ولایت در کلام، عرفان و فقه

در سه علم عرفان، کلام و فقه از ولایت بحث شده است. در عرفان ولایت را به سه قسم ولایت الهیه، ولایت بشریه و ولایت ملکیه تقسیم کرده اند، و ولایت بشریه را نیز به دو قسم ولایت عامه و ولایت خاصه تقسیم کرده اند.

در سه علم عرفان، کلام و فقه از ولایت بحث شده است. در عرفان ولایت را به سه قسم ولایت الهیه، ولایت بشریه و ولایت ملکیه تقسیم کرده اند، و ولایت بشریه را نیز به دو قسم ولایت عامه و ولایت خاصه تقسیم کرده اند.

 

مراد از ولایت عرفانی به شکل مطلق همان ولایت بشریه خاصه است. به عقیده عارفان، عارف در سلوک معنوی خود پس از طی منزل «سفر از خلق به حق» به مقام رفیع «فنای در حق» می رسد.

 

ولایت مطلقه، رفیع ترین مرتبه ولایت بشری و از فروع ولایت مطلقه الهیه است.[1]عارفان مسلمان، ولایت محمدیه را مصداق اتم ولایت مطلقه دانسته و آن را ولایت خاصه می نامند و ولایت دیگر سالکان عامه نامیده می شود. عارفان شیعه ولایت ائمه معصومین(ع) را از سنخ ولایت محمدیه می دانند.[2] به عقیده عارفان زمین هرگز از وجود صاحب ولایت مطلقه خالی نمی ماند. صاحب ولایت ممکن است ظاهر و آشکار باشد و ممکن است از دیده ها غایب باشد.[3]

        

صاحب ولایت مطلقه تنها از جانب خداوند تعیین می شود و علاوه بر ولایت تکوینی، صاحب تدبیر دولت ظاهری و دنیای مردم نیز می گردد.[4]  

 

اما در «کلام» شیعه، ولایت غالباً به معنای امامت به کار می رود. بر این اساس ولایت یک مسأله اعتقادی و کلامی است نه یک مسأله عملی و فقهی. مراد از ولایت در علم کلام استمرار کلیه شؤون پیامبر (ص) به استثنای نبوت، در جانشینان بر حق ایشان است. شرایط جانشینان بر حق پیامبر(ص) عبارت است از: عصمت، علم غیب و نصب خاص.

 

در علم کلام از ولایت فقیه به صراحت سخن به میان نیامده است، اما در اثبات ضرورت امامت به قاعده لطف تمسک شده و عده ای از متکلمان قاعده لطف را به گونه ای تقریر کرده اند که هم ضرورت امامت را در عصر حضور اثبات می کند و هم ضرورت ولایت فقیه را در عصر غیبت. لیکن عمده بحث های ولایت کلامی مربوط به عصر حضور است که از حوزه مباحث ولایت فقیه خارج است. لذا متون کلامی از منابع درجه دوم ولایت فقیه محسوب می شود.

 

سومین علمی که ولایت در آن به کار رفته علم فقه است. در ابواب مختلف فقه از ولایت سخن به میان آمده است.[5]

طرح ولایت فقیه در متون فقهی در مواردی است که اجرای یک حکم اسلامی منوط به حضور حاکم عادل و در حوزه اختیارات حاکم عادل باشد. به عقیده فقیهان شیعه در عصر حضور امامان معصوم(ع) تنها مصداق حاکم عادل امامان هستند و در عصر غیبت امامان معصوم(ع)، بسیاری از فقیهان، فقیه عادل را مصداق حاکم عادل معرفی کرده اند. مباحث فقهی که می توان این موضوع را در آن جستجو کرد عبارت است از اقامه نماز جمعه، گردآوری زکات و خمس، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، قضا، اجرای حدود و تعزیرات، اجرای قصاص، وصیت، ارث، خراج اراضی و...

 



[1] .  قیصری، شرح فصوص الحکم، ص 147.

 

[2] .  سید حیدر آملی، نص النصوص فی شرح فصوص الحکم، تصحیح هنری کربن و عثمان اسماعیل یحیی، (تهران، 1367 ش)، ص 168.

 

[3] .  شمس الدین محمد لاهیجی، مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، ص 231.

 

[4] .  قیصری، شرح فصوص الحکم، ص 148 - 149.

 

[5] .  از جمله در «احکام اموات» از اولیای میت که در قیام به امور میت از قبیل غسل، کفن، دفن و... ولایت دارند ودر کتاب «صلاة» از ولایت پسر بزرگتر در ادا کردن نماز و روزه های فوت شده پدر مرحوم. در «شروط متعاقدین» از ولایت پدر و جد پدری بر فرزندان صغیر، سفیه و مجنون، در کتاب «قصاص» از ولایت اولیای دم نسبت به قصاص یا دیه، در کتاب «وصیت» از ولایت وصی در امور تعیین شده در متن وصیت نامه، در کتاب «وقف» از ولایت متولی وقف در اوقاف عامه و در بسیاری از ابواب فقه از ولایت حاکم شرع در امور حسبیه یا در کلیه شؤون سیاسی، اجتماعی مردم بحث شده است.

 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان