ماهان شبکه ایرانیان

وظیفه انسان در برابر هستی (۳)

اگر جهان هستی را خوب بشناسیم، جز زیبایی و جمال در آن نمی بینیم و تصدیق می کنیم که بطلان و عبث و بیهودگی در آن راه ندارد; زیرا که خالق آن مظهر جمال است و از بطلان و عبث به دور!

زیبایی و حقانیت جهان هستی

اگر جهان هستی را خوب بشناسیم، جز زیبایی و جمال در آن نمی بینیم و تصدیق می کنیم که بطلان و عبث و بیهودگی در آن راه ندارد; زیرا که خالق آن مظهر جمال است و از بطلان و عبث به دور!

تا جهان را نشناسیم، چگونه می توانیم به وظائف خود در برابر آن آشنا شویم؟! آنکه جهان را به بدی و زشتی و ناهنجاری می شناسد، چگونه می تواند وظیفه خود را در برابر آن، شناسایی کند؟! .

تجلی زیبایی خالق، در زیبایی جهان

جهان، زیباست، چراکه خالق آن، زیباست و جز زیبائی مطلق چیزی دوست ندارد و اگر چیز دیگری محبوب اوست، بالتبع و بالعرض است، نه بالاصاله و بالذات . زیبائی تابع نظم و تناسب تمام اجزاء است . همان طوری که در بدن انسان، اجزاء و اعضاء، متناسب و منتظم می باشند، جهان نیز چنین است . آری:

جهان چون چشم و خال و خط و ابروست

که هر چیزی به جای خویش نیکوست در برخی از دعاهای معصومین علیهم السلام آمده است:

«یا جمیل السماوات و الارض » (1) . «ای خدایی که آسمانها و زمینت همه زیباست » .

امیرالمؤمنین علیه السلام در ضمن تعلیم چهارصد نکته که برای دین و دنیای مؤمن شایسته است، فرمود:

«ان الله جمیل یحب الجمال و یحب ان یری اثر نعمته علی عبده ...» (2) .

«خداوند، زیباست . زیبایی را دوست می دارد و هم دوست می دارد که اثر نعمت خود را (که از مظاهر زیبائی اوست) بر بنده اش ببیند» .

خداوندی که حقیقت مطلق زیبایی است، جز اظهار زیبائی و پوشیدن زشتی، کاری از او سر نزند . از اینرو به تعلیم معصوم، در نیایشهای خود، او را چنین می خوانیم:

«یا من اظهر الجمیل و ستر القبیح » (3) . «ای خدایی که زیبا را آشکار و زشت را می پوشانی » .

و این ماییم که باید به تعلیم پیشوایان معصوم، او را چنین بخوانیم:

«اجد جمیع فعلک عندی جمیلا» (4) . «همه کارهای تو در نزد من زیباست » .

بزرگترین عیب انسان این است که زیبا را زشت و زشت را زیبا ببیند . اگر انسان به درجه ای از کمال معرفت برسد که فعل خداوند را زیبا ببیند، باید بر حسن نظر خویش درود بفرستد .

انسان عارف به آنجا می رسد که جز زیبایی نمی بیند . چنانکه حافظ می گوید:

نیست بر دایره یک نقطه خطا از کم و بیش

که من این مساله بی چون و چرا می بینم او مجموعه گل است . معلمان واقعی به ما اینگونه تعلیم داده اند:

«هو جماع کل جمیل » (5) . «او جامع همه زیباییهاست » .

چه کسانی می توانند وصف زیباییهای بی منتهای او را به زبان یا به قلم آورند؟ اگر چنین کسانی باشند، همانا کسانی اند که مرغ استغفار سحر باشند . همان کسانی که خداوند در وصف آنها فرموده است: «المستغفرین بالاسحار» (6) . آری:

وصف مجموعه گل مرغ سحر داند و بس

که نه هر کو ورقی خواند، معانی دانست البته هیچ کس مدعی نیست که به کنه معرفت ذات و صفات او راه یافته است .

عارف وارسته و بنده مؤمن فرزانه، به جز زیبائی نمی بیند . برای او بلاها و مصیبتها و همه حوادثی که در کام بشری او تلخ و ناگوار است، در کام «من » ملکوتی او شیرین و زیبا و گواراست . به همین جهت است که با الهام از مکتب پرفیض پیشوایان معصوم می گوید:

«یا من لم یزل فعله بی حسنا جمیلا» (7) . «ای خدایی که فعل او نسبت به من همواره نیکو و زیباست » .

به همین جهت است که انسان از عهده شکر نعمتهای او بر نمی آید و باید همواره به زبان سر و زبان دل بگوید:

«ای نعمة نشکر؟ اجمیل ما ینتشر ام قبیح ما یستر» (8) .

«کدام نعمت را سپاس گوییم؟ آن زیبایی که انتشار می یابد یا آن زشتی که پوشیده می شود؟» .

زشتی، عدم است و زیبایی، وجود است . آنچه را زشت می یابیم، منشا عدمی دارد و آنچه را نیکو و زیبا می شناسیم، منشا وجودی دارد . وجود، خیر و عدم، شر است . بدیها و زشتیها به ما بر می گردد و خوبیها و زیباییها به او . به همین جهت است که بازهم در نیایشهای خود، آن هم با الهام از پیشوایان معصوم، می گوییم:

«تجاوز یا رب عن قبیح ما عندنا بجمیل ما عندک » (9) .

«پروردگارا، از آنچه پیش ماست و زشت است، به آنچه پیش توست و زیباست، درگذر» .

آری ما مجمع اعدامیم . معاصی ما افعالی است که با دستورات او مطابقت ندارد و همین عدم مطابقت، موجب زشتی و بدی آن شده است . اما آنچه نزد خداست، لطف و احسان و انعام و تفضل است و همه، زیبایی است .

اگر موجودی به بدی و زشتی اتصاف یابد، به طور نسبی است . ما بد مطلق و بد حقیقی نداریم . همان بد نسبی هم خیر حقیقی است و بالنسبه هم صدها حسن و زیبایی دارد .

پس بد مطلق نباشد در جهان

بد به نسبت باشد این را هم بدان

زهرمار آن مار را باشد حیات

لیک آن مر آدمی را شد ممات آری در نظر سطحی برخی، بدترین چیزها سم مهلک و کشنده مار است . ولی همین هم نسبت به ما مهلک و نسبت به مار وسیله حیات و در ذات خود خیر است . پس خیر حقیقی و بد نسبی است .

ملازمه زیبایی و حقانیت

حال که زیبایی را در سیما و کنه عالم و در ظاهر و باطن آن، ملاحظه کردیم و بدان عبرتها گرفتیم، به سادگی می توانیم به حقانیت آن، حکم کنیم .

عقل انسان بر چهره شوم زشتی خط بطلان می کشد . جهان بازیچه و بیهوده نیست . اگر چنین بود، تسلیم هوا و هوس کسانی می شد که به پوچی و بیهودگی و لاابالیگری خو گرفته اند .

پیامبران خدا در این مقوله داد سخن داده اند . آخرین آنها پیامبر اسلام است که پیام آور حق است و خود را ناطق به هوا و هوس نمی داند، بلکه سخن خود را وحی آسمانی می شمارد . این آیات را از سوره «النجم » مرور کنیم:

«والنجم اذا هوی ما ضل صاحبکم و ما غوی و ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی » (10) .

«سوگند به ستاره، هنگامی که فرونشیند . صاحب و سالار شما گمراه نشد و به راه باطل نرفت . او از روی هوای نفس سخن نگوید . سخنش جز آنچه به او وحی می شود، نیست » .

در تفسیر «کشف الاسرار و عدة الابرار» درباره سوره نجم، چنین می خوانیم:

«بدان که حق - جل جلاله و تقدست اسماؤه - اندرین سوره، از معراج مهتر عالم ... خبر داد، تا امت وی به دانستن این قصه، روح را روح دهند و دل را نور و سرور افزایند . در ابتداء سوره بنی اسرائیل قصه رفتن وی یاد کرد ... و اندرین سوره، بازگشت وی از حضرت، بیان کرد تشریف او را به شخص قسم یاد کرد و گفت: «والنجم اذا هوی » به آن ستاره روشن، به آن ماه دو هفته، به آن چراغ افروخته، آنگه که از حضرت، عیان بازگشت . شخص او مقام قربت دیده، دل او روح مشاهدت یافته، سر او به دولت مواصلت رسیده، در خلوت «او ادنی » (11) بر بساط انبساط، راز شنیده » (12) .

جهان بازیچه نیست . اگر بازیچه بود، باطل بود و اگر بازیچه و باطل بود، در برابر بازیگران بطلان گرای، رام و منقاد بود . آفریننده این جهان فرمود:

و ما خلقنا السماء و الارض و ما بینهما لاعبین× لو اردنا ان نتخذ لهوا لاتخذناه من لدنا ان کنا فاعلین× بل نقذف بالحق علی الباطل فیدمغه فاذا هو زاهق و لکم الویل مما تصفون » (13) .

«ما نه آسمان و زمین را به بازی آفریدیم و نه آنچه در میان آنهاست . ما اگر فاعل لهو و بیهودگی بودیم و اراده می کردیم که بازیچه ای بگیریم، از جانب خویش می گرفتیم . بلکه ما حق را بر سر باطل می کوبیم، تا درهم شکند و نابود شود . وای بر شما، از آنچه وصف می کنید» .

در این آیات کریمه به چهار نکته مهم توجه شده است:

1 . لهو و لعب در آفرینش زمین و آسمان و مخلوقاتی که مابین آنها قرار دارند، راه ندارد .

2 . قدرت مطلقه خداوند ایجاب می کند که کسی یا چیزی نتواند در برابر او دهن کجی کند و نظام هستی را به سوی لهو و لعب، سوق دهد . اگر این کار شدنی بود، خودش انجام می داد .

3 . خداوند، حق را بر سر باطل می کوبد و به نیروی کوبنده و فرساینده حق، باطل را درهم می کوبد و نابودش می کند .

4 . آنان که با توصیفهای برخاسته از هواهای نفسانی جهان هستی را بازیچه می پندارند، باید بدانند که از هم اکنون گرفتار «ویل » و وای و پریشانی و سرگردانی می باشند .

راوی از امام صادق علیه السلام می پرسد که پیامبر خدا ترانه «جیناکم جیناکم جیئونا جیئونا» (14) را تجویز کرده است؟ فرمود: دروغ گفته اند . سپس به آیات مزبور استناد کرد، آنگاه فرمود:

«ویل لفلان مما یصف » . «وای به حال فلان شخص از آنچه وصف می کند» (15) .

حضرتش به ایوب هروی فرمود:

«ما من احد الا و قد یرد علیه الحق حتی یصدع قلبه، قبله ام ترکه » (16) .

«هیچ کس نیست جز اینکه حق بر او وارد می شود، تا اینکه قلبش از آن اثر می پذیرد . خواه قبول کند، خواه قبول نکند» .

آنگاه امام به آیه «بل نقذف بالحق ...» استدلال فرمود .

نفی بطلان

تا اینجا معلوم شد که خداوند از آفرینش خود، نفی لهو و لعب کرده است . در آیه دیگر می فرماید:

«و ما خلقنا السماء و الارض و ما بینهما باطلا ذلک ظن الذین کفروا فویل للذین کفروا من النار» (17) .

«ما آسمان و زمین و آنچه را که میان آنهاست به باطل، نیافریده ایم . این، پندار کسانی است که کافر شده اند . وای بر کافران از اینکه گرفتار آتش می شوند» .

بندگان خردمند خداوند هم با او همصدا می شوند و در دعاها و نیایشهای خود می گویند:

«ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النار» (18) .

«پروردگارا، این جهان را به باطل نیافریده ای . منزهی تو از اینکه کار باطل کنی . ما را از عذاب دوزخ که در خور پندارگرایان بطلان اندیش است، نگهداری فرمای » .

همین حقانیت خالق و خلقت است که موجب شده است که میان مؤمنین و مفسدین و پرهیزکاران و فاجران، در کل نظام هستی فرق باشد . در این باره می فرماید:

«ام نجعل الذین آمنوا و عملوا الصالحات کالمفسدین فی الارض ام نجعل المتقین کالفجار» (19) .

«مگر ممکن است مردمی را که ایمان آورده و عمل شایسته انجام داده اند، همانند فسادکنندگان در روی زمین قرار دهیم یا پرهیزکاران را همچون فاجران گردانیم؟» .

آری خدای حق، جز فعل حق انجام نمی دهد . اگر کسی ندای «انا الحق » سر دهد و منظورش این باشد که جزئی از جهانی است که جز به حق آفریده نشده، اهل توحید است و اگر منظورش این باشد که خود «حق » بالذات و مستقل است، باید «خریدار سردار» شود و اگر به دار آویخته نشود، مشمول ویل و وای و آتش دوزخ خواهد بود .

نفی عبث

ممکن است کسانی پیدا شوند که کاری به خلقت جهان و خالق آن نداشته باشند و تنها با عقل ناقص خود بر شناسنامه انسانیت، مهر بطلان و بیهودگی و عبث بکوبند و خود را از نور وحی و عقل و قلب سلیم بی بهره سازند . اینها چه بسا کتابهایی هم خوانده و فنونی هم آموخته و منطق و کلام و فلسفه ای هم مرور کرده اند . عقل اگر عقل واقعی باشد و نه عقل یونانی و شرقی و غربی، و قلب اگر سالم و سلیم باشد و نه شیفته هواها و هواجس نفسانی، به بیراهه نمی رود و راه ضلال نمی پیماید . آری به قول شیخ شبستری:

به قیاسات عقل یونانی

نرسد کس به ذوق ایمانی

گر به منطق کسی ولی بودی

شیخ سنت ابوعلی بودی غرور علم و فلسفه و منطق و کلام هم مستی و گمراهی می آورد و منحصر دانستن راه در براهین عقلی و غفلت از تهذیب نفس و تصفیه روحی و گرایش ذوقی و ایمانی و وحیانی انسان را دو نیمه راه بر زمین می کوبد و به همین جهت است که همان بوعلی مورد طعن شیخ شبستری در اشارات خود در مورد حل برخی از مسائل عمیق اذعان می کند که بر هر کسی آسان نیست، «الا علی الراسخین فی الحکمة المتعالیة » (20) . این حکمت متعالیه همان است که از بحث گذشته و به ذوق روی آورده و از راه زدودن زنگارهای باطن از راه شریعت، به صفای باطن رسیده است وگرنه:

حکیم فلسفی چون هست حیران

نمی بیند ز اشیا جز که امکان

ز امکان می کند اثبات واجب

وزین حیران شد اندر ذات واجب

گهی از دور دارد سیر معکوس

گهی اندر تسلسل گشت محبوس

ظهور جمله اشیا به ضد است

ولی حق را نه ضد است و نه ند است

چو نبود ذات حق را شبه و همتا

ندانم تا چگونه داند آن را

همه عالم به نور اوست پیدا

کجا او گردد از عالم هویدا

زهی نادان که او خورشید تابان

به نور شمع جوید در بیابان به هر حال، جواب دندان شکنی که به اینها داده می شود، این است که:

«افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الینا لا ترجعون » (21) .

«آیا پنداشته اید که شما را بیهوده و عبث آفریده ایم، و به سوی ما باز گردانده نمی شوید؟» .

در آیه دیگر می فرماید:

«ا یحسب الانسان ان یترک سدی » (22) . «آیا انسان می پندارد که بیهوده رها می شود؟» .

دریغ است که انسان عمری با ورق پاره ها مشغول و سرگرم شود و سرانجام چنان مغرور شود که انسان و جهان را بیهوده و باطل و بی هدف انگارد . اگر انسان آینه دل را صیقل کند، به این اراجیف و اباطیل روی نمی آورد، بلکه بوعلی وار می گوید:

دل گرچه در این بادیه بسیار شتافت

یک موی ندانست ولی موی شکافت

اندر دل من هزار خورشید بتافت

آخر به کمال ذره ای راه نیافت

آری تواضع علمی و فلسفی از عالمان و فیلسوفان، حکیمانه و فرزانگی است .

پی نوشت:

1) بحارالانوار، ج 93، ص 263، ح 1 .

2) همان، ج 10، ص 92، ح 1 .

3) همان، ج 6، ص 7، ح 15 .

4) همان، ج 94، ص 234، ح 9 .

5) همان، ج 71، ص 335، ح 15 .

6) آل عمران، 16 .

7) همان، ج 94، ص 160، ح 22 .

8) همان، ج 76، 17، ح 3 .

9) همان، ج 98، ص 85، ح 2 .

10) نجم، 1 تا 4 .

11) النجم، 9 .

12) ج 9، ص 374 .

13) الانبیاء، 16 تا 18 .

14) گویا ترانه عاشقانه ای بوده که گوینده می گوید: آمدیم، آمدیم، بیایید، بیایید» .

15) تفسیر نورالثقلین، ج 3، ص 417 .

16) همان .

17) ص، 26 .

18) آل عمران 189 .

19) ص، 28 .

20) الاشارات و التنبیهات، النمط 10، الفصل 9 .

21) المؤمنون، ص 117 .

22) القیامة، 26 .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان