ماهان شبکه ایرانیان

کالبد شکافی استبداد

حضور پررنگ او در صف اول نهضت ضداستبدادی مشروطه به قدری است که محقق علوم سیاسی را ناگزیر از کندوکاو در اندیشه های سیاسی او می کند

حضور پررنگ او در صف اول نهضت ضداستبدادی مشروطه به قدری است که محقق علوم سیاسی را ناگزیر از کندوکاو در اندیشه های سیاسی او می کند. حاج آقا نورالله در شماره قبل، از غیرت و شوکت اسلام با ما سخن گفت و با شرح ایده های اصلاح گرانه مشروطیت و بنیادهای اصیل تجدد در اسلام، قامت نظام سیاسی اجتماعی ایران را مجسم کرد تا اکنون برایمان بازگو کند که لباس متناسب با آن قامت چگونه خواهدبود. آراء ایشان درباره ارکان نظام مشروطه و ساختار فردی و اجتماعی مقوله استبداد و معایب تکیه بر عقل فردی در تمشیت امور جامعه، ما را به یکی از عمیق ترین منابع اندیشه سیاسی شیعه رهنمون می کند. اینک ادامه بحث جامعه شناسی نظام استبدادی از دیدگاه حاج آقانورالله و تامل در رساله کم نظیر «مکالمات مقیم و مسافر» را که منبع پرارج و اهمیتی در اندیشه سیاسی مشروطیت ایران است، پی می گیریم.

فضیلت کاربردی عقل جمعی بر عقل فردی

رکن دیگر نظریه «دولت قدر مقدرو» در رساله مکالمات مقیم و مسافر، رجحان فضیلت کاربردیِ عقل جمعی بر عقل فردی است. البته باید متوجه بود که حاج آقانورالله در بررسی عقل جمعی در مقابل عقل فردی، حقانیتی قائل نیست؛ بلکه فقط فضیلت کاربردی قائل است. لذا از این زاویه حاج آقانورالله نظام مشروطه را یک نظام بهتر از نظام استبدادی می داند؛ زیرا در چنین نظامی امور اجتماعی مردم بر مبنای عقل جمعی اداره می شود. استدلال حاج آقانورالله در برتری این نظام، این است که در یک نظام قانونی، عقل جمعی بهتر از عقل فردی بر امور اجتماعی مردم نظارت می کند؛ زیرا «مشروطه می گوید در مطالب عادیه و امور دولتی و طریقه انتظام بلد و ولایات و اسباب ترقی ملت وتجارت و صناعت و زراعت خوب است صد نفر یا صدوپنجاه نفر از عقلای هر مملکتی را که وکلایشان می نامند در مجلس بنشینند، به هر قسم صلاح ملت و مملکت را دانسته و رای دادند، رفتار نمایند و طریقه نجات ملت مظلوم را در تسلط خارجه و سایر حوادث معین و مهیا نمایند و به مقتضای و «امرهم شوری بینهم» در ترقی ملت و راه ترویج تجارت و صناعت و فلاحت و... این مجلس که او را دارالشورا می نامند مشورت کرده و نتیجه را به ملت اعلام نمایند.» (مکالمات... همان، ص 518)

فضیلت عقل جمعی بر عقل فردی در منطق حاج آقانورالله فضیلت خارج از چهارچوب قوانین شریعت و ملاک حق و باطل بودن شریعت نیست. بلکه همان طور که گفته شد، فضیلت کاربردی و فضیلت نظارت و مراقبت است. «وکلای ملت نظارت و مراقبت تامه داشته باشند که در آنچه از صاحب شریعت حکم آن معین و تبیین شده، تغییر و تبدیل واقع نشود... به هوی و هوس و فرمان فرمانروایان تغییر و تبدیل و کم و زیاد نشود و احکام قوانین الهیه بر تمام بندگان علی السویه جاری شود.» (مکالمات... همان،ص 518)

همان طور که ملاحظه می شود ظاهرا در منطق حاج آقانورالله، دارالشورا، وکالت، قانون گذاری و نظارت در محدوده شریعت مشروعیت و مقبولیت دارد و این مشروعیت در حقیقت معطوف به نوعی قرارداد پیشین است که میان افراد جامعه منعقد می شود. یعنی معطوف به عقلانیتی است که براساس آن مردم در یک سرزمینی گرد هم می آیند و جامعه سیاسی تشکیل می دهند و خودشان را تحت شرایط و ضوابط دین جامعه قرار می دهند. این عقلانیت می تواند معطوف به دین یا باورهای غیردینی باشد. مهم این است که مردم این عقلانیت را پذیرفته و ساختار نظام سیاسی جامعه خود را بر مبنای آن قبول دارند. در یک جامعه دینی که بخش اعظمی از شهروندان آن، عقلانیت تجمع سیاسی خودشان را بر اساس باورهای دینی تحقق عینی می بخشند، آزادی و کرامت انسانی آنها در این عقلانیت تجلی پیدا می کند و هیچ کس نمی تواند با منطق زور و استبداد، مردم را از چنین حقی محروم کند.

حاج آقانورالله دایره وکالت در چنین جامعه ای را خارج از این عقلانیت، مترادف با استبداد و مغایر با نظام مشروطه می داند. برای همین است که معتقد است در یک جامعه اسلامی «مشروطه می گوید به غیر از حکم شریعت که کتاب و سنت است هیچ کس بر دیگری مسلط نیست... استبداد در مملکت، منحصر به سلطان، شاهزادگان، وزرا و امرا نیست. وقتی بنای سلطنت بر استبداد استوار شود، تمام افراد به استبداد رفتار می کنند و هر قومی به ضعیف و زیردست خودش ظلم می کند، گاه می شود [که]استبداد کدخدای ده، از استبداد سلطان هم زیادتر می شود.» (مکالمات، همان، ص 520)

نظامی از عقلانیت تجمع سیاسی مردم عدول می کند که در آن جامعه، شرایط چنین عدولی فراهم باشد. در این جامعه شناختی فیلسوفانه حاج آقانورالله نسبت دقیقی میان جامعه و نظام سیاسی برقرار می سازد. از دیدگاه او نظام سیاسی هر جامعه ای تحت تاثیر نوع و کیفیت تجمع عقلانیت سیاسی یا روان شناختی اجتماعی آن جامعه است. نظام استبدادی محال است در یک جامعه دینی شکل بگیرد، چون ذات چنین جامعه ای شرایط پذیرش آن نظام را ندارد. پس اگر دیدید در یک جامعه نظام استبدادی حاکم است، بدانید آن جامعه یک جامعه استبدادی است نه یک جامعه دینی، و استبداد در روانشناختی اجتماعی تمامی ارکان آن جامعه نفوذ دارد.

بر همین اساس وقتی از حاج آقانورالله سوال می شود اگر پادشاه عادل عاقل مسلمان کم هوی و هوس رعیت دوست ملت پرست پیدا شود و بدانیم که در مقام اجرای احکام است... باز هم باید سلطنت مشروطه شود یا نه؟ وی جواب می دهد: «اولاً وجود چنین پادشاه بزرگی نعمتی است و چنین سلطنتی که شرح دادید اسمش مقننه است، ولی باز تمام امور بسته به شخص پادشاه می شود و استبداد پادشاه به جای خودش باقی است و رفع استبداد از مملکت نمی شود.» (مکالمات... همان، ص 526)

در اینجا نظر حاج آقانورالله فقط معطوف به کارکرد نظام استبدادی نیست. او در این گفت وگو به ساخت نظام استبدادی و جامعه مستبد نیز توجه دارد. جامعه ای غیراستبدادی است که نه تنها کارکرد و ماهیت این جامعه غیراستبدادی باشد، بلکه ساختار و ارکان نظام نیز غیراستبدادی باشد. بر همین اساس حاج آقانورالله در پاسخ مذکور، نظامی را که در آن پادشاه، عاقل و عادل و مسلمان و مردم دوست است ولی نظام و جامعه یک ساخت استبدادی دارد، نمی پسندد. به جرات می توان گفت این نوع نگاه کارکردی به حوزه سیاست، اولین بار توسط حاج آقانورالله وارد مباحث معرفت سیاسی شیعه شد. نگاه مرحوم حاج شیخ فضل الله نوری و مرحوم میرزای نائینی به سیاست در حوزه شریعت، یک نگاه ذوجنبه نیست.

مرحوم شیخ فضل الله نوری در نقد ارکان نظام مشروطه و تدوین نظریه حکومت مشروعه شدیدا معتقد به اصالت وظیفه و کارکرد نظام سیاسی است. برای او فرقی نمی کند که شکل حکومت جمهوری، مشروطه، پادشاهی یا شورایی باشد. او معتقد است اراده هر الگویی از حکومت در یک جامعه اسلامی باید معطوف به اجرای احکام و رعایت حدود و قوانین شریعت باشد.

در لوایح شیخ فضل الله نوری که نمایشگر افکار و اندیشه های جریان مشروعه خواهی است، می خوانیم: «مردم را حق جلب منافع و دفع مضار دشمن داخلی و خارجی است به مقداری که دین ترخیص فرموده؛ لذا به هیات اجتماعیه، تبدیل سلطنت استبدادی به سلطنت اشتراطی [مشروطه] نمودند؛ و چون عده ای اعم از زائد بر قوه دافعه هر فرد است، از این رو تشکیل لشکری و کشوری را لازم دانستند که موجب حفظ از دزد داخلی و خارجی شود، نه تکثیر آن نمایند و تحمیل مالیات ها به اسامی مختلفه... پس وظیفه وکلا، فقط، تحلیل قوه دافعه یا جهت نافعه برای موکلین خود و امور راجع به ملک و لشگر و کشور است.»(1) او همچنین می نویسد: «مگر دولت می تواند شرعاً از قانون الهی اعراض کند و خود را از تحت آن قانون خارج سازد و خود قانونی جعل کند و در مملکتی که مجری دارد، بدین وسیله قانون الهی متروک شود؟»(2)

همان طور که ملاحظه می شود، شکل و ساختار حکومت در مدل حکومت مشروعه مرحوم شیخ فضل الله نوری تاثیری در وظیفه و کارکرد نظام ندارد. جامعه اسلامی باید اراده اش معطوف به اجرای احکام و رعایت حدود و قوانین شریعت باشد. مردم هر شکلی از حکومت را بپذیرند، این ساختار، نسبتی با آن وظیفه و کارکرد ندارد. به اصطلاح امروزی نظریه مرحوم شیخ فضل الله درباره نظام سیاسی، نظریه مبتنی بر اصالت وظیفه یا اصالت کارکرد است.

از آن طرف مرحوم میرزای نائینی نیز در کتاب تنبیه الامه و تنزیه المله در نقد ارکان نظام مشروطه و نظام استبدادی بیشتر به ساخت و ارکان این دو نظام توجه دارد.

اما حاج آقانورالله نشان می دهد به دلیل تجربیات سیاسی این دو رکن از نظام سیاسی، نمی توانند جدای از هم کارآمد مناسبی داشته باشند. بنابراین او وجود پادشاه عادل، عاقل، مسلمان و اجرای احکام شریعت را در یک نظام استبدادی و جامعه ای که در آن کاربرد عقل فردی بر عقل جمعی فضیلت دارد، نمی پذیرد. نظر حاج آقانورالله در این حوزه بیشتر معطوف به تداوم و بقای سیستم سیاسی است. نظام سیاسی در یک جامعه برای یک یا دو پادشاه یا حاکم دائر نمی شود. نظام سیاسی باید تداوم تاریخی داشته باشد.

در سیستم استبدادی انتقال حکومت و تداوم نظام سیاسی از طریق وراثت منتقل می شود نه از طریق مشروعیت، مقبولیت و فضیلت؛ لذا تداوم چنین نظامی در نسل های بعد، حتی اگر احتمال دهیم که پادشاه بعدی ممکن است بخشی از آن خصلت ها و فضیلت های پادشاه قبلی را هم نداشته باشد، غیرممکن و پذیرش چنین نظامی عاقلانه نخواهد بود. بر همین اساس حاج آقانورالله می نویسد: «اگر این پادشاه سفری برود یا مریض شود یا بمیرد، از کجا یک پادشاه یا نایب السلطنه و یا ولیعهد به همان صفات موجود باشد که فورا رشته تمام امور پاره نشود؟ ثانیا آن پادشاه هر قدر عادل و عاقل و کافی باشد، یک عقل که زیاد ندارد. در امور مملکت که صلاح و فساد هزاران نفوس باید رعایت شود، عقول کثیره در کار باشد بهتر است یا یک عقل؟ پادشاه که معصوم نیست، لابد خطا می کند، البته اگر دارالشورا منعقد کند و امور مملکت را مشورت نمایند و عقول عقلا و علما و دانایان مدد عقل او شوند بهتر است.» (مکالمات مقیم و... همان، ص 526)

در اینجا دقیقا نظر حاج آقانورالله معطوف به جامعه شناسی نظام استبدادی است. ذات و ماهیت نظام استبدادی برتری و فضیلت عقل فردی به عقل جمعی در اداره امور مملکت است. حاج آقانورالله این برتری را در امور مملکت معقولانه نمی داند. یعنی معتقد است که هیچ ترجیح عقلی برای پذیرش چنین نظامی که مبتنی بر رای فردی است وجود ندارد، حتی اگر آن فرد عاقل، عادل و کامل باشد.

توهم زدایی از دنیاگریزی شریعت

رکن مهمتر نظریه دولت قدر مقدور و نظام مشروطه مشروعه که در حقیقت دستاورد مهمی در حوزه معرفت سیاسی شیعه دوران معاصر است، توهم زدایی از دنیاگریزی شریعت و افسون زدایی از مفهوم دنیاگرایی، زهد، و تولید و کسب ثروت است. حاج آقانورالله معنای مشهور زهد و ترک دنیا و محبت به مال و ثروت را همساز با حقیقت این مفاهیم در دین اسلام و مذهب شیعه نمی داند. او معتقد است که معنای مذکور هیچ گاه در طول تاریخ و باورهای اصیل اسلامی به معنی تشویق جامعه اسلامی به تنبلی، فقر، پرهیز از اهتمام برای حل معضلات و مشکلات مردم و رهاکردن نظام اجتماعی نیست.

چنین تصویری از دنیاگریزی، نه با سنت پیامبر (ص) و نه با تاریخ تحول نظام اجتماعی در اسلام همسازی دارد و نه عقلانیت تجمع سیاسی و تاسیس نظام اجتماعی و سنت و سیره پیامبر و ائمه اطهار چنین تصویری را از زهد سراغ دارد.

حاج آقانورالله در پاسخ به این شبهه که «سابق بر این، رسم علمای اعلام بر این بود که مسلمانان را به زهد و ترک دنیا دعوت می کردند؛ در حالی که لازمه مشروطیت این است که وقتی درصدد زیادی ثروت اهل اسلام برمی آیند، کدام از این دو طریق بر حق است و کدام بر باطل؟» (مکالمات... همان، ص 527) می گوید: «ترک دنیا و زهد همه وقت مطلوب است ولی معنای زهد، ترک تعلق به دنیا و ترک محبت به مال و ثروت دنیاست؛ اما اسباب فقر و پریشانی مسلمانان را فراهم آوردن در هیچ عصر و هیچ تاریخی مستحسن نبود. چنانچه حضرت خاتم الانبیا(ص) و امیرالمومنین و ائمه طاهرین صلوات الله علیهم اجمعین با آن همه زهد و ترک دنیا که داشتند، شب و روز درصدد ازدیاد ثروت و مکنت مسلمان بودند، اهتمام در این کار را از اعظم طاعات و بزرگترین عبادات برمی شمردند و به حدی در این باره تاکید می کردند که وقتی عمر می خواست دیانت خود را اظهار کند، می گفت: ای کاش ریش من علوفه بود که شترهای مسلمانان آن را می خوردند و اسباب قوه آنها می شد. خاتم الانبیا(ص) نیز فرمودند: هر کس جمع کند و خیالش نباشد که اهتمام در کار مسلمانان بکند، چنین کسی مسلمان نیست؛ چراکه اگر مسلمانان گرفتار فقر باشند مثل حالیه... چگونه می توانند دفاع از اسلام بنمایند؟ چگونه می توانند آلات دفاعیه مهیا نمایند؟ چگونه می توانند جواب خارجه با آن همه استعداد را بدهند؟» (مکالمات، همان، ص 527)

این استدلال حاج آقانورالله در حقیقت پاسخ به آن عده از علمای ظاهری بود که با تظاهر به زهد و ترک دنیا عملا هاله ای از افسون و سحر پیرامون شریعت ایجاد کرده بودند و هر گونه تفسیر اجتماعی از آیات الهی را مغایر با حقیقت شریعت تفسیر می کردند. مرحوم حاج آقانورالله چنین تصویری از شریعت را باطل می دانست و بخشی از رساله مکالمات مقیم و مسافر را اختصاص به رفع چنین شبهات عامیانه ای از دین داد.

خودکامگی، تکثرگرایی و جامعه استبدادی

نقد حاج آقانورالله به تفاوت جامعه استبدادی با مشروطه از جهت دیگر نیز جالب توجه است. او برخلاف مشهورات زمانه، جامعه مبتنی بر نظام مشروطه را یک جامعه همگون و همساز تفسیر می کند. همگونی این جامعه به دلیل پایبندی مردم به قوانین و قواعدی است که مورد پذیرش جامعه است. در این جامعه هر کس رای خود را قانون نمی داند و با هر چیز براساس باورها، اعتقادات و علائق و سلائق خود رابطه برقرار نمی کند؛ اما در جامعه استبدادی این همسویی معنی ندارد، زیرا خودکامگی و خودمحوری در این جامعه یک اصل اساسی است. در جامعه خودرای، تکثر آرا امکان همسویی در جامعه را شدیدا متزلزل می کند.

در جامعه ای که چنین کثرتی درآن نهادینه است هر کس رای و قرائت خودش را از مفاهیم، قوانین، حقوق، آزادی و افعال سیاسی اصل می داند و هیچ اعتنایی به قرائت و حقوق دیگران ندارد. بنابراین آزادی و حقوق جمعی در مقابل چنین خودکامگی و استبداد رای و تکثر خودرایی جلوه ای ندارد. این خودرایی وقتی از سطح جامعه به نظام سیاسی و دولت منتقل می شود، تبدیل به یک نظام استبدادی می شود. ساخت چنین نظامی منطبق با ساخت جامعه ای است که در آن خودمحوری و خودرایی اصل است. این خودکامگی وقتی به سطوح پایین جامعه منتقل می شود، تبدیل به استبداد وزرا، کارگزاران، والیان ایالت ها و ولایت ها، ماموران مالیاتی و حتی کدخداهای ده هم می شود. در چنین جامعه ای هیچ کس بنده خدا نیست، بلکه هر کس تلاش می کند که اولا خود بنده دیگری نباشد، ثانیا تا می تواند دیگری را بنده خود کند.

سراسر رساله مکالمات مقیم و مسافر حاج آقانورالله به کالبدشناسی و ائتولوژی چنین جامعه ای می پردازد و تضادها، تناقضات و تقابل های این جامعه را برملا می سازد. این تقابل ها را می توان در پانزده بند در رساله مذکور مورد مطالعه قرار داد. تقابل عقل جمعی با عقل فردی، تقابل اراده معطوف به قدرت با اراده معطوف به خدمت، تقابل حقوق فردی با حقوق اجتماعی، تقابل عدالت خواهی و آزادی طلبی با تکثرگرایی و اختناق، تقابل قانون گرایی با خودرایی و خودکامگی، تقابل حقوق مردم با حقوق حاکمان، تقابل بین ترویج علم و معرفت گرایی با رواج جهل و علم گریزی و تقابل باور و اعتماد به مردم با گریز از مردم. از دیدگاه حاج آقانورالله در ذات و ماهیت جامعه و نظام استبدادی این تقابل ها نهادینه شده است، مشروطه در چنین جامعه ای کاربردی نخواهد داشت مگر این که از اساس جامعه و نظام دچار دگرگونی شود.

نظام استبدادی و تقابل دولت شرور با دولت مسوول

از دیگر ارکان رساله مکالمات مقیم و مسافر و اندیشه سیاسی حاج آقانورالله نقد ماهیت دولت و فلسفه وجودی حکومت در نظام استبدادی و نظام مشروطه مشروعه است. او با استفاده از تمثیل ساده و عامه فهم، مهمترین بحث مربوط به حوزه فلسفه سیاست را در تاریخ اندیشه سیاسی مورد مجادله قرار می دهد. این مباحث که در حال حاضر تحت نظریه های دولت شرور، دولت رفاه و دولت حداقل و سایر نظریه های دولت از جمله مباحث داغ نظریه های سیاسی قرن بیستم است، از طریق تمثیل چوپان و گوسفندان و ارزیابی کارکرد دولت در یک نظام استبدادی و نظام مشروطه مشروعه مورد بحث و بررسی قرار می گیرد.

در این تمثیل حاج آقانورالله می نویسد از دیدگاه یک جامعه استبدادی و انسان مستبد «خلقت خلق جهت آسایش و عیش و کامرانی پادشاه شد و باید رعیت بیچاره شب و روز زحمت بکشد و دست رنج خود را تقدیم حضور پادشاه نماید و پادشاهی باید همیشه جهت عیش و کامرانی باشد.» (مکالمات... همان، صص 523، 522) او چنین تصویری را در یک نظام مشروطه مشروعه از دولت یا حاکم جامعه اسلامی مردود می داند. «مشروطه می گوید چوپان جهت گوسفندان است نه گوسفندان جهت خوش گذرانی چوپان، پادشاه جهت حفظ رعیت است نه رعیت جهت خوش گذرانی پادشاه. پادشاه، پاسبان درویش است. بلکه دولت بسر نعمت اوست. گوسفندان برای چوپان نیست گر چه چوپان برای خدمت اوست. پادشاه باید شب و روز در فکر آسایش رعیت که گوسفندان خدا هستند باشد، نه این که از شیر و پشم و بچه آنها منتفع شود و آنها را به دست گرگان آدمی خوار بسپارد و خود شب و روز مشغول عیش گردد و خلقت خلق را از پرتو وجود خود داند و آنها را جهت آسایش و عیش و کامرانی خود پندارد.» (مکالمات... همان، ص 523)

در این تمثیل، حاج آقانورالله اساسی ترین ارکان نظام جامعه استبدادی را از یک طرف و تار و پود تصویر سنتی جامعه پیرامون فلسفه وجودی حکومت را از طرف دیگر مورد نقادی قرار می دهد. در این تمثیل، حاج آقانورالله دولت را شر مطلوب و نه فعال مایشاء می داند؟ نظر او معطوف به فلسفه وجودی دولت است.

در حقیقت حاج آقانورالله در این تمثیل بادو برداشت افراطی و تفریطی از ماهیت دولت به مخالفت می پردازد. برداشت افراطی که بیشتر معطوف به نظریه های سیاسی استبدادی و فاشیستی است، همه چیز را برای دولت و دولت را برای خود نه برای دیگران تفسیر می کند و عملا از این موجود یک موجود افسانه ای و یا به تعبیر هابز، یک اژدهای سیری ناپذیر می سازد. و نظریه تفریطی که دولت را شر مطلوب برای حفظ امنیت می داند و در آرزوی روزی است که در یک اتوپیای اجتماعی، انسان ها در زندگی اجتماعی به درجه ای از رشد و تکامل برسند که دیگر نیاز به این شر نداشته و از شر دولت رها شوند.

در منطق حاج آقانورالله دولت نه شر است، نه مختار مطلق. گوسفند از برای چوپان نیست گرچه چوپان برای خدمت اوست. تصویر جامعه بدون دولت ممکن است. همان طور که تصویر گوسفندان بدون چوپان ممکن است؛ اما تصدیق چوپان و فلسفه وجودی آن به ذات چوپان قائم نیست. او وقتی چوپان است که برای خدمت به گوسفندان باشد. تصور دولت بدون مردم تصور مهمی است. دولت در تفکر حاج آقانورالله، قائم به ذات نیست. دولت، قائم به ملت است، اما ملت قائم به ذات است. دولت یک ضرورت اجتماعی و متعلق به ماهیت زندگی جمعی است.

حاج آقانورالله در این تمثیل نه تنها فلسفه وجودی جامعه سیاسی و دولت در یک نظام دینی را نشان می دهد، بلکه نقطه افتراق جامعه دینی و غیردینی در ماهیت و فلسفه وجودی دولت را نیز به نقد می کشد و در حقیقت نقطه جدایی دو طرز تفکر در حوزه سیاست را نشان می دهد. دو بنیاد تفکر دینی نظام مشروطه مشروعه حاج آقانورالله، نظام سیاسی و دولت مامور و مسوول به عدل و داد و اعانت مظلوم، دفع ظالم، احقاق حقوق مردم، حفظ حدود و شعور جامعه، عمل به احکام و قوانین پذیرفته شده جامعه، اعاده امنیت است. «خداوند پادشاه را مامور به عدل و داد و اعانت مظلوم فرموده... و فرموده بر پادشاه مغروری که من تورا پادشاه نکردم که مال دنیا را جمع کنی. من تورا پادشاه کردم برای این که نگذاری مظلومی به در خانه من بیاید و احقاق حق مظلوم کنی و...» (مکالمات... همان، ص 525) چنین دولت و چنین نظامی در اندیشه حاج آقانورالله یک نظام و دولت اتوپیایی نبود. او باور داشت که ارکان نظام مشروطه مشروعه تحقق این آرزوها و آمال نهفته است و انقلاب مشروطه و جنبش اجتماعی مردم ایران در این دوران را بازتاب چنین آرمان هایی می دانست.

نقد نظریه دولت قدر مقدور و نظام مشروطه مشروعه

نظریه دولت قدر مقدور و نظام مشروطه مشروعه که دستاورد بخشی از تلاش های متفکرین دینی در جنبش سیاسی اجتماعی مشروطه است، به دلائل زیادی از نظر محتوایی در جامعه ایران به ثمر ننشست. اگر چه خواست های پیروان نظام مشروطه مشروعه از طریق اعمال نظارت فقهای طراز اول در مصوبات مجلس شورای ملی، که حاصل تلاش های مرحوم شیخ فضل الله نوری بود در اصل دوم متمم قانون اساسی مشروطه گنجانیده شد، اما این اصل و نظارت مورد نظر هیچ گاه در ادوار قانون گذاری عصر مشروطه محقق نشد و نظریه مشروطه مشروعه در ایران ناکام ماند؛ اما این ناکامی به منزله ناکارآمدی نظریه مشروطه مشروعه نیست و به این ناکامی و کارآمدی نظریه مشروطه مشروعه در تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دروان بعدی دلائل متعددی دارد که به مواردی از آن اشاره خواهد شد.

1 خلط مفهوم حقیقی و مفهوم تاریخی مشروطه

شاید بتوان دلیل عمده ناکامی نظریه مشروطه مشروعه را عدم اعتنای متفکران این نظریه به مفهوم چند بعدی مشروطه دانست. آخوند خراسانی، میرزای نائینی و حاج آقانورالله اصفهانی به هر دلیلی از درک معنی تاریخی مفهوم مشروطه غفلت کردند. نقطه افتراق مشروعه خواهان و مشروطه طلبان و مشروطه مشروعه خواهان دقیقا همین جاست.

مدعیان نظریه مشروطه به دنبال تاسیس نظامی در ایران بودند که امتحان تاریخی خود را در غرب پس داده بود. آنها باور داشتند اجرای بی قید و شرط این مدل تاریخی، منجر به بسط تجدد و ترقی در ایران خواهد شد، مشروط بر این که عقل ایرانی در ارکان و عناصر این مدل تاریخی دخالتی نکند. این هیجان آن چنان عقل مشروطه خواهان را مسحور خود کرد که حتی این سوال ساده نیز در ذهن آنان طرح نشد که بالاخره تجدد و ترقی فرنگستان، محصول نظام مشروطه است یا نظام مشروطه یکی از دستاوردهای تجدد و ترقی است؟!

نظریه پردازان مشروطه مشروعه نیز به محض شنیدن این لفظ آن را به حکومت شریعت دوره پیامبر تاویل کردند و اعاده مشروطه را نیز بازگشت به اصول اولیه تفسیر کردند. غافل از آن که چهره های تاریخی متفاوتی از این مفهوم در جهان مدرن نیز وجود دارد. پیروان نظریه مشروعه و در راس آن مرحوم شیخ فضل الله نوری متوجه این تناقض تاریخی و مفهومی بودند، آنها می دانستند که مراد از مشروطه آن مدل تاریخی است نه آن مفهوم حقیقی. همه اشکالات مرحوم شیخ فضل الله نوری به مشروطه، معطوف به این مدل تاریخی بود؛ اما تمامی پاسخ های حاج آقانورالله و میرزای نائینی ناظر به این معنای حقیقی لفظ مشروطه بود.

مشروطه ای مورد نقادی جامعه شناسانه شیخ فضل الله نوری قرار می گیرد، مشروطه ای است که در دین مسخ شده و فاقد انسجام درونی و قانونی مسیحیت اروپا، ریشه دوانیده بود و جایگزین نظام خشک کلیسایی شده بود. او می دید اکنون این مشروطه در قالب پروژه تجدد و ترقی، داعیه جهانی شدن و سلطه بر سایر ادیان، تحت پوشش شعار تمدن دارد. اما مشروطه ای مورد دفاع حاج آقانورالله و میرزای نائینی بود که از نظر مفهومی معنایی جز تقلید و شرط به قانون شریعت نداشت.

وقایع و حوادث بعدی نشان داد که شیخ فضل الله نوری درک دقیقتر و عمیق تری از ماهیت اصلی مشروطه داشته است. او تضاد و تناقض این سیستم جدید را در ارکان سامان سیاسی و نظام اجتماعی و باورهای فرهنگی ایران به خوبی درک کرد و می دید که این نظام برای همسازی جامعه با خواسته های خود، به زودی گسست تاریخی خطرناکی را در هویت تاریخی ایران ایجاد خواهد کرد. گسستی که میراث گرانقدر نیاکان این مرز و بوم را به مجادله خواهد کشید و برای توجیه حقانیت و بقای خود یک تفسیر انحطاطی از تاریخ گذشته ارائه خواهد داد. و ما دیدیم که این مصیبت هنوز دامنگیر تحولات سیاسی اجتماعی دوران معاصر ایران است.

2- تحول درک سنتی مفاهیم سیاسی، در حوزه تفکر دینی

بزرگترین کارآمدی نظریه مشروطه مشروعه را می توان تحول درک سنتی مفاهیم سیاسی در حوزه تفکرات دینی دانست. اگر چه پیروان مکتب نجف نتوانستند هیچ گاه نظام ایده آل خود را در ایران پایدار کنند، ولی برای اولین بار نظر متفکران شیعه در حوزه سیاست، معطوف به اشکال و قالب های جدید نظام های سیاسی شد. در این عطف تاریخی، دیگر مفاهیم سنتی سیاست در محدوده خلافت و سلطنت و قالب نظام پادشاهی یگانه، مفاهیم سیاسی نبودند. امنیت، عدالت، سعادت، حفظ شریعت، در کارکرد نظام مطلقه پادشاهی کارآمدی خود را از دست داد، مردم، رفاه و سعادت آنها، حق و حقوق آنها و تفسیر نظام سیاسی بر بقای مشارکت سیاسی، حقوق اجتماعی و ده ها تحول مفهومی دیگر نشان می داد که در آینده شاهد تحولات بزرگی در حوزه اندیشه سیاسی متفکران دینی خواهیم بود.

همان طور که حاج آقانورالله تفسیر کرد، دیگر خواست و اراده حکومت معیار حق و باطل نبود، بلکه حکم شریعت بود که در حقوق مردم تجلی کرد و معیار حق و باطل شد. در نظریه حاج آقانورالله، ماهیت نظام سیاسی برای اولین بار در همسازی متقابل با جامعه تفسیر شد. در این تفسیر نه ساخت نظام سیاسی فدای کارکرد نظام شد و نه کارکرد نظام فدای ساخت سیاسی.

حاج آقانورالله در حوزه متفکران دینی، برای اولین بار با تهاجم منظم به ساخت جامعه استبدادی، اثبات کرد که اشکالات بنیادی این جامعه، امکان بقای آن را در شرایط جدید ایران منتفی می کند. عدم استعداد ذاتی ساختار نظام استبدادی با تحولاتی که در جامعه در حال بروز بود، ادامه بقای نظام استبدادی را غیرممکن می کرد و همین عدم استعداد ذاتی نظام استبدادی برای تبدیل شدن به یک جامعه مردم سالار و فضیلت سالار، نشانه های این تحول بزرگ بودند.

ما شاهد هستیم که در جریان انقلاب اسلامی ایران، بحث بقای نظام مشروطه سلطنتی مطرح نیست؛ بلکه بحث ناتوانی تاریخی نظام شاهنشاهی در یک مدل دمکراسی مشروطه ای نیز تردیدناپذیر است؛ چراکه دیگر هیچ منطقی، نظام غیرعقلی وراثتی و برتری عقل فردی بر عقل جمعی در زندگی اجتماعی را نمی پذیرد؛ همان طور که هیچ منطقی حقانیتی برای عقل اکثریت در مقابل عقل اقلیت قائل نیست. حقانیت را باید در جای دیگر و متصل به چیز دیگری جست وجو کرد. این منطقی بود که حاج آقانورالله در نظریه دولت قدر مقدور و نظام مشروطه مشروعه به دنبال اثبات آن بود.

عبرت تاریخی (نتیجه)

عدم عنایت متفکران مسلمان در مفاهمه دور از جنجال های تبلیغاتی عصر مشروطه، منجر به این شد که انقلاب با شکوه مشروطه در زیر چکمه های نظامی گری استبداد رضاشاهی قربانی شود و دستاوردهای عظیم ملت مسلمان ایران به باد فنا رود و پنجاه سال دیگر جامعه ایران از وصول به آزادی، استقلال و امنیت، که پیش زمینه های پیشرفت هستند، محروم باشد. اکنون نیز انقلاب باشکوه مردم مسلمان ایران و نظام جمهوری اسلامی در معرض همان عبرت تاریخی قرار دارد. اگر ذکر وقایع تاریخی و نگارش تاریخ برای کسب بینش تاریخی و عبرت از وقایع گذشته نبود، شاید علم تاریخ مهمل ترین علوم بشری بود.

وقایع تاریخی شباهت های عجیبی با هم دارند و همین شباهت ها باعث می شود که پاره ای از نظریه های تاریخی، حرکت تاریخ را حلزونی یا ادواری تلقی کنند و مدعی شوند که تاریخ هر ملت، مذهب و نظام پس از سیر ادواری مجددا به جای اولیه خود بازمی گردد و وقایع گذشته به نحوی تکرار می شوند. صرف نظر از صحت یا سقم این فرضیه ها و نظریه ها بسیاری از مخالفان جمهوری اسلامی با تکیه بر چنین فرضیه ها و نظریه هایی مدعی هستند که نظام جمهوری اسلامی یک گذار از جامعه سنتی به جامعه مدرن است.

جدال بین نظریه مشروعه خواهی و مشروطه خواهی در حوزه تفکرات دینی و عدم اهتمام بزرگانی چون آخوند خراسانی، میرزای نائینی، شیخ فضل الله نوری و حاج آقانورالله اصفهانی و بسیاری از رهبران و متفکران معتقد به حکومت شریعت در عصر مشروطه، برای مفاهمه و تعامل، به منظور درک مفاهیم جدید، جامعه ایران را در یکی از حساس ترین دوره های تاریخی قرار داد. به طوری که با تسلط نظام مشروطه مطلق و سقوط انقلاب به دامان استبداد رژیم پهلوی، وصول به حق مطالبات، استقلال، آزادی و پیشرفت همه جانبه ایران سال ها محقق نشود.

بازتاب سلطه حکومت پهلوی در ایران، فقط دورماندن ایران از پنجاه سال تجدد و ترقی نبود. با توجه به ضریب سرعت تحولات جهان در این دوره می بینیم که ایران در عصر پهلوی در همه ارکان اجتماعی، سال های زیادی از حقوق تاریخی خود محروم شد. این در حالی است که تمام ارکان سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی ایران در دست عناصر تجددگرا بود. اندیشه تجدد و ترقی به سبک غربی با حمایت مقتدرترین کشورهای غربی، فرصت کافی برای اعمال باورهای آنها فراهم ساخت؛ اما ایران به گواهی دوست و دشمن و آثار تاریخی در آغاز پیروزی انقلاب اسلامی، کشوری کاملاً عقب مانده و روستایی بود.

انقلاب اسلامی بسترها و زمینه های جدیدی را برای تحقق آرمان های دویست ساله اخیر ملت ایران به منظور کسب آزادی، استقلال و تاسیس نظام مبتنی بر باورها، اعتقادات و ارزش های دینی فراهم کرد. اکنون در یک شرایط تاریخی شبیه به انقلاب مشروطه مجددا مفاهیم جدید بدون توجه به ماهیت حقیقی و تاریخی آن به مجادله با نظریه انقلاب اسلامی و حکومت جمهوری اسلامی آمده است.

آنچه امروزه نیز ذهن جامعه ایرانی را درگیر خود کرده است، از نظر ماهیت تاریخی تفاوت چندانی با عصر مشروطه ندارد. جامعه مدنی، دمکراسی و مردم سالاری، مفاهیمی هستند که دارای همان معانی حقیقی و تاریخی هستند. ممکن است بعضی از متفکران مذهبی جامعه ایران مرادشان از جامعه مدنی یا دمکراسی آن مفهوم حقیقی باشد، اما مفهوم مورد بحث، آن مفهوم تاریخی است. این چهره تاریخی محصول سیر تحول اندیشه سیاسی در غرب است که آثار مشخصی نیز در حوزه دیانت، سیاست، اقتصاد و تحولات اجتماعی از خود برجای گذاشته است.

مفهوم تجدد و ترقی در پناه جامعه مدنی و دمکراسی، چیزی جز بسط پروژه تجدد و ترقی غربی نیست. این پروژه در تاریخ مشروطه بازتابی جز تعطیلی عقل ایرانی و انسداد تفکر به همراه نداشت.

حاج آقانورالله متفکری بود که پس از استحاله مشروطه در استبداد رضاخانی متوجه این نقص و غفلت تاریخی شد. او دید که پس از سلطه جریان تجددگرا بر دستاوردهای انقلاب مشروطه، چگونه مفاهیمی چون انجمن مقدس، مجلس مقدس، تلگرافخانه مقدس، دولت مقدس و ده ها مفهوم مقدس دیگر که در ارتباط با انقلاب و نفس گرم متفکرین دینی ماهیت قدسی پیدا کرده بودند، در دست سیاست بازان نامقدس به ابزار سرکوب دین، آیین، آزادی، استقلال، امنیت فکر، تعلیم و تربیت، علم و فرهنگ و ارکان جامعه تبدیل شده است.

حاج آقانورالله به دلیل میثاق مقدس و جاودانی خود با نظام شریعت متوجه این غفلت تاریخی شد. او برای سرنگونی میراث خواران مشروطه به قم هجرت کرد تا شاید راهی برای اعاده آن دستاوردهای از دست رفته بیابد. او جان خود را بر سر این میثاق نهاد. روح و روانش شاد و راهش مستدام باد.

پی نوشت ها:


1- لوایح، آقاشیخ فضل الله نوری، همان، ص 69.

2- همان، ص 62.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان