«تعلیم و تربیت» جز آن که یک فن و مهارت است، دانشی است که اکنون در اوج استقلال و فربهی است. متخصصان امروزه تلاش می کنند مبانی فلسفی، انسان شناختی و روان شناختی تعلیم و تربیت را به کاوند و از فحوای این بحث های نظری، البته روش های مؤثرتر و کارآمدتر را در تعلیم و تربیت عملی نیز استخراج می نمایند. در این میان، اسلام برای خود نظریه ای خاص در تعلیم و تربیت دارد که در خور توجهی ویژه است. مقاله حاضر کوششی است در این جهت.
استاد شهید مرتضی مطهری از جمله افرادی است که در عمر پربار خویش، توانست نقش بزرگی در احیای ایدئولوژی اصیل اسلامی داشته باشد. او با بینش اصیل و عقلانی خویش، به حکمت و فلسفه، جهتی سالم و حرکتی نو بخشید و آن را در خدمت جوانان عزیز این مرز و بوم و بلکه جهان اسلام قرار داد. او با تدوین کتب و مقالات متقن و محکم خود، اساس فلسفه صدرایی یعنی حکمت متعالیه را رونق دیگری بخشید و با شرح منظومه حاج ملا هادی سبزواری و... اندیشه های والای استاد خویش مرحوم علامه طباطبایی را رواج داد. در بسیاری از موضوعات اصولی و عقلانی همچون «انسان و سرنوشت»، «عدل الهی» و «اصول فلسفه و روش رئالیسم» وارد شده و با شهامت کم نظیر خویش، به بسط و تکمیل آنها پرداخت و قطعاً اگر تعریف و تمجید امام(ره) از این شخصیت کم نظیر نبود - بدخواهان بدانند که با رفتن او، شخصیت اسلامی و علمی و فلسفیش نمی رود. من به دانشجویان و طبقه روشنفکر متعهد توصیه می کنم که کتاب های این استاد عزیز را نگذارند با دسیسه های غیر اسلامی فراموش شود(11)- برخی انسان های کج فهم نسبت به آراء و نظریات و شخصیتش، بی مهری می کردند، گرچه امروز بسیاری از آراء و نظریاتش مسکوت مانده و کمتر بدانها توجهی می شود و این مظلومیتی عظیم تر از شهادت اوست.
شهید مطهری به تأسی از حکما، برای فلسفه و حکمت به مفهوم عام و از نظرگاههای مختلف تقسیماتی قایل بود، از جمله: حکمت استدلالی که متکی بر قیاس و برهان است و حکمت ذوقی که سر و کارش با ذوق و الهام و اشراق است و حکمت تجربی که سر و کارش با حس و تجربه و آزمایش است و حکمت جدلی که براساس مشهورات در مسایل جهانی و کلی است. در اکثر کتب فلسفی خویش به مبانی حکمت استدلالی و ذوقی و بلکه حکمت متعالیه پرداخته و برافکار و اندیشه های مرحوم علامه طباطبایی در کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» پاورقی زده است و با تدوین مباحث آشنایی با علوم اسلامی، مباحث فلسفی و کلامی را مطرح و عرضه کرده است.
آنچه در این مختصر تقدیم می شود بیان مباحث فلسفی به معنای خاص این علم نیست، زیرا این مباحث در کتب مرحوم استاد به تفصیل بحث شده و در دسترس همگان قرار دارد، بلکه بیان مطلب دیگری است که اسم خاصی جز همان حکمت را نمی توان بر روی آن گذاشت و شاید بتوان آن را، حکمت ایمانی یا حکمت انسانی نامید.
حکمت چیست؟
برای حکمت، معانی فراوانی ذکر کرده اند. از جمله؛ «شناخت اسرار جهان هستی و آگاهی از حقایق قرآن و رسیدن به حق، از نظر گفتار و عمل و «معرفت و شناسایی خداوند»(2).
با مراجعه به اصل کلمه، می توان به دست آورد که حکمت یک حالت و خصیصه درک و تشخیص است و به وسیله آن، شخص می تواند حق و واقعیت را درک کند و مانع از فساد شود و کار را متقن و محکم انجام دهد. «علی هذا، حکمت، حالت نفسانی و صفت روحی است، نه شی ء خارجی، بلکه شی ء محکم خارجی، از نتایج حکمت است».(3)
راغب گوید: «حکمت، رسیدن به حق به واسطه علم و عقل است.»(4)
در مجمع البیان آمده است که: «حکمت همان علم و دانشی است که صاحبش را از جهل و نادانی مانع می شود.»(5)
در قرآن کریم آمده است: «و من یوت الحکمة فقد اوتی خیرا کثیرا»(6). و به هر کس حکمت داده شود، به یقین خیری فراوان داده شده است.
در مجمع البیان آمده است: «مقصود از دادن حکمت، علم و توفیق برای عمل است.»(7) و این که حکمت گفته شده است، چونکه مانع از جهل و نادانی است و مرادف با فهم المعانی است. «الحکمة: فهم المعانی و سمیت الحکمة لانها مانعة من الجهل.»(8)
در تفسیر جلالین چنین آمده است: «یوتی الحکمه ای العلم النافع المؤدی الی العمل.»(9) این که حکمت می دهد، یعنی علم مفیدی که زمینه ساز عمل است و بدان منجر می شود.
مرحوم علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه گوید: الحکمة علی ما یستفاد من موارد استعمالها هی المعرفة العلمیة النافعة و هی وسط الاعتدال بین الجهل و الجربزة.»(10) حکمت آنطور که از موارد استعمال و کاربردش استفاده می شود، همان معرفت و شناخت علمی مفید است که از آن به حد وسط بین نادانی و جربزه تعبیر می شود (جربزه به معنی فکر کردن در چیزهایی که بالاتر از ادراک است و در آنها نباید فکر کرد.)
علمای علم اخلاق گویند: نخستین فضیلت و ملکه ارجمندی که بشر را از تمامی موجودات امتیاز می دهد، حکمت است و حکمت را این گونه تعریف کرده اند: علم به حقیقت موجودات است از حیثیت وجود آنها (حکمت نظری) و این که شخص، امور معاش و معاد خود را، منظم و مرتب گرداند و به خوبی صلاح و فساد اعمال خود را، از هم تمییز دهد (حکمت عملی). هفت قوه و ملکه را در تحت «حکمت» مندرج نموده اند، از جمله: ذکاوت، تذکر، تعقل، سرعت فهم، وجودت ذهن، صفای ذهن، سهولت تعلم و معتقدند که: هر کس این قوا و ملکات در وی پدید گردد، مستعد و مهیا می گردد برای قبول حکمت (11).
اما همه این معانی را می توان یک جا جمع کرده و در تفسیر حکمت، چنین گفت: «حکمتی که قرآن از آن سخن می گوید و خداوند به لقمان، عطا فرموده بود «لقد اتینا لقمان الحکمة» (سوره لقمان آیه 12) مجموعه ای از معرفت و علم و اخلاق پاک و تقوا و نور هدایت بوده است.»(12)
در تفسیر آیه 12 سوره لقمان، امام موسی بن جعفر(ع) خطاب به هشام بن حکم، چنین فرموده اند: «مراد از حکمت، فهم و عقل است»(13)
محکم کار را، حکیم گویند. یعنی کسی که، کار را از روی تشخیص و مصلحت انجام دهد. این کلمه (حکیم) از اسماء حسنی الهی است. و الله علیم حکیم (نساء 26)، انک انت العلیم الحکیم (بقره 32)، لااله الا هو العزیز الحکیم) (آل عمران 6) زیرا او (خدای باری تعالی) کارهایش متقن و محکم و از روی حکمت و مصلحت است.
تحقق تربیت اسلامی براساس حکمت است.
جایگاه حکمت در تعلیم و تربیت اسلامی بر کسی پوشیده نیست و باید اساس همه پرورش ها و تعلیم ها همین مبنا باشد و باید که سیاست و اخلاق و علم آموزی و هنر و اقتصاد و... هم اینگونه باشد، اگر غیر از این باشد، راهی عبث را پیموده ایم و در مسایل خود، با ناکامی مواجه خواهیم شد.
شهید مطهری در مساله تعلیم و تربیت، عنایت خاصی به تعلیم حکمت دارد و آرزویش تحقق تعلیم و تربیت، براساس حکمت است. حکمتی که بر تعقل و تفکر و داشتن روح علمی و عدم تعصب، پایدار باشد. ایشان در این زمینه می گوید:
«رشد شخصیت فکری و عقلانی باید در افراد و در جامعه پیدا بشود. یعنی قوه تجزیه و تحلیل در مسایل بالا برود. پس در تعلیم و تربیت، بایستی به دانش آموز مجال اندیشه داد، او را ترغیب به تفکر کرد. جای تردید نیست که در آموزش و پرورش، رشد فکری دادن به متعلم، به شاگرد، به کودک، به بزرگ و جامعه، بایستی هدف قرار بگیرد. اگر معلم یا استاد یا خطیب یا واعظ و هر که در مسند تعلیم جای دارد باید بکوشد که رشد فکری یعنی قوه تجزیه و تحلیل به دانش آموز بدهد. اگر همتش بر این قرار گیرد که هی بیاموزد و فرا گیرد و حفظ کند، نتیجه ای نخواهد گرفت. آنچه که ما راجع به عقل می بینیم، می رساند که شخص به نیروی فکرکردن، قادر می شود که استنباط، اجتهاد و ردّ فرع بر اصل بکند. در ادبیات، فلسفه و منطق، فقه و اصول و نیز فیزیک و ریاضی، اجتهاد به همین گونه است.»(14)
دیگر اندیشمندان هم، این آراء و نظریات را تایید کرده و معتقدند که حکمت در سایه حیات معقول امکان دارد و شخصیت، در عبور از مراحل خام حیات طبیعی محض، به مراحل حیات معقول، قابل ساخته شدن است، به این شکل که:
«احساسات خام به احساسات تصعیدشده، تبدیل گردد.
جریانات ذهنی گسیخته به اندیشه های مربوط، تبدیل گردد.
محبت خام به محبت های معقول، تبدیل گردد.
آرزوهای دور و دراز به امیدهای محرک، تبدیل گردد.
علاقه و عشق های صوری به عشق و علاقه های کمال بخش، تبدیل گردد.
قناعت به مفاهیمی بی اساس، درباره خیر و کمال، به تلاش و تکاپو برای دریافت واقعیت خیر و کمال، تبدیل گردد.
تقلید و پذیرش محض، به نظر و اندیشه واقع یابی اصیل و مستقیم، تبدیل گردد.
شطرنج بازی های عقل نظری جزیی به هماهنگی عقل سلیم و وجدان واقع بین، تبدیل گردد.
بازی با تمایلات به اراده حساب شده تبدیل گردد.
خود را تافته جدابافته از دیگر انسان ها دیدن، به درک وحدت عالی انسانی و تساوی انسان ها در هدف یا وسیله بودن، تبدیل گردد.»(15)
پس جایگاه عقل و تفکر در نظام تعلیم و تربیت ما، جایگاهی روشن دارد و باید این جایگاه را شناخت و در رشد و پرورش آن کوشید، چرا که در قرآن کریم و کلام معصومین ما سلام الله علیهم توجه خاصی به این مطلب شده است: ان شر الدواب عندالله الصم البکم الذین لایعقلون(16) بدترین جنبندگان در نزد خدا، کسانی هستند که از شنیدن و گفتن حق، کر و لالند و -در آیات خدا- تعقل نمی کنند. در حدیثی از امام رضا(ع) چنین آمده است: «صدیق کل امری ء عقله و عدوه جهله.»(17) دوست راستین هرکس، عقل و هوشیاری او و دشمن واقعی هرکس، جهل و نادانی اوست.
امیرالمومنین علی(ع) فرماید: یکی از صفات انسان کامل و سالک الی الله، این است که عقل خود را زنده کرده و نفس خود را میرانده است (قد احیی عقله و امات نفسه)(18).
شهیدمطهری با استفاده از کلام خدا و سخن معصومین، چنین نتیجه می گیرند: «خدا آنهایی را هدایت می کند، که به راستی صاحبان عقلند.»(19)
پس انسان باید بکوشد که دارای حیاتی معقول (حیات طیبه) شود و کم کم خود را از حیات طبیعی محض بالا بکشد، زیرا زمینه ساز حکمت، حیات معقول است و بس، و حیات معقول با آن تعریفی که دارد، حق حیات برای عموم انسان ها است و این حق را، نباید دستخوش بازی های بازیگران (حیات طبیعی محض) قرار داد. حفظ و نگهداری حیات انسان ها، از دستبرد تمایلات افراد حیات نشناس به آسانی ها نیست که غالبا می خوانیم و می شنویم، این کار بزرگ احتیاج دارد به: شکستن قلعه پولادین «حب ذات» و رهاساختن آن در مسیر گردیدن های عقلانی و وجدانی که به جای تورم و گرفتن حق حیات دیگران، حیات دیگران را بشناسد و شایستگی آن را برای ادامه قانونی الهی خود، واقعا بپذیرد و در این گذرگاه، همه محصولات فکری و عقلانی خود را، وسیله حیات رو به ورود در آهنگ کلی هستی، تلقی کند.»(20)
اینجاست که تعلیم و تربیت باید در راستای تحقق حکمت قرار گیرد و فرهنگ اصلاح شود تا اشخاص حکیم و فرزانه در جامعه رشد یابند، اگر تعلیم و تربیت در راستای حیات طبیعی محض(21) واقع شود، ثمره اش چیزی جز خلاف عقل و حکمت را، نباید انتظار داشت.
تعلیم و تربیت باید در راستای تقویت عوامل درک و فراگیری واقعیات حیات اصیل و تحریک نونهالان جامعه برای انتقال تدریجی «از حیات طبیعی محض» به ورود در «حیات معقول» باشد.(22)
باید که بزرگان و الگوهای تربیتی ما، در راه تحقق این امر، بیش از پیش کوشا باشند که تحقق حکمت در کار و سیاست و اجتماع و هنر و تعلیم و تربیت و.. .ما باید، از طرف آنان شروع و استمرار یابد و باید که بسیاری از سنت های غلط و خلاف عقل و شرع را، از میان بردارند و سنت های نیکو را جایگزین نمایند تا مردم تبعیت و پیروی کنند چرا که الناس علی دین ملوکهم و باید که افکار و اندیشه های کار و تلاش و همه امورمان، براساس حکمت باشد و حکمت باید در شیره جان انسان های حق پذیر، ساری و جاری گردد و آنچه که خلاف مصالح حکمت است، از چهره اجتماع زدوده شود و باید کوشید تا مردم ما، صاحب تربیتی عقلانی شوند تا در راستای حکمت، گام برداشته و در حیات طیبه مسکن گزینند و تحقق این امر دشوار است، مگر:
توام کردن عقل و علم
آزادکردن عقل از حکومت تلقینات محیط و عرف و عادت های اجتماعی
ترتیب اثر ندادن به قضاوت های مردم درباره انسان
داشتن روح علمی (نه تنها توجه به محفوظات)
آینده نگری
معاشرت با صالحان و نیکان
فراهم کردن زمینه کار و تلاش که به گفته سقراط «کار سرمایه سعادت و نیکبختی است» و به گفته پاسکال «مصدر کلیه مفاسد فکری و اخلاقی، بیکاری است».
تقویت اداره
توجه به عبادت و پرستش
حفظ شرافت و کرامت (23)
سخن پایانی این که: بی شک خوشبختی انسان، در گرو استفاده از فعالیت های عقل سلیم است که با وجدان پاک و دریافت های فطری آدمی هماهنگ است و شرکت در آهنگ کلی هستی که (و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون) (24) و من، جن و انس را، جز برای عبادت و پرستشم، خلق نکردم و مقصود از عبادت، همان آگاهی به شرکت در آهنگ کلی هستی و برقرارساختن ارتباط اختیاری با خداوند کمال برین است. یعنی قرارگرفتن در جاذبه ربوبی و تصفیه روح از آلودگی های حیوانی، و رذایل اخلاقی و تغییردادن «من مجازی» به «من حقیقی» (25) و این، است که امام صادق(ع) فرمودند: «العقل ما عبد به الرحمن و ما اکتسب به الجنان) (26) شخصی از امام ششم پرسید، عقل چیست؟ فرمود چیزی است که به وسیله آن، خدا را بپرستند و بهشت به دست آرند.
از جمله سفارش های لقمان به فرزندش، این بود که ما هم سخن خود را به همین سفارش خاتمه می دهیم (یا بنی ان الدنیا بحر عمیق، قد غرق فیها عالم کثیر فلتکن سفینتک فیها تقوی ا... و حشوها الایمان و شراعها التوکل و قیمها العقل و دلیلها العلم و سکانها الصبر.) (27) پسرجانم دنیا، دریایی است ژرف، بسیار جهانی در آن غرقه شده، باید در آن به کشتی تقوای خدا نشینی و آن کشتی را، از ایمان پر کنی و بادبانش از توکل برافرازی، ناخدای آن خرد، و رهنمای آن، دانش باشد و لنگری از شکیبایی برایش بسازی.
پی نوشت ها:
1-قسمتی از پیام امام خمینی(ره) به مناسبت شهادت مرحوم مطهری، مورخه 30/1/1359.
2-مکارم شیرازی، ناصر و دیگران، تفسیر نمونه، ج 17 ص 36، دارالکتب الاسلامیة.
3-قرشی علی اکبر، قاموس قرآن ج 1- ذیل کلمه حکمت، دارالکتب الاسلامیة، چاپ سوم 1361.
4-الحکمة اصابه الحق بالعلم و العقل. (طریحی، مجمع البحرین، جزء اول، ص 439).
5-طبرسی، ابوعلی، مجمع البیان، ج 1 ص 112، دارالکتب العلمیه، بیروت 1418.ه.
6-سوره بقره آیه 269.
7-طریحی، مجمع البحرین، جزء اول، ص 439 (یعطی الحکمة ای العلم و یوفق للعمل).
8- همان، الحکمة، فهم المعانی و سمیت الحکمة لانها مانعة من الجهل.
9-تفسیر الجلالین، ص 45، ذیل آیه 269بقره، دارالجیل، بیروت، چاپ سوم 1415ه.
10-طباطبایی، محمدحسین، المیزان ج 16، ص 236.
11-رجوع کن تهذیب الاخلاق ابن مسکویه و اخلاق ناصری.
12-تفسیر نمونه ج 17، ص 37.
13-کلینی، محمدبن یعقوب، اصول کافی، ج اول، کتاب العقل و الجهل.
14-مطهری، مرتضی، تعلیم و تربیت اسلامی، ص 7، انتشارات صدرا.
15-جعفری، محمدتقی، «ذکر» دفتر دوم ص 77.
16-سوره انفال آیه 22.
17-کلینی، محمدبن یعقوب، اصول کافی ج اول، کتاب عقل و جهل، حدیث 4.
18-فیض الاسلام، نهج البلاغه، خطبه 218.
19-مطهری، مرتضی، تعلیم و تربیت در اسلام، ص 7.
20-«ذکر» دفتر دوم، ص 102.
21-به تعبیر قرآن (اولئک کالانعام بل هم اضل) (آنان چون چارپایانند، بلکه گمراه تر).
22-همان، ص 104، ذکر دفتر دوم.
23-نگاه کنید به کتاب تعلیم و تربیت در اسلام، مرحوم مطهری.
24-سوره ذاریات، آیه 56.
25-«ذکر» دفتر دوم، ص 54.
26-کلینی، یعقوب، اصول کافی ج اول، کتاب عقل و جهل، حدیث سوم، کتابفروشی اسلامیه،
27- همان، حدیث 12.