دولت دنیا پرستان عاقبت بی دولت است
«الدنیا دار دول » (1)
دنیا سرایی است بی ثبات و ناپایدار .
- دولت دنیا پرستان عاقبت بی دولت است
گوش جان بگشا و بشنو هردم الدنیادول
(دیوان حاج میرزا حبیب خراسانی، ص 153)
«الدنیا دار ممر لا دار مقر» (2)
دنیا محل عبور و گذار است، نه جای آرام و قرار . (3)
اسدی در این باب گوید:
- به دیگر جهان را از این جای کوش
چو کوشیدی این را مرآن رای کوش
از ایدر بخواهی شدن بی گمان
که اینجات خان است و آنجات مان
شود زنده این جهان مرده زود
بدان سر توان زنده جاوید بود
(امثال و حکم، ج 1، ص 246)
- گیتی سرای رهگذران است ای پسر
زین بهتر است نیز یکی مستقر مرا
(دیوان ناصرخسرو، ص 6)
صائب تبریزی را بیت زیر در این معناست:
- معموره دنیا نبود جای اقامت
هر خانه که آید به نظر خانه زینی است
(فرهنگ اشعار صائب، ج 1، ص 197)
شیخ ابوالفتح رازی در این معنا گوید:
دنیا ره گذر است و آخرت قرارگاه; از ممرتان زادی برگیرید و برای مقرتان و پرده خود مدرید و نزدیک آن که سر شما بر او پوشیده نیست .
(تحقیق در تفسیر ابوالفتح رازی، ج 2، ص 453)
«الدنیا حلم و الآخرة یقظة و نحن بینها اضغاث احلام » (4)
دنیا خواب را ماند و آخرت بیداری را و ما در میان آن دو، چونان خواب های آشفته ایم .
این جهان پاک خواب کردار است
آن شناسد که دلش بیدار است
(دیوان رودکی، ص 5)
امام محمد غزالی را سخن زیر در این معناست:
- ابراهیم ادهم (رحمة الله علیه) یکی را گفت: درمی دوست داری اندر خواب یا دینداری اندر بیداری؟ گفت: دیناری اندر بیداری . گفت: دروغ گویی که دنیا خواب است و آخرت بیداری و تو آنچه در دنیاست، دوست داری .
(کیمیای سعادت، ص 527)
مولوی به اقتباس، از این گفتار شریف، گوید:
- محتشم چون عاریت را ملک دید
پس بر آن مال دروغین می تپید
خواب می بیند که او را هست مال
ترسد از دزدی که برباید جوال
چون ز خوابش برجهاند گوش کش
پس ز ترس خویش تسخر آیدش
(مثنوی معنوی، ج 2، ص 149)
- می نیارد یاد کاین دنیا چو خواب
می فروپوشد چو اختر را سحاب
(مثنوی، ج 2، ص 493)
- گرچه خفته گشت و شد ناسی ز پیش
که گذارندش در آن نسیان خویش
باز از آن خوابش به بیداری کشند
که کند بر حالت خود ریشخند
که چه غم بود آنکه می خوردم به خواب
چون فراموشم شد احوال صواب
چون ندانستم که آن غم و اعتلال
فعل خواب است و فریب است و خیال
همچنان دنیا که حلم نایم است
خفته پندارد که این خود دایم است
(مثنوی، ج 2، ص 494)
- مملکت کآن می نماند جاودان
ای دلت خفته تو آن را خواب دان
(مثنوی، ج 3، ص 249)
صائب تبریزی بر این معنا چنین تاکید می ورزد:
- دیده هر که نشد باز در این عبرتگاه
روزگارش همه در خواب پریشان گذرد
(فرهنگ اشعار صائب، ج 1، ص 196)
از کوزه همان برون تراود که در اوست
«قل کل یعمل علی شاکلته فربکم اعلم بمن هو اهدی سبیلا» . (5)
هر کس بر طبیعت خویش کار کند و پروردگار تو داناتر است، بدان کس که او راه یافته است .
- از هرچه سبو پر کنی از سرو ز پهلوش
زان چیز برون آید و بیرون دهد آغار (6)
سعدی نیز دربیان این معنی می فرماید:
- از بدان نیکویی نیاموزی
ناید از گرگ پوستین دوزی
- بوریا باف اگر چه بافنده است
نبرندش به کارگاه حریر
- جز به خردمند مفرما عمل
گرچه عمل کار خردمند نیست
- نخواهی که ضایع کنی روزگار
به ناکار دیده مفرمای کار
بازهم شیخ اجل، با اشاره به محتوای آیه، می سراید:
- که پدید است در جهان باری
کار هر مرد و مرد هر کاری
- کار هر بافند و حلاج نیست
از کمان سست سخت انداختن
کار هر بز نیست خرمن کوفتن
گاو نر می خواهد و مرد کهن
بابا افضل گوید:
- گر دایره کوزه ز گوهر سازند
از کوزه همان برون تراود که دراوست
و مولوی در این باره نیکو سراید:
- هر کسی بر قدر استعداد خود
استفاده می کند از نیک و بد
هر کسی از قابلیت می تند
خوب خوب و زشت زشت اخذی کند
از جبلت هست اندر هر احد
طبع انسانیت و اخلاق بد