علی رغم آنکه تمدن اسلامی از نظر وسعت جغرافیائی امتداد زمانی و عمق و عظمت علمی و هنری در تاریخ بشری بی مانند بود و هیچ حوزة تمدنی دیگری نتوانسته بود تا به این حد در فراخنای جهان بشریت گسترده شود و قریب هفت قرن پابرجا بمان و آن همه تاثیرات شگرف بر تاریخ بشر بگذارد، اما به محض شروع شدن نوزائی تمدن مغرب زمین و جاری شدن زرق و برق انقلاب صنعتی، گوئی چشم عقل مردم بسته شد و آن عظمت بی مانند را بکلی فراموش کردند. فراموشی و از خودبیگانگی ملل شرق و به ویژه مسلمین یکی از مهم ترین لوازم و شرایط برای بقا و توسعه تمدن مبتنی بر استثمار غرب جدید بود؛ لذا به این بیماری و بی عاری شرقیان هر چه بیشتر دامن زدند و حتی در بستر پژوهش ها و فرآورده های علمی فرهنگی نیز بر عظمت و اعتلای بی مانند مسلمانان در تاریخ تمدن بشری، غبار فراموشی و غفلت نشاندند.
اما با وقوع انقلاب اسلامی ایران و بنیان گذاری پایگاه تمدن اسلامی توسط حضرت امام خمینی (ره) در کشوری ریشه دار و پابرجا چون ایران آن جامهای زهرآگین غفلت را واژه گونه ساخت و بار دیگر تمدن اسلامی جوانه زد و در حال تناورشدن است. در این راه البته که اندیشمندان و نخبگان بودند که بسترسازی کردند و پایه های اولیه و نژادهای نخستین را به وجود آوردند. چه حکومتگرانی همچون کریمخان زند، عباس میرزای قاجار و امیرکبیر و چه اندیشمندان همچون سیدقطب، سیدجمال الدین اسدآبادی، اقبال لاهوری، سیدحسن مدرس، علامه مطهری و امام خمینی(ره)؛ که هر کدام به نوبة خود بسترهای علمی و عملی احیاء تمدن اسلامی را فراهم ساختند تا اینکه به انقلاب شکوهمند اسلامی منجر شد. در مقاله ای که پیش روی شماست به بررسی گوشه هائی از نظریات چهار شخصیت بزرگ احیاءگر در تاریخ معاصر اسلام مورد توجه قرار گرفته است که می تواند مشوق خوانندگان عزیز در مطالعات و پژوهشهای بیشتر باشد.
تمدن اسلامی از نظرگاه دانشمندان اسلامی تاکنون بارها از زوایای گوناگون مورد توجه و کنکاش قرار گرفته است. این تحقیقات در بسیاری موارد تنها صبغه تحلیلی داشته، و از سوی کسانی ارائه می گردد که مستقیما در ایجاد آن تمدن نقش نداشته اند. شرایط اجتماعی و اقلیمی، خصوصیات فردی و حکومتی، فشارها، اختناقها و یا آزادیها، همچنین حوزه گسترده دانش افراد ونوع نگرشی که از لحاظ مکتب فکری، به دین اسلام داشته اند، تاثیرات بسیاری بر این تحلیلها برجای گذاشته اند. چنانچه بخواهیم نظریات تمامی دانشمندان اسلامی را در این مورد بررسی کنیم، قطعا در این مجال نمی گنجد و خود کتابی مستقل می طلبد. خوانندگان محترم می توانند در این زمینه به کتابهای مرجعی همچون دائره المعارف بزرگ اسلامی و یا کتابهای دیگری که نظرات اندیشمندان اسلامی از ابتدا تاکنون را مورد توجه قرار داده اند، مراجعه نمایند. در این مقاله سعی شده بخشی از باورهای چهارتن از صاحبنظران تمدن اسلامی را که خود نیز در شکل گیری آن تاثیر گذار بوده اند، یادآور شویم. از آنجا که برای بررسی یک جریان تاریخی هر چه به گذشته بازگردیم نتیجه گیری دقیق تر و بهتر خواهد بود، چهارتن از متفکرین تمدن اسلامی گزینش شده اند که عبارتند از؛ سید قطب، سید جمال الدین اسدآبادی، شهید مرتضی مطهری و امام خمینی(ره). البته این بدان معنی نیست، که در این فاصله زمانی اندیشمندان و یا نظریات دیگری در این زمینه نداشته ایم بلکه به علت کوتاهی مقال و تاثیرات ژرفی که این صاحبنظران بر روند شکل گیری تمدن معاصر اسلامی داشته اند، بدان بسنده می شود. پر واضح است، که موارد ذکر شده در این گفتار تمامی نظرات ایشان در زمینه تمدن اسلامی را برنمی تابد و تنها مشتی از خروار است تا علاقه مندان را به تحقیق و مراجعه بیشتر در منابع مربوطه تحریک نماید.
در خصوص دامنه تاثیر این اندیشمندان باید گفت؛ سید قطب، بر نگرش به تمدن اسلامی در مصر و حوزه پیرامون آن، سید جمال برتمامی شرق اسلامی و شهید مطهری و امام خمینی(ره) بر انقلاب اسلامی ایران به عنوان بزرگترین پیامد تمدن اسلامی از آغاز تا کنون تاثیر گذار بوده اند.
سید قطب و تمدن اسلامی
جامعه اسلامی تنها یک شکل تاریخی مجرد نیست که از خاطرات و آرمانهای پیشین سخن بگوید. جامعه اسلامی، جامعه ای در تلاش برای رفاه و آسایش حال و آرزوی سعادت آینده، زندگی ساز و آینده نگر می باشد. هدف ایدئولوژی اسلام ایجاد امکان برای حفظ شرافت و احترامی در خور انسان برای تمام ابنای بشر است. اسلام برای امروز و فردای نوع بشر و بازیابی ارزش و شرف راستین آن دارای هدف و برنامه است تا بلندی مقام و علو مرتبه یابد و از جاهلیت و زندگی جاهلی که او را در مرحله ای از خواری و پستی حیوانی نگاه داشته، نجات دهد. حال چه زندگی ملت های پیشرفته صنعتی و مادی و یا زندگی عصر جاهلی ملل عقب مانده باشد. هدف اصلی را که بدان اشاره کردیم، هرگز انسان بدان نائل نخواهد شد مگر دورانی که تمدن اسلامی پایه گذاری شود. بنابراین لازم است، آنچه را که بدان به عنوان تمدن اسلامی توجه و ایمان داریم روشن گردد. تمدنی که اصل انسانی و پایگاه شرف انسان در مرتبه والای آن پایه گذاری شود جامعه ای نیست که همه پیشرفتهای آن فقط در زمینه صنایع اقتصاد و علم باشد در حالیکه اصل انسانی و پایگاه شرف انسان در آن جامعه عقب مانده و در مراحل پایین تری قرار داشته باشد. این اصل، پنداری و تصوری نیست بلکه اصلی است عینی، حقیقی و واقعی که امکان تحقق و دست یابی به آن با کوشش بشر وجود دارد. البته تحقق این امر در سایه عمل به مفاهیم درست اسلامی بی تردید برای تمام جوامع بشری ممکن خواهد بود در صورتیکه انسان بتواند از تسلط وچیرگی اوضاع اجتماعی رهایی یافته و خود را از جبر محیطی نجات دهد. بی شک رسیدن بدان مرحله از زندگی انسانی، نه تنها با پیشرفت صنعتی و اقتصادی و علمی منافاتی ندارد، بلکه سیر تکامل مسایل علمی و اقتصادی را سریع تر می کند و فرد مومن را در راه تسخیر هر چه بیشتر معمای طبیعت و اسرار حیات ثابت قدم تر و در عین حال فعالتر می سازد. مومن با ایدئولوژی اسلام به راستی می کوشد در تمام زمینه ها اصل خلافت و جانشینی را محقق ساخته و امانت دار الهی باشد. در حالیکه در جامعه جاهلی او در سرزمینی که هرگز به او امکان پیشرفت در چنین عرصه ای را نمی دهد، دست بسته و محکوم است. تمدن اسلامی نه تنها با هیچ پیشرفتی مخالف نیست، بلکه ممکن ترین راه برای زیست انسانی در هر مکان و جامعه ای را در دسترس قرار می دهد. با این حال تمدن اسلامی و انسانی با موانع مادی بی شماری که سدی عظیم در راه تحقق این آرمان اند روبروست، زیرا هر جامعه ای مقدرات موجود در محیط را به خدمت خود گرفته و اکنون تنها براساس آن به رشد و نمو دروغین ادامه می دهد و خود را ناگزیر از ادامه همین خواری می بیند. بنابراین جامعه اسلامی از جهت شکل و حجم و نیز از جهت نوع زندگی وگذران مسلط بر آن صورت و شکل تاریخی و ثابت ندارد اما وجود آن تمدن رکنی است که به اصلی تاریخی و ثابت بر می گردد. هنگامی که می گوییم ((تاریخی)) غرض این نیست که این اصل برای تاریخ معینی در نظر گرفته شد چرا که این اصل از ساخته های تاریخ نیست و طبیعت و سرشت آن مناسبتی با زمان ندارد. این اصل حقیقتی است که از خاستگاه ربانی بر بشر نازل شده و برای حیات دایمی بشر فرا رسیده است. تمدن اسلامی در ترکیب و فرم بندی تشکیلاتی خود ممکن است اشکال متنوع و گوناگونی بپذیرد، لکن پایه ها و اصولی که براساس آن بپاخاسته همواره ثابت است. پایه های ثابت و دایمی این تمدن عبودیت و بندگی پروردگار یگانه می باشد. جامعه اسلامی، جامعه ای بهم پیوسته براساس پیوند عقیده و ایدئولوژی برتری انسانیت و شرف انسانی بر ماده است تا بدین وسیله اصل انسانیت را در وجود انسان رشد دهد. تمدن اسلامی که بر این اساس و پایه های ثابت بپاخیزد و استوار گردد بر درجات پیشرفت صنعتی، اقتصادی و علمی خواهد افزود. در چنین شرایطی جامعه اسلامی از فعالیت و کار هر موجودی در اجتماع و خانواده بهره خواهد گرفت. در اینصورت تمدن اسلامی ناگزیر به دگرگون سازی است تا با شایستگی و سازندگی کافی، تمام جوامع و خانواده ها را در اقطار اسلامی فراهم آورده و با کیفیت برآمده از اصول و پایه های اسلامی در نظام برابر سازی و تحرک آفرینی، همگان را به تحرک و تلاش وادارد. این سازندگی نخست با ملایمتی همراه خواهد بود که از اشکال خارجی و نهادهای غیر اصیل این تمدن است و در ایدئولوژی اسلامی چنین اصلی واجب نشده و مفروض نیست. این حالت برآیندی است روییده از پایه های این تمدن، همراه با بهره گیری از سرشت آن البته به شرطی که این ملایمت و مدارا به بی توجهی و آسان نگری تعبیر نشود که اختلاف میان این دو بسیار زیاد و بی نهایت دور است. این اسلام بود که در مرکز آفریقای عقب مانده، مردم لخت و عاری از هرگونه امکانات اجتماعی، تمدن و پیشرفت را به مرحله ای عالی رساند. اسلام به محض ورود خویش به آفریقا، اجسام لخت ساکنین آن سرزمین را لباس انسانی پوشاند و آنان را در پوشش راستین تمدنی قرار داد که ماهیت اصولی اسلام آنرا می طلبید. اسلام آنها را از سستی و خمودی به شور و نشاط در جهت رشد مناسبات تولیدی، فعالیت، کوشش و عمل برای به خدمت گرفتن گنجهای مادی طبیعت واداشت. نیز آنان را از دام تنگ و محدود قبیله بیرون برده و از رابطه محدود عشیره ای به مرتبه گسترده و نامحدود کلمه امت و پیوند عقیدتی امت خواهی ارتقا داد. اسلام آنان را از پرستش گوشه گیرانه توتمهای گوناگون به پرستش پروردگار جهانیان انتقال داد. اینک کدام تمدنی است که بتواند با اسلام رویاروی گردد؟ کدام تمدن را سراغ دارید که بهره ای مستقیم از اسلام نداشته باشد؟ تمدنی که امروزه در این قاره می توان یافت، همه برخاسته از امکاناتی است که قائم به اسلام است. اما باید دانست هنگامی که اسلام در جمعی دیگر واردشود با اصول و پایگاه استوار و ثابت خویش به شکلی دیگر از اشکال تمدن، همه موجودات آن محیط را در خدمت گرفته و تمام امکانات عملی و فعلی را در اختیار کشیده و آنها را به رشد و نمو سوق می دهد.
بدین ترتیب رشد و پویایی این تمدن زمان نمی شناسد و متوقف نمی شود. البته هنگامی که با روش درست اسلام و برنامه آن عمل شود تمدن اسلامی بر درجه معینی از پیشرفت صنعتی و اقتصادی و علمی اکتفا نمی کند. اگر تمدنی از قبل وجود داشته باشد، به هنگام خیزش و پیشرفت تمدن اسلامی در بطن آن جامعه، تمدن پیشین با شتاب بیشتری به جلو رانده می شود و اهداف و خواسته های آن بلندی و برتری می گیرد. جامعه جدید به چنان رشد و پیشرفتی نایل آید، که هرگز شبیه و مانندی برای آن نباشد. اسلام در هر حالت یعنی چه در جامعه ای که تمدن و فرهنگ پیشرفته ای دارد و چه در جمعی که فاقد تمدن و فرهنگ پیشرفته ای است وارد گردد، همیشه در اصول و حالات خود استوار، پایدار، مستقل و در سایه نظام خود به پیش می راند. جامعه اسلامی همیشه با نهاد و سرشت الهی در انسان یعنی همان پایگاه نخستینی که اسلام بدان وسیله از تمام جوامع جاهلی متمایز و جداست سرو کار دارد.
اسلام در موردآنچه که فرای علوم صرف و ساخته های علمی است، دو نوع فرهنگ را به رسمیت شناخته و معتبر می داند. نخست فرهنگ برخاسته از پایه های ایدئولوژی اسلامی و دیگری فرهنگ های جاهلی برپا شده با روشهای گوناگون که البته همه این فرهنگها به پایگاه اندیشه نوع بشری و نه به پروردگار و میزان عدل او باز می گردد.
فرهنگ اسلامی دربردارنده تمام زمینه های رشد فکری وبارور شدن واقعی نوع انسانی است. در این فرهنگ قواعد، پایه ها، برنامه ها، خصایل و ویژگیهایی وجود دارد که رشد و تعالی دایمی حیات را تضمین می کند. کافی است تا از نکات تجربی دقیقی که تمدن صنعتی عصر حاضر اروپا بر آن اساس بنا شده است، آگاه باشیم. تمدنی که برخلاف تصور برای بار نخست، در اروپا رشد نیافته بلکه این تمدن ابتدا در جوامع اسلامی، اندلس و مشرق شکل گرفت. ریشه این تمدن در ایدئولوژی اسلامی، رهنمودها و دقایق آن در جامعه نهفته است و به کمک تعالیم اسلام بارور شده و به مرحله حیات و طبیعت واقعی خویش رسیده است. بنابراین باید گفت نهضت علمی در اروپا بر اساس همین برنامه شروع شده، دوام یافته و به رشد و فعالیت خویش ادامه می دهد. این روند درست پس از همان دورانی بود که این حرکت و تلاش در جوامع اسلامی ترک شده و راکد مانده بود. افسوس که ملل اسلامی از رهنمون اسلام و حرکت و تلاش سازنده منتج از آن چشم پوشیده و به تدریج از اندیشه اسلامی فاصله گرفتند تا هنگامی که به کلی اسلام منسوخ گردید. هر چند باید دانست این حالت نتیجه فعالیت برخی عوامل بود که در ترکیب جامعه اسلامی کمین کرده بود و به صورت هجوم صلیبیون و صهیونیست ها خودنمایی نمود. اروپا پس از رشد و ترقی فرهنگی، تمام ارتباطی را که میان برنامه اقتباس کرده و اصول اعتقادی اسلامی وجود داشت، قطع کرد. بر این اساس بطور نهایی و قاطع میان این برنامه و مرکز اصلی آن فاصله ای بعید ایجاد گردید. این در حالی بود که تمدن اروپایی از کلیساها فاصله می گرفت و با فعالیتی کم نظیر دشمنی و کینه به نام خدا را در میان خلق می گسترد.
بدین ترتیب باید گفت نتایج اندیشه و افکار اروپایی با همه گستردگی و دامنه اش دارای مرتبه ای در خور اندیشه و فکر جاهلی است. اما این واقعیت در نظر ملل اسلامی به صورتی دیگر جلوه کرده که از پایگاه ایدئولوژی اسلامی جدا و مغایر است. از همین هنگام بود که افراد به اصطلاح مسلمان به اشتباه در وجود خویش کینه و نفرتی علیه اسلام احساس کردند. اینک برهر فرد مسلمان واجب است که به همان پایگاه نخستین خویش بازگردد و نیز بداند که برنامه زندگی را با تمام شمول آن از همان خاستگاه ربانی برگیرد. اگر در این کار، خود قادر بودکه چه نیکو وگرنه جز از فردی مسلمان و پرهیزکار نپذیرد و تنها از فردمسلمان این راه را فراگیرد. مطمئن گردد کسی را انتخاب کرده است که براستی هم در این راه آگاه است و هم بیغرض و با تقوا می باشد.2
نظر سید جمال الدین اسدآبادی در مورد تمدن اسلامی
سید جمال الدین اسدآبادی معتقد است برای تبیین و تعلیل مسایل مربوط به عقب ماندگی و انحطاط جوامع یا ترقی آنها، همچنین کشف علمی قانونمندیهای حاکم بر تغییرات و تحولات اجتماعی، قبل از هر چیزباید به مطالعه در تاریخ آن جوامع پرداخت. نخستین کار، گشودن کتاب تاریخ و حیات بشری است تا طی آن از اوضاع و احوال ملتهای گذشته آنان آگاه و از تحولات ادواری آن مطلع شویم. بدین وسیله می توانیم، به علل ترقی و پیشرفت ملل شرقی پی برده و با مطالعه تاریخ در یابیم که ملتها چگونه به فضای عظمت و بزرگی قدم گذاشتند؟ سپس براساس چه عواملی از آن مقام شامخ پایین آمده، نابود شده اند، به طوریکه جز نام آنها در تاریخ اثری از آنان باقی نمانده است. بهتر خواهد بود برای یافتن پاسخ این پرسشها و درک نظرات اسدآبادی به گفته هایش استناد کنیم.
‹‹ طبیب نفوس و ارواح که به راهنمایی جامعه بر می خیزد سزاوار است که آشنا به تاریخ ملت بوده تا بتواند فرزندان خود را راهنمایی کند. با تاریخ دیگر ملل آشنا باشد تا بداند که رمز تقدم و انحطاط ملل در تمام ادوار تاریخی در چه عواملی نهفته است. سیر اخلاق را به روش دانایی بکشاند تا بداند اسباب بیماری جامعه چیست. آشنا به درجات بیماری و دردهای جامعه گردد و بداند که دوای امراض اجتماعی کدام است. باید به بحث شناخت اجتماعی آشنا باشد تا مانند یک پزشک مهربان، دوست بیمار گردد و به پستی و زشتی آن بیماری ننگرد. پیشوایان اجتماعی و تربیتی باید پندگویان جامعه باشند و مردم را به راه راست و فضیلت رهبری کنند.›› تا بدین طریق‹‹آنانی را که همت بلند دارند به مقاصد عالیه نایل گردانند و وطن فروشی نکرده و برای مسایل مادی و دنیوی و رسیدن به جاه و مقام نزدیک امیران و بزرگان نشوند. چه هر گاه جامعه چنین رهبران حقیقی را دارا باشد آن جامعه به سعادت و صلاح خواهد رسید.››
‹‹ دین مایه تمام نیک بختیهای انسان است پس اگر بر رکن های محکم و پایه های استوار گذاشته شده باشد، البته آن دین به یقین سبب سعادت همه مردم و رفاه کلیه ابنای بشر خواهد گردید. به طریق اولی، موجب پیشرفتهای مادی و معنوی شده، شهر نشینی و تمدن را در میان پیروان خود بسط خواهد داد و همه دینداران را به تمامی کمالات جسمی و روحی نایل خواهد گردانید.››
مسلمانان به واسطه آن عقایدی که از نیاکان خود فراگرفته اند و بوسیله چیزهایی که در ذهن آنان از احکام اسلامی رسوخ کرده، فقط به کمی تنبه و بیداری نیاز دارند تا نهضت مهمی را شروع کنند و آنچه را که از دست داده اند دوباره به دست بیاورند و آن را نگهدارند تا در نزد خداوند به مقام پسندیده و شایسته برسند.
تنها راه علاج بیماری ملتهای اسلامی آن است که مانند گذشته نخست به قواعد اصلی دین خویش برگردند و احکام آن را دقیقا اجرا کنند و با موعظه هایی که برای پاک ساختن دلها و مهذب نمودن اخلاق، در روشن کردن آتش غیرت و متحدالقول ساختن و بیدار کردن ارواح آنان برای بدست آوردن شرف و افتخار گذشته خویش مؤثر است، مردم را به سوی حقایق آن دین هدایت و ارشاد نمایند.
‹‹ علت حقیقی و سبب اصلی سعادت تامه هر امتی از اهم عقل و بصیرت و نزاهت و اعتدال اخلاق آن امت است وآنچه که باعث شقاوت و موجب پریشان حالی است زوال علتهای پیشین است …››
هرگز اصلاح برای مسلمانان حاصل نمی شود، مگر آنکه رؤسای دین توانایی خود را نشان دهند و از علوم و معارف خویش ثمره بردارند.‹‹ و حقیقت چون نظر شود دانسته می شود که این خرابی و تباهی که حاصل شده است ابتدا در علما و بزرگان دین ما حاصل شده است و پس از آن در سایر امت سرایت کرده است.››
مسلمانان درصدر اسلام بواسطه اعتقاد به اسلام اصیل که احکام دقیق، اصول نیرومند، قواعد محکم و دستوراتش همه رموز زندگی فردی و اجتماعی را شامل بود، با هم وحدت کلام داشتند و بلاد اسلامی و مسلمین در راه نیرومندی و عظمت گام نهادند. اما راه یافتن خلل در ارکان هستی امت اسلامی و نزول از آن مقام شامخ فقط ناشی از ترک آن اصول محکم و کنارگذاردن قواعد پا بر جای آن بود که با ترک آن اصول بدعتهای ناروا میان آنان بوجود آمد. گرچه آن بدعتها در بدو امر زیاد قابل توجه نبود ولی معتقدین، آن بدعتها را جانشین اصول ثابت کردند و از راه راستین که دین به آنان نشان داده بود، روگردان شدند. این عده همه آن چیزهایی که دین به خاطر آنها آمده بود و حکمت الهی برای تامین سعادت در دین گنجانده بود، به دور انداختند و جز نام چیزی از آنها باقی نگذاردند و در نهایت فقط عبارت وجملاتی که به لفظ خوانده می شد باقی ماند.این بدعتها وسنتهای ابداعی، میان امت و حقیقت حایل و مانع شد. تعلیم احکام اسلام در آن زمان ناقص و ارشاد مردم به سوی اصول ثابت دین که پیامبر و اصحاب او به آنها معتقد بودند، نارسا و غیر مفیدبود. آموزش احکام متقن اسلام با روش اولیه خود اجرا نمی شد و فقط در چند مورد ویژه و میان تعدادکمی روش اصلی اعمال می گردید.
اجتماع همین عوامل مفسده انگیز، سبب انحطاط و رکود مسلمانان گردید و عامل از بین رفتن آنان شد. وقتی در امتی این اوصاف رذیله رسوخ کند بنای جامعه آن امت می شکند، اعضایش از هم جدا می شود و نفاق و فساد میان آنان پدید می آید. پس از این تزلزل و سستی، طبیعت آن جامعه اقتضا می کند که نیروی بیگانه بر آن جامعه تسلط یافته با جبر و قهر، آن جامعه را بگیرد و افراد آن را با اجبار و اکراه وادار به زندگی انسانی کند. از آنجا که زندگی انسان نیاز به وجود جامعه دارد و بقای جامعه هم با آن اوصاف ممکمن نیست، پس قوه دیگری باید آن جامعه را تا حدودی که لازمه زندگی است اداره کند.
در این صورت ریسمان محکم همیاری پاره شده و رابطه های همکاری و معاضدت از هم گسیخته می شود. اراده های افراد آن جامعه سست گشته و از آنچه که حافظ هستی و شخصیت آن ملت است، روگردان می شود. هر فرد در محیط شخصی خویش فقط به فکر تقویت جسمی و مالی خود می باشد. دیدگان آنها کوچکترین شراره ازحقوق کلی و جزیی دیگران را نمی بینند. تنها به فکر خود می باشند غافل از اینکه آنها به نیازهای زندگی خود نمی رسند مگر به کمک افراد دیگری که در سلسله زنجیر ملیت و دین با هم زندگی می کنند.
گرچه اغلب مسلمین از لحاظ عقاید دینی پا برجا هستند ولی آنان در رفتار و کردار خویش به راه روشن شریعت نمی روند و همین امر سبب شده در نیروی اجتماعی آنان ضعف و ناتوانی پدید آید. به عبارت دیگر میزان ضعف آنان بستگی به مقدار انحراف آنها از جاده اعتدال در فضایل اخلاقی واعمال دینی آنان دارد چراکه خداوند می فرماید: آنچه که از مصایب به شما رو می آورد، نتیجه اعمال و رفتار شماست.
‹‹ بلاشک تعاضد مفقود و روح الحیات و قوه محر که وجدانیه معدوم و جهت حرکت هر فردی از افراد آن قوم مخالف جهت حرکت دیگری خواهد شد چون که زوال علت لامحاله مستلزم زوال معلوم است و به سبب تنافی اراده تخالف سجایا و تغایر اهویه نفوس و تباعد طبایع و تضارب آرا و تدافع افکار و تضاد صفات و تباغض قلوب و تباین اخلاقی طبقات و آحاد، آن قوم را درآن هنگام حاصل می شود. اجتماع و ائتلافی که قوام بشر و مایه زیست و موجب بقای نوع اوست از برای ایشان ممتنع خواهد بود مگر به سبب قاسر خارجی و قاهر اجنبی و حیات وبودن کم خردان فاسدالاخلاق و تباهکاران دشمن، حفظ جان خودها ممکن نباشد مگر در تحت اراده دیگری.››
بدون شک دشمنی های پنهان و روح زندگی و نیروی تحرک وجدانی چنین جامعه ای از بین رفته و جهت حرکت هر فردی از افراد آن قوم مخالف جهت حرکت دیگری خواهد شد. زیرا نابودی علت اصلی در گروی نابودی علت فرعی است. و به سبب تضاد اراده، خصلت های اخلاقی متضاد، مغایرت داشتن هواهای نفسانی و دور بودن سرشتها از هم اتحاد و اجتماع که سبب ماندگار بودن نوع بشر و بقای آنهاست غیر ممکن می شود مگر با وجود ستم بیگانگان و سلطه خارجیان و زندگی و تلاش افراد کم تحمل که دچار فساد اخلاق هستند و دشمنان جان محسوب می شوند.
بدیهی است که افراد چنین جامعه ای هدفشان با هم مختلف و رفتارشان یا یکدیگر متفاوت است. مانند بدنی که فلج باشد و نتواند حرکات اعضا و جوارح خود را کنترل کند.
‹‹ بقای امم و رشد و تکامل آنها را در گرو فضایل اخلاقی قرار داده، هلاک و نابودی آنها را هم در بیرون رفتن از آن فضایل مقدر کرد، اینها سنتهای ثابت خداوند هستند که با عوض شدن اقوام و گذشت زمان عوض نمی شوند…›› 3 سید خطاب به جوانان هندی نیز چنین می گوید: ‹‹ می توانم مسرت خود را ظاهر کنم که این قدر جوانان هندی نژاد اینجا نشسته اند و همه بحلیه فضل و کمال آراسته و در تحصیل علم، جد و جهد می نمایند و البته که از دیدن این نو نهالهای هند بسیار خوش بشوم. به جهت اینکه اینها نهالهای آن هندی هستند که مهد انسانیت و گهواره آدمیت است. این جوانان از همان زمین هستند که اول دایره معدل النهار در آنجا معین شده است و ایشان از همان ملت هستند که ‹‹ منطقه البروج›› را نخست ایشان فهمیدند و غایت ‹‹ بعد منطقه البروج›› را از معدل النهار تعیین کردند و معلوم است که تعیین این دو دایره نمی شود تا آنکه در هندسه کمال حاصل بشود و در افکار فلسفه بدرجه اعلی رسیده بودند … خاک هند همان خاک است و هوا همان هوا و این جوانانی که اینجا حاضر هستند ثمره همان آب و خاک و هوا هستند، پس من بسیار خشنود هستم که ایشان بعد از خواب دراز، متنبه شده ارث خود استرجاع می نمایند و میوه های درخت خود را می چینند. ›› 4
دیدگاه شهید مطهری در مورد تمدن اسلامی
مرتضی مطهری بارها در آثار و سخنانشان نظرات دانشمندان مختلف را در این زمینه مورد تجزیه و تحلیل قرار داد است. به عنوان مثال ازکتاب ‹‹ ایران از نظر خاورشناسان›› فصل سوم تحت عنوان ‹‹ منابع هنر اسلامی›› تالیف دیمند، رئیس قسمت هنر خاور نزدیک در موزه متروپل، چنین نقل می کند: ‹‹ در زمان حضرت محمد(ص) عرب ازخودش صنعتی نداشت، یا اگر داشت ناچیز بود. بعد از فتح سوریه، بین النهرین، مصر و ایران بود که اعراب هنرهای این ممالک را اقتباس کردند. از منابع و صحف چنین بدست می آیدکه خلفای اموی از تمام ولایات مفتوحه، مصالح و استادانی را جلب کرده و در بنای شهرها و قصرها و مساجد مورد استفاده قرار می دادند. معرق سازهای بیزانسی و سوری برای تزیینات مساجد دمشق استخدام می شدند و تحت ریاست یک استاد ایرانی به کار می پرداختند. همچنین برای ابنیه در مکه صنعتگرانی از مصر و قدس و دمشق آورده شدند. این استفاده از مصالح و عمله تا عصر عباسیان ادامه یافت. طبری نیز در تاریخ خود می گوید: برای بنای بغداد استادانی از سوریه و ایران و موصل و کوفه استخدام گشتند. با این ترتیب به تدریج یک اسلوب اسلامی که از دو منبع یعنی عیسوی شرقی و ساسانی سرچشمه می گرفت به وجود آمد.
در جای دیگر از قول نهرو در نگاهی به تاریخ جهان می گوید: ‹‹ ارتش اعراب، در حالی که به سوی آسیای مرکزی و شمال آفریقا پیش می رفت و گسترش می یافت نه فقط مذهب تازه را همراه خود می برد، بلکه یک تمدن جوان و در حال رشد را نیز با خود داشت. سوریه، بین النهرین و مصر همه در فرهنگ عربی(اسلامی) جذب شده و تحلیل رفتند. زبان عربی زبان عادی و رسمی آنها شد و از نظر نژادی نیز با اعراب آمیخته و شبیه یکدیگر شدند. بغداد، دمشق و قاهره مراکز بزرگ فرهنگ عربی و اسلامی شدند و بر اثر جهش نیرومندی که از تمدن جدید بوجود آمده بود، ساختمان های زیبای بسیاری در آنها بر پا گردید… هر چند ایران شبیه اعراب نشد و در ملیت عربی تحلیل نرفت اما تمدن عرب(اسلام) تاثیر فوق العاده ای در آن داشت. اسلام در ایران هم مانند هند یک حیات تازه برای فعالیت هنری ایجاد کرد و در مقابل، هنر و فرهنگ عربی(اسلامی) هم تحت نفوذ و تاثیر ایران واقع شد››.5
امام خمینی و احیای حکومت و تمدن اسلامی
امام خمینی معتقد بودند تمدن اسلامی با حکومت اسلامی ایجاد می گردد و حکومت اسلامی نیز با عزم راسخ امت مسلمان به ویژه جوانان شکل می گیرد. در واقع دو فضا برای تحرک جوانان در چنین موردی تعریف شده است: 1- فضایی که پیش از ایجاد حکومت اسلامی در راه بوجود آوردن آن تعریف می شود و بیشترین جنبه فرهنگی و بیداری و تحرک و تقابل با استعمار را دارد. 2- فضایی که پس از ایجاد حکومت اسلامی در مقابل جوانان قرار گرفته و روند شکل گیری تمدن اسلامی را رقم می زند. این مجموعه بیشتر جنبه تمدنی و پس از آن حالت آسیب شناسی دارد و موانعی که در راه این تحرک و تلاش جهت احیای تمدن اسلامی در جوانان به وجود می آید را ذکر می کند. در ذیل، به مواردی از نقطه نظرات ایشان در این زمینه ها اشاره می شود با این توضیح که این گفتار در بردارنده تمام نظریات حضرت امام در این خصوص نیست.
استعمار سرچشمه خطر:‹‹ تبلیغ کردند، که اسلام دین جامعی نیست، دین زندگی نیست. برای جامعه نظامات و قوانین ندارد، طرز حکومت و قوانین حکومتی نیاورده است. اسلام فقط احکام حیض و نفاس است، اخلاقیاتی هم دارد. اما راجع به زندگی و اداره جامعه چیزی ندارد. تبلیغات سوء آنها، متاسفانه موثر واقع شده است.››6
‹‹ از توطئه های مهمی که در قرن اخیر، خصوصا در دهه های معاصر و به ویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی به چشم می خورد، تبلیغات دامنه دار با ابعاد مختلف برای مایوس نمودن ملتها و خصوصا ملت فداکار ایران از اسلام است که مثلا نمی تواند در عصر حاضر کشورها را اداره کند و یا آن که اسلام، یک دین ارتجاعی است و با هر نوآوری و مظاهر تمدن مخالف است و در عصر حاضر نمی شود کشورها از تمدن جهان و مظاهر آن کناره گیرند.›› 7
‹‹ دستهای اجانب برای این که مسلمین و روشنفکران مسلمان را که نسل جوان ما باشند از اسلام منحرف کنند وسوسه کرده اند که: اسلام چیزی ندارد، اسلام پاره ای احکام حیض و نفاس است. آخوندها باید حیض و نفاس بخوانند. حق هم همین است! آخوندهایی که اصلا به فکر معرفی نظریات و نظامات و جهان بینی اسلام نیستند و عمده وقتشان را صرف کاری می کنند که آنها می گویند وسایر کتابهای اصولی اسلام را فراموش کرده اند، باید مورد چنین اشکالات و حملاتی قرار بگیرند. آنها هم تقصیر دارند، مگر خارجی ها تنها مقصرند… ››8
‹‹ اسلام و حکومت اسلامی پدیده الهی است که با به کار بستن آن، سعادت خود و فرزندان خود را در دنیا و آخرت به بالاترین وجه تامین می کند. اسلام قدرت آن را دارد که قلم سرخ بر ستمگریها و چپاولگریها و فسادها وتجاوزها بکشد و انسانها را به کمال مطلوب خود برساند. اسلام مکتبی است که برخلاف مکتبهای غیر توحیدی در تمام شئون فردی و اجتماعی و مادی و معنوی و فرهنگی و سیاسی و نظامی و اقتصادی دخالت و نظارت دارد و از هیچ نکته ولو بسیار ناچیز که در تربیت انسان و جامعه و در پیشرفت مادی و معنوی نقش دارد، فروگذار ننموده است. اسلام موانع و مشکلات سر راه تکامل را در اجتماع و فرد گوشزد نموده و به رفع آن کوشیده است.›› 9
‹‹ اگر در صدر خلقت، عدالت اجتماعی باید جاری و از ستمگری و چپاول و قتل باید جلوگیری شود، امروز چون قرن اتم است آن روش کهنه شده و ادعای آن که: اسلام با نوآوریها مخالف است، همان گونه که محمدرضا پهلوی مخلوع می گفت که: اینان می خواهند با چارپایان در این عصر سفر کنند، یک اتهام ابلهانه بیش نیست. زیرا اگر مواد از مظاهر تمدن و نوآوری ها، اختراعات و ابتکارات و صنعتهای پیشرفته که در پیشرفت و تمدن بشر دخالت دارد است هیچ گاه اسلام و هیچ مذهب توحیدی با آن مخالفت نکرده و نخواهد کرد. بلکه علم و صنعت، مورد تاکید اسلام و قرآن است. اگر مراد از تجدد و تمدن به آن معنی است که بعضی روشنفکران حرفه ای می گویند: که آزادی در تمام منکرات و فحشا و حتی هم جنس بازی و از این قبیل، تمام ادیان آسمانی و دانشمندان و عقلا با آن مخالفند گرچه غرب و شرق زدگان به تقلید کورکورانه، آن را ترویج می کنند. ›› 10
در بخش معرفی صحیح اسلام، موضوع پیوند دین با سیاست، بیش از همه مورد توجه امام خمینی (ره) است. از نظر امام استعمارگران برای این مقصود از دو راه بسیار مرموز و ظریف وارد شدند:
1- انکار وجود سیاست در اسلام و القا این فکر که؛ رابطه ای بین اسلام و سیاست وجود ندارد. امام عزیز (ره) دراین باره چنین می فرمایند: (( جدایی دین از سیاست را … استعمارگران و عمال سیاسی آنها درست کردند.تا دین را از تصرف امور دنیا و تنظیم جامعه مسلمانان برکنار سازند و ضمنا علمای اسلام را از مردم و مبارزان راه آزادی جدا کنند… ››11
2- راه دیگر که از ظرافت دقیقی برخوردار بود، تحقیر سیاست و سبک شمردن آن برای علما به منظور دور کردن آنان از صحنه سیاست است.
‹‹ گاهی موذیانه و شیطنت آمیز به گونه ای طرفداری از قداست اسلام را تبلیغ می کنندکه؛ اسلام و دیگر ادیان الهی با معنویات و تهذیب نفوس و تحذیر از مقامات دنیایی و دعوت به ترک دنیا و اشتغال به عبادات و اذکار
و ادعیه که انسان را به خدای تعالی نزدیک و از دنیا دور می کند سرو کار دارند و حکومت و سیاست و سررشته داری برخلاف آن مقصود بزرگ و معنوی است. چه اینها برای تامین دنیاست و آن مخالف مسلک انبیای عظام است. مع الاسف، تبلیغ به وجه دوم در بعضی از روحانیان و متدینان بی خبر از اسلام، تاثیر گذاشته که حتی دخالت در حکومت و سیاست را به مثابه یک گناه و فسق می دانستند و شاید بعضی بدانند. این فاجعه بزرگی است که اسلام مبتلای به آن بود. ›› 12
‹‹ باید به این نادانان گفت که: قرآن کریم و سنت رسول الله(ص) آن قدر که در حکومت و سیاست احکام دارند، در سایر چیزها ندارند. بلکه بسیاری از احکام عبادی اسلام، عبادی- سیاسی است، که غفلت از این موضوع مصیبت هایی را به بار آورده . پیامبر اسلام(ص) با همین ویژگی تشکیل حکومت داد. ››13
‹‹ از یک دوره کتاب حدیث که حدود پنجاه کتاب است و همه احکام اسلام را در بر دارد، 3 یا 4 کتاب مربوط به وظایف انسان نسبت به پروردگار است. مقداری از احکام هم مربوط به اخلاقیات است. بقیه مربوط به اجتماعیات، اقتصادیات، حقوق، سیاست و تدبیر جامعه است.›› 14
درمتون اسلامی، فقیه، به عنوان حاکم برجامعه معرفی شده است. علما و فقهای گذشته نیز بر ولایت و رهبری فقها تاکید کرده اند.
‹‹ اعتقاد به ضرورت تشکیل حکومت و برقراری دستگاه اجرا و اداره، جزیی از ولایت است. رسول اکرم(ص) هم تشکیل حکومت داد… احکام اسلام تا ابد باقی ولازم الاجرا است و تنها برای زمان رسول اکرم(ص) نیامده تا پس از آن متروک شود. هر که اظهار کند: تشکیل حکومت اسلامی ضرورت ندارد، منکر ضرورت اجرای احکام اسلام شده است و جامعیت احکام و جاودانگی دین مبین اسلام را انکار کرده است. لازم است فقها، اجتماعا یا انفرادا، برای اجرا حدود و حفظ ثغور و نظام، حکومت اسلامی تشکیل دهند. اگر این امر برای کسی امکان داشته باشد، واجب عینی است وگرنه واجب کفایی است.›› 15
‹‹ حکومت حق، برای نفع مستضعفان و جلوگیری از ظلم و جور و اقامه عدالت اجتماعی… از بزرگترین واجبات و اقامه آن از والاترین عبادات است.›› 16
از دیدگاه امام خمینی(ره) ایجاد تفرقه، سیاست استعمار است که باید با آن به مبارزه برخاست. دامن زدن به اختلافات مذهبی و فرقه ای، تنها در جهت سیاست دشمنان اسلام است. در سایه حفظ وحدت است که می توان دشمنان اسلام را سرکوب نمود و به مسلمانان عزت از دست رفته خویش را بازگرداند. در این صورت دست ابر قدرتها از کشورهای اسلامی کوتاه و برقراری حکومت اسلامی محقق خواهد شد.
‹‹ اسلام آمده تا تمام ملل دنیا را، عرب را، عجم را، ترک را، فارس را همه را با هم متحدکند و یک امت بزرگ به نام امت اسلام در دنیا برقرارکند، تا کسانی که می خواهند سلطه ای بر این دولتهای اسلامی و یا مراکز اسلامی پیدا کنند، بواسطه اجتماع بزرگی که مسلمین از هر طایفه هستند، نتوانند. نقشه قدرتهای بزرگ و وابستگان آنها در کشورهای اسلامی این است که: این قشرهای مسلم را که خدای تبارک و تعالی بین آنها اخوت ایجاد کرده است و مومنان را به نام اخوت یاد فرموده است، از هم جدا کنند و به اسم: ملت ترک، ملت کرد، ملت عرب، ملت فارس، از هم جدا بلکه با هم دشمن کنند. و این، درست برخلاف مسیر اسلام و مسیر قرآن کریم است. تمام مسلمین باهم برادر و برابرند و هیچ یک از آنها از یکدیگر جدا نیستند. همه آنها زیر پرچم اسلام و زیر پرچم توحید باید باشند. اینهایی که با اسم ملیت و گروه گرایی، ملی گرایی، بین مسلمین تفرقه می اندازند، لشگرهای شیطان و کمک کنندگان به قدرتهای بزرگ و مخالفین قرآن کریم هستند…››17
‹‹ هان! ای مسلمانان جهان و مستضعفان تحت سلطه ستمگران بپاخیزید و دست اتحاد به هم دهید و از اسلام و مقدرات خود دفاع کنید. از هیاهوی قدرتمندان نهراسید که این قرن به خواست خداوند قادر، قرن غلبه مستضعفان بر مستکبران و حق بر باطل است. ››18
تمدن اسلامی برای احیای خود نیاز به جوانان فرهیخته و اندیشمند دارد. اینگونه جوانان که در واقع نخبگان اسلامی اند، در دامان دو مرکز بزرگ رشد فهم و اندیشه، یعنی حوزه و دانشگاه تربیت می شوند. اما چه چیزی آنان را از دست پروردگان مراکز علمی دیگر کشورها جدا می کند و بدانان هویت اسلامی و نیروی برانگیزاننده، جهت ایجاد و استقرار تمدن متکی بر خداپرستی، عدالت وقسط می دهد. چه چیزی باعث می شود تا این جوانان دانسته های خود را در راههای انحراف به کار نگیرند و در عوض تمامی آنها با وجود استعدادها، خط فکرها، منش ها و خواسته های متفاوت در راستای هدفی واحد به حرکت درآیند و کنش های متقابل را با واکنش های همگرایانه در بطن حرکت اجتماع سامان دهند.چه چیز باعث می شود تا هنر و عاطفه با علم و تعقل مکمل یکدیگر گردند و مسیری بدیع را در پیش روی بشریت نهند. باید گفت آن چیز تنها تربیت و تهذیب است. آری بواسطه تهذیب است که انسانها می توانند پیش از آنکه اندیشه خود را سامان دهند، انسانیت خود را شکلی ویژه بخشند و روح بلند و متعالی خویش را در بلندای ‹‹ اذله علی المونین›› به تعامل با یکدیگر و در عرصه ‹‹ اغره علی الکافرین›› به تقابل با آنچه با این تمدن و هنجارهای آن سرناسازگاری دارد، فراخوانند. جوانانی که با این روند تزکیه وتربیت شوند و در سایه اسلام و قرآن و تعلیمات انبیا و امامان(ع) پرورش یابند همچنانکه خود قرآن و سیره پیامبران و امامان معصوم (ع) هرگز گوشه ای با گوشه دیگر تعارض ندارد و مجموعه آن یک کل بهم پیوسته توانمند و نورانی را با اجزای مکمل در پیش روی می نهد، درجایگاه امر به معروف تعامل با یکدیگر و در روند نهی از منکر، تقابل با روشهای متعارض را آشکار می سازند. بنابراین حکومت اسلامی و احیای برقراری تمدن آن وابسته به مقوله امر به معروف و نهی از منکر است که بوسیله انسانهای اندیشمند و مهذب پی گرفته می شود. امام خمینی(ره) در رابطه با این دو گروه جوانان متفکر جامعه اسلامی چنین می فرمایند: ‹‹ دانشگاه و حوزه های علمیه(روحانیون) می توانند دو مرکز باشند برای تمام ترقیات و همه پیشرفتهای کشور و می توانند دو مرکز باشند برای تمام انحرافات و تمام انحطاطات. از دانشگاه هست که اشخاص متفکر و متعهد بیرون می آید…››19
‹‹ اگر دانشگاه، واقعا دانشگاه باشد و دانشگاه اسلامی باشد؛ یعنی در کنار تحصیلات محقق، در آنجا تهذیب هم باشد، تعهد هم باشد، یک کشوری را اینها می توانند به سعادت برسانند. اگر حوزه های علمیه مهذب باشند، و متعهد باشند یک کشور را می توانند نجات بدهند… تمام این ادیانی که ساخته شده است از دانشمندان و علما سرچشمه گرفته است، علمی که پهلوی آن اخلاق و تعهد اسلامی نبوده است تهذیب هم نبوده است، دنیا را دانشگاه به فساد کشانده است و دنیا را دانشگاه می تواند به صلاح بکشد… فرقی بین دانشگاه و حوزه های علمیه نیست. باید با این دو بال علم، تعهد و تزکیه باشد. با این دو بال علم و اخلاق و عمل، مملکت و کشور خودشان را نجات می دهند… منشا همه گرفتاریهای یک کشور از دانشگاه هست و حوزه های علمیه … و همه اشخاصی که علاقه دارند به این کشور، علاقه دارند به اسلام، علاقه دارند به این ملت، باید توانشان را روی هم بگذارند برای اصلاح دانشگاه. خطر دانشگاه از خطر بمب خوشه ای بالاتر است. چنانچه خطرحوزه های علمیه هم از خطر دانشگاه بیشتر است. یک کسی که از آن، بیرون می آید باید بفهمد که: من با بودجه این ممکلت تحصیل کردم متخصص شدم… باید برای مملکتم کار کنم. از آن طرف هم، از دانشگاه اشخاص شریف بیرون می آیند و ما هم می خواهیم همه آنها شریف باشند.››20
از نظر امام خمینی(ره) وحدت، مهمترین عنصر پیوند دهنده اجزای مختلف حکومت اسلامی است تا بدین وسیله احیاگران بتوانند، در فضایی مملو از امنیت به احیای تمدن اسلامی بپردازند.
‹‹ لکن یک جایی نقشه شان گرفت و آن جدا کردن روحانیت از دانشگاهها بود. یک روحانی حق نداشت از یک دانشگاهی صحبت کند، می گفتند مارکسیست است….››21
یکی دیگر از عوامل احیای اسلام و گسترش آن از دیدگاه امام خمینی، برگزاری شعائر اسلامی و استفاده درست از آن است. پیش از آن که اهمیت شعائر اسلامی و نقش آن در احیای اسلام را بیان کنیم، لازم است تعریفی از شعائر ارائه شود. شعائر جمع شعیره به معنای علامت و نشانه است. در میان شعائر اسلامی، حج از اهمیت بیشتری برخوردار است و امام (ره) احیای حج را احیای اسلام و مسلمانان می دانست و در این جهت و بیداری مسلمانان نسبت به فلسفه حج هشدارها دادند:
‹‹ یکی از فلسفه های بزرگ حج، بعد سیاسی آن است. دستهای جنایتکار از همه طرف برای کوبیدن این بعد در کار هستند. تبلیغات دامنه دار آنها، مع الاسف در مسلمین هم تاثیر کرده است. بسیاری از مسلمین سفر حج را یک عبادت خشک وخالی، بدون توجه به مصالح مسلمین می دانند. حج از آن روزی که تولد پیدا کرده بعد سیاسی اش کمتر از بعد عبادی اش نیست››. امام در جهت چگونگی برگزاری حج چنین توصیه می کنند:‹‹ مسلمین باید در حج وقتی که می روند، یک حج زنده یک حج کوبنده و یک حجی که محکوم کننده این شوروی جنایتکار و آن آمریکای جنایتکار باشد، انجام دهند. یک همچون حجی مقبول است. اگر ما حج برویم و مصالح مسلمین را در نظر نگیریم، بلکه برخلاف مصالح مسلمین هی روی جنایتها پرده بپوشیم، نگذاریم مسلمین صحبت بکنند از جنایتهایی که بر مسلمین می گذرد و جنایت هایی که از حکومتها و از قدرت بزرگ بر مسلمین می گذرد، این حج نیست یک صورت بی معناست…››22
امام خمینی(ره) موانعی برای احیای دین و حکومت وتمدن اسلامی برمی شمرندکه از آن جمله می توان به استعمار، حکام کشورهای اسلامی، روشنفکران وابسته، مقدس نماها و ملی گرا اشاره کرد.
‹‹ در شرایطی کنونی که سیاستهای استعماری و حکام ستمگر و خائن و یهود و نصاری و مادیون در تحریف حقایق اسلام و گمراه کردن مسلمانان تلاش می کنند، در این شرایط مسئولیت ما برای تبلیغات و تعلیمات بیش از هر وقت است. از طرف دیگر؛ عده ای از مستشرقین که عمال تبلیغاتی مؤسسات استعماری هستند، مشغول فعالیت اند. حقایق اسلام را تحریف و وارونه می کنند. مبلغین استعماری سرگرم کارند. در هر گوشه از بلاد اسلامی جوانهای ما را با تبلیغات سوء دارند از ما جدا می کنند. نه این که یهودی و نصرانی کنند، بلکه آنها را فاسد و لاابالی و بی دین می سازند و همین برای استعمارگران کافی است. درتهران ما، مراکز سوء کلیسا و صهیونیسم و بهاییت به وجود آمده که مردم را گمراه می کند و از احکام و تعالیم اسلام دور می سازد. آیا هدم این مراکز که به اسلام لطمه می زند وظیفه ما نیست؟››
‹‹ من به صراحت اعلام می کنم که جمهوری اسلامی ایران با تمام وجود برای احیای هویت اسلامی مسلمانان در سراسر جهان سرمایه گذاری می کند. دلیلی هم ندارد که مسلمانان جهان را به پیروی از اصول تصاحب قدرت در جهان دعوت نکند و جلوی جاه طلبی و فزون طلبی صاحبان قدرت و پول و فریب را نگیرد.ما باید برای پیشبرد اهداف و منافع ملت محروم ایران، برنامه ریزی کنیم. ما باید در ارتباط با مردم جهان و رسیدگی به مشکلات و مسایل مسلمانان وحمایت از مبارزان و گرسنگان و محرومان با تمام وجود تلاش کنیم و این را باید از اصول سیاست خارجی خود بدانیم. ما باید خود را آماده کنیم تا در برابر جبهه متحد شرق و غرب ، جبهه قدرتمند اسلامی- انسانی، با همان نام و نشان اسلام و انقلاب تشکیل شود و آقایی وسروری محرومین و پابرهنگان جهان جشن گرفته شود.›› 23
‹‹ باید شدیدا با روشنفکران غربزده مبارزه کرد. از این جهت، شما ماموریت دارید با همکاری کارمندان مسلمان و متعهد و غیر منحرف این سازمان را تصفیه کنید، بدون این که خوف از کسی یا گروهی داشته باشید…››24
‹‹ امروز، جامعه مسلمین طوری شده که مقدسین ساختگی جلو نفوذ اسلام و مسلمین را می گیرند و به اسم اسلام به اسلام صدمه می زنند. ریشه این جماعت که در جامعه وجود دارد، در حوزه های روحانیت است. در حوزه های؛ نجف، قم، مشهد و دیگر حوزه ها، افرادی هستند که روحیه مقدس نمایی دارند و از آنجا روحیه و افکار خود را به نام اسلام در جامعه سرایت می دهند.›› 25
‹‹ این که من مکرر عرض می کنم، که این ملی گرایی اساس بدبختی مسلمین است برای این است که: این ملی گرایی، ملت ایران را در مقابل سایر ملتهای مسلمین قرار می دهد. ملت عراق را در مقابل دیگران و ملت کذا را در مقابل کذا. اینها نقشه هایی است که مستعمرین کشیده اندتا مسلمین با هم مجتمع نباشند. در عراق، حکومت عراق، حکومت سابق تر از این حکومت که این بدتر از آن است، اینها طرح می کردند که ما می خواهیم مجدد بنی امیه را احیا کنیم در مقابل اسلام. اسلام که آمده بود، همه مجدها را فانی کند در مجدالله، اینها می گفتند ما مجد بنی امیه را باید احیا کنیم و این چیزی نبود که شعور اینها برسد، تلقینی بود که ابرقدرتها می کردند که اسلام متفرق بشود، مسلمین با هم متفرق بشوند، دشمن هم شوند. در ایران از سالهای طولانی اشخاص بی اطلاع از اساس مسایل ولو فرض کنید بعضی شان مغرض نبودند، اینها هم هی طبل ملیت را کوبیدند. همان ملیتی که می خواست اساس اسلام را در ایران برچیند. اسلام آمده است که همه نژادها با هم باشند، مثل دنده های شانه می مانند، هیچ کدام بر هیچ کدام تفوق ندارند. نه عرب برعجم نه عجم بر عرب و نه ترک برهیچ یک از اینها و نه هیچ نژادی بر دیگری و نه سفید بر سیاه و نه سیاه بر سفید، هیچ کدام بر دیگری فضیلت ندارند. فضلیت با تقوی است، فضیلت با تعهد است، با تعهد به اسلام است. اینها تبلیغاتی بوده است وتلقیناتی بوده است از ابر قدرتهاکه می خواستند ما را بچاپند و مع الاسف بعضی اشخاص مسلمان صحیح هم باورشان آمده است.››26
‹‹ مشکل اسلام، دولتهای اسلامی هستند. این مشکل باید حل شود. اگر دولتهای اسلامی به خود بیایند و گرایش کنند به اسلام و از عربیت برگردند به اسلامیت و از ترکّیت برگردند به اسلامیت حل می شودمسایل… تا به اسلام رسول خدا(ص) برنگردیم، نه می توانیم قضیه فلسطین را حل کنیم، نه افغانستان را و نه سایر جاها را.››27
پی نوشت
1- این مقاله بخشی از تحقیق ‹‹ تمدن اسلامی و نقش جوانان در آن›› اثر علی نوری مطلق می باشد.
2- سید قطب ، چراغی برافراز راه، نشر حر.
3- سیداحمد موثقی، علل و عوامل انحطاط مسلمین در اندیشه های سید جمال الدین اسد آبادی، دفتر فرهنگ اسلامی.
4- محمد محیط طباطبایی، نقش سید جمال الدین اسدآبادی در بیداری مشرق زمین، دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم.
5- مرتضی مطهری،خدمات متقابل اسلام و ایران، نشر انتشار.
6- ولایت فقیه صص 8،9،11
7- وصیتنامه امام خمینی (ره)
8- ولایت فقیه
9- وصیتنامه امام خمینی(ره)
10- همان.
11- ولایت فقیه ص 19
12- وصیتنامه امام خمینی (ره)
13- همان مدرک.
14- ولایت فقیه صص 6،7
15- همان مدرک ص57
16- وصیتنامه امام خمینی(ره)
17- صحیفه نور، ج 12 ص 225 و ج 7 ص 3 و 59
18- همان مدرک.
19- در جستجوی راه از کلام امام (ره)، دفتر هشتم ص336.
20- همان مدرک ص343.
21- همان مدرک ص333.
22- از بیانات امام(ره) در دیدار با روحانیون کاروانهای حج 26/5/62
23- منشور دوم انقلاب ، مجله حوزه، ص26.
24- صحیفه ی نور، ج 12 ص84
25- ولایت فقیه ص73
26- صحیفه ی نور، ج12 ص 280
27- همان مدرک.