نیستم این شهر فانی را زبون آن که مردن پیش چشمش تَهلُکه ست |
امر «لا تُلقوا» بگیرد او به دست |
و آن که مردن پیش او شد فتح باب |
«سارعوا» آید مر او را در خطاب(5) |
2 همسر فرعون نیز با آنکه غرق در یک زندگی مرفّه و تجمّلاتی بود، امّا زرق و برق دستگاه فرعونی او را نفریفت و او که دلش به نور ایمان روشن بود، از تمام تعلّقات دنیوی دست شست و از تنگنای آن قصرها به فراخنای بهشت چشم گشود و چنین دعا کرد و گفت:
«پروردگار من، خانه ای برایم در جوار قربت در بهشت بنا کن و مرا از فرعون و کارهایش رهایی بخش».
«رَبِّ ابْنِ لی عِنْدَکَ بَیْتًا فِی الْجَنَّةِ وَ نَجِّنی مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ»(6).
آری «همسر فرعون جوار رحمت پروردگارش را خواسته، خواسته است تا با خدا نزدیک باشد و این نزدیکی با خدا را بر نزدیکی با فرعون ترجیح داده، با اینکه نزدیکی به فرعون همه لذّات را در پی داشته، در دربار او آنچه را که دل آرزو می کرده یافت می شده و حتی آنچه که آرزوی یک انسان بدان نمی رسیده، در آنجا یافت می شده، پس معلوم می شود همسر فرعون چشم از تمامی لذّات زندگی دنیا دوخته بود، آن هم نه به خاطر اینکه دستش به آنها نمی رسیده، بلکه در عین اینکه همه لذّات برایش فراهم بوده، مع ذلک از آنها چشم پوشیده و به کراماتی که نزد خداست و به قرب خدا دل بسته بود و به غیب ایمان آورده و در برابر ایمان خود استقامت ورزیده تا از دنیا رفته است»(7).
2 کنترل غرایز و شهوات
تا زمانی که انسان در این دنیا استقرار دارد دلش از تمنّا و خواهشها باز نمی ایستد، امّا وقتی در پرتو ایمان به غیب و اعتقاد به سرای باقی دریافت که فرصت دنیا بسیار محدود و بهره آن نیز بسی ناچیز است، و حتی در قلمرویی که به دست می آید نمی توان آن را برای همیشه حفظ کرد و خوشیها و لذایذ واقعی نیز در همین ایام کوتاه خلاصه نمی شود، دیگر نه هر دم امواج خواسته های بی پایان بر دلش استیلا می یابد که خود را به همه چیز وابسته کند و موجب انهدام خویشتن گردد و نه از اینکه بیش از حد از نعمتها و ثروتهای دنیا برخوردار نشده، آزرده خاطر می شود.
«در زندگی دنیا هم آرزوهای بلند و هم یأسهای عمیق در کمین انسان نشسته اند و هر دو کشنده اند و هر دو تهدیدکننده زندگی اند، و آنچه هر دو را در بند می کند، یاد مرگ است. یاد مرگ هم بر «آمال» و هم بر «آلام» که هر دو بی حد جلوه می کنند، حد می زند و آنها را آن چنان که هستند کوچک نشان می دهد و تاب و طاقت آدمی را افزایش می دهد و او را بر ادامه زندگی قادر می سازد»(8).
امیر مؤمنان علی علیه السلام یاد مرگ را اصلاحگر انسان و تربیت کننده روح بشر می خواند و می فرماید:
«الا فاذکروا هادم اللَّذات و منغِّص الشهوات و قاطع الأُمنیّات عند المساوَرةِ لِلاْءَعمالِ القبیحة»(9).
به هنگام تصمیم بر کارهای زشت، مرگ را که نابودکننده لذتها و مکدرکننده شهوت و قطع کننده آرزوهاست به یاد آورید.
داستانهای قرآن نیز از این تأثیر نافذ و مؤثر ایمان به معاد حکایت دارند؛ از جمله:
1 مؤمن آل فرعون قوم خود را که سخت فریفته دنیا بودند و همین امر آنها را به انواع ستمها و بیدادگریها آلوده ساخته بود، نصیحت کرده آنها را به ناپایداری زندگی دنیا و ابدی بودن سرای آخرت متوجّه می سازد و می گوید:
«ای قوم من! (به این دنیا دل نبندید که) این زندگی دنیا متاع زودگذری است و آخرت سرای همیشگی و ابدی است».
«یَا قَوْمِ اِنَّمَا هذِهِ الْحَیوةُ الدُّنْیَا مَتَاعٌ وَ اِنَّ الاْخِرَةَ هِیَ دَارُ الْقَرَارِ»(10).
یعنی گیرم که با هزار مکر و فسون ما پیروز شویم و حقّ را پشت سر اندازیم، دست به انواع ظلم و ستم دراز کنیم، و دامان ما به خونهای بی گناهان آغشته شود، مگر عمر ما در این جهان چه اندازه خواهد بود؟ این چند روز عمر به سرعت می گذرد و چنگال مرگ گریبان همه را می گیرد و از فراز قصرهای باشکوه به زیر خاک می کشاند. قرارگاه زندگی ما جای دیگر است(11).
آری، آنجا که آدمی می بیند به نسیمی دفتر ایامش بر هم می خورد و تمام اموالش در کمتر از ساعتی نابود می شود و یا سیل، زلزله و صاعقه ای همه چیز را بر باد می دهد و سلامتی او نیز با گلوگیر شدن یک جرعه آب چنان به خطر می افتد که مرگ را با چشم خود می بیند، چه جای آن است که بخواهد به جلوه های فریبای دنیا و جاه و جلال آن مغرور شود، و سوار بر مرکب سرکش غرور صحنه اجتماع را جولانگاه خود قرار دهد.
2 قرآن کریم از گروهی افراد با ایمان یاد می کند که در برابر انسانهای فریفته ثروت و آنان که جاه و جلال و زرق و برق زندگی قارون چشمانشان را خیره کرده بود و آرزوی لحظه ای زندگی همچون وی را در دل می پروراندند، می گفتند:
«وای بر شما! چه می گویید، ثواب و پاداش الهی برای کسانی که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام می دهند بهتر است».
«وَیْلَکُمْ ثَوَابُ اللّه ِ خَیْرٌ لِمَنْ امَنَ وَ عَمِلَ صَالِحا»(12)
آری ایمان به معاد چنان افق فکری آنها را وسعت بخشیده بود که به ثروت سرشار قارون و حشمت و جلال او به چشم تحقیر می نگریستند و این جلوه های فریبنده و زودگذر را در برابر ثواب و پاداش الهی هیچ می انگاشتند.
3 حضرت شعیب علیه السلام در برابر قوم خود که در سنگلاخ شرک و بت پرستی سرگردان بودند و نه تنها بت که درهم و دینار و مال و ثروت خویش را هم می پرستیدند، و برای کسب و تجارت پر رونقشان به تقلّب و کم فروشی و خلافکاریهای دیگری آلوده شده بودند، یاد قیامت را به آنها گوشزد می نماید و ایشان را از عذاب فراگیر الهی بیم می دهد، تا شاید به خود آیند و از مفاسد اقتصادی خود دست شویند:
«وَ لاَ تَنْقُصُوا الْمِکْیَالَ وَ الْمیزَانَ اِنِّیآ اَریکُمْ بِخَیْرٍ وَ اِنِّیآ اَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ مُّحیطٍ»(13)
«ای قوم من! ... پیمانه و وزن را کم نکنید (و دست به کم فروشی نزنید). من شما را در خیر و خوبی می بینم و از عذاب روز فراگیر بر شما بیمناکم».
3 شهامت و شجاعت
اعتقاد و باور به معاد چنان تحوّل عظیمی در روح و اندیشه انسان ایجاد می کند که نه تنها از فشارهایی که در طریق انجام مسئولیتها بر او وارد می آید رنجی نمی برد، بلکه از آن استقبال می کند و همچون کوه در برابر حوادث می ایستد و در برابر بی عدالتیها تسلیم نمی شود و مطمئن است کوچک ترین عمل نیک و بد، پاداش و کیفر دارد و بعد از مرگ به جهانی وسیع تر که خالی از هر گونه ظلم و ستم است انتقال می یابد و از رحمت و الطاف پروردگار بهره مند می شود.
به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقی است |
به ارادت بکشم درد که درمان هم از اوست |
به گفته ویلیام جیمز:
«آدمی به این اعتقاد نیاز دارد که در ورای این عالم محسوس، عالم دیگری وجود دارد که غرق در معنویت است و همین اعتقاد است که سبب می گردد تا به افرادی که بدان پایبند هستند در برابر حوادث نیرو و قدرتی عظیم ارزانی دارد»(14).
و به راستی چه اعتقادی مانند این خواهد توانست تا در یورش سختیها و دگرگونیهای روزگار به انسان ثبات قدم بخشد و همچون لنگری مطمئن کشتی طوفان زده روح انسان را در حوادث و بلایا از تلاطم باز دارد(15).
داستانهای قرآن نیز حکایتگر خوبی از شهامتها و شجاعتهای مردان خدا در پرتو اعتقاد به معاد هستند؛ از جمله:
1 قرآن داستان گروهی از بنی اسرائیل را حکایت می کند که همراه «طالوت» (فرمانده الهی لشکرشان) برای مبارزه با «جالوت» که پادشاهی ستمگر بود، روانه میدان جنگ شده بودند. امّا پس از یک امتحان سخت گروهی باز ماندند و تنها اقلیتی پا به میدان جهاد گذاشتند. این اقلیت نیز به دو دسته تقسیم شدند؛ بعضی گرفتار وحشت و ترس گشتند و گفتند: «ما امروز قدرتی برای مبارزه با جالوت و لشکریانش نداریم».
امّا در مقابل این گروه، کسانی که ایمانی راسخ به روز رستاخیز داشتند، به بقیه هشدار دادند که نباید به «کمیّت» جمعیت نگاه کرد، بلکه باید «کیفیّت» را در نظر گرفت؛ زیرا بسیار شده که یک جمعیّت کم امّا با ایمان و مصمّم به فرمان خدا بر انبوه جمعیّت دشمن پیروز شده اند:
«قَالَ الَّذینَ یَظُنُّونَ اَنَّهُمْ مُلاَقُوا اللّه ِ کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثیرَةً بِاِذْنِ اللّه ِ»(16)
آری کسی که مرگ را دریچه ای می داند به جهان ابدی، و می داند با مرگ، پرنده روحش از قفس تن آزاد شده و در آسمان بیکران پر می گشاید، نه تنها از مرگ و شهادت در راه هدف ترس و وحشتی به خود راه نمی دهد، بلکه به استقبال آن رفته، آن را عاشقانه در آغوش می کشد:
مرگ اگر مرد است گو نزد من آی |
تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ |
من از او عمری ستانم جاودان |
او ز من دلقی ستاند رنگ رنگ |
2 ساحران فرعون نیز به تهدیدهای شدید فرعون به خاطر اظهار ایمانشان به خدای یگانه، وقعی نمی نهند و با صراحت به وی می گویند:
«هر حکمی می خواهی بکن، تو تنها در این زندگی دنیا می توانی فرمان دهی، ولی ما به پروردگارمان ایمان آورده ایم تا گناهان ما و آنچه را از سحر بر ما تحمیل کردی ببخشاید و خدا بهتر و باقی تر است».
«فَاقْضِ مَآ اَنْتَ قَاضٍ اِنَّمَا تَقْضی هذِهِ الْحَیوةَ الدُّنْیَآ * اِنَّآ امَنَّا بِرَبِّنَا لِیَغْفِرَ لَنَا خَطَایَانَا وَ مَآ اَکْرَهْتَنَا عَلَیْهِ مِنَ السِّحْرِ وَ اللّه ُ خَیْرٌ وَاَبْقیآ»(17)
آری، هنگامی که جرقه های ایمان به معاد به اعماق جان می رسد، آن را چنان شعله ور می سازد که دیگر هیچ تهدیدی در برابر آن کارگر نیست و هر چیز جز خدا و لقای آخرت و نعیم جاودانش در نظر انسان بی ارزش و ناچیز است.
همین ایمان نیرومند و شعله ور سبب شد که ساحران مادی زبون و چاپلوس دیروز، به انسانهای قوی و شجاع و پر استقامت امروز مبدّل شوند(18).
3 یاد قیامت سبب می گردد تا نوح علیه السلام تسلیم خواسته های اشراف و بهانه جویانی که خواهان طرد فقرا از اطراف وی بودند، نشود و با قاطعیت در برابر آنها ایستاده بگوید:
«من هرگز کسانی را که ایمان آورده اند طرد نمی کنم؛ چرا که آنها با پروردگار خویش ملاقات خواهند کرد».
«وَ مَآ اَنَا بِطَارِدِ الَّذینَ امَنُوآ اِنَّهُمْ مُلاَقُوا رَبِّهِمْ»(19)
4 دلگرمی و آرامش
انسان فطرتا جویای سعادت خویش است، از تصوّر وصول به سعادت غرق در مسرّت می گردد، و از فکر یک آینده شوم و مقرون به محرومیت لرزه بر اندامش می افتد و سخت دچار دلهره و اضطراب می گردد. آنچه مایه سعادت انسان می گردد دو چیز است: یکی تلاش و دیگری اطمینان به شرایط محیط.
موفقیت یک دانش آموز معلول دو چیز است: سعی و تلاش خودش، دیگری مساعدت و آمادگی محیط مدرسه و تشویق و ترغیب اولیای مدرسه. یک دانش آموز ساعی و کوشا، اگر به محیطی که در آنجا درس می خواند و معلمی که آخر سال نمره می دهد اعتماد نداشته باشد و نگران یک رفتار غیر عادلانه باشد، در تمام ایام سال دلهره و اضطراب سراپای وجودش را می گیرد.
تکلیف انسان با خودش روشن است. از این ناحیه اضطرابی دست نمی دهد؛ زیرا اضطراب از شک و تردید پدید می آید. انسان درباره آنچه مربوط به تلاش خودش است شک و تردید ندارد. آنچه که انسان را به اضطراب و نگرانی می کشاند و آدمی تکلیف خویش را درباره او روشن نمی بیند، جهان است.
آیا کار خوب فایده دارد؟ آیا صداقت و امانت بیهوده است؟ آیا همه تلاشها و انجام وظیفه ها پایان کار محرومیت است؟ اینجاست که دلهره و اضطراب در مهیب ترین شکلها رخ می نماید(20).
ایمان به معاد، ریشه یأسها و نومیدیها را که آفت جان انسانهاست می سوزاند و انسان را امیدوار می سازد که هیچ یک از اعمال نیک او از صفحه هستی پاک نمی شود و مصائب و ناکامیهایش در این دنیا هیچ کدام بی پاسخ نخواهد ماند.
از سوی دیگر یادآوری آن دادگاهی که عدالت محض بر آن حکمفرماست و صالح و طالح و ابرار و اشرار در آن به یک چشم نگریسته نمی شوند، و هر کس را به مقتضای اعمالش ثواب یا عقاب می کنند، برای مؤمنان، آرامش خاطر و بهجتی وصف ناشدنی به ارمغان می آورد و آینده روشنی را به آنها نوید می دهد.
در لابلای داستانهای قرآن نیز از این اثر تربیتی ایمان به معاد می توان نمونه هایی را سراغ گرفت؛ از جمله:
1 لقمان حکیم، در اندرزهای حکمت آموز خود به فرزندش، انگشت بر همین موضوع می گذارد و به وی چنین توصیه می کند:
«پسرم! اگر (اعمال نیک و بد) به اندازه سنگینی دانه خردلی باشد و در دل صخره ای یا در گوشه ای از آسمان یا درون زمین جای گیرد، خداوند آن را در دادگاه قیامت حاضر می کند و حساب آن را می رسد، چرا که خداوند دقیق و آگاه است».
«یَابُنَیَّ اِنَّهَآ اِنْ تَکُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فی صَخْرَةٍ اَوْ فِی السَّموَاتِ اَوْ فِی الاَْرْضِ یَاْتِ بِهَا اللّه ُ اِنَّ اللّه َ لَطیفٌ خَبیرٌ»(21)
اشاره به اینکه اعمال نیک و بد هر قدر کوچک و کم ارزش، و هر قدر مخفی و پنهان باشد همانند خردلی که در درون سنگی در اعماق زمین یا در گوشه ای از آسمانها مخفی باشد، خداوند لطیف و خبیر که از تمام موجودات کوچک و بزرگ و صغیر و کبیر در سراسر عالم هستی آگاه است، آن را برای حساب و پاداش و کیفر حاضر می کند و چیزی در این دستگاه گم نمی شود(22).
قرآن کریم در قالب این تصویر بدیع و زیبا، علم و آگاهی الهی و حساب و کتاب دقیق قیامت را چنان روشن ترسیم نموده است که چشم انداز آن روح انسان را متأثّر می سازد و درک حقیقت آن هر وجدان بیداری را تحت تأثیر قرار می دهد و او را به مراقبت نسبت به تک تک اعمالش فرا می خواند(23).
2 در صحنه ای دیگر «مؤمن آل فرعون» را می بینیم که قوم خود را مخاطب قرار داده، می گوید:
«ای قوم من! ... هر کس عمل بدی انجام دهد فقط به اندازه آن به او کیفر داده می شود، امّا کسی که عمل صالحی انجام دهد خواه مرد باشد یا زن در حالی که مؤمن باشد، وارد بهشت می شود و روزی بی حسابی به او داده خواهد شد».
«مَنْ عَمِلَ سَیِّئَةً فَلاَ یُجْزَیآ اِلاَّ مِثْلَهَا وَ مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَکَرٍ اَوْ اُنْثَی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَاُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ یُرْزَقُونَ فیهَا بِغَیْرِ حِسَابٍ»(24)
او در این سخن حسابشده اش از یک سو به عدالت خداوند در مورد مجرمان اشاره می کند که تنها به مقدار جرمشان جریمه می شوند، و از سوی دیگر اشاره به فضل بی انتهای او که در مقابل یک عمل صالح پاداش بی حساب به مؤمنان داده می شود و هیچ گونه موازنه ای در آن رعایت نخواهد شد؛ پاداشی که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و حتی به فکر انسان خطور نکرده است.
به هر حال او با این سخن کوتاه خود این واقعیت را بیان می کند که متاع این جهان گر چه ناچیز است و ناپایدار، ولی می تواند وسیله رسیدن به پاداش بی حساب گردد و چه معامله ای از این پرسودتر(25).
5 احساس مسئولیت و حالت آماده باش دائمی
یکی از آثار پر برکت اعتقاد به معاد، بیدار شدن احساس مسئولیت و وظیفه شناسی در عمق وجود انسانهاست، به گونه ای که تمام افکار و کردار آدمی را تحت شعاع قرار می دهد و او در مقابل هر کاری خود را موظف به پاسخگویی می داند.
از این رو کوتاه ترین لحظات عمر نیز ارزشی فوق العاده می یابد و انسان خود را همچون مسافری خواهد دانست که باید از فرصتها بیشترین بهره را ببرد و رهتوشه آخرت را هر چه بیشتر و بهتر برگیرد.
«انسان مؤمن به حیات جاویدان، همواره کمال دقت را در اندیشه ها و خُلق و خویها و اعمال و رفتار خویش به کار می برد؛ زیرا می داند که به اینها به چشم یک سلسله امور زودگذر نباید نگاه کرد، اینها همه پیش فرستاده های انسان به سرای دیگر است و در سرای دیگر با این سرمایه ها باید زندگی کند»(26).
بدین سان می توان دریافت که این اعتقاد ماتریالیست ها و هواداران آنها که می پندارند اعتقاد به حیات بازپسین سبب می شود تا قدرت تحرک و نشاط را از آدمی سلب نموده، او را به انزواطلبی بکشاند، تا چه حد خام و پوچ است؛ زیرا همان گونه که گفتیم، ایمان به وجود دادگاهی که تمام اعمال انسان بی کم و کاست در آن مورد بررسی قرار می گیرد و هیچ راهی برای فرار از چنگال مجازات آن نیست، انسان را سخت تکان می دهد و روح خفته او را بیدار می کند و او را به وظیفه شناسی فرا می خواند و نه تنها او را به رخوت و سستی دعوت نمی کند، بلکه بر عکس روح تقوا و تعهد و احساس مسئولیت را در وی زنده می کند. جلوه هایی از این تأثیر شگرف اعتقاد به معاد را می توان در میان داستانهای قرآن سراغ گرفت؛ از جمله:
1 خداوند متعال پس از آنکه موسی علیه السلام را از ورای شجره طور (طُوی) با ندای روح پرور خود مورد خطاب قرار داده، او را به مقام رسالت مفتخر نمود، پس از یاد کرد «توحید» به سراغ مسئله «معاد» رفته می فرماید:
«رستاخیز به طور قطع خواهد آمد، من می خواهم آن را پنهان کنم تا هر کس در برابر سعی و کوشش خود جزا ببیند».
«اِنَّ السَّاعَةَ اتِیَةٌ اَکَادُ اُخْفِیهَا لِتُجْزی کُلُّ نَفْسٍ بِمَا تَسْعی»(27)
مخفی نگاه داشتن زمان قیامت نقش مؤثّری در اصلاح و تربیت انسان ایفا می کند و او را به تلاش و جدّیت وا می دارد، چرا که اگر همه چیز برای انسان مکشوف بود زندگی انسانها را با خمودی مواجه می ساخت و جلوی نشاط و تحرّک آنها را می گرفت. آری در پرتو این مجهول بودن است که بیم و امید و اشتیاق و انتظار و تلاش و کارزار، و به هر حال سایر ابعاد یک زندگی زنده و پویا، معنی و مفهوم می یابد، و مخفی بودن زمان تحقّق آن روز عظیم است که انسان را در حالت آماده باش دائمی نگاه داشته و روح تقوا و پرهیز از معاصی را در نهاد وی زنده نگاه می دارد(28).
2 در صحنه ای دیگر می بینیم خداوند بنی اسرائیل را مورد خطاب قرار می دهد و می فرماید:
«(حال که فرعونیان را غرق نمودیم، به دنبال این نجات بزرگ) در این سرزمین سکونت نمایید، امّا بدانید هنگامی که وعده آخرت فرا رسد همه شما را به پای میزان حساب حاضر خواهیم کرد».
«وَ قُلْنَا مِنْ بَعْدِهِ لِبَنیآ اِسْرَآئیلَ اسْکُنُوا الاَْرْضَ فَاِذَا جَآءَ وَعْدُ الاْخِرَةِ جِئْنَا بِکُمْ لَفیفًا»(29)
یعنی حال که وارث سرزمین و اموال فرعونیان شده اید و خداوند شما را جایگزین آنها نمود باید بدانید مسئولیت خطیری بر دوش شما گذارده شده که به ازای آن در قیامت از شما سؤال خواهد شد؛ پس نیک بنگرید که چگونه وارثانی هستید و از خود نیز چه به ارث می گذارید!
3 «مؤمن آل یاسین» هم قوم خود را به مسئله معاد و بازگشت به سوی خدا و لزوم آمادگی برای آن روز فرا می خواند و می گوید:
«من چرا کسی را پرستش نکنم که مرا آفریده است؟ و همگی به سوی او بازگشت می کنید».
«وَ مَا لِیَ لاَآ اَعْبُدُ الَّذی فَطَرَنی وَ اِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»(30)
در حقیقت این مرد الهی در کلام خود دو دلیل برای لزوم عبودیت پروردگار ذکر کرده: نخست اینکه او خالق ماست و تمام هستی ما و علم و دانش و قدرت ما همه از اوست و دیگر اینکه جهان دیگری در پیش است که همه به آن می پیوندند و به سوی خدا و دادگاه عدلش باز می گردند(31).
لذا ایمان به معاد می تواند ضامن اجرایی خوبی برای عمل به تکالیف و احکام الهی باشد و روح تسلیم و عبودیت را بر وجود آدمی حاکم سازد.
6 عبرت آموزی
یکی دیگر از میوه های شیرین و ثمرات نیکوی درخت پربار ایمان به معاد، عبرت آموزی از تاریخ گذشتگان و پندآموزی از فراز و نشیب زندگی است.
آدمی در پرتو ایمان و باور به معاد چشمانی نافذ و حقیقت بین می یابد، که از ظواهر امور به باطن آنها دیده می گشاید و از خانه غرور به خانه شعور پا می نهد.
تحوّلات دنیا، دگرگونیهای روزگار، آمدنها و رفتنها همه و همه آینه های تمام نمایی هستند که به خوبی ناپایداری این دنیا و جلوه های فریبای آن را نشان می دهند و انسان را از دلبستن به دنیا و فرو رفتن در گرداب غفلت بر حذر می دارند، به شرط آنکه انسان تنها تماشاگر حوادث نباشد، بلکه از مدرسه روزگار، درس عبرت آموزد و خود را برای دانشگاه قیامت مهیا سازد:
ای خوشا چشمی که عبرت بین بود |
عبرت از نیک و بدش آیین بود |
امیر مؤمنان علی علیه السلام در سفارش به پندپذیری از تاریخ می فرماید:
«اگر راهی برای زندگی جاودانه وجود می داشت، یا از مرگ گریزی بود، حتما سلیمان بن داوود علیه السلام چنین می کرد، او که خداوند حکومت بر جن و انس را همراه با نبوت و مقام بلند قرب و منزلت، در اختیارش قرار داد. امّا آن گاه که پیمانه عمرش لبریز و روزی او تمام شد تیرهای مرگ از کمانهای نیستی بر او باریدن گرفت و خانه و دیار از او خالی گشت، خانه های او بی صاحب ماند و دیگران آنها را به ارث بردند.
مردم! برای شما در تاریخ گذشته درسهای عبرت فراوان وجود دارد، کجایند عمالقه و فرزندانشان؟ کجایند فرعونها و فرزندانشان؟ کجایند مردم شهر رس، آنها که پیامبران خدا را کشتند و چراغ نورانی سنّت آنها را خاموش کردند و راه و رسم ستمگران و جباران را زنده ساختند؟»(32)
قرآن کریم پس از بیان سرگذشت دردناک قوم نوح و عاد و ثمود و قوم شعیب و قوم لوط و سرگذشت فرعونیان، ماجرای آنها را درس عبرتی می داند برای همه کسانی که از عذاب آخرت در ترس و بیم به سر می برند، و پشتشان از
شنیدن حوادث هولناک قیامت می لرزد؛ آنجا که می فرماید:
«در این (سرگذشتهای عبرت انگیز و حوادث شوم و دردناکی که بر گذشتگان رفت) علامت و نشانه ای است برای کسانی که از عذاب آخرت می ترسند؛ همان روزی که همه مردم در آن گرد می آیند».
«اِنَّ فی ذلِکَ لاَیَةً لِمَنْ خَافَ عَذَابَ الاْخِرَةِ ذلِکَ یَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ»(33)
آری آنها که به رستاخیز ایمان دارند، با دیدن هر یک از این نمونه ها و سرنوشت شومی که چنین اقوامی بدان گرفتار آمدند، دلهایشان تکان می خورد، و از ماجرای آنها عبرت می گیرند و راه خود را باز می یابند و دامان خود را به گناهانی که آنها بدان آلوده شدند نمی آلایند.
امّا آنها که ایمانی به قیامت ندارند، دریچه دلهایشان بر واقعیتهای زندگی بسته شده، تنها سر در آخور زندگی دارند و از آخرت غافل اند. از این رو از کنار تمامی حوادث و تحوّلات زندگی به سادگی می گذرند و دلهای سنگ و سختشان از مواعظ و عبرتهای فراوان عالم هیچ تأثیر نمی پذیرد:
هر که آخربین بود او مؤمن است |
هر که آخوربین بود او بیدن است |
1 امیل، ص 547.
2 شعراء / 50.
3 تفسیر نمونه، ج 15، ص 231.
4 پیام قرآن، ج 5، ص 18.
|