چکیده:
به نظر آقای زهیری دولت مدرن با اخلاق خداحافظی کرده است . مدرنیته خود جای دین را گرفته و حفظ قدرت، بدون توجه به انگیزه های اخلاقی مورد نظر است . تجربه دولت دینی ایران می تواند نمونه آرمانی از دولت اخلاقی در دنیای امروز باشد .
دولت مهم ترین منبع تدوین قواعد و اجرای تصمیمات و تخصیص ارزش های مادی و معنوی به شمار می آید . کارویژه اساسی دولت، برقراری نظم اجتماعی و سامان مطالبات اعضای جامعه سیاسی برای رسیدن به وضع مطلوب و سعادت آن اعضا می باشد . اینکه دولت در قالب چه ساختاری و بر مبنای چه نوع ارزش هایی، امکان تحقق چنین کارویژه هایی را فراهم می سازد، طیف گسترده ای از نظریه های مربوط به دولت را به وجود آورده است .
بسیاری از اندیشمندان سیاسی به دنبال ایجاد نظم مطلوب، در جست وجوی سازوکارهای اخلاقی بوده اند و بدین ترتیب مفاهیمی چون اخلاق، ارزش و فضیلت، اغلب در دانش و ادبیات سیاسی آنان به کار رفته است . به رغم رویکردهای متفاوت، آنان در پاسخ به بحران های سیاسی عصر خود که اغلب مبتنی بر روش های غیراخلاقی دولت ها بوده است، به ترسیم دولت مطلوب و فضیلت مدار پرداخته و آن را به زمامداران عصر خویش تجویز می نمودند .
دوران جدید که عصر مدرنیته نامیده می شود، دو جنبه بنیانی دارد: یکی جنبه تخریبی، یعنی نفی حاکمیت کلیسا و دیگری جنبه ترمیمی، یعنی قبول حاکمیت علم . در این میان، بیرون نهادن خدا از سیاست و معیشت و خودآیینی به جای خداآیینی و انزوای ایمان و دین پیرایی، خصلت برجسته این دوران گردید . گسترش روزافزون تکنولوژی و غلبه فزاینده شیوه های علمی در زیست انسانی، به تدریج انسان مدرن را از روا داشتن ارزش های اخلاقی الزام آور، دور ساخته، همه چیز را در محکمه عقل به نقد می کشد .
دین پیرایی از ساحت دولت مدرن
مدرنیته، دین دنیای جدید است . تجدد، امروز، تبدیل به نوعی دیانت شده است که حتی مؤمنان ادیان الاهی هم در عمل متجددند . هورکهایمرو آدورنو معتقدند که مسئله سلطه بر طبیعت، انسان را با موضوع قدرت، آمیزش داد . قدرت و آگاهی در این مورد بسیار به هم نزدیک شده اند . در رویکرد اندیشمندانی نظیر جرمی بنتام که نوعی تبعیت از دولت ماکیاولی است، حفظ اصل قوه قهریه، حکومتی بدون توجه به انگیزه های اخلاقی، مورد نظر است . زمانی که وی، صیانت از حق و ایجاد خوشبختی برای مردم را فضیلتی می داند که دولت همواره می بایست در صدد تحقق آن برآید، فضیلت را این گونه توضیح می دهد:
فضیلت تنها به علت لذاتی که از کاربرد آن ناشی می شود، مطلوب است و رذیلت نیز تنها بدان علت نامطلوب است که موجب درد می شود . به همین گونه، خیراخلاقی تنها به علت گرایش آن به تامین منافع جسمی خوب است و شراخلاقی به علت گرایش آن به ایجاد گزند جسمی بد است .
هرچند در مورد جایگاه ارزش های اخلاقی در دولت مدرن، اندیشمندان غرب، طیف های متعدد و متنوعی را تشکیل می دهند، اما اغلب با تکیه بر مکتب واقع گرایی سیاسی، علاقه ای به رعایت اصول اخلاقی در حوزه سیاست از خود نشان نمی دهند; اگر چه سعی دارند اقدامات خود را توجیه اخلاقی کنند .
ناکارآمدی رویکردهای ایده آلیستی و رشد علم و تکنولوژی که دارای خاستگاه بشری و متکی بر عقل خودبنیاد بود، شیفتگی به اندیشه های اخلاقی را به چالش انداخت . جان دیوئی معتقد است که آن دسته از هنجارهای اخلاقی که امروزه متداول است، محصول زمانی است که روش های علمی وارد عرصه زندگی انسان نشده بود، و تا زمانی که اخلاق در مقابل علم مقاومت کند، صرفا صورت ضدعلمی خواهد داشت .
پیامد چنین تحولی، جدایی میان دانش و ارزش، دین و علم و نیز اخلاق و سیاست را در برداشت که به تعبیر «مکنتایر» در کتاب «پایان فضیلت » ، جوامع نو دچار یک بلا و فاجعه اخلاقی گشته اند .
دولت اخلاقی در رویکرد اندیشمندان مسلمان
جوهر اندیشه های سیاسی نزد متفکران مسلمان، مبتنی بر آموزه هایی است که از یک نظام منسجم دینی حاصل می آید . به رغم اختلافات عمده ای که در آموزه های کلامی مذاهب گوناگون در میان مسلمانان وجود دارد، در بحث از دولت اخلاقی نزد آنان، نوعی قرابت فکری مشاهده می شود . این قرابت حاصل پیوند وثیقی است که میان دین و اخلاق وجود دارد . بنابراین برای شناسایی معیار فضیلت اخلاقی و مسیرهای دست یابی به کمال انسانی، باید به متون مقدس و آموزه های دینی مراجعه شود . در سنت فکری مسلمانان، فرامین اخلاقی، همان اوامر الاهی اند . معیار فضیلت اخلاقی و غایت کنش های اخلاقی، فلاح و رستگاری و وصول به مقام قرب الاهی و خلیفة اللهی است که حیات معنوی انسان را در بر می گیرد و از جنس ایمان است . با تکیه بر همین بنیاد معرفتی است که پیوند اخلاق با سیاست نیز درک می شود; چرا که این پیوند برای ایجاد نظمی در اجتماع فاضله است . در مجموع سامان سیاست نزد اندیشمندان مسلمان را باید در دل اهداف اخلاقی جست وجو کرد و خود به تنهایی هدف نمی باشد .
تاسیس جمهوری اسلامی با هدف نوسازی جامعه بر اساس احکام شریعت، بر اندیشه های سیاسی معمار آن، امام خمینی، استوار بوده است . در رویکرد امام خمینی چشم انداز نوینی به دانش فنی و عقلانیت تمدن جدید فراهم آمد که اگرچه آن را مورد نقد جدی قرار می داد، یکسره به نفی آن نپرداخت . در ادبیات سیاسی وی دولت به مثابه نهادی که به نظم سیاسی مسلمین یاری می رساند، به استخدام ارزش های فضیلت مدارانه درآمد; بدون آنکه دانش مورد نیاز تحول و اداره دولت مورد غفلت قرار گیرد .
در این میان تجربه دولت دینی در ایران می تواند نمونه آرمانی از دولت اخلاقی در دنیای امروز باشد . شرایط ایران امروز در پرتو جریانات سیاسی قدرتمندی قرار دارد که هر کدام در درون چارچوب های سیاسی و اجتماعی مختلف، پاسخ های متفاوتی را ارائه می کنند . چالش میان آنان، علاوه بر تشدید بحران مشروعیت، بحران هویت را نیز در پی خواهد داشت . بنابراین نخستین گام در دولت سازی، ایجاد نوعی انسجام درونی و هم زیستی میان بخش های مختلف جامعه است .
اشاره
1 . آقای زهیری اشارات درستی در زمینه رابطه دولت مدرن با اخلاق دارند . وضعیت به هم ریختگی اخلاقی جوامع مدرن معلول عوامل زیر است: الف) حاکمیت نگرش صرفا تجربی و پوزیتیویستی به جهان; ب) جداسازی دو حوزه علم و اخلاق و به عبارت دیگر دو حوزه توصیف و ارزش; ج) حاکمیت اومانیسم و جانشینی انسان به جای خدا; د) اصالت و ارزش یافتن قدرت; ه) نزدیک شدن قدرت و دانش به موازات دور شدن آن دو از اخلاق و ارزش . تجربه دولت مدرن در دو قرن اخیر، با تکیه بر علم گرایی محض و دانش فنی پیچیده، به وادی مبهم و تاریکی گام نهاده است که آثار ویرانگری در جامعه، محیطزیست، خانواده، تفکر و اندیشه خلاق و ... گذاشته است . فیلسوفان بسیاری به نقد مدرنیته پرداخته اند که از جمله آنها فیلسوفان پست مدرن هستند . اما آنها بیش از آنکه توان یا شاید اراده یافتن راه حل مشکلات را داشته باشند، آسوده تر یافتند که به نقد مدرنیته بنشینند . بسیاری از آنان روی بازگشت به دین و معنویت از دست رفته را ندارند . برخی نیز اراده آن را ندارند، علی رغم اینکه می دانند راه چاره در چیست .
2 . تاسیس جمهوری اسلامی در زمینه احیای دین و اخلاق و رفع نابسامانی های دولت های مدرن، امیدهای زیادی را در دل ها برافروخت که شعله آن هنوز پرفروغ است . اما پیدایش این امیدها کافی نیست . چنان که اعلام این نظر که «تجربه دولت دینی در ایران می تواند نمونه آرمانی از دولت اخلاقی در دنیای امروز باشد» نیز کافی نیست . باید با ذکر دقیق آثار بر پایی این نظام دینی بر جامعه ایران و نیز دیگر جوامع، این موضوع را به اثبات رساند . این کار، گو اینکه دشوار است، اما شدنی است .
3 . هم چنان که نویسنده محترم در فقره پایانی مقاله خود به طور گذرا مسئله سیاست زدگی جامعه و دولت اسلامی ایران را تذکر دادند، باید این موضوع را بیشتر مورد توجه قرار داد و در ایجاد الگویی موفق از دولت اخلاقی نظریه پردازی کرد . توصیه نویسنده محترم درست است که: «نخستین گام در دولت سازی، ایجاد نوعی انسجام درونی و هم زیستی میان بخش های مختلف جامعه است » ، اما باید نشان داد که با وجود دیدگاه های مختلف در عرصه چگونگی برپاساختن دولت دینی و اخلاقی، چگونه می توان به این انسجام دست یافت . در هر حال نیازمند نظریه پردازی در زمینه دولت اخلاقی هستیم .
4 . اینکه نویسنده محترم می گویند: «در سنت فکری مسلمانان، فرامین اخلاقی، همان اوامر الاهی اند» ، رایحه ای از اشعری گری دارد که به طور قطع مقصود و منظور ایشان نبوده است . ممکن است در نظر عامه مسلمانان چنین برداشت همراه با مسامحه وجود داشته باشد، اما در نظر متفکران مسلمان این همانی میان فرامین اخلاقی و اوامر الاهی وجود ندارد، مگر در نزد گروهی از اشاعره .