رهبر نهضت جنگل، از همان دوران جوانی، سری پرشور، همتی والا و روحی
بلند داشت . او در اطراف خود، ظلم و تعدی را در مورد هیچ کس تحمل نمی کرد . او در
سن جوانی، در حلقه درس در مدرسه علمیه، از سخنان استاد، درس ظلم ستیزی و مبارزه با
سلطه بیگانه را می آموخت و با مطالعه اوضاع و احوال اجتماعی کشور، به تدریح به سوی
حرکت های انقلابی کشیده می شد .
بارقه امید
یکی از مهمترین و طولانی ترین قیامهایی که در قرن سیزدهم در تاریخ
ایران رخ داد و به مدت هفت سال به طول انجامید، «نهضت جنگل » است . این نهضت در
یکی از حساس ترین لحظات تاریخ ایران شکل گرفت و با وجود اختلافات و ناخالصی هایی
که در دوران دوم پیدا کرد، مع الوصف حیات ملت ایران را تجلی بخشید، و قدرتهای
بیگانه و متجاوز، به این واقعیت پی بردند که تسلط بر این سرزمین با افکار و عقایدی
که مردم آن دارند، به سادگی امکان پذیر نیست; زیرا برای مقاومت و نابودی دشمن تا
سرحد مرگ حاضرند و لایق استقلال و آزادی هستند .
شخص اول این انقلاب، روحانی مبارزی بود که با شور و حرارت و
فداکاری خاص قدم به میدان گذاشت و در منطقه ای که استعداد چنین فعالیتی را داشت،
در جهت تحقق اهداف اعلام شده، کوشید و آن را تا پای جان رهبری کرد .
«یونس » معروف به «میرزا کوچک خان » فرزند «میرزا بزرگ » در سال
1298 هجری قمری (1259 شمسی) در یک خانواده متوسط در «استاد سرای » رشت متولد شد .
سنین اول عمر خود را در مدرسه «حاجی حسن » واقع در «صالح آباد» رشت و «مدرسه
جامع » به آموختن صرف و نحو و تحصیلات دینی گذراند . (1)
وی طلبه جوان و خوش سیمایی بود که بیش از تمام شاگردان، مجذوب
بیانات استاد بود و با شور و علاقه بیشتری به سخنان وی گوش می داد و سخنان استاد
روشنی بخش مسائل مبهمی بود که غالبا وی را به خود مشغول می داشت و کم کم در جان وی
شعله افکند و او را در افکار و اندیشه های عمیقی فرو برد .
محیط مدرسه «حاجی حسن » برای روح بلند و همت والای وی تنگ بود;
بنابراین عازم تهران شد و در مدرسه «محمودیه » به زحمت حجره ای گرفت . در آنجا
ظاهرا به ادامه تحصیل پرداخت، اما لحظه ای از سخنان استادش «خلخالی » غافل نبود و
به مطالعه اوضاع و احوال اجتماعی و خواندن کتاب ها و روزنامه ها پرداخت . این زمان
مصادف با آغاز انتشار افکار و اندیشه های آزادی خواهان و روشنفکران بود، افکار و
اندیشه هایی که بذر مشروطیت را به زمین می پاشید .
میرزا احساس کرد که موقع تلاش و کوشش فرا رسیده و هرگونه فعالیتی
در جهت روشن ساختن افکار عامه و مبارزه با زور و استبداد، در سرنوشت مملکت و مردم
مؤثر خواهد بود . چون در زادگاه خود امکانات بیشتری برای فعالیت داشت، به رشت
مراجعه کرد و بلافاصله در میان دوستان و آشنایان مخصوصا طلاب مدرسه «حاجی حسن »
شروع به تبلیغ نمود . (2) در همان ایام یکی از آزادی خواهان به نام
«سید عبدالمجید خطیب » در تهران به شهادت رسید، میرزا با استفاده از این حادثه
فعالیتهای خود را تشدید کرد; احساسات مردم را برانگیخت و به یاری طلاب آزادی خواه،
انجمنی تحت عنوان «مجمع روحانیان » تاسیس نمود . افراد این انجمن که خود را برای
مبارزه آماده می کردند، در خفا به تهیه اسحله و تمرین تیراندازی مشغول بودند .
میرزا در جریان مبارزه علیه «محمدعلی شاه » و فتح تهران، عده ای از مبارزان رشت را
تجهیز کرده و برای پیوستن به مشروطه خواهان تهران، عازم ایتخت شد، اما هنوز از
«رستم آباد» نگذشته بود که اطلاع حاصل کرد، «محمدعلی شاه » مجلس شورای ملی را به
توپ بسته و بسیاری از آزادی خواهان را به قتل رسانیده یا متواری کرده است . میرزا
ناچار به اتفاق چند تن از آزادی خواهان گیلان به قفقاز عزیمت نمود و در «تفلیس »
رحل اقامت افکند . در این شهر با آزادی خواهان ایرانی که در میان آنان تعدادی از
گیلانی ها به چشم می خوردند، آشنا شد و در فعالیتهای آنان شرکت جست، اما مشکلات
مادی، او را مجبور به مراجعت کرد . همزمان با مراجعت او به «رشت » عده ای از
مشروطه خواهان تهران در سفارت عثمانی متحصن شدند . میرزا کوچک خان به پیروی از
آنان عده ای از آزادی خواهان رشت را با خود هماهنگ کرده و در کنسول گری «عثمانی »
به تحصن پرداخت .
در همین موقع انقلاب رشت رخ داد و آزادی خواهان گیلانی با کمک
مجاهدین ارمنی، گرجی و ... زمام امور گیلان را در دست گرفتند . از آن پس میرزا به
صفوف مجاهدین پیوست و به اتفاق آنان در فتح قزوین و تهران شرکت داشت و بعد از خلع
محمدعلی شاه، همکاری خود را با مشروطه خواهان ادامه داد . گروه هایی از مجاهدین
مامور دفع غائله محمدعلی شاه شدند . میرزا کوچک خان نیز به سرپرستی یکی از گروهها
خود را به جبهه رسانید و شبانه مورد حمله ترکمن ها قرار گرفت و به ضرب گلوله از
ناحیه سینه و دست مجروح شد . به منظور معالجه، وی را به «بادکوبه » اعزام کردند و
پس از مدتی معالجه و استراحت در «بادکوبه » و «تفلیس » به گیلان مراجعت کرد ولی پس
از توقفی کوتاه عازم تهران شد . (3)
نمودار آزادگی
در تهران مدت چهار سال اقامت کرد و فعالیتهای سیاسی را آغاز نمود،
تمام این مدت را در نهایت فقر و عسرت گذراند . از نفوذ و تسلط بیگانگان و به قدرت
رسیدن مجدد مستبدان رنج می برد و لحظه ای از چاره جوئی باز نمی ایستاد . چیزی
نگذشت که «جنگ جهانی اول » در سال 1293 هجری شمسی آغاز شد، ایران بی طرفی خود را
در جنگ رسما اعلام کرد، اما از آسیب های جنگ در امان نماند . قوای روس و انگلیس و عثمانی
هر کدام از یک سو وارد کشورمان شدند و آن را مورد تاخت و تاز قرار دادند . و در
این هنگام دولت ایران دچار ضعف شد و اوضاع عمومی کشور آشفته گردید . (4)
میرزا کوچک خان با چند تن از رجال خوش نام و وابسته به سازمان
اتحاد اسلام - که در «استانبول » به زعامت «سید جمال الدین اسدآبادی » شکل گرفته
بود - تماس گرفت و پس از مشورت با آن ها به این نتیجه رسید که اگر کانون ثابتی بر
ضد تجاوز و بیدادگری خارجیان و عمال داخلی آن ها به وجود آید، از شدت ظلم و فشار
کاسته خواهد شد و در راه اصلاح جامعه پیشرفتهایی حاصل خواهد گردید و بدین ترتیب
اندیشه تشکیل یک گروه فداکار برای مبارزات مسلحانه به وجود آمده، به نظر میرزا
بهترین مکان برای تشکیل این کانون مبارزه جنگل های گیلان بود . (5) این
فکر مورد تایید عده ای از اعضای سازمان اتحاد اسلام قرار گرفت و «علی خان
دیوسالار» ملقب به «سالار فاتح » که از پیشقدمان آزادی و نهضت مشروطیت بود، به
منظور تحقق بخشیدن به این آرمان، داوطلب همراهی و همکاری با میرزاکوچک خان گردید و
این دو مجاهد فداکار با دلی پر از امید به سوی شمال عزیمت کردند، اما به نقلی چون
در تعیین مکان با یکدیگر اختلاف پیدا کردند، میرزا به تنهائی نهضت را ادامه داد .
او ابتدا به «لاهیجان » رفت، سپس در رشت و سایر نقاط گیلان مخفیانه با عده ای از
روشنفکران و آزادی خواهان تماس گرفت و آنان را در مسیر افکار، اندیشه ها و اقدامات
خود قرار داد . (6) اغلب افراد مزبور ضمن قبول تعهداتی برای کمک های
مادی و معنوی به میرزا، خواستار شروع فعالیت شده، او را مورد ترغیب و تشویق قرار
دادند . عده معدودی از دوستان و آشنایان نیز قبول همکاری کرده و داوطلب عضویت در
نهضت جنگل شدند . از جمله کسانی که در شروع کار، میرزا را یاری دادند «حاج
احمدکسمایی » بود که در «کسما» و «فومنات » نفوذ قابل توجهی داشت . میرزا به کمک
او تعدادی تفنگ و فشنگ تهیه کرده و یک کانون مخفی در جنگل به وجود آوردند .
خوشبختانه زمینه کار آماده بود، اما گیلان در زیر چکمه قزاقان روس دست و پا می زد
. جوانان آزادی خواه را اعدام می کردند و روشنفکران را از گیلان اخراج .
کارگزاران دولت روسیه به عنوان حمایت از اتباع روس مردم را زیر
فشار قرار می دادند و هر تبعه روس قادر بود مال و جان و ناموس مردم را مورد تجاوز
قرار دهد . هر گونه شکایتی از طرف اتباع روس در کارگزاری رسیدگی می شد و مقامات
قضایی و اداری ایران حق نداشتند برای احقاق حقوق مردم به هیچ عملی دست بزنند . در
چنین شرایطی پایه های نهضت جنگل گذاشته شد و عده ای از مردان فداکار به منظور
مبارزه با استبداد و بی عدالتی، اخراج بیگانگان از کشور و قطع نفوذ آنان و نیز
برقراری امنیت و عدالت اجتماعی با یکدیگر متحد و هم پیمان شدند و نهضت جنگل را
گسترش دادند . هدف آن ها عبارت بود از اخراج نیروهای بیگانه، برقراری امنیت، رفع
بی عدالتی و مبارزه با خودکامگی و استبداد . (7)
اما در «کنگره کسما» (منعقد به سال 1299 ه . ش) مشی آینده جنگل روی
مرام و اصول سوسیالیزم بنیانگذاری شد . جنگلیها مصمم بودند مادام که به هدفشان
نرسیده و موفق به اخراج نیروهای بیگانه از خاک ایران نشده اند، به آرایش سر و صورت
نپردازند و بنابراین در طول مبارزات، همه با موهای انبوه و ژولیده و محاسن بلند
مشغول فعالیت های نظامی بودند . پس از آن که کار نهضت بالا گرفت و افسران تعلیم
یافته و آشنا به فنون نظامی، به خدمت جنگلی ها درآمدند . در شکل و سیمای نفرات هم
تغییراتی داده شد و اغلب آنها به شکل نظامیان حرفه ای درآمدند، اما جمعی از
جنگلی ها و در راس آنها میرزاکوچک خان همان لباس و هیات پیشین را حفظ کردند و به
صورت و سیرت درویشی خود باقی ماندند . (8)
تندیس زنده اخلاق
رهبر نهضت جنگل، از نظر اوصاف ظاهری; مردی بود خوش هیکل و
قوی البنیه و چشم زاغ، دارای گیسوان بلند و بازوانی ورزیده و پیشانی باز . از لحاظ
اجتماعی و اخلاقی; مؤدب و متواضع و خوش برخورد و از جنبه روحی عفیف و باعاطفه بود
. ورزش را دوست می داشت و هر روز تمرین می کرد . اهل مشروبات الکلی و دخانیات
نبود، مردی بود ساکت، متفکر و آرام، نطاق نبود ولی آهسته و سنجیده سخن می گفت،
صحبت هایش اغلب با لطیفه و مزاح توام بود و خود نیز از مطایبات دیگران لذت می برد
. در قیافه اش جذبه ای بود که با هر کس روبه رو می شد به ندرت اتفاق می افتاد که
مجذوب متانت و مسحور بیاناتش نگردد . (9) میرزا یک انسان مذهبی تمام
عیار بود . هیچگاه واجباتش ترک نمی شد و از نماز و روزه قصور نمی کرد . در بین دو
نماز، آیات «من یتوکل علی الله فهو حسبه » و «قل اللهم مالک الملک ...» و «و لا
تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله ...» را زمزمه می کرد، او به استخاره اعتقاد عجیبی
داشت و هر جا به مشکلی برخورد می کرد و یا تردیدی در اقدام به کار مورد نظرش حاصل
می کرد، فورا دستش به طرف تسبیح که همیشه همراه داشت، دراز می شد و نتیجه استخاره
هرچه بود بی درنگ به کار می بست، او هیچگاه از اجرای نیتش ست بردار نبود و فکر
می کرد که اقدام به هر کار مهم چنانچه با مشیت الهی توام نباشد، ثمر بخش نیست . (10)
مردی راستگو و سلیم النفس بود . او هیچ سیاستی را مفیدتر و مؤثرتر از راستی
و درستی نمی شناخت و به همین جهت زبانش به غیر حق و حقیقت گویا نبود . (11) خاطراتی
که از طلاب و دوستان ایام تحصیلش شنیده شد، مؤید این معنی است که میرزا کوچک خان
از همان روزگاران قدیم دارای صفات اخلاقی بود و بین طلاب و همسالانش طرفدار عدل و
حامی مظلومان به شمار می رفت . هر کس به دیگری تعدی می کرد، یا کمترین اجحاف و
بی عدالتی روا می داشت، مشت میرزا بالای سر متجاوز بلند می شد و او را چه در داخل
مدرسه و چه در خارج آن بی کیفر نمی گذاشت . (12)
میرزا مردی وارسته بود و از متاع دنیا چیزی نمی خواست و آنچه به
دست می آورد، فقط برای بهبود و پیشرفت کارهای جنگی بود . خانه و زندگی مجاهدین را
مرتب و مرفه می خواست ولی خودش یک چارق دهقانی به جای کفش در پا و پوستین بر تن
می کرد و گاهی که مشاغل سیاسی و سرگرمی زیاد داشت، با یک لقمه نان و پنیر، ده
دوازده ساعت سرپا می ایستاد و هرگز از زندگی خود گله و شکایتی نداشت و به مالداران
و زمین داران توصیه می کرد که آنچه دارند سعی کنند در راه ایدئولوژی سیاسی و برای
آسایش و رهایی مردم از چنگال اجانب مصرف کنند . (13)
ادامه دارد
پی نوشت:
1) چهار سیاستمدار ملی، متقی و نام آور ایران، میرابوطالب رضوی
نژاد، ص 142 .
2) کتاب گیلان، گروه پژوهشگران ایران، ج 2، ص 182 .
3) همان . ص 182 و 183 .
4) چهار سیاستمدار ملی، ص 200 .
5) ماخذ قبل، ص 184 .
6) چهار سیاستمدار ملی، ص 201 .
7) کتاب گیلان، ج 2، ص 184 - 186 .
8) افزایش نفوذ روس و انگلیس در ایران، دکتر جواد شیخ الاسلامی، ص
62 - 63 .
9) میرزا کوچک خان سردار جنگل، ابراهیم فخرایی، ص 29 - 30 .
10) چهار سیاستمدار، ص 143 .
11) همان، ص 115 .
12) همان، ص 144 .
13) قهرمان جنگل، عنایت، ص 14 .