در عرصه جهانی، مذاهب و ادیان و فرقه های متعددی وجود دارند که در کشور ما حتی برای مخاطبان خاص هم شناخته شده نیستند. برای آشنایی بیشتر با این ادیان و فرقه ها -خواه الهی و خواه غیرالهی- برآنیم تا در هر شماره نشریه چشم انداز، به معرفی یکی از این موارد بپردازیم.
در این شماره، مطالبی در معرفی دین «سیک» را می آوریم. از خانه فرهنگ جمهوری اسلامی در بمبئی نیز به خاطر تهیه این مطلب، تقدیر و تشکر می کنیم.
پیروان دین سیک از نظر جغرافیایی فقط در هند و مشخصا ایالت پنجاب متمرکزاند، با این حال در مدت کمتر از 200 سال از تاریخ تأسیس آن دامنه نفوذ این دین در مناطق شمالی هند و در جنوب، در جهت سیلان گسترش یافته بود. حدود 95% از کل جمعیت سیک ها در شمال غربی هند و در همان منطقه ای که دینشان از آنجا سرچشمه گرفته، زندگی می کنند.
از نظر سیاسی، دین سیک، منهای دین یهود، تنها دین موجود است که باعث تولد یک ملت شده است. در تاریخ، محمل عمده این دین بیشتر سیاسی بوده است تا مذهبی. از نظر ساختمان و معماری، معبد مرکزی سیک ها به نام معبد طلایی در «استخربقا» در آمریتسار قرار گرفته و می توان گفت که بعد از تاج محل در آگرا، جالب ترین محل دیدنی هند است. در وسط آب، بنای زیبای معبد، گنبد و قبه های مطلای آن سربرافراشته که یک سنگفرش مرمر، آن را احاطه کرده است.
از لحاظ فکری، این دین به عنوان کوششی آگاهانه در جهت هماهنگ کردن دو دین بسیار قوی و قدرتمند هند که رقیب یکدیگر بودند؛ یعنی دین هندویی و اسلام، ظهور کرد. این ترکیب و امتزاج در اثر تجربه مذهبی شخصی و نفوذ مستمر یک مصلح بزرگ به نام «گورونانک» به دست آمد.
زندگی گورو نانک
محل تولد نانک در حدود 45 کیلومتری جنوب غربی لاهور، مرکز استان پنجاب پاکستان در کنار رودخانه راوی، قرار گرفته است. دهکده کوچک محل ولادت او در ابتدا، تالواندی نام داشت، اما بعدها به افتخار وی آن را «نانک آرا» به معنی «محل نانک» نامیدند.
والدین وی از افراد عادی آن دهکده بودند. پدرش یک هندوی طبقه دوم و در استخدام یک ارباب فئودال مسلمان بود. در سن هفت سالگی وقتی برای اولین بار به مدرسه فرستاده شد وی به معلم هندوی خود نصیحت کرد که نام حقیقی خدا را از طریق رحمت خداوند به جای مطالعه تمام «ودا»ها بداند.
بنابر روایات، در سن نه سالگی مشغول آموختن زبان فارسی گردید. پس از بلوغ و ازدواج، به خاطر ناخشنودی از زندگی محلی خود در دهکده تالواندی، زن و دو فرزند خود را در آنجا گذاشته و آنجا را ترک نمود. بنا به روایات ضبط شده در تاریخ این دین، او که دیگر قادر به خوردن و آشامیدن نبود و از فرط تمنای خدا به حالت مریضی درآمده بود، به بیابان ها رفته و اوقات خود را به تأملات دینی در زیر درختان می گذرانید. وی تمامی پولی را که از طرف پدرش برای انجام معامله و خرید کالا در اختیارش گذاشته شده بود، به مردان مقدس بخشید و پدرش او را برای این کار تنبیه نمود؛ اما او از کار خود توبه نکرد.
آغاز دعوت
بنابر روایات سیک ها، یک روز پس از استحمام، نانک در جنگل ناپدید شد و در عالم رؤیا به محضر خدا برده شد. در آنجا به او یک فنجان نوشیدنی الهی تعارف کردند که او نوشید، خداوند به او چنین خطاب می کند:
«من با تو هستم، من تو را خوشحال نموده ام و نیز همه کسانی که نام تو را انتخاب کنند. برو و نام مرا تکرار کن و دیگران را نیز وادار کن که همین کار را بکنند. هرگز آلوده دنیا مشو. به تکرار نام من و دادن صدقات و خیرات، وضو، عبادت و تأمل و اندیشه دینی مشغول باش... نام من خدا، اولین بر ماست و تو نیز گوروی الهی هستی».
پس از سپری شدن سه شبانه روز، گورو از جنگل بدرآمد و به منزل خویش رفت و هرچه را که داشت به فقرا بخشید. در این ایام عقیده عمومی بر این بود که نانک دچار جن زدگی شده است. نانک یک روز را ساکت بود و روز دیگر را به بیان مطلب پرداخت که «هندو و مسلمانی وجود ندارد». این انکار تعجب آور، همه عقاید دینی با بهت و حیرت همگانی روبرو کرد.
آغاز سفرهای تبلیغی نانک
نانک، مردانا را که قبلاً مسلمان و خدمتکار بود، به عنوان همراه خویش انتخاب کرد و به تبلیغ وسیع تر مذهب خویش پرداخت و اعتقاد به یک خدای حقیقی را ترویج می داد.
گورونانک خود را به لباس های رنگارنگ هندوها و مسلمانان، ملبس می کرد. در این سفر، وی و مردانا در مناطق شمالی هند، مسافرت های فراوان نموده و پس از دوازده سال مسافرت و تبلیغ، هر دو نفر به زادگاه خود در پنجاب بازگشتند؛ اما بار دیگر در تدارک کوشش های تبلیغی خویش برآمدند. سفر تبلیغی آنها فشرده تر بود. در ابتدا به مَدْرَس، یک معبد متعلق به پیروان دین «جاینی» در جنوب هند و سپس به جزیره سیلان که در آنجا نانک به موعظه پادشاه پرداخت، سفر نمودند.
وی همچنین از شمال غربی و شهر سریناگار در کشمیر دیدار کرد. نانک در لباس زائر مسلمان در می آمد. وی همچنین مراسم حج را در مکه بجا آورد. سپس گورو نانک به مدینه رفت و از آنجا به بغداد رهسپار شد. گورو نانک در بغداد اعلام پیامبری کرد. وی خود را این چنین معرفی کرد:
«من در این عصر ظهور یافته ام تا مردمان را به راه رستگاری هدایت کنم. من همه فرقه ها را نفی می کنم و تنها یک خدا می شناسم، خدایی که در همه جا وجود دارد».
نانک کارهای سخت و زاهدانه و ریاضت منشانه در دین هندویی آن زمان را تقبیح نموده و به خاطر عملکرد آزادمنشانه خود، حساسیت آنها را برمی انگیخت. با وجود این، وی بسیاری از افراد هندو را که در میان آنها افراد برجسته ای نیز بودند، از طریق تفسیر روحانی مجدد دین هندویی، به دین خود درآورد. به همان طریق نیز به تفسیر نوی از اسلام پرداخت و بسیاری از مسلمانان از جمله چهره های برجسته را به دین خود درآورد.
طبق مندرجات متون سیک، گورو نانک یک بار هنگامی که در سرگردانی به سر می برد، تحت وسوسه شیطان قرار گرفت. شیطان به نانک پیشنهاد کرد که در مقابل دریافت همه ثروت جهان از رسالت تبلیغی خود دست بردارد: «من برای تو زنان بسیار زیبا خواهم آورد و به تو قدرت انجام معجزات را خواهم بخشید و سلطنت شرق و غرب را به دست خواهم سپرد». و گورو نانک به او پاسخ داد که خودش همه ملک و سلطنت را تحقیر نموده است!.
پایان شگفت انگیز گورو نانک
گورو نانک که می دانست پایان کار او نزدیک است، «آنگاد» را به عنوان جانشین خود منصوب کرد. پسران گورو از پدرشان اطاعت نکرده بودند و علیه پدر، طغیان کرده و او را ترک کرده بودند.
سپس گورو نانک رفت و در نزدیک درخت اقاقیای خشک شده ای نشست. در این حال بر سر چگونگی تدفین گورو نانک (تدفین و یا سوزاندن) بین مسلمانان و هندوها جدال رخ می دهد که در نهایت از خود وی مسأله را می پرسند و او در پاسخ چنین می گوید: هندوها در طرف راست من و مسلمان ها در طرف چپ من گل قرار دهند؛ هر کدام از دو دسته که صبح فردا هنوز گل های خود را تازه یافتند، بدن من را در اختیار گیرند. فردا صبح وقتی ملافه را از روی او برداشتند چیزی در زیر آن نیافتند و گل های هر دو طرف، تازه و شاداب بودند.
در کارته پور در ایالت پنجاب در کنار رودخانه راوی، مسلمانان یک مقبره و هندوها یک معبد به افتخار او بنا نمودند که هر دوی آنها تا به امروز توسط آب رودخانه مزبور شسته شده و از بین رفته است.
گفته شده که او یک درخت انجیر خشک شده و نیز یک درخت اقاقیا را از نو بارور ساخته است. او همچنین فیل مرده و انسان مرده ای را زنده نمود. او یک جذامی را شفا داد و به دین خود درآورد. او از زمین خشک، آب درآورد. وی به واسطه این معجزات افراد زیادی را به کیش خود درآورد.
جایگاه گورو نانک نزد پیروانش
لقبی که بیش از همه در مورد نانک به کار می رود، «گورو» است که به معنی «آموزگار دینی» می باشد. به او همچنین القاب افتخاری دیگری نظیر «رئیس» و «پادشاه» و نیز القابی نظیر «پدر» یا «بابا ناک» داده اند.
مردم کم کم به او به چشم یک خدا نگاه کرده و او را نیایش می کردند تا آنها را مورد بخشش قرار داده و به نجات برساند. به هر حال در خلال چهارصد سال گذشته و امروزه نیز پیروان دین سیک بر این عقیده اند که کلام او مبتنی بر الهام الهی بود.
ادامه دارد
1. نقل از نشریه «چشم انداز ارتباطات فرهنگی»، دوره جدید، شماره اول.