ماهان شبکه ایرانیان

گوهر و صدف دین (۷)

بسیاری از افراد قانونمند، از کرامات انسانی بی بهره، و به جای فضائل انسانی و عزت ذاتی، گرفتار رذائل و فرومایگی و ذلت نفس می باشند . هر کریم النفسی قانونمند است، ولی هر قانونمندی کریم النفس نیست .

محاسن و مکارم اخلاق

بسیاری از افراد قانونمند، از کرامات انسانی بی بهره، و به جای فضائل انسانی و عزت ذاتی، گرفتار رذائل و فرومایگی و ذلت نفس می باشند . هر کریم النفسی قانونمند است، ولی هر قانونمندی کریم النفس نیست .

مقالات پیشین درباره محاسن اخلاق، توضیحاتی دادیم، ولی درباره مکارم اخلاق، حق مطلب ادا نشد .

برگمون - از دانشمندان الهی غرب - معتقد بود که اخلاق، دو قسم است:

یکی اخلاقی که طبیعت، به خاطر مصالح اجتماعی و عمومی و حفظ جامعه، به فشار ایجاب می کند و دیگری اخلاقی که مقتضای نفوس قدسیه است . چنین اخلاقی مربوط به جاذبه ای است که از عالم بالا می رسد . این امر، الهی است . هم کمال فرد است و هم کمال جامعه . یکی اخلاقی سکونی و دیگری اخلاقی حرکتی است . اولی به عبارت در می آید و دومی یا به عبارت در نمی آید، یا بسیار دشوار . اولی دنیوی است و دومی الهی است (1) .

گروه های سه گانه مردم از لحاظ اخلاقی

در حقیقت، می توان مردم را به سه گروه تقسیم کرد:

گروه اول

این گروه، خلق و خوی حیوانی دارند و از این مرحله پا را فراتر نمی گذارند، به فرمایش امیرالمؤمنین علیه السلام:

«الصورة صورة انسان و القلب قلب حیوان، لا یعرف باب الهدی فیتبعه و لا باب العمی فیصد عنه فذلک میت الاحیاء» (2) .

«صورت، صورت انسان و قلب، قلب حیوان است . نه باب هدایت می شناسد که پیروی کند و نه باب کوری و ضلالت می شناسد که از آن دوری کند . او مرده زندگان است » .

گر به صورت، آدمی انسان بود

احمد و بوجهل هم یکسان بود

احمد و بوجهل در بتخانه رفت

زین شدن تا آن شدن فرقی است زفت

این درآید سر نهند آن را بتان

و آن درآید سر نهد چون امتان

نقش بر دیوار مثل آدم است

بنگر از صورت چه چیز او را کم است

برای زندگی بشر سه مرحله قائل بود: حیوانی، انسانی و ملکوتی . در مرحله حیوانی; او فقط اسیر تاثرات حسی، و زندگیش انفعالی و تخیلی است . مانند زندگی کودکان . در مرحله انسانی; انسان، فکر می کند و صاحب اراده و اختیار است و خود را به خوبی درک می کند . خوبیها و بدیها را می شناسد و می تواند انتخاب کند . در مرحله ملکوتی; انسان، از خودبینی و منی می گذرد و جویای حق می شود، زیرا بر سر دوراهی هواپرستی و خودپرستی قرار دارد . او به خوبی می داند که اگر تسلیم انفعالات شود، در طبیعت، مستهلک و اگر قوه روحانی خود را بپرورد، به خدا نزدیک می شود (3) .

آری مردمی که خلق و خوی حیوانی دارند، از این مرحله پست حیوانی پا را فراتر نمی گذارند . اینها از خود عقلانی و انسانی به دور افتاده و نفس حیوانی آنها که مرتبه نازله وجود آنهاست، بر آنها حاکم است . در این مرتبه «او» حاکم است . در این مرتبه، گوهر حقیقت انسان یک طرف و «او» که در لسان شرع از آن به «نفس » تعبیر می شود، در طرف دیگر قرار می گیرد .

حضرت یعقوب، دو بار به فرزندان خود که برای یوسف، دام خطر گسترده بودند، گفت:

«... بل سولت لکم انفسکم امرا فصبر جمیل ...» (4)

«بلکه نفس شما کار ناپسندی را در نظر شما زینت داده است و من صبر جمیل پیشه می کنم » .

یکی هنگامی که پیراهن خون آلود یوسف را که به دروغ، مدعی بودند که آلوده به خون یوسف است و گرگ او را خورده، نزد او آوردند و دیگری هنگامی که برادر مادری یوسف، در مصر به اتهام دزدی بازداشت شد و به توصیه برادر بزرگتر که در مصر مانده بود، نزد پدر آمدند و گفتند: فرزندت دزدی کرده و ما جز آنچه می دانیم، نمی گوییم و حافظ غیب نیستیم .

این نفس، در مقابل انسانیت انسان قرار گرفته و نفس «او» و انسانیت انسان، «من » است . «او» اگر در خدمت عقل قرار گیرد، «من » انسان تعالی و تکامل می یابد و اگر چنین نباشد، «من » سقوط می کند . نفس گاهی همان «من » عالی است که در انسانهای والامقام چنین است . حضرت موسی علیه السلام به درگاه خدا عرض می کند:

«... رب انی ظلمت نفسی فاغفر لی ...» (5) .

«پروردگارا به خودم ظلم کردم، مرا بیامرز» .

مقصود این است که «من » سافل به «من » عالی ظلم کرده است و اگر خداوند، مغفرت ندهد، آثار این ظلم - که در موسی ترک اولی است - باقی می ماند .

«بلقیس » هم به هنگام تشرف به محضر «سلیمان » ، همین کلمه را بر زبان آورد و گفت:

«... رب انی ظلمت نفسی و اسلمت ...» (6) .

«پروردگارا (در گذشته) به خودم ظلم کردم و (اکنون) در برابر خدا تسلیم شدم » .

او برای این که ظلم به نفس را خاتمه بخشد، ایمان آورد .

گروه دوم

گروه دوم به تعدیل غرایز می پردازند و اخلاق اجتماعی را محترم می شمارند و از مرحله حیوانی گامی فراتر می روند . منتهی رعایت اخلاق را به خاطر جلب منافع و دفع مضار انجام می دهند . اینها همانهایند که مطابق روایات، اهل محاسن اخلاقند، اما هنوز به کمال نهایی - یعنی مکارم اخلاق - نرسیده اند .

اینان اگر به کسی سیلی نمی زنند، از ترس این است که سیلی بخورند و اگر بددهنی نمی کنند، به خاطر این است که از چشم مردم نیفتند و احترام و محبوبیت خود را از دست ندهند . بنابراین، اگر از ترس این عواقب نباشد، از سیلی زدن و بددهنی کردن و هرگونه رفتار زشتی پرهیز نمی کنند .

بارها دیده و شنیده ایم که افرادی در شب و روز هلاکت فلان; مرتکب کارهای غیر اخلاقی می شدند و سخنانی رکیکی که دور از شان یک انسان مسلمان است، بر زبان می راندند، چرا که به غلط باورشان آمده بود که در آن زمان، «رفع القلم » ! .

آری اگر این ها بدانند که از مجازات اخروی مصونیت دارند و اگر احساس کنند که در جامعه، گرفتار بدنامی و کیفرهای عرفی و شرعی نمی شوند، خود را آزاد تلقی می کنند و مهار و افسار تمدن و اخلاق و مدنیت را می گسلند .

گروه سوم

این گروه، انسانهایی ممتاز و برجسته اند . اینها اخلاق را برای حطام دنیا و محبوبیتهای کاذب و جاه و جلال و مقام پوشالی و زودگذر نمی خواهند . آنها نه به این منافع، ارج می نهند و نه از ضررهای مادی و دنیوی بیم و هراسی در دل راه می دهند .

آنچه برای آنها مهم است، کرامت نفسانی است . اقتضای نفوس کریمه و «من برتر» آنها این است که پاک زندگی کنند . گفتار و کردار و پندار، معلول نفس است . میان علت و معلول یا اثر و منشا اثر، باید سنخیت باشد . «از کوزه همان تراود که در اوست » . ماه و خورشید، نور می افشانند . گل یاس، عطرافشانی می کند . لاشه گندیده، بوی بد در فضا می پراکند . به گفته مولوی:

مه فشاند نور و سگ عوعو کند

هرکسی بر خلقت خود می تند

چون که سرکه سرکگی افزون کند

پس شکر را واجب افزونی بود

نفس گرامی پیامبر، به کرامت مطلق رسیده است . دیدیم که در آیه 159 سوره آل عمران، حسن خلق پیامبر، راز موفقیت او شمرده شده و خداوند خاطرنشان کرده است که اگر سوء خلق و تندخویی بر پیامبر حاکم بود، هرگز مردم به او نمی گرویدند و او در میان مردم، تنها می ماند و در نتیجه برنامه رسالت، به ثمر نمی رسید . سپس در ذیل همان آیه آمده است که:

«... فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فی الامر فاذا عزمت فتوکل علی الله ان الله یحب المتوکلین » (7) .

«از خطای آنها در گذر و برای آنها استغفار کن و در امر سیاست با آنها مشورت کن و هنگامی که تصمیم گرفتی، بر خدا توکل کن; که خداوند، متوکلان را دوست می دارد» .

این دستورات چهارگانه، به کرامت نفس قدسی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله باز می گردد . نفس قدسی، انتقام جو نیست . آنهایی که از انتقام لذت می برند و از عفو، ناراحت می شوند، نفس کریمه ندارند . نفس کریمه، نه تنها اهل عفو است که برای شخصی که مورد عفو و بخشودگی او قرار گرفته، طلب آمرزش هم می کند . آنهایی که در مکتب نبوت، درس زندگی آموخته اند، چنین اند .

مالک اشتر - که سردار برجسته میادین نبرد حق و باطل بود - در بازار کوفه، مورد اهانت سبزی فروشی واقع شد . او به خطا، بر سر و لباس مالک، سبزیهای گندیده ریخت و برای این کار زشت خود عذرخواهی هم نکرد . ولی مالک، کریمانه از آنجا گذشت و اعتنائی نکرد . مغازه داری در آن نزدیکی، مالک را به سبزی فروش معرفی کرد و او تصمیم گرفت که خود را به او برساند و عذرخواهی کند . قدری دوید تا خود را به مالک برساند . سرانجام او را در مسجدی یافت که مشغول نماز بود . صبر کرد تا نماز مالک تمام شد . آنگاه خود را به دست و پای او انداخت و زبان به عذرخواهی گشود . مالک گفت: نیازی به عذرخواهی نیست . من به مسجد آمدم تا برای تو طلب مغفرت کنم (8) .

پس از عفو و استغفار، نوبت به مشاوره می رسد . مشورت با اشخاص به معنای احترام به شخصیت و به حساب آوردن رای و نظر و اندیشه آنهاست . نفوس کریمه، می کوشند که به انسانها شخصیت دهند . از افرادی که به آنها شخصیت داده می شود، هرگونه انتظاری معقول است . ولی هرگاه از آنها سلب شخصیت شود، هیچ انتظاری از آنها معقول نیست .

پیامبران، مربی نفوس اند . آنها برای دیگران، الگوی اند . آنها مردم شناسند . معرفة النفس آنها - خواه نسبت به خود و خواه سبت به دیگران - فوق هر معرفتی است . ما باید از آنها درس خودشناسی بیاموزیم و از آنها یاد بگیریم که در برابر خود انسانی، چه وظائفی داریم . ما باید چه کنیم که به مقام اعلای مکارم اخلاقی برسیم . چه کارهایی «من » نازل را به درجه «من » عالی; و «من » عالی را به درجه «من » اعلی و برتر می رساند .

از «او» تا «من » و از «من » تا «من برتر» چقدر فاصله است . «من برتر» چیست؟ آیا همان است که به دهنه اجتماعی مهارش کرده اند، یا همان است که به مرتبه آزادی مطلق رسیده و هیچ دهنه ای لازم ندارد . دهنه مال وحشی هاست نه مال انسانهای واقعی که در جاده کرامت راه می پویند و وجود آنها جز خیر و خوبی و کمال نیست .

آخرین مرحله، عزم و توکل است . اکنون که به رای و اندیشه مردم بها داده، باید خود را به خدا بسپارد . «او» ; هم مردمی و هم الهی است . نه این که مردم را در برابر خدا قرار دهد، بلکه مردم سالاری او از خداخواهی او ناشی می شود .

امروز، بعضی ندانسته، جمهوریت و اسلامیت را دو پدیده جدا از هم تلقی می کنند . همین سبب شده است که گرفتار ثنویت شوند . گویی رسوبات ثنویت زرتشتی هنوز هم در اعماق وجود اینها باقی است .

بعید نیست که برخی می خواهند اسلامیت را کم رنگ جلوه دهند اینها ریگی به کفش دارند .

حقیقت این است که هرچه هست، همان اسلام است . اسلام خود به خود، مردمی و مشاوره ای است . عفو و استغفار و مشاوره و توکل، چهار دستور دین است . نه این که یک طرف، دین است و یک طرف مردم . نادانی یا خیانت است که دین و مردم را در کنار یکدیگر قرار دهند . دانش و امانت اقتضا دارد که بها دادن به مردم را هم از اسلام بیاموزیم . این است رمز کریم بودن و رامت بخشیدن به نفوس .

مردی به محضر امام صادق علیه السلام عرض کرد:

«اخبرنی بمکارم الاخلاق » «مرا از مکارم اخلاق، خبر ده » .

حضرت فرمود:

«العفو عمن ظلمک و صلة من قطعک و اعطاء من حرمک و قول الحق و لو علی من ظلمک » (9) .

«بخشودن کسی که به تو ظلم کرده و وصل شدن به کسی که از تو بریده و بخشیدن به کسی که تو را محروم کرده و گفتن حق، هرچند درباره کسی که به تو ظلم کرده است » .

انبیای الهی به کرامت اخلاقی آراسته اند و می کوشند که مردم را هم به این مرتبه والای اخلاقی برسانند . رهبر بزرگ اسلام فرمود:

«انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق » (10) . «جز این نیست که من برای تکمیل و تتمیم مکارم اخلاقی برگزیده شده ام » .

در حدیث دیگری آمده است که:

«ان الله خص الانبیاء بمکارم الاخلاق » (11) . «خداوند، پیامبران را به مکارم اخلاق، مخصوص فرموده است » .

این سخن به این معنا نیست که آنها به محاسن اخلاق توجه نداشته اند . امام سجاد علیه السلام از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل کرده است که فرمود:

«بعثت بمکارم الاخلاق و محاسنها» (12) . «من به مکارم و محاسن اخلاق، مبعوث شده ام » .

البته محاسن اخلاق، مقدمه مکارم اخلاق است . کسی که به مکارم اخلاق رسیده است، از محاسن اخلاق هم برخوردار است . «چون که صد آمد، نود هم پیش ماست » . ولی آنهایی که به محاسن اخلاق رسیده اند، معلوم نیست که به مکارم اخلاق هم رسیده باشند . به همین جهت است که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

«ذللوا اخلاقکم بالمحاسن و قودوها الی المکارم » (13) . «اخلاقتان را با صفات نیکو رام کنید و آن را به سوی مکارم اخلاق سوق دهید» .

البته انسان، به لحاظ آفرینش، کرامت دارد . آفریدگار بزرگ، در آیه کریمه «و لقد کرمنا بنی آدم ...» (14) . اعلام داشته است که بر اندام انسان، جامه کرامت و فضیلت پوشیده و خشکی و دریا را در زیر سیطره قدرت او قرار داده و از روزی و خوراکی پاک و طیب، او را بهره مند ساخته است . مهم این است که انسان کاری نکند که کرامت و فضیلت و عزت خود را از دست بدهد، بلکه با تکیه بر استعدادهای خداداد درونی و نعمتهای ظاهری و باطنی، خود را کریمتر و فاضل تر و عزیزتر گرداند، نه این که سرمایه های کرامت و فضیلت و عزت را ببازد و در ورطه دنائت و رذیلت و ذلت گرفتار آید .

آن که به کرامت و فضیلت و عزت ذاتی و خدادادی خود واقف است، تن به دنائت و رذیلت و ذلت نمی دهد . او می داند که بها دادن به شهوات، نه تنها اوصاف عالیه را از انسان می گیرد، بلکه انسانیت را هم از او سلب می کند . بی جهت نیست که مولای کریمان و امیر - به حق - مؤمنان علی علیه السلام فرمود:

«من کرمت علیه نفسه هانت علیه شهواته » (15) . «هرکس نفسش را به کرامت می شناسد، شهواتش برایش خوار و بی ارزش است » .

کسانی - همچون آناتول فرانس - (16) که اخلاق را در حفظ بهداشت خلاصه می کند، باید بدانند که یک بهداشتی بی اخلاق، کرامت و فضیلت و عزت نفس ندارد . او فحشا را بر ازدواج و سگان کوچک را بر کودکان معصوم و فنای ملک و ملت را بر شوکت و آبادانی آن، ترجیح می دهد .

آنان که - هگل وار (17) - اخلاق را در قانونمندی خلاصه می کنند، باید بدانند که بسیاری از افراد قانونمند، از کرامات انسانی بی بهره و به جای فضائل نفسانی و عزت ذاتی گرفتار رذائل و فرومایگی و ذلت نفس می باشند . آری هرکریم النفسی قانونمند است، ولی هر قانونمندی کریم النفس نیست .

پی نوشت:

1) سیر حکمت در اروپا، ج 3، ص 183 .

2) نهج البلاغه، خطبه 86 .

3) سیر حکمت در اروپا، ج 2، ص 62 .

4) یوسف: 18 و 83 .

5) قصص: 16 .

6) نمل: 44 .

7) آل عمران، 159 .

8) ترجمه و شرح نهج البلاغه فیض الاسلام، صفحه 981 .

9) امالی صدوق، ص 169 .

10) سفینة البحار، ج 1، ص 410 (خلق) .

11) همان .

12) مشکاة الانوار، ص 243 .

13) تحف العقول، ص 224 .

14) اسراء، 70 .

15) نهج البلاغه، حکمت 441 .

16) لذات فلسفه، ص 113 .

17) سیر حکمت در اروپا، 3، 38 .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان