پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله و معجزه ماندگار(۲)

کلام در باره اعجاز قرآن بود. نگارنده بر این باور است که با روشن شدن ابعاد اعجاز این کتاب آسمانی، کلیه شبهات از ساحت مقدس قرآن مجید زدوده می شود

کلام در باره اعجاز قرآن بود. نگارنده بر این باور است که با روشن شدن ابعاد اعجاز این کتاب آسمانی، کلیه شبهات از ساحت مقدس قرآن مجید زدوده می شود. به همین دلیل، در تداوم بحث می گوییم مجموعه وجوهی که تاکنون مفسران و قرآن شناسان در باره اعجاز این کتاب کریم بازگو ساخته اند، هشت وجه است که بسا در آینده ممکن است وجوه تازه ای نیز کشف شده و بر آن افزوده شود.

یکم - فصاحت و بلاغت

اولین وجه از وجوه اعجاز قرآن، فصاحت و بلاغت بود که شمه ای از آن در شماره پیشین گفته شد. اینک در تکمیل و ادامه این موضوع، اسلوب و موازین کلامی آن را مورد بحث قرار می دهیم، چرا که قرآن در عرصه کلام، اوزان عجیب و نظم و اسلوب بی بدیلی دارد؛ آن هم سبکی همواره جدید، ممتاز و بلکه منحصر به فرد که در هیچ یک از اسلوب فصیحان و بلیغان دیروز و امروز همانندی ندارد. اصولاً متدولوژی خاص این کتاب، چنین امری را ایجاب می کند؛ به عبارت دیگر فصاحت و بلاغت را ابعاد و شاخه هایی است که بدان اشاره می کنیم:

الف) سبک و اسلوب

قرآن کریم از سبک و اسلوب معجزه آسایی برخوردار است که هیچ کتابی آن را ندارد. اسلوب این کتاب آسمانی، قابل تقلید نیست، چرا که سبک آن با معانی بلندی قرین می باشد. اگر کسی بخواهد نظم و اسلوب کلامی را با مضامین بلند آیات هماهنگ سازد، معانی جمله ها مضحک و مبتذل می شود و اگر بخواهد مفاهیم معقول و منطقی آیات الهی را در قالب آن اسلوب بریزد، امکان پذیر نخواهد بود؛ بلکه اسلوب از دست خواهد رفت. معانی بدیع با اسلوب بی بدیلِ این کتاب به گونه ای به هم آمیخته شده که در غیر آن، قابل جمع نمی باشد. اگر تنها اسلوب قرآن اعجاز بود، ممکن بود ادیبان زمان مانند آن بیاورند. آنچه تحدی و هماوردی را ناممکن ساخته، سبک و اسلوب، همراه با معانی و ترکیب جمله های آن است.

در تاریخ اسلام از مسیلمه کذّاب که آدمی فصیح، بلیغ و مدعی نبوت بود، آیاتی به تقلید قرآن شبیه سوره مرسلات نقل شده است که از نظر خوانندگان عزیز می گذرانیم:

و المبدیات زرعا و الحاصدات حصدا و الذاریات قمحا و الطاحنات طحنا و الخابزات خبزا و الثاردات ثردا و لاّقمات لَقْماً اهالة و سمناً؛ قسم به زن های آشکار کننده کشت و زرع، و سوگند به خانم های دروگر، و سوگند به پاشندگان گندم، و قسم به نانوایان که نان آن چنانی می پزند، و سوگند به زن های پزنده آبگوشت کذایی، و سوگند به خانم هایی که لقمه های آن چنانی بر دهن می گذارند، و لقمه های چرب و نرمی بر می دارند.(1)

این کلمات، گذشته از اشکالات ادبی، معانی مبتذلی نیز دارد.

یکی دیگر از تحدّی کنندگان ایرانی، محمد علی باب است که در آیه ای به سبک قرآن می گوید:

ان فی المازندران رطبا و زنجبیلا؛ تحقیقاً در مازندران، خرمای تازه و زنجفیل وجود دارد.

هماورد دیگری می گوید:

یا ضفدع بنت ضفدعین،نقی ما تنقین، نصفک فی الماء و نصفک فی الطّین، لا الماء تکدرین و لا الشارب تمنعین؛ ای قورباغه دختر قورباغه،آنچه می خواهی صدا کن، نیمی از تو در آب و نیم دیگر در گِل است. نه آب را گِل آلود می کنی، و نه کسی را از آب خوردن باز می داری.

باز مسیلمه کذّاب می گوید:

الفیل و ما الفیل، له خرطوم طویل، و له ذنب وبیل؛ چه می دانید فیل چیست؟ برای او خرطوم دراز و دم کوتاهی است.

همان طور که ملاحظه می فرمایید این هماوردان در خلق الفاظ و ترکیب کلمات به سبک و شیوه قرآنی، آنچه در توان داشته اند به کار گرفته اند، ولی حداقل معانی معقول را از دست داده اند. پرداختن به زنان، ماجرای فیل و خرطوم طویل و دم کوتاه آن، و وجود خرما و زنجفیل در استان مازندران - که وجود ندارد - چه هدفی را دنبال می کند و چه رسالتی در این پیام ها نهفته است؟ این آیه از نظر مضمون مانند این است که گفته شود: نمد سبزوار، از پشم است، زیر ابروی مردمان چشم است، آنچه در جوی می رود، آب است؛ آنچه بر چشم می رود، خواب است و... داستان قورباغه و دختر قورباغه خانم هم به حد کافی خنده آور است و اصلاً نیازی به بحث و طرح آن نیست.

بی دلیل نیست ابوالعلاء معرّی، ادیب و فیلسوف معروف و متهم به لا مذهبی می گوید: «این سخن در میان همه مردم، اعم از مسلمان و غیر مسلمان مورد اتفاق است که کتابی که محمدصلی الله علیه وآله آورده است، عقل ها را در برابر آن مغلوب ساخت و تاکنون کسی نتوانسته است مانند آن را بیاورد. سبک این کتاب با هیچ یک از سبک های معمول در میان عرب ها، اعم از خطابه، رجز، شعر، سجع و نثرِ کاهنان و شاعران و ادیبان، شباهت ندارد. امتیاز و جاذبه این کتاب به قدری است که اگر یک آیه در میان کلمات دیگران قرار گیرد، همچون ستاره فروزان در شب تاریک می درخشد.»(2)

گوته، شاعر و دانشمند آلمانی می نویسد: «قرآن، اثری است که به واسطه سنگینی عبارت، خواننده آن در ابتدای امر رمیده می شود، ولی سپس مفتون جاذبه آن می گردد و بالاخره بی اختیار مجذوب زیبایی های متعدد آن می شود.»(3)

اگر در نوشته های ادیبان و نثر و اشعار شاعران معروفِ عرب زبان دقت کنیم، در بسیاری از موارد، مضامین آنها مردود و متضاد می باشد. مواردی هم که قابل اشکال نیست، بلکه یک موضوع صحیح است، بدون شک مانند سبک و اسلوب قرآن نمی باشد. خطبه های نهج البلاغه و دعاهای صحیفه سجادیه و خطابه های پیامبرصلی الله علیه وآله با وجود صحت مضامین، هرگز با آیات قرآن قابل مقایسه نیست. به همین دلیل است که خدای متعال در قرآن می فرماید: «اگر راست می گویید، یک سوره مثل قرآن بیاورید، که هرگز نمی توانید مانند آن را بیافرینید. پس بهتر است خود را از عذاب دردناکی که آتش گیره آن، انسان ها و سنگ هاست، نگه دارید».(4) در آیه دیگر می فرماید: «فان لم یستجیبوا لکم فاعلموا انما انزل بعلم الله؛(5) اگر نتوانستند پاسخ گوی شما باشند و مثل قرآن بیاورند، پس یقین داشته باشید که قرآن بر اساس علم خدا فرود آمده و قابل هماوردی نمی باشد.»

تحدی در حوزه اینترنت

پدیده «اینترنت» از پدیده های سودمند و شگفت انگیز می باشد که جهان را به صورت دهکده واحدی در آورده است، به طوری که همه انسان ها می توانند با یکدیگر ارتباط برقرار کنند، ولی در عین مفید بودن، می تواند بسیار خطرناک نیز باشد.

با این که از عمر این پدیده چند صباحی بیش نمی گذرد، ولی طیف استعمارگران که منافع آنان در متزلزل ساختن باورهای جوانان مسلمان و به ویژه شیعیان است، هجوم فرهنگی همه جانبه ای را از راه های مختلف آغاز کرده اند، که البته ادامه دارد و ادامه خواهد داشت. لکن در عصر حاضر به فکر افتاده اند به میدان تحدی قرآن بیایند و به گمان خام خود، آیاتی نظیر آن را عرضه بدارند و از این طریق، مسلمانان را خلع سلاح نمایند.

مقصود از مبارزه با قرآن این است که فردی یا افرادی با سیاقت و انشایی نو، مفاهیم و مقاصد عالی را در قالب جمله ها و کلماتی بریزد که از نظر شیرینی و حلاوت و جذابیت و کشش، بسان آیات قرآن باشد؛ مثلاً هر گاه فرضاً سوره کوثر جزء قرآن نبود و بشری آن را در زمان پیامبرصلی الله علیه وآله یا پس از او عرضه می کرد، این، یک نوع مبارزه با قرآن بود؛ اما اقتباس جمله هایی از قرآن و ردیف کردن یک رشته الفاظ و جملات با مفاهیمی پوچ به سبک ظاهری قرآن، تحدی محسوب نمی شود، به دلیل این که کلمات آن از قرآن سرقت رفته است.

البته مبارزه با قرآن مربوط به عصر حاضر نیست، در گذشته نیز افرادی سعی می نمودند با قرآن هماوردی کنند. در این جا ابتدا به متحدیان گذشته به صورت گذرا اشاره می کنیم و سپس هماوردان امروزی را به بحث می نشینیم.

اولین متحدّی

مسیلمه کذّاب، نخستین کسی بود که به فکر مبارزه با قرآن افتاد. او پس از ایمان به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله از اسلام خارج شد و ادعای نبوت نمود و به آن حضرت نامه ای نوشت:(6)

«مِنْ مسیلمة رسول اللّه الی محمد رسول اللّه: سلام علیک، اما بعد، فانی قد اشرکتُ فی الامر مَعک، و اِنَّ لنا نصف الارض و لقریش نصف الارض و لکن قریشا قوم یعتدون؛

از مسیلمه رسول خدا به محمد رسول خدا: سلام بر تو. اما بعد، تحقیقاً من در امر رسالت با تو شریک شده ام؛ نیمی از سرزمین حجاز، ملک ماست و نیم دیگر اختصاص به قریش دارد؛ ولی قریش، قوم متجاوزی است.»

پیامبرصلی الله علیه وآله در پاسخ او نوشت:

«بسم اللّه الرحمن الرحیم. من محمد رسول اللّه الی مسیلمة الکذاب: السلام علی من اتبع الهدی.اما بعد، ''... ان الارض للّه یورثها من یشاء من عباده و العاقبة للمتقین ``.»(7)

شما خواننده محترم اگر آیه ای را که پیامبرصلی الله علیه وآله برای او نوشت با جمله ای که او به عنوان تحدی آورده است، مقایسه کنید، خواهید دید تنها و تنها یک شباهت ظاهری مختصری دارند و گرنه از نظر مضمون و محتوا و بلاغت و فصاحت و رفعت کلام، قابل قیاس نمی باشند.

مسیلمه بار دیگر به فکر افتاد تا جملاتی بسازد که شبیه سوره اعلی باشد. قرآن می فرماید: «سبح اسم ربک الاعلی* الذی خلق فسوی* والذی قدر فهدی* والذی اخرج المرعی* فجعله غثاء احوی...»؛(8) ولی او در قبال این آیات چنین گفت: «لقد انعم اللّه علی الحبلی، اخرج منها نسمة تسعی بین صفاق و خشا؛(9) خداوند به زن حامله عنایت نموده و از آن، یک نسیمی که در بین شکم و بناگوش در تردد است، خارج کرده است.»

هماوردان امروز

آنچه نویسندگان مسیحی به عنوان تحدی در عصر اینترنت ساخته اند، همانند آیات مسیلمه کذّاب است. آنان تصور می کنند که تنها وزن، آهنگ و وجود فواصل بین دو جمله، در تحدی کافی است، در حالی که یکی از شرایط تحدی، رفعت معانی، شیرینی جمله ها و جذابیت کلام است که این نویسندگان از آن غافل شده اند.

چندی قبل یک شرکت آمریکایی به نام «آمریکاآنلاین» با اقدامی شیطنت آمیز، برای معارضه با قرآن کریم، به اصطلاح سوره هایی را با نام های «مسلمون»، «تجسّد»، «وصایا» و «ایمان» با تقلید و تحریف از آیات قرآن، با مضامین باطل و خرافی بر روی شبکه اینترنت عرضه کرد. اخیراً نیز سایت دیگری متعلق به یک شرکت انگلیسی به نام Suralikeit.UKاقدام به ارائه و نشر همان صفحات چهارگانه کرده و در بیانیه موذیانه ای ضمن تقسیم بندی مسلمانان به معتدل و افراطی، ادعا نموده که معتدل ها از این صفحات استقبال، و افراطی ها با آن شدیداً برخورد کرده اند.

نویسنده این صفحات با تقلید از قرآن و سرقت از آن و مونتاژ ناشیانه و مضحک که بیشتر به یک شوخی و طنز شبیه است، با تغییر الفاظ و ضمیرهای آیات شریفه و با به کار گرفتن الفاظی که معمولاً یک یا دو بار در قرآن آمده است، یک سلسله مطالب رطب و یابسی به هم بافته و به خیال باطل خود در جهت مقابله با قرآن، به شبکه اینترنت عرضه کرده است؛ لکن هر کس با قرآن آشنایی داشته باشد، می فهمد که این، در حقیقت تحریف قرآن است نه معارضه با آن.

معنای معارضه این نیست که شخص در مقام معارضه، از یک کلام فصیح و اسلوب و ترکیب آن، تقلید کند و تنها بعضی از الفاظ و کلمات آن را تغییر دهد و جمله دیگری از آن بسازد. اگر معنای معارضه این باشد، می توان با هر کلامی معارضه کرد.

در واقع این آسان ترین راه برای اَعرابی بود که با پیامبر عزیز اسلام صلی الله علیه وآله معاصر بودند و قصد معارضه داشتند؛ ولی چون آنها با اسلوب معارضه آشنا بودند و رموز بلاغت قرآن را درک می کردند، به همین دلیل زیر بار معارضه با قرآن نرفتند و بر عجز و ناتوانی خویش اعتراف نمودند؛ عده ای ایمان آوردند و عده ای دیگر، آن را به سحر و جادو نسبت داده و گفتند: «اِنْ هذا الاّ سِحرٌ یُؤثَر».(10) گذشته از این، چگونه می توان جملات ساختگی این نویسندگان را که آثار تکلف و تصنع در آنها نمایان است، با قرآن مقایسه نمود؟

خلاصه، در طول تاریخ، دشمنان اسلام به ویژه دستگاه مسیحیت و استکبار جهانی هزینه های سنگینی را متحمل شده و پول های گزافی را صرف کرده اند تا بلکه بتوانند از عظمت اسلام و مسلمانان بکاهند و مقام الهی و ارجمند پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله و قرآن مجید را کوچک جلوه دهند. این مبارزه، همچنان ادامه داشته و همواره با شدت عمل بیشتر، به صورت یک برنامه منظم و گسترده ای انجام می شود. البته این تلاش های مذبوحانه، جز رسوایی بیشتر آنان، پیامدی نخواهد داشت.

اینک به طور اختصار، در دو زمینه، یعنی بافت ظاهری و محتوایی، مطالب مدعیان تحدی را بازگو کرده و به نقد می کشیم:

نمونه هایی از سرقت ها و تغییرات آیات قرآن کریم در صفحات چهارگانه

لازم به ذکر است که متحدیان در این صفحات مجعوله، در بعضی از موارد، از دو آیه و در جایی از سه، چهار، تا پنج آیه، سرقت نموده و جملاتی درست کرده اند. خوانندگان محترم با خواندن این صفحات مجعوله مشاهده خواهند نمود چقدر جملات ساختگی آنان با قرآن فاصله دارد.

الف) صفحه مسلمون

«الصم(1) قل یا ایها المسلمون انکم لفی ضلال بعید(2) ان الذین کفروا باللّه و مسیحه لهم فی الآخرة نار جهنم و عذاب شدید(3) وجوه یومئذ صاغرة مکفهرة تلتمس عفو اللّه و اللّه یفعل ما یرید(4) یوم یقول الرحمن یا عبادی قد انعمت علی الذین من قبلکم بالهدی منزلا فی التوراة و الانجیل(5) فما کان لکم ان تکفروا بما انزلت و تضلوا سواء السبیل (6) قالوا ربنا ما ضللنا انفسنا بل اضلنا من ادعی انه من المرسلین(7) و اذ قال اللّه یا محمد اغویت عبادی و جعلتهم من الکافرین(8) قال ربی انما اغوانی الشیطان انه کان لبنی آدم اعظم المفسدین (9) و یغفر اللّه للذین تابوا ممن اغواهم الانسان یبعث بالذی کان للشیطان نصیرا الی جهنم و بئس المصیر(10) و ان قضی اللّه امرا فانه اعلم بما قضی و هو علی کل شی ء قدیر(11)؛ بگو: ای مسلمانان! تحقیقاً شما در گمراهی دوری قرار دارید. تحقیقاً کسانی که به خدا و مسیح او کفر ورزیدند، برای آنهاست در روز قیامت آتش جهنم و عذاب سخت. در آن روز صورت ها کوچک و سیاه شده، عفو خدا را می طلبند... خدا به محمد می گوید: تو بندگان مرا گمراه کردی و کافر نمودی! گوید: خدایا! شیطان مرا گمراه نمود و او برای بنی آدم، از بزرگ ترین مفسدان است... .»

همان گونه که مشاهده می کنید در این تحدی، به جای «المص»(11) با جا به جایی حروف، «الصم» گذاشته شده و اغلب موارد آن با تغییر کلمات، از آیات قرآن به سرقت رفته است.

لازم به یاد آوری است که در جمله های مجعوله به نام سوره «مسلمون»، نود درصد آن از قرآن اقتباس گردیده است.

ب) صفحه تجسّد

«سبحان الذی خلق السموات فلم یجعل لها حدا(1) و خلق الارض و کورها و جعلها ماء و جلدا(2) قل للذین خدعوا بدعوة الشیطان عمیت بصائرکم فافتریتم علی اللّه کذبا و کنتم للشیطان سندا (3) ان الشیطان کان للانسان عدوا الدا(4) لو شاء ربکم لاتخذ من الحجارة اولادا له اذ هو الذی قال للکون کن فکان و سبحانه ان یستشیر فی امره احدا(5) سبحانه رب العالمین ان یتخذ من خلائقه ولدا(6) قل للذین یمترون فیما انزل من قبل لیس المسیح خلیقة اللّه اذ کان مع اللّه قبل البدء و هو معه ابدا(7) فیه و منه کان مع روح قدسه الها سرمدیا واحدا احدا(8) و اذ بعث به الاب للعالمین کما وعد(9) حل فی بطن عذراء کلمة و خرج منه جسدا(10) عاشر الانسان، علم الانسان، مات عن الانسان فدی، و کالانسان رقد(11)و الی ابیه السماوی بعد ثلاثة ایام صعد(12) ان الذین کفروا بایاته و قالوا قولا ادا(13) لن یجعل اللّه لهم من امده بدا(14)اما الذین آمنوا باللّه و مسیحه فلهم مغفرة و جنات نعیم خالدین فیها ابدا(15).»

در حدود 75% صفحه تجسّد، از قرآن استفاده و سرقت شده است.

ج) صفحه وصایا

«المذ(1)انا ارسلناک للعالمین مبشرا و نذیرا(2) تقضی بما یخطر بفکرک و تدبر الامور تدبیرا(3) فمن عمل بما رایت فلنفسه و من لم یعمل فلسوف یلقی علی یدیک جزاء مریرا(4) انا اعطینا موسی من قبلک من الوصیات عشرة و نعطیک عشرات اخری اذ قد ختمنا بک الانبیاء و جعلناک علیهم امیرا(5) فانسخ مالک ان تنسخ مما امرناهم به فقد سمعنا لک ان تجری علی قراراتنا تغییرا(6) قل لعبادی الذین آمنوا ان تثاءبوا یستعیذوا بالرحمن ان لا یضحک منهم الشیطان و لیکبروا اللّه ان عطسوا تکبیرا(7) و ان لا یقتنوا فی بیوتهم کلبا و لا یضعوا علی حیطانهم تصویرا(8) و اذا ارادوا انتعالا فلیبداوا بالیمین قبل الشمال و ان لم یفعلوا فقد افترقوا نهبا کبیرا(9) و ان تبرزوا فلیمسحوا مؤخراتهم بحجار ثلاثة و ینتهوا عن الروث اذ قد جعلناه للجن غذاء و علی المؤمنین امرا محظورا(10) قل لعبادی الذین آمنوا یغزوا من ارادوا و یقتلوا من اجل رزقهم و من لم یغز منهم او لم یحدث نفسه بغزومات منافقا منکورا(11) و للذین یخشون سحرا یاکلوا سبع عجوات ینجیهم اللّه من السحر و یبعد عنهم شرا مستطیرا(12) قل لعبادی ان ارادوا ان یحلفوا فلیحلفوا باللّه و لا یخافوا تبذیرا(13) و ان ینکحوا ما طاب لهم من النساء مثنی و ثلاث و رباع او ما ملکت ایمانهم انا جعلنا لهم الدین امرا یسیرا(14)و اذا فرغت من بین یدیک الوصایا فاطلب الیک جبریل یاتیک ساعیا مأمورا(15) و ان شغل جبریل عنک فعلیک بورقة بن نوفل و استفذ منه قبل ان نتوفاه فیصبح الوحی علیک امرا عسیرا(16)؛ ... حکم کن به آنچه به فکرت می رسد و در امور بیندیش اندیشیدنی... و در خانه سگ نگه ندارید و بر دیوارها تصویر نکشید. هر گاه خواستید کفش بپوشید، از پای راست شروع کنید و اگر چنین نکردید، غارت بزرگی مرتکب شده اید. و اگر دست شویی رفتید، به سه سنگ استنجا کنید و از فضله ها بگذرید، زیرا آنها را غذای جنّیان قرار دادیم و برای مؤمنان حرام نمودیم... کسانی که از سحر می ترسند، هفت مرتبه شیر خشک بخورند، خداوند آنها را از سحر نجات می دهد و از شرّ فراگیر رهایی می بخشد... زن دل خواه بگیرید، دو تا و سه تا و چهار تا و یا ملک یمین؛ ما دین را برای شما آسان نمودیم. و زمانی که از عمل به این وصیت ها فارغ شدی، پس جبرئیل را بخواه که با شتاب همچون مأموری پیش تو می آید. و اگر نیامد، به ورقة بن نوفل روی آور و از او استفاده کن، چرا که در این صورت، وحی، امر سختی خواهد بود.»

د) صفحه ایمان

«و اذکر فی الکتاب الحواریین اذ عصفت الریاح بهم لیلا و هم یبحرون(1) اذ تراعی علی المیاه لهم طیف المسیح یمشی، فقالوا اهو ربنا یهزابنا ام قد مسنا ضرب من جنون(2) فجاءهم صوت المعلم ان لا تخافوا انی انا هو افلا تبصرون(3)فهتف هاتف منهم یقول ربی مرنی ان کنت حقا هو، آتی علی المیاه الیک، عسی ان یبدل اللّه شکی بیقین(4) قال فاسع الی و لتکن للناس آیة لعلهم یتذکرون(5) و اذ طفق الحواری یمشی رای شدة الریح فخاف و بدا یغرق فصاح بربه یستعین(6) فمد بیمینه له فاخذه بها و قال یا قلیل الایمان هذا جزاء الممترین(7) و اذ رکب السفینة معه سکنت الریاح لتوها فسبح الحواریون بحمده، و هتفوا له قائلین(8) انت هو ابن اللّه حقا، بک نحن آمنا، و امامک نخر ساجدین(9) قال طوبی للذین آمنوا و لم یلبسوا ایمانهم بشک فاولئک هم المفلحون(10)؛ یاد کن در کتاب، حواریین را، وقتی که بادها وزید در شب و آنها در دریا بودند. به نظر آنها آمد که مسیح روی آب راه می رود، پس گفتند: آیا او پروردگار ماست که ما را مسخره می کند (با ما شوخی می کند)، یا به ما دیوانگی روی داده است. پس صدای معلم آنها را خطاب کرد که نترسید، من او هستم، آیا نمی بینید؟! و چون حواری به راه رفتن شروع کرد، دید باد سختی می وزد، و ترسید و نزدیک بود غرق شود، پس فریاد زد پروردگارش را و از او استعانت جست. پس دست راست خود را به سوی او دراز کرد و به او گفت: ای کم ایمان! این جزای شک کنندگان است... .»

در این صفحات، در جاهایی که از الفاظ قرآن کریم کمتر استفاده شده، جملات آن به صورت مهمل، بی محتوا و خنده آور، شبیه گفتار بذله گویان است.

این جملات بی محتوا و پوچ، شایستگی آن را ندارند که در تمام جوانب مورد بحث قرار گیرند، زیرا بی محتوایی و سبکی آنها با کمترین دقت و توجه، بر همگان روشن است.

آری، کسانی که یک رشته الفاظ بی معنا و مهمل را به هم بافته و خواسته باشند به مقابله با قرآن برخیزند، نتیجه ای جز رسوایی عاید آنان نمی گردد و در واقع بهترین مصداق این شعر هستند:

ای مگس، عرصه سیمرغ نه جولانگه توست

عِرض خود می بری و زحمت ما می داری

گفتارهای متناقض در صفحات چهارگانه

آنچه مسلّم و قطعی است، این که آیات مبارکه قرآن کریم در مدت 23 سال به تدریج بر پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله نازل شده و در مجموع آن، کوچک ترین تضاد و اختلافی مشاهده نمی شود و این خود راه دیگر برای تحدی بوده و مبیّن وجه دیگری از اعجاز قرآن است که غیر از اصل بلاغت، یک نواختی بلاغتِ آن را در طول تاریخ نزول به اثبات می رساند. لکن این صفحات چهارگانه، با توجه به کمی الفاظ و فقدان فاصله زمانی، دارای تناقضات مختلفی است، که ذیلاً به چند نمونه از آن اشاره می کنیم:

1 - در صفحه تجسّد، فقره ششم می گوید: «سبحانه رب العالمین ان یتخذ من خلائقه ولدا؛ منزه است پروردگار عالمیان که فرزندی از مردمان برای خود قرار دهد». این عبارت تصریح می کند که برای خداوند هیچ گونه فرزندی نیست و از طرفی، پدر کسی هم نیست؛ لکن در همین صفحه، فقره نهم و دوازدهم می گوید: «و اذ بعث به الاب للعالمین کما وعد» و «و الی ابیه السماوی بعد ثلاثة ایام صعد؛ و زمانی که فرستاد او را پدر برای عالمیان، چون وعده داده بود. و به سوی پدر آسمانی خود بعد از سه روز بالا رفت.»

در صفحه ایمان، فقره نهم می گوید: «انت هو ابن اللّه حقا؛ تو حقیقتاً فرزند خدا هستی.»

2 - در صفحه تجسّد، فقره هفتم می گوید: «لیس المسیح خلیقة اللّه اذ کان مع اللّه قبل البدء و هو معه ابدا؛ مسیح، مخلوق خدا نیست، چون که او قبل از خلقت، با خدا بود و تا ابد با خدا هست.»

این عبارت دلالت دارد که خلقت مسیح، ابدی و ازلی است و به ناچار باید گفت که: نعوذ باللّه، دو خدا وجود دارد: یکی خدای آسمانی و دیگری، مسیح؛ خدای زمینی. در همین صفحه، فقره هشتم می گوید: «فیه و منه کان مع روح قدسه؛ در او و از او بود با روح قدس». و در نهایت قائل به تثلیث می شود.

در صفحه «ایمان»، فقره دوم و سوم، مسیح را رب توصیف می کند: «فقالوا اهو ربنا... (2) فجاء هم الصوت المعلم... انی انا هو؛ پس گفتند: آیا او پروردگار ماست... پس صدای معلم آنها را خطاب کرد... من او هستم»؛ اما در فقره نهم همان صفحه می گوید: «انت هو ابن اللّه حقا؛ تو به راستی پسر خدایی.»

در فقره های نهم، دهم و یازدهم صفحه تجسّد می گوید: «و اذ بعث به الاب للعالمین کما وعد (9) حل فی بطن عذراء کلمة و فرج منه جسدا(10) عاشر الانسان، علم الانسان، مات عن الانسان فدی و کالانسان رقد؛ و زمانی که فرستاد او را پدر برای عالمیان، چون وعده داده بود، حلول کرد در شکم عذراء کلمه ای و خارج شد از او با جسد. معاشرت کرد با مردمان، تعلیم داد مردمان را، خدای انسان شد و مرد و مانند انسان خوابید (که اشاره به مرگ است).»

در صفحه وصایا، فقره دوم و پنجم و بلکه مضمون و عبارات تمام آن صفحه دلالت می کند که مسیح، رسول خداست؛ چنان که می گوید: «انا ارسلناک للعالمین مبشرا و نذیرا(2) انا اعطیناک موسی من قبلک من الوصیات عشرة و نعطیک عشرات ارخی اذ قد ختمنا بک الانبیاء و جعلناک علیهم امیرا؛ ما شما را برای عالمیان بشیر و نذیر فرستادیم. ما قبل از تو به موسی ده وصیت دادیم، به تو ده وصیت دیگر می دهیم، چون ختم کردیم به تو پیغمبران را و قرار دادیم تو را بر آنها فرماندار.»

تمام این عبارات بیانگر آن است که مسیح، مخلوق خداست.

به طور کلی از این صفحات چهارگانه استفاده می شود که حضرت مسیح علیه السلام، هم خدا، هم مخلوق و هم رسول است. چگونه می شود یک موجود، هم خالق باشد و هم مخلوق، هم رسول باشد و هم مرسل؟! چه کسی می تواند این معما را حل کند؟ کدام عاقل می تواند چنین امر محالی را قبول کند؟

خداوند خطاب به اهل کتاب می فرماید:

«یا اهل الکتاب لا تغلوا فی دینکم و لا تقولوا علی اللّه الا الحق انما المسیح عیسی ابن مریم رسول اللّه و کلمته القیها الی مریم و روح منه فآمنوا و رسله و الا تقولوا ثلاثة انتهوا خیرا لکم انما اللّه اله واحد سبحان ان یکون له ولد له ما فی السماوات و ما فی الارض و کفی باللّه وکیلا؛(12) ای اهل کتاب! در دین خویش غُلو مکنید و در باره خدا جز سخن حق مگویید. هر آینه عیسی، پسر مریم، پیامبر خدا و کلمه او بود... پس به خدا و پیامبرانش ایمان بیاورید و مگویید که سه [تثلیث ] است. از این اندیشه ها باز ایستید که خیر شما در آن خواهد بود... .»

و در جایی دیگر می فرماید: «یا اهل الکتاب لِمَ تکفرون بایات اللّه و انتم تشهدون * یا اهل الکتاب لم تلبسون الحق بالباطل و تکتمون الحق و انتم تعلمون؛(13) ای اهل کتاب! با آن که خود به آیات خدا شهادت می دهید، چرا انکارش می کنید؟ ای اهل کتاب! چرا با آن که از حقیقت آگاهید، حق را به باطل می آمیزید و حقیقت را کتمان می کنید؟»

شگفت این که در صفحه «تجسّد»، فقره هفتم و هشتم قائل به تثلیث (خدا، مسیح و روح القدس) می شود، سپس در توصیف آنها می گوید: «الها سرمدیا واحدا احدا». این عبارت نشان می دهد که نویسنده این فقرات، چقدر سر در گم و غافل بوده که حتی عدد و ریاضیات را هم فراموش کرده و به هذیان گویی افتاده است. عدد یک را، سه می خواند، و سه را یک می گوید، سفید را سیاه و سیاه را سفید می بیند، زن را مرد و مرد را زن قلمداد می کند! خداوند چه زیبا فرمود: «و لو کان من عند غیر اللّه لوجدوا فیه اختلافا کثیرا؛(14) اگر قرآن از کانون دیگری غیر از خدا بود، اختلافات زیادی در آن می یافتند.»

چگونه در کلام انسان اختلاف پدید می آید؟

اولاً: انسان مثل سایر موجودات مادی در این عالم، از هر جهت محدود و همواره در حال تغییر و تحول است. بدیهی است که موجود متغیر و محدود، نمی تواند نقش موجود نامتناهی و غیر محدود را به عهده بگیرد. توضیح این که تغییرات محیط و تغییرات درونی انسان، در حالات روحی و آثاری که از آنها ظاهر می شود، مؤثر است. او پیوسته در حال تکامل است، چیزهایی را یاد می گیرد که قبلاً نمی دانسته است. این دانش جدید می تواند در نفس و جان او اثر گذاشته و دگرگونش سازد. همچنین در اثر کارهای جدید، آماده می شود تا کارهای بالاتری را بهتر انجام دهد. و از طرفی، حالات انسان در غم، شادی، ترس، امید و... تحت تأثیر عوامل خارجی و احیاناً درونی، تغییر می کند و در کلام او اثر می گذارد، به طوری که در اوج شادی، یک جور سخن می گوید و هنگام حزن و اندوه، طوری دیگر؛ بنابر این یک فرد نمی تواند در طول عمر، به گونه ای سخن بگوید که تمام آن از نظر بلاغت، یک نواخت باشد؛ اما قرآن کریم در تمام این موارد سخن گفته است؛ آن وقتی که پیامبرصلی الله علیه وآله در نهایت سختی و فقر مالی و یا تمکن و ثروت بود، یا زمانی که در حال صحت و سلامتی و یا احیاناً بیماری بود و بالاخره در طول 23 سال، از حیث بلاغت یک نواخت سخن گفته است، به طوری که اولین آیات نازل شده به همان اندازه محکم و شامل حقایق علمی است که آخرین آنها، همان اعتبار و ارزش را دارد.

ثانیاً: خدای متعال هدفش را بهتر از مخلوقاتش می شناسد و حال بندگانش را نیز در تمام ابعاد، بهتر از همه می داند. مضافاً این که احاطه او بر ترکیبات الفاظ از همه بیشتر است، لذا فقط اوست که می تواند هدف خود را بر اساس مقتضای حال به بهترین وجهی بیان کند، اما دیگران نمی توانند چنین احاطه ای داشته باشند و نمی دانند دقیقاً چه نکته هایی را باید رعایت کنند و چگونه حال همه مخاطبان را در نظر بگیرند و بر اساس چنین فرمول پیچیده ای سخن بگویند. سرّ این که کسی نمی تواند مثل قرآن را بیاورد، همین است، چون ذهن انسان محدود است و هر اندازه سعی کند نمی تواند بر همه جهات مسلط شود؛ نهایت این که توجه او به یک یا چند مطلب خاص معطوف می شود.

به راستی در جهانی که همه موجودات آن دستخوش تغییر و تحول هستند، آیا ممکن است انسانی که خود جزء این جهان طبیعت و محکوم به تغییر و تحول است، بتواند در همه شئون عالم بشری دخالت نموده و کتابی مشتمل بر معارف، علوم، قوانین، مواعظ، امثال و قصص به دنیا عرضه نماید؛ کتابی که در آن از تمام ابعاد زندگی به صورت یک سان و در سطحی اعلا، سخن گفته شده و در هر رشته ای از علوم و معارف، اظهار نظر شده باشد؛ در عین حال، حتی یک حرف آن هم باطل نشده باشد؟

اشکالات و تناقضات دیگری نیز در این صفحات چهار گانه وجود دارد، لکن به دلیل اطاله کلام، از آن صرف نظر می کنیم، زیرا بطلان این عبارات و بی محتوایی و عدم بلاغت آنها، برای اهل علم و انصاف، روشن است.(15)

ب) بعد دیگری از فصاحت و بلاغت قرآن

فیلسوف شهید، استاد مطهری در این باره بیانی دارند که برای افزایش بصیرت خوانندگان عزیز خلاصه ای از آن را می آوریم.

یکی از وجوه اعجاز قرآن که از دیر زمان مورد توجه فوق العاده قرار داشته، جنبه لفظی و ظاهری یا فصاحت و بلاغت قرآن است. روشنی بیان، زیبایی تعبیر، شیرینی آهنگ و جذابیّت عبارات، نظم بی بدیل الفاظ و قالب های معانی، آن چنان آیات قرآن را زیبا و لطیف ساخته است که هر کسی مختصر ذوق و شناختی از ادبیات عرب داشته باشد، حلاوت و طراوت آن را به خوبی احساس می کند.

اصولاً همه انسان ها زیبایی و جمال را می فهمند و نیازی به تعریف ندارد. هنگامی که انسان اندام و صورت زیبا را مشاهده کند، یا منظره دل پذیر و یا شعر زیبایی را ببیند، بی اختیار جذب می شود. به همین دلیل صورت ها و منظره ها با این که گوناگونند، ولی زیبا و جذّاب می باشند. پیش از آن که علم و عقل، زیبایی را ادراک کند، احساس آن را می فهمد که مرکز آن، قلب و دل است، نه مغز و سر؛ از این رو گفته اند: زیباترین شعر، دروغ ترین آنهاست.

فصاحت و بلاغت نیز از مقوله زیبایی است و به کانون احساسات مرتبط است، ولی یک ویژگی و امتیازی که در فصاحت و بلاغت قرآن موجود است این است که، در عین زیبایی و جذابیّت، از صمیم صداقت و درستی مایه می گیرد؛ بر خلاف شعر زیبا که اگر دروغ و گزاف در آن نباشد، زیبایی نخواهد داشت؛ مانند قول شاعر:

یا رب چه چشمه ای است محبت که من از آن

یک قطره آب خوردم و دریا گریستم

طوفان نوح زنده شد از آب چشم من

با آن که در غمت به مدارا گریستم

این رباعی، از نظر شعری بسیار زیباست، ولی از نظر عقلانی، دروغ محض است، زیرا چگونه ممکن است انسانی یک قطره آب بخورد، اما یک دریا اشک بریزد، و یا آدمی که قد و قامتش 180 سانتی متر و وزنش هشتاد کیلو بیشتر نمی باشد، چگونه بتواند دریا را با خود حمل کند.

ولی قرآن با این که تشبیهات بی بدیلی دارد، اما مضامین آیاتش با عقل و روح و فکر انسان منطبق است. مسائلی که مطرح می کند، هم عقل می پذیرد و هم دل زیبایی آن را تصدیق می کند. آری، قرآن، هم کتاب عقل است و هم کتاب دل، زیبایی الفاظ را با جمال معنوی و اسلوب بدیع ادبی به هم آمیخته است.

فصاحت از مقوله جمال است که احساس، آن را می یابد، لیکن با منطق و عقل سازش ندارد، ولی قرآن، جمال ظاهری را با زیبایی معنوی و عقل و منطق را با احساس قلبی - با تمام تنوعی که دارند - یک جا جمع می کند.

بدون شک احساسات بشر، انواعی دارد و هر جمال و زیبایی با یک نوع از احساسات انسان مطابقت و هماهنگی دارد؛ مثلاً موسیقی زیباست، ولی یک نوع جمالی است که گوش آن را می شنود و دل لذّت می برد. مناظر قشنگ با چشم انسان سر و کار دارد. یک غزل عاشقانه، زیباست، ولی اگر توأم با غریزه باشد، گوش و دل از آن لذّت می برند.(16)

ج) وجهی دیگر در اعجاز کلامی قرآن

در اعجاز لفظی و معنوی قرآن می توان به این حقیقت نیز اشاره کرد کتاب هایی که در دنیا نوشته می شود، هر کدام سبک و موضوع خاصی دارد؛ مثلاً کتاب تاریخ بر محور تاریخ می چرخد، کسی که در فن سخنوری کتابی تدوین نموده، مسائل مخصوص آن را مورد بحث قرار داده که با فلسفه و شیمی ارتباطی ندارد؛ ولی قرآن با این که یک هدف را تعقیب می کند و آن، تعلیم و تربیت و هدایت و ارشاد انسان هاست، با وجود آن، با همه علوم و معارف آمیخته است؛ از جنین شناسی گرفته تا رنگ درختان، تنوع گیاهان، زمین شناسی، خلقت انسان، حرمت گوشت خوک و مردار، فلسفه آفرینش انسان و جهان، مبدأ و معاد و برزخ و قیامت، همه را به هم آمیخته و یک نوع ارتباط و هماهنگی بین آنها برقرار ساخته است. این کتاب منحصر به فرد، کتابی است که طبیعت را با فطرت در آمیخته و عقل را با دل به هم دوخته است؛ مثلاً در باره بهار می فرماید: «فانظر الی آثار رحمة الله کیف یحی الارض بعد موتها ان ذلک لمحی الموتی»؛(17) نخست، توجه انسان را به سبزه زارها، درختان، گل ها و گیاهان توجه می دهد که چگونه باران رحمت زمین مرده را زنده می سازد و بعد بلافاصله ذهن آدمی را به احیای مردگان در قیامت معطوف می کند.

د) مصونیت از تحریف

قابل تحریف نبودن قرآن نیز می تواند یک نوع اعجاز باشد، چرا که هر کتابی در دنیا قابل تحریف به زیادتی و نقصان است، ولی قرآن، نه کاستی را بر می تابد و نه افزونی را، چرا که نسخه های آن بی حد و حصر است و افزودن به آن و کاستن از آن امکان پذیر نمی باشد.

اصولاً قرآن چون به صورت معجزه نازل شده است، قابل تحریف نمی باشد؛ بر خلاف تورات و انجیل که در قالب نثر معمولی نازل گردیده و قابل تحریف بوده اند. قرآن کریم به مصونیت خود از هر گزندی اشاره کرده و می فرماید: «انا نحن نزلنا الذکر و انّا له لحافظون؛(18) ما این کتاب را فرستاده ایم و تحقیقاً آن را نگهبان و نگه داریم». در آیه ای دیگر می فرماید: «و انّه لکتاب عزیز * لا یأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه تنزیل من حکیم حمید؛(19) به تحقیق قرآن، کتاب ارجمند و پیروز است. باطل نه از پیش رو می تواند به آن لطمه بزند و نه از پشت سر مورد هجمه قرار می دهد.»

همان گونه که در عصر نزول و حضور پیامبر از تحریف در امان باقی مانده، پس از پیامبرصلی الله علیه وآله نیز دستخوش تحریف به زیادتی و کاستی واقع نمی شود. آیات یاد شده به معنای انصراف دشمن از تحریف نیست؛ بدین معنا که خداوند در قلب دشمن تصرف کرده و آنان را از تحریف باز دارد، بلکه مفهوم آیه از عجز و ناتوانی دشمن در جهت تحریف پرده بر می دارد، چرا که اگر جمله و سطری را از قرآن حذف کنیم و یا بر آن بیفزاییم، مانند وصله کهنه ای که به بهترین پارچه زده شده باشد، محسوس و مشهود خواهد بود.قرآن، کتاب شعر و غزلیات نیست که بتوان جمله ای را از آن تعویض کرد و یا شعری را بر آن افزود. کاستن از قرآن نیز امکان ندارد، چرا که معنا و مفهوم خراب می شود و برای هر عاقل و سخن سنجی به عیان روشن می گردد که در این قسمت کلماتی حذف شده است.

از جانب دیگر، عده زیادی از مسلمانان صدر اسلام در تمام مقاطع تاریخی و هم اکنون، حافظان قرآن بوده و هستند، بنابر این چه کسی جرئت می کرد و می توانست تحریفی در آن صورت دهد، چرا که جان تحریف گران و مهاجمان به خطر می افتاد. مضاف بر این که از حدیث ثقلین - که محدثان شیعه و سنی به طور متواتر نقل کرده اند - وجوب تمسک به قرآن و عترت استفاده می شود. اگر بنا باشد تحریف در آن راه پیدا کند، چنین وجوبی، بی معنا و این گونه تأکید، لغو خواهد بود.

بعضی می گویند: اگر تحریفی در قرآن صورت نگرفته است، پس قرآن حضرت علی علیه السلام چیست؟ اولاً: مقصود از مصحف امام علی علیه السلام، یا کتاب خدا با ذکر تفسیر و تأویل است و یا به قول برخی، ترتیب سوره ها با هم متفاوت اند. مضاف بر این که قرآن کنونی، با نظارت و تصویب شخص حضرت علی علیه السلام گردآوری و تدوین شده و همواره مورد تأیید آن حضرت و فرزندان معصوم او بوده است. با وجود این دلایل، مجالی برای تحریف نبوده و نخواهد بود. مصحف فاطمه زهراعلیها السلام نیز قرآن نیست، بلکه کتابی است از نظر حجم سه برابر قرآن که در آن، حوادث غیبی و اتفاقات آینده ثبت شده است.

از سوی دیگر، تمام اوصافی که قرآن برای خودش ذکر نموده، عیناً در مجموع آن موجود است. و این هم می تواند دلیلی دیگر بر عدم تحریف این کتاب آسمانی باشد.

در هر صورت، اهتمام مسلمانان در حفظ قرآن و تعلیم و آموزش آن به فرزندان و دیگران، دلیل روشنی بر عدم وقوع تحریف در این کتاب مجید است. شاهد دیگر این که قرآن در نسخه های مختلف و خطوط کوفی، نبطی و عربی نوشته شده بود، لیکن در نوع قرائت آن هیچ گونه اختلافی پدید نیامد.

یکی از قرآن شناسان می نویسد: قرآن را با خط نسخی که در آن عصر متداول بود، می نوشتند و در آن زمان، نقطه و حرکات و اعراب گذاری نبود. با وجود آن، عرب ها صحیح و یک نواخت تلاوت می کردند؛ ولی پس از این که اسلام به سرزمین های غیر عربی نفوذ کرد، آنها نمی توانستند قرآن را درست بخوانند، بدین دلیل در عصر عبدالملک مروان، خلیفه اموی، به وسیله ابوالاسود دئلی که علم نحو را از حضرت علی علیه السلام آموخته بود، قرآن مجید نقطه گذاری شد. سپس به دست خلیل بن احمد، واضع علم عروض، علامت های مدّ، فتحه، کسره، ضمه و تنوین وضع گردید تا خواندن قرآن آسان شد.(20)

دوم - اخبار غیبی پیش گویی های قرآن

دومین وجه از وجوه اعجاز، خبرهای غیبی قرآن است که مسائل علمی، تاریخی و حوادث ماورای طبیعت را نیز در بر می گیرد. ما در این بخش به یکی از اخبار غیبی در بُعد تاریخی بسنده می کنیم که در زمان نزول قرآن هنوز رخ نداده بود.

پیروزی رومیان بر ایرانیان

روم، امپراتور مقتدری بود که بر بخش وسیعی از آسیا، اروپا و آفریقا حکومت می کرد و ایتالیا نیز قسمتی از آن بود. جنگ های فراوانی میان روم و ایران واقع شده بود، اما در عصر ظهور اسلام، جنگ بزرگ و سرنوشت سازی رخ داد. ابوعبیده می گوید: از امام باقرعلیه السلام از مضمون آیه: «الم * غلبت الرّوم * فی ادنی الارض و هم مِنْ بَعد غلبهم سیغلبون * فی بضع سنین...»(21) پرسیدم، فرمود: این آیه، تأویلی دارد که جز خدا و راسخان در علم از آل محمدصلی الله علیه وآله کسی نمی داند. هنگامی که رسول خداصلی الله علیه وآله به مدینه هجرت کردند و اسلام به پیروزی رسید، حضرت نامه ای به پادشاه روم (قیصر) و نامه دیگری هم به پادشاه ایران (خسرو پرویز) نوشت و توسط نمایندگانش برای آنان فرستاد. امپراتور روم، نامه رسول خداصلی الله علیه وآله را احترام گذاشت، ولی امپراتور ایران، نامه آن حضرت را پاره کرد و به نماینده ایشان اهانت نمود. در آن مقطع حساس بود که بین ایران و روم، جنگ و درگیری نظامی رخ داد. مسلمانان مایل بودند که رومیان پیروز شوند، لیکن بر خلاف انتظار آنان، ایرانیان برنده جنگ شدند؛ مسلمانان غمگین و افسرده شدند، ناگهان آیه: «الم * غلبت الروم * فی ادنی الارض و هم من بعد غلبهم سیغلبون»(22) نازل شد؛ یعنی رومیان در نزدیکی های این سرزمین (شامات و حوالی آن) شکست خوردند و ایرانیان پس از پیروزی بر روم، به زودی مغلوب می شوند. پس از چندی جنگ دیگری آغاز شد و رومیان بر فارسیان غالب شدند و مسلمانان شادمان گشتند.(23)

قرآن در ادامه می فرماید: «یومئذ یفرح المؤمنون؛(24) در آن روز، مؤمنان خوشحال شدند». علت شادمانی، به دلیل اهانتی بود که امپراتور ایران به نامه رسان پیامبر کرده بود که باعث خوشحالی مشرکین و افسردگی مسلمان ها شده بود، نه به دلیل اهل کتاب بودن رومیان، چرا که ایرانیان نیز زرتشتی و اهل کتاب بودند.(25)

سوم - معارف علمی قرآن

یکی دیگر از وجوه اعجاز این گنجینه الهی، طرح مسائل علمی است: «سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم حتی یتبیّن لهم انه الحق؛(26) به زودی آیات حکمت و نشانه های قدرت خود را در عرصه آفاق و ظرف وجودی خودشان ارائه خواهیم نمود تا حقیقت بر آنها مکشوف گردد» و بدانند که قرآن و پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله بر حق است. بدون شک با مشاهده کشفیات علوم جدید، اسرار الهی یکی پس از دیگری بر بشر روشن شده و آیات علمی قرآن برملا می گردد. اگر صاحبان عقل و اندیشه و انصاف به داوری بنشینند، حقیقت را دریافت خواهند کرد که چگونه ممکن است قرآن، زاده عقل بشر و یا مولود توهّمات و تأمّلات پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله باشد؟

علی رغم هیئت بطلمیوسی که چهار هزار سال بر اندیشه بشری حکومت می کرد و جهان هستی را کراتی مانند پوست پیاز می دانست که در میان هم قرار گرفته اند، قرآن در همان عصر با کمال صراحت اعلام کرد: «و کل فی فلک یسبحون؛(27) و هر کدام از کرات، در مدار خود شنا می کنند.»

در آیه دیگر، پرده از حقیقت دیگری برداشته، می فرماید: «او لم یری الذین کفروا ان السموات و الارض کانتا رتقا ففتقناهما و جعلنا من الماء کلّ شی ء حیّ؛(28) آیا کافران نمی اندیشند که تحقیقاً تمام آسمان ها و زمین به صورت مجموعه به هم پیوسته بود [رتق ] بود و ما آنها را از هم جدا [فتق ساختیم و هر موجود زنده را از آب زنده قرار دادیم.»

«رتق» در لغت، به مفهوم شی ء بسته و مسدود است، به طوری که هیچ شکاف و منفذی در آن نباشد؛ درست متضاد «فتق» که به معنای شکافتن و اجزای آن را از هم جدا نمودن است. لباسی که تمام اجزایش به هم دوخته شده باشد، «رتق» است و اگر از هم جدا شود، «فتق» می باشد. امام علی علیه السلام می فرماید: «ثم فطر منه اطباقاً ففتقها سبع سموات بعد ارتتاقها؛(29) از آن پوسته جامد طبقاتی شکافت و آنها را پس از آن که به هم پیوسته بود، باز کرد و هفت آسمان قرار داد.»

امروز تحقیقات نجومی ثابت کرده که در گذشته، تمام کرات مجموعه ای به هم چسبیده بوده که بر اثر انفجار درونی از هم جدا و پراکنده شده و هر جزیی در کنار هم قرار گرفته اند، و پیش از آن، گازهای متراکم و متکاثف بوده که سبب ایجاد کرات آسمانی شده است: «ثم استوی الی السماء و هی دخان؛(30) سپس خداوند به سامان دادن و خلق آسمان ها پرداخت، در صورتی که به شکل دود (گاز) بودند» و پس از انجماد، به صورت یک توده عظیمی در آمده و با انفجار مهیبی که در هسته مرکزی آن ایجاد گردید، از هم جدا شده و هر کدام به شکل خورشید، ستاره، ماه و کره زمین در آمدند و چنین رتق و فتقی در عالم صورت گرفت.

نظریه دوم این است که جهان ماده در ابتدای آفرینش، یک ماده بزرگ و در هم فرو رفته بود، ولی با گذشت زمان، آن ماده متراکم و غول پیکر از هم جدا شده و ترکیبات جدیدی پیدا کردند و بدین وسیله انواع مختلف کرات و منظومه ها به وجود آمد. قرآن با این دو نظریه، بر خلاف علم نجوم و هیئت بطلمیوسی، سازگارتر است.

در میان دانشمندان، نظریه دیگری بر انبساط جهان ارائه شده است که اولین بار لومتر، منجم بلژیکی آن را اظهار نمود. به عقیده او، جهان از یک هسته بسیار متراکم و با حرارت شروع شده و بر اثر انبساط تدریجی، جهان فعلی به وجود آمده است و این انبساط، همچنان ادامه دارد.

قرآن می فرماید: «و السّماء بنیناها بأید و انّا لموسعون؛(31) آسمان را به دست قدرت بنا نهادیم و تحقیقاً ما آن را توسعه و گسترش می دهیم». این آیه نیز، یک حقیقت علمی را بازگو می سازد که به هیچ وجه با هیئت قدیم سازش ندارد.

چگونگی پیدایش پدیده حیات

اعجاز دیگری که در این کتاب الهی می بینیم، پدید آمدن موجودات زنده از آب است. قرآن می فرماید: «والله خلق کل دابّة من ماء فمنهم من یمشی علی بطنه و منهم من یمشی علی رجلین و منهم من یمشی علی اربع یخلق الله ما یشاء؛(32) خداوند هر جنبده (موجود زنده) را از آب آفریده است. برخی از آنها روی شکم راه می روند و برخی روی دو پا حرکت می کنند و بعضی بر چهار پا راه می روند». ریشه اصلی پیدایش موجودات زنده، از آب است و مایه بقا و حیات آنها نیز آب است: «و جعلنا من الماء کل شی ء حی؛(33) ما به وسیله آب هر چیزی را زنده قرار داده ایم». اگر آبی نباشد، حیاتی باقی نمی ماند؛ چنانچه پیدایش نخستین جوانه های حیات، از دریاها به وجود آمده است. در هر کره که آب باشد، موجود زنده وجود دارد و اگر آبی نباشد، حیاتی نیست. بنابر این، هم پیدایش حیات به آب بستگی دارد و هم ادامه زندگی به وجود آن منوط است.(34)

وحی عقلانی و قرآن

برخی از مستشرقان خارجی به دلیل عدم آشنایی با مسائل فلسفی و مباحث الهیات و یا به انگیزه انجام مأموریت، هر از چند گاهی شبهاتی را در باره حضرت محمدصلی الله علیه وآله و قرآن طرح کرده اند و اندیشمندان اسلامی نیز پاسخ داده اند، لیکن در عصر کنونی، خاورشناسان خارجی ترفندهای تازه ای به کار گرفته اند و اِشکال ها را به شکل روان شناختی و در پوشش مدح و ستایش بیان داشته اند.

از آن جایی که این شبهه محترمانه با ذکر ابعاد مختلف زندگی رسول خداصلی الله علیه وآله و خاندان پاکش و تحمل ریاضت ها و مشقت ها در آمیخته و به شکل گسترده ای طرح شده است، ناگزیریم برای حفظ امانت، اِشکال را به همان صورت مبسوط بیان داشته، بلکه نظم بهتری بدهیم، سپس به پاسخ آن بپردازیم تا در اذهان جوانان و حق خواهان بهتر جایگزین گردد.

می گویند: قرآن، زاده عقل باطنی و صفای ذاتی حضرت محمدصلی الله علیه وآله است. مستشکلین، قرآن را ناشی از تأمّلات عقلانی و تراوشات فکری آن حضرت می دانند، نه وحی الهی و چنین می پندارند که حضرت محمدصلی الله علیه وآله نابغه زمان و دارای عقلی وسیع و ذاتی شریف بود که با تحمّل ریاضت های سنگین و صفای باطن، توانست تولیدات عظیم فکری از خود بروز دهد. او با روان شناسی جامعِ تجربی و عقلانی ای که داشت، مردم زمان خویش را شناخت و راه نجات آنان را یافت. ولی چون در آن عصر، فصاحت و بلاغت در میدان نثر و شعر به اوج رسیده بود، بدین علت وی به یاری نبوغ و صداقت خود از این موقعیت و فرصت استفاده کرده، سوره های قرآن را با نثر، منظم و مسجّع ساخت و نوآوری های دینی و معنوی را با توجه به نیاز عصر و زمان به عموم توده ها عرضه داشت و بر پدیده دینی تجربه ای تازه افزود. او آنچه از مفاهیم و مراسم دینی را که نامعقول به نظر می رسید، حذف کرد تا انقلابی در جزیرة العرب به وجود آورد، ولی همه ساخته های وی، از الهام باطنی و در پرتو نفس عالی و عقل نورانی او بود.

از جانب دیگر به یُمن تخیّل و آرمان های بلند و به یاری ایمان عمیقی که به آفریدگار پیدا کرده بود، توانست به چنین تحولی دست یازد. شاید پیش خود می اندیشید که وی همان پیامبری است که موسی و عیسی علیهم السلام از آمدنش خبر داده اند، به ویژه تعلیماتی که از آیین یهود و مسیحیت آموخته بود، اینها همه زمینه ادعای او را تقویت می کرد و به همین دلیل، نصوص قرآن هیچ گونه سندیت و منبع وحیانی ندارد؛ بلکه الفاظ و ترکیباتی است که از بشری مانند حضرت محمدصلی الله علیه وآله ساخته و صادر گردیده است؛ بنابر این نمی توان قرآن را وحی الهی شمرد.

به عنوان نمونه یکی از مستشرقین می نویسد: «بدون شک حضرت محمدصلی الله علیه وآله بزرگ ترین مصلح اجتماعی است، اما سر منشأ و مبدأ همه آنها، الهام درونی می باشد و از ماورای طبیعت و عالم غیب نیامده است، چرا که چنین جهانی برای ما ثابت نشده است. آنچه در باره حضرت محمدصلی الله علیه وآله می توان گفت: وجود نفس عالی و باطن نورانی، نیروی ایمان و خیال وسیع، عقل پهناور و هوش سرشار و وجدان بیدار و ذوقی سلیم بود که باعث شد باطن و روح خود را مشاهده نماید و حتی با او سخن بگوید. بدین سان او تصور و اعتقاد خود را الهی و آسمانی خوانده است. وی بدون واسطه، یا از طریق مردی که به او القا نموده و یا در خواب دیده، گمانه زنی کرده که قرآن از آسمان نازل شده است؛ در صورتی که تمام آیات آن، از عقل باطنی و ضمیر درونی او برخاسته است. ژاندارک فرانسوی هم، در قرن پانزدهم ادعای پیامبری کرد و معتقد بود از جانب خدا برای نجات وطنش آمده است و مدعی شد که آهنگ وحی را می شنود.»(35)

وی دروغ نمی گفت، بلکه باورش این بود. این جانب اضافه می کنم: احمد کسروی نیز در عصر ما مدعی شد که از سوی خدا یک نوع بعثت و برانگیختگی باطنی پیدا کرده و کتاب «ورجاوند بنیاد» را در چنین حالتی نوشته است. او معتقد بود فرشته ای نازل نشده است، ولی برانگیختگی باطنی دارد. وی امام جماعت یکی از مساجد تبریز بود که سخنان بدعت آمیزی بر زبان و قلم جاری نمود و مطرود جامعه واقع شد؛ پس از انزوا و طرد مردم، احساس پیامبری او گُل کرد.

مستشرقان اضافه می کنند: اگر شرایط اجتماعی و زمینه های تاریخی با هر شخصیت برجسته ای همراهی کند، او از شدت اشتیاق به هدف، چنین یادگاری از خود به جای می گذارد و از دیگران سبقت می گیرد. با وجود این، آیا بر دیگران فرض است که قرآن را وحی الهی بدانند؟ ما قرآن را «وحی عقلانی» می دانیم، نه وحی آسمانی، و آورنده آن را پیامبر اصطلاحی نمی دانیم؛ بلکه مصلح توان مندی و خردورزی آن را ساخته و به ملت ها عرضه داشته است. اکنون اندیشمندان جهان اسلام با این شبهه و پرسمان مواجه هستند، یا باید پاسخ در خور و قاطعی بدهند و یا در برابر این شبهه تسلیم شوند.

پاسخ اشکال

ما در مقاله گذشته و آغاز همین بحث ثابت کردیم که قرآن، معجزه جاودانی اسلام و بلکه تمام ادیان الهی است و مفهوم اعجاز بدین معناست که نابغه ترین افراد بشر از آوردن مثل آن در تمام عصرها و زمان ها، ناتوان می باشند. اگر ماه به اذن الهی و اشاره پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله دو نیم شده، این معجزه است. اگر عصا به دست حضرت موسی تبدیل به اژدها گردید و اگر مرده و یا بیماری غیر قابل درمان به دست حضرت عیسی زنده و یا درمان شده است، معجزه محسوب می شود و احدی را یارای آوردن مانند آنها نیست و نخواهد بود.

معجزات مذکور در زمانی خاص و با حضور پیامبران پیشین، به وقوع پیوسته است و امروز ما نمی توانیم صحت آنها را برای بشر معاصر که هنوز ایمان نیاورده به اثبات برسانیم، مگر این که نخست اعجاز قرآن را از نظر صورت و محتوا ثابت و مدلّل سازیم تا در نتیجه، اخبار آن از حوادث گذشته و پیامبران سابق نیز، مورد پذیرش قرار بگیرد.

همان گونه که گفته شد، پدیده اعجاز، یک امر خارق العاده و خدایی می باشد که از توان بشر در تمام قرون و اعصار و در همه شرایط و حالات، بیرون است و برای اثبات نبوت پیامبران آورده می شود. قرآن نیز یک نوع معجزه جاوید از جنس سخن و کلام است، اما نه از مقوله احیای اموات و نه از سنخ درمان بیماران صعب العلاج و اژدها شدن عصا و شقّ القمر، اگر قرآن، مولود وحی نبود بلکه از تراوشات عقلانی و نبوغ باطنی پیامبر بود، قطعاً با گذشت زمان از رونق می افتاد و انسان تکامل یافته امروزین، به مراتب بهتر از آن را خلق می کرد و حال آن که در برابر تحدی قرآن، دیروز و امروز به صورت یک سان، تمام ادیبان عصر و زمان، عاجز و درمانده و زمین گیر شده اند. این عجز، نشان می دهد که قرآن از هر جهت معجزه است و نمی توان با آن به مقابله برخاست.

آیا چنین کلام مرتب و نثر مسجّع و زیبا با محتویات متعالی می تواند از ناحیه عقل بشر - گر چه نابغه ترین فرد باشد - صادر گردد؟ پاسخ، منفی است. اگر ما در آیات قرآن تأملی کنیم خواهیم یافت که:

اولاً: قرآن از حیث محتوایی، انسان را با حقایقی فراسوی عقل و تفکر آشنا می سازد.

ثانیاً: نثر قرآن از نظر اعجاز لفظی و کلامی با ادبیات فصیح ترین زبان آوران جهان و ادیبان عرب زبان، قابل مقایسه نیست. با وجود این که پیامبر فرمود: «انا افصح العرب؛ من فصیح ترین عرب زبانان هستم»، ولی نثر و کلام ایشان نمی تواند با نثر زیبای قرآن برابری کند. خطبه های پیامبر که به عنوان شاهکارهای ادبی در کتاب های تاریخی و ادبی مانند: «جمهرة خطب العرب» به یادگار مانده، اگر در کنار نصوص قرآنی گذاشته شود، جز یک نثر کودکانه ای در برابر کلام عالی ترین و فصیح ترین ادیبان زمان، بیش نخواهد بود.

ثالثاً: این کتاب از نظر محتوا و مفاهیم نیز مشتمل بر مطالب علمی، اخبار غیبی، حوادث تاریخی و نکات برجسته و ممتازی است که عقل و دانش بشر در آن زمان، راهی برای فهم و ادراک آنها نداشته است؛ چنان که فصحا و بلغا نیز نمی توانستند با آن مقابله کنند. برداشتن شاهکارهای ادبی و هنری از دیواره های خانه خدا، دلیل روشنی بود بر عظمت فصاحت و بلاغت پر محتواترین و عالی ترین کلام؛ یعنی قرآن.

میان ماه من تا ماه گردون

تفاوت از زمین تا آسمان است

وانگهی، عقلی که با ریاضیات و یا ادبیات رشد کرده و مأنوس است، کمتر می تواند ابداعات نجومی، یا جغرافیایی، یا تاریخی و یا علمی و موسیقی داشته باشد، چرا که در بُعد ریاضی و علم هندسه و یا ادب، عقلش اشباع شده و جایی برای فنون دیگر باقی نمانده است و حال آن که قرآن کریم بر علوم و فنون مختلف اشاراتی دارد.

از طرفی دیگر، هر انسانی تحت تأثیر محیط طبیعی و اجتماعی و خانوادگی قرار دارد. اگر منطقه ای از علم و دانش دور افتد و از تمدن و فرهنگ مترقی مهجور باشد، چگونه انسان می تواند در آن محیط، فکر علمی تولید کند، تا چه رسد به تولید افکار تازه و بی بدیل؟ آن هم به گونه ای که اندیشمندان امروز و دیروز را به حیرت و اعجاب وا دارد. هر مولودی که در چنین محیط ظلمانی و جهل و نادانی پا به عرصه وجود بگذارد، طبیعتاً رنگ آن محیط را می گیرد و اگر هم بالقوه نابغه باشد، بالفعل، ضایع و باطل می گردد. کم نیستند نوابغی که در روستاها مانده اند و استعدادشان ضایع و باطل شده است. در حالی که اگر زمینه بروز و شکوفایی مساعدت می کرد، می توانستند فرا محیطی بیندیشند، بلکه محیط را متحول سازند.

خانواده صادق، پاک دامن، امین و راست گو، هرگز بی سواد را با سواد نمی کند؛ چنانچه انزواطلبی و اندیشیدن در مشکلات جامعه نیز هرگز کاری از پیش نمی برد و انسان وحشی را متمدن نمی سازد. نوابغ، همواره در محیطهای علم و تمدن رشد کرده اند، نه در روستاهای دور افتاده و محیطهای جاهلانه. کدام بی سوادی را سراغ دارید که جامعه ای را بر خلاف مسیر طبیعی و میل نفسانی افراد، متحول کرده باشد؟ کدام رهبری را می شناسید که تمام افراد جامعه بر ضد او باشند و او بدون داشتن یار و یاور، بر ضد سنن و فرهنگ جامعه بشورد و علی رغم غربت و تنهایی، جو سازی ها و شکنجه ها، بتواند این گونه آیات جذاب و پر محتوا بسازد که هزار و چهار صد سال است تاکنون هیچ ادیب و دانشمند نام آوری نتوانسته حتی یک آیه مانند قرآن بیاورد؟ مستشرقین از حقیقت وحی غافل اند و نمی دانند که وحی، فراسوی عقل قرار دارد و آن هنگام که بر قلب پیامبری می تابد، چنان ایمان و شور و اشتیاقی ایجاد می کند که در راه انجام رسالت، سر از پا نمی شناسد و هر چه اذیت و آزار شود، مصمم تر و قاطع تر می گردد. به قول شاعر:

آن که در پای طلب خسته نگردد هرگز

پای پر آبله بادیه پیمای من است

وحی، یک حقیقت روشن و عشق سوزانی است که ابراهیم خلیل را وادار می سازد فرزندش اسماعیل را بدون تردید قربانی کند و به پاس اطاعت از وحی الهی، اراده عقلانی خویش را نادیده انگارد.

در پس آینه طوطی صفتم داشته اند

آنچه استاد ازل گفت بگو، می گویم

آنچه در قلمرو ادراکات عقلانی قرار می گیرد، حوزه طبیعت است، ولی آنچه وحی می طلبد، بیرون از دایره طبیعت می باشد؛ همان گونه که شیخ مفید از کندی، فیلسوف عرب (متوفای 652 هجری قمری) نقل می کند: «وحی، موهبتی است الهی که از جانب خداوند متعال بر پیامبران افاضه می شود تا در حل دشواری ها انسان را یاری نماید و بی گمان، مسبوق به کاربرد عملی و اعمال فکر و بحث و فحص نمی باشد.»(36)

و به گفته غزالی: «پیامبر می تواند بدون واسطه یا با واسطه فرشته، با خداوند ارتباط برقرار نماید، بدون آن که به عقل فعال یا قوه متخیّله خاصی و یا هر چیز دیگری که فلاسفه فرض کرده اند، نیازی داشته باشد.»(37)

عقل محدود بشر کی و کجا می تواند بر کل نیازهای انسان ها احاطه پیدا کند و برنامه جامع و جاویدی ارائه دهد، بلکه هر عقلی تنها در قلمرو خاص انتخابی خود می تواند حرکت نماید. به قول فیلسوف فقید، علامه محمد تقی جعفری: «انسان از جهت نیازمندی های اجتماعی و حل مشکلاتش، نیاز به قانونی دارد که سعادتش را تضمین نماید؛ چنین قانونی در نهاد آدمی کاشته نشده است، چرا که انسان حاضر است در راه شهوات زودگذر و خود کامگی ها، سالیان متمادی عمرش را سپری کند، ولی کاری با جان خود نداشته باشد».(38) اگر به گونه طبیعی، آن قانون کامل و جامع به عهده عقل گذاشته شده بود، هر انسانی با عقل خود آن را دریافت می کرد و این همه اختلاف در قوانین موضوعه بشری رخ نمی داد. وانگهی، قوانینی که به دست بشر وضع و تشریع شده، برای اجتماع خاصی پیش بینی گردیده که جوامع دیگر آن را بر نمی تابند، مگر این که انسان باخلاّق عالم مرتبط شده و قوانین را از او الهام بگیرد.

علامه طباطبائی می فرماید: «کسانی که در خواص نفس بحث می کنند، در این حقیقت تردید ندارند که در انسان، یک نوع شعور نفسانی و مرموزی وجود دارد که در بعضی از اشخاص نمایان می شود و به این وسیله دری به سوی عالم غیب برایش گشوده می گردد. در این هنگام، معارفی شگفت آور به او عطا می شود که برتر و عالی تر از معلومات فکری و عقلی است. بنابر این، باب وحی پیامبر غیر از باب تفکر عقلی است.»(39)

صحیح است که عقل عملی، انسان را به سوی کارهای خیر دعوت می کند و از بدی ها باز می دارد، ولی این امر در صورتی است که بداند چه چیزهایی بد و چه چیزهایی پسندیده می باشد، و هزار نکته باریک تر از مو این جاست. از این رو پیامبران در اصلاح اخلاق، نقش طبیب را نیز ایفا می کردند و بر خلاف میل مردم، نسخه می دادند. به قول مولوی:

ما طبیبانیم شاگردان حق

بحر قلزم خواند ما را فانفلق

آن طبیبان طبیعت دیگرند

که به دل از راه نبضی بنگرند

ما طبیبان فعالیم و مقال

ملهم ما پرتو نور جلال

آن طبیبان را بود بولی دلیل

وین دلیل ما بود وحی جلیل

بنابر این بر خلاف پندار برخی از خاورشناسان خارجی و روشنفکران داخلی و مذهبی، وحی الهی یک تجربه عملی و تفکر عقلانی نیست که انسان در فراز و نشیب های زندگی به دست آورده باشد؛ همان گونه وحی اصطلاحی یا تشریعی، یک نوع جوشش باطنی و ذاتی نیز نیست که در اثر ریاضت حاصل شده باشد؛ بلکه وحی، یک نوع پیام غیبی و سرویس مخفی است که توسط فرشته و یا جنّیان در خواب و یا بیداری، بر قلب بعضی از انسان ها افکنده می شود.

البته وحی فطری و یا غریزی، قسمتی از وحی است که از ذات موجودات زنده سرچشمه می گیرد که در مورد انسان در قرآن به «الهامات فجور و تقوا» تعبیر شده است: «و نفس و ما سوّیها * فالهمها فجورها و تقویها؛(40) سوگند به نفس و جان و کسی که آن را نیکو ساخته و معتدل نموده، سپس امّهات بدی ها و خوبی را به او الهام کرده است». به همین دلیل است که تمام انسان ها به عدالت، پاکی، صداقت، گذشت و فداکاری گرایش دارند و از پلیدی های عملی و اخلاقی، سخت متنفر می باشند. ولی این نوع الهامات، از باب وحی اصطلاحی نیست، بلکه یک نوع میل و گرایش و نفرت ذاتی و طبیعی است که در حیوانات به شکل فطرت و غریزه نهاده شده است و در آدمی به صورت الهام فطری و طبیعی.

وحی تشریعی در واقع انتقال پیام از یک مبدأ خارجی بر قلب پیامبران است تا آنان این پیام را به مردم برسانند و رسالت تبلیغ را عهده دار گردند؛ به عبارت روشن تر، محتوای وحی الهی، یا احکام و مقررات دینی است، یا اخبار غیبی و یا رسالت تبلیغی است. پیامبرانی که دارای کتاب و شریعت مستقلی می باشند، مأموریت پیدا کرده اند که آنها را به مردم برسانند و پیامبرانی که دین و کتاب مستقلی ندارند، مأموریت دارند که دین و کتاب های آسمانیِ مقارنِ با عصر و زمان خود را ترویج نمایند. بسیاری از پیامبران، مبلّغ پیامبران اولوالعزم بوده اند و به تبیین احکام و دستورات اخلاقی و یا ترویج عقاید توحیدی و نفی شرک و بت پرستی پرداخته اند، ولی همه آنها معجزه داشته اند؛با این تفاوت که به آنان وحی می شده که از شریعت حضرت آدم، نوح، عیسی و موسی علیهم السلام تبلیغ نمایند.

وحی در مورد حیوانات، همان گونه که در شماره 57 مجله بیان شد، جنبه طبیعی و غریزی دارد. بدون شک جن و یا فرشته ای، در خواب و یا بیداری، به زنبور عسل پیامی را منتقل نمی کند، بلکه مراد از وحی در این گونه موارد، تفهیم ذاتی است و کلمه «اوحی» تنها دلالت بر این دارد که کار عسل سازی این حشره، تصادفی نیست؛ بلکه به تعلیم و تفهیم الهی است.

گاهی وحی به مفهوم آفرینش و ایجاد است. قرآن می فرماید: «یومئذ تحدث اخبارها * بانّ ربک اوحی لها؛(41) روزی که زمین اخبارش را بازگو می کند از آنچه که پروردگارت به او وحی کرده است»، اما از چگونگی بازگو کردن آن اطلاع نداریم. اصولاً خداوند متعال در مقام وحی، به صورت مستقیم با انسان وارد گفتمان نمی شود؛ یا ایجاد صوت می کند، یا از طریق وحی و القای باطن در خواب و بیداری با او ارتباط برقرار می نماید و یا به واسطه فرشته با او حرف می زند.(42) وحی جن و شیاطین، القائات دروغین و گمراه کننده است و نمی توان آنها را وحی الهی دانست.

بنابر این، وحی عبارت است از: القای پیام از طرف یک مبدأ عاقل خارجی در باطن انسان ها، که دفعی و تدریجی بودن آن، در ماهیت وحی تأثیری ندارد و مطابق بودن کارهای انسان با وحی، باعث نمی شود که این کارها تجربه وحیانی و عقلانی تلقی گردد.(43)

اما وحیی که در مورد امامان و اوصیای انبیا مطرح می شود، «وحی تسدیدی» است نه عقلانی؛ یعنی وحی برای تحکیم صحت احکام و مقررات دینی و بیان انشعابات و احکام تازه ای است که از روح دین و اشارات کتاب های آسمانی گرفته می شود، چرا که ابزارهای معرفت و عقل انسان نمی تواند به حقایق ماورای طبیعت راه پیدا کند و یا سعادت و بدبختی واقعی خویش را در تمام عرصه ها به دست آورد، بلکه نیاز به تجربه فراوان و دادن قربانی های زیاد و اتلاف عمرهای گران بها دارد.

اما وحی تشریعی، بیان واقعیت ها از جانب آفریدگار است: «اَلا یعلم من خلق؛(44) آیا خدا نمی داند چه کسی را خلق کرده [و سعادت و شقاوت او در چه چیزهاست؟] بی گمان خدا بر همه چیز توانا و بیناست»؛ به عبارت دیگر، بشر برای دست یابی به بعضی از حقایق در زندگی مادی، نخست باید تجربه کند، آن گاه از سود و زیان آنها آمارگیری نماید، سپس به قضاوت بنشیند و نتیجه بگیرد که مثلاً زیان های مشروبات الکلی و قمار، از منافعش بیشتر است. ولی قرآن به پیامبرش صلی الله علیه وآله بدون تجربه عملی و عقلانی، وحی می کند: «یسئلونک عن الخمر و المیسر قل فیها اثم کبیر و منافع للناس و اثمهما اکبر من نفعهما؛(45) مردم از مشروبات الکلی و قمار می پرسند، بگو: گناه بزرگی در خوردن شراب و بازی کردن قمار نهفته است و منافع و سودی نیز برای مردم دارد؛ لیکن زیان و گناه آن دو از سودشان به مراتب بزرگ تر است»؛ یعنی زیان آن دو برای مرتکب شونده و جامعه و مملکت، قابل مقایسه با منافع اندک آنها نیست. در آن روزگار که هنوز تجربه عملی و آماری در کار نبود، قرآن انگشت روی نتیجه می گذارد.

مثال دیگر: امروز بشر متمدن پس از سال ها تجربه و آزمایش های علمی و عملی پی برده که خوردن خون و گوشت خوک و مردار حیوان و پرندگان، عوارض خطرناکی دارد. علوم تجربی به تدریج کشف کرد که گوشت خوک، کرم کدو، میکروب تریشین و بیماری های انگلی تولید می کند. البته هنوز کشفیات در این گونه موارد متوقف نشده است و همواره ادامه دارد. به قول شاعر:

هر دم از این باغ بری می رسد

تازه تر از تازه تری می رسد

ولی قرآن در چهارده قرن قبل، حرمت آن را قاطعانه اعلام کرد: «حرمت علیکم المیته و الدّم وَ لَحْمَ الخنزیر؛(46) خوردن مردار، خون و گوشت خوک، بر شما حرام شده است.»

البته حرام و حلال بودن هیچ کدام از دستورات الهی بدون علت نمی باشد، لیکن بسیاری از حکمت ها باید به وسیله علم بشر کشف شود تا قرآن آیت و اعجازی برای انسان ها به حساب آید، و در ضمن روشن شود که این کتاب الهی، مولود فکر و اندیشه حضرت محمدصلی الله علیه وآله نیست، چرا که او هم بشری مانند ماست.

ساز جدید

برخی از نویسندگان نو اندیش مسلمان که تحت تأثیر القائات روشنفکران مسیحی قرار دارند، گمان کرده اند که چون خدای متعال بعضی از جنگ ها و کارهای خوب پیامبر، حضرت علی علیه السلام و مسلمانان را تأیید کرده است، می توانیم این اعمال را وحی عقلانی بنامیم، چرا که حُسن و خوبی آنها در نظر آنان بدیهی و روشن است و دلیل لازم ندارد؛ چنانچه ارسطو برای کشف بدیهیات اولیه، به استدلال روی نمی آورد، چون قابل استدلال نیست. بعضی از کارها از نظر عقلانی روشن است و نیازی به وحی به اصطلاح تشریعی ندارد.

این نویسندگان می گویند: مراد از آیه: «اقرأ باسم ربک الذی خلق؛(47) بخوان به نام پروردگارت»، فهم جدید و علم تازه است که همان عقل وحیانی می باشد، چرا که پیامبر از خواندن و نوشتن محروم است، چون سواد اصطلاحی ندارد؛ مقصود، فهم مسائل تازه و بی سابقه است. وحی تدریجی هم در واقع تأیید عمل پیامبرصلی الله علیه وآله و علی علیه السلام است.

پاسخ اشکال فوق

در پاسخ می گوییم: آیه نفرموده از روی نوشته بخواند، بلکه مقصود این است که پیامبر می تواند آنچه را وحی شده، تکرار کند. وحی تدریجی هم در راستای تأیید عمل پیامبر نیست، بلکه عمل رسول صلی الله علیه وآله مطابق با وحی الهی است، چون قرآن می گوید: «و ما ینطق عن الهوی * ان هو الاّ وحی یوحی».(48) سخنان پیامبر از وحی سرچشمه می گیرد. گاهی عین کلام خدا را به مردم منتقل می فرماید که آیات قرآن می شود، و گاهی مضامین وحی را بازگو می نماید که سنت و حدیث نام می گیرد و عمل او نیز برگرفته از وحی می باشد.

ما بر این باوریم که گفتار و کردار حضرت محمدصلی الله علیه وآله مطابق با عقل نیز هست؛ یعنی وحی الهی بعضاً منطبق بر احکام عقلی است: «کلما حکم به العقل حکم به الشرع؛ هر جا که عقل، حکم صریح، مستقل و روشنی داشته باشد، شارع مقدس نیز حکمی مطابق آن دارد»؛ به این معنا که حکم عقلانی، مطابق حکم وحیانی است؛ مثلاً گسترش عدالت، یک حکم عقلانی است؛ قرآن هم می فرماید: «اعدلوا هو اقرب للتقوی؛(49) عدالت به خرج بدهید که به تقوا نزدیک تر است.»

در موارد خاصی که حکم عقلانی وجود داشته باشد، وحی الهی نیز آن را تأیید می کند. در باره رهبران الهی می فرماید: «و اوحینا الیهم فعل الخیرات و اقام الصلوة و ایتاء الزکوة و کانوا لنا عابدین»؛(50) این همان وحی به معنای اصطلاحی است؛ یعنی احکام و افعالی را در قالب فرایض، اخلاق و مقررات به آنان وحی کردیم. فعل اخلاقی و عمل اجتماعی می تواند با عقلانیت سازگار باشد.

اگر مقصود از وحی عقلانی چیزی شبیه به الهامات فطری و وجدانی باشد، مناقشه در اصطلاح نداریم؛ یعنی پیامبرصلی الله علیه وآله و علی علیه السلام به مرتبه ای رسیده اند که وحیانی می اندیشند و وحیانی عمل می کنند. در ادامه می نویسد: این که امام زمان علیه السلام را شریک قرآن لقب می دهند، به دلیل این است که قرآن را تبیین و احیا می سازد و به اجرا می گذارد، و کتاب خدا و عترت پیامبر بدین دلیل امانت سنگین و گران بها هستند، چون که قرآنی فکر می کنند و مبیّن و مجری آن می باشند و همه ابعادش را برای مردم روشن می نمایند. می توان گفت عترت پیامبرصلی الله علیه وآله وحیانی می اندیشند و عمل می کنند، و در همین راستاست که انتصاب حضرت علی علیه السلام به عنوان خلیفه، موجب تکمیل دین و اتمام نعمت است، ولی وحی اصطلاحی به معنای القا در دل افراد از مبدأ خارجی است و اگر به مفهوم جوشیدن حقایق از باطن عقل و فطرت باشد، از نوع وحی ذاتی و الهام درونی است، نه وحی اصطلاحی.

وانگهی، امامان معصوم علیهم السلام به هدایت الهی هدایت شده و علم لدنّی دارند و هر چه را بخواهند برای آنان مکشوف می گردد. البته علم لدنّی یک نوع علم حضوری و افاضی است که ابواب آن را پیامبرصلی الله علیه وآله به امامان معصوم علیهم السلام تعلیم داده، سپس به یُمن عصمت و عنایت باری تعالی، چنین استعدادی در امام معصوم علیه السلام نهاده شده است که هر گاه اراده کند، حقایق برایش مکشوف می گردد. این سخن بگذار تا وقت دگر.

پرسش های متن پایه یک

1 - کدام مورد از موارد زیر اعجاز قرآن به شمار می رود؟

الف) نظم و اسلوب کلامی.

ب) هماهنگی مضامین بلند آیات با یکدیگر.

ج) هماهنگی سبک و اسلوب با مضامین بلند آیات.

د) مفاهیم معقول و منطقی آیات الهی.

2 - آیات نازل شده بر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در طول 23 سال:

الف) از نظر بلاغت، متفاوت بوده است.

ب) در زمینه بلاغت با هم فرقی نداشتند.

ج) از حیث استحکام و در برداشتن حقایق علمی، متفاوت بودند.

د) از نظر اعتبار و ارزش با هم فرق داشتند.

3 - کدام مورد به کانون احساس مربوط است؟

الف) بلاغت.

ب) مفاهیم آیات قرآن.

ج) بلاغت و فصاحت و مضامین عالی قرآن کریم.

د) منطق و عقل.

4 - کدام گزینه صحیح نیست؟

الف) چون قرآن کریم با همه علوم و معارف بشری آمیخته است، یک هدف را دنبال نمی کند.

ب) مضامین آیات قرآن با عقل و روح و فکر انسان، منطبق است.

ج) فصاحت، از مقوله جمال است.

د) قرآن کریم، جمال ظاهری را با زیبایی معنوی و عقل و منطق را با احساس قلبی یک جا جمع می کند.

5 - مصحف حضرت زهراعلیها السلام:

الف) بخشی از قرآن است.

ب) با مصحف حضرت علی علیه السلام یکی است.

ج) سه برابر قرآن کریم است.

د) با نظارت و تصویب شخص حضرت علی علیه السلام تنظیم شده است.

6 - این جمله از کیست؟ «اگر یک آیه در میان کلمات دیگران قرار گیرد، همچون ستاره فروزان در شب تاریک می درخشد.»

الف) بوعلی سینا.

ب) مسیلمه.

ج) گوته (شاعر آلمانی).

د) ابوالعلاء معرّی.

7 - کدام گزینه در باره وحی صحیح است؟

الف) از طریق وحی، مطلبی بدون تجربه عملی و عقلانی در اختیار انسان قرار می گیرد.

ب) آنچه شیطان و جن القا می کند، از موارد وحی الهی به شمار می رود.

ج) وحی، عبارت است از القای پیام از طرف یک مبدأ داخلی در باطن انسان.

د) وحی در مورد امامان، تشریعی است.

8 - کدام مورد مناسب نقطه چین است؟ اگر جمله ای را از قرآن حذف کنیم یا بر آن بیفزاییم، مانند وصله ......... به ........ پارچه است.

الف) ابریشم - بهترین.

ب) کهنه ای - بدترین.

ج) محسوس - یک.

د) کهنه ای - بهترین.

9 - قرآن کریم در عصر کدام خلیفه نقطه گذاری شد؟

الف) خلیفه دوم.

ب) عثمان.

ج) عبدالملک مروان.

د) خلیفه اول.

10 - کدام گزینه در مورد تحدی صحیح است؟

الف) مقصود از تحدی با قرآن این است که جمله ها و عبارت هایی را با مفاهیم عالی یا پوچ با اقتباس از آیات قرآن بسازیم.

ب) در تحدی با قرآن کریم، آوردن جملات هموزن با آهنگی یک نواخت و وجود فواصل بین جمله ها، کافی نیست.

ج) اگر فرضاً سوره کوثر جزء قرآن نبود و شخصی آن را در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله یا پس از آن عرضه می کرد، تحدی با قرآن به شمار نمی رفت.

د) اقتباس جمله هایی از قرآن و ردیف کردن آنها به سبک قرآن، سرقت به شمار نمی رود و تحدی است.

11 - کدام مورد، یک نوع پیام غیبی مخفی است که از سوی فرشته یا جن، در خواب یا بیداری بر قلب بعضی انسان ها القا می شود؟

الف) الهامات غریزی انسان ها.

ب) وحی.

ج) الهام فطری.

د) تفهیم ذاتی.

12 - این جمله از کیست؟ «باب وحی پیامبر، غیر از باب تفکر عقلانی است.»

الف) علامه محمد تقی جعفری رحمه الله.

ب) علامه طباطبائی رحمه الله.

ج) متفکر شهید مرتضی مطهری رحمه الله.

د) امام محمد غزالی.

13 - چه چیزی باعث رشد نوابغ شده و به آنان کمک می کند تا با استفاده از نبوغ خود، محیط را متحول سازند؟

الف) ماندن در محیطهای ساکت.

ب) زندگی کردن در محیطهای جاهلانه.

ج) مستقر بودن در محیطهای علم و تمدن.

د) متأثّر شدن از محیط طبیعی و اجتماعی حاکم بر جامعه.

14 - به عقیده نویسنده، قرآن کریم:

الف) معجزه ای است همانند اژدها شدن عصای موسی علیه السلام.

ب) از سنخ درمان بیماران صعب العلاج به دست حضرت موسی علیه السلام.

ج) معجزه است از جنس کلام که نوابغ و ادیبان دیروز و امروز، در برابر تحدی آن عاجزند.

د) مولود تراوشات عقلانی و نبوغ باطنی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله است.

15 - چرا مسلمانان در صدر اسلام مایل بودند رومیان پیروز شوند؟

الف) چون آنان اهل کتاب بودند.

ب) زیرا مسلمانان با آنان پیمان بسته بودند.

ج) برای این که رقیب آنان به مسلمانان اهانت کرده بود.

د) چون ایرانیان زرتشتی بودند و اهل کتاب شناخته نمی شدند.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر