The Current State of the Coherence Theory: Critical Essays on the
Epistemic Theories of Keith Lehrer and Laurence Bonjour, With Replies;
Edited by John W. Bender;
Dordrecht/ Boston/ London; Kluwer Academic Publishers; 1989
عنوان فوق نام کتابی است در زمینه بررسی انتقادی نظریه هماهنگی که به صورت مجموعه مقالات در 294 صفحه از سوی انتشارات Kluwer Academic Publishers به سال 1989 منتشر گردیده است.
هماهنگی (coherence) نظریه ای است درباره ساختار معرفت یا توجیه آن که از لحاظ تاریخی مهمترین رقیب و بدیل نظریه بنیان گرایی (foundationalism) معرفت به شمار می رود. بنابه نظریه بنیان گرایی، پاره ای از باورها به سبب پایه یا بنیادین بودن مستقلاً و بدون ارتباط با دیگر باورها موجهند، و سایر باورهای غیرپایه، توجیه خود را از همین باورهای پایه برمی گیرند. ساختمان معرفت و توجیه از دیدگاه بنیان گرایی دارای زیرساخت و روساختی است که اولی را باورهای خاصی چونان پایه و بنیان می سازند و دومی را سایر باورها تشکیل می دهند که به دسته نخستین، متکی اند و توجیه خود را از آنها وام می گیرند.
نظریه هماهنگی چنین ساختاری را برای معرفت نمی پذیرد و باورها را به دو دسته ذاتا موجه (self-justified) و پایه (basic belief)، و باورهای غیرپایه و ذاتا غیرموجه بخش نمی کند، و برخی از باورها را برخوردار از امتیاز معرفتی و تافته ای جدابافته نمی داند. توجیه از دیدگاه نظریه هماهنگی، تابع ذات و درونمایه پاره ای از باورها و روابط استنتاجی میان این باورهای ذاتا موجه و باورهای غیرپایه نیست، بلکه تابعی است از روابط دوسویه میان باورها یا تابع وابستگی آنها به دستگاه هماهنگی از باورهاست. حامیان نظریه هماهنگی، ساختمان معرفت را همچون بنیان انگاران به دو لایه زیرین و زبرین تشبیه نمی کنند، بلکه آن را همچون کلکی برساخته از الوارهای به هم بافته می دانند که هر یک از آنها متقابلاً یکدیگر را حمایت می کنند، یا ساختار معرفت را چونان جدولی می پندارند که باورهای مندرج در آن از جوانب مختلف یکدیگر را تقویت می کنند. هر باوری با ورود به شبکه و جدول باورهای از پیش پذیرفته شده و در صورت هماهنگی با آنها هم از حمایت آنها برخوردار می شود و هم بر درجه توجیه آنها می افزاید.
نظریه هماهنگی پیشتر از سوی فیلسوفان ایدئالیستی همچون برادلی، بلانشارد و بوزانکه، و در دوران معاصر از سوی فیلسوفانی مانند ویلفرید سلارز (Wilfrid Sellars)، نیکولاس رشر (Nicholas Rescher)، دونالد دیویدسون (Donald Davidson) گیلبرت هرمن (Gilbert Harman)، مایکل ویلیامز (Michael Williams)، کیث لرر، و لورنس بونجور جانبداری شده که در میان آنها دو فیلسوف اخیر بیش از دیگران بدین جانبداری نامبردارند و آثار درخور توجهی در زمینه معرفی و بازسازی این نظریه و دفاع از آن منتشر کرده اند. کتاب نظریه معرفت (1) لرر و ساختار معرفت تجربی(2) بونجور از جمله آثاری است که پیوسته در کانون توجه موافقان و مخالفان نظریه هماهنگی بوده و تاکنون مقالات بسیاری در نقد یا دفاع از آنها نگاشته شده است. کتاب وضعیت کنونی نظریه هماهنگی مجموعه مقالاتی است به قلم منتقدان نظریه هماهنگی در نقد و بررسی قرائتهای لرر و بونجور از این نظریه، و پاسخهای این دو تن به منتقدان. اهمیت این مقالات انتقادی از آن روست که بسیاری از این منتقدان خود از نظریه پردازان و حامیان جدی و سرسخت نظریه های رقیب و بدیل دیگری همچون نظریه بنیان گرایی یا نظریه اعتمادگرایی (reliabilism)توجیهند که در فرایند بحث نقادانه از نظریه هماهنگی، گوشه هایی از نظریه های مورد پذیرش خود را روشن می سازند و بر توانمندیهای آنها در برابر کاستیهای نظریه های رقیب پای می فشارند.
این نقدها و در پی آن پاسخهای لرر و بونجور، روی هم میدان پرشوری از کارزار و هماوردی نظریه های رقیب توجیه برپا ساخته و زمینه ارزشمندی برای مطالعات تخصصی در عرصه مهمترین مسائل معرفت شناسی معاصر فراهم آورده اند. تدوین و ویرایش این مجموعه را جان بندر برعهده گرفته و خود نیز مقدمه مبسوطی در تبیین ویژگیهای عمومی نظریه هماهنگی نگاشته و با الهام از مقالات انتقادی، شماری از پرسشهای اساسی را درخصوص این نظریه مطرح ساخته و ضمن پاسخگویی براساس قرائتهای لرر و بونجور، از یک سو به قوت و ضعف این نقد و پاسخها، و از سوی دیگر به تفاوت دیدگاههای این دو مدافع بنام نظریه هماهنگی پرداخته است. این پرسشها عبارتند از:
1. آیا هماهنگی یک ویژگی (property) است یا یک نسبت (relation) و رابطه؟ یعنی آیا کل دستگاه باورهای ما دارای خصلتی به نام هماهنگی است، یا اینکه نسبتی است که میان یک باور و مجموعه باورهای موجود در دستگاه باورهای از پیش پذیرفته شده ما برقرار می گردد؟ همچنین آیا این وصف یا نسبت، وصف یا نسبتی کل گرایانه (holistic) است؟ اگر آری، به چه معنا کل گرایانه است؟
2. آیا هماهنگی در تحلیل توجیه و معرفت نقش دارد؟ اگر آری، چقدر؟ به تعبیر دیگر، آیا هماهنگی نیز همچون دو مؤلفه معرفت باور (belief) و صدق (truth) (یا پذیرش) (acceptance) به تنهایی شرط و مؤلفه ای لازم است و همراه با آنها شرطی کافی به شمار می آید.
3. آیا فاعل شناسا باید به واقعیت هماهنگی دسترسی معرفتی داشته باشد؟ یعنی آیا افزون بر آگاهی از هماهنگ بودن باور یا دستگاه باورهای خود باید از وثاقت و اعتبار این هماهنگی نیز آگاه باشد؟ به بیان دیگر، آیا افزون بر هر باور موجه درجه اول باید باور درجه دوم و به اصطلاح فراباور (metabelief) هم داشت؟
4. ماهیت یا منزلت روانشناختی این فراباور یا فراپذیرش (meta-acceptance)(یعنی پذیرش اعتبار و وثاقت و حجیت هماهنگی باورهای هماهنگ) چیست؟
5. آیا خود این فراباور و پذیرش وثاقت باورها و پذیرشهای خاص باید موجه باشد؟ اگر آری، به چه معنا؟ آیا موجه بودن آن بدین معناست که خود ارزیابی وثاقت باورهای پذیرفته شده باید بخشی از دستگاه باورها و پذیرشها، و نیز باید موجه باشد؟ یا اینکه پذیرش وثاقتهای خاص و موردی به گفته لرر بر اصل کلی وثاقت باورهای هماهنگ یا به اعتقاد بونجور بر پیشفرضی باورمحور (doxastic presumption) مبتنی است؟
6. آیا پیشفرض باورمحور بونجور و اصل وثاقت کلی لرر قیدهای مهمی برای نظریه های هماهنگی آنان به شمار می آید؟ یعنی آیا پیشفرض باورمحور و اصل وثاقت کلی خود نوعی باور پایه ذاتا موجه نیستند؟ و آیا پذیرش این پیشفرض و اصل کلی عملاً به منزله تسلیم شدن در برابر نظریه رقیب هماهنگی، یعنی بنیان گرایی نیست؟
7. آیا نظریه هماهنگی یک نظریه استنتاجی (inferential theory) تلویحی است؟ یعنی آیا میان باورهای دستگاه باورها نسبت استنتاجی از نوع منطقی یا شبه منطقی یا جز آن وجود دارد؟
8. آیا نظریه هماهنگی گویای ایده آلی معرفتی (epistemic ideal) برای حالت واقع گرایانه معرفت انسانی است؟
9. آیا نظریه هماهنگی با مسأله صدق نیز ارتباطی دارد؟ یعنی آیا اگر در پذیرش چیزی کاملاً موجه باشیم، احتمال دارد که این پذیرش ما صادق هم باشد؟
جان بندر (ویراستار کتاب) معتقد است که پرسشهای یادشده از جمله مسائلی است که دستمایه نقد منتقدان نظریه هماهنگی، و نیز بیانگر رهیافتهای متفاوت لرر و بونجور به آنهاست. وی پس از این مقدمه، نخست چکیده ای از مقاله های انتقادی را می آورد (فصل اول) سپس آنها را در سه فصل بعدی تدوین می کند. بدین سان، فصل اول را به مقدمه خویش، و فصل دوم را به مقالات انتقادی درباره نظریه هماهنگی کیث لرر اختصاص می دهد که شامل شش مقاله است. مقاله اول از آنِ پل موزر است که تحت عنوان «نظریه هماهنگی لرر و اشکال گسستگی»(3) بر نظریه لرر خرده می گیرد که ارتباط معرفت با جهان خارج را می گسلد و شکافی پر ناکردنی میان آن دو ایجاد می کند.
مقاله دوم را جی متی با عنوان «هماهنگی شخصی، عینیت و اعتمادپذیری»(4) نگاشته است. او نیز در این مقاله به اشکال جدایی و گسستگی اشاره می کند و پاسخ لرر به این اشکال را تا حدی موفق می داند نه کاملاً. عنوان مقاله سوم «مشکلات بنیادی نظریه هماهنگی»(5) است که واین دیویس و جان بندر مشترکا آن را نوشته اند و معتقدند که نظریه هماهنگی برای توجیه تجربی باورها نه شرطی لازم است و نه شرطی کافی.
«نظریه هماهنگی لرر»(6) عنوان مقاله بعدی است که ریچارد فلدمن آن را تهیه کرده است. به نظر وی اشکال نظریه هماهنگی در این است که درباره هماهنگی به معنای پذیرش یک باور براساس دستگاه باورهای بالفعل فاعل شناسا (= توجیه شخصی) و نیز موجه بودن آن باور براساس دستگاه باورهای بالفعل صادق و پاک سازی شده از باورهای کاذب سخن گفته است، اما درباره معقولیت پذیرش یک باور براساس سایر دستگاههای باوری سخنی نمی گوید. همچنین در برابر پاره ای پادنمونه ها [= مثال های نقض] مشابه پادنمونه های [= مثال های نقض گتیه[ (Gettier)پاسخی ندارد. اشکال دیگر این است که لرر معتقد است در صورت پذیرش مبطلهای فریبنده و گمراه کننده (misleading defeater) از سوی کسی نمی توان وی را دارای معرفت دانست.
مقاله پنجم را فیلیپ پترسون با عنوان «نظریه هماهنگی لرر چقدر معقول است؟»(7) نگاشته و معتقد است دیدگاه احتمالاتی لرر درباره نظریه هماهنگی توجیه برای تبیین معقولیت آن با دشواریهایی روبه روست. ششمین مقاله را بروس راسل با عنوان «کی آنچه نمی دانید، می تواند به شما آسیب بزند؟»(8) به رشته تحریر درآورده است. او بر تعریف لرر از معرفت (= باور صادق موجه و ابطال ناشده) خرده می گیرد و می گوید پادنمونه هایی از نوع گتیه ای، البته بدون دربر داشتن باورهای کاذب، آن را نقض می کنند. این پادنمونه ها می توانند باورهای موجه غیرتصادفا صادق، یا باور تصادفا صادق باشد که سایر باورهای پذیرفته شده از سوی فاعل شناسا آنها را نقض و ابطال نکرده باشد؛ درحالی که ممکن است باورهای غیر تصادفا صادق و موجهی باشند که با قرائن و شواهد گمراه کننده و فریبنده ابطال شده باشند.
فصل سوم مشتمل بر ده مقاله انتقادی درباره نظریه هماهنگی لورنس بونجور است. نظریه بونجور عمدتا برای تبیین ساختار معرفت تجربی عرضه شده که عنوان مهمترین اثر وی یعنی ساختار معرفت تجربی نیز گویای همین نکته است. نویسنده مقاله نخست، آلوین گلدمن و عنوان آن «ساختار معرفت تجربی بونجور»(9) است. وی دفاع بونجور از نظریه هماهنگی را در کتاب مذکور برغم مترقی و پیشرفته بودنش دارای اشکالاتی می داند که عمدتا معطوف به مفهوم مرکزی و مهم در نظریه بونجور، یعنی مفهوم فراتوجیه است. از جمله اشکالات می توان از دشواری تطبیق مفهوم معیار توجیه بر شرط و پیشفرض فراتوجیه یاد کرد. اشکال دیگر اینکه شرط فراتوجیه در نظریه هماهنگی وی مستلزم دور است، اشکال سوم اینکه دلایل بونجور برای دفاع از شرط فراتوجیه نهایتا مبتنی بر درهم آمیختن مراتب و سطوح مختلف است. وانگهی، خود پیشفرض باورمحور بونجور نوعی باور پایه به شمار می آید. اشکال دیگر اینکه، بونجور نظریه واحدی برای توجیه ندارد؛ زیرا توجیه پیشینی (apriori justification) نه مستلزم هماهنگی است و نه مستلزم فراتوجیه.
مارشال سوئین نیز در مقاله «نظریه هماهنگی توجیه بونجور»(10) به نقد آرای وی می پردازد. او براهین بونجور علیه برونگرایی (externalism) را نادرست می داند و شرط درونگرایی «دسترسی پذیری معرفتی» (epistemic accessibility) وی را بسیار سخت گیرانه می پندارد. همچنین به مفهوم فراتوجیه بونجور برای تضمین صدق باورها اشکال می گیرد. سومین مقاله را آلن گلدمن با عنوان «نظریه هماهنگی بونجور»(11) ارائه کرده است. او شرط هماهنگی درونی دستگاه باورها را برای معرفت و توجیه، نه لازم می داند و نه (همراه شرط صدق) کافی. همچنین معتقد است که معیار توجیه بونجور مستلزم دستیابی به صدق محتمل نیست؛ بلکه برای رسیدن به صدق باید از باورهای پایه آغاز کرد.
«دور باطل، توجیه غیرخطی، و نظریه هماهنگی کل گرایانه»(12) عنوان مقاله بعدی است. تیموثی جوزف دی در این مقاله یادآور می شود که پاسخ نظریه هماهنگی به مسأله تسلسل باورها، از نوع استنتاج دوری غیرخطی است. عنوان مقاله پنجم، نوشته جیمز بوگن، طولانی و خود گویای محتوای انتقادی آن است: «نظریه هماهنگی معرفت بر حوزه بیرون از علم کاملاً اعمال نمی شود، و اطلاق آن در حوزه علم نیز نتایج درستی درپی نخواهد داشت.»(13) بوگن در این مقاله به نکاتی روش شناختی درباره ناکامی برداشت بونجور از مسئولیت معرفتی در حوزه باورهای علمی و غیرعلمی اشاره می کند.
ششمین مقاله از آنِ جوزف توماس تولیور است و «جهان سنت الیزابتی»(14) نام دارد. این عنوان به واقع نام یکی از مسائل و مشکلات معرفتی فراروی نظریه هماهنگی است. استوارت سیلورز در مقاله هفتم با عنوان «هماهنگی، مشاهده و توجیه باورهای تجربی»(15) مشکل نظریه هماهنگی را در این می داند که از یک سو، توجیه را بر روابط درونی میان باورهای سازنده دستگاه باورها مبتنی می کند، و از سوی دیگر، می پذیرد که باورهای تجربی باید شرایط مشاهده (حسی) را برآورند. به نظر سیلورز، تلاش بونجور برای برقراری ارتباط میان توجیه باورها براساس هماهنگی با دستگاه باورها، و محتوای لازم برای دستگاه به منظور برخورداری از درونمایه ای تجربی ناکام است.
عنوان مقاله هشتم «تقدم معرفتی و هماهنگی»(16) است. نوآ لموس در این مقاله دو مسأله را بررسی می کند؛ یکی منزلت باورهای پایه و نظریه تقدم معرفتی آنها، و دیگری توجیه باورهای مشاهدتی و درون نگرانه از دیدگاه نظریه هماهنگی توجیه. وی سپس نتیجه می گیرد که دلایل بونجور برای نفی باورهای پایه و تقدم معرفتی آنها درست نیست و نیز موضع وی در توجیه باورهای مشاهدتی و درون نگرانه خدشه پذیر است. همچنین پاسخ رودریک فرث (RodericFirth) به ایراد جدایی و گسستگی توجیه از جهان خارج را در نظریه هماهنگی به بحث می گذارد. مقاله نهم را متیاس استیوپ با عنوان «برهان ضد بنیان گرایانه بونجور»(17) در پاسخ به همین برهان نگاشته است. او می گوید این برهان مبتنی بر پیشفرض معرفتی فراتوجیه است که مقبول نیست و نهایتا به شکاکیت می انجامد.
کرولین بلک در مقاله «بنیانها»(18) به این نقد بونجور به بنیان گرایی پاسخ می دهد که تنها راه توجیه برای باورهای تجربی از طریق باورهای تجربی دیگر است، نه از راه باورهای پایه. بلک معتقد است که ما می توانیم یک بنیان گرایی با باورهای پایه ای داشته باشیم که نه صادقند و نه کاذب و تجربی محض.
بندر در فصل سوم با عنوان «هماهنگی و مسائل معرفتی مرتبط با آن» چهار مقاله انتقادی را می گنجاند. مقاله نخست «دستیافتنی بودن هماهنگی»(19) نام دارد که هیلاری کورنبلیث آن را نگاشته است و معتقد است که هدف کسب باورهای موجه مورد نظر حامیان درونگرای نظریه هماهنگی از جمله بونجور دستیافتنی نیست. از سوی دیگر، نظریه هماهنگی برونگرایانه گیلبرت هرمن نیز هدفی را دنبال می کند که فراتر از توان بشر است و دسترسی به آن میسر نیست. اساسا دستیابی به باورهای جدید از طریق ملاحظه هماهنگی آنها با سایر باورهای قبلی از توان ما بیرون است. کورنبلیث نهایتا می گوید از این نکته نباید نتیجه گرفت که چاره ای جز شکاکیت نیست، چنان که کسانی همچون جری فودور (Jerry Fodor) پنداشته اند؛ بلکه راه میانه ای هم وجود دارد.
«رأی از لحاظ معرفتی موجه»(20) عنوان مقاله بروس آن است. وی در این مقاله به بحث درباره مفهوم توجیه معرفتی بویژه از دیدگاه نظریه پردازان هماهنگی همچون بونجور می پردازد و آنها را درخور نقد می داند. او بدیل دیگر نظریه بونجور را نظریه بیزگرایی (bayesiantheory)می داند که به گمان وی از شهرت روزافزونی برخوردار است. مقاله سوم این فصل را هکتور نری کاستاندا با عنوان «وجوه چندگانه معرفت»(21) و با این هدف نوشته است که به گونه ای میان نظریه هماهنگی و بنیان گرایی سازشی برقرار کند؛ یعنی هم هماهنگی را برای معرفت لازم می پندارد و هم آن را بر نوعی باور پایه بنیادین مبتنی می داند و مدعی می شود که نیازی نیست که باورهای پایه را مطلق بدانیم. وی در پایان بحث خویش به این نتیجه می رسد که شش عامل (پارامتر) در تعیین انواع معرفت مؤثرند: 1) باور، 2) قیود روش شناختی و اهداف معرفتی، 3) توان معرفتی برای پاسخگویی به مسائل، 4) توان استنتاج، 5) شرط معیار یا هنجار، 6) شرط قرینه و ملاک.
چهارمین مقاله این فصل و آخرین مقاله انتقادی این مجموعه به ارنست سوسا تعلق دارد که به بررسی روش موازنه تأملی برای بیشینه سازی دو عامل در باورهای شناسنده می پردازد. این دو عامل عبارتند از: هماهنگی باورها و موجه بودن محتوای آنها. سوسا بر همین اساس عنوان «موازنه در هماهنگی؟»(22) را برای مقاله خویش برمی گزیند.
فصل پنجم به پاسخهای لرر و بونجور به منتقدان اختصاص دارد. این دو نظریه پرداز هماهنگی در دو مقاله جداگانه، نخست با تلخیص نظریه هماهنگی، درباره نکات اساسی و تعاریف کلیدی آن توضیح می دهند و سپس به بررسی انتقادات مذکور می پردازند و به یکایک منتقدان پاسخ می دهند که بسیار خواندنی و درخور توجه است.
باری، کتاب منزلت کنونی نظریه هماهنگی با مجموعه مقالات انتقادی درباره این نظریه و پاسخهای آنها خواننده را با گفتمان معرفت شناختی جاری میان فیلسوفان معاصر غربی در عرصه مهمترین نظریه های توجیه معرفت و کامیابی ها و ناکامی های آنها آشنا می سازد. تردیدی نیست که مطالعه جدی چنین آثاری زمینه را برای بررسی های تطبیقی و بازسازی و بازنگری معرفت شناسی در فلسفه اسلامی و آماده سازی آن برای ورود به گفتمان معرفتی معاصر فراهم می سازد.
پی نوشت ها
1. Lehrer, Keith. Knowledge; Onford: Clarendon Press, 1974.
2. Bonjour, Laurence; The Structure of Empirical Knowledge; Cambridge, Mass: Harvard University Press, 1985.
3. Lehrers Coherentism and the Isolation Objection, by Paul K. Moser.
4. PersonalCohernce,Objectivity,andReliability, by G. J. Mattey.
5. Fundamental Troubles with the Cohernce Theory, by Wayne A. Davis and John Bender.
6. Lehrers Coherence Theory of Knowledge, by Richard Feldman.
7. How Reasonable is Lehrers Coherence Theory? by Philip Pererson.
8. When Can What You Dont Know Hurt You? by Bruce Russel.
9. Bonjours the Structure of Empirical Knowledge, by Alvin I. Goldman.
10. Bonjours Coherence Theory of Justification, by Marshall Swain.
11. Bonjours Coherence, by Alan Goldman.
12. Circularity, Non-Linear Justification and Holistic Coherentism, by Timothy Josep Day.
13. Coherence Theories of Knowledge Dont Apply to Enough Outside of Science and Dont Give the Right Result When Applied to Science, by James Bogen.
14. The Saint Elizabethan World, by Joseph Thomas Tolliver.
15. Coherence, Observation, and the Justification of Empirical Beliefs, by Stuart Silvers.
16. Epistemic Priority and Coherence, by Noah M. Lemos.
17. Bonjours Anti-Foundationalist Argument, by Matthias Steup.
18. Foundations, by Carolyn Black.
19. The Unattainability of Coherence, by Hilary Kornblith.
20. Epistemically Justifide Opinion, by Bruce Aune.
21. The Multiple Face of Knowing, by Hector-Neri Castaneda.
22. Equilibrium in Coherence, by Ernest Sosa.