ماهان شبکه ایرانیان

فیزیک و متافیزیک (۱)

اهمیت تاریخی و معاصر فیزیک، بسیار است زیرا بسیاری از مسلمات آن توسط علوم اخذ شده و تاثیر زیادی نیزبر فلسفه و الهیات نهاده است

اهمیت تاریخی و معاصر فیزیک، بسیار است زیرا بسیاری از مسلمات آن توسط علوم اخذ شده و تاثیر زیادی نیزبر فلسفه و الهیات نهاده است. در فیزیک نیوتنی، سه فرض اصالت واقع، موجبیت و تحویل گرایی، پذیرفته شده بود که هر سه فرض از ناحیه فیزیک قرن بیستم و به ویژه نظریه کوانتوم مورد معارضه قرار گرفت. این بدان دلیل بود که جهان اتمی بر وفق مفاهیم فیزیک کلاسیک و پدیده های مشاهده پذیر، توضیح دادنی نبود. درباره ارتباط مفاهیم فیزیک کوانتومی با واقعیت جهان و نیز جایگاه نظریه ها در علم، دیدگاههای اصالت واقع کلاسیک، ابزارانگاری و اصالت واقع نقادانه، تعبیر و تفسیرهای گوناگونی را ارائه داده اند. در این نوشتار، «ایان باربور» همچون دیگر طرفداران اصالت واقع نقادانه قایل است که براساس نظریه کوانتم، مشاهده گر همواره در روند مشاهده، شریک و سهیم است و مرزقاطعی میان مشاهده گر و شئ مشاهده شده وجود ندارد. وی بکارگیری ایده مکملیت درباره علم و دین را نقد می کند.

فیزیک، مطالعه ساختارها و فرآیندهای اساسی تغییر و تحول در ماده و انرژی است. از آنجاکه فیزیک با پایین ترین سطوح سازمان، سر و کار دارد و دقیق ترین معادله های ریاضی را به کارمی گیرد، به نظر می رسد در مقایسه با سایر علوم، از مسائل مورد علاقه دین درباره حیات، ذهن وهستی انسان دورتر باشد، اما اهمیت تاریخی و معاصر فیزیک بسیار است. زیرا فیزیک، اولین علم دقیق و سیستماتیک [ منظم] به شمار می آید و بسیاری از مسلمات آن، توسط علوم اخذشده است. روش های فیزیک به مثابه سرمشقهای مطلوبی برای علوم دیگر مدنظر بوده است.همچنین فیزیک تاثیر زیادی بر فلسفه و الهیات نهاده است.

از این گذشته، اگرچه فیزیکدانان فقط موجودات فاقد حیات را مطالعه می کنند، ولی امروزه نگاه آنها متوجه موجوداتی است که به قلمروهایی گوناگون دارند: از «کوارک ها» (2) و «اتم ها» تا«کریستال های جامد»، «سیاره ها» و «کهکشان ها» - و از جمله، شالوده فیزیکی ارگانیزم های زنده،هم اکنون در حوزه فیزیک، ما با مسائلی درباره «مشاهده گر و مشاهده شده » (3) ، « تصادف و قانون » (4) و«اجزا و کل ها» (5) مواجه ایم.

در قرن بیستم، سه فرض مسلم و پذیرفته شده فیزیک نیوتنی مورد تردید قرار گرفته است:

1. معرفت شناسی (6) نیوتنی، رئالیستی [واقع گرایانه] بود. همه بر این باور بودند که نظریه ها،جهان را چنانکه فی نفسه هست به 4گونه ای برکنار و مستقل از «مشاهده گر» توضیح می دهند.فضا و زمان، چارچوبهایی مطلق انگاشته می شد که درون آنها تمام رویدادها بدون ارجاع به مشاهده گر، گنجانده (7) شده است. «کیفیات اولیه » (8) مانند «جرم » (9) و «سرعت » (10) که با زبان ریاضی قابل بیان است، ویژگیهای عینی (11) جهان واقعی محسوب می شد.

2. فیزیک نیوتنی، نظرگاه موحبیتی داشت. اصولا چنین تلقی می شد که آینده هر سیستیم از ماده متحرک را از روی شناخت دقیق وضعیت حاضر آن می توان پیش بینی کرد. به نظر می آمدتمام جهان، از کوچکترین ذرات تا دورترین سیاره زیر نفوذ و سیطره قوانینی تغییرناپذیر ویکسانند.

3. دیدگاه نیوتنی در این برداشت که: رفتار کوچکترین «اجزا»، یعنی ذرات سازنده،تعیین کننده رفتار «کل » است، نگرشی تحویل گرایانه (12) بود. براساس این نگرش، «تغییر و تحول »،عبارت است از بازآرایی اجزا که خود آن اجزا بدون تغییر باقی می مانند. در اینجا از طبیعت،تصویری جذاب و مقتدر، بسان ماشینی قانونمند، ترسیم می شد; تصویری که رشد علم و اندیشه غرب را بشدت متاثر ساخت. این دیدگاه که به جهان همچون مکانیسم یک ساعت می نگریست،به نگرشی «دئیستی » (13) [ خداپرستی طبیعی] درباره خداوند منجر شد که او را ساعت سازی می دانست که ساز و کار جهان را طرح و سپس آن را به حال خود رها کرده است.

قرن هیجدهم شاهد گسترش بیشتر مکانیک نیوتنی بود. در فیزیک قرن نوزدهم انواع نوینی از طرحهای مفهومی (14) ،از جمله «نظریه الکترو مغناطیس » (15) و «نظریه جنبشی گازها» (16) ارائه شده بود، ولی فرضیه های اساسی مذکور بدون تغییر باقی ماندند. چنین به نظر می آمد که تمامی قوانین، نه از نظر مکانیک ذرات، لااقل از نظر قوانین حاکم، بر چند نوع از ذرات و میدانها دست یافتنی است. در نظریه جنبشی و ترمودینامیک (17) ،رفتار گازها براساس احتمال تشریح می شد،ولی این شیوه را فقط تسهیلی برای امر محاسبه قلمداد می کردند. همه بر آن بودند که حرکت تمامی مولکول های گاز، دقیقا با قوانین مکانیکی معین شده است، ولی چون محاسبه این حرکات بسیار دشوار و پیچیده است، ما می توانیم از قوانین آماری برای پیش بینی رفتار میانگین گروههای عظیم مولکول ها استفاده کنیم.

هر سه فرض مذکور - یعنی «اصالت واقع [رئالیسم]»، «موجبیت » و «تحویل گرایی » - از ناحیه فیزیک قرن بیستم مورد معارضه قرار گرفته است. تغییرهای رخ داده در مفاهیم و مسلمات،آن چنان عظیم بود که تعجبی ندارد اگر «کوهن » آن را به عنوان نمونه ای بارز از یک انقلاب عظیم ویک تغییر «سرمشق » به کار ببرد. در اینجا نظریه «کوانتوم » را بررسی می کنیم.

نظریه کوانتوم

مدلهای مربوط به «ذره » نظیر مدل «توپ بیلیارد»، بر فیزیک کلاسیک ماده، حاکم بوده است.در قرن نوزدهم، نظریه پردازان برای تشریح گروه متفاوتی از پدیده ها که متضمن «نور» و «الکترومغناطیس » بودند، از مدل اساسی دیگری استفاده کردند که عبارت بود از: [انتشار] امواج در«محیطهای میانجی پیوسته ». (18)

ولی در اوایل قرن حاضر به نظر می رسید که چند آزمایش حیرت انگیز، استفاده از هر دو مدل «موج » و «ذره » را برای هر دو نوع از پدیده ها ایجاب می کند. ازیک طرف، معادله انیشتین درباره اثر فتوالکتریک (19) و کار «کامپتون » بر روی پراکندگی فوتون (20) نشان داد که نور در بسته های مجزا و منفصل، با انرژی و اندازه حرکت معین، گسیل می گردد وبسیار شبیه به جریانی از ذرات عمل می کند، و از طرف دیگر و در مقابل آن، الکترون ها که همواره به صورت «ذرات » تصویر می شدند، آثار تداخل انتشار را که از ویژگیهای امواج است، از خود نشان دادند. امواج، پیوسته و گسترده اند و به موجب «فاز» (21) بر یکدیگر تاثیر متقابل دارند; اما ذرات،گسسته و به مکانی خاص محدودند و تاثیر متقابل آنها براساس «اندازه حرکت » (22) است. به نظرمی رسد هیچ راهی برای تلفیق این دو مدل، در مدل واحد، وجود ندارد. [1]

از باب نمونه، فرض کنید یک دسته از الکترون ها به سمت دو شکاف موازی که در یک پرده فلزی قرار دارند، گسیل شده اند و با یک صفحه عکاسی که چند سانتیمتر پشت پرده قرار داده شده، برخورد می کنند. هر الکترون به صورت یک نقطه ریز بر روی فیلم ثبت می شود و به مثانه ذره ای که به آنجا رسیده باشد به نظر می آید و چنانچه «بار» و «جرم » الکترون تقسیم ناپذیر باشد،قاعدتا احتمال می رود فقط از یکی زا دو شکاف عبور کرده باشد. با وجود این، نقاطی که بر روی فیلم می افتد، الگویی تداخلی را از نوارهای موازی، نشان می دهند که تنها در صورتی توضیح دادنی است که فرض شود یک «موج » از دو شکاف عبور کرده است و همین دوگانگی موج - ذره، درسرتاسر فیزیک اتمی یافت می شود، ولی یک فرمالیزم وجدانی ریاضی می تواند به وجود آید که امکان پیش بینی رویدادهای مشاهده شده را به صورت آماری فراهم آورد. این فرمالیزم ریاضی،«توابع موج » (23) را برای آمیزه ای از امکانها یعنی «ترکیبی از حالتها» (24) به دست می دهد. می توان احتمال برخورد یک الکترون را به هر نقطه مفروض، محاسبه کرد. اما در «توزیع احتمال » (25) موردمحاسبه، نقطه دقیقی که یک الکترون خاص به آن اصابت خواهد نمود، قابل پیش بینی نیست.

به همین ترتیب در نظریه کوانتوم، هیچ مدل وحدت یافته ای از اتم پیدا نشده است. مدل اولیه بور درباره اتم به سادگی قابل تصویر و تجسم بود: الکترون های ذره وار در حرکت خود پیرامون هسته، به مانند یک منظومه شمسی کوچک، از مدارهایی تبعیت می کنند. ولی «اتم » در نظریه کوانتوم به هیچ وجه قابل تصویر و تصور نیست. ممکن است کسی بکوشد تا الگوهای «موج های احتمال » (26) را که فضای پیرامون «هسته » را پر کرده اند، شبیه نوسانهای یک سمفونی سه بعدی ازاصوات موسیقیایی که پیچیدگی حیرت انگیزی دارند، تصور کند; ولی این تمثیل کمک زیادی به ما نمی کند، «اتم » در دسترس مشاهده مستقیم قرار ندارد و بر وفق «کیفیات حسی »، قابل تصورنیست; حتی نمی توان آن را براساس مفاهیم کلاسیک نظیر «فضا»، «زمان » و «علیت » به گونه ای منسجم توضیح داد. رفتارشی بسیار خرد با رفتار اشیای تجربه روزمره، متفاوت است. ما می توانیم آنجه را در آزمایشها رخ می دهد با «معادلات آماری » توضیح دهیم، ولی نمی توانیم صفات کلاسیک مانوس را به ساکنان جهان اتمی نسبت دهیم.

در بسط و توسعه هایی که طی سالهای اخیر در نظریه کوانتوم، به سمت قلمروهای هسته ای ومادون هسته ای حاصل شده است، خصلت «احتمالی » نظریه اولیه کوانتوم، همچنان محفوظ،مانده است. نظریه میدان کوانتومی (27) ،تعمیمی است از نظریه کوانتوم که با نظریه نسبیت خاص،هماهنگ و منسجم است. از این نظریه با موفقیت بسیار در برهم کنشهای الکترومغناطیس (28) وبرهم کنشهای مادون هسته ای (29) (کرومودینامیک کوانتومی (30) یا نظریه کوارک) و نظریه الکتروضعیف، بهره برداری شده است.[2] اجازه دهید چالشی را که نظریه کوانتوم در قبال اصالت واقع ابراز کرده است، دنبال کنیم.

نیلزبور از به کارگیری مدلهای موج و ذره و دیگر زوجها از مجموعه های مفاهیم متضاد،حمایت می کرد. بحث بور درباره آنچه او آن را «اصل مکملیت » (31) نامید، چند موضوع را شامل شد.بور تاکید داشت که سخن ما درباره یک «سیستم اتمی » باید همواره به یک آرایش آزمایشگاهی مربوط باشد; ما هرگز نمی توانیم درباره یک سیستم اتمی به تنهایی و «فی نفسه » و عین معلوم (33) را در هر آزمایشی مد نظر قرار دهیم.نمی توان هیچ خط فاصل دقیقی بین روند مشاهده و شی ء مشاهده شده، رسم کرد. در صحنه آزمایش، ما «بازیگریم » نه صرفا «تماشاچی » و ابزار آزمایشی مورد استفاده را خود برمی گزینیم.بور اظهار داشت که آنچه باید به حساب آید، روند تعاملی [کنشی - واکنشی] «مشاهد» است، نه ذهن یا شعور مشاهده گر.

موضوع دیگر در نوشتار بور، محدودیت مفهومی درک بشر است در اینجا، انسان به عنوان یک عالم [ داننده] و نه یک آزمایشگر، کانون توجه قرار می گیرد. بور، با شکاکیت کانت (34) درباره امکان شناخت «جهان فی نفسه » (35) سهیم است. اگر سعی ما آن باشد که «قالبهای مفهومی » (36) خاص را بر طبیعت تحمیل کنیم، در این صورت استفاده تام از سایر مدلها را مانع شده ایم.بدین سان، باید بین توصیفات کامل علی یا - فضا زمانی، بین مدلهای موج یا ذره، بین اطلاع دقیق از مکان یا اندازه حرکت، یکی را برگزینیم. هرچه بیشتر از یک مجموعه مفاهیم استفاده شود،کمتر می توان مجموعه مکمل را به طور همزمان به کار برد. این محدودیت دوجانبه از آن جهت رخ می دهد که جهان اتمی را نمی توان بر وفق مفاهیم فیزیک کلاسیک و پدیده های مشاهده پذیر توضیح داد.[3]

بنابراین، چگونه مفاهیم فیزیک کوانتومی به واقعیت جهان مربوط می شود؟ دیدگاههای مختلف درباره جایگاه «نظریه ها» در علم، تعبیر و تفسیر متفاوتی از نظریه کوانتوم می کنند.

1. اصالت واقع کلاسیک: نیوتن و تقریبا تمام فیزیکدانان قرن نوزدهم، نظریه ها را توصیفات «طبیعت »، آن گونه که فی نفسه و مستقل از مشاهده گر تحقق دارد، تلقی می کردند. فضا [ مکان]،زمان، جرم، و سایر «کیفیات اولیه » (37) خواص همه اشیای واقعی اند. مدلهای مفهومی، نسخه بدلهایی از جهانند که ما را قادر می سازند تا ساختار مشاهده ناپذیر جهان را با اصطلاحات مانوس کلاسیک مجسم کنیم. اینشتین این سنت را با پافشاری بر این نکته ادامه داد که یک توصیف کامل از سیستم اتمی، مستلزم مشخص کردن متغیرهای کلاسیک «مکان - زمانی » است که حالت آن را به گونه ای عینی و غیرمبهم، تعیین کند. او بر آن بود که چون نظریه کوانتوم چنین نیست پس نظریه ای ناقص است و عاقبت به وسیله نظریه ای که انتظارهای کلاسیک را تحقق بخشد،کنار گذاشته خواهد شد.

2. ابزارانگاری: (38)

مطابق این رای، نظریه ها ساخته های مفید بشر و تمهیدهایی برای محاسبه اند (39) که جهت مرتبط کردن مشاهدات و انجام پیش بینیها به کار می آیند. آنها همچنین ابزارهایی عملی برای دستیابی به کنترل فنی شمرده می شوند. مبنای داوری درباره آنها، مفیدبودنشان در به ثمر رساندن این اهداف است، نه مطابقت آنها با واقعیت (که برای ما امری دست نیافتنی است). مدلها، مجعولهایی تخیلی اند (40) که موقتا برای ساختن نظریه ها استفاده می شوند و پس از آن می توان آنها را کنار نهاد; آنها بازنمودهای (41) حقیقی جهان نیستند. اگرچه می توانیم از معادلات کوانتومی برای پیش بینی پدیده های مشاهده پذیر استفاده کنیم، امانمی توانیم در میان مشاهداتمان از اتم سخن بگوییم.

اغلب چنین پنداشته می شود که بور قاعدتا باید ابزارگرا باشد، زیرا او در بحث طولانی باانیشتین، اصالت واقع کلاسیک را رد کرده است. اما آنچه او واقعا گفت، آن است که مفاهیم کلاسیک را نمی توان بدون ابهام برای تشریح سیستمهای اتمی موجود به کار برد. از مفاهیم کلاسیک فقط می توان برای توضیح پدیده های مشاهده پذیر، در موقعیتهای ویژه آزمایشگاهی استفاده کرد. ما نمی توانیم جهان را آن گونه که «فی نفسه » تحقق دارد، جدای از تاثیر متقابل ما باآن، مجسم کنیم. بور، به میزان زیادی با نقد طرفداران ابزارانگاری از اصالت واقع کلاسیک موافق بود ولی او به طور مشخص از ابزارانگاری حمایت نمی کرد و با تحلیل دقیق تر به نظر می رسد که اوگزینه سومی را اختیار کرده باشد.

3. اصالت واقع نقادانه: (42)

قایلین به اصالت واقع نقادانه، نظریه ها را بازنمودهایی ناتمام ازجنبه های محدود جهان، آن گونه که با ما در کنش متقابلند، تلقی می کنند. نظریه ها به ما اجازه می دهند تا جنبه های مختلف جهان را که در موقعیتهای گوناگون آزمایشگاهی آشکار می شوند،به یکدیگر مرتبط کنیم. از نظر حامیان اصالت واقع نقادانه، مدلها، اگرچه انتزاعی و گزینشی اند امابرای مجسم کردن ساختارهای جهان که موجب این کنشهای متقابلند، کوششهایی ضروری به حساب می آیند. در این نگرش، هدف علم، فهم است نه کنترل. تایید پیش بینیها آزمونی است برای فهم معتبر (43) ولی خود پیش بینی، هدف علم نیست.

بخوبی می توان ادعا کرد که بور - اگرچه نوشته های او همواره واضح نبوده است - صورتی ازاصالت واقع نقادانه را پذیرفته بود. او در بحث با انیشتین، واقعیت الکترون ها یا اتم ها را انکارنکرد، بلکه مدعی بود که آنها از آن رسته اشیایی نیستند که توصیفات فضا - زمانی کلاسیک راپذیرند. وی پدیدارشناسی (44) « ماخ » (45) را که واقعیت اتم ها را مورد تردید قرار می داد، نپذیرفت.«هنری فولس »، (46) این بحث را چنین خلاصه می کند: «او [بور] چارچوب کلاسیک را کنار گذاشت و استنباط واقع گرایانه را درباره توصیف علمی طبیعت حفظ نمود. آنچه او طرد می کند اصالت واقع نیست، بلکه تعبیر کلاسیک آن است.»[4] بور، واقعیت سیستم اتمی را که با سیستم مشاهده گر در برهم کنش است، فرض مسلم گرفت. در قبال تعبیرهای ذهن گرا (47) از نظریه کوانتوم که مشاهده را یک برهم کنش ذهنی - فیزیکی (48) تلقی می کنند، بور از برهم کنشهای فیزیکی میان سیستمهای ابزاری و اتمی، در وضعیت کامل آزمایشگاهی، سخن می گوید.به علاوه، «موج و ذره » یا «اندازه حرکت و موقعیت مکانی » یا دیگر وصفهای مکمل، حتی اگر هم بروشنی قابل اطلاق نباشند، بر یک شی ء واحد صدق می کنند. آنها از نمودهای متفاوت سیستم اتمی واحد حکایت می کنند. «فولس » می نویسد:

«بور احتجاج می کند که این گونه باز نمودها، انتزاعهایی هستند که در امکان توصیف یک پدیده به عنوان کنش متقابل میان سیستمهای مشاهده گر و سیستمهای اتمی، نقشی حیاتی ایفا می کنند، اما نمی توانند خواص یک واقعیت مستقل را تصویر کنند .... ما می توانیم چنین واقعیتی را به حسب توانایی آن برای ایجاد برهم کنشهای گوناگون توصیف کنیم - برهم کنشهایی که نظریه مذکور، آنها را تامین کننده شواهد مکمل درباره شی ء عین واجد قلمداد می کند.[5]بور نگرش اصالت واقع کلاسیک را که براساس آن، جهان دربردارنده موجوداتی با خواص معین کلاسیک است، نپذیرفت. ولی با وجود این، بر آن بود که جهانی واقعی وجود دارد که درکنش متقابل، توانایی ایجاد پدیده های مشاهده پذیر را داراست. فولس کتاب خود را درباره بور بااین نتیجه گیری به پایان می رساند:

«هستی شناسی (49) ای که این نحوه تعبیر و تفسیر از پیام "بور" مستلزم آن است، اشیای فیزیکی را نه مطابق با چارچوب کلاسیک و از راه خواص معین که با خواص پدیده ها مطابقند،بلکه از طریق توان آنها برای ظاهر شدن در نمودهای گوناگون پدیده ها، توصیف می کند.بدین ترتیب در چارچوب مکملیت، حفظ استنباط واقع گرایانه و پذیرفتن کامل بودن نظریه کوانتوم فقط با تجدید نظر در فهم ما از ماهیت یک واقعیت مستقل فیزیکی و اینکه ما چگونه می توانیم آن را بشناسیم، ممکن است.»[6]

کوتاه سخن اینکه ما باید اکیدا جدایی قاطع بین مشاهده گر و شی ء مشاهده شده را که درفیزیک کلاسیک فرض می شد، انکار کنیم. براساس نظریه کوانتوم، مشاهده گر همواره یک شریک و سهیم به حساب می آید.

در مکملیت، استفاده از یک مدل، استفاده از مدلهای دیگر را محدود می سازد. مدلها،بازنمودهای نمادین (سمبولیک) از وجوه واقعیت متعاملند که نمی توانند منحصرا بر وفق شباهتهایی که با تجربه روزمره دارند، مجسم شوند. آنها صرفا به طور کاملا غیرمستقیم، با جهان اتمی و یا با پدیده های مشاهده پذیر، مربوط اند. ولی ما مجبور نیستیم ابزارانگاری ای را بپذیریم که نظریه ها و مدلها را ابزارهای فکری و عملی مفیدی می انگارد که درباره جهان چیزی به مانمی گویند.

خود بور پیشنهاد کرد که ایده مکملیت قابل بسط به سایر پدیده هایی است که با دو نوع مدل،تحلیل پذیرند، مانند: مدلهای «مکانیستی و ارگانیک » (50) در زیست شناسی; مدلهای «رفتارگرایانه و درون نگرانه » (51) در روان شناسی; مدلهای «جبر» و «اختیار» در فلسفه; یا مدلهای «عدل الهی و «عشق الهی » در الهیات. بعضی نویسندگان پا را فراتر نهاده و از مکملیت «علم » و«دین » سخن می گویند. بدین سان «سی.ای. کولسون » (52) پس از تشریح دوگانگی موج - ذره وتعمیم بور از آن، علم و دین را «توضیح های مکمل درباره واقعیت » می نامد.[7]من به این گونه استعمال گسترده از اصطلاح مزبور، با دیده شک می نگرم. در زیر چند شرط رابرای به کار بردن مفهوم مکملیت مطرح می کنم:[8]

1. مدلها باید فقط در صورتی مکمل یکدیگر نامیده شوند که به یک موجود واحد و یک گونه واحد منطقی اشاره کنند. موج و ذره، مدلهایی برای یک موجود منفرد (مثلا یک الکترون) در یک موقعیت منفرد (مثلا در یک آزمایش دو شکاف) به شمار می آیند. آنها هر دو در یک سطح منطقی قرار دارند و قبلا در یک شعبه از علم استعمال شده اند. این شرایط در مورد علم و دین صدق نمی کند. آن دو، نوعا در موقعیت هایی متفاوت پدید می آیند و در زندگی انسان وظایف مختلفی را به انجام می رسانند.[9] ازاین رو، من علم و دین را زبانهای بدیل (53) می دانم و اصطلاح مکملیت را به مدلهای مربوط به یک گونه واحد منطقی و در چارچوب یک زبان خاص، محدودمی کنم; نظیر مدلهای «انسان وار» و «غیرانسان وار» برای خداوند.

است و نه «استدلالی ». (55) باید دلایل مستقلی برای ارزش دو مدل بدیل و یا مجموعه هایی از ساختها درحوزه دیگر وجود داشته باشد. نمی توان فرض کرد که مدلهای مفید در فیزیک، در سایر رشته هانیز ثمربخش باشند.

3. مکملیت، هیچ توجهی را برای پذیرش غیرنقادانه حصرهای دووجهی (56) فراهم نمی آورد.این اصطلاح را نمی توان برای اجتناب از پرداختن به ناهماهنگیها یا «وتو» کردن جست وجوی وحدت، به کار برد. درباره ویژگی متناقض نما (57) در دوگانگی موج - ذره نباید مبالغه شود. مانمی گوییم که یک الکترون هم موج است و هم ذره، بلکه می گوییم رفتاری موج گونه و ذره وار ازخود نشان می دهد. به علاوه، ما یک فرمالیزم ریاضی وحدت یافته در اختیار داریم که لااقل، پیش بینی هایی احتمالی را فراهم می آورد، حتی اگر تلاشهای گذشته، هیچ نظریه ای را بهتر ازنظریه کوانتوم در طابقت با داده ها به دست نداده باشد، ما نمی توانیم تحقیق برای مدلهای وحدت بخش جدید را طرد کنیم. انسجام (58) ، حتی اگر با اعتراف به محدودیتهای زبان و تفکربشری تعدیل شده باشد، همواره در سراسر پژوهش اندیشه مندانه به صورت یک آرمان باقی می ماند.

پی نوشتها:

1- متن مقاله بخشی از فصل هفتم کتاب دین و علم: مسائل تاریخی و معاصر نوشته ایان باربور است که درسال 1997 منتشر شده است. این کتاب آخرین و مهمترین اثر باربور در زمینه مباحث علم و دین است که در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در دست ترجمه به فارسی است و بزودی منتشر خواهد شد.

2- quarks ،دسته ای از بنیادی ترین اجزای مفروض ماده. (م).

3- observer and observed ،در جریان هر مشاهده سه امر تشخیص داده می شود: (الف) عمل مشاهده، (ب) مشاهده گر [ل ناظر]، و (ج) شی ء مشاهده شده. ارتباط این سه با یکدیگر، هم در فلسفه و هم در تعابیر ارائه شده از فیزیک نوین، محل بحث و گفت وگوست. (م).

4- . chance and law

5- . psrts and wholes

6- . Epistemology

7- . absolute

8- . Primary qualities

9- . Mass

10- . Velocity

11- . objective

12- . Reductionistic

،به معنای پیروی از مکتبی است به نام Deism که در اواسط قرن شانزدهم میلادی در انگلستان ظاهر شد.این مکتب متاثر از پیشرفتهای علم، نیروی عقل را در رسیدن به خداوند کافی می دانست و جهان را همچون ماشینی می پنداشت که خداوند، طراح آن است. پیروان این نظر، دین والهیات مبتنی بر وحی را منکر بودند و از دین و الهیات طبیعی و یا به تعبیری عقلانی طرفداری می کردند. (م).

14- . Conceptual Schemes

15- electromagnetic theory ،در دهه 1860 میلادی، فیزکدانی به نام مکسول، (Maxwell) توانست از راه توصیف ریاضی، نیروهای الکتریکی و مغناطیسی را در نظریه ای واحد، با عنوان «نظریه الکترومغناطیس » تلفیق کند. (م) .

16- Kenetic theory of gases ،نظریه ای که درصدد است با بیانی ریاضی، رفتار گازها را براساس حرکات اجزای اتمی ومولکولی آنها توضیح دهد. (م).

17- thermodyan mics ،این اصطلاح که از دو واژه یونانی، یکی به معنای حرارت و دیگری حرکت، ترکیب شده است،بیانگر قوانین و روابط بین حرارت و حرکت مولکول ها بویژه مولکولهای گاز است. (م)

18- Continuous media ،فیزیکدانان قرن نوزدهم برای توجیه انتشار امواج نور و به طورکلی امواج الکترومغناطیس درفضا، به نوعی واسطه و میانجی به نام «اثیر» قایل شدند که ساختاری پیوسته داشت و آنها را محمل انتشار آن امواج می پنداشتند. البته ناروا بودن این فرض که ناشی از قیاس امواج الکترومغناطیس (از جمله نور) با امواج صوتی بود، بعداروشن شد. (م).

19- Photoelectric effect ،اثر فتوالکتریک به جریانی الکتریکی که به واسطه تاثیر انرژی نور از راه جدا کردن الکترون هااز سطح فلزات ایجاد می شود، اطلاق می گردد. انیشتین در مقاله ای (1905) درباره اثر فتوالکتریک، این فرضیه را مطرح ساخت که نور متشکل از ذراتی منفصل است. تا قبل از انیشتین اغلب فیزیکدانان می پنداشتند که نور صرفا پدیده ای موج گونه است، ولی فرضیه انیشتین مستلزم آن بود که نور جریانی است از ذرات که از بسته های مجزا و کوچک انرژی که بعدا فوتون نامیده شدند، تشکیل شده است. با استفاده از این ایده، او معادله ای را برای اثر فتوالکتریک تنظیم کرد که نهایتا در سالهای 1923 - 1924 تایید و اثبات شد. (م).

20- Photon ،کوچکترین واحد تشکیل دهنده نور که فاقد بار الکتریکی و جرم است.

21- Phase ،تابعی ریاضی است که مختص معادله های مربوط به حرکت موج است.

22- Momentum ،حاصل ضرب جرم در سرعت هر جسم متحرک را اندازه حرکت آن می نامند.

23- Wave functions ،تابع موج، تابعی است ریاضی که در نظریه کوانتوم برای نشان دادن وضعیت یک سیستم فیزیکی و محاسبه احتمال وقوع یک رویداد (مثلا تابش یک فوتون از یک اتم) در زمان اندازه گیری، به کار می رود. (م).

24- Super position of states ،در مکانیک کوانتومی، اصلی وجود دارد به نام «اصل ترکیب » که مطابق آن، امکانهای(وضعیتهای محتمل) کوانتومی می توانند با یکدیگر آمیخته شوند و «ترکیبی از وضعیتها» را که خود وضعیتی جدیداست، پدید آورند. (م).

25- Probability distribution ،مفهومی است اساسی در نظریه احتمالات، به معنای تخصیصی احتمالات به مجموعه ای از رویدادها که به یکدیگر مرتبطند. (م).

26- Probability waves ،امواجی هستند که احتمال وجود یک ذره را (مثلا الکترون) در نقطه ای از فضا (مثلا فضای پیرامون هسته) بیان می کنند. این امواج در مکانیک کوانتومی، دارای هویتی مادی و متعارف نیستند بلکه صرفا کیفیت انتشار احتمالات را نشان می دهند. (م).

27- Quantum field theory ،نظریه ای است که در نتیجه اعمال نظریه کوانتوم در مورد رفتار یک میدان، نظیر میدان الکترومغناطیس، حاصل شده است. این نظریه نقشی اساسی در درک نیروهای بنیادی حاکم بر قلمرو مادون اتمی داشته است. (م).

28- . electromaghetic interactions

29- . Subnuclear interactions

30- Quantum chromodymantics ،نظریه ای نوین است که توصیف برهم کنشهای قوی بین کوارک ها و گلوئون ها(ذراتی کوانتومی که عامل پیوند مستحکم کوارک ها بر یکدیگرند) را بر عهده دارد. عنوان اختصاری این نظریه « QCD »است. (م).

31- . Complementarity principle

32- . Subject

33- . Object

34- از دیدگاه کانت آنچه ما ازجهان می دانیم آن است که با قالبهای مفهومی و ذهنی خود فهمیده ایم. ازاین رو، آنچه می یابیم عوارض معرفتی جهان است نه خود جهان، آن گونه که هست. (م).

35- . Word in itself

36- . Conceptual Molds

37- Primary qualities ،جان لاک (1632 - 1704) فیلسوف انگلیسی برای هر شی ء فیزیکی دو دسته کیفیات مطرح کرد: 1. کیفیات اولیه: مانند شکل معین، اندازه معین و .... که هر شی ء فیزیکی از آنها برخوردار است، خواه کسی آنها رادرک کند یا نه. 2. کیفیات ثانویه: نظیر طعم، رنگ، بو، و .... که وجود آنها مشروط به حضور نیرویی درک کننده و اندامهای حسی است. (م).

38- Instrumentalism

39- Calculating

40- Imaginative fictions

41- Representations

42- Critical realism

43- Valid understanding

44- Phenomenalism

45- Ernst mach

46- Henry folse

47- Subjectivist

48- Mental - physical

49- Ontology

50- Mechanistic and organic models ،در مدلهای مکانیستی، موجودات زنده بسان «ماشینهای پیچیده ای » که چیزی جز مجموع اجزا نیستند، در نظر گرفته می شوند و براساس قوانین فیزیکی و شیمیایی تشریح پذیرند. اما درمدلهای ارگانیک، آنچه ارائه می شود یک کل یکپارچه به نام ارگانیزم است که دارای سلسله مراتبی از سطوح مختلف نظم است. این کل سازمان یافته، چیزی بیشتر و فراتر از مجموع اجزاست و صرفا با قوانین فیزیکی و شیمیایی نمی توان آن راتشریح کرد. (م).

51- Behavioristic and instropesti models ،رفتارگرایی و درون نگری دو مدل و شیوه در روان شناسی است.براساس درون نگری، حالتهای درونی و فرآیندهای ذهنی انسان، موضوع اصلی تحقیقات روان شناسی را تشکیل می دهد. اما در رفتارگرایی، بررسی و مشاهده «رفتار» بویژه از راه آزمونهای «محرک و پاسخ » نقش اصلی را بر عهده دارند.(م).

52- C. A. Coulson

53- alternative languages

54- analogical

55- inferential

56- Dichotomies ،یعنی تقسیمهای ثنایی، که محصول این تقسیمها، در قالب قضایایی که در علم منطق به قضایای منفصله مانعة الجمع و حقیقه شهرت دارند، بیان می شود. مانند این قضیه: عدد یا زوج است یا فرد.

57- Paradoxical

58- Coherence

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان