تصویر ایران در دائرة المعارف امریکانا(۱)

ناقدان: محمود تقی زاده داوری، محمدرضا غفوریان،

ناقدان: محمود تقی زاده داوری، محمدرضا غفوریان،

منوچهر محمدی، و عبدالمجید ناصری داودی

اشاره

مقاله «تصویر ایران در دائرة المعارف امریکانا» ترجمه و نقد یکی از مقالات شیعی دائرة المعارف امریکانا می باشد که تحت عنوان «تصویر شیعه در دائرة المعارف امریکانا» در دست چاپ است. خوانندگان گرامی جهت آشنایی بیشتر با مجموعه می توانند به شماره اول همین مجله مراجعه نمایند.

مقدمه

قریب 98 درصد کل جمعیت ایران را مسلمانان تشکیل می دهند. بیش از 90 درصد این گروه به اهل تشیّع و بقیه که بیشتر کرد، بلوچ و ترکمن هستند به اهل تسنّن وابسته اند. شیعیان ایران به فرقه «امامیه»، که فرقه اصلی موجود شیعه

است، وابسته اند. شیعه امامیه، که به «اثنی عشریه» نیز معروف است، دوازده امام یا رهبران ملهم از سوی خدا را، که نخستین آن ها [حضرت] علی [ع] داماد [حضرت [محمّد[ص] و یازده امام بعدی، از ذرّیه او و همسرش [حضرت] فاطمه[س]، دخت [حضرت] محمّد[ص] هستند، مورد تکریم قرار می دهند. شیعه امامیه معتقدند: امام دوازدهم در قرن نهم از نظرها غایب شده است و روزی برای خاتمه دادن به ظلم و آغاز عصر عدالت و مساوات، بر خواهد گشت.

مطابق آموزه امامیه، تا زمان ظهور [حضرت] مهدی(عج)، اساسا هیچ حکومت غیردینی مشروعیت ندارد و رهبری امّت به مجتهدان و روحانیان آموزش دیده در فقه و کلام اسلامی واگذار شده است. برداشت سنّتی از این نظریه آن بوده است که رهبران دینی (در عصر غیبت) باید حکومت ها را مشاوره دهند، هدایت کنند و در صورت لزوم، مورد انتقاد و تذکر قرار دهند. نظری که مورد حمایت [آیة اللّه [خمینی و دیگران قرار گرفت، مبنی بر این که روحانیان به عنوان وارثان لباس پیامبر، باید عملاً قدرت را در دست گیرند، نظری بدون سابقه (تاریخی) نیست، ولی تنها در دوره جدید و با استقرار جمهوری اسلامی ایران، در سال 1979 تحت رهبری [آیة اللّه] خمینی اهمیت یافته است.(1)

رهبران دینی به طور کلی نگرش سکوت گرایانه ای نسبت به دولت داشتند، ولی در عین حال، گاه خود را درگیر جنبش های سیاسی می کردند که عموما علیه قدرت سیاسی حاکم بوده است.

آموزش روحانیان در حوزه های اسلامی انجام می گیرد و دو تا از مهم ترین آن ها در شهرهای «قم» و «مشهد» قرار دارد. حوزه مشهد محافظه کارتر است و رقابت برای برتری در میان استادان این دو حوزه، امر غیرمعمولی نیست. مرکز حوزوی مهم دیگر در شهر «نجف» کشور عراق واقع است.

روحانیان معمولی به عنوان قاری قرآن و آموزگار روستاها انجام وظیفه می کنند. روحانیان مهم تر، اداره مساجد شهرک ها و شهرهای عمده را به عهده می گیرند و در مراکز بزرگ حوزوی تدریس می کنند.

سلسله مراتب این گروه مذهبی، غیررسمی بوده و دارای ساختار نیست. مقام و اقتدار یک روحانی از دانش او، شهرتش در میان همطرازانش، توان وی در جذب پیروان مردمی و در مواقعی نیز از مشارکتش در فعالیت های سیاسی ناشی می شود. القاب افتخاری همچون «حجة الاسلام» و «آیة اللّه» (به ترتیب، به معنای «دلیل اسلام» و «نشانه خدا»)، که نشان دهنده علم و تقوایند، از سوی نظام سلسله مراتبی دینی اعطا نمی شوند، بلکه از طریق اقبال و پذیرش عمومی تحصیل می گردند. در دوران جدید، کسب پذیرش عمومی برای تنی چند از رهبران مذهبی به سبب دانش برترشان و به دلیل شناخته شدن یک تن از میان آن ها به عنوان مرجع جامعه شیعه ایران، امر رایجی بوده است.

چالش غرب در ایران نیز همچون نواحی دیگر جهان اسلام، هم با احیای بنیادگرایی اسلامی و هم با اصلاحات اسلامی مواجه بوده است.

اقلّیت های دینی

ایران قریب 000/250 مسیحی ارمنی، 000/35 مسیحی نسطوری (آشوری) و 000/35 زرتشتی دارد. جماعت 000/85 (نفری) یهود با مهاجرت هایی که پس از انقلاب 1979 صورت گرفت، به نصف کاهش یافت.

قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، همچون قانون اساسی گذشته، مسیحیان، یهودیان و زرتشتیان را به عنوان اقلّیت های دینی رسمی به رسمیت می شناسد. آن ها نمایندگان منتخب خود را به مجلس می فرستند و در مسائلی همچون ازدواج، طلاق و میراث می توانند از قوانین دینی خودشان پیروی کنند.

رهبران شیعه، بهائی ها را که تقریبا بالغ بر 000/300 نفرند و از جنبشی برخاسته اند که در قرن نوزدهم ارتباطش را از اسلام برید، مرتد می دانند و آن ها را به رسمیت نمی شناسند. بهائی ها در دوره پهلوی به رغم اذیت و آزارهای گاه و بی گاه، به آسانی می توانستند در تجارت و حکومت مشارکت کنند. اما در دوره جمهوری اسلامی، مورد اذیت و آزار قابل توجهی قرار گرفته اند؛ رهبران بهائی دستگیر شده و مراکز مذهبی یا گروهی شان اشغال یا تخریب گشته و بیش از 150 بهائی به اتهامات موجّه نما اعدام شده اند.(2)

از غلبه مسلمان ها تا جنگ جهانی اول

پیروزی عرب ها در جنگ قادسیه، مسلمانان را قادر ساخت که فتح عراق را کامل کنند و اندکی پس از آن، پایتخت ساسانی، تیسفون (المدائن)، تسلیم شد. فتح فلات ایران با شکست ایرانیان در منطقه «جلولا» (Jalula) در دسامبر 637 شروع شد. حاکم ساسانی، یزدگرد سوم، آخرین ایستادگی خود را در سال 642 در نهاوند، واقع در جنوب همدان، انجام داد. پیروزی مسلمان ها در این منطقه سرنوشت ساز بود؛ عرب ها به سرعت مابقی ایران را تحت انقیاد خود درآوردند، هر چند یزدگرد تا زمان مرگ خود، در 652 [مستمرا [حملات پراکنده ای را از حوالی «آمودریا» (Oxus River) انجام می داد.

پیروزی مسلمان ها برای ایران به معنای گسست قطعی با گذشته بود. دین عرب ها، اسلام، جانشین دین باستانی ایران، دین زرتشتی، گردید. زبان ایشان، یعنی عربی، طی چند قرن به عنوان زبان فرهنگی ایران باقی ماند، شمار وسیعی از کلمات عربی وارد زبان فارسی شد که این زبان امروز هم هنوز با الفبای عربی نوشته می شود. روح مساوات طلبانه اسلام و مفهوم «خلافت انتخابی» با سنّت سلطنت مطلقه ایرانی در تعارض بودند.

حکومت عرب و تجزیه آن

ایران در قرون وسطا، تنها یک عنوان انتزاعی جغرافیایی بود که وجود مجزّایی نداشت، بلکه صرفا بخشی از یک واحد بزرگ تر [جامعه اسلامی] بود. طی شش قرن، ایران به طور رسمی، ابتدا بخشی از خلافت اموی (661750) و سپس بخشی از خلافت عبّاسی (7501258) بود. ولی از میانه قرن دهم، خلفای عبّاسی در بغداد، هیچ گونه سلطه سیاسی واقعی بر ایران نداشتند. حتی سابق بر این، حاکمانی که خلفا برای زمان داری ایالات مرزی منصوب می کردند، علاقه مند بودند سلسله های محلی موروثی و تقریبا مستقلی بنیان گذاری کنند. «طاهریان» خراسان (820837) و «سامانیان» خراسان و ماوراءالنهر (8191005) و انشعاب های آن ها، «غزنویان» خراسان، افغانستان و شمال هند (9771186)، نمونه این [سلسله]ها هستند. سلسله «صفاریان» سیستان (867913)، که ریشه در قیام مردمی داشت، دارای ویژگی کاملاً متمایزی بود. «آل بویه»، یک سلسله محلی از گیلان، در سال 945 بغداد را اشغال کرد. حاکمان آل بویه در طول حکومت 110 ساله خود، تمام قدرت سیاسی را از خلفای عبّاسی غصب کردند.(3)

ترک ها و مغول ها

ملاحظات سیاسی جغرافیایی همواره اراضی مسکونی ایران را در معرض [حمله] مهاجمان چادرنشین از دشت های آسیای مرکزی قرار داده است. در سال 1055 ترکان سلجوقی اطراف و اکناف ایران را درنوردیدند و سلسله آل بویه را در بغداد سرنگون کردند. سلاطین سلجوقی مدتی بر امپراتوری ای که از رودخانه سیحون (سیر دریا) تا مدیترانه گسترده بود، حکومت کردند. پس از مرگ ملکشاه در سال 1092 امپراتوری سلجوقی در ایران و در جاهای دیگر به دولت های کوچک متعددی تجزیه شد که حاکمان محلی تُرک موسوم به «اتابکان» آن را اداره می کردند. در نواحی شمالی ایران، یک رعیّت سلجوقی با تشکیل یک نیروی رزمی، امپراتوری خوارزمشاهیان را بنیان گذاری کرد. این امپراتوری پس از حمله های ویرانگر جهانگشای مغول، چنگیز خان، در سال 1219 سقوط کرد. نوه چنگیزخان، هلاکو، در سال 1258 به خلافت عبّاسی پایان داد و سلسله ایلخانی را تأسیس کرد. ایلخانان مغول از پایتخت خود در شمال غربی ایران، بر ایران، عراق، قفقاز و آناتولی [ترکیه[ حکومت می کردند. خَلَف هلاکو، غازان خان، اسلام را پذیرفت و صاحب اختیاری و سلطه خان بزرگ در پکن را الغا نمود.

حفظ هویّت ایرانی

ایرانیان در سرتاسر این قرون، که تحت سلطه بیگانگان بودند، فرهنگ متمایز خود را حفظ کردند. آن ها تا حدی خسارت تحت حاکمیت دیگران بودن را با منقاد ساختن حاکمانشان، که افراد چادرنشین بی سواد در بین آن ها کم نبود، از طریق تأثیر متمدن کننده محیط ایرانی جبران کردند. تخصص سیاسی ایرانی برای همه فاتحان ایران غیرقابل چشم پوشی بود. احتیاج این فاتحان به اعتماد به دیوان سالاران ایرانی، موجب استمرار چشمگیر سنّت اداری دیوانی در ایران شد.

قبول شکل اثنی عشری اسلام شیعی، که ابتدا در سطح مردمی رخ داد، اهمیت خاصی در حفظ و تداوم هویّت ایرانی داشت. (نک: امامیه.) بر خلاف مسلمانان ارتدوکسی یا سنّی، شیعیان اهمیت زیادی برای [امام [علی[ع]، داماد پیامبر، و اخلاف او قایل هستند. تشیّع اگرچه در اصل و ریشه، یک جنبش ایرانی نبود، ولی با اسطوره ازدواج [امام] حسین[ع]، پسر کوچک تر [امام] علی[ع]، با دختر آخرین شاه ساسانی، یزدگرد سوم، صبغه ای ایرانی یافت. و هنگامی که [امام [حسین[ع] به دست سربازان خلیفه اموی، یزید (حکومت از 680 تا 683) به قتل رسید، این جنبش چهره یک شهید به خود گرفت. حوادث مربوط به مرگ [امام [حسین[ع] هنوز در ایران امروز با تعزیه خوانی ها و حرکت دسته های عزاداری گرامی داشته می شود. به طور خلاصه، می توان تشیّع را در ایران، اعتراضی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در پوشش مذهبی تلقّی کرد. از نیمه قرن هفتم به بعد، کسانی که در پی قدرت سیاسی بودند، از تشیّع به عنوان ابزاری برای برانگیختن احساسات ملّی استفاده می کردند.

تیمور و ترکمن ها

پس از سال 1335 (میلادی)، امپراتوری مغول در ایران به نوبه خود متلاشی شد و سلسله های کوچک تر دوباره سربرآوردند. بین سال های 1381 و 1404، ایران در اثر حملات مکرّر فاتح دیگری از دشت ها و بیابان ها به نام تیمور (تیمور لنگ)، که نسب خود را به چنگیز خان می رسانید، تخریب شد. اما امپراتوری تیمور در ایران، پس از مرگ او در سال 1405 چندان دوام نیاورد.

خلأ قدرتی که در اثر فروپاشی امپراتوری تیمور در جنوب غربی آسیا پدید آمده بود، به طور متوالی توسط دو اتحادیه از ایل های ترکمن چادرنشین پر شد: «قره قویونلوها» یا ترکمن های سیاه گوسفند و «آق قویونلوها» یا ترکمن های سفید گوسفند. هر دو سلسله با اخلاف تیمور بر سر سلطه بر نواحی شرق ایران به نزاع برخاستند. اما تیموریان قاطعانه سلطه خود را بر خراسان حفظ کردند و پایتختشان، «هرات»، به مرکزی برای شکوفایی فرهنگ اسلامی تبدیل شد.

صفویه

تقریبا یک قرن پس از مرگ تیمور، سلسله «صفویه» تأسیس شد و کل فلات ایران مجددا تحت سلطه واحدی درآمد. صفویه از سال 1501 تا 1735 بر ایران حکومت کرد (گرچه کارایی حکومت آن ها از سال 1722 متوقف شد) و ایران را به دولت ملّی به معنای جدید این اصطلاح تبدیل نمود. فرقه صفویه در سال 1301 توسط «صفی الدین» در اردبیل تأسیس شد و در آغاز، از بسیاری از فرق صوفی موجود در جهان اسلام آن روز قابل تمایز نبود. اما جُنَید، که در سال 1447 رئیس این فرقه شد، آن را به یک نهضت شیعی انقلابی تبدیل کرد که در پی به چنگ آوردن قدرت در ایران بود. گرچه خود خاندان صفوی ریشه ایرانی داشتند، ولی بیش تر حامیان آن را قبایل ترکمن شیعی از آناتولی (ترکیه)، سوریه، نواحی بین النهرین علیا و مناطق کوهستانی ارمنستان تشکیل می دادند.

در سال 1501 رهبر صفویه، اسماعیل، آذربایجان را فتح کرد و به عنوان شاه در تبریز تاج گذاری کرد. او تشیّع اثنی عشری را مذهب رسمی حکومت جدید اعلام کرد. تقریبا بلافاصله، حکومت جدید مورد حمله همسایگان سنّی اش قرار گرفت. نخستین حمله عثمانی به ایران در سال 1514 رخ داد که طی آن، صفویه در جنگ «چالدران» به شدت شکست خورد. نخستین حمله بزرگ اُزبک در سال 1524 انجام شد و نمونه این حمله، هم از شرق و هم از غرب در سرتاسر قرن ششم [بارها] تکرار شد.

حکومت صفوی نه تنها به حیات خود ادامه داد، بلکه در حکومت «شاه عباس اول» (حکومت از 1588 تا 1629) به نقطه اوج [اقتدار و شکوفایی] خود رسید. عهد او دوره ای بود برای فعالیت سیاسی فشرده بین ایران و غرب؛ زیرا هر دو طرف (هر چند بیهوده) در پی آن بودند که اتفاق عظیمی علیه دشمن مشترکشان، یعنی عثمانی ها، به وجود آورند. آمدن تجّار پرتغالی، هلندی و انگلیسی به خلیج فارس همچنین به منظور بسط روابط تجاری انجام می گرفت. شاه عباس در سال 1597 اصفهان را پایتخت خود اعلام کرد و آن را به یکی از زیباترین شهرهای جهان تبدیل نمود.

پس از شاه عباس اول، قدرت صفویه کاهش یافت. دلیل این کاهش مشتمل است بر: انحطاط اخلاقی این سلسله؛ نفوذ سیاسی فزاینده ای که توسط حرم سرا اعمال می شد؛ کاهش رونق اقتصادی که همراه بود با توسعه املاک سلطنتی به حساب اراضی دولتی؛ نفوذ فزاینده مجتهدان یا روحانیان عالی مقام در نهاد سیاست؛(4) مبارزات خانوادگی که در پی آن عوامل جدیدی از قفقاز، گرجی ها و ارمنی ها به پست های مهم دولتی دست یافتند؛ و دوران طولانی صلح با عثمانی پس از سال 1639 که طی آن حاکمان صفوی اجازه دادند ماشین نظامی شان از فعالیت باز ایستد. در سال 1722 نیروی کوچکی از افغان ها با رهبری رئیس محمود غلزایی(1) با (محاصره شهر و ایجاد) گرسنگی، شهر اصفهان را در اکتبر 1722 مجبور به تسلیم کرد.

دوره فترت

دوره فترت افغان هفت سال طول کشید (17221729)، اما نه محمود و نه جانشین او اشرف، توانستند شمال و غرب کشور را تحت انقیاد درآورند. در سال 1729 رئیس قبیله اشرف، به نام نادرخان، افغان ها را از اصفهان بیرون کشید و در زیر پوشش اعاده سلطنت صفوی، خود را حاکم عملی ایران ساخت. او در سال 1736 این ظاهرسازی را کنار گذاشت و به عنوان «نادرشاه» تاج گذاری کرد. نادرشاه سربازان افغانی، ترک و روسی را از خاک ایران بیرون کرد.(5) او در سال 1739 به هند حمله کرد و دهلی را غارت نمود و با غنایم چشمگیر و از جمله «تخت طاووس» معروف و الماس «کوه نور» مراجعت کرد. به دنبال ترور او در سال 1747، ایران به مدت نیم قرن درگیر جنگ داخلی بین دو جناح رقیب، زند و قاجار، بود. در نهایت، در سال 1795 «آغامحمدخان قاجار» پیروز شد و سلسله جدید «قاجاریّه» را تأسیس کرد.

سلسله قاجار

قاجاریه از سال 1795 تا 1925 بر ایران حکومت کرد. ایران در طول این دوره، در معرض سلطه اقتصادی و سیاسی قدرت های بزرگ، به خصوص بریتانیا و روسیه، قرار گرفت. ایران بر خلاف بیشتر همسایگانش، هیچ گاه مستعمره قدرت های امپریالیستی نشد، اما تجربه نیمه استعماری را متحمل گردید. سیاست روسیه اساسا متعرّضانه و تجاوزگرانه بود؛ یعنی از سرگیری حرکت به سمت جنوب که برای در اختیار گرفتن یک بندر آب گرم در خلیج فارس انجام می شد توسط پطر کبیر (حکومت از 16821725) مطرح شده بود. انگیزه سیاست [مداخله [بریتانیا نیز عبارت بود از علاقه به دفاع از هند در برابر توسعه روسیه در نواحی قفقاز و ماورای خزر.

روس ها در سال 1801 به بهانه بی ملاحظگی های نظامی آغامحمدشاه، گرجستان واقع در ناحیه قفقاز را تصرف کردند. به موجب عهدنامه های «گلستان» (1813) و «ترکمانچای» (1828)، روسیه ایران را از ایالت های غنی قفقاز محروم کرد. در طول دوره طولانی سلطنت «ناصرالدین شاه» (18481896)، توسعه روسیه در آسیای مرکزی به طور پیوسته و یکنواخت تداوم یافت. خان های مستقل بخارا، خجند، و خیوه منکوب شدند و با اشغال مرو در سال 1884 فتح نواحی ماورای خزر تکمیل گردید. رود ارس در شمال غرب و رود اترک در شمال شرق، مرزهای جدید ایران با روسیه شدند و بدین سان، ایران در یک حصار گاز اَنبری قرار گرفت.

سلاطین قاجار، که قادر به شکل دهی سیاست مالی استوار و معقولی نبودند، به طور فزاینده ای، منابع اقتصادی ایران را در قبال مبالغ ناچیزی از پول، که نیازهای مالی فوری ایشان را برآورده می ساخت، به صاحبان امتیازهای خارجی واگذار کردند.

نارضایتی روزافزون مردم از بی لیاقتی و فساد حکومت، به اضافه بیزاری از فشار سیاسی و سلطه اقتصادی خارجی، نخست به سبک اسلامی سنّتی، یعنی به وسیله یک نهضت دینی، اظهار شد. قیام باب (1844) علی رغم این که حکومت، آن را به شدت سرکوب کرد، مذهب جدیدی را به نام «بهائیگری» پدید آورد. در سال 1890 روحانیان برجسته شیعه در ایران و عراق مخالفتی مردمی علیه اعطای امتیاز تنباکو به بریتانیا سازمان دهی کردند که به لغو آن انجامید. انجمن هایی سرّی شکل گرفتند و اعضای این انجمن ها نظرات سیاسی و اجتماعی لیبرالیسم غربی را مورد بحث قرار دادند. حتی هنگامی که این ناآرامی اجتماعی در نهایت، توجه خود را بر تقاضای یک قانون اساسی که در 30 دسامبر 1906 توسط مظفّرالدین شاه (حکومت 18961907) امضا شد متمرکز کرد، اعضای طبقات مذهبی نیز نقش پیش روانه ای ایفا نمودند و به عنوان نماینده در مجلس اول، حضوری قوی پیدا کردند.

محمد علی، که در ژانویه 1907 بر تخت نشست، تصمیم به الغای قانون اساسی گرفت و در ژوئن 1908 قزاق های محافظ شاه مجلس را تعطیل کردند. در ژوئیه 1909 یک قیام ملّی شاه را مجبور کرد که از قدرت کناره گیری کند و به روسیه بگریزد. در سال 1911 شاه معزول [برای برگرداندن قدرت] در ایران خیمه زد، اما ملّی گرایان مجددا او را مجبور به بازگشت به تبعیدگاه کردند. سپس سربازان روسی وارد تهران شدند و مجلس برای بار دوم بسته شد (دسامبر 1911). با شروع جنگ جهانی اول، روس ها شمال ایران را به طور کامل به تصرف درآوردند. ایران با اعلام بی طرفی در جنگ، امیدوار بود که از درگیری در خصومت ها مصون بماند، اما جزر و مد مبارزه بین نیروهای ترک (از یک سو) و نیروهای روس و بریتانیا (از سوی دیگر)، اطراف و اکناف قلمرو ایران را فراگرفت و عوامل آلمان نیز در جنوب ایران مشغول فعالیت گشتند.

راجر ام. ساوُری

دانشگاه تورنتو

ایران جدید

در پایان جنگ [جهانی دوم]، بنیه مالی ایران در وضعیت بحرانی قرار داشت، هزینه های دولت عمدتا از طریق وام هایی از بریتانیا تأمین می شدند، اقتدار حکومت مرکزی درهم شکسته بود، سربازان بریتانیایی بخش هایی از جنوب و غرب را اشغال کردند. در ماه می 1920 سربازان شوروی مجددا وارد ایران شدند و «جنگلی ها» را، که یک گروه شورشی با گرایش های هم اسلامی و هم کمونیستی و درصدد تأسیس یک جمهوری خودمختار در گیلان بودند، مورد حمایت قرار دادند.

قلیلی از دولت مردان ایرانی، که توسط لُرد کرزون (Lord Curzon)، وزیر خارجه بریتانیا، تشویق می شدند، راه حل مشکلات ایران را در یک توافق نامه بین انگلیس و ایران می دیدند که این توافق نامه در اگوست 1919 امضا شد. این توافق نامه یک وام بزرگ بریتانیایی و گماشتن افسرهای انگلیسی بر ارتش ایران و مشاورانی برای تقریبا هر اداره دولتی [ایران] را فراهم می آورد. اما این توافق نامه به هر تقدیر به طور گسترده ای به عنوان تثبیت کننده قیمومیت واقعی انگلستان بر ایران تلقّی می شد. [از این رو]، توافق نامه مذکور مخالفت گسترده ای برانگیخت و هیچ گاه تصویب نشد.

در فوریه 1920 رضا خان، فرمانده تیپ قزّاق [به همراه] سردبیر یک روزنامه، به نام سیدضیاء طباطبایی قدرت را در تهران به چنگ آورد.(6) سیدضیاء نخست وزیر و رضا خان فرمانده نیروهای نظامی شد. دولت جدید به طور رسمی توافق نامه مذکور بین انگلیس و ایران را رد کرد. در 26 فوریه، این دولت پیمان دوستی با روسیه امضا نمود. بر اساس این موافقت نامه، روسیه بدهی های ایران را لغو کرد، از همه امتیازات و توافقات فراسرزمینی خود و از تأسیسات تجاری خود در ایران دست کشید. اما روس ها حق فرستادن سرباز به ایران در شرایط خاص را برای خود محفوظ داشتند.(7)

در رژیم جدید، رضا خان قدرت واقعی بود. طی سه ماه، او توانست سیدضیاء را بر کنار کرده، به تبعید بفرستد. دو سال بعد در اکتبر 1923 رضا خان نخست وزیر شد و احمد شاه کشور را ترک کرد و هیچ گاه بازنگشت. در اکتبر 1925 مجلس رسما احمد شاه را عزل کرد. در ماه دسامبر، مجلس مؤسسان تاج شاهی را به رضا خان اعطا کرد و او بنیان گذار سلسله جدید «پهلوی» شد.

دوره سلطنت رضا شاه (19251941)

رضا شاه در طول سلطه 20 ساله اش، متکفّل یک سلسله اقدامات شد که هدف از آن ها ایجاد یک حکومت مرکزی مقتدر، تبدیل گروه های مختلف به یک ملت متحد، توسعه اقتصادی کشور و جلوگیری از مداخله اجنبی در امور داخلی ایران بود.(8)

او از یک نیروی نظامی درهم برهم، ارتش 000/40 نفری منضبطی ساخت که برای سرکوب قیام جنگل در گیلان به کار گرفته شد. او در یک سلسله عملیات، بین سال های 1922 تا 1925 کردها، لرها، قبایل بلوچی و قشقایی و دیگر قبایل متمّرد را مطیع ساخت و به حکومت نیمه خودمختار شیخ عرب، «خزئل» در خوزستان، که از حمایت بریتانیا برخوردار بود، پایان داد.

او ساز و کار جمع آوری مالیات را مجددا سازمان دهی و اصلاح کرد. او در سال 1927 «بانک ملّی» را تأسیس نمود و در سال 1931 وظیفه چاپ اسکناس را، که در آن زمان توسط بانک سلطنتی بریتانیا انجام می گرفت، به این بانک [ملّی] واگذار کرد. او دیوان سالاری سنّتی را به ادارات دولتی از نوع غربی تبدیل کرد که متشکّل از 000/90 نفر بود، و وزارت ها و تقسیمات اداری کشور را مجددا سازمان دهی نمود و دامنه حکومت مرکزی را به طور وسیعی توسعه داد. شاه به جای دادگاه های سنّتی مذهبی، نظام سلسله مراتبی دادگاه های مدنی را قرار داد و به جای قضات مذهبی، قضاتی قرار داد که در مدارس جدید غیردینی تعلیم دیده بودند. او همچنین یک قانون جدید تجاری، کیفری و مدنی ایجاد نمود. رضا شاه همچنین نظام آموزش و پرورش غیردینی را به طور وسیعی توسعه داد. در سال 1934 نخستین دانشگاه کشور در تهران تأسیس شد.

سیاست اقتصادی دولت بر محور حمل و نقل، ارتباطات و محصولات و صنایع اساسی متمرکز بود. رضا شاه شبکه راه ها را از حدود 000/2 مایل به 000/15 مایل افزایش داد (از 000/3 کیلومتر به 000/24 کیلومتر). ساحل دریای خزر از طریق راه آهن 000/1 مایلی (600/1 کیلومتری) سرتاسری که در سال 1938 تکمیل شد، به خلیج فارس متصل گردید. دولت کشت و زراعت محصولاتی همچون چغندر قند، چای، پنبه، برنج و تنباکو را مور حمایت قرار داد و صنایعی را پشتیبانی کرد که منظور از آن ها به عمل آوردن محصولات داخلی یا تولید اقلامی بود که قبلاً وارد می شدند. تعداد صنایع بزرگ از پنج مرکز صنعتی در سال 1925 به 145 مورد در سال 1941 افزایش یافتند که این صنایع حول کنسروسازی مواد غذایی و تولید ابریشم، منسوجات، سیمان، کبریت، کفش و اقلام مشابه تمرکز داشتند.

سیاست های اقتصادی رضا شاه تا حد زیادی از ویژگی دولت سالاری برخوردار بودند. تقریبا تمام صنایع عمده، همانند شرکت های بزرگ کشاورزی، کلاً یا جزءً تحت مالکیت دولت بودند. علاوه بر این، دولت در پاسخ به رکود [بازار] جهانی و اقدامات تجاری شوروی، در سال 1931 تجارت خارجی و نیز توزیع داخلی [برخی] اقلام برگزیده را به انحصار خود درآورد.

امتیاز استخراج نفت در مقیاس تجاری آن، در سال 1908، به یک انگلیسی به نام ویلیام نوکس دارسی (William Knox Darcy) اعطا شد. «کمپانی نفت انگلیسی پارسی» (APOC)، که توسط دارسی تأسیس شد، سال بعد فعالیت خود را شروع کرد. در سال 1914 دولت انگلیس سهم تعیین کننده ای در «کمپانی نفت انگلیسی پارسی» (APOC)، به دست آورد.

پس از جنگ، تولید به سرعت افزایش یافت و در سال 1929 به سطح 5/5 میلیون متری تن رسید. رضا شاه به دلیل نارضایتی از سهم کم عایدی ایران، در سال 1932 امتیاز مذکور را لغو کرد. بر اساس توافق نامه جدیدی که سال بعد امضا شد، ایران عواید و حق امتیازهای بیشتری دریافت کرد. قلمرو امتیاز به 80 درصد کاهش یافت، اما این امتیاز، که در سال 1961 اعتبارش تمام می شد، تا سال 1991 تمدید گردید.

رضا شاه در تلاش برای متحدالشکل ساختن مردم، لباس های قومی و سنّتی را ممنوع کرد و لباس و کلاه اروپایی را تحمیل نمود. او از پافشاری بر فرهنگ و زبان گروه های قومی ایران ممانعت کرد. او مدارس و دانشگاه ها را به روی زنان گشود. در سال 1936 حجاب به طور رسمی ملغا گردید.

هدف سیاست های رضا شاه تا حدی تضعیف نقش و تأثیر جماعت روحانی بود. روحانیان به تدریج، تفوّق خود را در تعلیم و تربیت، امور قضایی و ثبت اسناد از دست دادند. دولت در اداره مدارس و موقوفات دینی مداخله کرد و محدودیت هایی برای لباس روحانی ایجاد نمود و طلاب مدارس و روحانیان را مشمول سربازی قرار داد. جامعه روحانیت به مقابله با این اقدامات برخاست و رویارویی ها غالبا خونین شدند. شاه گاهی احزاب سیاسی را سرکوب می کرد، مطبوعات را سانسور می نمود و مجلس را بازیچه دست خود قرار می داد. رهبران قومی زندانی یا کشته شدند، تعدادی از وزیران او و دیگر رجال برجسته به وضع مشکوکی مردند.

حوادث خارجی و نه حوادث داخلی موجب پایان یافتن حکومت رضا شاه شدند. هنگامی که هیتلر در سال 1941 به اتحاد جماهیر شوروی حمله کرد، نقض بی طرفی ایران تقریبا نتیجه ای قابل پیش بینی بود؛ زیرا متفقین برای [رسانیدن] تدارکات به اتحاد شوروی، نیاز به راه های زمینی ایران داشتند. وقتی که معلوم شد شاه همکاری نمی کند، سربازان بریتانیایی و شوروی در آگوست 1941 به ایران تجاوز کردند. رضا شاه در 16 سپتامبر به نفع فرزند بزرگ خود، محمدرضا پهلوی، از سلطنت کناره گیری نمود.(9)

جنگ جهانی دوم

وضعیت روسیه و بریتانیا در ایران به موجب پیمان «اتحاد سه جانبه» (29 ژانویه 1942) تنظیم شد. بر اساس این پیمان، دو کشور [روس و بریتانیا [موافقت کردند که به تمامیت ارضی و حاکمیت ایران احترام بگذارند و سربازان خود را ظرف شش ماه پس از پایان عملیات جنگی یا امضای پیمان صلح، از ایران بیرون بکشند.

روابط [ایران] با اتحاد جماهیر شوروی با انبوه مشکلات باقی ماند. در سال 1944 مسکو ایران بی رغبت را برای واگذاری امتیاز بهره برداری از نفت در پنج استان شمالی تحت فشار قرار داد. وقتی جنگ پایان یافت، اتحاد شوروی ابتدا در بیرون کشیدن سربازانش از ایران تعلّل ورزید و سپس دو رژیم جدایی طلب در آذربایجان و کردستان را مورد حمایت قرار داد. عقب نشینی سربازان شوروی در ماه می 1946 تا حدی دستاورد فشار ایالات متحده بود، اما این عقب نشینی عمدتا دستاورد نخست وزیر، «احمد قوام» بود که طی گفت وگوهایش با «استالین» در عوض عقب نشینی [سربازان شوروی از ایران]، قول واگذاری امتیاز نفت [شمال] را پیشنهاد کرد. جمهوری های آذربایجان و کرد با ورود سربازان ایران به این دو استان، در دسامبر 1946 سقوط کردند. مجلس هیچ گاه واگذاری امتیاز نفت به شوروی را تصویب نکرد.

حضور سربازان بیگانه آثار مخرّب سیاسی، اقتصادی و اجتماعی خود را نشان داد. تورّم، گرانی، کمبود و مهاجرت های گسترده از روستاها به مراکز شهری همراه با کمی محصول، مشقّت زیادی بر طبقات ضعیف تر تحمیل کردند. ساختار اجتماعی فرسوده شده بود. تحقیر ناشی از اشغال بیگانه و مداخله بریتانیا و اتحاد جماهیر شوروی در امور ایران ناآرامی سیاسی را تشدید کرد.

بحران ملّی شدن نفت

انزجار عمومی متوجه «کمپانی نفت انگلیسی ایرانی» (AIOC)، یعنی همان «کمپانی نفت انگلیسی پارسی» (APOC) سابق شده بود. ایرانیان خواستار سهم بیشتری از سود و سلطه بیشتری بر صنعت نفت خود بودند. بر اساس توافق نامه «گس گلشایان» در ژوئیه 1949 درباره شرایط جدید مذاکره شد. اما گروه ها به طور فزاینده با نفوذ نمایندگان «جبهه ملّی»، که خواستار ملّی سازی کامل بودند، این شرایط را ناکافی تلقّی کردند.

وقتی نخست وزیر، علی رزم آرا که از توافق نامه جدید حمایت کرده بود، در ماه مارس 1951 ترور شد، مجلس فورا قانون ملّی شدن «کمپانی نفت انگلیسی ایرانی» (AIOC) را به تصویب رسانید و کمپانی مذکور به نام جدید «شرکت ملّی نفت ایران» (NIOC) موسوم گشت. محمّد مصدّق، رهبر جبهه ملّی، نخست وزیر شد. «کمپانی نفت انگلیسی ایرانی» (AIOC) در ابتدا از پذیرش ملّی سازی امتناع ورزید. روابط ایران با بریتانیا به سرعت تیره شد و ارتباطات دیپلماتیک بین ایران و بریتانیا در سپتامبر قطع گردید. بریتانیا با موفقیت، جلوی صدور نفت ایران را گرفت، ذخیره ارز خارجی ایران به سرعت کاهش یافت.

ایالات متحده درصدد میانجیگری در این منازعه برآمد. برخی پیشنهادها به ایران شدند، اما هیچ توافقی حاصل نگردید. توافقات «کمپانی نفت انگلیسی ایرانی» (AIOC) به طور کلی، بسیار دیر حاصل شدند و دست های مصدّق به وسیله عواطف تحریک شده توده مردم و افراد سازش ناپذیر در اردوگاه خودش بسته بودند.

وقتی ایران در ماه مارس 1953 آخرین پیشنهاد انگلیسی امریکایی را رد کرد، ایالات متحده هرگونه کمکی را قطع نمود و نقشه بریتانیا را در حمایت از یک کودتا برای سرنگونی مصدّق پذیرفت. این نقشه در 16 اوت 1953 به اجرا گذاشته شد. در آغاز، به نظر رسید که [این کودتا] با شکست مواجه شده و شاه از کشور گریخته است، اما عناصر سلطنت طلب ارتش توانستند از بی ثباتی گسترده اقتصادی و ترس های واقعی از نفوذ فزاینده حزب توده (کمونیست) ایران، که مورد حمایت شوروی بود، بهره برداری کنند. دولت مصدّق در 19 اوت سقوط کرد و شاه مجددا به قدرت بازگشت.

دوره ای از خفقان سیاسی در پی آمد، احزاب سیاسی سرکوب شدند. مصدّق محاکمه و زندانی شد و سپس به ملک خویش، واقع در خارج از تهران، تبعید گردید. موافقت نامه جدید نفتی با شرکت بزرگی [کنسرسیومی] متشکّل از شرکت های انگلیسی، امریکایی، فرانسوی و هلندی، مورد مذاکره و توافق قرار گرفت. در این موافقت نامه، شرکت نفت بریتانیایی 40% سهام را برای خود حفظ کرد. قرار شد که منافع به نسبت مساوی با ایران تقسیم شوند. برای تأمین مالی برنامه دوم (19551962) و فراهم کردن وام های صنعتی و کشاورزی برای بخش خصوصی، از شروع مجدّد صادرات نفت، کمک هنگفت ایالات متحده و مبلغی برابر با 90 میلیون دلار، که از طریق اقدامات مالی به دست آمده بود، استفاده شد.

اما رونق اقتصادی که در پی آمد، عمر کوتاهی داشت. سود مدیریت موجب تورّم و کاهش ذخایر ارز خارجی گردید و یک برنامه تثبیت اقتصادی را، که صندوق بین المللی پول (IMF) آن را تعهد کرده بود، ضروری ساخت. ورشکستگی ها و بیکاری گسترده ای پدید آمدند. در این هنگام، شاه درصدد برآمد با راه اندازی یک حزب رسمی اکثریت و یک جناح مقابل وفادار، که هر دو توسط نمایندگان مورد اعتماد رهبری می شدند، بن بست سیاسی را بشکند. این احزاب نتوانستند شور و شوق عمومی چندانی برانگیزند.

هم بحران سیاسی و هم بحران اقتصادی در 1960 1961 به نقطه انفجار رسیدند. در انتخابات مجلس، به طور فاحش تقلّب صورت گرفت و شاه مجبور شد که آن را باطل اعلام کند. بی ثباتی اقتصادی، اعتصاب ها و تظاهرات ها را در پی داشت. در ماه می 1961 شاه قانع شد که علی امینی را، که یک اشراف زاده اصلاح طلب بود، به نخست وزیری برگزیند. امینی به همراه وزیر کشاورزی خود، حسن ارسنجانی، برنامه به شدت عامّه پسند «تقسیم اراضی» را در ژانویه 1962 به اجرا گذاشت.(10) شاه همراه با اصلاحات ارضی، اقدامات دیگری انجام داد: تقسیم سود بین کارگران کارخانه ها، مبارزه با بی سوادی در روستاها و اصلاح نظام انتخابات. او تمام طرح ها را در ژانویه 1963 به همه پرسی ملّی موکول کرد. علی رغم این که ادعای دولت در مورد رأی مثبت گسترده مردم مورد تردید واقع شد، ولی برنامه مذکور در بین کارگران و روستاییان از محبوبیت برخوردار بود.

اما روحانیت به رهبری «آیة اللّه روح اللّه خمینی»، با اصلاحات اراضی، حق رأی زنان و آنچه خصلت استبداد فزاینده دولت تلقّی می شد، به مقابله برخاست. (در سال 1961 مجلس تعطیل شده بود و دولت بر اساس حکم و رأی خود، حکومت می کرد.) دست گیری [آیة اللّه] خمینی در ژانویه 1963 به آشوب و مرگ عده زیادی ا نجامید. او در سال بعد، تبعید شد.

یک دهه ثبات و شکوفایی (19631973)

علی رغم درگیری های خونین ماه ژوئن 1963، دهه ای که در پی آن آمد، از آرامش نسبی سیاسی برخوردار بود. اصلاحات ارضی و اقداماتی دیگر تنش اجتماعی را آرام کرده بودند و برای شاه تا حدی حمایت مردمی به ارمغان آوردند. افزایش منظّم درآمدهای نفتی و برنامه ریزی هوشمندانه اقتصادی، امکان رشد تحسین برانگیز اقتصادی و ازدیاد فرصت های شغلی را طی برنامه سوم و چهارم توسعه فراهم آوردند.

شاه در سال 1962 در مسکو، موافقت کرد که وجود پایگاه های خارجی را در خاک ایران ممنوع کند و تعدادی موافقت نامه اقتصادی با اتحاد جماهیر شوروی امضا کرد. او با این کار، خلاصی ایران از فشار شوروی را تضمین کرد و اعتبار لازم برای سیاست خارجی متوازن تر در وطن را به دست آورد.

مسیر منتهی به انقلاب

در سال 19731974 قیمت جهانی نفت چهار برابر شد و درآمدهای نفتی ایران از 5 میلیارد به 20 میلیارد دلار در سال رسید. تلاش شاه برای به کارگیری این پول ها برای تبدیل یک شبه ایران به آنچه او «پنجمین ملت قدرتمند جهان» می نامید، فشار زیادی بر اقتصاد [کشور [وارد کرد. برخی از افراد یک شبه به ثروت های هنگفت رسیدند. افزایش درآمدهای نفتی همراه بود با تورّم به سرعت فزاینده، مهاجرت گسترده به مراکز شهری، کمبود مسکن، افزایش نارضایتی طبقات متوسط فقیرتر و پایین تر و ایجاد شکاف روزافزون بین درآمدها.

نابسامانی اقتصادی باعث تشدید نارضایتی فزاینده از ماهیت حکومت استبدادی روز افزون شاه گردید. صاحبان صنعت، بازرگانان و مغازه داران از اقداماتی که برای مهار قیمت ها، پایان دادن به خرید و فروش زمین و مالکیت وسیع سهام در فعالیت های صنعتی که غالبا از روی حسن نیت، ولی بد اجرا می شد، احساس خطر کردند. ممیّزی مطبوعات با شدت بیشتری افزایش یافت. در سال 1975 شاه احزاب سیاسی را منحل کرد و حکومت تک حزبی پدید آورد. بدرفتاری سازمان امنیت کشور، «ساواک»، با زندانیان سیاسی به طور گسترده ای مورد انتقاد واقع شد.

در ماه های ژانویه و فوریه 1978 تظاهرات ها و شورش هایی به رهبری روحانیان و طلاّب مدارس، در قم و تبریز رخ دادند و به سرعت به شهرها و شهرستان ها در سرتاسر کشور سرایت کردند. در ماه سپتامبر و مجددا در دسامبر، صدها و هزاران نفر در تهران راهپیمایی کردند.

پیشنهاد [اعطای] امتیازات کوچک به رهبران مخالف میانه رو توسط شاه نتوانست بحران را مهار کند. رهبری نهضت اعتراض به [آیة اللّه [خمینی رسیده بود. او از تبعید، [مردم را] به برچیدن نظام پادشاهی و تأسیس جمهوری اسلامی فرامی خواند. شاه، شاپور بختیار را، که یک سیاستمدار جبهه ملّی بود، در پایان سال 1978 به نخست وزیری برگزید و در 16 ژانویه 1979 کشور را ترک گفت. [آیة اللّه [خمینی با محکوم کردن بختیار، در اول فوریه 1979 به تهران بازگشت. ده روز بعد، هنگامی که ارتش نیز از حمایت بختیار دست کشید و موضع بی طرفی اتخاذ نمود، دولت سقوط کرد. نیروهای [آیة اللّه[ خمینی در 1112 فوریه 1979 قدرت را در دست گرفتند.

جمهوری اسلامی

انقلابیان به سرعت، نهادهای نظام جدید را مستقر ساختند. [آیة اللّه] خمینی مهدی بازرگان را نخست وزیر «دولت موقّت» نامید و شورای انقلاب اسلامی را برای اعمال بالاترین قدرت، در طی دوره انتقالی منصوب کرد. پاسداران انقلاب به عنوان بازوی امنیتی رژیم جدید سازمان دهی شدند. کمیته های انقلابی مسلّح محلی وظایف پلیس را در شهرها و شهرستان ها به عهده گرفتند. دادگاه های انقلاب برای محاکمه مقامات رسمی رژیم سابق تأسیس شدند.

در همه پرسی ای که در 31 مارس اول آوریل 1979 برگزار شد، مردم طبق راهنمایی [آیة اللّه] خمینی، به تأسیس «جمهوری اسلامی» رأی مثبت دادند. در نوامبر 1979 مجلس قانون گذاری، «قانون اساسی» جدید را تصویب کرد. این قانون اساسی همه نهادها، قوانین و سیاست های اقتصادی و اجتماعی را ملزم می کرد که مبتنی بر اسلام باشند. این [قانون اساسی[ بالاترین قدرت را به فقیه اسلامی عصر، که شاخص و معروف همگان باشد، اعطا کرد و [امام] خمینی را [ولیّ] فقیه مادام العمر خواند. مقرّر شد که رئیس جمهور به عنوان رئیس دولت انجام وظیفه کند، اما قدرت کمی به او اعطا شد. به «شورای نگهبان»، که شش تن از ایشان بایستی توسط [آیة اللّه [خمینی تعیین می شدند، اختیار داده شد هر قانونی را که ناقض اسلام یا قانون اساسی تلّقی کرد، رد کند.

شورای انقلاب، بانک داری، بیمه و همه صنایع عمده را ملّی کرد و اموال بیش از پنجاه تن از کارخانه داران و بازرگانان برجسته را مصادره نمود. دادگاه ها و کمیته های انقلاب نیز به مصادره گسترده و من عندی اموال پرداختند.

همه این تحولات در یک وضعیت کشمکش رخ دادند؛ زیرا عناصر ائتلافی اسلامی و غیراسلامی، و گروه های سیاسی مختلف، که شاه را سرنگون کردند، بر سر قدرت با یکدیگر به منازعه پرداختند. (11) دولت بازرگان قدرت کمی داشت و قدرت واقعی در دست سازمان های انقلابی و روحانیان تندرو طرفدار خمینی بود که خود را در قالب «حزب جمهوری اسلامی» [IRP]سازمان دهی کردند. حزب جمهوری اسلامی از سازمان های انقلابی و باندهای تبه کار خیابانی استفاده کرد تا گروه های سیاسی میانه رو و چپگرا از قبیل «مجاهدین» را سرکوب کند و روزنامه های ایشان را توقیف نماید.(12)

هنگامی که مبارزان اسلامی سفارت ایالات متحده در تهران را تصرف کردند و دیپلمات های ایالات متحده را گروگان گرفتند، دولت بازرگان در ماه نوامبر، استعفا داد. شورای انقلاب مسئولیت های کابینه را به عهده گرفت. در ژانویه 1980 ابوالحسن بنی صدر، یک سیاست مدار غیردینی چپگرا، به ریاست جمهوری انتخاب شد و در فوریه، [آیة اللّه] خمینی او را جانشین موقّت شورای انقلاب نامید و اختیارات خود را به عنوان فرمانده کل قوا به او تفویض کرد.

اما در انتخابات مجلس، حزب جمهوری اسلامی و متحدانش بیشتر کرسی ها را به دست آوردند و نامزد خودشان، [محمد] علی رجایی را به عنوان نخست وزیر بر بنی صدر تحمیل کردند. بنی صدر و رقبای او در حزب جمهوری اسلامی، بر سر قدرت و [در مسائلی نظیر] اینکه اسلامی سازی تا چه حد باید دنبال شود و نقش سازمان های انقلابی، که بنی صدر آن ها را متهم به اعمال شکنجه و دست گیری و اعدام های دل خواهانه می کرد، به مبارزه سخت سیاسی با یکدیگر برخاستند.

[آیة اللّه] خمینی پس از مقداری تردید، به حمایت از حزب جمهوری اسلامی و روحانیان تندرو پرداخت و بنی صدر را از فرماندهی کل نیروهای مسلّح عزل نمود و اجازه داد اقداماتی که برای تعقیب قضایی او انجام می گرفت، ادامه یابند. در 22 ژوئن 1981 مجلس قرار تعقیب قضایی [به شماره] 1177 را تصویب کرد. بنی صدر، که قبلاً پنهان شده بود، مخفیانه به پاریس گریخت و در آنجا به همراه رهبر مجاهدین، مسعود رجوی، شورای مقاومت ملّی را به منظور تلاش برای سرنگونی [آیة اللّه] خمینی تأسیس کرد.

منازعات سیاسی به خیابان ها کشیده شدند و طرفداران بنی صدر و مجاهدین با پاسداران انقلاب درگیر شدند. در 28 ژوئن انفجار «دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی» موجب کشته شدن دبیر کل این حزب محمّد بهشتی، و 72 نفر از مقامات دیگر حزب و دولت گردید. ماه بعد، رجایی، که به ریاست جمهوری برگزیده شده بود، نخست وزیر جدید و رئیس حزب، محمدجواد باهنر، در یک انفجار دیگر کشته شدند. این حوادث و ترورهای زنجیره ای روحانیان و مقامات رسمی به مجاهدین نسبت داده شدند.

دولت با سرکوبی گسترده، [به این ترورها] واکنش نشان داد. پس از سقوط بنی صدر، طی 18 ماه، تعداد 000/4 نفر از مخالفان اعدام شدند. با کشته شدن موقّت عقبه مخالفان، ترورهای انقلابی کاهش یافتند و در 1983 تا حدی [مجددا] شروع شدند. اما در بین عناصر اسلامی، که اکنون به طور کامل [بر اوضاع [مسلّط شده بودند، شکاف عمیقی بر سر مسائل سیاست اقتصادی ایجاد شد. در سال 19821983 شورای نگهبان قوانینی را که مجلس برای ملّی سازی تجارت خارجی، تقسیم اراضی و مصادره اموال ایرانیان خارج شده از کشور تصویب کرده بود، لغو نمود. با تشکیل مجلس جدید، در سال 1984 کشمکش بین مجلس تندرو و شورای نگهبان محافظه کار تداوم یافت.

در همین احوال، جمهوری اسلامی خود را درگیر یک جنگ خارجی یافت. رئیس جمهور عراق، صدام حسین در پی دستاوردهای ارضی و به امید بی اعتبار کردن [آیة اللّه] خمینی، در سپتامبر 1980 به ایران حمله کرد. علی رغم این که نیروهای ایرانی در اوایل سال 1982 توانستند تقریبا تمام اراضی از دست داده را بازپس گیرند، [آیة اللّه] خمینی از پایان دادن به جنگ امتناع کرد و قول داد که صدام و دولت بی دین او را سرنگون کند. عراق به تدریج، برتری مجدّد به دست آورد. پس از هشت سال جنگ سخت، [آیة اللّه [خمینی، که خود را مواجه با تلفات سنگین ایران و اقتصاد به شدت ضعیف شده می دید، در آگوست 1988 آتش بس را پذیرفت. پس از فوت [آیة اللّه] خمینی در سوم ژوئن 1989، آیة اللّه علی خامنه ای به عنوان رهبر اعلای مذهبی ایران، جانشین او شد. هاشمی رفسنجانی، رئیس مجلس در ماه جولای به ریاست جمهوری، که [اکنون] از اختیارات [قانونی] بیشتری برخوردار شده بود، برگزیده شد. رفسنجانی عملگرا، احیای اقتصاد را بر پی گیری صرف اهداف اسلامی ترجیح داد. در ژوئن 1990 ضربه دیگری بر اقتصاد وارد گردید: این بار توسط زمین لرزه ای در شمال غربی ایران، که 000/35 تا 000/40 نفر را به کام مرگ فرو برد.

ایران هم صدا با جهان، حمله دوم آگوست عراق به کویت را محکوم کرد. عراق منزوی شده تقریبا تمام خواسته های ایران را برای پیمان صلحی که به درگیری 1980 تا 1988 آن دو پایان می داد، پذیرفت. تا ماه سپتامبر، عراق نیروهایش را از اراضی ایران بیرون کشید، مبادله اسرا انجام گرفت و روابط سیاسی از سر گرفته شد. در این هنگام، [آیة اللّه [خامنه ای [مردم را] به جنگی مقدّس علیه نیروهای ایالات متحده فرستاده شده به خلیج فارس ترغیب کرد.

ایران طی جنگ اوایل سال 1991 بین عراق و ائتلافی که ایالات متحده رهبر آن بود، بی طرف ماند و نزدیک به 100 هواپیمای عراقی را، که در ایران فرود آمده بودند، به همراه خدمه آن ها توقیف کرد. سپس ایران تعداد 000/000/1 پناهنده عراقی را از جنوب عراق (شیعیان) و از شمال آن (بیش تر کردها) پذیرفت. فشار ایران بر مبارزان شیعه لبنانی عامل عمده ای در آزادسازی گروگان های غربی در سال 1991 توسط این مبارزان تلقّی شده است.

شائول بخاش

دانشگاه جورج ماسون

نقد و ارزیابی

الف. گروه های مذهبی

1. اصولاً همه مباحث کلامی شیعه درباره شرایط امام معصوم، که به عنوان حاکم شرعی در عصر حضور تلقّی می شوند، نشانگر عدم پذیرش عرفی شدن (سکولاریزم) در جامعه نمونه دینی می باشند. در متون حدیثی نیز موارد گویایی همچون نامه [حضرت] علی بن ابی طالب[ع] به مالک اشتر و غیر آن در زمینه وظایف والی، حاکم و قاضی وجود دارند که بر ضرورت پای بندی والیان، حکّام و قضات به فرامین دینی تأکید دارند. درباره عصر غیبت نیز همه عالمان شیعی، که در مسائل حکومتی بحث کرده اند، بدون هیچ اختلافی، اتصاف والی، حاکم و قاضی به علم، عدالت، تقوا و عمل به احکام شرع را ضروری شمرده، برای اعتبار نظر خود، به روایاتی استناد جسته اند. برای نمونه، می توان به روایات معروفی در این باره رجوع کرد که در کتاب وسائل الشیعه آمده اند؛ از جمله: «الحکومة اِنّما هی للامامِ العالمِ بالقضاءِ العادلِ فیِ المسلمینَ لنبیٍّ او وصیِّ نبیٍ.»(2)

2. سنّت مقبول در نگارش هر مقاله و متن علمی این است که همه ایده ها، تفسیرها و ادعاهای آن با شواهد و قراین و آمارهای معتبر و مستندی تأیید گردند، وگرنه ارزش علمی ندارند آن مقاله در حدّ یک نوشته روزنامه ای جانب دارانه تنزّل می یابد. بنابراین، نوشته های فوق درباره بهائیان نیز ادعاهایی غیرمستند و غیرمعتبر ارزیابی می شوند.

محمدرضا غفوریان

محمود تقی زاده داوری

ب. از غلبه مسلمانان تا جنگ جهانی اول

3. در مورد عنوان «حکومت عرب» و مطالب ذیل آن، چند نکته قابل ذکرند:

نخستین ایراد به این مقاله و بسیاری از تحقیقات خاورشناسان دیگر، اطلاق عنوان «عرب» برای مسلمانان است. آنان حکومت اسلامی را، که در اواخر دهه دوم قمری از مرکز سرزمین عرب نشین فراتر رفت و به تدریج، اقوام گوناگون فارسی زبان، ترک زبان و بربر و غیرآن ها را شامل گردید و نظام حکومتی، فرهنگ و شئون گوناگون آن را تحت تأثیر قرار داد، «حکومت عربی» و «دولت عرب ها» تلقّی می کنند، در حالی که «حکومت اسلامی» بهترین عنوان برای آن است، هرچند این حکومت پس از رحلت پیامبر[ص]، به ویژه در دوران امویان، دچار انحطاط گردید و عنصر عربیّت و ملّت گرایی عربی در اندیشه و سیاست گذاری های حاکمان آن نفوذ کرد. از این رو، این یک اشتباه فاحش برخی از خاورشناسان است که اسلام و تمدن آن را صرفا دین و تمدّنی عربی دانسته و مسلمانان را مساوی با عرب تلقّی می کنند؛ زیرا به گواهی اسناد و مدارک تردیدناپذیر تاریخی، ایرانیان، ترک ها، سیاهان افریقایی و اقوام دیگر در شکل گیری و شکوفایی تمدن اسلامی سهم فعّال داشته و نقش آنان کمتر از عرب ها نبوده است.

در این مقاله از افغانستان، در کنار خراسان یاد شده که نادرست است؛ زیرا در آن زمان، «افغانستان» به عنوان یک جغرافیای سیاسی مشخص برای کسی مفهوم و مستعمل نبود و از آن تنها با عنوان «خراسان» یاد می شد. از این رو، لازم است عبارت متن بدین صورت تصحیح گردد: خراسان (شامل افغانستان و خراسان کنونی).(3)

علاوه بر این، اولاً، تعبیر «غصب خلافت عباسی توسّط آل بویه» یک تعبیر ارزش گذارانه و جانب دارانه است که نباید به یک تحقیق فرهنگستانی (آکادمیک) راه یابد. ثانیا، به نظر بسیاری از مورّخان، خلفای عبّاسی به دلیل عدم شایستگی های اخلاقی و تصاحب حکومت از راه فریب و گول زدن مردم، که با شعار «الرضا من آل محمّد» صورت گرفت، در واقع، حکومت غیرشرعی، طاغوتی و غصبی داشته اند.(4)

4. این تحلیل و ادعا دارای تناقض درونی بوده، از انسجام برخوردار نیست؛ زیرا به طور معمول، نفوذ روحانیان و مجتهدان عالی مقام چنان که نویسنده متذکّر شده باید منطقا به تقویت مبانی اخلاقی و بهبود فضایل دینی دودمان حاکم کمک کند و نفوذ دستگاه حاکم را در موارد گوناگون از جمله املاک سلطنتی کاهش دهد و از توسعه املاک سلطنتی جلوگیری نماید، اما نویسنده نفوذ روحانیان را به عنوان عاملی در کنار عوامل مزبور و چه بسا کمک کننده آن ها برای انحطاط و سقوط صفویه مطرح نموده که نادرست است. افزون بر این، هر تحلیل تاریخی باید با اسناد و منابع تاریخی تأیید و پشتیبانی گردد. نویسنده در این باره، به سندی، اعم از معتبر و یا غیرمعتبر، اشاره نکرده است.(5)

5. افغان ها در آن زمان، مرکّب از لرها، کردها، هزاره ها و بلوچ ها بودند که جزو اقوام ایرانی به شمار آمده، تحت سلطه دولت صفویه و سپس افشاریه محسوب می شدند. در عصر نادرشاه نیز بخش عمده سپاه او را تشکیل می دادند و پس از مرگ وی، در سال 1160 ق احمد شاه درّانی با فرمان دهی افغان ها و ازبک های موجود در سپاه نادر به سوی قندهار حرکت نمود و بر افغانستان کنونی و خراسان (ایران) مسلط گردید و سلسله «درّانی» و سپس مقدّمات تأسیس کشور افغانستان را فراهم آورد.(6)

عبدالمجید ناصری داودی

ج. ایران جدید

6. ذکر این نکته ضروری است که رضا خان به خواست و حمایت دولت انگلیس به قدرت رسید. اسناد و مدارک تاریخی بیانگر این واقعیت است که به دنبال ناکامی دولت انگلیس از تصویب قرارداد 1919، تصمیم به ایجاد یک دولت متمرکز تحت سلطه گرفته شد و در همین زمینه رضا خان میرپنج توسط اردشیر رپورتر به ژنرال آیرونساید معرفی گردید و طرح کودتا و به قدرت رسیدن او فراهم آمد.

7. این اقدام دولت روسیه به دنبال سقوط دولت تزاری روسیه و پیروزی انقلاب اکتبر روسیه (شوروی) صورت گرفت و ارتباطی به دولت رضاخان نداشت.

8. البته به استثنای انگلیس که در این دوره فعّال مایشاء بود و با تحمیل قرارداد نفتی 1933 بر دولت ایران، سلطه انحصاری خود را بر اقتصاد و سیاست ایران تثبیت کرد.

9. مطالب ارائه شده، از دولت رضاشاه چهره ای وطن پرست و مستقل از نفوذ بیگانگان ساخته است، در حالی که او به وسیله انگلیس ها به قدرت رسید و در خدمت منافع استعماری انگلیس بود. سیاست های اعمال شده او نیر برخلاف آنچه عنوان گردیده، در جهت جلب منافع آنان و چپاول اموال و منابع ملت بود، به گونه ای که زمان کناره گیری اجباری او، ملت به شدت ابراز شادمانی و خوشحالی می کرد.

10. اقدامات مزبور تحت فشار دولت آمریکا و برای جلوگیری از انقلاب و کودتای نظامی ضدغرب صورت گرفتند، ولی به دلیل آنکه رژیم شاه رژیمی فاسد و غیرمردمی بود، در انجام همین اصلاحات آمریکایی، که معروف به «انقلاب سفید» شده بودند، ناکام و ناموفق ماند و این خود موجب انفجاری گردید که آثار آن پانزده سال بعد، با پیروزی انقلاب اسلامی مشاهده گردید.

11. نیروهای اسلامی به رهبری امام خمینی رحمه الله با کسی ائتلاف نکردند، بلکه همه نیروهای مخالف، اعم از لیبرال ها، مارکسیست ها و غیرآن ها، چاره ای جز الحاق به توده های عظیم میلیونی مردم به رهبری امام راحل رحمه الله نداشتند.

12. منظور نویسنده نیروهای مردمی حزب اللّه می باشد که به نظر می رسد با توجه به دشمنی نویسنده با انقلاب اسلامی، از آن ها با عنوان «باندهای تبه کار» نام برده است.

در پایان، تذکر این نکته ضروری است که مقاله مربوط به «ایران جدید» توسط شائول بخاش نوشته شده که نویسنده ای است صهیونیست و ضدانقلاب اسلامی؛ نقدها هم در حدّ گنجایش مقاله نوشته شده اند، وگرنه تقریبا همه مطالب آن قایل نقد می باشند. مقاله مزبور نوعی تحریف تاریخ ایران به حساب می آید.(7)

منوچهر محمدی

··· پی نوشت ها

1. غلزایی: «Ghalzai» یکی از تیره های قوم پشتون افغانستان است که در این جا به غلط «Ghilzai» (غیلزایی) آمده.(م)

2. محمد بن حسن حرّ عاملی، وسائل الشیعه، قم، مؤسسه آل البیت، 1409 ق، ج 18، ص 7.

3. عبدالمجید ناصری داودی، تشیّع در خراسان عهد تیموریان، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی، 1378، «جغرافیای تاریخی خراسان از ساسانیان تا تیموریان».

4. همان، فصل دوم، ص 45 تا 68 / رسول جعفریان، تاریخ تشیّع در ایران، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1375، «قیام یحیی ببین زید».

5. می توان نفوذ افکار خرافی و نوعی تصوف گرایی منفی در سلطان حسین صفوی را از جمله عوامل سقوط وی دانست، و این مسئله هیچ ارتباطی با نفوذ مجتهدان و روحانیان عالی مقام ندارد.

6. عبدالمجید ناصری داودی، پیشین، «جغرافیای تاریخی خراسان از ساسانیان تا تیموریان».

7. برای مطالعه بیش تر در زمینه «تاریخ عصر پهلوی» ر. ک: جلال الدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1369 1370، 2 ج / همو، تاریخ تحوّلات سیاسی روابط خارجی ایران، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1370 1378، ج 2 / حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، تهران، اطلاعات، 1369، 2 ج / منوچهر محمدی، مروری بر روابط خارجی ایران دوران پهلوی، تهران، دادگستر، 1378.

 


1 کاری از بخش ترجمه و نقد مؤسسه شیعه شناسی به مدیریت حجة الاسلام محسن رضوانی.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان