وفای به عهد و پیمان
همه ما دوست داریم که مردم به وعده های خود عمل کنند. اگر عهدی با ما بستند و قولی دادند وفادار، باشند. راستی آیا خودمان به وعده های خود عمل می کنیم؟ حضرت علی علیه السلام در این باره چنین سفارش می کند:
«فَحُطْ عَهْدَکَ بالوفاءِ وارْعَ دِمَّتکَ بالْأمانَةِ؛
بر عهد و پیمانت لباس وفا بپوشان و تعهدات خود را محترم بشمار».
آن حضرت در کلام ارزشمند دیگری وفای به عهد و پیمان را نشانه راستی و درستی انسان معرفی کرده است و می فرماید:
اِنَّ الْوَفاءَ تَوْأَمُ الصِّدْقِ وَلا أَعْلَمُ جُنَّةً أَوْقَی مِنْهُ.
وفای به عهد و پیمان، نشانه راستگویی و درستی است و من سپری نگهدارنده تر و محکم تر از آن سراغ ندارم.
یکی از امتیازات مؤمنان، وفای به عهد و پیمان است. خداوند آشکارا دستور داده که به عهد و پیمان وفا شود، از سویی دستور داده است که با منافقان و غیرمسلمانان و بی دینان پیمان بسته نشود. آن گاه که امام علی علیه السلام جنگ جمل را به پایان رسانید و عده ای از شکست خوردگان از جمله مروان حکم نزد حضرت آمدند تا با وی بیعت کنند، حضرت فرمود: با بیعت چه کار کنم؟ مگر بعد از کشته شدن عثمان، با من بیعت نکردی. سپس پیمان شکستی. امام علی علیه السلام در همان حال که زیر بار بیعت با آنان نرفت، دستور داد اخراج شان کنند و در ضمن سخنان خود از لزوم پیمان بستن با دین داران یاد کرد:
اِعْتَصِمُوا بالذِّمَمِ فی أوْتادِها؛ در پیمان ها به وفاکنندگان پناه ببرید».
پیام متن:
وفای به عهد و پیمان نشانه راستی و درستی.
کنش و واکنش
دنیا خانه مکافات است، هر نیکی و بدی که انسان نسبت به دیگران انجام دهد، درباره او و اولادش انجام می شود. بر این اساس، حضرت علی علیه السلام می فرماید:
«أَحْسِنوا فی عَقِبِ غَیْرِکُمْ تُحْفَظوا فی عَقِبِکُمْ؛
نسبت به اولاد دیگران نیکی کنید تا نسبت به اولاد شما خوبی کنند».
ابن ابی الحدید در شرح این کلام می نویسد: موقعی که هارون الرشید، یحیی بن خالد برمکی را زندانی کرد، کسی را پیش او فرستاد و گفت حالت چطور است؟ مگر خانه ات را خراب نکردم؟ مگر جعفر فرزندت را نکشتم، مگر ثروتت را غارت نکردم؟
یحیی به نماینده هارون الرشید گفت: خانه ام را خراب کردی، به زودی خانه ات خراب می شود؛ پسرم جعفر را کشتی، به زودی پسرت محمد کشته می شود؛ اموالم را غارت کردی، به زودی ثروتت غارت می شود. موقعی که فرستاده هارون بازگشت و ماجرا را گفت، هارون به فکر فرو رفت، غمگین شد و گفت: به خدا سوگند چنین خواهد شد، چون او هر چه گفته عملی می شود.
مدتی بعد، خانه هارون خراب، فرزندش محمد کشته و اموالش غارت شد. چه نیکو سروده است مولانای بلخ:
این جهان کوه است و فعل ما ندا |
سوی ما آید نداها را صدا |
پیام متن:
بازگشت اعمال خوب یا بد انسانی به سوی خود، بستگان یا اجتماع.
ترک غرور و خودپسندی
انسان با صفت ناپسند عُجب و غرور، تبدیل به فردی خودپسند و خود محور می شود که دیگر به افکار و نظر دیگران توجهی ندارد و در نتیجه به اشتباه های خود شناخت پیدا نمی کند. او همواره در تاریکی غرور و خودپسندی می ماند. حضرت علی علیه السلام می فرماید:
وَاعْلَمْ أَنّ الأعجابَ ضِدُّ الصّوابِ وآفَةُ الألْبابِ.
بدان که عجب و غرور ضد کارهای درست و صواب و آفت عقل و اندیشه آدمی است.
کسی که دچار عجب و غرور است، خود را برتر از دیگران می شمارد و در نتیجه با بی اعتنایی و بی تفاوتی با مردم برخورد می کند و بازتاب چنین برخوردی، تنها ماندن او و پراکندگی مردم از اطراف اوست؛ به گونه ای که آدمی، خود را تنها و بی کس حس می کند، چنان که حضرت امیر علیه السلام هشدار می دهد:
«ولا وَحْدَةَ أَوْحَشُ مِنَ الْعُجبِ؛ هیچ تنهایی وحشتناک تر از خودبینی و عجب و غرور نیست».
خودپسندی انسان را از درک خویش و آگاهی از عیوبش باز می دارد و راه کمال به سوی او بسته می شود. در این باره هم امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرماید:
«الْأِعجابُ یَمْنَعُ الاِْزدیادَ؛ خودپسندی انسان را از افزایش نعمت و ثواب باز می دارد».
و به گفته حافظ:
زاهد غرور داشت، سلامت نبرد راه |
رند از ره نیاز به دارالسّلام رفت |
خدای مهربان، کسانی را که در برابرش دست به خودخواهی زدند، از اوج عظمت به خاک ذلت نشانید. به ابلیس دستور داد برای آدم سجده کند، ولی او خودخواهی کرد و در نتیجه از بهشت اخراج شد. نمرود علیه پیامبر و دستور خداوند قیام کرد و به وسیله یک پشه کوبیده شد. فرعون با آن همه زر و زور آن گاه که به بیماری خودخواهی گرفتار شد، با یارانش در میان آب غرق گردید.
در جنگ حُنین که تعداد مسلمانان زیاد بود، به خود مغرور شدند و در نتیجه در آستانه شکست قرار گرفتند، خداوند مهربان این ماجرا را در قرآن مجید نقل می کند:
خدا شما را در موارد بسیاری یاری کرد، به ویژه در جنگ حنین؛ زیرا افزونی جمعیت شما را مغرور ساخت، ولی کوچک ترین سودی برایتان نداشت تا جایی که زمین با آن وسعت برای شما تنگ آمد. پس پشت به جنگ کرده گریختند. آن گاه خداوند آرامش قلبی را بر پیامبر خویش و مؤمنان فرو فرستاد و لشکری به یاری شما گسیل داشت که آنان را ندیدید و کافران را عذاب داد. (توبه: 25 و 26)
همان گونه که گفته شد، بسیاری از اختلافات و پی آمدهای منفی بر اثر غرور و خودخواهی به وجود می آید. قرآن مجید بشر را از خودخواهی بر حذر داشته و می فرماید: «خدا هیچ یک از خودخواهان و فخرفروشان را دوست ندارد». (حدید: 23)
سخن نغز حضرت علی علیه السلام در پرهیز از خودخواهی و توجه به حقیقت آدمی بسیار آموزنده است:
مالابنِ آدمَ وَالْفَخْرِ، أَوَّلُهُ نُطْفَةٌ وَآخِرُهُ جیفَةٌ ولایَرْزُقُ نَفْسَهُ ولا یَدْفَعُ حَتْفَهُ.
بشر را با فخر چه کار؟! اولش نطفه ای است و آخرش مرداری، نه خود را می تواند سیر کند و نه می تواند مرگش را دفع نماید.
پیام متن:
1. غرور و خودپسندی، منشأ ضلالت و گمراهی انسان.
2. عبرت آموزی از سرنوشت متکبرانی چون فرعون و نمرود و مانند آنها.
3. توجه به آغاز و فرجام آدمی وسیله ای برای کاهش غرور و فخرفروشی.
کنترل نفس
یکی دیگر از ارزش های اخلاقی، محاسبه نفس و کنترل اعمال و رفتار است، قبل از اینکه در حساب رسی دقیق خداوند قرار بگیریم که از دانه خردلی هم دریغ نمی شود. چه خوب است که اعمال و رفتارمان را مورد مطالعه قرار دهیم و فکری برای بازسازی آنها داشته باشیم. امام علی علیه السلام در سخنی زیبا می فرماید:
«وَحاسِبُواها مِن قَبْلِ أَن تُحاسَبوا؛
و قبل از اینکه شما را به پای حساب ببرند به حساب خود برسید».
خودنگری و محاسبه اعمال، ما را از عیب جویی دیگران نیز باز می دارد و در حقیقت یک روش تربیتی به شمار می آید. حضرت علی علیه السلام نیز به این نکته اشاره می کند و می فرماید:
مَنْ نَظَر فی عَیْبِ نَفْسِهِ اشتَغَلَ عَنْ عَیْب غیرِهِ.
هر کس به عیب خود بنگرد این خودنگری او را از عیب جویی دیگران بازمی دارد.
کنترل اعمال و رفتار، یکی از وظایف دانایان است. آنان می توانند به این وسیله موقعیت خود را در دنیا حفظ کنند، بلکه به مقامات خویش نیز بیفزایند. حضرت علی علیه السلام فایده های محاسبه و کنترل نفس را چنین برمی شمارد:
مَنْ حاسَبَ نَفْسَهُ رَبَح وَمَنْ غَفَلَ عَنْها خَسِرَ ومَن خافَ أَمِنَ و من اِعْتَبَرَ أبْصَرَ وَمَن أَبصَرَ فَهِمَ ومَنْ فَهِمَ عَلِمَ؛
کسی که (اعمال) خود را حساب کند، سود می برد و کسی که از خود غافل باشد ضرر می کند و کسی که بترسد ایمن است و کسی که پند گرفت بینا باشد و کسی که فهمید دانا شد.
اساسا تدبر و تعقل در خویشتن خویش، راه نجات آدمی را هموار می سازد. حضرت علی علیه السلام در سخنی دیگر می فرماید:
«اُذکُروا انْقِطاعَ اللّذّاتِ وَبَقاءَ التَّبعاتِ.
به خاطر داشته باشید قطع لذت ها و باقی ماندن گناهان را».
این سخن، اعلام خطری است برای غفلت زدگان که به فکر مرگ باشند و از گناهان دوری کنند و به فکر روزی باشند که فریاد می زنند: «این چه نامه عملی است که نه از کوچک آن چشم پوشیده نه از بزرگ، با دقت همه را حساب کرده است». (کهف: 49)
پیام متن:
1. محاسبه اعمال توسط خود انسان، پیش از حساب رسی دقیق خداوند؛
2. حساب رسی اعمال، راهی به سوی اصلاح اعمال و نجات از آتش دوزخ.
زینت های معنوی
همان گونه که در امور مادی برخی چیزها زینت چیزهای دیگر قرار گرفته و در نتیجه در نگاه دیگران، زیبا یا زیباتر جلوه می کند، در امور معنوی نیز چنین است. امام علی علیه السلام در این باره چنین می فرماید:
الْعفافُ زینةُ الفَقْرِ والشکرُ زینهُ الغِنی.
زینت نیازمندی، عفت، و آرایش ثروتمندی، سپاس گزاری است.
فقیر هر چند دستش تهی است و به ظاهر نازیباست، ولی با داشتن مناعت طبع، عزت نفس و عفت نزد دیگران ارزشمند و صاحب احترام می شود. در مقابل، ثروتمند اگر به خدمات مالی نپردازد و به زیردستان کمک نکند، در دیده ها منفور و مطرود خواهد شد. هر چند در ظاهر به او احترام کنند، ولی در اعماق قلب ها، جایگاهی نخواهد داشت.
اساسا کسب منزلت اجتماعی، افزون بر رسیدگی و دستگیری از نیازمندان، به نوعی محبتی است که خداوند در دل های دیگران نسبت به او ایجاد می کند. حرمتی که حتی تا پس از مرگ نیز ادامه خواهد داشت و نامش هماره به نیکویی و بزرگی و سخاوت برده می شود. احترامی که حتی مقربان درگاه الهی مانند حضرت ابراهیم علیه السلام نیز در آرزوی آن هستند. «نام نیکی در تاریخ برای من ثبت فرما.» (شعراء: 84)
خیلی ها می پندارند که ثروتمند نزد خدا و خلق محبوبیت دارد، ولی امام علی علیه السلام می فرماید:
ثروت برای ثروتمندان دلیل خوبی یا بدی آنها نیست. همان گونه که فقر هم دلیل بر خوبی یا بدی فقیر نیست. عشق به ثروت است که مفاسدی را به همراه می آورد، گول می زند، زیان می رساند و از دست می رود.
و تنها وزر و وبال آن برای ثروتمند می ماند. از سوی دیگر، فقیر نیز می تواند با حفظ عزّت نفس و کرامت خویش، لباس زینت بر فقر و نداری خویش بپوشاند یا از سوی دیگر با آه و ناله خود را ذلیل گرداند.
به بقراط گفتند: خیلی فقیر شده ای. بقراط در پاسخ گفت: اگر آسایش فقر را می دانستی، به حال ناراحتی خود فریاد می زدی. فقر قدرت و ریاستی است که حسابگر و بازرس ندارد. چه زیبا سروده است حافظ شیرازی:
ما آبروی فقر و قناعت نمی بریم |
با پادشه بگوی که روزی مقدر است |
پیام متن:
عزت نفس و مناعت طبع، زیور و زینت معنوی فقرا.
قناعت
حضرت علی علیه السلام می فرماید:
«القِناعةُ مالٌ لایُنْفَدُ؛ قناعت سرمایه ای است که نابود نمی شود».
هرگاه انسان قانع نباشد، از مال دنیا هر چه به دست آورد، باز هم کم دارد. به تعبیر مولانا:
کاسه چشم حریصان پر نشد |
تا صدف قانع نشد پر دُر نشد |
به بقراط گفتند: اگر به خدمت دلت درآمده بودی از گرسنگی، گیاهان را نمی خوردی. او در پاسخ گفت: اگر گیاهان را می خوردی، ناگزیر نمی شدی نوکر شوی.
اسراف و تبذیر، دو روش خطرناکی است که در آموزه های دینی از آن نکوهش شده است. لقمان حکیم به فرزندش سفارش کرد که در راه رفتن (برنامه زندگی) میانه رو باشد.
امام مقتصدان می فرماید: «کلُّ مُقْتَصرٍ علیه کافٍ؛ هر چه به آن قناعت شود کافی است».
خیلی از افراد هستند که بر اثر شکم پرستی، جان خویش یا سلامتی خود را از دست می دهند. قرآن کریم به این گونه افراد سفارش می کند: «بخورید و بیاشامید و زیاده روی نکنید». (اعراف:31)
امام علی علیه السلام در سخنی دیگر می فرماید:
قلیلٌ تدومُ علیه أرْجی مِن کثیرٍ مَمْلولٍ منهُ.
«کمی» که ادامه داشته باشد، امیدوار کننده تر از «زیادی» است که خسته کننده باشد.
پیام متن:
قناعت، سرمایه ای بی پایان و سبب ادامه سرمایه .
شکر نعمت
حضرت علی علیه السلام در کلام آموزنده ای می فرماید:
اِنَّ لِللهِ فی کُلِّ نِعْمَةٍ حقا فَمَنْ أَدّاهُ حَفِظَها و مَنْ قَصَّرَ عَنْهُ خاطَرَ بزوالِ نِعْمَتِهِ.
خدا در هر نعمتی حقی دارد، کسی که حق خدا را ادا کند، خدا آن نعمت را برایش حفظ می کند و کسی که در ادای حق خدا کوتاهی کند، خود را در معرض خطر از دست دادن نعمت قرار داده است.
باید گفت ثروت قرار داده شده در اختیار بشر، افزون بر کامروایی او باید برای پرستاری از درماندگان و کمک به نیازمندان نیز به کار گرفته شود. هرگاه بشر این وظیفه را اجرا کرد، حق نعمت خدا را به جا آورده و شکر نعمت کرده است.
خدای مهربان، برای توجه دادن به این نکته می فرماید:
به خدا و رسولش ایمان آورید و از آنچه وارث دیگران شده اید در راه خدا انفاق کنید، کسانی که ایمان بیاورند و در راه خدا انفاق کنند دارای پاداشی بزرگ خواهند بود. (حدید: 7)
بنابراین، شکر خدا تنها زبانی نیست بلکه باید آن را در عمل نیز به اثبات رساند. البته ممکن است زرق و برق دنیا و فراوانی نعمت ها آدمی را غافل کند و از توجه به منبع نعمت باز دارد. بر این اساس امام علی علیه السلام در هشداری می فرماید:
«اِحْذَرُوا نِفارَ النِّعَمِ فما کلُّ شاردٍ بِمَرْدودٍ؛ از رمیدن نعمت ها بپرهیزید زیرا هر فراری باز نمی گردد».
یکی از عواملی که باعث از میان رفتن نعمت ها می شود، نافرمانی از دستورات الهی و کفران نعمت هاست. افرادی که دارای ضعف ایمان هستند، با دیدن مال و ثروتی اندک، خود را گم می کنند و بر اثر خودفراموشی، خدا را نیز به فراموشی می سپارند و ناسپاسی می کنند. خداوند در سوره عبس خطاب به کفران کننده ها می فرماید: «قُتِلَ الاِْنْسانُ ما اَکْفَرَ؛ مرده باد انسان که چه قدر ناسپاس است». (عبس: 17)
اصولاً کسی که از نعمت های خدا قدردانی کند، به سود خود اوست و کسی که کفران کند، بی شک خدا از قدردانی بشر بی نیاز است.
به هر حال هنگام نعمت باید قدردانی و شکرگزاری کرد تا نعمت بماند و حضرت علی علیه السلام نیز در کلامی دیگر به این مهم اشاره می کند:
اذا وصَلَتْ الیْکُمْ أطرافُ النّعم فلا تُنَفِّروا أَقْصاها بِقِلَّةِ الشُّکْرِ.
آن گاه که نعمت به سویتان رهسپار شد، در اثر کوتاهی در شکرگزاری، باقی مانده آن را از دست ندهید.
البته شکر نعمت، عنایتی الهی است که به هر کسی داده نمی شود. خداوند بزرگ در قرآن کریم می فرماید: ما به لقمان حکیم حکمت دادیم، حکمت این بود که شکر خدای را انجام دهد. (لقمان: 12)
بنابراین، تنها بندگان صالح، شکرگزارند و حکما هستند که قدر نعمت های الهی را می دانند و زبان سپاس گزاری دارند.
آن گاه که «آصف» در یک چشم بر هم زدن، تخت بلقیس را پیش سلیمان آورد، سلیمان که این نعمت بزرگ را دید گفت:
این از لطف خدای من است که مرا آزمایش کند، آیا شکرگزاری می کنم یا ناسپاسی، کسی که شکرگزاری کند، برای خودش شکر کرده و کسی که کفران نعمت کند، خدای من بی نیاز و کریم است. (نمل: 40)
پیام متن:
سپاس و شکرگزاری، عامل ازدیاد نعمت و کفران و ناسپاسی، سبب زوال نعمت.
مرگ باوری
امام علی علیه السلام در کلامی می فرماید:
اِنَّ مَعَ کُلِّ انسانٍ مَلَکَیْنِ یَحْفِظانِهِ فَاذا جاءَ القَدَرُ خَلَّیا بَیْنَهُ و بینَهُ و اِنّ الأجلَ جُنِّةٌ حَصینَةٌ.
دنبال هر انسانی دو فرشته است که او را حفظ می کنند و آن گاه که مرگ فرا رسید آن دو ملک میان انسان و مرگ را باز می گذارند، بدون تردید زمان عمر انسان، سپری نگه دارنده است.
خداوند توانا در قرآن مجید، در این باره فرموده است:
خدا بر بندگان خود تسلط دارد؛ نگاهبان هایی برای حفظ شما می فرستد و آن گاه که مرگ یکی از شما فرا رسید، فرشتگان ما بدون درنگ جانش را می گیرند. (انعام: 61)
امام علی علیه السلام در سخن قبل بر این آیه تأکید کرده است که انسان نمی تواند به زندگی، صد در صد امیدوار و یا صد در صد ناامید باشد. در همان حالی که در ناز و نعمت و خوش گذرانی است، باید خود را آماده مرگ نیز بداند، چه بسا در همان حال، مرگ گریبانش را بگیرد؛ زیرا مرگ نگهبان است و در انتظار دستور الهی.
جای تردید نیست که نیروی هر جانداری محدود است و روزی به پایان می رسد و مرگ او فرا می رسد.
در سوره جمعه چنین می خوانیم:
ای پیامبر ما! بگو مرگی که از آن فرار می کنید، گریبانتان را می گیرد. سپس به جهان غیب و شهود (قیامت) وارد می گردید و از اعمال خود آگاه می شوید. (جمعه: 8)
خداوند برای اینکه پیروان اسلام را از فرجام کار آگاه سازد، داستان سلیمان را در قرآن کریم آورده و با یادآوری از عظمت وی، داستان مرگش را این گونه بیان می کند:
آن گاه که ما مرگش را امضا کردیم، کسی قدرت نداشت مرگ او را اعلام کند، مگر کرم زمینی. (سباء: 14)
توضیح اینکه، سلیمان برای دیدن عظمت خود، بالای تخت و کاخ سلطنتی خویش قرار گرفت و مشغول تماشا شد. در همین حال، مرگ او فرا رسید، ولی کسی نفهمید و نمی توانستند از نزدیک ببینند، تا اینکه موریانه ای عصای سلیمان را خورد و او به زمین سقوط کرد و معلوم شد که سلیمان از دنیا رفته است.
بنابراین، حضرت علی علیه السلام نیز در تفسیر باورمندی مرگ و بازگشت به سوی خداوند می فرماید:
مردم! از خدایی بترسید که اگر حرف بزنید، می شنود و اگر سخن نگویید، می داند. به استقبال آن مرگی بشتابید که اگر از آن فرار کردید، به شما می رسد و اگر ایستادید، گریبانتان را می گیرد و اگر فراموشش کردید، شما را یادآوری می کند.
پیام متن:
1. آمادگی برای مرگ؛
2. مرگ پایان کار دنیا.