر کنید چگونه مساجد می توانند خطی عمل کنند، در حالی که همه نوع آدمی با هر سلیقه ای برای نماز در مسجد حضور دارد و یک روحانی هم آنها را موعظه می کند، بنابراین چنین مکانی ناگهان در مسیر تبلیغات دنیا جای یک حزب را گرفته و تبلیغات می کند. امروز مساجد در دوران جنگ؛ همیشه نقش مهم و مثبتی را ایفا می کردند. بعضی از افراد و جریانها در طول انقلاب مسیر خود را از حرکت امام جدا کرده بودند مانند: نهضت آزادی، و بنده یاد دارم، همان اوایل جنگ بود که امام توصیه می کردند؛ هر کسی می تواند سلاح به دست بگیرد و به جنگ بپیوندد. مرحوم بازرگان در مصاحبه ای بیان می داشت؛ ذهن این بسیجی ها را پُر می کنند از اینکه اگر بروید جبهه و شهید شوید، آنجا فرش می اندازند و ملائکه به استقبالتان می آیند، حتی در حدیث داریم که اولین قطره خون یک شهید که روی زمین می ریزد، درهای بهشت به رویش باز می شود و فرشتگان به استقبال آنان می آیند، بنابراین ایشان در صحبت هایشان گفته بودند که چنین ذهنیتی برای بسیجی می سازند و وقتی بیچاره افتاد روی زمین، می بیند که خبری نیست. مثلاً در اواسط جنگ که ما مشکل نیرو داشتیم، با بسیجی ها این گونه برخورد می شد که جنبه تبلیغات داشت و این نوع برخورد در رسانه ها نیز منعکس می شد که نوعی استفاده تبلیغاتی بود.
همین طور در مسائل سیاسی، اوایل انقلاب، که درگیری جدّی بین نیروهای انقلاب و جریان بنی صدر وجود داشت، منافقین پشت سر بنی صدر صف کشیده و پنهان شده بودند و او را تحریک می کردند، وی هم دقیقا عناصر و ارکان اصلی که در نظام ایستادگی می کردند را مورد مصرف قرار می داد. اگر از شما که در انقلاب به سر می برید، سؤال بشود که بنی صدر با چه کسی مبارزه می کرد، سریع به یاد شهید بهشتی می افتید، درگیری او، مستقیما با دکتر بهشتی بود. در همان ایّام تبلیغاتی که بنی صدر از طریق رسانه ها می کند، کاملاً مشهود است، چرا که وی درگیری ها را بزرگ می کرده است و این مسیر ادامه پیدا کرد، تا ما به امروز رسیدیم.
امّا اقداماتی که نیروهای آگاه انجام می دادند، که نماد بزرگ آن را می توان در راهپیمایی 22 بهمن مشاهده کرد همیشه مثل آبی بود که روی آتش ریخته می شد. مثلاً مخالفین یک سال تلاش می کردند تا افکار را منحرف کرده و تخریب سازند، اما این راهپیمایی، این تلاش ها را کاملاً تخریب می کرد. این اقداماتی را که مثل یک ریسمان، سبب پیوستگی بود، همه را از هم جدا می کرد و این تأثیری است که بنده در این بررسی دیدم. این درست است که در بعضی کارهای تخریبی، مخالفین احتمالاً ماندگاری هم داشته اند، این اقدام یعنی راهپیمایی 22 بهمن، واقعا حالت معجزه گونه ای در مقابله با این جریان های وقیحی است که ما پس از انقلاب، مخصوصا از جانب آمریکایی ها داشته ایم. امّا در حال حاضر این رویکرد، مشکل جدیدی به خود گرفته، که می بایست ابعاد آن را شناخت چرا که تا حدّی هم زیرکانه است. مثلاً؛ اوایل انقلاب رودررویی مخالفین با ما، بسیار ظاهر بود. فرضا در ایران کودتایی در حال وقوع بود و آمریکایی ها حمایت می کردند و این عملکرد برای نیروهای داخلی، کمی روشن تر بود، امّا امروز نحوه تبلیغات و اقدامات آمریکایی ها هم سرسختانه تر و هم زیرکانه تر شده است که از این جهت تأمّل در این روش ها و نحوه مقابله نیز پیچیده تر گردیده است، مخصوصا در این دوره اخیر یعنی، پس از 11 سپتامبر، وضعیت آمریکایی ها نسبت به ایران و همچنین کلّ کشورهای اسلام و منطقه، بسیار قابل توجّه می باشد و شاید در این غوغاهای داخلی که متأسفانه یکی از آسیب هایش بازداشتن ذهن جامعه از تمرکز برروی مسائل اصلی است، این مسأله کاملاً روشن نیست. بنابراین، هرگاه جامعه ای متلاطم باشد و هر روزه مسأله ای تازه داشته باشد، مسائل اصلی کشور دیده نمی شود و تمرکز ذهنی به وجود نمی آید و این موضوع نیز از مشکلاتی است که حالا ما در کنار مسائل حادّ، با آن مواجهیم.
بنابراین مسائل خارجی پس از 11 سپتامبر آمریکایی ها و استراتژی اصلی آنها، که نوعی امپراطوری بزرگ برای دنیاست کاملاً آشکار است، حتی این موضوع که آنها از جهات مختلف در حال حمله به این معضلات هستند نیز روشن است و چه بسا بسیار هم عجله دارند. پس در شرایطی که حادثه 11 سپتامبر در جهان به وجود آمد، فضای دنیا کمی امنیّتی شده و آنها با چنین فضایی می توانند خواسته خود را کاملاً به کرسی بنشانند. در چنین شرایطی آنها فقط از این موضوع می ترسند که فضای امنیتی دنیا، به تدریج آرام شود، چرا که در فضای آرام انجام چنین اقداماتی دشوار می گردد.
امثال آمریکا به دنبال ضعف هایی هستند که همان را نظام ارباب و رعیتی که ما همیشه به عنوان یک فرهنگ عقب افتاده و ارتجاعی می شناختیم حاکم نمایند، بنابراین آن را کاملاً به یک جریان بزرگ در دنیا تبدیل ساخته و از ابعاد گوناگون به این قضیه می نگرند. مثلاً تحت عنوان سلاح های کشتار جمعی، حقوق بشر یا دموکراسی و یا نظایر آن به این مهم می پردازند. در حالی که هدف اصلی چیز دیگری است که به آن اشاره کردیم. چرا که مثلاً؛ در کشورهای خلیج فارس، موضوع حقوق بشر، مسأله ای مهم است، اما این قضیه برای امروز نیست، بلکه شما سالهاست که دارید با این کشورها کار می کنید در آنجا پایگاه دارید و با شئون آن نیز ارتباط نزدیک دارید، پس چرا امروز این مسأله مهم جلوه کرده و چرا شما در مورد عربستان، تا به حال به یاد نداشتید که راجع به دموکراسی صحبت کنید، چرا چنین مسأله ای امروز برایتان مهم شده است؟ آیا این عراق یا صدّام عنصری تازه است که در زمین روییده و یا این اینکه طی یک سیر تاریخی وجود یافته است؟ زیرا زمانی شما پشتوانه اصلی صدام بودید و سلاح ها را شما به او دادید، پس به چه دلیل امروز با او درافتادید؟ چه خطری از ناحیه او احساس کردید؛ جز اینکه شما هدف دیگری دارید و در پی بهانه هستید؟ حال ببینیم این قدرت ها می خواهند چه کاری را در صحنه انجام دهند؟ اگر استراتژی آمریکا را در نظر بگیریم یعنی سلطنت بر دنیا همه باید تحت لوای سلطنت آمریکا باشند و کوچک و بزرگ هم ندارد، برای چنین کاری روش های مختلفی را لازم دارند که یک راه بحث جهانی شدن است.
کشورهای دنیا از دو بخش تشکیل شده اند یک دسته، کشورهای هسته و دسته دوم کشورهای پیرامون کشورهای هسته؛ دسته اول، کشورهایی هستند که اصل اقتصاد و دنیا، در دست آنهاست و برنامه ریزی اقتصادی دنیا را نیز آنها به عهده دارند. به عبارتی کشورهای پیرامونی هر کاری که خواسته انجام دهند و یا هر صنعتی که دارند باید مکمل آن چیزی باشد که آنها لازم دارند بنابراین برنامه ریز اصلی اقتصاد جهانی کشورهای هسته می باشند که برای این کشورها سلاح و هواپیما تهیه می کنند. آنها امکانات اصلی را نیز تهیه می نمایند. پس ایران اگر خواست صنعت داشته باشد، باید به دنبال صنایعی باشد که به درد کشورهای هسته هم بخورد. مثلاً لازم نیست موشک بسازد اما رب گوجه باید بسازد، کمپوت بسازد. اخیرا شما می بینید روی قضیه موشک ایران خیلی بحث می کنند، که چرا ایران موشک دوربرد دارد! مگر شما ندارید؟ مگر بنا نیست کشورها برای خودشان تصمیم بگیرند و مگر اسرائیل این نوع موشک را ندارد؟ مگر روسیه آن را ندارد؟ مگر فرانسه ندارد؟ مگر انگلیس ندارد؟ چرا؟ این برمی گردد به آن تصمیم کلّی؛ که «ما کشورهای هسته هستیم»، و شما کشورهای پیرامونی هستید، کشورهای هسته باید این تکنولوژی ها را داشته باشند، امّا کشورهای پیرامونی نباید داشته باشند! نه سلاح هسته ای باید داشته باشند و نه امکانات هسته ای! نه امکانات سلاح های پیشرفته نظامی و نه حتی صنایع پیشرفته! امّا تولید در صنایع آب معدنی، اشکال ندارد، تولید موشک اشکالات فراوانی دارد. با این وصف، این قدرت ها حداقل محدودسازی می کنند و مسئله تکنولوژی را در داخل کشورهای هسته محدود می سازند. مسئله بعدی این است که آمریکا در داخل کشورهای هسته هم می خواهد سلطنت کند.
چگونه می توان دیگر کشورها را نسبت به آمریکا منقاد کرد؟ باید خرخره انرژی را گرفت! چرا که همه کشورهای هسته، نیازمند انرژی هستند و انرژی اصلی دنیا هم در منطقه ی خلیج فارس نهفته است. این درست است که اگر ژاپن، چین، روسیه امکان تکنولوژی خواستند، باید در خدمت سیاست های آمریکا باشند. لشگرکشی آمریکا در منطقه تا حدودی بستگی به این نکته دارد که آینده انرژی باید در دست آنها باشد. عراق یک منبع فوق العاده ارزشمند انرژی است. شاید تا بیست سال آینده دو منطقه در دنیا انرژی اصلی جهان را داشته باشد که، یکی ایران و دیگری عراق است و اینجاست که کشورهای هسته ای چون آمریکا باید سنگهایشان را وابکنند، تا معلوم شود که آنها با قبول این وضعیت به کار خود ادامه دهند. این سیاست از درون طرح جهانی کردن پی گیری می شود. از طرفی داستان 11 سپتامبر حادث شد، فرض کنید القاعده چنین عملی را مرتکب شده! آنها به محض اینکه مسأله افغانستان و سامان دادن به نفع خودشان مطرح شد، گفتند: این کشورها، کشورهای شرور و شیطانی هستند. و آنها از بدو امر به دنبال پلّه بعدی بودند، اصلاً مسأله آنها القاعده نبوده، بلکه نقطه کانونی مسأله آنها: 1 انرژی 2 آینده دنیا است. پس می بایست به بهانه های مختلف، خرخره عراق را بگیرند. چرا که این کشور اولین هدف گیری آنهاست. عراق مسأله جدّیِ آمریکا می شود و این کشور، تمام سرمایه گذاری خود را در عراق انجام می دهد تا این کشور را آزاد کند. حال چرا عراق را انتخاب می کند؛ زیرا عراق کشوری است که مشکلات درونی هم دارد، بنابراین جای مناسبی است. ضمنا ایران، قدم بعدی است و آنها می خواهند که با ایران هم تسویه حساب کنند. چرا که عراق، همسایه ایران بوده و این اقدام احتمالاً سبب محاصره بیشتر ایران نیز می گردد. پس این برنامه کاملاً حساب شده است و باید از این فرصت استفاده کرد. تمام اقداماتی که آمریکایی ها در این یکسال اخیر، در مورد عراق انجام دادند، حاکی از این مسئله است که این لقمه را باید به هر شکلی بلعید؛ اگر خودشان راه آمدند که چه بهتر وگرنه باید هر طوری شده لقمه را از آنها بگیریم. این همان نظام قُلدری است که اگر کسی مثل بچّه آدم راه آمد، حرفی نداریم، اگرنه، با زور این کار را انجام می دهیم. آمریکایی ها زبان زور را تئوری کرده و همراه صحنه سازی و تبلیغات و ابزارهایی که دارند این شیوه را عمل می کنند و یک سری دانشمند یدک کش این روش را جا انداخته اند که برای تأمین صلح جهانی گاهی نیاز به جنگ هم داریم و اهداف خود را این گونه توجیه نموده اند. البته در این مسیر آنان مشکلاتی هم داشته اند. مثلاً آنها سلاح های مختلفی به عراق دادند و کاملاً دانستند عراق به چه ابزاری نیاز دارد. در تمام گفتگوهایی که آمریکایی ها انجام می دهند، این دو مسأله کاملاً نمود دارد: یکی مسأله نظریه ای که به انرژی دارند و دیگر نگرانی که از رفتارهای عراق دارند. مثلاً، اخیرا آمریکایی ها هم به جریان معارضه کُرد و هم به ترک ها این پیغام را دادند که شما حق ندارید پایتان را به کرکوک و موصل بگذارید. چرا؟ چون کرکوک و موصل منابع انرژی این کشور است، پس به کردها پیغام می فرستند که آن طرفها ظاهر نشوند. یعنی همه حرفهایی که با شما زدیم؛ از کمک کردن و این قبیل صحبت ها، سرجایش؛ امّا کرکوک و موصل تشریف نیاورید. همین حرف را به ترکها هم گفتند که ما از شما کمک می خواهیم یعنی، از این طریق نیرو به پایگاه بفرستید، اما طرف کرکوک و موصل نیایید. این امر نشان می دهد که مسأله انرژی برای آمریکایی ها مسأله ای مهم است و مردم عراق باید قربانی شوند و هر چه پیش بیاید هم مهّم نیست، اما خواسته اصلی ما انرژی است و آن منطقه را به این دلیل باید بگیریم. در صحبت های اخیر مشاهده کردید که مسئول قبلی CIA راجع به این مسأله چه گفت. وی از طرفی از رفتار عراق مضطرب بود، چرا که سلاح ها را خودشان به عراقی ها داده اند؛ پس نگرانند که عراقی ها چه کار می کنند و واکنش مردم عراق نسبت به عملیات آمریکا چیست؟! شاید تمام این داستانی که آنها راجع به این موضوع که نمایندگان سازمان خلع سلاح به آنجا بیایند و تمام آن مکان را بازدید کنند؛ به خاطر این نگرانی بود که مبادا عراق به سیم آخر بزند و از سلاح های آنچنانی که خودشان به عراق داده بودند، استفاده کنند. پس ابتدا باید آن سلاح ها را پیدا کنند، چرا که سربازهای آمریکایی مشکل دارند و اگر هزار تا جنازه شیمیایی به آمریکا برود مشکل آفرین خواهد بود، پس باید راحت تر آنجا را تصرف کند. بنابراین آنها باید بستر اصلی را فراهم کنند. و لازمه آن باید داستانی می ساختند تا بلکه در این زمان هم ذخایر عراق را کشف کنند و هم آماده حمله شوند. هنوز هم هراس دارند و فشار روانی به مردم عراق را رها نکرده اند البته با اینکه آمریکاییها برای مسأله عراق چندین سناریو طرح کردند، ولی این طور هم نیست که به سادگی بتوانند یک حکومت آمریکایی در آنجا به وجود آورند. 65% مردم عراق شیعه هستند و صدمات زیادی هم از زورگوییهای صدام دیده اند و هم اکنون حالت بمب را دارند. بنابراین این طور نیست که لقمه عراق به سادگی برای آمریکاییها قابل هضم باشد و بتوانند آنجا را به یک فرماندار نظامی آمریکایی بسپارند. شاید مسأله افغانستان که به سادگی توانستند آن را حل کنند آنها را به اشتباه انداخته است، اوضاع افغانستان از نظر بافت جمعیتی، عقیدتی، فرهنگی و از لحاظ امکانات با عراق بسیار متفاوت است. ضمن اینکه پای آمریکا حتی در همین افغانستان هم هنوز گیر است، و خبرهای آن پخش نمی شود. چند شب پیش، آمریکایی ها به دلیل پیدایش هسته های مقاومتی در افغانستان میزان زیادی تلفات دادند. پس آنها نمی توانند در عراق به این سادگی پیروز گردند. اما به هر حال ایده کلّی امپراطوری را باید دنبال کنند؛ زیرا آنها نمی توانند از این منفعت بگذرند. اینجا جای تصمیم گیری است. ما ضمن اینکه باید هشیار باشیم، می بایست نسبت به مسأله عراق نیز توجه داشته باشیم که داستان، آمریکایی ها به عراق ختم نمی شود و حتما به مسایل ایران نیز نگاه جدی خواهند داشت؛ البته نسبت به ایران آنها آگاهند که نمی توانند از روش نظامی استفاده کنند. امّا دو مسأله مهم در هدف گیری آنها وجود دارد، یکی در داخل، ما مشکلات و تشتت و درگیری داشته باشیم که این بستر مهمّی را برای وضعیت جدید آمریکایی ها فراهم می سازد، یعنی؛ اگر تمرکز ذهنی مردم ما از مصالح عامّه خودشان منحرف شود به نفع آنهاست. و با استفاده از این فرصت می توانند روی این موج سوار شوند و آقای بوش خود را دلسوز آزادی و دموکراسی در ایران نشان دهد.
بسیاری از این بحران ها، بحران هایی دست ساز و تصنعی است که ذهن را منحرف می سازد و اجازه نمی دهد که جهت گیری اصلی انقلاب درست پیش برود. به علاوه، بعضی ناکارآمدی ها که در اوضاع کشور ما به لحاظ اقتصادی وجود دارد کم بی تأثیر نیست چرا که حتما فشارها را بر ایران تشدید می کند و دست به دست دادن این دو با یکدیگر می تواند مسائلی را برای انقلاب به وجود آورد. مقطعی که ما در آن به سر می بریم، مقطع فوق العاده حسّاسی است، زیرا هم روشنگری برای مردم اهمیت دارد تا مردم ابعاد قضیه آمریکا را کاملاً بشناسند و هم طرح و نقشه ای که آنها برای شناسایی منطقه دارند و هم برای آنها ارزیابی از درون ایران نیز اهمیت دارد، زیرا گاهی از داخل ایران نیز سیگنال های نامناسبی، را دریافت می کنند که این موضوع برای آنها بسیار مهمّ است. مثلاً ایجاد نظرسنجی در داخل ایران از شگردهای آنهاست. بنده به یاد دارم که انیستیتوگالو، حدود هشت یا نه ماه پیش راجع به کشورهای اسلامی یک بررسی انجام داده بود به این هدف که تا موضع مردم نسبت به آمریکا را بسنجند، نتایج جالبی نیز دربر داشت که برای خودشان هم تکان دهنده بود. بنابراین آنها از اینکه برداشت خودشان و ملت های مسلمان نسبت به 11 سپتامبر متفاوت بوده بسیار شگفت زده شدند. مثلاً در کشور بحرین مشاهده کردند که چیزی بالغ بر 70% مردم، ضدآمریکایی هستند و این آنها را شاکی کرده بود. خوب برای آنها خیلی مهّم بود؛ بحرینی که در آن پایگاه دارند چطور آنقدر ضدآمریکایی هستند. بعضا در کشور مصر و ترکیه و امارات نیز همین طور بوده است. یعنی آنها این کار را در همه جای دنیا انجام دادند سیگنال های نامربوط از داخل به آنها داده می شد. ما چند بار نسبت به مقاومت در برابر آمریکا از مردم نظرسنجی داشتیم که چیز بسیار عجیبی بود چرا که به نظر می رسد در شرایط فعلی، مردم ایران موضع ضدآمریکایی بیشتری نسبت به بدو انقلاب دارد و بنده این موضوع را با آمار عرض می کنم. ممکن است شما احساس کنید که چون مردم از بعضی مسایل اقتصادی ناراحت هستند، پس چنین موضعی نسبت به آمریکا ندارند، در حالی که این طور نیست. مردم ایران یک نوع غیرت ملّی و دینی دارند. که سبب می شود آنها نسبت به مسایل ملی و دینی خود حساس باشند. در نظرسنجی که اخیرا انجام گرفته بود، 87% مردم گفته بودند: «ایران و حاکمان ایران باید در مقابل آمریکایی ها ایستادگی کنند چرا که آنها می خواهند استقلال کشور را از بین ببرند.» ببینید که چقدر فهم، در این نکته نهفته است؛ در صورتی که سیگنال های غلطی به آنها داده بودند، حالا اگر شما قسم حضرت عباس هم بخورید، آنها یک سناریوهایی برای خودشان طراحی می کنند. کاری که سال گذشته همین تجمع تصمیم گیری و پی گیری کرد و مردم خطر را که دیدند حضور پیدا کردند، بسیاری از افکار آنها را به هم ریخت. در حال حاضر مسأله ما از اهمیت بیشتری برخوردار است، یعنی فشار آمریکا به ما نزدیکتر شده است و متأسفانه سیگنال های غلطی هم به آنها داده شده است. یعنی؛ شما نمی توانید بگویید که ما نظر سنجی کردیم و نتیجه چنین شده است؛ این موضوع برای آنها باورکردنی نیست. بنابراین شما باید حضور خود را نشان دهید، که خود، پاسخ بسیاری از سئوالات است. بنده فکر می کنم که 22 بهمن امسال، به لحاظ مختلف برای انقلاب اسلامی یک حیات مجدد ایجاد می کند، که فوق العاده پر اهمیت است و حتی از هزار توپ و تانک هم مهم تر می باشد، نیازی نیست که ما برای انقلاب موشک بسازیم؛ تنها باید نشان داد که این مردم غیرت ملّی و دینی دارند و حضورشان همواره احساس می شود، حتی اگر از برخی از رفتارهای درونی کشور دلتنگ باشند؛ آنها پای اصل انقلاب و هویت اسلامی آن ایستاده اند و این می تواند سناریوی آمریکا را کاملاً تخریب سازد. اگر بنده جای شما عزیزان بودم، از هر امکانی در جهت شرکت مردم در این راهپیمایی استفاده می کردم. این راهپیمای برای انقلاب آبروبخش، است چرا که در جهت جلوگیری از دشمن و برای پس زدن آنهاست و می تواند بسیاری از مسیرها را هموار سازد، این راهپیمایی می تواند عامل وحدت در جامعه باشد، بنابراین از هرگونه شعاری که بوی افتراق از آن بیاید پرهیز کنید تا این مجمع به عنوان نمادی از وفاق ملی در کشور باشد؛ وفاقی که حول محور انقلاب و هویت آن می گردد.
ما نکات اشتراک زیادی در بسیاری از موارد اعم از: اصل انقلاب، اصل هویت اسلامی، اصل دفاع از میهن و غیره داریم و باید محور کارها این نکات باشند تا انشاءاللّه همه بتوانند در این راهپیمایی حضور یابند. از خداوند طلب توفیقات فراوان در این کار را دارم، چرا که برای نظام و اسلام در این مقطع بسیار ارزشمند است. بنده دوستان رادیو تلویزیون را نیز تشویق می کنم که حداکثر همکاری لازم را با این ستاد داشته باشند. انشاءاللّه، آنچه رضای خداوند است تحقق یابد و شما را به خداوند سبحان می سپارم.
«والسلام علیکم و رحمة اللّه»
آسیب شناسی فرهنگ انقلاب اسلامی(3)
بسم اللّه الرحمن الرحیم
قبل از ورود در اصل سخن، مایلم خدمت شما عرض کنم که کاری که بر عهده دارید، از نظر اسلامی و ملّی و انقلابی کاری است بسیار با اهمیت، برای اینکه هر چه زمان می گذرد و ما از سال 1357 دورتر می شویم نیاز ما به یادآوری انقلاب بیشتر می شود. به طور طبیعی، زمان به سود کاری که شما بر عهده دارید نیست، یعنی؛ هر روزی که می گذرد عدّه کسانی که شاهد انقلاب بوده اند، کمتر می شود و عدّه کسانی که انقلاب راندیده اند افزون می گردد و؛ شنیدن کِی بود مانند دیدن! کافی است ما به درون خانواده های خودمان نگاهی بیفکنیم. فرزندان ما که در خانه ما تربیت شده اند، آگاهی آنان و تصورشان راجع به امام و انقلاب و دوره طاغوت و جنگ، آن چیزی نیست که خود ما می خواهیم. چرا که ما شاهد بوده ایم، اما آنها شنیده اند. مثلاً در کشور ما انقلابی رخ داد به نام انقلاب مشروطیت، و هیچ کدام از ما شاهد آن انقلاب نبوده ایم. هر کدام از ما هم علاقمندیم بدانیم، موضوع از چه قرار بوده؟ ولی آیا تصوری که ما از انقلاب مشروطیت داریم، با تصور آن کسانی که دست اندر کار مشروطیت بوده اند یکی است؟ نظیر همین اتفاق برای نسل های بعدی نسبت به انقلاب اسلامی خواهد افتاد و یکی از مغالطه هایی که به طور طبیعی اتفاق می افتد، این است که انسان تصور می کند آنچه در ذهن خودش است، در ذهن بقیه هم همان است. یعنی هر آدمی، اوّلاً و ذاتا ابتدا از روی ظرافت طبع، این طور فکر می کند که دیگران هم مانند او فکر می کنند، و این قاعده ذهن آدمیزاد است. ما راجع به امام و انقلاب و این ها یک تصوری داریم و حکم کلی ما این است که باید بقیه هم این طور فکر کنند، اما اینجا دائما باید خلاف این قاعده ذهنی عمل کنیم و به خود بگوییم که دیگران و این جامعه احتیاج به تبیین و یادآوری دارند و نیز احتیاج به توضیح دارند و اگر مردم بدانند که قبل از انقلاب چه بوده و پس از انقلاب چه اتفاقی افتاده و یا انقلاب چه بوده و امام که بوده و مردم چه کردند؛ چه بسا که بسیاری از این جوان ها که در حال حاضر، ظاهرا بی تفاوت و بی اعتنا هستند، احساساتشان از ما هم بیشتر شود، به شرط این که برایشان روشن گردد که داستان از چه قرار بوده. بنده شخصا اعتقاد دارم یکی از دلایل مشکلاتی که ما در حال حاضر در جامعه نسبت به انقلاب و ارزشهای انقلاب داریم همین گذشت زمانه است. یعنی اگر آمریکا و دشمنان انقلاب همین مقدار تبلیغاتی که الآن می کنند دو سال بعد از انقلاب می کردند، یک صدم این مقدار نتیجه نمی گرفتند! چرا؟ برای اینکه حافظه مردم مانع موفقیت آنهاست. امّا در حال حاضر چرا می توانند القای شبهه کنند؟ برای اینکه با نسلی سر و کار دارند که اصلاً در آن زمان نبوده، تا ادعاهای آمریکا را باور نکند. مثلاً ما همه می دانیم که در این سال های اخیر، آمریکایی ها به شدت آزادی خواه شدند و تبلیغاتشان درباره ایران این است که در ایران باید آزادی باشد، در ایران باید دموکراسی باشد و مبنای مبارزه با انقلاب را حمایت از آزادی دموکراسی گذاشتند. حمایت از مردم سالاری و حمایت از آرای مردم و این نوع چیزها. مثلاً اگر در اینجا یک روزنامه بسته می شود، شما می بینید که وزیر امور خارجه وقت آمریکا موضع می گیرد. خوب، امثال بنده که موقع پیروزی انقلاب سی و سه ساله بودم و 15 سال بود که کار می کردم و به وضعیت آن دوره وارد بودم، هرگز باورم نمی شد که آمریکا صداقت داشته باشد؛ چون من و امثال من و بسیاری از شما که این جا تشریف دارید از خودمان می پرسیم که اگر آمریکا واقعا مدافع آزادی بود، آن روزهایی که شاه بر این مملکت حاکم بود و هیچ روزنامه ای هیچ انتخاباتی هیچ آزادی ای وجود نداشت و جوانان این کشور در فضای زندان ها و شکنجه ها کسی به فریادشان نمی رسید و با اتوی داغ تنشان را می سوزاندند و پوست بدنشان را تکه تکه می کردند، چرا آن روز آمریکا به فکر آزادی و حقوق بشر در ایران نبود؟! حالا آمریکا دلسوز مردم ایران شده! و این جوابی است که من و شما و نسل من و شما به طور طبیعی می دهیم ولی آن بچه هفده ساله ای که شاهد این وقایع نبوده، او هم همین جواب را می دهد؟ یا او چشمش به تبلیغات دشمن می افتد و نتیجه گیری دیگری می کند؟ من حالا موضوع صحبتم چیز دیگری است، ولی مایلم یک نکته ای را خدمت شما عرض کنم که در این دهه فجر برای جوانها، مثلاً راجع به اینکه در ایران آزادی نیست و آزادی برای مطبوعات نیست و امثال اینها، در رادیوهای خارجی و در ماهواره و در تبلیغات بیگانگان هم همین طور می گویند، حال اگر می خواهید که یک نمونه از واقعیت های دوره طاغوت را به جوانان عرضه بکنید، یک سند به شما عرضه می کنم تا بدانند که چه بوده! شما امیر اسداللّه علم یادتان هست؟ نخست وزیر کشور بود! در زمان پانزده خرداد. بعد هم یکی دو سال رئیس دانشگاه شیراز شد و نیز وزیر دربار هم گردید. سال 1356 وزیر دربار بود. و در واقع شخص دوم کشور بود! پدر و پدربزرگش هم در شرق ایران از دیرباز حامی منافع انگلیس ها بودند. شوکت الملک و این آقای علم یک کار خوبی که در مقابل همه کارهای بدش می کرده؛ ثبت خاطرات روزانه بوده! روز به روز خاطره می نوشته و این خاطرات و یادداشت هایش را در یک بانکی در سوئیس به امانت سپرده و گفته بود: روزی که هیچ کس در ایران از خاندان پهلوی حکومت نمی کرد، اینها را منتشر کنید فکر هم می کرد، که تا صد سال دیگر لااقل این خاندان بر ایران حکومت می کند! حدود ده ماه بعد از مردن علم، شاه از ایران فراری می شود و چند سال پس از پیروزی انقلاب، این یادداشتها را در اروپا منتشر می کنند.
چهار جلد این یادداشتها، تا کنون به صورت کامل منتشر شده و کل آن هم در یک مجموعه نهصد صفحه ای خلاصه شده است. بنده هم آن نهصد صفحه را دقیق خواندم و هم آن چهار جلدی که تاکنون درآمده! مطلبی که عرض می کنم از جلد چهارم است. شما یادتان است که روزنامه اطلاعات را کسی به نام عباس مسعودی تأسیس کرده بود که سناتور بود؛ سناتور عباس مسعودی یکی از رجال درجه اول دست اندرکار امور بود! در سال 1304، یعنی همان سالی که رضاشاه به سلطنت رسید، عباس مسعودی روزنامه اطلاعات را تأسیس کرده بود. بنده هم چون از پنج سالگی روزنامه اطلاعات را می خواندم، الآن پنجاه و چند سال است که به روزنامه اطلاعات معتادم ولو اینکه فقط وقت کنم که صفحه اول آن را ببینم!
با این روزنامه و نقش عباس مسعودی کاملاً آشنا بودم. هر وقت دربار اراده می کرد یک چیزی را جا بیندازد، عباس مسعودی، در دفاع از آن مقاله می نوشت، و هر وقت که می خواستند چیزی را نفی کنند، عباس مسعودی همان را نفی می کرد. موارد زیادی از این اتفاق می افتاد و همه می دانستند وی نوکر حلقه به گوش دربار است. سال 52 ، 53 بود و من در دانشگاه بودم که یک روز گفتند: عباس مسعودی سکته کرد و مرد. گفتیم: الحمدللّه، مسن بوده و حتما باید می مرده! کسی هم حرفی نزد که عباس مسعودی چه طور شد که مرد؟! حالا شما اگر می خواهید بدانید چطور شد، یادداشتهای علم را در جلد چهارم بخوانید! داستان این است که یک نویسنده ای در روزنامه اطلاعات راجع به مثلاً قیمت نخود و لوبیا و یا یک چیزی از امور عادی و جاری کشور، مطلبی می نویسد که شاه خوشش نمی آید و خطاب به عباس مسعودی عصبانی می شود و فحش می دهد و بدو بیراه می گوید و غضب می کند، علم هر کاری می کند شفاعت بکند، همین طور بدوبیراه می گفت، که حدود دو سه هفته بعد از انتشار این مطلب در یک مهمانی این خبر به عباس مسعودی منعکس می شود، و او هم یک نامه غلط کردم برای شاه می نویسد: که این اشتباه شده و مثلاً مقصود این نبوده و از این به بعد دقت می کنیم و از این حرف ها، حالا متن مقاله را هم در این کتاب آورده است که اگر شما ببینید حیرت می کنید که این موضوع چه بوده که اینقدر عذرخواهی هم بشود. اما شاه قبول نمی کند و در یک مهمانی عباس مسعودی و همسرش می آیند که دست شاه را ببوسند و بازهم اعلیحضرت سرسنگین بوده و هفته بعد، عباس مسعودی دق می کند، سکته می کند و می میرد و همه تحلیل ها، حول و حوش این مطلب چنین بود که مردن عباس مسعودی در اثر بی مهری و غضب شاه اتفاق افتاده و او دق کرده مرده، این کل داستان است که بنده و شما هم ننوشتیم که حالا کسی بگوید ساختگی است و یا قضاوت نادرست کرده اند. این قصه باید خوانده شود و به جوانها معرفی شود بعد گفته شود که اگر ما می گوییم آزادی نبوده و امام می گفت: آزادی نیست و مردم می گفتند: استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی، واقعیت چنین بود. چه ربطی دارد به امروز، که روزنامه ها در ایران هر چه بخواهند می نویسند و ما فقط خواهش و تمنا می کنیم که بابا به پیغمبر و به ائمه و به مقدسات بد نگویید. و یا حکم قرآن را نفی نکنید. الآن بیشترین دعوا بر سر این قبیل چیزهاست. وگرنه بحث بر سر اینکه فلان مسئول بد عمل کرد و فلان گونه عمل نکرد و ... اصلاً کسی مخالفتی ندارد! با این حرف ها حالا آمریکا آمده در ایرانی که این وضعیت را دارد، طرفدار آزادی شده و طرفدار حکومتی شده که با آن وضعیتش نسبت به آزادی چنین بوده است. چرا می تواند این کار را بکند؟ چرا این مثال را آوردم؟ می خواهم عرض بکنم که چون مخاطبش، نسلی است که اصلاً خبر ندارد که آن زمان چگونه بوده است! پس این ستاد برگزاری مراسم ... که شما دوستان به عهده دارید و کاری تشریفاتی نیست که حالا مثلاً باز هم دهه فجر شده یک چراغانی بکنیم و یا مثلاً ادای احترامی و خداحافظ. مسئله اصل انقلاب است یعنی در واقع باید در دهه فجر تجدید عهد مجددی با انقلاب بکنیم و برنامه ریزی ها، همه باید حول این محور باشد که آن نسلی را که به طور طبیعی دارد از انقلاب فاصله می گیرد و خبر ندارد که انقلاب چه بوده است را به نوعی با انقلاب آشنا کرد، که تو گویی، او هم شاهد انقلاب بوده. همه ما باید ملاک و معیارمان این باشد که از خودمان بپرسیم، چه وقت ما موفقیم؟ ما وقتی موفقیم که آن نسلی را که شاهد انقلاب نبوده، آنچنان با انقلاب آشنا کنیم که گویی شاهد انقلاب بوده است. البته چنین چیزی محال است، ولی ما باید آن محال را نشانه گرفته و هدف قرار دهیم، تا بتوانیم قدری به آن نزدیک شویم.
در باب آسیب شناسی فرهنگی انقلاب من از شما دوستان و یا هر کس که بخواهد منصفانه قضاوت کند، سؤال می کنم؛ انقلاب اسلامی چگونه در ایران پیروز شد؟ آیا این انقلاب متکی بر تشکیلات گسترده یک حزب سیاسی بود؟ آیا این انقلاب متکی به یک دولت خارجی بود؟ آیا این انقلاب بهره مند از یک سازمان زیرزمینی مسلحانه چریکی بود؟ آیا از نظریه های مارکسیستی مانند حمله جنگل به شهر یا هجوم کشاورزان به شهرها یا فرضا قیام توده های کارگر یا پرولتاریا نشأت گرفت؟ آیا یک ثروت بی حسابی میان انقلابیون توزیع شد که به کمک آن توانستند انقلاب را به پیروزی برسانند؟ هیچ کدام از اینها نبود، انقلاب اسلامی، با یک فرهنگ پیروز شد، با یک فکر، با یک ایمان و با یک عقیده. یعنی؛ این انقلاب خاستگاه فرهنگی داشت و به همین جهت دشمنان این انقلاب فرهنگ را نشانه گرفته اند و دقیقا متوجه شده اند که برای مقابله با این انقلاب باید آن فرهنگی را که انقلاب به وجود آورد تضعیف کنند و آسیب شناسی فرهنگی انقلاب اسلامی اهمیتش در همین نکته است. آسیب شناسی فرهنگی اسلامی، آسیب شناسی علت موجده انقلاب است که علّت موجوده، علّت مبقیه هم هست و اگر این فرهنگ تضعیف بشود و از بین برود، انقلاب هم تضعیف خواهد شد و از بین خواهد رفت. شما اگر موضع گیری های دشمنان انقلاب را در ده سال اوّل با ده سال دوّم مقایسه کنید، متوجه می شوید که چگونه فشار و لبه تیز حمله، متوجه فرهنگ شده است. در ده سال اوّل پس از پیروزی انقلاب، دشمن با انقلاب مقابله رودررو می کرد؛ حال یا از طریق عوامل داخلی در آغاز، و یا از طریق جنگ تحمیلی، سعی داشت با نیروی نظامی و با توطئه های اینجا و آنجا، به جنگ این انقلاب بیاید. و ما نیز صدمه دیدیم و آثار آن صدمات، هنوز هم باقی است. امّا انقلاب محکم تر شد که تضعیف نشد. در ده سال اوّل بعد از انقلاب یعنی؛ در فاصله 57 تا مثلاً 67، 68 ما که با بعضی از این نوشته های مطبوعات ضدانقلاب و تحلیل های خارجی ها و اخبار و گزارش های رادیو و تلویزیون های ضدانقلاب گهگاه برخورد داشتیم، متوجه شده بودیم که آن مفهومی که بیشتر در سال های اوّل برای تحریک ملّت ایران از آن استفاده می شد، مفهوم ملیّت بود. یعنی اول که انقلاب به پیروزی رسید، این ضد انقلاب فراری و اربابان خارجی آنها محور بحثشان این بود که انقلاب اسلامی آمده تا ایران را از بین ببرد. چون آن وقت که نمی توانستند برای سلطنت اشک بریزند، آنقدر حکومت شاهنشاهی مفتضح بود که هیچ خریداری نزد ملّت نداشت و الآن هم ندارد، آن زمان مستمسکی که برای خود پیدا کرده بود وطن بود و این طور وانمود می کردند که وقتی اسلام آمد، ملیت ایرانی و وطن در خطر است. حال یک عدّه ای خود را به عنوان طرفدار وطن و ملّت قلمداد می کردند، با انقلاب مخالفت می کردند، امّا این گفتمان به قول امروزی ها؛ گفتمان حاکم بود. در ده سال اوّل؛ گفتمان غالب بر ادبیات ضدانقلاب و بر منابع ضدانقلاب؛ بهره چندانی نصیب ضدانقلاب نکرد؛ چرا که جمهوری اسلامی ایران توانست بین اسلامیّت و ایرانی بودن، به نحوی معقول و منطقی، سازگاری ایجاد کند و از افراط و تفریط ها جلوگیری نماید و مردم به راحتی احساس می کردند که هم ایرانی و هم مسلمان هستند. تضادی که آنها سعی می کردند بین این دو جنبه ایجاد کنند، عملاً محقق نشد. امّا در ده سال دوم و تاکنون، گفتمان، گفتمان فرهنگی شده و آن چیزی که رهبر معظم انقلاب اسلامی در آغاز رهبری در سال های اول رهبری شان از آن به عنوان تهاجم فرهنگی یاد کردند آن یک واقعیت است و هنوز هم ادامه دارد و روز به روز هم بیشتر می شود. و من تکیه ام و تأکیدم در بحث آسیب شناسی فرهنگی انقلاب اسلامی همین رفتارها و برنامه ریزی های دهه دوّم پیروزی انقلاب است. شما می بینید که یکی از برنامه های دشمن برای مبارزه با انقلاب اسلامی، نشانه گرفتن ایمان مردم است. یعنی این انقلاب، محصول ایمانِ این ملّت بوده است. اگر ایمان این ملت تضعیف بشود دیگر انگیزه ای برای فداکاری باقی نمی ماند. این ملت برای اسلام به پا خاسته است امّا وقتی اعتقاد به اسلام وجود نداشته باشد، طبیعی است که دیگر کسی در صحنه انقلاب انگیزه ای برای ماندن ندارد. شما اگر دقت کنید می بینید که این داستان سلمان رشدی چیزی نبوده، جز نشانه گرفتن ایمان جوانهای مسلمان در سراسر جهان و خصوصا در ایران. اصلاً چرا اینقدر دنیای غرب یکسره در برابر فتوای امام نسبت به سلمان رشدی موضع گرفته اند؟ و آن اندازه برآشفته و برافروخته شده اند؟
عکس العملی که آنها نشان دادند خیلی تعجب آور بود و از همین واکنش هم می توان فهمید که برنامه چه بوده که بیایند و به ساحت مقدس پیامبر گرامی اسلام اهانت بکنند، این جزئی از یک برنامه گسترده بوده و هست که جوانان را نسبت به معنویت و عالم غیب، ایمان به خدا، ایمان به وحی و نبوت بی اعتقاد سازند. آن شخصیت اصلی عالم اسلام که پیامبر گرامی است و ریسمان ممتد بین زمین و آسمان است و در واقع ما همه اتصال خودمان را با عالم غیب و ملکوت از طریق آن وجود مبارک می دانیم، آن وجود مبارک در نقطه مرکزی آماج حمله و شبهات و بی احترامی قرار می گیرد.
این داستان فقط منحصر به رفتار این مرتد ملحد نیست، بلکه به صور مختلف ادامه دارد، حال قدری پوشیده تر و با الفاظ دیگر و با بیانات متفاوت و در قالب ادبیات و تحلیل های مختلف؛ ما در این سالها شاهدیم که انواع و اقسام نظریه ها، درباره اصل اسلام و اصل قرآن و مخصوصا درباره آن جنبه از اسلام که به انقلاب منتهی می شود، دائما وارد این کشور می شود. و مخصوصا قضیه رابطه دین و سیاست از پراهمیت ترین اموری است که در این فرهنگ و در این بینش اسلامی مردم به چشم می خورد تا با این روش به نسل جوان تلقین کند که دین از سیاست، جداست!
یک وقت این موضوع را از طریق شدت دیانت اثبات می کند که اسمش، یک چیزی می شود و یک وقت می خواهد از طریق بی دینی این کار را انجام دهد که اسم دیگری پیدا می کند. ولی هدف یک چیز است و این برنامه چنان ادامه دارد که رهبری معظم انقلاب فرمودند: کسانی که می خواهند رخنه در ایمان مردم، در دانشگاه ها، در کلاس ها، در جاهای مختلف بکنند باید این را به خاطر داشته باشند که روح فرهنگ انقلاب، ایمان به خداست، ایمان به اسلام و ایمان به غیب است، ایمان به قرآن است و چقدر حجم تبلیغات علیه این عنصر اصلی، سنگین و متنوع است. نکته دیگر نشانه گرفتن اخلاق مردم است و مردم اگر متدین و مسلمان باشند، وقتی از نظر اخلاقی دچار آلودگی بشوند، ایمان آنان هم تضعیف می شود، چرا که میان ایمان و عمل صالح ارتباط است. ایمان بر عمل اثر می گذارد و عمل هم بر ایمان تأثیرگذار است. اگر در جامعه، وسایل بی اخلاقی و فساد فراوان گسترده شود، در آن صورت ایمان در معرض خطر قرار می گیرد. باز ما شاهد هستیم که به طرق مختلف برای جوانان برنامه هست، که دچار آلودگی های اخلاقی شوند و حالا یک جلوه گسترده اش ماهواره است. شما می بینید که عده ای به نوعی موظف هستند ماهواره را تبلیغ کنند، و یک عدّه دیگر هم توجّه ندارند که چگونه ماهواره تبلیغ می شود. مثلاً در مجلس یک قانونی تصویب می شود که می خواهد ضوابطی برای استفاده از ماهواره وضع کند، اما در جامعه این طور تلقی می شود که مجلس ماهواره را آزاد کرد و شما از فردای آن روز می بینید که هر کس هم که یک مختصری ترس در دلش بود که بشقاب ماهواره را در ایوان و پشت بام نصب نکند، می گوید: مجلس تصویب کرد که آزاد شده! در حالی که مجلس به درست یا نادرست اصلاً چنین قانونی را تصویب نکرد! البته حالا این قانونی که در مجلس تصویب شده که شورای نگهبان هم آن را به مجلس برگردانده و بنده خودم به آن رأی ندادم، چون آن را عملی نمی دانستم اما آنهایی هم که رأی دادند، به چیزی رأی ندادند که اسمش آزادی ماهواره باشد، اما آزادی ماهواره باید تبلیغ بشود، زیرا این راهی است برای رخنه در اخلاق مردم و باز شما در همین هفته های اخیر شنیدید که بعضی از این ایستگاه های ماهواره ای، تغییر نقش دادند و در این هفته ها و ماههای اخیر، به جای اینکه برنامه های خود را عمدتا سیاسی کنند، تحلیل های سیاسی نمایند، روی آوردند به برنامه های غیراخلاقی، و در واقع برای جذب نسل جوان ما به ماهواره ها، همان مسیری را طی می کنند، که طاغوت می رفت. مثلاً هنرپیشه های برهنه و برنامه های فاسد، محور این ماهواره هاست و برای اینکه اخلاق از نسل جوان گرفته بشود؛ ماهواره یک جلوه آشکارش است. ممکن است که بعضی فیلم های سینمایی هم متأثر از همین باشد و ما غفلت کرده باشیم و جلوی آن را نگرفته باشیم و به اسم تسامح و تساهل، مثلاً؛ اجازه داده باشیم که مسلّمات انقلاب و واقعیت ها تحریف شود و یا مثلاً ممکن است بعضی رمان ها، در برخی مجلات، بیاید. امروزه بسیاری از روزنامه های موجود که ادعای اسلام و خط امام را هم دارند در صفحه آخر که بعد از صفحه اول در درجه دوم اهمیت قرار دارد با تصویر به معرفی هنرپیشگان زن خارجی می پردازند، که جای نگرانی دارد چرا که چنین مواردی حتی در اوایل انقلاب مرسوم نبود و معلوم است جریانی می خواهد قبح این مسائل را از بین ببرد. در کنار این موضوع، حال باید اعتیاد در جامعه گسترش پیدا بکند، که ما تصور می کردیم اگر افغانستان از شرّ طالبان راحت بشود. لابد ما هم از شرّ اعتیاد آسوده می شویم. حال می گویند: که میزان صدور مواد مخدر از افغانستان نسبت به آن چیزی که قبلاً بود، بیست برابر شده است. گاهی مردم به دفتر ما می آیند و درد دل می کنند، بسیاری از خانواده ها را می بینیم که به خاک سیاه نشسته اند و براثر همین اعتیاد که یکی دیگر از راه های مبارزه با انقلاب است، مضافا بر تجمل گرایی و آلوده کردن مردم و حتی مسؤولان به دنیاطلبی. امیرالمومنین فرمودند: الناسُ بِاُمرائِهِم اَشبُهُ منهم بِآبائِهم. مردم آنقدر که شبیه فرمانرواهاشان هستند شبیه پدر و مادرشان نیستند. پایان بخش عرایض بنده این نکته است که در کنار همه این زمینه سازی های فرهنگی و یا ضدفرهنگی، مشکلات اقتصادی هم وجود دارد یعنی؛ جوانان دغدغه اشتغال دارند و بیکارند. به جای آنکه مثلاً در آموزش و پرورش، در روستا، کار تولیدی یاد بگیرند و دستی به کار ببرند، همه یک ورق پاره ای به اسم مدرک تحصیلی دست گرفتند و بعد هم چشم به عنایت دولت دوختند که مثلاً 50 نفر از آنها را از این 50 هزار نفر استخدام کند یعنی همه شده اند نوکر و آرزومند نوکری دولت، که آن هم اتفاق نمی افتد. با این اوضاع اشتغال و این وضع بیکاری و فشار فرهنگی، تنها آمریکایی ها و دشمنان انقلاب از یک چیز در ایران به جدّ حمایت می کنند، که راست نمی گویند و آن هم آزادی است و این خیلی حیرت آور است.
بنده عرایضم را این گونه ختم می کنم که در کشوری که بسیار در فشار است و از نظر اقتصادی رشدی ندارد، خیلی از مسائل اتفاق می افتد. الان آمریکایی ها و تابعینشان هر جایی ببینند زمینه ای برای رشد اقتصادی ما وجود دارد، آنجا را سد می کنند و اگر مثلاً یک لوله گازی ممکن است، از ایران بگذرد و ارزی نصیب ما کند و گشایشی در اقتصاد ما ایجاد سازد، آمریکایی ها فشار می آورند که این لوله گاز یا باید از دریا رد شود و یا از کشورهای دیگر، تا ما به لحاظ اقتصادی رشد نکنیم، از کشوری که جلوی رشد اقتصادی اش را گرفتند و به اعتیاد آلوده اش کردند و می خواهند در آن با ماهواره و اینترنت و وسایل دیگر مسخش کنند، دیگر چه انتظاری می توان داشت؟ امروز هر کس به اخبار گوش کند، متوجه می شود این کشور این چنین گرفتار مشکلات فرهنگی و اقتصادی است و آن وقت آمریکا، غصه هیچ چیزی را در ایران نمی خورد الاّ آزادی! معنی این موضوع چیست؟ معنی اش این است که شما آدمی را نان ندهی و گرسنه بماند و مرتب هم تحریکش کنی و بعد دائم هم تشویقش کنی که داد بزن. یعنی؛ آزادش بگذاری که اعتراض کن و زمینه ای فراهم کنی که ناراضی باشد؛ این قضیه، معنایی جز یک طرح حساب شده برای براندازی نظام هم دارد؟ این است که خطری که انقلاب را تهدید می کند، به هیچ وجه کمتر از خطر سال های اول نیست و ماجرا همان طور که بوده، هست. وظیفه هم هیچ فرقی نکرده و از جمله وظایف همه ما این کاری است که شما عهده دار آن هستید یعنی، تجدید عهد با امام و ارزش های اسلامی و یادآوری آن حقایقی که این انقلاب را به پیروزی رسانده است و این کار ظریفی است و نمی شود با آن زبانی که با مردم سال 57 حرف می زدیم، با مردم سال 81 هم سخن بگوییم یعنی با کسی که این این انقلاب را ندیده، همان طور حرف زد که در زندان زمان شاه بوده و در واقع، آن استبداد و خفقان و فساد آن زمان را دیده، و امام و جنگ را نیز دیده است. با نسلی که هیچ کدام را ندیده و مقصر هم نیست باید طبق زبان خودش حرف زد و کشف این زبان و ایجاد ارتباط، با این نسل، کار ظریف و وظیفه سترگی است که شما برادران و خواهران، دوستان و همکارانتان در ستاد دهه فجر به عهده دارید. من دعا می کنم که خدا به شما و ما توفیق بدهد، تا بتوانیم از این گوهر گرانبهایی که به برکت الهی و خون شهدا و رهبری امام و فداکاری همه این ملت در دست ما است، نگهبانی و پاسداری بکنیم. برای سرافرازی اسلام و مسلمین و انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی و سلامت رهبر معظم انقلاب اسلامی و روح امام و همه شهیدان صلوات ختم بکنید.
تأثیر انقلاب اسلامی بر تحولات منطقه و جهان(4)
بسم اللّه الرحمن الرحیم
الحمداللّه رب العالمین. ابتدا تبرک و توسل می جوییم به ساحت مقدس و ملکوتی معمار بزرگ تمدن اسلامی در عصر حاضر، بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، و آرزوی سعادت و سربلندی و عزت و توفیقات روز افزون برای رهبر عظیم الشأن انقلاب اسلامی و پیروزی نهایی برای انقلاب اسلامی در جهان جدید داریم. تشکر می کنم از مسئولین محترم شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی که این فرصت را در اختیار حقیر قرار دادند. بسیاری از حوادث تاریخی، نه از بُعد جغرافیایی در نقطه تولد خود می ایستند و نه از نظر زمان در ظرف زمانی محدودی متوقف می شوند. همواره حوادثی وجود دارند که فرامکانی حرکت می کنند، فرازمانی اثر می گذارند و با اینکه از یک نقطه شروع می شوند، دامنه تأثیرات آنها جهانی و پیامدها و بازتابهای آن ها ابدی است. خیلی از شخصیت ها هم که سازندگان تاریخ هستند معمولاً به یک نقطه ی جغرافیایی خاص و یک زمان خاص تعلق ندارند. فراتر از زمان و فراتر از مکان به صورت یک موجودیت زنده و پویا و سیال حرکت می کنند و تاریخ بعد از خود را می سازند، انقلاب اسلامی ایران و امام (ره) دو پدیده تاریخی هستند که متعلق به زمان خود نیستند آنها هم فراتر از زمان حرکت می کنند، حوادث بعد از خود را می سازند، تاریخ را شکل می دهند و مسیر تحولات تاریخ بشری را تغییر می دهند. در این سخن سعی داریم به بررسی ابعاد بین المللی و جهانی انقلاب اسلامی بپردازیم. انقلاب ایران، در دوران جنگ سرد اتفاق افتاد. دوران جنگ سرد از چشم انداز تاریخی مشخصات منحصر به فردی دارد. در دوران جنگ سرد جهان بین دو قدرت برتر جهانی، تقسیم بندی ضخیم و صلبی را پیدا کرده بود و تقریبا هیچ حادثه ای را نمی توان یافت که در دوره جنگ سرد خارج از اراده سیاسی یکی از دو ابرقدرت اتفاق افتاده باشد و قطب بندی جهانی موجب تقسیم جهان در حوزه نفوذ و تسلط دو قدرت بزرگ شده بود. در آن دوران استراتژی قدرت ها بر ساخت حوادث غلبه داشت. برخلاف دوران جدید که حوادث، سازنده استراتژی جدید دولتها هستند. در آن دوران ایده آل های سیاسی و خاستگاه استراتژیک قدرتهای مسلط جهانی بر روند تحولات غلبه داشتند. حوادث سیاسی معمولاً نماد کوچکتری از دو ابرقدرت بزرگتر بود. جنگ ها جنبه نیابتی و تحولات سیاسی خاستگاهی فراملی در امتداد اراده قدرتهای بزرگ در مناطق مختلف داشت. حوادثی مثل جنگهای دو کره جنگ در ویتنام، درگیری های هند و پاکستان، یا هر درگیری ژئوپولتیک دیگری تجلی رقابت سیاسی و نظامی دو قدرتی بود که محصول جنگ جهانی دوم بودند هیچ حادثه سیاسی را تقریبا نمی توان یافت که خارج از مهار این دو ابرقدرت صورت گرفته باشد؛ جنگها مقیاس کوچکتری از درگیری این دو بودند.
آنها برای اینکه از درگیری در سطح قدرت های بزرگ، که در مقیاسی کنترل نشده، بیم کاربرد سلاح های هسته ای و انهدام سیاره زمین را در ذهن ها تداعی می کرد پرهیز کنند، درگیری خودشان را در مناطق جهان سوم به صورت نیابتی اداره و هدایت می کردند. و جهت گیری رفتار قدرت های بزرگ جهت گیری های ژئوپولتیک بود یعنی هر یک از این دو ابرقدرت تلاش می کردند در حوزه نفوذ دیگری اثر بگذارند و با گسترش دامنه نفوذ، خطوط تماس بین خود و دیگری را تغییر بدهند. و تغییرات در جغرافیای سیاسی مناطق مختلف جهان براساس ایده آل های استراتژیک دو قدرت شکل می گرفت. این تعاریف از جنبه کلان و به تعبیر امروز ماکروسکوپیک دوران جنگ سرد بود در مقیاس خرد و نگاه میکروسکوپیک هم حوادث در مناطق مختلف به همین شکل ساخته می شدند. در آن دوران، دنیای اسلام ماجرای غم انگیز و نگران کننده ای داشت. یعنی جهان اسلام هم در امتداد خط کشی دو قطبی شدن قدرت تقسیم بندی شده بود. قسمت بزرگی از دنیای اسلام در تصرف سیاسی و امنیتی ایالات متحده آمریکا قرار داشت و بخش دیگری در کنترل سیاسی و نظامی و امنیتی اتحاد جماهیر شوروی. در آن دوران از 1948 تا به تاریخ پیروزی انقلاب اسلامی جنگهای متعددی بین مسلمانان، اعراب و صهیونیست ها اتفاق افتاد جنگهایی که در سال های 1948، 1956، 1967 و 1973، اتفاق افتاد، اعراب که با گرایشات ناسیونالیسم عربی به دنبال محور رژیم صهیونیستی و باز پس گیری سرزمین های از دست رفته بودند، شکست خوردند. با اینکه اتحاد جماهیر شوروی به عنوان مکمل استراتژیک اعراب در آن جنگ ها عمل می کرد، ولی باز هم باعث ناکامی، شکست و سرخوردگی در دنیای اسلام شد. و اساسا موجودیتی به نام جهان اسلام در ادبیات سیاسی جهان شناخته نمی شد. قدرت های بزرگ به خصوص غربی ها برای سکولاریزه کردن فضای سیاسی اسلام تلاش های زیادی کردند. تهاجم فرهنگی به دنیای اسلام از همان دوران جنگ سرد از راه تغییر الگوی رفتار جوانان مسلمان و جوانان عرب براساس هنجارها و ارزشهای فرهنگی غرب آغاز شده بود و باید توجه داشت تهاجم فرهنگی پدیده جدیدی نیست، بلکه امروز ابزارهای این تهاجم تغییر کرده است. از همان دوران، اسلام زدایی از سیاست و سیاست زدایی از اسلام نقطه کانونی استراتژی دولتهای بزرگ، به خصوص دولت های غربی بود. و این سیاست از این نکته ناشی می شد که آمریکایی ها علاقه داشتند بدون پیدایش عنصری جدید در رقابت قدرت با اتحاد شوروی به پیروزی برسند و در نهایت به جهانی تک قطبی برسند. سعی آنها بر این بود تا همه ظواهر و شئونات جامعه اسلامی از اسلامی شدن تهی شود. ارزشهای غربی تسلط پیدا کند چون آنها می دانستند بدون ارزشهای فرهنگی نمی توان ارزشها و معیارهای سیاسی را حاکم کرد. و در عصری که عصر ارتباط متقابل و وابستگی متقابل اقتصادی از دهه 70 میلادی در حال رشد بود و حوزه تسلط و نفوذ اقتصادی دولتهای بزرگ درون مناطق دوردست در حال رشد و نمو و توسعه بود، بدون تغییر هنجارهای فرهنگی و اعتقادی و بدون حذف تفاضل های ایدئولوژیک بین محیط پذیرش سلطه با محیطهای سلطه طلب نمی شد هنجارهای سیاسی و ایده آل های اقتصادی را مسلط کرد. این سرنوشتی بود که دنیای اسلام پیدا کرده بود یعنی دنیایی تقسیم شده در امتداد مرزهای ملی با مکمل هایی فرامنطقه ای یا وابسته به غرب یا وابسته به شرق به ویژه آنکه جهان اسلام در بین المللی ترین و استراتژیک ترین نقطه جهان واقح شده است یعنی موقعیتی که جهان اسلام برای تسلط هرگونه قدرت جهانی دارد موقعیت منحصر به فرد و بی نظیری است. این منطقه ای است که به استراتژیک ترین تنگه های تجارت جهانی تسلط دارد این منطقه ای است که عظیم ترین منابع انرژی فسیلی جهان در آن نهفته است و از نظر ژئوپولتیک منطقه ای است که نقطه اتصال شرق به غرب و جنوب به شمال جهان است. این منطقه منطقه ای است که بزرگترین بازارهای پرکشش مصرفی جهان را دارد. این منطقه منطقه ای است که تجارت جهانی، چهار راه تجارت جهانی، هم از طریق هوا و هم از طریق دریا قرار دارد. بنابراین تسلط بر این منطقه یعنی تسلط بر جهان. همواره بعد از پایان جنگ جهانی دوم و در واقع از پایان قرن نوزدهم به بعد با کشف نفت، این منطقه در نقطه کانونی توجه قدرت های بزرگ قرار گرفت. علاوه بر این، پیوستگی جغرافیایی سرزمینی و جغرافیایی اعتقادی به اضافه استراتژیک بودن مشخصات آن، این منطقه را در استراتژی قدرت های بزرگ جهانی به عنوان منطقه ای بی بدیل و منحصر به فرد تبدیل کرد. این چنین فضایی، فضای بین المللی حاکم بر جهان و بازتابهای آن حاکم بر جهان اسلام بود. جهان اسلام، هنوز شکل نگرفته بود و یک جهان موزاییک بندی شده و مرزبندی شده با استراتژی تقویت گرایشهای ملّی در چارچوب و امتداد ارزشهای مسلط غربی بود. بنابراین در چنین فضایی، از نظر معادلات عادی سیاسی و امنیتی غیرممکن به نظر می رسید که در نقطه ای از جهان در آن دوران، بتوان حرکتی را مستقل از قواعد بازی در نظام بین الملل آن روز اداره کرد و به موفقیت رساند. نقطه کلیدی معجزه انقلاب هم همین جاست. چون ایران هم به صورت انحصاری در استراتژی قدرت های بزرگ در آن زمان جایگاه خاصی داشت. استراتژی جهانی آمریکا، سیاست سدّ نفوذ یا مهار کمونیسم بود. بعد از دهه 1970 که انگلیسی ها از منطقه شرق سوئز و خلیج فارس خارج شدند آمریکایی ها بر این منطقه خیمه زدند، خلأ قدرت را پرکردند، ولی چون از جنگ ویتنام شکست خورده خارج شده بودند از استراتژی اعمال حضور چشم پوشی کردند و به یک استراتژی کنترل نظام امنیتی منطقه بر همان مبنای تشکیل قوای نیابتی روی آوردند و دکترین سیاسی ستونهای دوگانه که توسط نیکسون ارائه شد، استراتژی منطقه ای آمریکا شد. آمریکایی ها برای اداره و هدایت امنیت این منطقه و به دست گرفتن شئونات سیاسی و اقتصادی و پیروزی در رقابت با ابرقدرت سنتی گذشته یعنی شوروی، دو قدرت ایران و عربستان را در دستور کار قرار دادند و برای تقویت بنیه های دفاعی اقتصادی و سیاسی آنها برنامه ریزی کردند. این دو قدرت به عنوان دو رکن خیمه امنیتی آمریکا در این منطقه عمل می کردند. ولی موقعیتی که ایران داشت بسیار ممتاز و منحصر به فرد و برجسته تر از موقعیت عربستان سعودی بود.چون ایران درست همسایه جنوبی اتحاد شوروی محسوب می شد، به حلقه شمال شرقی ناتو از طریق ترکیه اتصال پیدا می کرد. به تنهایی از نظر جمعیت و از نظر اشراف بر خلیج فارس و از نظر ظرفیت نظامی با همه کشورهای عربی حاشیه جنوبی خلیج فارس برابری و بلکه برتر از آنها قرار داشت و به همین دلیل نقشی که ایران داشت یعنی ظرفیت نظامی شدن ایران هم به لحاظ قدمت و تجربه تاریخی، هم به لحاظ موقعیت جغرافیایی، و هم به لحاظ کارکرد اطلاعاتی در مقابل اتحاد شوروی و هم از لحاظ اشراف بر ساحل و منابع انسانی قوی، بسیار برتر از نقش عربستان بود، بنابراین می توان گفت که (main pilar)ستون اصلی این استراتژی ایران بود و جایگاهی که ایران در استراتژی منطقه ای آمریکا پیدا کرده بود نشان می دهد که برای آمریکایی ها این کشور چقدر اهمیت دارد. و وقتی شاه سقوط کرد آمریکایی ها این جمله را اعلام کردند: «ستون اصلی سقوط کرد.» هنر و معجزه انقلاب اسلامی ایران، این بود که در آن فضای صلب و رخنه ناپذیر دوران جنگ سرد که آمریکایی ها تسلط مطلق اطلاعاتی و نظامی و اقتصادی بر این منطقه داشتند، حادثه ای مستقل از اراده دولتهای بزرگ بود، آن هم با سرعت و قدرت طولانی که قدرت واکنش را از آنها گرفت. این خیلی معجزه آسا بود، بنابراین وقتی شاه از حلقه استراتژی منطقه ای آمریکا خارج شد الگوی موازنه قدرت نه تنها در سطح منطقه بلکه در سطح جهان به هم خورد. یعنی اولین پیامد پیروزی انقلاب اسلامی این بود که آن الگو و چارچوب موازنه قوا کاملاً به هم خورد. دوستان قدیم، دشمنان جدید شدند؛ نظام امنیتی این منطقه در معرض تهدید جدی قرار گرفت و در همسایگی اتحاد شوروی شکاف و رخنه عظیمی در سیاستهای آمریکا پدید آمد. یعنی آمریکایی ها که به دنبال یکپارچه سازی جغرافیای جهان اسلام بودند برای اعمال سیاستهای خودشان با یک رخنه و خلأ عجیبی مواجه شدند. این رخنه رخنه پیشرونده ای بود. انقلاب با شعارهای تمدنی و با یک ماهیت تمدنی آغاز و پیروز شد. اگر شعارهای انقلاب دامنه ها و مرزهای ملی ما را در بر می گرفت و از آن فراتر نمی رفت، شاید برای آمریکایی ها قابل تحمل تر بود، ولی چون انقلاب با یک ماهیت تمدنی شروع شد؛ یعنی ماهیتی فرا جغرافیایی برای بخش اعظمی از انسانهای این کره که در بازی قدرت ها نقش حیاتی داشتند و الگوی جدیدی را برای سعادت بشر به همراه می آورد و برای جغرافیای بزرگی از این جهان مدل جدیدی را ارائه می کرد. این یعنی تولد قدرت جدید، پیدایش یک چالش جدید در عصری که آمریکایی ها نمی توانستند با بیش از یک چالش در آن واحد درگیر بشوند. تولید این نگرانی بسیار عظیم تر از شکست سیاست های آمریکا دریک منطقه خاص بود. چون این مدل امکان انتقال داشت. شعارهای انقلاب سیال و پیشرونده بود و همه سیاست های آمریکا را در این منطقه تهدید می کرد، و نشان داد که آمریکایی ها اگر در مقابل قیام های مردمی و انقلابی قرار بگیرند در حفظ نظام های سنتی متحد خود ناتوان هستند. دوم نشان داد که جلوه های جدیدی از ظهور حاکمیت اسلام در حال رشد و نمو است و این خیلی برای آمریکایی ها خطرناک بود. چون تا آن روز اعراب اگر در یک جدال سیاسی نیز علیه اسرائیلی ها و آمریکایی ها قرار می گرفتند با شعارهای ملی گرایانه این کار را انجام می دادند، ولی این بار حرکت ها فراتر از جغرافیای سیاسی رفت و یک جغرافیای اعتقادی (ژئوایدئولوژیک) جدیدی به وجود آمد که این جغرافیای اعتقادی، اسلام را از سطح مناسبات فردی به محیط سیاسی منتقل کرد. از سکولاریزه شدن فضای سیاسی در دنیای اسلام جلوگیری کرد و پیدایش یک ادبیات سیاسی جدید و یک فرهنگ سیاسی جدید که موجب انقباض و عقب نشینی در سیاست های آمریکا می شد، بعد از آن بود که واکنش های آمریکایی ها برای اینکه به نقطه قبل از سقوط برگردند بسیار تند، ناگهانی و پی در پی بود. یعنی از آن حادثه تا امروز هرگز آمریکایی ها از ایجاد تنش برای بازگشت به نقطه نخست دست بر نداشتند. وقتی نظامیان آمریکایی هوانیروز اصفهان را ترک می کردند، با همین زبان می گفتند: ما به زودی برمی گردیم و این نشان می داد که آنها علاقه نداشتند دست از این سرزمین بردارند، ولی بعد از آن سقوط، آمریکایی ها پی درپی احساس کردند که دچار شکستهای متوالی می شوند و همه ابزارها را به کار بردند نقاط گسست امنیتی داخلی ما یعنی مناطق تجزیه پذیر را فعال، تنش های اجتماعی را سیاسی کردند و از آن حالت تعلیق در ارکان دولت ما در سال های اولیه استفاده کردند، و در نهایت تلاش کردند با تحمیل یک جنگ خارجی انقلاب را در درون مرزهای ملی درگیر و مهار کنند و از انتشار این امواج بیداری اسلامی که موجب فرسایش تدریجی سیاستهای آمریکا می شد، جلوگیری کنند. اما شوک اشغال سفارت آمریکا بسیار جدی بود و آمریکایی ها نتوانستند از فرمول مقاومت در برابر این شوک استفاده کنند و این موج به سرعت اقتدار آمریکایی ها را در این منطقه و در کل جهان مورد تردید جدی قرار داد و ضربه مهلک دیگری بود ارعاب آمریکایی ها برای اولین بار بی پاسخ ماند یعنی هیچ کس در این جا قدرت آمریکایی ها را درک نمی کرد. اساسا بازدارندگی از نظر آمریکایی ها یعنی درک قدرت آنها توسط طرف مقابل و بزرگترین شکست برای آمریکایی ها وقتی است که قدرت و ارعاب آن ها توسط طرف مقابل درک نشود و این ناشی از شناخت عمیق امام از مفهوم قدرت در روابط بین الملل بود. امام بن بست های سیاسی قدرت های بزرگ را می شناختند و می دانستند که چگونه باید جهان را در کنار این پدیده جدید اداره کنند. گذشت انقلاب اسلامی از این گردنه ها و فراز و نشیب ها و افت و خیزهایی که تقریبا همه جامعه جهانی علیه این انقلاب ایجاد می کرد معجزه بزرگی بود. شاید این انقلاب تنها پدیده ای بود که قدرت های بزرگ مثل لبه ها و تیغه های قیچی علیه آن عمل کردند، مسیر حرکت عمومی آنها خلاف هم بود امّا در مقابل انقلاب اسلامی حرکتی برای برش آن به خرج دادند، ولی نتیجه ای نگرفتند. اگر ابعاد مداخله قدرت های بزرگ را در دفاع مقدس مطالعه و مرور آماری کنیم متوجه می شویم که در دوران دفاع مقدس واقعا یک صف بندی جهانی به مفهوم واقعی در کنار عراق علیه انقلاب اسلامی ایران شکل گرفت تا از طریق جنگ همه کینه ها و همه عقده ها و همه حقارت ها و همه خشونت سازمان یافته و نظام یافته محیط بین المللی را علیه انقلاب هدایت کنند. امّا انقلاب باز هم به پیش رفت. توطئه ها یکی پس از دیگری شکل می گرفت، محاصره اقتصادی، انزوای سیاسی، اقدامات ریگان برای جلوگیری از فروش تسلیحات به ایران و تبدیل قدرت 12 لشگری عراق به 50 لشگر و 90 تیپ در سال های پایانی جنگ، تلاش برای کنترل موازنه قوا در جنگ به نفع عراقی ها، توسعه حوزه جنگ از خطوط مقدم به مناطق اقتصادی و جمعیتی کشور و تضعیف اراده ملی ما، تغییر جنگ از ماهیت متعارف به غیر متعارف با پر کردن زرادخانه های شیمیایی و میکروبی عراق چیزی که امروز به عنوان معمای امنیتی در مقابل آمریکایی ها و غربی ها و دیگران مطرح شده و امروز نقطه توجه نهادهای امنیت بین المللی و قدرت های بزرگی مثل آمریکا را به خود اختصاص داده و فرآیند خلع سلاح عراق نشان دهنده ابعاد صف بندی و اراده محکمی بود که در نزد قدرت های معارض جهانی علیه انقلاب به وجود آمد، ولی انقلاب مسیر خودش را طی کرد. آنچه امروز اتفاق می افتد بسیار متفاوت از گذشته است و ما در دنیای متفاوتی زندگی می کنیم زمانی ما انتظار داشتیم که شعارهایی که می دهیم از مرزهای جغرافیایی ما عبور کند و رفتار جوانان ما برای جوانان دیگر جوامع اسلامی الگو قرار گیرد. ما شاهد بودیم که چه شکاف های عمیقی را بین ما و سایر بلاد اسلامی ایجاد می کردند و چه ذهنیت های منفی و نگران کننده ای را از انقلاب اسلامی به عنوان یک تهدید علیه سایر جوامع اسلامی می ساختند تا از طریق این شکاف مصنوعی و ایجاد این گسل مجازی و انجام عملیات روانی برای تغییر باورهای جوامع اسلامی پدید آورند. حرکات جوانان پرشور و انقلابی از جمله استفاده از پیشانی بندهای مزین به شعارهای اسلامی همواره برای آمریکاییها نگرانی ایجاد کرده بود و برای همین است که آمریکایی ها نگاه جدیدی به نقشه امنیتی جهان انداختند. اولاً بوش اعلام کرد که وخیم ترین و ناگوارترین خطر برای ما امروز دستیابی بنیادگرایان مسلمان به فن آوری است و این بنیادگرایی تحت عنوان رادیکالیسم و فن آوری میتواند بزرگترین خطر علیه امنیت آمریکا باشد. سپس آنها اعلام کردند که ما در گذشته فکر می کردیم اگر قدرتی بخواهد امنیت داخلی آمریکا را خدشه دار کند، باید از ارتش های مجهز و مسلحی به اندازه ارتش آمریکا برخوردار باشد ولی امروز اگر تروریست ها (از نظر آنها) قدرت خرید کمتر از تانک را داشته باشند می توانند نه تنها امنیت آمریکا بلکه امنیت جهانی را به مخاطره بیندازند و آمریکایی ها برای اولین بار احساس کردند که ناامنی موضوعی جهانی است. زمانی آمریکایی ها ناامنی را در خاورمیانه، خاور دور و بالکان یا جای دیگر می دیدند، ولی خود آنها امروز می گویند امنیت و ناامنی مفهومی است که در اینجا یعنی در آمریکا معنا پیدا می کند، و احساس نیاز به آن پیدا می شود. این ناشی از این است که آنها احساس کردند یک نگاه جدیدی باید به نقشه جهان بیندازند و در نقشه جهان یک کمربند بی ثباتی استراتژیک تعریف کردند. ابعاد این کمربند بی ثباتی از دید آنها این است: از غربی ترین نقطه تمدن اسلام با غرب، تا شرقی ترین حوزه نفوذ اسلام در جنوب از مناطق مسلمان نشین شمال آفریقا، در شمال مناطق مسلمان نشین آسیای میانه و قفقاز. یعنی درست ابعاد و اضلاع این کمربند همه جغرافیایی را شکل می دهد که ما امروز آن را جهان اسلام می نامیم. جالب اینجاست که ما درست در نقطه مرکزی کمربند تعریف شده آمریکایی ها قرار داریم و پس از آن اعلام کردند «این کمربند جنوبی بی ثباتی استراتژیک در حقیقت منطقه ظهور تنش های گرم و خونین و سایر مخاطرات امنیتی علیه منافع آمریکاست». بعد در توصیف بیشتر این کمربند اعلام کردند که این منطقه جهان اسلام، خانه و بستر تروریسم است و در ادامه در ترسیم سیاست امنیت ملی شان برای اوایل قرن 21 اعلام کردند که ما متمرکز می شویم بر مخاطرات در این کمربند بی ثباتی استراتژیک و این بار خطوط برخورد نظامی را با ابزارهای دیپلماتیک و اقتصادی پیوند می زنیم و این جوهره رفتار ما در محیط جدید جهانی است. و اعلام کردند که اگر ما دامنه های این تنش را مهار نکنیم و این تنش خیزی ها را کنترل نکنیم، در آینده امنیتمان در معرض عدم اطمینان قرار خواهد گرفت. بازتاب حوادث کوچک امروز بسیار بزرگ است. از دید آمریکایی ها حوادث تاکتیکی در دنیای امروز پیامدهای استراتژیک دارد و حادثه 11 سپتامبر را هم در همین امتداد ارزیابی می کنند. یعنی معتقدند که این حادثه با مقیاس جغرافیایی خیلی کوچکی اتفاق افتاد، اما تأثیرات آن بر اقتصاد آمریکا شکننده و نگران کننده بود. اصلاً ارکان مشخصه تمدن آمریکایی یعنی دموکراسی، رفاه، آزادی و امنیت را خدشه دار کرد. این 4 عنصری است که آمریکایی ها با استفاده از آن زندگی و استاندارد و تمدن آمریکایی را معرفی می کنند. هر 4 عنصر تحت تأثیر این حادثه خدشه پذیر شد و آنها آنقدر عمیق به این حوادث نگاه می کنند که در نهایت منابع تولید چنین تفکراتی را آن نمو اولیه تفکرات جهادی و انقلابی دنیای اسلام، یعنی انقلاب اسلامی می دانند. آنها می دانند که انقلاب اسلامی ایران، مسیر مبارزه علیه اسرائیل را از یک مسیر ملی گرایی عربی مرده منجمد، به یک روند اسلام گرایی شهادت طلبانه و جهادی تغییر حالت داد. می دانند که حزب اللّه به عنوان اولین نماد یک سازمان پیروز علیه اسرائیل که افسانه شکست ناپذیری این رژیم را بر هم زد، مولود انقلاب اسلامی است، و می دانند که تفکرات جهادی در دنیای اسلام مولود انقلاب اسلامی است. اگر چه بعضی از سازمانها در دنیای اسلام تفکرات ارتجاعی و منحرف اعتقادی دارند، ولی در جنبه سیاسی ملهم از انقلاب اسلامی هستند. هر کجا در دنیای اسلام برخلاف منافع آمریکا تولید خطر شده است، ریشه در شوک های اولیه بیداری تحت تأثیر انقلاب اسلامی دارد. این موضوع را ما در برخورد با افراد مؤثر دنیای اسلام، در بیرون از کشور خودمان به خوبی شاهد هستیم. وقتی با آنها صحبت می کنیم آنها بهتر تأثیرات انقلاب اسلامی را در خیزش دنیای اسلامی و در یکپارچه تر شدن تفکرات، البته در لایه های اجتماعی، دریافته اند. البته هنوز تفکرات انقلابی به سطوح سیاسی دنیای اسلام کشیده نشده و علتش این است که حکومت هایی که آنجا هستند، حکومت های مستبد و دیکتاتوری اند که حیات خود را در ارتباط با قدرتهای فرا منطقه ای می بینند نه پیوند زدن با تفکرات اسلامی، ولی در سطح لایه های اجتماعی، همگن شدن و به هم پیوسته شدن و کمرنگ شدن مرزهای ملی، کاملاً مشاهده می شود. تفکرات استشهادی در سرزمین های اسلامی، در سرزمین های اشغالی فلسطین همه ناشی از آن موج اولیه ای بود که با یک انرژی پتانسیل عظیم اولیه آزاد شد و نیروی مقاوم و قدرت های معارض و رژیم های وابسته متحد آنها در دنیای اسلام هم نتوانست مقابل این انرژی عظیم ایستادگی کند. این موج از قلل مرتفع موانع گذشت و الآن تأثیرات خود را به خوبی نشان می دهد. بنابراین آمریکایی ها امروز واقعا دنیای اسلام را هدف قرار داده اند. این را به وضوح، خیلی ساده و صریح مطرح می کنند و از طرح آن هم هیچ ابایی ندارند. این طرح کمربند بی ثباتی نشان می دهد که استراتژی آمریکایی ها یک استراتژی پیش برنده و پلکانی و توقف ناپذیر است که البته از آسان به مشکل آغاز خواهند کرد. یعنی نقاط آسان را اوّل انتخاب خواهند کرد، مثل افغانستان و بعد نقاط کمی مشکل تر. این حرکت توقف نخواهد داشت. آمریکایی ها تصمیم گرفته اند مناطق چالش خیز دنیای اسلام را هموار کنند و تحولات بنیادینی در سیاستهای ملی و منطقه ای کشورها ایجاد نمایند و از این منظر بتوانند مخاطرات احتمالی آینده را مهار کنند. چون حس می کنند که مرزهای جغرافیای آمریکا و قرار گرفتن آن بین دو قاره بیش از این برای آمریکایی ها امنیت ایجاد نمی کند. تحت تأثیر حادثه 11 سپتامبر نرخ رشد اقتصادی از 5/3 به 1/1 کاهش یافت. نرخ رشد بیکاری به 9/5% یعنی بالاترین میزان در حیات سیاسی آمریکا رسید. بلافاصله 6/1 میلیون بیکار در آمریکا ایجاد شد. صنعت هوانوردی در آمریکا خسارت زیادی دید شرکت هایی برای بیمه شرکت های بیمه یعنی بیمه کردن شرکت های بیمه تشکیل شد. آمریکایی ها 400 میلیارد دلار برای جلوگیری از ورشکستگی شرکت های بیمه هزینه کردند. حتی نرخ رشد اقتصادی در ژاپن منفی شد. اقتصاد جهانی هم با افت روبه رو شد. یعنی نشان داد که یک حادثه کوچک، ارزش سهام را در امریکا چگونه کاهش می دهد. در انبارهای شرکت جنرال موتور برای اولین بار در سال 2002 ماشین ها فروش نرفت. این نشان می دهد که اگر در جامعه سیستمی امریکا، چه در سیستم سلطه جهانی او، چه در سیستم امنیت داخلی، یک حلقه جدا بشود و یا یک جزء از سیستم خارج شود. چون درست مثل برج های تجارت جهانی که اگر طبقه ای فرو بریزد همه فرو می ریزد این امکان وجود دارد که همه این سیستم دچار اختلال جدی بشود و بازیابی تعادل اینها در این شرایط کار سختی است. ما معتقدیم که انقلاب اسلامی آن حادثه ای بود که در امتداد زمان حرکت کرد، زنده، پویا اثرگذار، و امروز هم در جهان اسلام بازتابها و ثمرات اولیه را از خود نشان می دهد و این موج خطر امروز آمریکایی ها و صهیونیست ها را با بحران و معمای امنیتی جدیدی در جهان روبه رو کرد و اصلاً سیاستهای امنیتی جهانی محیط امنیت بین المللی را تغییر داد، و این قدرت، قدرتی است که اگر انشاءاللّه همه ارکان و اجزاء آن با هم مجتمع بشود حتما به عنوان یک قدرت بی رقیب و بلامنازع جدید در امنیت بین المللی، در اقتصاد بین الملل و در سیاست بین الملل مطرح خواهد شد و انشاءاللّه این نقطه آغاز ورشکستگی و فروپاشی قدرت دیگر جهانی است؛ ایجاد یک تعادل اساسی در محیط زیست بشری که سیاره زمین از خطر انهدام توسط قدرت های بزرگ نجات پیدا کند اگر انشاءاللّه ما ابعاد این انقلاب را به دقت بتوانیم تشریح کنیم واقعا در اتصال بخش های مختلف بلاد اسلام، همینطور در ایجاد اعتماد در ترمیم رابطه مردم با ارزشها بسیار مؤثر خواهد بود و ما امروز به بازشناسی و کالبدشکافی و باز تعریفی از پیامدها و اثرات مثبت انقلاب اسلامی در اقتدار و اعتبار ملی خودمان و در دنیای اسلام نیاز داریم، چون نسل جدید با واقعیتها و حوادث دوران گذشته ارتباط اندکی دارد. ما باید این حوادث را نسل به نسل منتقل کنیم، انقلاب واقعا زنده است پیامدهای آن هیچ فرقی با گذشته ندارد، بلکه بیش از گذشته خود را نشان می دهد من عذرخواهی می کنم از این که مصدع اوقات عزیزان شدم، مطمئنا دامنه اطلاعات و تحلیل شما فراتر از حرفهایی بود که زده شد، ولی به هر حال امر فرمودند در خدمت شما عزیزان بودیم.
«والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته»
شعارهای انقلاب اسلامی(5)
بسم اللّه الرحمن الرحیم
«رب اشرح لی صدری و یسرلی أمری واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی»
صحبتی که من خدمتتان خواهم داشت، در رابطه با شعارهای انقلاب اسلامی است . همه ما واقف هستیم که شعار همیشه یکی از ابعاد بسیار مهم یک حرکت انقلابی بوده و خواهد بود و از منابع بسیار مهم و اساسی برای شناخت ماهیت یک انقلاب و آرمان های آن است . مثلاً ما اگر به تاریخ توجه کنیم در اوّلین انقلاب اسلامی که به وسیله حضرت پیامبر اکرم (ص) بنیان گذاری شد، شعار «قولوا لا اله الاّ اللّه تفلحوا» و شعار «لا اله الّا اللّه» و شعار «اللّه اکبر» از شعارهای اساسی این انقلاب و نشان دهنده ماهیت این حرکت و اهداف آن بودند، همچنین نقش بسیار مهمی را در جریان شکل گیری، تدوین و استقرار اسلام ایفا کردند. همینطور در قیام امام حسین (ع)، شعارهای متعددی دیده می شود که به وسیله امام حسین (ع) مطرح شده است و ماهیت قیام امام حسین (ع) را روشن می سازد. شعارهایی مانند «إن الحیاة عقیدةٌ و جهاد» «هیهات منا الذلّة» یا شعارهایی از این قبیل، همه نشان دهنده ماهیت جنبش امام بر علیه نظام ستمگر اموی است و مشخص می کند که اهداف امام چیست و ایشان چه برداشتی از شرایط موجود در زمان خودش دارد. «انی لا أری الموت الاّ سعادة و الحیاة مع الظالمین الّا بر ما» بیانگر این نکته است که وضعیت موجودی که امام خودش را در آن پیدا می کند، وضعیتی ستمگرانه و غیر قابل تحمل است که نباید آن را تحمل کرد و همچنین نشان می دهد که هدف و جهت گیری امام چیست. در انقلاب اسلامی و سایر انقلاب ها هم به همین شکل، همه انقلاب ها شعارهایی داشتند که نقش بسیار مؤثری را در جریان انقلاب بازی کردند. از مهمترین ابعاد این شعارها یکی این است که شعارها نشان می دهند؛ چرا وضع موجود در آن جامعه وضع نامطلوب و غیر قابل تحملی است و وضعی است که باید با آن مبارزه کرد. و همین طور نشان می دهند که چه اهداف و آرمان هایی مطلوب یک انسان و جامعه ای انسانی است. و باید آنها را محور حرکت و فعالیت های خود قرار داد، بنابراین هم وضعیت موجود و چگونگی آن را مطرح می کند و هم آرمان هایی که باید برای تحقق آن کوشش و جانفشانی و حرکت کرد. چگونگی حرکت و جمع کردن و بسیج توده مردمی برای حرکت های انقلابی خیلی مهم هستند. بنابراین لازم است تا شعارهای انقلاب اسلامی جمع آوری و بررسی شده و سپس تجزیه و تحلیل شود و آنگاه به عنوان یکی از منابع مهم شناخت انقلاب و همین طور به عنوان یکی از دستاوردها و گنجینه های فرهنگی انقلاب از آنها پاسداری گردد. ما یک تحقیق نسبتا وسیع ملی انجام دادیم، تا شعارهایی را که به طور پراکنده تا آن زمان جمع آوری شده بودند، به صورت منظم، علمی جمع آوری کنیم و نیز شعارها را از غیر شعارها مشخص و تفکیک کنیم و پس از آن شعارهای واقعی را تجزیه تحلیل و بررسی نماییم و به عنوان دستاوردی که باید از آن به عنوان فرهنگ انقلاب پاسداری کرد حفظ و نگهداری کنیم. به هر حال این کار انجام شد و من خوشحالم که توانسته ام بدین طریق کاری را انجام دهم و کمک و خدمتی؛ هر چند ناچیز به شناخت انقلاب اسلامی و اهداف آن بنمایم. به هر حال شعارها همان طور که عرض کردم، بسیار اساسی هستند. نکته هایی را در رابطه با شعارها و چگونگی توضیح و تحول آنها و نیز نوع برخوردی که احیانا ما الان باید در یک وضعیت این چنینی که در آن هستیم انجام دهیم، بعد از اینکه ما این تحقیق را انجام دادیم، شعارها را در شش محور مختلف تفکیک کردیم. مجموعا از این بررسی، که حدودا چهار سال تقریبا از مهرماه سال 56 تا مهر 60 را در برمی گرفت بیش از چهارهزار شعار انقلابی بدست آمد. در بررسی که بنده از انقلاب ها کردم، هیچ انقلابی این تعداد شعار حتی نزدیک به این تعداد شعار نداشته است. من در هیچ انقلابی بیش از صد شعار پیدا نکردم و این یکی از ویژگی های خاص انقلاب اسلامی است، که تعداد بسیار زیادی شعار انقلابی در آن مطرح شده و به تعبیر من در این انقلاب، شعار در واقع جایگزین سلاح شده و آن کارها که در انقلابهای دیگر، شاید سلاح انجام داده، در این انقلاب شعار بیشترین نقش را ایفا کرده است و این بحث متعدد شعارهای انقلاب حایز اهمیت بسیار است. به هر حال این شعارها اگر بتوانیم آن را به نوعی دسته بندی کنیم، می تواند همین طور باشد که ما انجام دادیم و البته دسته بندی های دیگر هم می توان کرد. یک سری از این شعارها در وضع نامطلوب نظام گذشته بود که چرا نظام پهلوی غیر قابل تحمل هست؟ چرا این چنین رژیمی را باید نابود و با آن مبارزه کرد؟ چرا باید آن نظام برود؟ شعارهایی که در این زمینه ها بوده است حدود 885 شعار می باشد که 21 درصد این شعارها را تشکیل می داده است. برای من حجم وسیعی از شعارها مربوط بوده به نفی وضع موجود آن زمان. شعارهایی که درباره اهداف و آرمان های انقلاب بود؛چیزی که می خواهد جایگزین این وضع موجود بشود، ایده آل هایی که انقلابیون و مردم داشتند و می خواستند آن را جایگزین وضع موجود بکنند. این شعارها حدود 18% از کل را شامل می شوند که در بررسی با 738 شعار این زمینه بدست آمد. یک سری از شعارها درباره چگونگی سرنگون کردن نظام بود. با چه وسایلی، با چه امکاناتی و با چه استراتژی و خط مشی هایی باید این نظام را سرنگون کرد؟ شعارهایی که در این زمینه مطرح شده 860 شعار بوده که حدود 21% شعارهاست. شعارهایی که پس از سرنگون شدن نظام، درباره گروههای مختلف، ایدئولوژی های مختلف و وقایع مختلف که در جریان پس از سرنگونی نظام پیش آمد، حدود 14% این شعارها بوده که 593 شعار در این زمینه بوده است. یک سری از این شعارها درباره شخصیت های انقلابی و در رأس آنها شخصیت حضرت امام بوده است به طور بسیار برجسته و بارز و در سطح کاملاً غیر قابل مقایسه با بقیه قرار می گیرد که حدود 641 شعار یا 5/15% شعارها در این زمینه بوده است. شعارهایی درباره شخصیت های انقلاب و یک سری از شعارها به دوستان و دشمنان بین المللی انقلاب، نظام ها و شخصیتهای سیاسی بین المللی که در واقع انقلابیون در آن جهت گیری بین المللی می کردند بالغ بر 434 شعار بوده و حدود 10% از شعارها را شامل می شده است. نکته جالبی که در این 434 شعار دیده می شود، این است که یک شعار پیدا نمی کنیم که در حمایت از یک کشور خارجی باشد و این نشان می دهد که انقلاب اسلامی حمایتی از هیچ کشور خاصی نداشته و صرفا متکی بر خود و اهداف و رهبری خویش بوده است و اگر هم شعارهایی در حمایت از شخصیت ها و یا جریان های خارجی بوده، مربوط به جریانهای انقلابی بوده است؛ مثلاً جنبش فلسطین و غیره. اما در رابطه با هیچ کشوری ما نمی بینیم که شعاری در حمایت آن گفته شده باشد. البته طبیعی است که در رأس همه این نظام ها و شخصیت های بین المللی که منفور انقلاب و انقلابیون بوده اند آمریکا و رژیم این کشور قرار گرفته است. این شعارها را می شود به نوعی دیگر نیز دسته بندی کرد. در واقع این 6 دسته شعار را می توان به 2 قسمت تقسیم کرد. یک قسمت شعارهایی که مربوط به آرمانها و اهداف انقلاب و آنچه که انقلاب باید ایجاد بکند و تحقق بدهد هستند و بقیه شعارها هم در دسته ای قرار می گیرد که مربوط به شرایط گذشته و فرایند انقلاب است، بدیهی است که شعارهایی که مربوط به گذشته و فرایند انقلاب است؛ تدریجا تبدیل به تاریخ می شوند و در جریان تحولاتی که اتفاق می افتد، دیگر مورد استفاده قرار نمی گیرند و دیگر به عنوان گفتمان های تحرک برانگیز نخواهند بود و فقط برای تحقیقات و برای بررسی های تاریخی و علمی و انقلاب می توانند مفید باشند. آنچه که بسیار اهمیت دارد شعارهایی مربوط به آرمانها و اهداف انقلاب است که همیشه مورد پرسش قرار می گیرد، چه بوسیله نسل گذشته و چه بوسیله نسل بعد انقلاب، نسل جدید. این که چه مقدار از این آرمانها تحقق پیدا کرده و ما به کجا رسیدیم و در چه جهتی حرکت می کنیم، خیلی اساسی است و پرداختن به آنها خیلی مهم است.738 شعاری را که مربوط به اهداف و آرمان های انقلاب بوده است پس از تجزیه و تحلیل می توان در سه دسته قرار داد: یک دسته شعارهایی که اهداف و ارزشهای سیاسی انقلاب را مطرح کردند. یعنی این انقلاب چه نوع نظام سیاسی با چه ویژگی هایی و با چه چارچوبی می خواهد ایجاد بکند؟ 261 شعار از این شعارها در این زمینه است که حدود 40% این شعارهاست. یعنی حدود 40% شعارهایی که مربوط به اهداف و آرمان های انقلاب و انقلابیون است که آزادی های سیاسی، حقوق سیاسی، استقلال سیاسی و نهادهای سیاسی مطلوب در جامعه بوده اند. درباره اهداف و ارزشهای فرهنگی 359 شعار بوده که حدود 55% این شعارهاست. در زمینه آرمانها و اهداف فرهنگی انقلاب و در زمینه اقتصادی و آرمانهای اقتصادی انقلاب که 39 شعار بیشتر در کل این مجموعه 4153 شعار نبوده یعنی حدود 6% کل این شعارها. اگر بخواهیم از این قسمت برداشتی بکنیم، به ما نشان می دهد که مهمترین زمینه انقلاب اسلامی زمینه فرهنگی بوده و اعتراض مردم اعتراض انقلابیون به وضعیت فرهنگی حاکم در جامعه بوده است و به همین علت است که مهمترین آرمانها و بیشترین حرفها را و شعارها را در زمینه تحقق آرمانهای ارزشی فرهنگی دینی مطرح کرده و آن را مهمتر از همه در نظر گرفته است و تحقق آن را در واقع مهم ترین محور قرار می دهد. و بعد از آن و در واقع در سطح پایین تر، آرمانها و اهداف سیاسی قرار می گیرد که حدود 40% از این شعارها در این زمینه بوده و نشان می دهد که اگر ما علت یابی بکنیم، یک علت اساسی علت فرهنگی است و علت بعد علت سیاسی و نفرت مردم از نظام سیاسی و وضعیت سیاسی که در آن زمان حاکم بوده و آرمانهایی که می خواستند جایگزین آن نظام سیاسی قبلی بکنند. در زمینه اقتصادی آنچنان حساسیت نبوده لااقل در آن شرایط و در آن زمان بحث اقتصادی بحث محوری مردم نبوده. این شعارها در آن مقطع مطرح می شود و ما وارد جریان انقلاب می شویم و مراحل مختلف انقلاب پیش می آید و حرکت و تحول و طبیعی است که در این جریان شعارها هم تدریجا متحول می شوند. بعضی از شعارها کنار می روند بعضی از شعارها می مانند، این جریان به هر حال بعد از بیست و چند سال به حالا می رسد که ما الان در آن هستیم. بنابراین نگاهی به این جریان به نظر من بسیار مهم است. دسته اوّل از شعارهایی که عرض کردم به دو دسته تقسیم بکنیم اینها مربوط به گذشته می شوند و کما بیش بسیاری از اینها در گذشته تاریخی می مانند و دیگر خیلی برای مردم و برای مخصوصا نسل جدید حساسیت برانگیز نیستند. امّا دسته دوم شعارها که مربوط به آرمانهاست آن چیزی است که نه تنها کهنه نمی شود بلکه همچنان جلوی چشم آنهایی است که در آن جریان و فرآیند شرکت داشتند و یا آنهایی است که بعدا می آیند و می خواهند درباره انقلاب قضاوت بکنند و ببینند این انقلاب چه کرده چون بررسی و ارزیابی عملکرد انقلابها براساس شعارهای آرمانی آنها امکانپذیر است. حالا ما چگونه باید با این شعارها برخورد بکنیم آیا باید آن شعارهای دسته اول را کلاً رها کرد و شعارهای مربوط به آرمانها را همواره مطرح کرد؟ به نظر من اینطور می آید که در این مراسم و در این سالگردها و فعالیت هایی که دراین راستا انجام می گیرد، با آن دسته از شعارها که مربوط به گذشته می شوند باید این نوع برخورد داشت و با شعارهای مربوط به آرمانها طور دیگر. آنچه که مربوط به شعارهای گذشته و نشان دهنده زشتی ها و ستمگری های نظام گذشته بوده، به هر حال یک زیر بناهایی دارد و معناهایی درونی در آنها نهفته است که همان مبارزه با ظلم و مبارزه با زور و مبارزه با وابستگی و مبارزه با زمینه های مختلف فرهنگی و سیاسی است. در رابطه با آن شعارها به نظر من باید آن معانی زیرین آنها را پیدا کرده و همچنان آنها را مطرح کرد تا روشن شود که این انقلاب برای چه آن نظام را سرنگون کرد. و چه چیزی در آن نظام بود که علیه آن این همه خونفشانی شد، این همه فداکاری و ایثارگری شد؟ زنده نگه داشتن آن چیزهایی که مردم بر علیه ش قیام کردند مهم است. همان طور که ما در قیام امام حسین (ع) همواره تأکید می کنیم؛ چرا امام حسین (ع) قیام کرد؟ چگونه وضعی بود که امام حسین (ع) قیام کرد تا از آن الهام بگیریم و اگر در آن شرایط قرار گرفتیم؛ نپذیریم. این زنده نگه داشتن آن معانی زیرین و محتوای آن شعارهای مربوط به وضع گذشته از این نظر بسیار مهم است. امّا آنچه که مربوط به آرمانهاست، چه بخواهیم چه نخواهیم واقعیت این است که انسانها در ذهن خود عملکردها را ارزیابی می کنند. اما این ارزیابی ها ممکن است ارزیابی های نادرستی باشد. معمولاً ارزیابی ها، ارزیابی های درستی نیست مخصوصا وقتی که مردم به این مباحث می پردازند چه بسا که تحت القائات مختلف دشمنان قرار بگیرند و می گیرند. در نتیجه اتفاقی که می افتد ارزیابی که از عملکرد انقلاب ارائه می شود ارزیابی ناقص و نادرست و تحریف شده و گاهی ناامیدکننده می تواند باشد، مخصوصا برای نسل جدید. یک ارزیابی دیگر هم هست که واقعا نمی توان آن را هم گفت ارزیابی علمی که ما بنشینیم صرفا تعریف و تمجیدهای کلیشه ای را همینطور تحمل بکنیم و وانمود بکنیم که همه اهداف انقلاب به تحقق پیوست و جامعه آرمانی که انقلاب می خواست بعد از 20 و چند سال برپا شد و ما دیگر کاری نداریم. اگر با انقلاب در این مراسم و در این دهه ها اینگونه برخورد کنیم، باز هم به انقلاب جفا کرده ایم و هیچ خدمتی را به این شکل به انقلاب نمی کنیم. برای اینکه چنین قضاوتی و چنین برخوردی با انقلاب واکنش منفی نسل جوان را در پی خواهد داشت. اینطور نخواهد بود که بگوییم دشمنان ضعف را می گویند پس ما فقط تعریف و تمجید بکنیم تا این دو همدیگر را خنثی بکنند. اینها همدیگر را خنثی نخواهند کرد.کفه ترازو به طرف قضاوت دشمنان خواهد بود برای اینکه واقعیت هایی که مردم و نسل جوان ما می بینند جلوی چشمشان است. امّا غالبا قضاوتهای منفی بیشتر جا می افتد تا قضاوتهای مثبت. به نظر من بهترین کار این است که گفتگوی بین نسلی برقرار و برگزار شود. و در این جهت ها باید حرکت کرد. حالا کاری که باید در این زمینه انجام داد، باید ارزیابی واقع بینانه و علمی از دستاوردهای انقلاب داشت. ارزیابی که هم نقاط قوت را نشان بدهد و هم نکات منفی را نشان بدهد. اگر ما فقط نکات مثبت را بگوییم واکنش منفی را بر خواهیم انگیخت، یعنی پاسخی که خواهیم شنید این است که اینها جز شعار چیزی نیست، امّا اگر بیاییم واقعیت ها را با بررسی های علمی آنچنان که هست به مردم نشان بدهیم، بعد میزان موفقیت ها و علل موفقیت ها و میزان عدم موفقیت ها و علل آن را با زبان قابل فهم برای نسل جدید تبیین بکنیم، آن وقت است که می توانیم این نسل را با انقلاب همراه بکنیم. شاید باور نکنید که من در کلاس جامعه شناسی انقلاب کارشناسی ارشد، وقتی از دانشجو می پرسم که شما فکر می کنید دستاورد انقلاب اسلامی چه بود؟ پاسخی که می دهد. آدم تکان می خورد، چگونه چنین قضاوتی از یک دانشجوی کارشناسی ارشد در مورد انقلاب می شنود؟! برای اینکه این دانشجو اساسا شرایط انقلاب را درک نکرده و فقط حرفهایی را شنیده و القائات مختلفی به او شده که این چنین اثری بر او گذاشته است، خوب واضح است که او حتی در یک کلاس جامعه شناسی انقلاب هم به فکرش فشار نمی آورد که بررسی و یک تفکر علمی از خود ارائه بدهد. بنده فرضا دانشجوهایم را ملزم کردم که در زمینه های بیست سال گذشته قبل انقلاب و بیست سال پس از آن بررسی کنند و در زمینه مثلاً دستاوردهای آموزشی تحقیق کنند و ببیند که مثلاً روند باسوادی در کشور در آن زمان چگونه پیش می رفته و منحنی بکشند و بدین وسیله نشان دهند که بعد از آن چگونه پیش رفته! وضعیت روستاهای ما را با شاخص های علمی مشخص کنند و بیست سال قبل و روند آن را بکشند و سپس بیست سال بعد را هم ترسیم کنند و در زمینه پیشرفت های علمی وضعیت را در بیست سال گذشته، منحنی بکشند و این منحنی را پس از انقلاب هم بررسی کنند و ادامه بدهند تا به امروز! چه چیزی می بینند؟ اگر حالا در زمینه های دیگر هم ما بررسی های علمی این چنینی انجام دهیم، آنگاه نباید واهمه داشته باشیم از اینکه منحنی برگشت را هم ببینیم، اشکالی ندارد آن وقت واقع بینانه می شود، آن وقت دانشجو و نسل جوان کناری می نشینند تا ببینند چرا چنین اتفاقی افتاده؟ ما هم باید بدون تعارف بنشینیم و عملکرد خود را ببینیم که اگر اینجا موفقیتمان کم بوده، عوامل خارجی و داخلی آن، چه بوده است؟و اینها را تبیین واقع بینانه بکنیم. به این شکل، با جدی گرفتن نسل جوان، خواسته ها، حرفها و نقطه نظرات او، وی را هم درگیر جریان انقلاب کنیم. اگر ما آنها را جدی نگیریم، حرفها و خواسته های آنها را جدی نگیریم و همچنان طردشان کنیم و یا به هر حال به شکلهای مختلف، آنها را از احساس مسئولیت در قبال انقلاب دور نگه داریم تدریجا آن چه که اتفاق خواهد افتاد جدایی نسل جوان از انقلاب و سرنوشت آن است و این بزرگترین لطمه و سنگین ترین آسیبی است که ممکن است به انقلاب برسد. بنابراین نتیجه آنکه، یکی از کارهای مهمی که تا کنون انجام نگرفته و به نظر من حالا زمان آن رسیده؛ پرداختن به ارزیابی علمی و واقع بینانه انقلاب است، ارزیابی شعارهای انقلاب را با شعار نمی توان انجام داد، بلکه ارزیابی این شعارها را باید با واقعیت ها انجام داد. با تبیین آنها و روشن کردن نسل جوان و آشنا کردن آن با این واقعیت ها ما می توانیم نسل جدید را درگیر سرنوشت انقلاب و نیز سرنوشت خودشان کنیم تا احساس مسئولیت در قبال انقلاب و خون شهیدان را به آنها منتقل نماییم.
«والسلام علیکم و رحمة اللّه»
1. آقای احمد مسجدجامعی، وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی
2. دکتر علی لاریجانی، ریاست محترم سازمان صدا و سیما.
3. دکتر غلامعلی حداد عادل، نماینده محترم مجلس شورای اسلامی.
4. دکتر حسین سلامی، استاد دانشگاه و کارشناس علوم استراتژیک.
5. دکتر محمدحسین پناهی، عضو هیئت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی.