ماهان شبکه ایرانیان

گفتگو - روشمندی و شرایط تحقیق در روان شناسی و خلاهای موجود در تدوین ر وان شناسی اسلامی

معرفت: در خدمت جناب حجة الاسلام و المسلمین سید محمد غروی، یکی از محققان و پژوهشگران ارجمند حوزوی، هستیم. ضمن تشکر و سپاسگزاری ازاین که وقت خود را در اختیار ماقراردادید، در ابتدا،خواهش می کنیم که اجمالی از زندگی و سیرتحصیلاتی خود را بیان فرمایید.

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4

معرفت: در خدمت جناب حجة الاسلام و المسلمین سید محمد غروی، یکی از محققان و پژوهشگران ارجمند حوزوی، هستیم. ضمن تشکر و سپاسگزاری ازاین که وقت خود را در اختیار ماقراردادید، در ابتدا،خواهش می کنیم که اجمالی از زندگی و سیرتحصیلاتی خود را بیان فرمایید.

حجة الاسلام غروی:بسم الله الرحمن الرحیم.از سال 1341 ه.ش. تا 1348 در مدرسه آقای «مجتهدی » تهران مشغول آموختن دروس مقدماتی حوزه و بخش معتنابهی از سطح بودم.سپس به قم آمدم و با ادامه سطح، و تا سال 1350 از محضر اساتیدی چون آیت الله فاضل در خیارات مکاسب و جلد اول کفایة الاصول وآیت الله سلطانی و سبحانی در جلد دوم کفایه استفاده نمودم و پس از آن در درس خارج اصول و فقه شرکت کردم. در اصول از محضراساتیدی چون آیات عظام اراکی رحمه الله،حائری رحمه الله و شاه آبادی و وحید خراسانی استفاده نمودم. و در فقه نیز از محضر اساتیدی چون آیات عظام گلپایگانی رحمه الله و حاج شیخ کاظم تبریزی رحمه الله و حاج شیخ جواد تبریزی وحاج شیخ حسین وحید خراسانی استفاده کردم.و در فلسفه از محضر اساتیدی چون حضرات آیات محمدی گیلانی، حسن زاده آملی، مصباح یزدی و جوادی آملی و دو دوره عرفان خدمت استاد بزرگوار جوادی آملی و در تفسیر ازخدمت استاد فرزانه مصباح یزدی بهره مند شدم.

در کنار تحصیل در حوزه، در سال 1354در برنامه آموزشی «مؤسسه در راه حق » شرکت کردم. این دوره، که به منظور تربیت طلابی که در خارج سطح حوزه به تحصیل مشغول بودنددر زمینه هایی که حوزه به آن کمتر می پرداخت دایر شده بود، تا سال 1359 ادامه پیدا کرد و باوجود فراز و نشیبهایی که به دلیل مصادف شدن با دوران پیروزی انقلاب داشت، در مجموع به خوبی سپری شد.

در سال 1360، با مطرح شدن مساله انقلاب فرهنگی، که زیر نظر «جامعه محترم مدرسین حوزه علمیه قم » و ستاد انقلاب فرهنگی قرارداشت و مسؤولیت اجرایی آن را در ابتداحضرت آیة الله مصباح یزدی بر عهده گرفتند، در گروه روان شناسی «دفتر همکاری حوزه ودانشگاه » به فعالیت پرداختم که تاکنون نیز ادامه دارد.

معرفت: آثار مکتوب، تحصیلات غیر حوزوی وفعالیتهای تحقیقی وتدریسی خود را ذکر بفرمایید.

حجة الاسلام غروی: به دلیل علاقه ای که به تدریس داشته ام، از همان ابتدا که در بودم، در مقدمات و سطح تدریس داشته ام.علاوه بر این موارد، در زمینه های مختلف فلسفی، تفسیری و فقهی نیز تدریس داشته ودارم، گرچه با افزوده شدن برنامه کار «مؤسسه درراه حق »قدری ازفرصتم برای تدریس کمتر شد.

در زمینه آثار مکتوب، معمولا درسهای فقه واصول را یادداشت می کردم که بعضی ازآن بخشها برای چاپ آماده است; اما آنچه رسما به طبع رسیده یکی کاری است که درارتباط با مکتبهای روان شناسی انجام شده است.این کار حاصل مشترکی می باشد از کاری که بین ما و دانشگاه انجام گرفته است. به دنبال شروع به کار «دفتر همکاری حوزه و دانشگاه »، یکی از زمینه هایی که به نظر رسید لازم است در آن کار شود مکتبهای روان شناسی بود. با تقسیم کاربین برادران حوزوی و استادان دانشگاه، قرار براین شد که کار تدوین مکاتب توسط برادران دانشگاهی و نقد آن توسط برادران حوزوی انجام شود. این کار به تدریج طی چند سال انجام گرفت و حاصل این همکاری چاپ دوجلد کتاب تحت عنوان مکتبهای روان شناسی و نقدآن بود که «سازمان مطالعه و تدوین علوم انسانی » (سمت) عهده دار انتشار آن گردید.

کار دیگری که به وسیله گروه روان شناسی دفتر همکاری، که مسؤولیت آن بر عهده بنده بود، انجام شد در زمینه روان شناسی رشد است.دوستانی که در تدوین این کتاب فعالیت داشته اند از برادران گروه روان شناسی «بنیادفرهنگی باقر العلوم علیه السلام »بوده اند. آنان هم دیدگاههای دانشمندان غربی را در زمینه رشدنقل کرده اند و هم دیدگاههای اسلامی را. ازاینرو، کاری تطبیقی است. اشراف علمی این کار بر عهده بنده بود، بخصوص جنبه های اسلامی کار که به خوبی مد نظر بوده است.اکنون جلد اول این کتاب زیر چاپ است وجلد دوم آن نیز به زودی آماده چاپ خواهدشد.

کارهای دیگری در دست اقدام داریم که برخی از آنها به زودی منتشر خواهد شد.

معرفت: انگیزه ورود شما به علوم جدید، بخصوص روان شناسی، چه بوده است؟

حجة الاسلام غروی: من از گذشته به روان شناسی علاقه داشته ام ولی در مدتی که در«مؤسسه در راه حق » بودیم، یکی از واحدهای درسی ما روان شناسی بود که این مساله موجب آشنایی بیشتر من با این رشته و تشدید علاقه ام به ادامه تحصیل در آن شد، بخصوص آنکه درزمینه فلسفه نیز، که قرابت خاصی با روان شناسی دارد، از قبل ذوق داشتم. با ورود به «دفترهمکاری حوزه و دانشگاه » نیز، به همراه جناب آقای فیاضی فعالیت خود را در این زمینه ادامه دادم. با احساسی هم که بنده دارم، تصور می کنم که کار در این زمینه بر من واجب است، بویژه بادر نظر گرفتن این مساله که هدف از تاسیس دفتر همکاری نیز احیای علوم انسانی بوده است. گرچه این وظیفه تمام حوزویان است که در زمینه بازسازی علوم انسانی کوشش کنند ولی ما نیز به دلیل آنکه در این زمینه ذوق داشتیم به فعالیت پرداختیم.

معرفت: اصولا معنای روان شناسی چیست و وجه تمایز روان شناسی با جامعه شناسی یا روان شناسی اجتماعی را در چه می دانید؟

حجة الاسلام غروی: برای روان شناسی تعاریف متعددی ارائه شده است ولی تعریفی راکه بتوان جامعتر از سایر تعاریف در نظر گرفت این است که «روان شناسی علمی است که قانونمندی امور روانی انسان، اعم از ذهنی، عاطفی، انگیزشی و همچنین امور رفتاری او رامشخص می سازد». این تعریف روان شناسی به معنای گسترده کلمه است و می تواند تمام فعالیتهای روانی انسان را تحت پوشش قراردهد. اما روان شناسی اجتماعی، در واقع، کشف قانونمندی رفتاری و روانی انسان در گروه و دراجتماع است. جامعه شناسی نیز به گروه و جامعه می اندیشد و به قانونمندی آنها می پردازد; مثلااینکه گروهها و جوامع چه خصوصیاتی دارند،چه عوامل و قانونمندیهایی بر آنها حاکم است و امثال این. همین مسائل موجب تمایزجامعه شناسی از روان شناسی می گردد. البته روان شناسی اجتماعی یکی از شاخه های روان شناسی است.

معرفت: ابزارها و روش مطالعه در روان شناسی چیست؟ تنگناهای این علم و شرایطی که یک محقق باید داشته باشد تا بتواند وارد این علم شود کدامند؟

حجة الاسلام غروی: امروزه روان شناسی یکی از علوم تجربی محسوب می گردد و بسان سایر علوم تجربی، یافته هایش متکی بر تجربه است. از اینرو، تجربی به حساب می آید، خواه روش آن به صورت آزمایشی باشد یا شبه آزمایشی یا با روش همبستگی و یا توصیفی.ابزارهای معمول این علم آزمایش، مشاهده وامثال آن است.

شرایط تحقیق در این علم عبارت است ازاینکه محقق این رشته باید با این علم آشنایی داشته باشد; از مفاهیم موضوعات، نظریه ها ومکاتب آن آگاه باشد و بداند که داده ها بر چه مبنایی و با چه روشهایی به دست آمده است وچگونه می توان با آنها برخورد منطقی داشت وبه طور کلی، آمادگی تحقیق در این علم و رشته را دارا باشد. البته زمینه های تحقیق نیز متفاوت است: گاهی صرفا کتابخانه ای است، گاهی علمی و گاهی هم میدانی یا توصیفی. اما در هر حال،بایدبااین علم و ابزارهای تحقیقی آن آشنا باشد.

تنگناهایی نیز برای این علم وجود دارد; ازجمله آنکه بنای کار خود را صرفا بر استفاده ازیافته های تجربی قرار داده است، حتی تا آنجاکه بتواند، بر پیش فرضهای فلسفی و فرهنگی هم تکیه نمی نماید، گرچه عملا نتوانسته است به چنین مقصودی نایل گردد یا دست کم، به طورکامل نتوانسته است. طبعا به دلیل وسعت گستره وجودی انسان دشوار است که بتوان تمام زوایای وجودی او را از این طریق شناخت.

البته روان شناسی حاضر، که در حدود صدو اندی سال از عمرش می گذرد، تاکنون توانسته است، به عنوان روان شناسی علمی، دررشته های گوناگون گسترش پیدا کند و درزمینه های متعدد از کارآیی خوبی برخوردارگردد. از اینرو، نمی توان ادعا کرد که ما درجامعه خود به چنین علمی نیاز نداریم ونمی توان حوزه را از لزوم کار در این زمینه مستثنی دانست یا از یافته های دانشمندان در این علم چشم پوشی کرد.

معرفت: سؤالی که اکنون درمحافل علمی، بخصوص حوزه های علمیه، مطرح می باشد این است که با توجه به مختار و مرید بودن انسان، چگونه می توان، با روش تجربی، حالات روانی و روحی او را مورد مطالعه وبررسی قرار داد؟

حجة الاسلام غروی: روان شناسان معاصر، درمکاتب گوناگون، امروزه غالبا سعی می کنندخود را از مفاهیمی که جنبه فلسفی یا متافیزیکی دارد دور بدارند. در نتیجه، به مختار بودن انسان اعتقادی ندارند. آنها می گویند: این یک مقوله فلسفی است که طبعا ما با آن کاری نداریم; نیازهای علمی ما هم ایجاب نمی کند که با آنها کاری داشته باشیم.

البته انسان گرایان بر مساله اراده و اختیارانسان تاکید می کنند و حتی در این زمینه، نسبت به دیگران انتقاد دارند که چرا این ویژگی وحقیقت انسانی را از نظر دور داشته اند. آنان می گویند: انسان موجودی است که از برخی زمینه های انگیزشی و عاطفی برخوردار است.این زمینه ها، بر اساس موقعیتهای گوناگون تربیتی، از محیط شکل می گیرد و نسبت به برخی از محرکها نیز پاسخ می دهند. در نتیجه،ما می توانیم پاسخهایی را که انسانها درزمینه های رفتاری، انگیزشی عاطفی و حتی گروهی دارند پیش بینی کنیم. طبعا هیچ یک ازتحقیقات علمی از نتایج صددرصد مثبتی برخوردار نیست; اما در بسیاری از موارد، نتایج تحقیقات مثبت بوده و می تواند مفید باشد.

یک نکته قابل توجه است و آن اینکه تحقیقات روان شناختی غرب بر روی انسانهایی انجام می شود که در آنجا هستند و در زندگی وفرهنگ مادی غوطه ورند، هر چند محققان غربی سعی دارند یافته های خود را بر همه جوامع، با هر فرهنگی که دارند، تعمیم داده وتحقیقات خود را باز جلوه دهند. اما واقعیت این است که بیشتر تحقیقات انجام گرفته درآنجا محدود بوده و به صورت بسته انجام گرفته است. بنابر این، با توجه به حاصل آن تحقیقات، باید گفت: حتی در عصر حاضر نیز،آنچنان که باید در بعد اختیار و اراده انسانهاتحقیق دقیقی صورت نگرفته است و آنان قدرت اراده و تصمیم گیری انسان را تقویت نکرده اند. به این دلیل است که توده مردم غالباحالت منفعل دارند و از قدرت اختیار و گزینش بی بهره اند. توجه به این مساله می تواند مانع ازبروز اختلاف نظر و تشتت در داده های روان شناسی شود.

معرفت: آیا ما می توانیم روان شناسی اسلامی داشته باشیم؟

حجة الاسلام غروی: واژه «علم النفس »، بااستعمالی که امروزه در زبان عربی دارد، به معنای روان شناسی است. کتابهای روان شناسی که از سوی دانشمندان عرب زبان به چاپ می رسد همه تحت همین عنوان است. عنوان علم النفس هم که یکی از بخشهای مباحث فلسفی است و در گذشته در مبحث طبیعیات قرار داشته و امروز در مبحث الهیات قرار داردهمین علم است که درباره روان و نفس انسان بحث می کند. به عبارت دیگر، روان شناسی قانونمندیهای نفس انسان و علم النفس فلسفی بعد فلسفی نفس او را مورد بررسی قرارمی دهد; مثلا، بحث درباره واقعیت نفس،جوهریت یا تجرد آن، قوا، کیفیت رابطه نفس وبدن، حدوث و قدم نفس، بطلان تناسخ وسعادت و شقاوت انسان بحثهایی است که درعلم النفس فلسفی مورد بررسی قرار گرفته است.این مباحث امروزه به روان شناسی فلسفی موسوم است و تحت عنوان روان شناسی متداول علمی قرار نمی گیرد.

به دیگر سخن، می توان گفت: روان وفعالیتهای درونی و نفسانی انسان در دو سطح قابل بررسی است: یکی در سطح فلسفی;دیگری در سطح علمی. آنچه در سطح علمی بررسی می شود همان روان شناسی متداول است;اما آنچه در سطح فلسفی بررسی می گرددعلم النفس فلسفی است. البته بعد روان شناختی بخشی از مباحث علم النفس بیشتر است; مانندمبحث قوای نفس و نحوه عمل برخی از قوا که به وسیله اندیشمندان اسلامی بیان شده است.این گونه مباحث گرچه به یک معنی جبنه روان شناختی دارند، ولی بافت فلسفی خود رانیز دارا می باشند. در مواردی هم که مباحث قدری پشتوانه علمی (فیزیولوژیکی) داشته به دلیل یافته های علم تشریح بوده است.

البته نمی توان گفت که این دو علم با هم ارتباطی ندارند، بلکه به نظر می رسد که برخی از مباحث علم النفس می تواند به عنوان پیش فرض و اصول موضوعه روان شناسی علمی مطرح گردد و مبنایی برای آن باشد.

معرفت: آیا می توان گفت تمایز علم النفس با روان شناسی مانند تمایز فلسفه تاریخ با علم تاریخ یامانند تمایز فلسفه علوم اجتماعی با بحثهایی است که در آن مطرح می باشد؟

حجة الاسلام غروی: نمی توان چنین تمایزی بین آنها قایل شد; زیرا آنها، درباره علوم مذکور، همان علم را مورد تحلیل فلسفی قرارمی دهند و از دید وسیعتری بدان می نگرند. امادرباره علم النفس، نمی توان به چنین اشرافی برروان شناسی و موضوعات آن قایل شد، بلکه این دو علم در دو زمینه کار می کنند.

معرفت: علم النفس، با ویژگیهایی که درباره آن ذکر شد، چه تغییری در روان شناسی می تواند ایجادکند؟

حجة الاسلام غروی: دست کم بخشی ازمباحث علم النفس می تواند تامین کننده بعضی از زیربناهای فکری و فلسفی روان شناسی باشد.بر اساس علم النفس، اگر انسان به حقیقتی به نام نفس معتقد باشد - با توجه به آنکه موجودیت مرتبه ای از مراتب نفس غیرمادی است - و برای او اثبات گردد که این بعد از اصالت برخورداراست; به تعبیر دیگر، اگر اصالت روح، نفس وتجرد آن برای ما اثبات شود برخورد ما باموجودی به نام انسان عمیقتر و دقیقتر خواهدبود; زیرا گاهی ما درباره انسان تحقیق می کنیم،هر چند با روش عملی، ولی دیدگاه ما آن است که انسان صرفا موجودیت مادی دارد و بس. دراین صورت، طبعا داده ها و روشهای تحقیق تجربی خواهد بود. اما اگر به حقیقت وجودی غیرمادی انسان نیز اعتقاد داشته باشیم و گستره وجودی او را مختص بعد مادی او ندانیم، درنتیجه، زمینه های بیشتری درباره انسان مطرح می شود که می توان درباره آنها اندیشید.

به عنوان مثال، یکی از مسائلی که عملا درقلمرو روان شناسی بوده و به خوبی هم از آن استفاده کرده مساله رؤیاست. این مساله زمینه ای بوده تا بتوانند به وسیله آن حالات روانی بسیاری از انسانها را بشناسند; مثلا، از تعبیر وتفسیر رؤیاها، شخصیت بیمارگونه افراد،انگیزه های ناآگاهانه و مشکلات روانی آنها رادریابند. اما در این زمینه، به همین مقدار بسنده می شود; یعنی تنها این رؤیاها را نمایانگر جنبه شخصیتی انسان می دانند، آن هم شخصیتی که انسان با آن زندگی می کند. ولی سؤال این است که رؤیاهایی که حقایقی را پیش از اتفاق افتادن آنها برای ما مشخص می کند چگونه قابل توجیه است؟

اگر انسان از موجودیتی صرفا مادی برخوردار باشد طبیعتا تا حادثه ای اتفاق نیفتاده و محرکی بوجود نیامده نباید از آن اطلاعی داشته باشد و بدان پاسخ گوید تا به صورت رؤیابتواند برای او نمودار شود. در حالی که برخی از وقایع را که انسان شاید چند سال پیش درخواب دیده است پس از مدتی بود اتفاق بیفتد.با این وصف، یا باید از این گونه رؤیاها چشم پوشید و یا بر حسب بینش مادی آنها را تحلیل کرد که طبعا چنین تحلیلهایی قابل اعتمادنخواهد بود.

برخی از دانشمندان مانند یونگ سعی می کنند آنها را بر اساس ناخودآگاهیهای جمعی توجیه کنند. برخی دیگر نیز تعبیرات وتفسیرات دیگری دارند و به شکلی، از کنار این مساله عبور می کنند و بدان توجه نمی نمایند یاسعی می کنند که تفسیرهای علمی مبهمی از آنهاارائه دهند، در حالی که جای این سؤال وجوددارد که این رؤیاها چیست؟ و چه حقیقتی دارند؟

به عنوان مثال، روان شناسان شخصیتی راسالم می دانند که بتواند به خوبی با محیط وجامعه خود در تعامل بوده و با زندگی فردی واجتماعی خود مشکلی نداشته باشد و بتواندبرای موفقیت خود بیشترین و بهترین تلاش رادر هر زمان ممکن انجام دهد. ابعاد معنوی والهی برای آنها مطرح نیست.

اینکه مشاهده می شود گاهی برخی رجال دینی از ویژگیهای خاص روحی برخوردارند،به گونه ای که از بعضی مسائل، که دیگران از آن بی اطلاعند، خبر می دهند یا کارهایی را می کنندکه برای اغلب انسانها ممکن نیست و از چنان قدرتهای روحی برخوردارند که حتی با یک توجه بیماران را معالجه می کنند، روان شناسی علمی متاسفانه یا از کنار چنین مسائلی بی تفاوت گذشته و به آن توجه نکرده و یا به شکلی مادی گرایانه آنها را توجیه نموده که چنین توجیهاتی غیر قابل اعتماد است. این توجیهات طبعا از بینش تنگ نظرانه روان شناسی علمی، که تفکر مادی بر آن حاکم است، نشات می گیرد.در حالی که چه بسا ممکن است حتی برای آنهانیز چنین مساله ای قابل تحقیق و بررسی باشد.

چنین افرادی با چنان شخصیتهایی معمولادر هر فرهنگی یافت می شوند. اگر تاریخچه زندگی فردی آنها مطالعه شود یا از نزدیک باآنها ارتباط برقرار گردد، هر چند چنین ارتباطی مشکل است، ولی چنین تحقیقی می تواند برخی قانونمندیهای حاکم بر روان انسان را کشف نماید و شمه ای از ابعاد روحی و معنوی انسان را جلوه گر سازد. این تحقیقات در حوزه کارروان شناسی است. اما روان شناسان مادی می گویند: در این زمینه، نمی توان تحقیقی انجام داد. اما واقعیت این است که این گونه تحقیقات میسر و امکان پذیر است، همان گونه که درزمینه های متعدد دیگر تحقیقاتی صورت گرفته و نتایج پرثمری به دست آمده است که از قبل قابل تصور نبود.

چون بینش دانشمندان غربی متکی بر تفکرمادی گرایانه است لذا به انسان در همین چهارچوب می نگرند، با وجود آنکه انسان ازابعاد بسیار وسیعی برخوردار است که تمام آنهاقابل پژوهش است. بنابراین، مباحث علم النفس می تواند مبنایی برای روان شناسی باشد تا در این زمینه ها به تحقیق و تتبع بپردازد. اگرروان شناسی از مباحث علم النفس الهام بگیردمی تواند به دانشمندان این رشته وسعت نظربدهد و موضوعات فراوانی را برای آنهامکشوف گرداند تا خود را درموضوعاتی خاص محصور نسازند.

به عنوان مثال، درباره هیپنوتیزم، برخی تحلیلهایی ارائه کرده اند که اگر قدری پایه فلسفی مباحث آنان قوی تر بود چنین تحلیلهایی نداشتند; مثلا، یکی از تحلیلهای آنها این است که ارواح از یک بدن به بدن دیگر منتقل می شود. اینکه منظور آنها از ارواح چیست خودبحثی جداگانه است; اما به هر حال، آنان به «تناسخ » معتقدند و بر این مدعای خودتوجیهاتی نیز دارند. اگر مباحث علم النفس فلسفی را دریافته باشند چنین شبهاتی برایشان پیش نخواهد آمد. ما مسائل علم النفس فلسفی راروان شناسی اسلامی تلقی نمی کنیم ولی معتقدیم که مباحث این علم می تواند موجب به وجودآمدن زیربناهای فکری مستحکمی برای روان شناسی باشد تا بتواند بر اساس فرهنگ اسلامی رشد کند و در این زمینه، به تحقیق بپردازد.

معرفت: آیا می توانیم روان شناسی اسلامی هم داشته باشیم؟ در این صورت، این علم چه خصوصیتهایی خواهد داشت؟

حجة الاسلام غروی: این سؤالی است که تاکنون نسبت به آن بسیار بحث شده و اظهارنظرهای موافق و مخالف بسیاری داشته است.اما واقعیت این است که باید بین علوم تجربی صرف، مانند فیزیک و شیمی و علوم انسانی تفاوتهایی قایل شد. به عبارت واضحتر، وقتی از فیزیک یا شیمی بحث می شود آیا می توان گفت فیزیک اسلامی یا شیمی اسلامی هم داریم؟ طبعا چنین سؤالی موردی ندارد و این علوم به این قیود مقید نمی گردد; زیرا مسائل جهان بینی در این گونه علوم هیچ اثری نمی گذارد. اما علوم انسانی چنین ویژگی وخصیصه ای ندارند; یعنی با حالتی که دارند ازعلوم دیگر متمایز می گردند.

به جهت توضیح، می توان گفت: اگرروان شناسی را از آن جهت که مانند سایر علوم تجربی داده های خود را از راه تجربه و آزمون به دست می آورد و بر روشهای علمی استواراست در نظر بگیریم، در این صورت، یکی ازعلوم تجربی به حساب می آید و بالطبع، جای این سؤال نخواهد بود که بخواهیم بگوییم روان شناسی اسلامی است یا غیراسلامی.

اما اگر ازآن جهت که مانند برخی دیگر ازعلوم انسانی که روش تجربی دارند بخواهیم آن را در نظر بگیریم این سؤال به طور جدی مطرح است که آیا این علوم می توانند اسلامی هم باشند یا نه؟

روان شناسی، از آن جهت که موضوع وروشش مبتنی بر تجربه است، پسوند دینی ومکتبی نمی پذیرد; اما در عین حال، اعتقاد ما برآن است که این امکان وجود دارد که بتوان حرکتهایی انجام داد که این علم بارور گردد ورنگ اسلامی به خود بگیرد; مانند سایر علوم انسانی، از آن جهت که درباره انسان و طرزنگرش ما نسبت به اوست یا اینکه در کدامیک از ابعاد وجودی او بحث می کند، تحقیقاتمان درچه موردی باشد، درباره چه گروهها وجمعیتهایی تحقیق نماییم و امثال آن. اگر بینش ما مادی باشد موجب می گردد که انسان را به گونه ای دیگر ببینیم و بسیاری مسائل را درباره او توجیه کنیم. در صورتی که اگر با بینشی غیرمادی به او بنگریم چه بسا زمینه های جدیدی برای روان شناسی به وجود بیاید، هرچند که لازم باشد برای دستیابی به نتایج، ازروشهای تجربی نیز کمک بگیریم. از اینرو، اگربر اساس جهان بینی اسلامی به انسان بنگریم و اورا بر اساس مبانی فکری و فلسفی مورد کنکاش قرار دهیم زمینه های جدیدی برایمان مطرح می شود که چه بسا تحلیلهای مادی نتواندپاسخگوی آنها باشد.

علم روان شناسی موجود چنین نیست که درهیچ یک از تحقیقات علمی اش تحلیلهای فلسفی مطرح نباشد، تحلیلهای ذهنی و فلسفی را نیزمورد توجه قرار می دهد; اما دیدگاه مادی برآنها اثر می گذارد و مانع از دستیابی به نتایج مثبت می گردد; مثلا در نظریه «شرطی کردن پاولف »، توضیحات علمی از تحلیلهای مادی گرایانه کاملا متمایز و مشهود است.

پس اولا، در پاره ای از موارد، پشتوانه برخی از جریانهای فکری در روان شناسی مسائل فلسفی و فرهنگی بوده است. ثانیا، اگر مافکری استوار و فلسفه ای صحیح داشته باشیم وبتوانیم بر این اساس مسائل روان شناسی راتحلیل نماییم چه بسا بتوانیم بعضی از تحقیقات علمی روان شناسان غرب را، که متکی بر بینش خاص خودشان بوده است، زیر سؤال ببریم و به توجیهات آنها پی ببریم. ما حتی می توانیم گاهی مغالطات فکری و فلسفی دیگران را، که براساس دیدگاههای خاص خود داشته اند،بشناسیم و تحلیلهای علمی را، که از این گونه مغالطات اثر پذیرفته است، مورد مطالعه مجددقرار دهیم. این زمینه ای است برای اینکه باروان شناسی به شکلی فعالتر برخورد کنیم ودرباره نقد مطالب و دیدگاههایی که وجود داردمطالبی را ارائه دهیم.

نکته دیگری که در این زمینه وجود داردآن است که هر چند اگر ما قلمرو دین رابشناسیم درمی یابیم که نکاتی را که بشر از فهم آن عاجز بوده بیان کرده است ولی باید ببینیم که وجه نیاز انسان به دین چیست؟ پاسخ به این سؤال قلمرو دین را مشخص می سازد.

اگر دقت کنیم می بینیم که وظیفه دین در این نیست که برای مردم مسائل فیزیکی، شیمیایی،زیست شناسی و امثال آن را پاسخ گوید. اینهامسائلی است که انسانها خود از عهده حل آنهابرمی آیند. اما دین عقاید مردم و خطوط فکری آنها را در زمینه های گوناگون مشخص می سازد;یعنی مهمترین نیاز آنان را. با این وصف،می توان گفت: در سایر زمینه ها، غیر از مواردعقیدتی و فکری، اگر دین مساله ای را به شکل اعجاز مطرح کرده جنبه استثنا دارد و اصولاوظیفه دین طرح چنین مسائلی نیست، هر چندبرخی تصور می کنند که در قرآن همه چیزوجود دارد و آیه «و لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین » (انعام: 59) را مستمسک خود قرارمی دهند; زیرا مفهوم این آیه همان ترجمه ای نیست که در ذیل آن ذکر می گردد.

پس در نتیجه، دین قلمرو خاصی دارد واهداف خاصی را نیز تعقیب می نماید. چنان هم نیست که ما بتوانیم، به گفته برخی، این اهداف را نیز در جنبه های اعتقادی و فردی انسانهامنحصر سازیم و بگوییم: دین دستورالعملی است برای زندگی فردی مردم و در زمینه های اجتماعی هیچ پیامی ندارد. چنین فکر وتصوری از نظر ما قابل قبول نیست. گستره دین وسیعتراز این است. بنابراین، علوم انسانی از جمله موضوعاتی می باشد که در قلمرو دین است.

قرآن و سنت ائمه معصومین علیهم السلام برای هدایت انسانها هستند تا به سعادت دنیوی واخروی نایل گردند. بنابراین، برای آنکه بتواندمخاطب خود، یعنی انسان، را از تعالیم ودستورات خود متاثر سازد، باید از بعضی اصول روان شناختی استفاده کند; یعنی برای برخورد باانسان، یک سلسله پیش فرضهای روان شناختی رابه کار گیرد. آن اصول گاهی برخی آیات وروایات است و گاهی مسائلی دیگر. در هرصورت، قلمرو دین شامل برخی از حقایق مربوط به انسان است; قانونمندیهایی که درارتباط با جنبه های روانی انسان می باشد. این ازآنروست که مخاطب دین انسان است و به طورطبیعی، برای برقرار کردن ارتباط با او درموقعیتهای خاص و مراحل گوناگون رشد چنین تدابیری لازم است.

با این وصف، می بینیم که از آیات وروایات می توان به برخی مفاهیم روان شناسانه یابه طور کلی، مفاهیم مربوط به علوم انسانی دست یافت. به عنوان مثال، از برخی روایات می توان دریافت که برخی از چیزها به صورت ناخودآگاه در انسان اثر می گذارد - البته این وجود ناآگاه با تعبیری که فروید از این مساله دارد متفاوت می باشد - یا مثلا از بعضی آیات استفاده می شود که انسان دارای نوعی مکانیزم های روانی است که در وضعیتهای خاص، بدون آنکه خود توجه داشته باشد، ازآنها استفاده می کند; مانند توجیه یا انکار.

نکته ای که مهم است این که از دیدگاه پوزیتیویستی، برخی از افراد هر چه راغیرتجربی باشد مردود می شمارند و اعتباری برای آن قایل نیستند. از نظر فلسفی، این دیدگاه قابل قبول نیست. از اینرو، پوزیتیویست مانندگذشته مطرح نیست و طرفداران چندانی ندارد.حتی می توان گفت که از دهه پنجم قرن بیستم به بعد، این تفکر مطرود واقع شده است. پس گاهی ما نسبت به علم یک بینش افراطی داریم که مورد قبول نمی باشد; اما گاهی روان شناسی وهر چه را چنین روشی داشته باشد علم می دانیم.در این صورت، نمی توان روان شناسی را به دلیل آنکه برخی از مفاهیم آن مبتنی بر آیات وروایات است علم به حساب نیاورد، هر چندعلمی تجربی محسوب نگردد. با وجود این،برای افراد مسلمان از اعتبار و ارزش برخورداراست. حتی اگر انسان مسلمان نباشد وروان شناس علم گرا باشد می تواند از این منابع(قرآن و سنت) استفاده کند.

به عبارت دیگر، اگر رابطه روان شناس ومنابع دینی بر اساس توافق باشد می تواند ازآیات و روایات، به دور از تاویل و تفسیرهای ذوقی استفاده کند. این کار موجب غنای تحلیلهای او می گردد و چه بسا او را به کشفیات جدیدی هم نایل سازد. حتی می تواند آن را بامعیارهای تجربی خود نیز بسنجد تا شاید با آن معیارها نیز منطبق گردد و به عنوان مساله ای علمی که از وحی الهام گرفته است معرفی نماید.حال چنانچه برخی از این آیات و روایات مخالف با دیدگاههای علمی موجود درروان شناسی از کار درآید موجب می شود که دانشمند سبت به مسائل علمی با سوءظن نگاه کند و مجددا آنها را به محک آزمون بسنجد تا مشخص گردد که آیا مسائل علمی ازصحت کافی برخوردارند یا نه. پس این گونه اعمال می تواند موجب غنای روان شناسی گردد.

بنابراین، در پاسخ این سؤال، که آیامی توانیم روان شناسی اسلامی هم داشته باشیم یانه، به یک معنی می توانیم بگوییم که بلی;روان شناسی مبتنی بر اصول مسلم جهان بینی اسلامی که بر یافته های اسلامی متکی باشد همان روان شناسی اسلامی مورد انتظار است، خواه درزمینه های جدید اظهار نظر کند و یا درزمینه هایی که سایر دانشمندان تا کنون نظراتی ابراز کرده اند. دست کم، اگر همان تحقیقاتی راآنها تا کنون انجام داده اند ما نیز تکرار کنیم ودقت نماییم که آیا همان نتایج را دارد یا نه، به این معنی، می توان گفت از یک روان شناسی مبتنی بر تفکر فلسفی و بینش اسلامی بهره مندشده ایم; یک روان شناسی متناسب با فرهنگ ماو برخوردار از غنای اسلامی.

اگر برخی بر علمی بودن آن تاکیدمی ورزند باید نظریات و آراء مورد آزمایش عملی قرار گیرند تا بتوان آن را به عنوان یک روان شناسی علمی نیز معرفی کرد. در فلسفه نیزچنین مساله ای مطرح است; یعنی اگر فلسفه باروش برهانی دنبال شود و مسائل آن از این روش به اثبات رسد اسلامی و غیر اسلامی ندارد. اما این سخن نیز مخدوش است; زیرابرخی از بینشهای یک جهان بینی از آیات وروایات مستفاد می گردد و برای هر فرد مسلمان مطرح است; مثلا، فلسفه اسلامی معاصر با فلسفه زمان کندی یا فارابی متفاوت است. به عبارت دیگر، برخی از مسائل فلسفه را، که فیلسوفان درمقام اثبات آن برآمدند، جرقه اولیه آن از تفکردینی خودشان زده شده بود. به عنوان مثال،مفاهیم الهیات بالمعنی الاخص ریشه در آیات دارد.

البته ما می توانیم فلسفه یا روان شناسی اسلامی داشته باشیم ولی مسائل آن باید به گونه ای مطرح گردد که برای دیگران قابل فهم باشد، نه آنکه آنچه را ما از اسلام می فهمیم همان را خواسته باشیم به عنوان داده های علمی و تجربی مطرح سازیم.

پس اگر بخواهیم روان شناسی را به عنوان اگر ما قلمرو دین را بشناسیم درمی یابیم که نکاتی را که بشر از فهم آن عاجز بوده بیان کرده است ولی باید ببینیم که وجه نیاز انسان به دین چیست؟ اگر دقت کنیم می بینیم که وظیفه دین در این نیست که برای مردم مسائل فیزیکی، شیمیایی، زیست شناسی و امثال آن را پاسخ گوید. اینهامسائلی است که انسانها خود از عهده حل آنها برمی آیند. اما دین عقاید مردم و خطوط فکری آنهارا در زمینه های گوناگون مشخص می سازد; یعنی مهمترین نیاز آنان را.

یک شاخص بشری حفظ کنیم باید به آن بیشترتوجه نماییم وبه مواردتذکرداده شده، عمل گردد.

حاصل آنکه ما می توانیم در زمینه علوم انسانی اولا برخوردی محققانه در ارتباط بااصول و مبانی و تحلیلهای خاص آنها داشته باشیم، و برخی آنها را مورد نقد و بررسی قراردهیم. ثانیا مفاهیم اسلامی مناسب با آنها را ازمنابع و مآخذ اسلامی استنتاج کنیم که درصورت هماهنگی تاییدی نسبت به آنها خواهیم داشت و در صورت ناهماهنگی زمینه می شودکه در تحقیقات روان شناختی تجدید نظر کنیم ویا اینکه در استفاده خود از منابع اسلامی تحقیق مجدد داشته باشیم. و ثالثا گاه زمینه های جدیدی برای تحقیقات روان شناختی بازمی شود که روانشناسان بخاطر جهت گیریهای مادیشان به آن زمینه پرداخته اند. در هرصورت، این تلاش باعث خواهد شد که علمی انسانی مناسب با فرهنگ اصیل خود رابازسازی نمائیم. البته، این به معنی عدم استفاده از تحقیقات آنان نیست، بلکه به معنای غنابخشیدن به تحقیقات آنان می باشد.

معرفت: به عنوان آخرین سؤال، بفرمایید که در زمینه روان شناسی اسلامی تاکنون چقدر کار شده و آیا چیزی به نام روان شناسی اسلامی تدوین شده است یا نه؟اصولا حوزه علمیه چه وظیفه ای نسبت به تدوین آن دارد؟

حجة الاسلام غروی: در طی چند سال اخیر،تلاشهایی برای این منظور صورت گرفته ولی به حدکفایت نبوده است. اگر بخواهیم تحولی دراین زمینه صورت بگیرد باید عده ای از فضلای حوزه، که از اطلاعات کافی برخوردارند، اعم از مباحث اصول، رجال، درایه و مبانی فلسفی،در دوره های ویژه روان شناسی شرکت کنند و بازبان این علم آشنا شوند; عده ای از دانشگاهیان نیز وقت قابل توجهی را برای این کاراختصاص دهند و هر دو قشر هم با یکدیگرتبادل اطلاعات داشته باشند و هم در کنار آن،هر یک خود نیز به فعالیت بپردازند و تا کار، علاوه بر جنبه تحقیقی، جنبه کاربردی داشته باشد. با انجام چنین کاری، می توانیم ادعا کنیم که علومی متناسب با فرهنگ و مبانی فکری خود داریم.

چنین کاری را متاسفانه نه هنوز مسؤولان کشور به ضرورت آن پی برده اند و نه حوزه نسبت به آن احساس نیاز کرده است. البته برخی اقدام به این کار کرده اند، که هر چند اندک بوده است، ولی می تواند گام نخستی باشد برای دستیابی به آن اهداف. به عنوان نمونه، «دفترهمکاری حوزه و دانشگاه »، با توجه به محدودیتهایی که داشته، مباحثی را نوشته یاتدوین کرده است. یکی از آنها، همان گونه که ذکر شد، مکتبهای روان شناسی و نقد آن است. تالیف دیگری نیزکه دراین زمینه صورت گرفته روان شناسی رشد است که بیشتر مسائل آن براساس تفکرات فلسفی خودمان متکی است.در کتاب اخیر، برخی مباحث روان شناختی درزمینه رشد، از آیات و روایات، اخذ شده است.

اکنون در «دفتر همکاری حوزه و دانشگاه »گروهی از طلاب فاضل، که غالب آنان ازفارغ التحصیلان «مؤسسه در راه حق » می باشندیک دوره آموزشی سه ساله را گذرانده اند و ازسال جاری به مرحله تحقیق پا می گذارند. البته «بنیاد فرهنگی باقرالعلوم علیه السلام » نیز تا کنون دوگروه دانش پژوه در رشته روان شناسی تربیت کرده است که یک گروه آن همانهایی بودند که کتاب روان شناسی رشد را به نام دفتر همکاری تالیف نمودند. گروه دوم نیز اکنون دوره آموزشی دفتر همکاری را می گذراند.

ناگفته نماند که برخی از استادان حوزه ومتولیان مسائل فکری ضرورت طرح این مسائل را احساس کرده اند ولی به دلیل وجودمحدودیتهایی که در این زمینه ها وجود دارد،فعالیتهای آنان گسترش پیدا نکرده و یا کاملا به ثمر ننشسته است. بدین دلیل، لازم است که همکاری دو جانبه و متقابلی بین حوزه ودانشگاه باشد تا بتوانیم در آینده از نتایج آن بهره مند شویم. در این باره، لازم است هر دوقشر وقتی مکفی به این امر اختصاص دهند.

امید است با توجه به گروهی که هم اکنون در«مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه الله »(که قبلا به نام بنیاد فرهنگی باقرالعلوم بود) وگروهی که در «دفتر همکاری حوزه و دانشگاه »مشغول گذراندن دوره آموزشی می باشند، درآینده، تحقیقات مفیدی در این زمینه صورت گیرد; بزرگان حوزه نیز بیش از گذشته ضرورت وجودی این علوم را تشخیص دهند و بدان توجه نمایند.

معرفت: از این که وقت خود را در اختیار ما قراردادید سپاسگزاریم.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان
تبلیغات متنی