ماهان شبکه ایرانیان

معرفت شناسی ؛ پیشینه و تعاریف

با حضور دانشوران: آیت الله محمد تقی مصباح یزدی، حجت الاسلام و المسلمین غلامرضا فیاضی، دکتر محمد لگن هاوزن و آقای مصطفی ملکیان

با حضور دانشوران: آیت الله محمد تقی مصباح یزدی، حجت الاسلام و المسلمین غلامرضا فیاضی، دکتر محمد لگن هاوزن و آقای مصطفی ملکیان

اشاره

آنچه زیر این عنوان از منظر خوانندگان فرهیخته می گذرد، ویراسته بخشی از سلسله نشست های پژوهشی -آموزشی است که با حضور استادان و دانشوران گرامی حضرات: آیت الله محمدتقی مصباح یزدی استاد برجسته حوزه علمیه، حجت الاسلام و المسلمین غلامرضا فیاضی مدرس متبحر حکمت صدرایی در حوزه علمیه قم، دکتر محمد لگن هاوزن مدرس و اندیشور و آقای مصطفی ملکیان مدرس فاضل دانشگاه، در مؤسسه امام خمینی (حوزه علمیه قم) به منظور تبیین تاریخی و تطبیقی مباحث معرفت شناسی برای طلاب حوزه علمیه قم تشکیل یافته است.

برخی از مطالب که در این گفت وگوها به آنها اشاره می شود عبارتند از: اهمیت، تاریخچه و خاستگاه معرفت شناسی،تمایز معرفت شناسی از روان شناسی ادراک و وجودشناسی علم، معنای عام و خاص معرفت شناسی، اهمیت و موضوع معرفت شناسی در حکمت اسلامی، همراه بودن مباحث معرفت شناسی با اغراض سیاسی، لزوم توجه به گرایش های فکری نویسندگان تاریخ معرفت شناسی، موارد استعمال واژه اپیستمی و تفاوت آن با واژه Knowledge ، اطلاقات دوازده گانه علم در منابع دینی و حکمت اسلامی، بیان فهرستی از مباحث اساسی و محوری در معرفت شناسی غرب(تبیین ماهیت علم، ویژگیهای عالم، تعیین ماهیت معلوم، امکان علم، گستره علم و تقسیمات علم).

فصلنامه ذهن با ستایش از این گام ارزنده و علمی و سپاسگزاری از مؤسسه امام خمینی قم مجموعه فوق را به شماگرامیان تقدیم می دارد.

استاد مصباح:

بسم الله الرحمن الرحیم - الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین،لاسیما الامام المنتظر المهدی الحجة بن الحسن العسکری (عج) و جعلنا من اعوانه و انصاره.

رحمت و مغفرت و رضوان خداوند بر اساتیدی که ما را با معارف حقه آشنا کرده و بر شهدایی که با فداکاری خویش، امکان تحقق این بحثها و عرضه صحیح معارف اسلامی به بشریت و آیندگان رافراهم آورده اند.

تشکیل جلسات علمی با حضور صاحب نظران و نقد و بررسی مباحث مطروحه درباب موضوع واحد و با مطالعه قبلی دانشجویان، موجب ارتقاء سطح علمی و تسریع در ایصال به نتیجه خواهدبود.

بنظر می رسد مشکلاتی از قبیل صرف حداقل بیست سال در سه دوره درس خارج اصول به منظور دستیابی به نظرات سه استاد مثلا، و تحمل مشکلات عدیده دیگر در این دوران طولانی،اجرای این شیوه جدید در مباحث حوزوی سطح و خارج را ضروری می سازد.

اجتماع چند استاد در جلسه واحد و بیان نظرات عالمانه خود حول محور واحد، علاوه برصرفه جویی عظیم در «عمر درسی »، سبب برخورد جدی تر طلاب با این مسائل و مقایسه آراء و نقدو بررسی و انتخاب صحیح یک نظر خواهد شد.

خواندن کتاب خوب و متناسب با اصول تعلیم و تربیت درباب فقه و اصول، موجب خواهد شدکه طلاب در دوره سطح، با فراست و دقت بیشتری در زمان واحد به بررسی مباحث مطروحه دررسائل و مکاسب و کفایه بپردازند و با دستمایه فراوان، در وقت کمتری در دروس عالیه حوزه(درس خارج) حضور یابند.

ما نیز با توجه به مفید بودن این شیوه، در سایه توجهات حضرت ولی عصر(عج) مباحثی را درقالب این سبک آغاز می کنیم.

شاخه ای از مباحث فلسفی که از اهمیت ویژه ای برخوردار بوده و در این عصر به عنوان مادرمسائل فلسفی محسوب می شود، موضوع معرفت شناسی است. بطوری که اقبال متفکرین عصرحاضر و برخورد جدی و بررسی نقادانه و نیز بیان نظرات مختلف نسبت به این مساله، بیش ازگذشته مشهود است. بنابراین و با توجه به نقش مهمی که حل این مساله در سایر مسائل فلسفی،مخصوصا در معرفت دینی دارد، بر آن شدیم که در بین مباحث مختلف، مساله معرفت شناسی -که منطقا بر دیگر مباحث فلسفی مقدم و مورد اهتمام متفکرین امروز نیز است - را انتخاب و موردبحث و بررسی قرار دهیم.

باامید به اینکه، خدای متعال خیر و صلاح در امور را به ما الهام و ما را در گام نهادن در راه خویش، موفق نماید.

لگن هاوزن:

معرفت شناسی به عنوان یکی از قدیمی ترین مباحث فلسفی، به همراه مابعدالطبیعه، فلسفه طبیعی، فلسفه اخلاق و فلسفه سیاسی در یونان باستان به وجود آمده است، و مراد از آن، مجموعه موضوعاتی است که در مورد شرائط و انواع علم یا معرفت به بحث می پردازد.

واژه معرفت شناسی، ترجمه اپیستمولوژی، (epistemology) بوده که آن نیز از کلمه، (episteme) درلغت و زبان یونانی، اخذ شده است. کلمه "episteme " را در زبان انگلیسی به "Knowledge " و در زبان عربی به «علم »، ترجمه کرده اند.

توجه دقیق به واژه اپیستمی، (episteme) و موارد کاربرد آن، اختلاف آن را با کلمه "Knowledge " در زبان انگلیسی آشکار می سازد. مثلا علم و معرفت به جزئیات - مانند علم به کلیات - مدلول کلمه "Knowledge " است و لکن در یونان باستان، واژه "episteme " فقط در مورد علوم کلی استعمال می شده است. بدین جهت اطلاق اپیستمی، (episteme) بر معرفت به این قاعده کلی که: «اصل همه اشیاء آب است »، مجاز بوده ولی معرفت به وجود گل مصنوعی خاص و جزئی در روی میز معین، اپیستمی( (episteme نامیده نمی شده است، گرچه در زبان انگلیسی استعمال کلمه "Knowledge" در مورد آن صحیح است.

از طرف دیگر وجود اختلاف نظر در باب اصل طبیعت، اصول اخلاقی و موارد دیگر، بین فلاسفه قبل از سقراط، موجب شده است تا عده ای (مانند پیرهون) وصول به حقیقت را ناممکن دانسته و ادعای شکاکیت و لاادری گری کنند. در سایه چنین تفکری است که محوریت انسان درصحت و سقم علوم او، مدعای پرتوگراس و سایر سوفیست ها واقع شده بود.

سقراط که چنین تفکر باطلی را بر نتافته بود، از این عده که مدعی اپیستمی (علم) بودندمطالبه دلیل کرده است زیرا ارائه تعریف دقیق و بیان ادله، از لوازم ادعای داشتن اپیستمی( (episteme بوده است.

نیز لغت "techne " که در زبان انگلیسی به تکنولوژی، (technology) ترجمه شده، نزد سقراط وافلاطون، در کنار واژه اپیستمی، (episteme) مطرح بوده و بر علم به فنون و مهارتها - مانند داشتن مهارت اسب سواری - اطلاق می شده است.

جهان دینی نیز از تاثیر مباحث علم در امان نبوده است بطوری که ورود مباحث علم به میان متفکران مذهبی مسیحی و مسلمان به صورت پرسش و استفسار از کیفیت علم به خداوند ظهورکرده است.

بیان ضابطه دقیق اپیستمی، (episteme) و تمایز آن با دکسا( doxa )(که در انگلیسی به « Openion »و در عربی به «ظن و گمان » ترجمه می شود) مورد اهتمام فلاسفه یونان قرار گرفته است.

موارد استعمال واژه علم در منطق و فلسفه اسلامی قریب به کاربرد واژه اپیستمی، (episteme) در یونان باستان است ولکن این کلمه در غرب دستخوش دگرگونی شده است. علم به جزئیات مورد اهتمام آکویناس، سقراط و افلاطون نبوده به طوری که افلاطون، معرفت به جزئیات راناممکن می دانسته است. در حالی که معادل واژه اپیستمی در غرب شامل جزئیات می شود. یافتن سر اینکه به چه دلیلی اپیستمولوژی در غرب، شامل معرفت به جزئیات می شود، بسیار دشوار ومحتاج به بررسی تفصیلی تاریخچه تطور و رشد معرفت شناسی در غرب است، آنچه اجمالامی توان به عنوان وجهی برای این امر بیان کرد، ظهور «فرانسیس بیکن » در اواخر قرن شانزدهم میلادی در انگلستان است.

او بر خلاف ارسطو، ارائه برهان را میزان علم از غیر آن ندانسته است بلکه تاثیر در پیشرفت وراحتی زندگی، ملاک علم در نظر او بوده است، و بدین ترتیب بذر «آمپری سیسم » که در زمین تفکرفلسفی غرب افشانده شده بود جوانه زد و ادراک حسی - که زمانی شایستگی ورود به میدان نورانی علم را نداشته است - صدرنشین و منشا و منبع اصلی تمام معارف و علوم بشری تلقی شد، به طوری که این تفکر هنوز حاکمیت خود را حفظ کرده است.

ملکیان:

در مورد تفاوتهای معرفت شناسی یونان باستان با معرفت شناسی جدید در غرب به دو نکته زیر اشاره می شود:

به سبب تاثر از روحیه تجربه گرایی، معرفتی که مورد اهتمام معرفت شناسی جدید بوده و از آن سخن می گوید، معرفت و ادراک حسی، (Perseption) است، یعنی چون نقطه آغاز و منبع معرفت بشر، ادراک حسی، (perseption) است، بحث اصلی معرفت شناسی جدید بررسی واقع نمونی وکاشفیت از واقع ادراک حسی است.

در حالی که در نظر معرفت شناسان یونان باستان - مانند افلاطون - ادراک حسی، در حصول معرفت و علم، هیچ گونه ارزشی نداشته و متاعی است که دربازار ظنون و گمان مورد تعامل واقع می شود و با آن فقط می توان «دکسا» (یعنی ظن، که معادل دقیق انگلیسی آن openion است) ابتیاع کرد. و به فرض توجه به آن، تنها به عنوان یک راه غیر مهم در کسب معرفت تلقی شده بطوری که نمی توان کاخ معرفتی را بر پایه آن بنا کرد.

تفاوت دیگر این است که: معرفت شناسان قدیم، به فهم عادی و متعارف که بشر در زندگی عادی خود با هم تعاطی می کنند، (Common sense) وقعی نمی گذاشتند بلکه در پیرامون مسائلی که فراتر از فهم عادی بوده است سخن می گفته اند. بیان این قاعده که «اصل همه چیز آب است » وسخن هراکلیتوس که «همه چیز در حرکت است » و همچنین سخن پارمنیدس و زنون که «هیچ چیز در حرکت نیست »، سخنانی فراتر از فهم عادی است و نزاع معرفت شناسی قدیم بر سر این بوده است که آیا این گونه اعتقادات، مطابق با واقع هستند یا نه؟

اما در معرفت شناسی جدید، قضایای جزئیه و متعارف در کنار قضایای کلی و دور از فهم عادی نشسته و به یکسان مورد محاکمه عقل واقع می شوند. اهمیت پرسش از تطابق با واقع قضیه: «این غذا شور است » یا «این شی ء سنگینتر از فلان شی ء است » - که در محدوده دانش مشاع و مشترک بشر است - کمتر از اهمیت پرسش از تطابق با واقع قضیه کلی «همه اشیاء در حرکتند» نیست.

به مناسبت نکته فوق، در مورد فهم عادی، (Common Sense) باید گفت: تنسیق و ظابطه مندساختن فهم عادی و متعارف و تمایز آن از فهم هایی که فراتر از فهم عادی اند بسی دشوار است وآنچه که به طور اجمال می توان گفت این که هر فهمی که بشر، بدون تدقیقات آکادمیک ودانشگاهی به آن دست می یابد، فهم عادی است. به عنوان مثال وجود افراد دیگر یا عدم ثبوت شعور برای جمادات یا وجود خورشید و یا برخاستن صدا از برخورد دو شی ء، در محدوده فهم متعارف و مورد اعتقاد همه انسانهاست و گویا مفروضات بدون دلیل همه انسانهای عادی به شمارمی رود.

یکی از مباحث مهمی که در «فلسفه فلسفه » مطرح است، محق و مجاز بودن فلسفه در گام نهادن به محدوده فراتر از فهم عادی است. آیا ابراز نظریه حرکت جوهری که فهم عادی، توان برتابیدن آن را ندارد، حق فلسفه است یا این که، تلازم با فهم عادی و هم عنان بودن با آن وظیفه فلسفه است؟

بحث و بررسی معرفت شناسی در فلسفه غرب، مقتضی شناخت فلسفه غرب و شناخت مقابلات آن است.

در این مورد باید توجه داشت که فلسفه در جهان دارای دو خاستگاه است:

1- یک خاستگاه فلسفه، یونان و روم و تا حدی مصر قدیم است.

2- خاستگاه دیگر فلسفه، هند و چین قدیم است.

بر این اساس مراد از فلسفه غرب، نظامها و مکاتب فلسفی اند که خاستگاه آنها یونان و روم ومصر قدیم است و مراد از فلسفه شرق، فلسفه هایی اند که خاستگاه آنها هند و چین قدیم است.

با لحاظ این نکته که هر فلسفه ای که متاثر از یونان و روم بوده، به عنوان فلسفه غرب تلقی می شود، آنچه که به نام فلسفه اسلامی خوانده می شود، خود نوعی از فلسفه غرب به شمار می روداما نه به این معنی که مقلد یونان و روم بوده و هیچ منشا و منبع دیگری ندارد، بلکه مراد حیثیت تاثر انکارناپذیر فلسفه اسلامی از یونان و روم، است.

بنابراین، معرفت شناسی در فلسفه غرب، مانند دیگر شاخه های فلسفه غرب، برخاسته ازیونان و روم قدیم و متاثر از آن است، کما اینکه فلسفه شرق نیز مقتضی نوع خاصی ازمعرفت شناسی متناسب با خود است به طوری که مسائل مطروحه در آن، غیر از مسایل مورد بحث در معرفت شناسی غرب است.

فیاضی:

توجه اجمالی به سه نکته، در فهم معرفت شناسی در فلسفه اسلامی مفید است:

نکته اول: موضوع معرفت شناسی در فلسفه اسلامی، علم و معرفت است، و در میان اطلاقات متعدد واژه علم، عامترین معنای آن که مقسم علم حصولی (علم با واسطه) و علم حضوری (علم بی واسطه) نامیده می شود مقصود است.

نکته دوم: کاخ معرفتی در فلسفه اسلامی مبتنی بر پایه های سست پیش فرضهای بی دلیل نیست تا همانند بیت عنکبوت، دارای وهن باشد، بلکه «یقین بالمعنی الاخص »، بنای رفیع فلسفه اسلامی را بر دوش خود حمل می نماید.

فهم جازمانه به صدق قضیه از راه خاص آن، که یقین بالمعنی الاخص نامیده شده و در مقابل جهل مرکب و تقلید می باشد به دو قسم بدیهی و نظری منشعب می شود و چنین یقینی که احتمال کذب در آن مستحیل است، پایگاه معرفت در معرفت شناسی اسلامی را تشکیل می دهد.

نکته سوم: استحصال یقین، مورد اهتمام معرفت شناسی اسلامی و فلسفه اسلامی است ولی رعایت فهم عادی و متعارف بشر، در اظهار یک نظریه فلسفی، اهمیتی نداشته و کاملا مطروداست، به طوری که عرف، هیچ جایگاهی در معرفت شناسی و فلسفه اسلامی ندارد.

با توجه به این امر که مسایل فلسفی به وسیله برهان، تبیین و اثبات می شوند واضح است که مشهورات و مقبولات که مبادی قیاسات خطابی و جدلی اند، ارزشی در این مباحث نداشته ومنحصرا یقینیات به عنوان مبادی برهان، در اثبات مسائل فلسفی کاربرد خواهند داشت.

استاد مصباح:

از آنچه بیان شد، رواج استعمال و اطلاق واژه اپیستمی بر معرفتهای غیرمتعارف بشر و عدم اطلاق آن بر اطلاعات عادی و متعارف در یونان باستان، بدست آمد، ولکن باید توجه کرد که معرفتهایی مانند: «همه چیز در حرکت است » یا «اصل عالم از آب است »، داخل در حوزه مباحث فلسفی بوده و مورد بحث در معرفت شناسی نیست زیرا موضوع معرفت شناسی، علم و شناخت است و واقعیت خارجی مورد اعتنای معرفت شناس نمی باشد.

آنچه در این مقام ضروری است، بررسی رشد و تحول و تاریخچه اپیستمولوژی در مباحث معرفت شناسی است و بحث از موارد استعمال واژه اپیستمی چندان ضرورتی ندارد.

همچنین، ذکر این امر که توجه دانشمندان در یونان باستان بر طبیعت متمرکز بوده است و باظهور مسیحیت، به دین و مسائل ماوراءطبیعت توجه زیادی می شده و بالاخره با پیدایش پدیده رنسانس توجه دانشمندان دوباره به طبیعت معطوف شده است، بیان تاریخچه و سیر تحول معرفت شناسی نیست، بلکه بیان این امر است که بشریت، در هر عصر، تحت تاثیر عوامل مختلف اجتماعی، دینی، اقتصادی و... سلسله خاصی از مسائل را در حوزه معرفت خود قرار می دهد. لذابحث در مورد سیر تحول اپیستمولوژی به عنوان علم مستقلی که معرفت و علم بشر را - قطع نظر ازمتعلق معرفت که طبیعت است یا ماوراءطبیعت، سیاست است یا اخلاق و... - مورد کاوش قرارمی دهد، از مباحث بیان شده توسط دوستان قابل استحصال نیست.

اهمیت توجه به این نکته بر محققین پوشیده نیست که مسائلی از قبیل: رویکرد علماء به معرفتهای غیرمتعارف در یونان باستان و به تبع آن ارزش نهادن به ادراکات عقلی و عدم توجه به ادراکات حسی، و همچنین متوجه ساختن فهم بشر به سوی ماوراء طبیعت و دین با پیدایش مسیحیت، و به تبع آن اهمیت دادن به معرفتهای وحیانی، و در نهایت اقبال دانشمندان به کشف عالم ماده و طبیعت با ظهور رنسانس که مستلزم ارزش گذاری به ادراکات حسی و سلب اهمیت ازادراکات عقلی بوده است، موجب این خطای فاحش یعنی تقیید و حصر موضوع معرفت شناسی به ادراکات عقلانی یا ادراکات وحیانی و یا ادراکات حسی نخواهد بود.

گرایشهای مختلف علماء و دانشمندان به سوی معارف خاص، تحت تاثیر انگیزه های متفاوت در هر عصر، نباید سبب شود که ما در خامه خود، معرفت شناسی را به بررسی ادراکات خاصی محدود سازیم.

به نظر ما، موضوع معرفت شناسی، «علم به معنای عام آن » است و همان طور که در حوزه معرفت شناسی در فلسفه اسلامی، مطلق علم (که مقسم علم حصولی و علم حضوری است) به عنوان موضوع آن مورد بررسی واقع شده و احکام مختلف آن بیان می شود، اقتضاء منطقی سیربحث در معرفت شناسی به عنوان علم مستقل که علم و معرفت را مورد کاوش قرار می دهد نیز عدم تقیید است.

توجه به این نکته مفید است که در فرهنگ ما واژه علم، صلاحیت موضوعیت برای مباحث وسیع معرفت شناسی را واجد است کما اینکه در قرآن لغت علم به معنای علم حضوری، علم حصولی، حسی و عقلی، و علم وحیانی به کار رفته ولکن واژه «اپیستمی » و واژه «اپیستمولوژی »وافی به مقصود نبوده و از این جهت دارای نقصند.

لگن هاوزن:

یکی از نکات قابل توجه در مورد معرفت شناسی این است که در طول تاریخ فلسفه، بحث درمورد معرفت شناسی همیشه همراه با بحث سیاسی بوده است. به عنوان مثال افلاطون در یونان باستان، به عنوان یک فرد سیاسی، این اشکال را درمورد حاکمان آتن مطرح کرد که شما چون «علم » ندارید حق حکومت نیز ندارید و فقط حکیمان شایستگی حکومت دارند. یا «بیکن » که معیاردیگری برای تحصیل معرفت و علم ارائه داده بود در زندگی اجتماعی خود، یک شخص فعال سیاسی بوده است. همچنین در این عصر که بحمدالله حکومت اسلامی در ایران تشکیل شده -اشکال این است که روحانیون، علم حکومت داری ندارند. در غرب نیز، با طرح مساله صحت تفکیک علوم انسانی از علوم طبیعی و عدم آن، عده ای حکومت را حق انحصاری کسانی می دانندکه علم سیاست آموخته باشند.

در عصر ظهور پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نیز در مقام مقابله با مشرکین و کفار، خداوند در قرآن می فرماید: شما نمی دانید و خداوند می داند.

بررسی این موارد، آشکار می سازد که همیشه مباحث معرفت شناسی، همراه با مباحث واغراض سیاسی بوده است به طوری که فلاسفه عصر حاضر در غرب، در بررسی هر نظریه معرفت شناسانه، به دنبال آنند که بیابند چه قدرت و غرض سیاسی در ورای آن نظریه مخفی شده است.

بنابراین، به سبب عوامل فوق و نیز به منظور داشتن فلسفه صحیح و اعتقادات خلل ناپذیر،طرح مباحث معرفت شناسی از اهمیت ویژه ای برخوردار است.

ملکیان:

برای پی بردن به اهمیت معرفت شناسی باید به این نکته توجه کرد که:

میان فلاسفه قاره ای اروپا، (Continental Philosophy) یعنی آلمان، فرانسه و ایتالیا از یک طرف وفلاسفه جزیره انگلیس و آمریکا از طرف دیگر درباره علوم انسانی و علوم طبیعی، اختلاف نظروجود دارد.

فلاسفه بر اروپا معتقدند که علوم طبیعی مانند فیزیک، شیمی و... فارغ از ایدئولوژی وجهان بینی (جهان بینی به معنای رایج در میان فلاسفه آلمان مقصود است نه به معنایی که امروزه در ادبیات ما متداول است) می باشند، یعنی مسلمان و مسیحی و... بودن، دخالتی در کشف طبیعت و قوانین آن ندارد و بدین جهت تفاوت ایدئولوژی مانع اتفاق رای، عالمان علوم طبیعی نیست.

اما این فراغت بال و عدم دخالت ایدئولوژی و جهان بینی خاص، در علوم انسانی موجود نیست بلکه اظهار نظریه ای خاص در اقتصاد، جامعه شناسی، انسان شناسی و... تابع نوع ایدئولوژی وجهان بینی صاحب نظریه است.

در مقابل این نظریه اعتقاد فلاسفه انگلیس و آمریکا این است که هیچ تفاوت ماهوی بین علوم انسانی و علوم طبیعی وجود ندارد و همان طور که در علوم طبیعی می توان فارغ از ایدئولوژی وجهان بینی، در پی کشف طبیعت بود، در بررسی مسائل علوم انسانی نیز عقل انسان کاملا ازبندهای اسارت ایدئولوژی و جهان بینی آزاد است.

به هر حال یافتن نظریه صحیح در این مساله و بررسی اینکه ابجکتیویتی، (Objectivity) وفراغت بال از ایدئولوژی و جهان بینی، در علوم انسانی متصور است یا نه، تابع حل بعضی از مسائل معرفت شناسی است، و این امر نیز از سویی دیگر، اهمیت مباحث معرفت شناسی را جلوه گرمی سازد.

مساله دیگر اینکه فرق ننهادن میان معرفت شناسی و دو علم دیگر یعنی روان شناسی ادراک ووجودشناسی علم و معرفت، خسارت جبران ناپذیری را در پی داشته و موجب خلط مباحث سه علم و عدم دقت در زمینه بررسی مسائل آنها خواهد شد. لذا ذکر فرقهای این سه علم ضروری می نماید:

1- روان شناسی ادراک این موضوع را مورد کاوش قرار داده که چه کنش و واکنش هایی درمحدوده ذهن و نفس انسان رخ می دهند تا منجر به پدیده ای به نام «ادراک » شوند.

یعنی همان طور که برای حصول پدیده های به نام عشق، محبت، دشمنی، نفرت، خشم، اندوه و... تحقق فعل و انفعالاتی در قلمرو روح انسان ضروری است، برای حصول ادراک و معرفت نیز،وقوع کنش و واکنشهایی مقدم بر آن، لازم است. چنین کنشها و واکنشها که علت حصول پدیده ادراک در نفس انسان به شمار می روند، موضوع بحث و بررسی روان شناسی ادراک را تشکیل می دهند.

2- انتولوژی یا وجودشناسی علم نیز متکفل پاسخ به پرسش از مادیت یا تجرد ادراک و معرفت،جوهریت یا عرضیت آن و... است. این علم روشن می کند که معرفت و علم در صورت عرض بودن،داخل در چه مقوله ای بوده و چه نوعی از جواهر توان به دوش کشیدن آن را دارند.

3- مباحث مطروحه در دو علم فوق، بیگانه و غیرمرتبط با مباحث معرفت شناسی اند، گرچه توقف حل بعضی از مسائل معرفت شناسی بر مسائل آن دو علم، موجب ارتباط بین این سه علم می شود ولی بدیهی است هیچ گاه ارتباط بین دو علم فیزیک و ریاضیات موجب وحدت آن دو علم نیست. به عبارت دیگر معرفت شناسی نه موظف به تبیین انواع فعل و انفعالات برای حصول ادراک بوده و نه در مقام بیان تجرد یا مادیت، جوهریت و یا عرضیت ادراک حاصل شده است. هدف ومساله اصلی او این است که: آیا علوم ما مطابق با واقع هستند یا نه؟ چه شروطی لازم است تا علمی،دست نفس را گرفته و او را به واقع و حقیقت برساند که با فقدان آن شروط بصیرت نفس از بین رفته و او چشم واقع بین نخواهد داشت؟ اکثر کلام قدمای ما در مورد ادراک، در پیرامون روان شناسی ادراک و انتولوژی علم است نه معرفت شناسی. بدیهی است توجه به فرقهای بیان شده موجب مصونیت از سقوط در ورطه خلط بین مباحث خواهد شد.

به طورکلی معرفت شناسی دو اصطلاح دارد: معرفت شناسی به معنای عام و معرفت شناسی به معنا خاص.

بحث از علم از آن حیث که علم است در محدوده معرفت شناسی به معنای عام است و مراد مانیز از معرفت شناسی در این سلسله مباحث، همین معنی است. در مورد این معنی از معرفت شناسی، سه اصطلاح گناستولوژی، (gnostology) و اپیستمولوژی، (epistemology) و "Theory of Knowledge" به کار می روند به طوری که در طول زمان، هر یک از این سه اصطلاح ناسخ اصطلاح قبلی بوده است. یعنی تا اوایل قرن بیستم اصطلاح گناستولوژی و سپس واژه اپیستمولوژی و درسه دهه اخیر، تعبیر Theory of Knowledge استعمال می شود.

در مقابل، بحث از یک علم از آن جهت که علم خاصی است مربوط به معرفت شناسی به معنای خاص است. روشن است که هر علم خاص علاوه بر دارا بودن ویژگیهای علم - از آن حیث که علم است - واجد ویژگیهای اختصاصی نیز است. بررسی این ویژگیهای خاص علوم مختلف سبب تحقق مباحث جدیدی به نام فلسفه علوم شده که در واقع همان معرفت شناسی به معنای خاص است.

مثلا بررسی مباحث روان شناسی - نه از آن جهت که علم و شناخت و معرفت است بلکه از آن حیث که نوع خاصی از شناخت بوده و در مقام بررسی روان انسان است - به عهده فلسفه روان شناسی قرارداد و داخل در معرفت شناسی به معنای خاص است.

همچنین بحث از ارزشهای اخلاقی از آن جهت که معرفت و شناخت ارزشهای اخلاقی است -نه از آن حیث که «علم بماهو علم » است - وظیفه فلسفه اخلاق است و آن نیز مانند فلسفه روان شناسی، در حوزه معرفت شناسی به معنای خاص قرارداد.

نیز فلسفه ریاضیات، فلسفه زیست شناسی، فلسفه اقتصاد، فلسفه تاریخ، فلسفه منطق و حتی فلسفه فلسفه، از شاخه های مختلف فلسفه علوم بوده که معرفت شناسی به معنای خاص را، پدیدمی آورند.

حل مشکل افتراق و یا عدم افتراق بین علوم طبیعی و علوم انسانی مربوط به معرفت شناسی بالمعنی الاخص بوده و آن نیز مبتنی بر معرفت شناسی بالمعنی الاعم است، و لذا حل این مشکل متوقف بر بررسی مسائل معرفت شناسی بالمعنی الاعم - که مورد بحث در این سلسله مباحث است - خواهد بود.

استاد مصباح:

طرح مساله تاثر فلسفه اسلامی از فلسفه غرب و ادراج آن در فلسفه غرب، فرع بر شناخت دقیق فلسفه اسلامی و فلسفه غرب است که پرداختن به صحت و سقم این ادعا مربوط به بحث مانبوده و در این مجال نمی گنجد.

همچنین حصر افتراق بین علوم طبیعی و علوم انسانی در آزادی از ارزشها و ایدئولوژیها و عدم آن، از اتقان کافی برخوردار نیست. آیا در فرض آزادی علوم انسانی از ایدئولوژی، هیچ فرقی با علوم طبیعی باقی نخواهد ماند؟ آیا نتایج حاصله از علوم انسانی در این فرض، همرتبه نتایج علوم طبیعی است یا همان طور که عده ای قائلند علوم انسانی همیشه مفید نتیجه ظنی - آن هم یک ظن ضعیف - است در حالی که علوم طبیعی منتج امور یقینی یا قریب به یقین می باشند؟

شاید بتوان تفاوت در متد را بر اختلاف بیان شده میان علوم انسانی و علوم طبیعی افزود. درهر حال بحث از این مساله مربوط به موضوع مورد بحث نبوده و مجال دیگری را می طلبد.

نیز باید توجه داشت که فلسفه اخلاق، فلسفه روان شناسی، فلسفه تاریخ و ... داخل درمعرفت شناسی بالمعنی الاخص نبوده بلکه شاخه هایی از فلسفه اند و آنچه که داخل درمعرفت شناسی به معنای خاص است فلسفه علم اخلاق، فلسفه علم روان شناسی، فلسفه علم تاریخ و ... است که از آمیختن این دو امر باید احتراز شود.

همان طور که اشاره شد ارزش بحث و بررسی مسائل معرفت شناسی منحصر به این نیست که موجب رفع جهلی از انسان شده و حس کنجکاوی او را ارضاء و یا اهداف دیگر زندگی فردی یااخلاقی او را تامین می کند، بلکه حتی از این جهت که در مسائل سیاسی نقش مهمی دارد دارای اهمیت است و این امر غالبا مورد غفلت واقع می شود.

سخنان افلاطون در مقابل حکومت وقت آتن که چون شما علم ندارید پس حق حکومت ندارید و حاکمان باید حکیم باشند، شبیه کلامی است که طرفداران حکومت اسلامی ابراز داشته ومی گویند چون درک مسائل انسانها از عهده بشر خارج است، جعل قانون منحصر به خدای متعال بوده و کسانی که اسلام شناسند حق حکومت دارند.

در مقابل، عده ای معتقدند که معرفت دینی جزء علوم نبوده و برای حکومت کردن، معرفت سیاسی و علم کشورداری لازم است و چون روحانیان چنین علمی را واجد نیستند شایستگی حاکمیت را هم ندارند.

ملاحظه می شود که، هم کسانی که طرفدار حکومت اسلامی بوده و هم افرادی که مخالف آنند،محتاج به بحث معرفت شناسانه اند تا هر یک بتوانند ارزش مندی و اهمیت معرفت خود را اثبات کنند.

علاوه بر اهمیت مذکور، به علت تبعیت معرفت دینی از معرفت شناسی بالمعنی الاعم، درصورتی که معرفت یقینی مورد تردید واقع شود، اعتقاد یقینی نسبت به خداوند، قیامت و دین نفی خواهد شد و لذا برای یک متدین، بررسی این مسائل اهمیت حیاتی خواهد داشت.

فیاضی:

قرآن در آیات زیادی مردم را به علم دعوت و یا از مخالفین، برهان بر ادعای خودشان را طلب می کند که از باب اختصار چند مورد از آنها ذکر می شود:

«تلک امانیهم، قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین » «اینها آرزوهای آنها است، بگو ای پیامبر اگرراست می گویید، برهان بیاورید.» (بقره - 111)

«اءله مع الله قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین » «آیا با وجود خدای یکتا، خدایی هست، بگوای پیامبر اگر راست می گویید برهان بیاورید.» (نمل - 64)

و یا در مقام تخطئه مخالفین می فرماید:

«قل هل عندکم من علم فتخرجوه لنا ان تتبعون الا الظن و ان انتم الا تخرصون » «بگو ای پیامبرآیا شما (بر این سخن) علم دارید تا برای ما ارائه دهید، شما جز از گمان، پیروی نمی کنید و جز به گزافه حرف نمی زنید.» (انعام - 148)

«ما لهم به من علم و لا لآبائهم » «آنها نه خود و نه پدرانشان علم ندارند.» (کهف - 5)

«و ما لیس لهم به علم و ما للظالمین من نصیر» «آنها دارای علم نیستند و ظالمان یار و یاوری ندارند.» (حج 71)

از طرف دیگر قرآن نسبت به بعضی از مسائل به صورت برهانی استدلال نموده و می فرماید:

«لو کان فیهما آلهة الا الله لفسدتا» «اگر در زمین و آسمان، خدایان دیگری غیر از خدای یگانه بودند، آن دو از بین می رفتند.» (انبیاء - 22)

«و ما کان معه من اله اذا لذهب کل اله بما خلق و لعلا بعضهم علی بعض » «خدای متعال دارای شریک نیست (چون اگر دارای شریک می بود) در این صورت، هر خدایی به سوی مخلوق خویش روی می کرد و بعضی از خدایان بر بعض دیگر برتری جویی می کردند.» (مؤمنون - 91)

علاوه بر قرآن، روایات مختلفی مردم را به کسب علم و یقین دعوت می کنند کما اینکه دربعضی از روایات آمده است: نعمتی افضل از یقین نصیب کسی نگردیده است.

نیز در روایات دیگر آمده است: «اجلسوا عند کل عالم یدعوکم من الشک الی الیقین » «نزدعالمی که شما را از شک به سوی یقین دعوت می نماید، بنشینید.»

با توجه به تاکیدات فراوان قرآن و روایات، اهمیت علم و معرفت شناسی وضوح بیشتری می یابد. همان طور که ملاحظه می شود علمی که مورد دعوت قرآن و روایات قرار گرفته معنای عام آن (که مقسم علم حصولی و علم حضوری است) موضوع معرفت شناسی محسوب می شود،می باشد.

بر این اساس معرفت شناسی اسلامی نیز با الهام از قرآن و روایات و به تبعیت از مقتضای عقل ومنطق، معنای عام علم - که مقسم علم حضوری و علم حصولی است - را موضوع خود قرار داده و به نظر ما حصر موضوع معرفت شناسی در علم حصولی و «باور صادق موجه »، بی وجه و باطل است.

لگن هاوزن:

بحث و بررسی از تاریخچه یک علم یا تفکر، در قضاوت صحیح نسبت به آن تفکر، بسیار مؤثر وحیاتی است زیرا در سایه این بحثهاست که هدف پدید آمدن یک تفکر خاص، کامیابیها وشکستهای آن، روشن می شود. به همین لحاظ، بحث از تاریخچه معرفت شناسی، مبدا آن و اولین کسانی که آن را مطرح نموده اند، ضروری است.

بررسی تاریخچه معرفت شناسی روشن می سازد که افلاطون و ارسطو، علیرغم این که در موردفلسفه سیاسی، فلسفه ما بعد الطبیعه و منطق، کتاب مستقلی را تالیف کرده اند ولی درمعرفت شناسی - در عین حال که نظریه مهمی ابراز داشته اند - کتاب مستقلی به رشته تحریردرنیاورده اند. ولی باید توجه داشت با این که افلاطون و ارسطو در مورد معرفت شناسی دارای نظریه مهمی بوده اند، این علم به طور مستقل در یونان باستان و نیز در قرون وسطی، مطرح نبوده است بلکه این علم در اروپا از قرن 16 به بعد، در آثار «فرانسیس بیکن » و نیز آثار «آمپری سیست ها»به صورت مستقل مطرح شده است.

نکته مهمی که در مقام ذکر تاریخچه یک تفکر باید ملحوظ داشت این است که نگاه به تاریخ ازحیثیتهای گوناگون صورت می پذیرد لهذا لازم است به چند نکته توجه شود:

1- گاهی به رویدادهای تاریخی صرفا از منظر واقعیاتی که محقق شده اند نظر می شود. در این منظر، وفاداری به تاریخ، مقتضی آن است که واقعیات، به همان کیفیتی که محقق شده اند ذکرشوند. مثلا در محل بحث، باید نقطه آغاز معرفت شناسی - به عنوان یک علم مستقل - افکار «بیکن »و «آمپری سیست ها» تلقی شود، نه قبل از آن.

2- نکته اساسی در بررسی تاریخی این است که تاریخ دارای عنصر ارزشی است، یعنی یک ناظر به تاریخ، بر اساس اهداف خاصی که برای او اهمیت دارد، به تاریخ نظر کرده و همیشه بعضی ازوقایع تاریخی و نیز بعضی از متفکران را مورد تامل قرار داده و از بعض دیگر غفلت می کند.همچنین به مقتضای ملاک ارزشی خویش، بعضی از مسائل را صحیح و بعضی دیگر را ناصحیح،بعضی حوادث را کامیابی و بعض دیگر را شکست تلقی می نماید.

مثلا اگر ناظر به تاریخ، مارکسیست باشد، بدیهی است در بررسی تاریخچه معرفت شناسی،«هگل » و نیز «مارکس » را مورد تامل قرار می دهد ولکن اگر دارای افکار مارکسیستی نباشد، روشن است که بررسی افکار مارکس برای او اهمیتی ندارد.

بنابراین، ایدئولوژی شخص ناظر به تاریخ، سبب می شود که او در بررسیهای تاریخی خویش،به صورت گزینشی « »عمل نماید، کمااین که وقتی انسان، کتبی که توسط انتشارات‹ Progress Publisher »در شوروی سابق (این انتشارات، کتابهایی را که در جهت تبلیغ مارکسیسم بوده است منتشر می کرد) به چاپ رسیده است را با مباحث موجود در مورد معرفت شناسی دردایرة المعارف «پل ادواردز» مقایسه نماید، به روشنی نفوذ ایدئولوژیها را در بررسیهای تاریخی این دو نوشته خواهد دید. یا مثلا در آمریکا، اساتید اینجانب در دانشگاه به سبب این که طرفدار فلسفه تحلیلی بوده اند در مقام ذکر تاریخچه معرفت شناسی از افلاطون شروع و سپس (بدون این که به قرون وسطی - غیر از اشاره اجمالی به آکویناس - توجهی کنند) به دکارت، اسپینوزا، لایب نیتس،لاک، بارکلی، هیوم، کانت و پس از آنها به فرگه و پوزیتویستهای منطقی مانند کارناپ وویتگنشتاین و سپس به فلاسفه معاصر آمریکا مانند کواین، می پرداختند.

توجه به این مساله مهم موجب می شود که انسان در هنگام مطالعه نوشته های مختلف، بابصیرت کامل، نظرات نویسندگان آنها را از منظر گرایش و ایدئولوژی خاص آن نویسندگان، موردبررسی قرار دهد. همچنین در مقابل آن نوع گرایش، نظرات صاحبان گرایشهای دیگر را نیزملحوظ داشته و با مقایسه میان دو نظر، صحت و بطلان آنها را روشن سازد. بنابراین، در مطالعه تاریخچه معرفت شناسی، توجه به گرایش نویسندگان تاریخ معرفت شناسی، از اهمیت ویژه ای برخوردار است و بدین جهت، این مساله مورد توجه جدی فلاسفه و معرفت شناسان غربی قرارداد.

مثلا یکی از مباحث بسیار مهم جاری معرفت شناسی در غرب، کاوش در این نکته است که برای بررسی ارزش توجیه یک باور (معرفت شناسان غربی، معرفت را به «باور صادق موجه » تعریف می کنند) آیا باید به سراغ باورهای دیگر صاحب آن باور (که پشتوانه های آن باور مورد بحث شده اند) رفته و آنها را مورد بررسی قرار داد [« INTERNALISM »(درون گرایی)] و یا این که باید به روش عینی رفتار کرد و پشتوانه های بیرونی و خارجی آن اعتقاد و روش خاصی که بر اساس آن،صاحب اعتقاد به این باور رسیده است را مورد تامل قرارداد [‹ EXTERNALISM » (بیرون گرایی)]؟

به سبب اهمیت این بحث، «آلوین پلانتینجا»- یکی از مهمترین فلاسفه معاصرمعرفت شناسی در آمریکا با پذیرفتن روش بیرون گرایی، بدنبال این امر بوده که کدام فیلسوف، درون گرا و کدام فیلسوف، بیرون گرا است. بنابراین، قضاوت در مورد مسائل تاریخی، بدون داشتن یک نگرش خاص میسر نیست و لذا ادعای این امر که ناظر در تاریخ باید به روش کاملا عینی، صرفا واقعیات رابازگو نماید، صحیح نیست، زیرا این نوع نگرش - بر فرض وجود - بدون این که دلیل موجهی دردست داشته باشد، برخی از رویدادهای تاریخی را صحیح و برخی دیگر را باطل تلقی می کند. 3-توجه به محل و خاستگاه یک تفکر، امر دیگری است که در قضاوت صحیح انسان در بررسی تاریخچه آن تفکر دخیل است، و لذا وقتی از تاریخچه معرفت شناسی بحث می شود، باید دقت گردد که آیا مقصود، بررسی تاریخچه معرفت شناسی اروپا است یا آمریکا یا آسیا.

در این مقام، به نظرما مناسب است در مورد تاریخچه معرفت شناسی در اسلام، بویژه حوزه علمیه قم تامل کند تا روشن شود که معرفت شناسی در این دیار، از چه زمان و توسط کدام متفکرآغاز شده است.

استاد مصباح:

توجه به نکات فوق، سر این نکته را روشن می سازد که چرا در مباحث سابق، پس از بیان تاریخچه معرفت شناسی، اهمیت معرفت شناسی از دیدگاه اسلام بیان شد زیرا با اعتقاد به این که قرآن، کتاب هدایت و سعادت بشر بوده و با عنایت به این که یکی از اهداف قرآن، رهایی انسان ازظن و گمان و مستقر ساختن او در ساحل امن یقین است، تلاش برای تبیین چگونگی امکان دستیابی به یقین مطلوب بوده و برای تایید این امر، ذکر آیات و روایاتی که دال بر اهمیت یقین ومعرفت می باشد، ضروری است.

حال پس از ذکر اهمیت بحث از معرفت شناسی و تاریخچه آن، بیان مهمترین مباحث جاری معرفت شناسی در غرب، مناسب است.


ملکیان:

د این مقام سعی خواهد شد ’ا مباح" اساسی و محو ی مع ف’شناسی، نزد مع ف’شناسان معاص غ ب، به صو ’ ا-مالی ذک شود:

(1) اولین بح"، ’بیین «ماهی’ علم » اس’.

د دیدگاه مع ف’ شناسان غ بی، علم به معنای عام آن (که شامل علم حضو ی و علم حصولی و ’مام اقسام آن می شود) نبوده بلکه د ’ع یف علم مع’قدند که علم عبا ’ اس’ از: «باو صادق مو-ه »، یعنی:

اولا، باو ی نسب’ به گزا ه معینی مانند P مو-ود باشد.

ثانیا، این گزا ه مطابق با واقع باشد.

ثالثا، ب ای مطابق’ این گزا ه با واقع، دلیل و ح-’ی مو-ود باشد.

لذا ب حدس صائب - با این که مطابق با واقع اس’ - علم و مع ف’ اطلاق نمی شود زی ا دلیل وح-’ی ب ’طابق با واقع آن، مو-ود نیس’.

د مقابل ’لقی فوق، د دیدگاه فلاسفه اسلامی (و همچنین د ق ون وسطی) از علم به عنوان نوعی احاطه یا نوعی ظهو و یا نوعی حضو (که میان این سه مفهوم، ف ق دقیقی نیز مو-ود اس’)’عبی می شود.

(2) به ’بع بح" از ماهی’ علم، این بح" مط ح می شود که «عالم » چه ویژگیهایی دا د؟ به عبا ’ دیگ ، د میان مو-ودا’، چه مو-ودی می’واند وا-د علم گ دد؟ علم د چه مو-ودی’وطن پیدا می کند؟

د پاسخ به این پ سش، عده ای از مع ف’ شناسان غ بی، مع’قدند که ص فا، «شخص »، (Person) می’واند وا-د علم شود (مقصود از شخص، همان معنای م’شخص د فلسفه اسلامی نیس’)، امااین عده از مع ف’ شناسان، باید وشن کنند که چه مو-ودا’ی، شخص هس’ند و چه مو-ودا’ی شخص نیس’ند.

(3) بح" بعدی که از زمان وی’گنشاین مط ح شده اس’، بح" از ’عیین «ماهی’ معلوم » اس’.یعنی بح" از این ام که م’علق علم چیس’؟ بدیهی اس’ بیان این ام که: Facts یا Things یا Objects یا Realities م’علق علم می باشند، مشکل ا حل نمی کند، زی ا مدالیل این واژه ها مبهم بوده و به ’امل و ب سی نیاز دا ند.

(4) از مباح" دیگ ، ’عیین «گس’ ه و محدودی’ علم » اس’.

مع ف’ شناسان غ بی، امو خا -ه و واقعی ا به دو قسم شناخ’ی و ناشناخ’ی، و د م حله بعد، امو شناخ’ی ا نیز به دو قسم شناخ’نیهای شناخ’ه شده و شناخ’نیهای شناخ’ه نشده’قسیم می نمایند.

د واقع، بح" اصلی د این مقام این اس’ که مصادیق ه یک از اقسام فوق، چه امو ی اند؟ به عبا ’ دیگ ، چه امو ی مصداق ناشناخ’نیها و چه امو ی مصداق شناخ’نیهای شناخ’ه شده وچه امو ی مصداق شناخ’نیهای شناخ’ه نشده اند؟ بدیهی اس’ یکی از مو د اخ’لاف میان مع ف’ شناسان، اخ’لاف د ’عیین این مصادیق می باشد.

د این-ا مناسب اس’ امو ی که د دیدگاه مع ف’ شناسان غ بی، از مصادیق امو ناشناخ’نی اند، به صو ’ مخ’ص ، ذک شود (بدیهی اس’ به ’بع ذک آن امو ، ’عیین مصادیق امو شناخ’نی و اقسام دوگانه آن آسان می گ دد):

عده ای از مع ف’شناسان غ بی خدای م’عال ا ناشناخ’نی و عده ای دیگ ، ماده اناشناخ’نی می دانند. بعضی، مو-ودا’ غی مادی ا ناشناخ’نی می دانند. عده ای مع’قدند که-وه قابل شناخ’ نبوده و ص فا به اع اض می’وان علم پیدا ک د. عده ای ب آنند که اگ ام ی م’ناهی نباشد قابل شناخ’ نبوده و لذا امو نام’ناهی، ناشناخ’نی اند. عده ای اف اد و -زئیا’ اناشناخ’نی و د مقابل، عده ای دیگ طبایع و انواع ا غیشناخ’نی می دانند. همچنین عده ای مع’قدند که نفس انسانی قابل شناخ’ نیس’، این گ وه به دو دس’ه ف عی’ ’قسیم می شوند:

1- بعضی ب آنند که هیچ انسانی، خودش ا نمی’واند بشناسد.

2- بخی دیگ مع’قدند که نفس انسانی - به طو مطلق - قابل شناخ’ نیس’، کما این که م حوم علامه طباطبایی د ’فسی المیزان د ذیل آیه «لایض کم من ضله اذا اه’دی’م » (:«وق’ی که شما هدای’ یاف’ه اید، گم اهی کسی که گم اه شده اس’ ض ی به شما نخواهد ساند») بح"مع ف’ نفس ا مط ح ساخ’ه و می ف ماید: عده ای مع’قدند که هیچ کس نمی’واند نفس خودش ابشناسد و لذا مع ف’ ب که معلق به مع ف’ نفس اس’ نیز ممکن نخواهد بود.

«کان’» مع’قد اس’ که شی ء فی نفسه (نومن) قابل شناخ’ نیس’ و فقط شی ء «لدی اذهاننا(فنومن)» ب ای انسان قابل شناخ’ اس’.

بدیهی اس’ اقوال بیان شده مانع"ال-مع نیس’ند یعنی یک شخص می’واند به بیش از یک قول، مع’قد باشد.

(5) انواع علم،مساله دیگ ی اس’ که مو د عنای’ مع ف’ شناسان ق ا دا د. د مو د انواع علم، ’قسیما’ م’عددی بیان شده اس’:

الف - ’قسیم علم، به اع’با معلوم:

مع ف’ شناسان غ بی، ب ای علم بحسب م’علق آن، انواع م’عددی ا ذک نموده اند: گاهی علم به و-ود ’علق می گی د و گاهی به ض و ’. گاهی به ام ی معقول ’علق می گی د و گاهی به ام ی محسوس.

گاهی علم به ام و-وبی ’علق می گی د و زمانی به ام امکانی. گاهی به امو زمانی ’علق می گی دو گاهی به امو بی زمان.

زمانی علم به م- دا’ ’علق می گی د و گاهی به غی م- دا’. گاهی علم به اف اد و -زئیا’’علق می گی د، و گاهی به طبایع کما این که افلاطون مع’قد بوده اس’ که اف اد و -زئیا’، م’علق ظن بوده و علم به آنها ’علق نمی گی د.

نوع دیگ ی از علم که از زمان هیوم به این سو، مهم ’لقی شده این اس’ که: گاهی علم به امو واقع ’علق می گی د و گاهی نیز به امو ذهنی و وابط میان ’صو ا’. زمانی علم، به امو واقع ’علق می گی د و زمانی به امو ا زشی. یعنی علم انسان به نگ یک گل غی از علم انسان به زیبایی آن می باشد (مع ف’ شناسان غ بی مع’قدند که امو ا زشی چها قسم اس’: ا زشهای اخلاقی،ا زشهای حقوقی، ا زشهای دینی و مذهبی، وا زشهای زیبایی شناخ’ی. الب’ه عده دیگ ا زشهای اق’صادی ا نیز به این چها قسم می افزایند.)

گاهی علم به امو واقع و نومن ’علق می گی د و گاهی به فنومن.

’قسیم بندی مهم دیگ د این مو د این اس’ که علم، گاهی به امو واقع ’علق می گی د و گاهی به م’ن. به عبا ’ دیگ ، شناخ’ ک’اب غی از شناخ’ یک شی ء واقعی مانند میز اس’. د این-ا،مباح" فلسفه «ه منو’یک » مط ح می شوند.

باید ’و-ه داش’ که، ا ’باط مع ف’شناسی با دین، د دو بعد اس’:

1- گاهی مباح" مع ف’شناسی از این -ه’ مط ح می شود که شکاکی’ ا زایل و اه حصول یقین، ’بیین شود، زی ا وشن اس’ که با غلبه شکاکی’، اع’قاد به و-ود خدا، معاد و نبو’،مشکوک و زایل می گ دد و لذا سعی می شود ’ا اه حصول یقین و مع ف’ بیان و اثبا’ گ دد ’ا ب’وان به و-ود خدا، معاد و نبو’، یقین پیدا ک د. اما بدیهی اس’ که این نوع از مع ف’، به امو واقع، یعنی خدا، معاد و نبو’ (نبی) - ’علق می گی د.

2- زمانی هم بح" مع ف’شناسی ا مط ح ک ده ’ا این که ماهی’ علمی که به م’ون ’علق می گی د، ’بیین شود. این بح" از زمان «شلای ماخ » و «دیل’ای » د آلمان مط ح شده و مو دعنای’ فلاسفه معاص ه منو’یک اس’.

ب - ’قسیم علم، به اع’با آلا’ و قوای ’حصیل کننده علم:

د این مقام، مع ف’ شناسان از دو نوع علم: علم حسی (علمی که از ط یق قوه حس بدس’ می آید) و علم عقلی (علمی که از ط یق قوه عقل کسب می شود) و نیز اف’ اقا’ آن دو، بح" می کنند. (همچنین د با ه حافظه و ’خیل نیز بح" می گ دد.)

- - ’قسیم علم، بحسب وش ’حصیل آن:

این بح"، با بح" سابق ق اب’ زیادی دا د ولی عین یکدیگ نیس’ند. د این بح"، مع ف’شناسان از علم حضو ی، علم حصولی، علم فط ی، علم کسبی، علم ما’قدم، علم ما’اخ ، علم بدس’ آمده از اه قیاس، علم ’حصیل شده به وش اس’ق اء، علم بی واسطه، علم باواسطه و علم طبیعی بح" می کنند (م اد از علم طبیعی، علمی که ط یق بدس’ آو دن آن د اخ’یا همه اف ادبش بوده و د مقابل علمی که از ط یق وحی و الهام بدس’ آمده و مخ’ص به انبیاءعلیه السلام اس’،نیس’ بلکه معنای دیگ ی از آن، مقصود می باشد).

د - ’قسیم علم، به اع’با م ا’ب ’صدیق:

د این بح"، مساله یقین و م ا’ب آن و نیز اح’مال و د -ا’ آن، مط ح می شود.

- ’قسیم علم، به اع’با غایا’ آن:

گاهی انسان، علم ا ب ای خود علم یعنی شناخ’ واقع طلب می کند (علوم نظ ی) و زمانی نیز،به انگیزه ’غیی واقع به دنبال علم می ود (علوم عملی). قسم دوم - یعنی علوم عملی - نیز ب دوقسم اس’:

1- گاهی، مقصود از دگ گونی، دگ گونی ’ولیدی اس’ که د این مقام، علوم ’کنولوژیک مط ح می شود.

2- گاهی نیز، مقصود از دگ گونی، ’غیی د ف’ا بش و هدای’ آنها اس’ که د این-ا علوم اخلاقی مط ح می شود.

ز ’قسیم علم، به حسب عالمان:

’قسیم دیگ ی از علم که د زمان ق ون وسطی مو د ’و-ه اف ادی چون «’وماس آکویناس »بوده ولی د این عص ، مو د عنای’ مع ف’شناسان نیس’، ’قسیم علم به اع’با عالمان اس’.’وماس آکویناس از این ام سخن گف’ه که آیا میان علم انسان، علم خدا، علم ملائکه و علم حیوانا’ف ق و ام’یازی و-ود دا د؟ همچنین آیا علم انسان د دنیا با علمش د ب زخ و آخ ’، م’فاو’اس’؟

(6) امکان حصول مع ف’ یقینی و عدم آن

د واقع مباح" مط وحه فوق (غی از بح" آخ که ’و-ه کم’ ی از ناحیه مع ف’شناسان معاص به آن مبذول شده اس’) زمینه و مقدمه ای ب ای این بح" مهم مع ف’شناسی یعنی امکان حصول مع ف’ یقینی اس’. چنانکه قبلا بیان شده اس’ د دیدگاه مع ف’ شناسان معاص ، علم عبا ’اس’ از این که «باو های ما چگونه امکان پذی اس’؟ علاوه ب این، چگونه از اه ’و-یه باو ها،می’وان به صدق آنها من’قل شد؟»

د پاسخ به این مساله، قدما قائل به مبناگ ایی « Fundationalism »بوده و مع’قد بوده اند که معلوما’ انسان، به دو نوع بدیهی و نظ ی ’قسیم شده و بدیهیا’، مبنای همه معلوما’ نظ ی اند.به عبا ا’ دیگ ، معلوما’ انسان، مخ وطی شکل بوده به طو ی که قاعده مخ وط - که بدیهیا’،می باشند وی زمین واقع اس’ و ه چه که به سوی اس مخ وط ح ک’ کنیم دای ه و محدوده علوم، کم’ شده ولکن ه چه که به سوی قاعده آن پیش ویم، دای ه علوم وسع’ بیش’ ی پیداخواهد ک د.

’فک مبناگ ایی، ب دو قسم اس’:

عده ای اس مخ وط ا بدیهیا’ می دانند. عده ای نیز قائلند که علوم ما دا ای مبنا بوده ولکن مبانی علوم بش ، بدیهیا’ نیس’ند.

د مقابل ’فک مبناگ ایی، مک’ب‹ Coherentism »ق ا دا د. این مک’ب ب آن اس’ که معلوما’انسان دا ای نظام طولی مخ وطی شکل نبوده و این طو نیس’ که بخشی از معلوما’ بش مبنابوده و بخش دیگ ب آن مب’نی باشند بلکه ص فا باید میان علوم بش ، هماهنگی و سازگا ی و-ودداش’ه باشد و بخشی از معلوما’، ناقض بخش دیگ نباشد. بناب این "Fundationalism " مبنای منحص به ف د د مع ف’شناسی نبوده، بلکه همچنان که بیان شده اس’ مبناگ ایی انواع داش’ه ود مقابل آن نیز مبنای دیگ یعنی "Coherentism " مط ح اس’.

د مع ف’شناسی معاص ، این ام ذهن مع ف’ شناسان ا به خود مشغول داش’ه که د ’و-یه باو ها، ’فک مبناگ ایی صحیح اس’ یا سازگا ی گ ایی؟ (الب’ه د این مقام، externalism و internalism نیز مو د بح" واقع می شوند).

علاوه ب مباح" فوق، مع ف’شناسان چون علم ا به «باو صادق مو-ه » ’ع یف ک ده اند،مسائل ف عی’ زی ا نیز مو د عنای’ خویش ق ا داده اند:

1- باو یعنی چه؟

2- صدق به چه معنا اس’؟

اگ صدق به مطابق’ قضیه با محکی آن (مطابق" القضی" لمحکیها) ’ع یف گ دد، باید وشن شود که:

اولا، واقع به چه معناس’؟ بدیهی اس’ که این بح" با بح" ’قسیم علم به اع’با معلوم، م ’بط اس’.

ثانیا، مطابق’ یعنی چه؟ وق’ی که گف’ه می شود: «ام وز دوشنبه اس’» مطابق’ این قضیه باواقع به چه معنا اس’؟

عده ای مع’قدند که مطابق’ قضیه با محکی آن، به معنای «مشابه’» قضیه با محکی آن اس’.ولی وشن اس’ که ا -اع مطابق’ به مشابه’، مشکل ا حل نک ده، زی ا می’وان پ سش ا نسب’به مشابه’ نیز مط ح ک د و پ سید: م اد از مشابه’ قضیه با محکی آن چیس’؟

عده ای دیگ نیز، مطابق’ ا به ام دیگ ی (غی از مشابه’) معنا ک ده اند (که ’فصیل مطلب اباید د فلسفه منطق -س’-و نمود).

3- بح" سوم، پی امون ا ائه ملاکی د «’و-یه » باو هاس’.

آیا مو-ه بودن ب ای شخص مع’قد کافی بوده و یا این که ب ای مخاطبین نیز باید مو-ه باشد،به طو ی که با ادله و ’و-یها’، مخاطبین نیز به آس’انه باو شخص مع’قد نائل آیند؟ اگ مو-ه بودن باو ، ب ای شخص مع’قد کافی باشد، علم به یک گزا ه ا به وسیله همان گزا ه می’وان ’و-یه ک د مثلا می’وان مدعی شد که: من علم دا م به این که ’شنه هس’م، چون ’شنه هس’م، ولی اگ ، ’و-یه ب ای مخاطبین نیز ش ط باشد نمی’وان یک گزا ه ا به وسیله همان گزا ه ’و-یه ک د.

اس’اد مصباح:

-دول بسیا خوب و مفیدی از موضوعا’ و مباح" مع ف’شناسی د کمال ای-از و اخ’صا بیان شد، اما ص ف نظ از مح’وای مباح" بیان شده، د مو د انقساما’ مذکو ، نکا’ی قابل ذک ند.مثلا نظ یا’ی که د مو د حقیق’ و ماهی’ علم بیان شده، با نظ یا’ی که د پی امون اقسام علم بیان گ دیده، م ’بط اس’. به عبا ’ دیگ اگ د مو د حقیق’ علم، ’ع یف خاصی ا ائه شود،مس’لزم آن اس’ که بعضی از اقسام یاد شده از علم، مو د انکا واقع شوند. مثلا وق’ی افلاطون د ’ع یف علم، کلی’ و ض و ’ ا ش ط می نماید، طبعا علم به اشخاص و نیز -زئیا’ (چون’غیی پذی ند) د نظ ایشان از دای ه اقسام علم خا - می شوند یا اگ د ’ع یف علم، قطع و یقین ش ط گ دد، وشن اس’ که ’قسیم علم (به لحاظ م ا’ب یقین و د -ا’ اح’مال) به یقینی، ظنی،مشکوک و مح’مل، از دای ه و محدوده اقسام علم خا - می شود.

علاوه ب این، ’و-ه به مباح" کثی یاد شده مع ف’شناسی، وشن می سازد که شمول علم مع ف’شناسی نسب’ به همه مباح" یاد شده، مس’لزم آن اس’ که موضوع مع ف’شناسی، «علم و مع ف’» به معنای عام آن (که شامل همه اقسام علم حضو ی و علم حصولی می شود) اخذ گ دد واین ادعا که:

با ’ع یف علم به «باو صادق مو-ه » از سوی مع ف’شناسان غ بی، علم حضو ی و نیز علم حصولی ’صو ی و بعضی از اقسام علم حصولی ’صدیقی از قلم و بح" خا - شده و لذا -عل علم به معنای عام آن به عنوان موضوع علم مع ف’شناسی ض و ’ی نداش’ه و قابل قبول نخواهد بود،سخن صحیحی نیس’ زی ا با قبول این ادعا که علم به معنای «باو صادق مو-ه » اس’، این نک’ه مط ح می شود که چه علم حضو ی ا صحیح دانس’ه و چه آن ا باطل بدانیم، د ه دو صو ’،بح" از علم حضو ی یک بح" ض و ی و لازم د مع ف’شناسی اس’ و لذا -عل معنای عام علم به عنوان موضوع علم مع ف’شناسی ض و ی می باشد.

فیاضی:

د این مقام مناسب اس’ که معانی م’عدد علم، بیان شود ’ا وشن گ دد که کدام یک از معنای علم و مع ف’، موضوع علم مع ف’شناسی اس’.

د ک’ب و اس’عمالا’ م’عدد (ب اساس اس’ق اء ان-ام شده) معانی لغوی و اصطلاحی مخ’لف زی بیان شده اند:

1) معنای اول علم که عام’ ین معنای آن می باشد، معنای لغوی آن اس’.

علم د لغ’ به معنای مطلق اد اک و دانس’ن اس’، چه این که م’علق آن، امو واقع باشد یامها ’ها مثلا د کلام پیامب اک م صلی الله علیه وآله آمده اس’: «علموا اولادکم السباح" وال می » - به ف زندان’ان شنا و ’ی اندازی ’علیم دهید بدیهی اس’ که واژه علم د این کلام به معنای مها ’ به کا ف’ه اس’.

2) اصطلاح دوم علم، به معنای مطلق انکشاف اس’. این معنا د فلسفه اسلامی، مصطلح بوده و مقسم ب ای علم حضو ی (انکشاف بی واسطه) و علم حصولی (انکشاف باواسطه) اس’.

3) اصطلاح سوم علم، مخ’ص به علم حصولی اس’.

مثلا وق’ی که د منطق د ’ع یف علم بیان می شود: «العلم هو الصو " الحاصل" من الشی ءعندالعقل » وشن اس’ که م اد از علم و صو ’ د این کلام، علم حصولی می باشد.

4) گاهی علم به معنای ’صدیق و حکم (حکم به ثبو’ شیئی ب ای شی ء دیگ ) به کا می ود،اعم از این که این ’صدیق، یقینی یا ظنی باشد.

از این معنای علم د مباح" اصولی به علم بالمعنی الاعم ’عبی می شود.

5) ’صدیق -ازمانه و یقینی، معنای پن-م علم اس’.

از این معنا، گاهی به علم بالمعنی الاخص و گاهی نیز به یقین بالمعنی الاعم ’عبی می شود.

6) اع’قاد -ازم مطابق با واقع، اصطلاح دیگ علم، ’صدیق یقینی مطابق با واقع اس’ که از آن به یقین بالمعنی الاخص ’عبی می شود. د مقابل این معنا، -هل ق ا دا د.

7) اصطلاح هف’م علم، اع’قاد یقینی مطابق با واقعی اس’ که از ط یق خودش بدس’ آمده باشد.

وشن اس’ که اههای کسب (م اد از کسب، معنای لغوی آن اس’ نه اصطلاح منطقی آن که به معنای حصول از ط یق فک و اس’دلال اس’) و بدس’ آو دن ’صدیقا’، گوناگون و مخ’لف اس’; مثلا نظ یا’، از ط یق مقدما’ و اس’دلال بدس’ می آیند به طو ی که ه ’صدیق نظ ی خاصی، به کمک مقدما’ م’ناسب و خاص به خود به دس’ می آید. به این مقدما’ خاص، «سبب خاص » اطلاق می شود.

غی از نظ یا’، قضایای بدیهی نیز از اه و ط یقی - غی از فک و اس’دلال - بدس’ می آیند، اماط یق حصول ه یک از بدیهیا’ اولیه این اس’ که مف دا’ آنها، به د س’ی ’صو و د ک گ دند، اماد و-دانیا’، یاف’ن محکی آنها، د د ون نفس ش ط اس’ و...

د مقابل این معنا از علم، «’قلید» ق ا دا د، یعنی اگ اع’قاد و ’صدیقی، مطابق با واقع بوده ولکن از اه ’قلید از غی و یا به خاط شه ’ بدس’ آمده باشد (نه از اه خاص خود)، این معنای ازعلم، ب آن اطلاق نمی گ دد.

8) م-موعه قضایای (کلی یا -زئی و شخصی) م ’بط به هم، که م-موعه واحدی ا ’شکیل می دهند، اصطلاح هش’م علم خوانده می شود. د این اصطلاح علم ’ا یخ و -غ افیا نیز داخل اس’.

9) م-موعه قضایای کلی (حقیقی یا اع’با ی) م ’بط به هم که حول محو واحد دو زده و-امع واحد و مش’ کی میان آنها مو-ود اس’ اصطلاح نهم علم می باشد.

د این اصطلاح، علم ص ف و نحو و علوم اع’با ی دیگ نیز داخل می باشند (گ چه علم ’ا یخ و-غ افیا - به سبب این که قضایای آنها شخصی اند د این اصطلاح علم خوانده نمی شوند.)

10) م-موعه قضایای کلی حقیقی م ’بط به هم که دا ای موضوع واحدی اند، اصطلاح دهم،علم اس’. این معنای از علم، م ادف با اصطلاح عام فلسفه که شامل همه علوم حقیقی بوده و به دوبخش: حکم’ نظ ی و حکم’ عملی، منقسم می شود، اس’.

11) اصطلاح یازدهم علم، م-موعه قضایای کلی حقیقی اس’ که قابل ’- به می باشد.

این اصطلاح علم، م ادف با معنایی از علم اس’ که د -هان غ ب « Science »نامیده می شود.

12) اصطلاح دوازدهم علم، معنایی اس’ که مع ف’ شناسان معاص غ ب د ’ع یف علم بیان می دا ند، یعنی، «باو صادق مو-ه » که:

اولا، باید ’صدیق و باو ی مو-ود باشد.

ثانیا، این ’صدیق، مطابق با واقع باشد.

ثالثا، ’صدیق مزبو ، مق ون به دلیل و ح-’ باشد.

پس از ملاحظه معانی و اصطلاحا’ دوازده گانه علم، ’و-ه به این نک’ه ض و ی اس’ که: آیاموضوع مع ف’شناسی، معنای دوازدهم علم بوده و همه مباح" مع ف’شناسی د پی امون معانی و اصطلاحا’ دیگ علم، مقدمه ای ب ای معنای اخی اس’؟ یا این که موضوع علم مع ف’شناسی، اصطلاح دوم از اصطلاحا’ دوازده گانه بیان شده - یعنی مطلق انکشاف: چه باواسطه و چه بی واسطه - می باشد؟

د صو ’ی که کسی، به عنوان ق ا داد، یکی از این دو نظ ا بپذی د، نزاع و اقامه دلیل منطقی ب صح’ یک نظ و بطلان نظ دیگ ، لغو اس’ چون «لامشاح" فی المواضع"».

ولکن اگ مساله، از حی" منطقی، لحاظ گ دد، با عنای’ به این که حقیق’ علم، انکشاف(باواسطه یا بی واسطه) از واقع اس’، -عل معنای دوم علم به عنوان موضوع مع ف’شناسی معین خواهد بود. د واقع عده ای که از حل اشکالا’ وا د ب کاشفی’ علم از واقع، عا-ز مانده اند به س اغ معنای دیگ علم ف’ه اند، و وشن اس’ که اگ کاشفی’ هیچ یک از انواع علوم حصولی و حضو ی نیز مو د قبول نباشد، بح" از آن انواع و سپس د کاشفی’ آنها از واقع، لازم بوده و لذا -عل موضوع عام ب ای مع ف’شناسی که شامل این موا د نیز گ دد، ض و ی خواهد بود.

بنظ ما، ’ع یف علم به باو صادق مو-ه و نیز اب’نای علوم بش ی ب پیش ف ضهایی که صح’ ود س’ی آنها، یقینی اس’، د واقع اب’نای کاخ مع ف’ی بش ب یخهایی اس’ که به محض ’ماس گ مای سوزان بح" و ’امل ب آن، از بین ف’ه و کاخ به ظاه زیبای مع ف’ی بش ، ف و خواهد یخ’.

اس’اد مصباح:

نظ فوق، مدعی آن اس’ که موضوع مع ف’شناسی یک ام عامی اس’ که شامل -زئیا’شده که ه یک از آن -زئیا’، موضوع مساله ای از مسائل اصیل مع ف’شناسی می باشد، اما این ادعا، مب’نی ب قبول اصول زی اس’:

1- مع ف’شناسی، علم -امعی اس’ که از همه مسائل مع ف’ی انسان بح" می کند به طو ی که ه یک از آن مسائل، از مباح" اصیل مع ف’شناسی به شما می ود.

بدیهی اس’ اگ کسی مع’قد باشد که بح" از همه مسائل مع ف’ی بش ، بی فایده یا غی ممکن اس’، با کاس’ن از قلم و مع ف’شناسی، موضوع محدود’ ی ا ب ای آن د نظ می گی د.

2- اصل دومی که د بینش فوق نهف’ه اس’ این که ه علمی دا ای موضوع واحدی بوده که ه یک از موضوعا’ مسائل، مصادیق آن موضوع قلمداد می شود.

اما اگ کسی این مبنا ا نپذی ف’ه و مع’قد باشد که ’مایز علوم به غایا’ اس’، د نظ گ ف’ن موضوع واحد عام، ب ای مع ف’شناسی، ض و ی نیس’.

3- اصل سوم نهف’ه د بینش فوق این اس’ که د لغ’ و یا اصطلاح، ب ای واژه علم و مع ف’،معنای عام و -امعی مو-ود اس’. بنظ می سد که د زبان ع بی، چنین معنای عام ب ای لفظ علم و-ود دا د و وای’ بیان شده از پیامب اک م صلی الله علیه وآله نیز مؤید مدعای فوق اس’. (گ چه د وای’مذکو می’وان این مناقشه ا ذک ک د که: اس’عمال لفظی ب یک معنا، دال ب حقیقی بودن آن اس’عمال نیس’ ولی د عین حال، و-ود اس’عمالا’ حقیقی کثی د زبان ع بی، مدعای بیان شده ا ثاب’ می کند) اگ د مع ف’شناسی د غ ب، چنین واژه ای - که دا ای معنای عام باشدو-ود نداش’ه باشد، می’وان با -عل و وضع اصطلاحی -دید، مشکل ا حل ک د، یعنی همان طو که د ه علمی، به حسب اغ اض مخ’لف، با ’ضییق یا ’وسعه د معنای لغوی، اصطلاح -دیدی وضع می گ دد، د مع ف’شناسی نیز می’وان به مو-ب نیاز و ض و ’، د معنای واژه «اپیس’می »’وسعه ای ای-اد و آن ا ب ای معنای عامی که شامل همه انواع مع ف’ حضو ی و حصولی شود،وضع ک د.

ای-اد چنین وضع -دیدی ض و ی اس’ زی ا با ’و-ه به این که عده ای مع’قدند علم حضو ی،مبنایی ب ای معا ف حصولی می باشد و نیز با عنای’ به این که اف ادی مانند ’وماس آکوئینی، واژه علم ا ب مع ف’ غ یزی حیوانا’ نیز اطلاق و از ام’یازا’ علم حیوانا’ با علم انسان، علم ملائکه وعلم خداوند پ سش و بح" می نمایند، وشن می شود که د نظ گ ف’ن یک معنای عام ب ای لغ’علم یا اپیس’می، و لحاظ ک دن آن به عنوان موضوع علم مع ف’شناسی ض و ی اس’ ’ا از این هگذ ب’وان از همه انواع مع ف’ انسان - یا به صو ’ اس’قلالی و یا به صو ’ ’بعی و ف عی - بح"نمود.

بدیهی اس’ این ادعا که:

با دق’ د مباح" مع ف’شناسی وشن می شود مع ف’ حیوانا’، قابل شناخ’ ب ای بش نبوده و یا علوم حضو ی نمی’وانند مبنای سای معا ف بش ق ا گی ند، و لذا ف ض معنای عام ب ای موضوع مع ف’شناسی ض و ی نیس’، ادعای صحیحی محسوب نمی شود چون همان طو که ازاین ادعا نیز بدس’ می آید، اثبا’ یا ابطال یک مدعای مع ف’ شناسانه، م’وقف ب و ود د مباح"مع ف’شناسی و یک بح" مح’وایی بوده و وشن اس’ د صو ’ی که مع ف’شناسی، شامل مباح" علوم حضو ی یا علم حیوانا’ نشود چگونه می’وان مدعای فوق ا از منظ یک مع ف’شناس، اب از ک د؟

بناب این، ص ف این که نیاز ما د مباح" مع ف’شناسی و یا ن’ی-ه مباح" منطقی د مع ف’شناسی، مس’لزم این اس’ که مع ف’ ا به باو صادق مو-ه، مقید سازیم، مو-ب آن نمی شود که از همان اب’دا، موضوع مع ف’شناسی ا به باو صادق مو-ه، مقید سازیم بلکه اق’ضای سی منطقی بح" د مع ف’شناسی، لحاظ ک دن موضوع عام و -امع ب ای آن بوده ’اشامل همه انواع مع ف’ انسان شود. لذا می’وان «علم » به معنای عام آن ا (که فا ق میان مو-ودا’ باشعو و بی شعو اس’) موضوع علم مع ف’شناسی ق ا داد.

نک’ه قابل ’و-ه دیگ این اس’ که غی از معنای اول از اطلاقا’ دوازده گانه علم (که معنای لغوی ب ای علم بوده و به اش’ اک معنوی ب معانی و اصطلاحا’ دیگ صدق می کند) واژه علم به اش’ اک لفظی ب یازده اصطلاح دیگ اطلاق می شود. بدیهی اس’ که خاص بودن بعضی ازاصطلاحا’ و عام بودن بعضی دیگ ، مس’لزم آن نیس’ که معنای خاص علم، اصطلاح -دیدی نبوده و از اف اد و یا انواع معنای عام باشد، کمااین که اگ لفظ انسان د یک اع’با ب ای معنای حیوان ناطق وضع شده و د اع’با دیگ ب ای زید وضع گ دد، خاص بودن زید نسب’ به انسان،مو-ب نمی شود که لفظ انسان به یک معنا ب ه دو، اطلاق شود بلکه وشن اس’ که لفظ انسان، بادو وضع ب زید و حیوان ناطق، حمل شده و لذا مش’ ک لفظی اس’.

علاوه ب این، مقسم واقع شدن علم ب ای دو قسم: ’صو و ’صدیق نیز مس’لزم مش’ ک معنوی بودن آن نیس’، زی ا مقسم د ه ’قسیمی، علاوه ب این که می’واند مش’ ک معنوی میان اقسامش باشد، همچنین می’واند به اش’ اک لفظی ب اقسامش اطلاق و د واقع «المسمی بلفظ المقسم » مقسم واقع شده باشد. د محل بح" نیز، ممکن اس’ المسمی بلفظ العلم، مقسم ب ای’صو و ’صدیق باشد نه معنای واحد عام، و لذا اس’ناد به مقسمی’ علم ب ای اثبا’ اش’ اک معنوی آن، محل ’امل اس’.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان