ماهان شبکه ایرانیان

میزگرد مدیریت اسلامی

در حاشیه پنجمین همایش مدیریت در سازمان فرصتی مغتنم بدست آمد تا درباره برخی مباحث مطرح شده در همایش با جمعی از صاحب نظران در این فن به گفتگو بنشینیم. دراین نشست ازنظرات ارزشمند آقایان حجج اسلام والمسلمین محمدی عراقی و نقی پور و آقایان دکتر رضائیان، سید علی حسینی تاش، عابدی جعفری و نیکوکار بهره ها بردیم، آنچه در پی می آید حاصل این گفتگو است.

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4

اشاره

در حاشیه پنجمین همایش مدیریت در سازمان فرصتی مغتنم بدست آمد تا درباره برخی مباحث مطرح شده در همایش با جمعی از صاحب نظران در این فن به گفتگو بنشینیم. دراین نشست ازنظرات ارزشمند آقایان حجج اسلام والمسلمین محمدی عراقی و نقی پور و آقایان دکتر رضائیان، سید علی حسینی تاش، عابدی جعفری و نیکوکار بهره ها بردیم، آنچه در پی می آید حاصل این گفتگو است.

معرفت: در وضعیت کنونی، چه ضرورتی برای تدوین مدیریت اسلامی وجود دارد؟

حجة الاسلام نقی پور:

تدوین مدیریت اسلامی بدان دلیل ضرورت دارد که نظام ما نظامی فرهنگی وانقلاب ما انقلابی اسلامی است. پس شالوده نظام ما مبتنی بر ارزشهای اسلامی می باشد. همچنین از آنجا که قرآن کریم همه حوزه های زندگی فردی و اجتماعی بشر را تعیین نموده، مسائل آنها را تبیین کرده و احکام ارزشی و حتی بالاتر، احکامی مشابه احکام حوزه های علوم انسانی مطرح ساخته است، این مساله ضرورت پیدا می کند; زیرا اولا، ما مسلمان هستیم و زندگی فردی و اجتماعی مان باید بر اساس ارزشهای قرآنی تنظیم کنیم. ثانیا، از نظر قرآن کریم، مدیریت و رهبری جایگاهی اساسی در جامعه بشری دارد. قرآن کریم می فرماید:

«یوم ندعو کل اناس بامامهم.»(اسراء:71)

بنابراین، سرنوشت هر جامعه را رهبری آن جامعه رقم می زند. در این باره، قرآن کریم تبیینات اساسی و مهمی دارد و به تبع چنین مدیریتی، روشهایی در پیش می گیرد که ما باید آنها را بشناسیم. از سوی دیگر نیز روایات اسلامی تاکید می کنند که مدیریت محور مسائل اجتماعی است; «صنفان اذا صلحا صلحت الامة واذا فسدا فسدت الامة » این مطلب جایگاه حساس مدیریت اجرایی و فرهنگی را نشان می دهد و بر این مساله تاکید دارد که هر فرد مسلمان باید به تمام آنچه که در قرآن آمده است ملتزم باشد و اصلا معنای تدین التزام به جمیع مسائل و مباحثی است که در قرآن آمده، اعم از مباحث عقلی، اخلاقی، اجتماعی، سیاسی و حکومتی. نمی توان بعضی را پذیرفت و بعضی دیگر را نفی کرد،

«افتؤمنون ببعض الکتاب وتکفرون ببعض فما جزاء من یفعل ذلک منکم الا خزی فی الحیوة الدنیا ویوم القیامة یردون الی اشد العذاب »(بقره: 85)

نسبت به تمام فرمانهای قرآن التزام وجود نداشته باشد، همان گونه که در آیه ذکر شد، خداوند خواری در دنیا و عذاب آخرت را نسبت به چنین کاری وعده داده است. خداوند در قرآن، آل فرعون را نیز به اشد عذاب وعده داده است;

«ادخلوا آل فرعون اشد العذاب.»(غافر:46)

لذا، می توان نتیجه گرفت که مسلمانی که به مجموعه فرامین قرآن ملتزم نباشد در ردیف فرعونیان خواهد بود. این هشدار ضرورت توجه به همه مباحث آن، از جمله مدیریت اسلامی را برای ما مطرح می کند.

معرفت: تمایز اصلی و بنیادی بین مدیریت علمی و ارزشی در چیست؟ آیا ابتدا باید مدیریت ارزشی بنا کنیم و سپس ارزشها را حفظ نماییم یا آنکه باید از ابتدا ارزشهایی داشته و سپس بر مبنای آنها مدیریت را پی ریزی کنیم؟

دکتر حسینی تاش:

یکی از بحثهایی که در مدیریت مطرح می شود این است که مدیریت فعالیتی ارزشی است; یعنی نمی توان مدیریت را بدون ارزش در نظر گرفت. البته این مطلب هیچ منکری ندارد و در هیچ مکتبی گفته نشده است که کار مدیر بدون ارزشگذاری است; زیرا اصولا مدیریت یعنی تصمیم، تصمیم یعنی انتخاب و انتخاب یعنی گزینش ارجح. در توضیح بحث مدیریت، حتی مدیریت غربی، نیز واقع این است که آنکه به عنوان «مدیر» منصوب می گردد، خود عمل جمع نیست، بلکه کیفیت عمل جمع است که مدیریت می طلبد و این به معنای آن است که خوب و بد هر دو مطرح اند و امکان ترجیح یکی بر دیگری میسر نیست. بنابراین، کار مدیریت کاری ارزشی است.

بحث دیگری که مطرح می باشد این است که یکی از ادعاها اساسی نظریه های غربی یا به عبارتی، نظریه های متعارف مدیریت این است که آنچه که به ارزشها مربوط می شود نحوه استفاده مدیر از اصول است، نه خود آن اصول. ادعا بر این است که اصول از ارزشها متمایزند و به خودی خود، در باره آنها ارزشی مطرح نمی شود. این یکی از بحثهای اساسی و شاید اساسی ترین بحث مدیریت ارزشی باشد. لذا، می گویند که اصول و روشهای اعمال مدیریت فارغ از ارزش اند ( value free) صرفا جنبه ابزاری دارند، بلکه این مدیر است که آنها را به عنوان ابزاری در جهت ارزشهای گوناگون به کار می برد. دیدگاههای مدیریتی متعارف به این مطلب معتقدند که مدیر می تواند در جهت اهداف گوناگون خود، این اصول و روشها را به کارگیرد.

اما بسیاری از مخالفان معتقدند که همه اصول و روشها نمی تواند مطابق ارزشها باشند. لذا، این قاعده قابل تعمیم به تمام اصول و روشها نیست و هر مدیری با هر ارزشی نمی تواند آنها را به کار گیرد. اگر این مطلب به اثبات برسد و معلوم گردد که اصول مدیریت تنها با بعضی از ارزشها انطباق دارند یا بعکس، اثبات گردد که با به گارگیری برخی از اصول مدیریت، بعضی از ضد ارزشها تولید می شوند این مطلب ضرورت تامل در بحث مدیریت ارزشی را تاکید می کند و ایجاب می کند که اصولی دیگر برای مدیریت بیندیشیم. لذا، این یکی از مباحث مهم مدیریت است.

بحث دیگری که در این باره مطرح است این که نظریه پردازان مدیریت برای مدیریت ارزش مشخص تبیین کرده اند. ما این ارزش را به عنوان ارزش متعالی یا ارزش نهایی تلقی نمی کنیم، بلکه معتقدیم که این ارزش باید با چیز دیگری سنجیده شود تا قابلیت آن مشخص گردد. این هم یک بحث اساسی در زمینه مدیریت است که ما در مدیریتمان فقط ارزشهایی را که معمولا متفکران غربی بدان نظر دارند مورد نظر نداریم. دلیل این مطلب نیز واضح است; زیرا ما به خدا و جهان آخرت معتقدیم. از اینرو، ارزشهایی فراتر از ارزشهای آنان برایمان مطرح است. لذا، ما معتقدیم که چنین ارزشهایی تعیین کننده اند; یعنی اینها در اعتبار سایر ارزشها مؤثرند.

بر اساس نظریه اول، که مطرح شد، نظریه پردازان غربی معتقدند که شما به هر ارزشی که معتقد باشید تفاوتی نمی کند; مثلا، اگر در کارخانه ای شیی ء «الف » تولید شود یا شیی ء «ب »; کالایی ارزشمند تولید شود یا کالایی ضد ارزش با یکدیگر هیچ تفاوتی نمی کند. با تفاوت تولید کارخانه، قوانین مدیریت و اصول آن تغییری نمی کند. بنابراین نظر، قواعد مدیریت تنها به مدیر این امکان را می دهد که در سازمان به گونه ای عمل کند که آن ارزشها رعایت شود.

اما اگر به نظر دوم معتقد باشیم این بحث مطرح می شود که اصول مدیریت، خود دارای ارزش اند،خنثی نیستند و در بعضی از جهات، کارآیی دارند. بر طبق این نظر، اصول مدیریت حکم دیگری پیدا می کنند.

بحث سومی که در زمینه مدیریت مطرح می باشد رابطه ابراز و هدف است. در بحثهای مدیریت اسلامی و مدیریت ارزشی، این مطلب نیز مطرح می شود که در دیدگاه، عقلانیت ابزاری یا دیدگاه حاکم بر مدیریت غربی، آنچه که ارزشها را تعیین می کند یا به روشها مشروعیت می بخشد - البته در جریان غالب، نه همه جریانها - اهداف است. به اصطلاح معروف، بر طبق این دیدگاه، هدف وسیله را توجیه می کند و در ابزار هدفها، هدف تعیین کننده است. لذا، بر اساس هدف، می توان ابزارهای گوناگون را به کار گرفت. اما یکی از بحثهایی که در مدیریت ارزشی و بخصوص در بین متفکران اسلامی، مطرح می باشد این است که ارزش همبافت با هدف است، نمی توان وسایل را صرفا در رابطه با اهداف سنجید، بلکه روشها و وسایل نیز، مستقل از اهدافی که دنبال می کنند، باید مشروعیت داشته باشند. در واقع، بر حسب این بینش، صرفا به مشروعیت اهداف یا معقول بودن آنها نظر نمی شود، برای اهداف مشروع، وسایل مشروع نیز لازم است. بحثهای مطرح در مدیریت ارزش اینهاست.

اما در باره سؤال دوم، باید گفت که مدیریت می تواند برای حفظ ارزشها به کار گرفته شود. آنچه در این زمینه، بیشتر مورد بحث است این که آیا مدیریت بر مبنایی ارزشی شکل می گیرد یانه؟ وگرنه این مطلب که وقتی در جامعه یا در فرهنگ، ارزشهایی وجود داردیا افراد ارزشهایی دارند - صرف نظر از اینکه آن ارزشها تا چه حد متعالی اند - و دیریت برای حفظ آن ارزشها به کارگرفته می شود معلوم است که چنین مدیریتی ارزشی است در آن، برای حفظ ارزشها تلاش می شود; زیرا فعالیت مدیر، مرجح است. ترجیح نیز از وقتی است که او تصمیم می گیرد یعنی در واقع، انتخاب کرده است و انتخاب یعنی ترجیح و برگزیدن ارزشهایی که به دنبال آنهاست. در این موضوع، بحثی نیست. بحث در این است که آیا اصلا مدیریت باید بر مبنای ارزشها باشد یا نه. لذا، وقتی از مدیریت ارزشی سخن می گوییم یعنی از مدیریت بر مبنای ارزشها سخن گفته ایم; و گرنه همان گونه که ذکر شد، در این مورد که اگر مدیریتی ارزشهایی را حفظ نکند، خواه ارزشهای مادی یا معنوی در این صورت، کار او را نمی توان مدیریت به حساب آورد، بلکه کاری ضد مدیریت کرده است، بحثی نیست با هر دیدی که به مدیریت نگاه شود. البته این مطلب به ارزشهای هر جامعه بستگی دارد.

اما بحث مدیریت ارزشی مصطلح در این است که اصول و روشهایی که در بحث مدیریت بسط داده شده و در سازمانها به کار گرفته می شود به دور از ارزش و خنثی نیستند. اینجا محل جدا شدن خط فکری مدیریت ارزشی از مدیریت غربی است; زیرا این اصول و روشها برای به کارگیری و مطرح ساختن ارزشهای خاصی به وجود آمده اند و فقط می توانند ارزشهای خاصی را بسط دهند، این قابلیت را ندارند که برای همه جهت گیریهای ارزشی کار آمد باشند; حتی در بعضی از جهتها، ضد ارزش تولید می کنند. به دیگر سخن، می گوییم که اصول و روشهای مدیریتی مطرح شده خنثی با بی جهت نیستند، دارای جهت مشخصی هستند. اگر به جهت دار بودن این اصول معتقد باشیم; یعنی پذیرفتیم که بعضی از اهداف را تامین می کنند و قابلیت تامین بعضی از اهداف را ندارند، به مفهوم مدیریت ارزشی پی برده ایم که جدای از دیدگاه مدیریت غربی است.

معرفت: در تعاریف، مدیریت علمی به مدیریتی گفته می شود که مبتنی بر نظریه های علمی باشد. مدیریت ارزشی، که آن را در مقابل مدیریت علمی مطرح می کنند چه تعریفی دارد؟ آیا اساسا انفکاک بین این دو صحیح است؟

دکتر رضاییان:

اصلا به کاربردن اصطلاحات مدیریت علمی و مدیریت ارزشی بجا نیست; زیرا نمی توان مدیریت علمی را با مدیریت ارزشی در تقابل دانست; به این دلیل که اگر ارزش را به مفهوم عامش، در نظر بگیریم در هر نظام ارزشی که بخواهد مدیریتی در آن انجام شود مدیران باید ارزشهای آن نظام را رعایت کنند. لذا، می توان گفت که نظریات دانش مدیریت غرب بر اساس نظام ارزشی حاکم بر نظریه پردازان، محیطها و سازمانهای غربی به وجود آمده است. بنابراین، نمی توان این دو را در مقابل هم در نظر گرفت، بخصوص با توجه به اینکه آنچه مورد نظر است ابعادی از مدیریت غربی است که با مبانی ارزشی ما سازگاری ندارد. لذا، نمی توان آن مدیریت را علمی به حساب آورد و اگر مدیریتی خود را ملزم به رعایت ارزشهای مورد نظر دانست آن را ارزشی شمرد. پس باید ابتدا مفاهیمی را که می خواهیم بر اساس آنها بحث کنیم، تعریف نماییم و منظور از هر واژه را مشخص نماییم; وگرنه هر واژه ای ممکن است در ذهن هر فردی تعریف خاصی داشته باشد. از اینرو، پیش از پرداختن به این مساله، مطرح کردن «مدیریت علمی » و «مدیریت ارزشی » فقط در اذهان تشتت ایجاد می کند و نتیجه دیگری ندارند.

دکتر حسینی تاش:

تصور می شود که می توان این مفاهیم را از یکدیگر جدا دانست و دو مفهوم ارائه داد: یکی با این دیدگاه که اگر اهدافی در نظر داشته باشیم استفاده از وسایل گوناگون را برای رسیدن به آنها مجاز بدانیم. طبق این نظر، آنچه وسایل را محدود می کند اهداف است. پس این یکی از نگرشهای فلسفی در بحث مدیریت است: اعتقاد به پی گیری اهداف با استفاده از روشهای مختلف. آنچه که در این نظریه نادرستی کارها را معین می کند فقط اهداف است. لذا، به کارگیری روشهای مختلف با هم تفاوتی ندارند.

نظر دوم این است که نمی توان برای رسیدن به اهداف مشروع و مقدس، از هر وسیله ای استفاده کرد. این نظریه در مقابل نظریه پیشین قرار دارد. طبق این نظر، چون ما تک ارزشی نیستیم بنابراین، ممکن است به کارگیری بعضی وسایل برای نیل به اهداف خلاف برخی ارزشهای دیگر باشد. این یکی از تفاوتهای این نظر با نظر پیش است. تفاوت دیگر این دو در این است که بنابر نظر اخیر، روشها نیز خنثی نیستند و هر یک جهتی را دنبال می کنند. به عبارت دیگر، ارزشهای مختلف به روشهای مختلف نیاز دارند.

دکتر رضاییان:

برخی از روشها به خودی خود فاقد ارزش اند; مانند چاقو، که تنها ابزاری برای کار است، لکن ممکن است از آن در جهت صحیح استفاده شود و ممکن است در جهت غلط. اما برخی دیگر از روشها با توجه به ارزشهای خاصی که مطرح می شود، به کار گرفته می شوند. در زمینه رسیدن به اهداف، آنچه به ذهن هر مسلمان می آید این است که آیا استفاده از فلان وسیله برای رسیدن به هدف درست است یا نه. هر فرد مسلمان از وسایلی که با ارزشهای اسلامی سازگار است برای رسیدن به هدف استفاده می کند. در هر نظام دیگری نیز این گونه است; و گرنه هیچ نظامی برای رسیدن به هدف، استفاده از هر وسیله ای را تایید نمی کند، بلکه آنها را که با ارزشهایش سازگار است توصیه می نماید.

دکتر حسینی تاش:

فلسفه نتیجه گرایی معتقد است که اصلا نتایج و اهداف از اصالت برخوردارند; اما بر طبق نظر ما، همان گونه که امام راحل رحمه الله فرمودند: «ما مامور به انجام وظیفه هستیم، نه رسیدن به نتیجه.» آیا این مطلب با نظر مزبور مخالفتی ندارد؟

دکتر رضاییان:

مدیریت غربی، نظامهای گوناگونی را مبنای کار قرار می دهند; مثلا، برای رسیدن به بهره وری ممکن است حقوق بشر را نیز ملاک خود قرار دهند. پس شما باید بگوئید: ملاک ما بهره وری است، لکن با رعایت حقوق بشر.

دکتر حسینی تاش:

اصلا مبنای فلسفی همه غربیانی که درزمینه مدیریت فلسفی بحث کرده اند (قریب 96% نظریه های مدیریت غربی) نتیجه گرایی است. بنابراین، اگر ما یک مبنا را مورد انتقاد قرار دهیم در واقع تمام نظریات مبتنی برنتیجه گرایی موردانتقادواقع شده است.

دکتر رضاییان:

ما باید ببینیم که غربیها در عمل چه می کنند. آنها با هر مبنای فلسفی که کار را شروع کرده باشند، چون عمل گرایی در آنها قوی است، وقتی در عمل، با موانع و بن بستهایی مواجه می شوند روش خود را اصلاح می کنند. لذا، امروز به این واقعیت رسیده اند که باید برخی ارزشها را رعایت کرد; آن ارزشهایی را که مورد پذیرش همگان (universal value) است. البته ممکن است این گونه ارزشها از نظر ما، در پایین ترین سطح ارزشی محسوب شوند اما در هر صورت، آنها تا این حد پیش آمده اند و حاضر به پذیرش اینها شده اند. این به دلیل شیوه آنها است. لکن برخی ازآنها، حقوق بشر را ملاک خود قرار داده اند و برخی دیگر،کسب منفعت بیشتربرای افراد (سهامداران و مدیران) را ملاک قرار می دهند.

معرفت: به طور مشخص، در مدیریت رایج غربی، مبنای هدف گذاری چیست؟ نظر خود را در این باره و در زمینه مدیریت ارزشی بیان کنید.

دکتر جعفری:

این بحث به دو نکته باز می گردد: یکی تعریفی که غربیها از انسان دارند و تصویری که از انسان در سازمان مشخص می کنند. دوم، روش برخوردی که در تحقیق مدیریت دارند. ادعای غربیها این است که از دوره رنسانس به بعد، تلاش کرده اند که انسان را از پیرایه تقدس بزدایند و انسانی منهای تقدس ترسیم کنند. آنها کوشش کرده اند که بحث دین از صحنه اجتماع کنار گذاشته شود.

تفاوت اساسی دیدگاه ما با غربیها در زمینه تفکیکی است که آنها درباره انسان انجام داده اند. آنها اصرار دارند که تحت عنوان روش علمی، در باره انسان شیوه ای را به کار گیرند که با مذهب - ارزشهای الهی - هیچ رابطه ای نداشته باشد. ماکیاول پیش قدم طرح این مساله بوده و در تعریفی که از انسان داشته، بر زدودن مذهب از انسان اصرار کرده است. به دنبال او، افراد دیگری آمده اند که هر یک به نوبه خود، خواسته اند غایت گرایی ارزشی و الهی انسان را از او جدا کنند. اصرار غرب بر این مطلب بر کسی پنهان نیست. علاوه بر اینکه آنها انسان را از غایت گرایی و در نظر داشتن اهدافی ورای نیازهای طبیعی و مادی جدا کرده اند، چیزهای دیگری را جایگزین غایت گرایی او نموده اند. گرایش به سود و مطلوبیت، که آدام اسمیت آن را به صورت تنها نیاز انسان مطرح می کند، یکی از این جایگزین هاست که تحت عنوان مکتب صالت سود و اصالت نفع بر آن تکیه می شود. اما اصالت سود در واقع، غایتی کاذب است که جایگزین غایت گرایی انسان پیش از دوره رنسانس شده است و غربیها آن را از انسان زدوده اند.

پس از تفکیک این دو نوع بینش، اکنون می گوییم که غرب در روش تحقیق خود نیز بر این اصرار دارد که بدون در نظر گرفتن ارزشها، بررسیهای خود را انجام دهد. حتی اگر غربیها بخواهند در باره ارزشها هم تحقیق کنند بر این موضوع اصرار می ورزند که محقق باید عاری از ارزشها و بدون تقید و اعتقاد نسبت به آنها، این مساله را بررسی کند تا تابع هیچ سلیقه خاصی نباشد و بدون دخالت دادن گرایشها، ارزشها و صلاحدید خود به تحقیق بپردازد.

بنابراین، یک وجه بحث مربوط است به نحوه ترسیم انسان از دیدگاه غرب - که غیر غایت مدار است - و وجه دیگر بحث این است که روشی که غرب در تحقیق انتخاب می کند. مبتنی بر عاری دانستن انسان از ارزشهاست.

اکنون باید ببینیم که ارزیابی ما از این مساله به عنوان، انسانهایی مسلمان چیست. به نظر می رسد که با توجه به روی کارآوردن مکاتب فلسفی دیگری پس از مکتب اثبات گرایی (Positivism) ، که اصرار فراوانی بر تهی کردن انسان از ارزشها داشت، این مطلب به واقع نزدیک نباشد که کسی بتواند موضوعاتی مانند انسان را، که ارزشها در او موج می زند - چه در شکل فردی و چه در شکل اجتماعی اش - بدون در نظر گرفتن ارزشها بررسی نماید. مدیریت نیز یکی از این مقولات است.

توضیح آنکه، اصول علمی مدیریتی که غرب مطرح می کند مطابق با همان مبناهایی است که ذکر شد. ولی وقتی به مسائلی که در مدیریت مطرح می شود توجه می کنیم، می بینیم که انباشته از مسائل دستوری، ارزشی، بایدها، نبایدها، و مانند آن است. در واقع، وقتی مدیری به دنبال یافتن روش و سبکی مطلوب برای مدیریت است با این کار خود بایدها و نبایدها را توصیه می کند.

لذا، می توان گفت که در تمام بحثهای مدیریت، غربیها نتوانسته اند از اصولی که در ابتدا ادعا کرده اند، پیروی نمایند. این مطلب نیازی به استدلال هم ندارد; زیرا امروزه مفاهیم بسیاری در مدیریت غربی مطرح است که همه بار ارزشی دارند و محققان همان مطلب را براساس دیدگاههایی که ارزشهایشان متاثر از آنهاست مورد بحث قرار داده اند. بنابراین، محققان غربی هیچگاه نتوانسته اند و نمی توانند که در تحقیقاتشان، خود را از ارزشها عاری کنند و انسان را بخصوص در مدیریت، فاقد ارزش و تقدس تلقی نمایند. بنابراین، بحث ارزشها از مدیریت جدایی ناپذیر است، هرچند در بعضی از قسمتها کمتر نمود داشته باشد. در مواردی مانند بحث معتقدات مدیر، که به چه ارزشها و چه نظامی اعتقاد دارد این حقیقت کاملا مشهود است; اما در همه جا چنین نیست.

به عنوان مثال، در فقه، دامنه چهار قسم از احکام خمسه مشخص است: واجب، مستحب، حرام و مکروه; اما دامنه مباح بسیار وسیع است. در این قسمت، هر فرد مسلمان مخیراست که بنا به عقلش، که تابع ارزشهای اسلامی است، انتخاب کند. برای چنین مواردی، دستور خاصی صادر نشده است. موضوعات مدیریت از این قبیل است; یعنی اگر در موضوعات مدیریت، به تشکیک و تفکیک قایل شویم تجلی و تبلور ارزشها در برخی از این موضوعات بیشتر و در برخی کمتر است. مدیریتهای گوناگون در کشورها و نظامهای گوناگون بدین دلیل به وجود می آید. بحث فرهنگ نیز امروزه در دیریت بحث جا افتاده ای است، در تمام کتابهای اصول مدیریت، فصلی درباره تاثیرات فرهنگی یا تاثیرگذاری فرهنگی یا تاثیر مدیر در فرهنگ وجود دارد.

بنابراین، به تعبیر غربیها، علم، انسان و روش علمی می تواند در علوم گوناگون، از جمله مدیریت، فارغ از ارزشها مطرح گردد. اما به نظر ما، این ادعای به حقی نیست، همان گونه که در عمل نیز درست از کار در نیامد و ما هیچ بحثی فارغ از ارزشها در مدیریت سراغ نداریم و اصولا حضور ارزشها در مدیریت حضوری مطلق و تمام گرا نیست، بلکه مانند مثالی که ذکر شد، در برخی جاها، این ارزشها حضورشان بیشتر نمودار است و در بعضی جاها کمتر. اما به طور کلی، مدیریت اسلامی در فرهنگ ما، تایع ارزشها و مسؤول تزریق ارزشها به جامعه است. رفتار مدیر در سازمان و جایگاه و نحوه عمل سازمان - به عنوان شخصیتی در مجموع جامعه - الگویی برای سایران است; مثلا، نهادی مانند سپاه پاسداران از لحاظ ارزشی تاثیری تعیین کننده بر جامعه ما دارد. اگر خدای ناکرده، سازمان دیگری هم باشد عاری از ارزشها، در جامعه تاثیر خواهد گذارد.

لذا، دراسلام، بر تائیر انسان در موضع رهبری بسیارتاکید شده و صلاح و فساد جامعه منوط به فردی دانسته شده که در موضع قدرت است،خواه در موضع قدرت مستبدانه باشد و خواه قدرتی که از مردم گرفته است.

معرفت: در مدیریت رایج غربی مبنای هدف گذاری انسان چیست؟ از سوی دیگر، دیدگاه مکتب اسلام نسبت به انسان شناسی چیست؟

دکتر نیکوکار:

پاسخ بخش اول سؤال شما این است که هدف گذاری در فرهنگ غربی و در مدیریت غرب در راستای یک کنکاش محیطی صورت می گیرد; یعنی در مرحله اول می آیند عناصر، عوامل و متغیرهای تاثیرگذار در هدف را مورد شناسایی قرار می دهند و بعد اهداف بلند مدت و میان مدت و در راستای آن، اهداف کوتاه مدت را تعیین می کنند. هر قدر ما قدرت پیش بینی عوامل تاثیرگذار در تعیین هدف را بهتر و دقیق تر داشته باشیم هدف گذاری به نحو دقیق تر صورت می گیرد این فرایند هدف گذاری انسان است. اما مبنا و فلسفه هدف گذاری آنها براساس تفکر لیبرالیسم اقتصادی است. فلسفه لیبرالسیم اقتصادی، اصالت نفع و اصالت سودپرستی است; یعنی به سودپرستی در مرحله اول توجه و دقت دارند و بعد از یک نوع عقلانیت خاصی تحت عنوان (rationality) پیروی می کنند.

اما جایگاه انسان در سازمان، به این صورت است که مهمترین عناصرکلیدی در سازمان عامل انسانی است. در غرب، انسان را به عنوان یک ابزار می شناسند مثل سایر ابزار تولیدی. ما چطور عامل سرمایه داریم، مواد اولیه داریم، تکنولوژی داریم، مدیریت داریم، نیروی انسانی ماهر هم داریم. عامل انسانی مثل سایر عوامل در خدمت سازمان است بدون اینکه به نیازها و انگیزه هایش توجه شود. در مکاتب مختلف کلاسیک و نئوکلاسیک ها توجه جدی به عامل انسانی داشته اند و مکتب روابط انسانی و مکتب رفتارگرایان را به وجود آورده اند. این نه با آن دید ارزشی است که ما انسان را به عنوان خلیفة الله و به عنوان جانشین حضرت حق در زمین قلمداد می کنیم و می شناسیم و آنها چنین دیدی را نسبت به انسان ندارند بلکه انسان به عنوان یک ابزار تولیدی است درخدمت سازمان برای قدرت طلبی وسودطلبی.

معرفت: چه ضرورتهایی ایجاب می کرده که در زمینه مدیریت، مطالعات تطبیقی انجام شود، با توجه به اینکه مدیریت غربی دانش نظام یافته ای است ولی مدیریت اسلامی اکنون فقط درحد توصیه است؟ آیا از طریق مطالعات تطبیقی می خواهیم مدیریت اسلامی را پایه ریزی کنیم؟

دکتر نیکوکار:

در مورد بحث تطبیقی مدیریت، اگر ابتدا نظریات مدیریت را مورد بحث و تفسیر قرار دهیم و این نظریات را به افراد منتقل کنیم کار درستی نکرده ایم. کسانی که می خواهند در زمینه مسائل مدیریت تطبیقی، به تحقیق یا آموزش بپردازند لازم است قبلاباقرآن و روایات ائمه معصومین علیهم السلام آشنایی پیدا کنند، سپس وارد مسائل علمی و مدیریتی شوند.

دکتر رضائیان:

نکته ای که لازم به ذکر است اینکه مدیریت در خدمت اقتصاد نیست، در خدمت خودش است، حتی همه چیز را به خدمت می گیرد. البته بعضی معتقدند که «اقتصاد کاربردی » همان مدیریت است ولی چنین نیست; مثلا، نمی توان گفت که ممکن است سرمایه داری برای زیاد کردن سرمایه اش از مدیریت استفاده کند. اما اگر مدیریت تطبیقی را، که یکی از دستاوردهای دانش بشری است، به خوبی نشناسیم مانند این است که خواسته باشیم از صفر شروع کنیم و معقول به نظرنمی رسدکه ما دستاوردهای دانش بشری را نادیده بینگاریم. لذا، ابتدا باید مطالعات تطبیقی و پیش فرض های آنها را شناخت و سپس به نقد و بررسی پرداخت; زیرا شاید برخی از آنها مورد تایید بوده و بعضی دیگر حالت تاسیسی داشته باشند. اگر براساس این روش با نظرات مدیریتی آشنا شویم سپس برای تایید آنها به دنبال سند بگردیم درست همان روشی است که ما درمطالعات تطبیقی مان داریم.

بنابراین، ابتدا باید آن نظریات را بشناسیم و ببینیم که پیش فرضهای نظریه پرداز چه بوده; نظام ارزشی، که براساس آن، نظریه ای ارائه گردیده چیست; هر نظریه در علم مدیریت چقدر جنبه عملی به خود گرفته است و آیا می توان از آنها استفاده کرد یا نه. زیرا اینکه مطلبی رابا داشتن شناخت نسبت به آن رد کنیم تفاوت دارد با اینکه بدون شناخت آن را رد نماییم.

معرفت: آیا مدیریت به طور مستقیم یا غیر مستقیم در خدمت اقتصاد است یا به هیچ عنوان چنین نیست، بلکه همه چیز در خدمت مدیریت است. در دیدگاه اسلامی و مدیریت ارزشی، هدف مدیریت چیست؟

دکتر نیکوکار: در دیدگاه اسلامی ما، هم به رشد و هدف سازمان و هم به هدف گروهی و فردی توجه می شود. یعنی اسلام تلفیقی بین سه هدف فردی، گروهی و سازمانی ایجاد می کند در جهت خداگونه شدن و گام برداشتن در مسیر الی الله. اما در دیدگاه غربی هدف سازمانی یا هدف مدیریت در ارتباط با سودپرستی است، در ارتباط با اصالت فرد است و این با نگرش دینی ما تفاوت جوهری دارد.

البته در بسیاری از مواقع پیش می آید که اهداف فردی یا گروهی یا ملی با هم تزاحم پیدا می کنند، در چنین مواقعی، نظام ارزشی ما جایی که اولویت با اصالت جمع است، ارزش را به جمع می دهد و در جایی که اولویت با فرد است اصالت رابه فرد می دهد. در حالی که، در نظام غربی ففط اصالت با فرد است و همه چیز در خدمت قدرت، نظام و سلطه است. ولی کسی که از نظام ارزشی و ازنظام رهایی بخش اسلام پیروی می کند، برای چنین فردی هدف اصالت، تلفیق و ترکیب بین هدفهای فردی، گروهی و سازمانی است.

حجة الاسلام نقی پور:

باید ببینیم که از دید قرآن، نحوه پرداختن به معارف بشری چگونه است. ما معمولا آیه " فبشر عبادالذین یستمعون القول فیتبعون احسنه"(زمر:17 و 18) را اینگونه تعبیر می کنیم که یعنی باید در کنار مطالعات اسلامی مان به مطالعات بشری هم عنایت داشته باشیم و از میان آنها، بهترین ها را انتخاب کنیم. این روشی است که متاسفانه گروه زیادی از روشنفکران ما را به انحراف کشانده است. اما منظور آیه این نیست. قرآن کریم بر این مطلب تاکید دارد که باید بنیادهای فکری محقق مسلمان براساس قرآن و فرهنگ ائمه عصمت و طهارت علیهم السلام شکل بگیرد و تا زمانی که شخصیت فکری او بر قرآن و سنت مبتنی نشده است حق ندارد در سایر حوزه ها به تحقیق و پژوهش بپردازد. (البته منظور فرهنگ عام قرآن و سنت است، نه توجه و حساسیت نسبت به موضوعی خاص مانند مدیریت یا اقتصاد و یا حکومت). در چنین صورتی، محقق براساس عقل، که همان حجت باطنی است، می تواند در هر زمینه ای به تحقیق بپردازد. در آن صورت، می تواند حتی به سخن کافر نیز گوش فرا دهد; زیرا کافر نیز از عنصر عقلی که خدا در وجود او قرار داده، بهره مند ست حضرت علی علیه السلام می فرماید: "الحکمة ضالة المؤمن"(نهج البلاغه: جعفرشهیدی، ش 79،ص 373) بر این اساس فرموده اند: "خذ الحکمة و لو من اهل النفاق"(همان) یکی از انتقادهای جدی و اساسی نسبت به روشهای پژوهشی این است که کار بنیادهای تحفیقاتی و مطالعات تطبیقی مبتنی بر قرآن و روایات نیست و محققان این مجموعه ها معمولا آگاهیهای لازم درباره مجموع فرهنگ قرآن و سنت را ندارند تا با قاطعیت در برابر فرهنگ غربی از ارزشهای اسلامی دفاع کنند. اگر بخواهیم سیاست مطالعات تطبیقی را بنیان بگذاریم باید پیش از بررسی اندیشه های بشری در هر حوزه و اخذ نکات مثبت آنها، افکار محقفانمان باید بر اساس ارزشهای قرآن و سنت شکل بگیرد. ولی متاسفانه هنوز این سیاست گذاری در مؤسساتی که در آنها مطالعات تطبیقی انجام می گیرد اعمال نشده است.

حجة الاسلام محمدی عراقی:

در این زمینه باید به نکته ای توجه داشت و آن خطری است که جامعه را تهدید می کند وآن خطر سطحی گرایی است. در تجربه فلسفی، که به آن اشاره شد، یکی از بزرگترین ضربه هایی که بر تفکر اسلامی وارد شده قشرگرایی است. تفکر اخباریان بر این اصل مبتنی بود. نقطه انحراف آنها نیزاز همین جا شروع شد که فقط متن قرآن و حدیث را مورد نظر قرار می دادند و سایر چیزها را رد می کردند. در نتیجه همین طرز تفکر بود که به سقوط و انحطاط کشیده شدند و اگر وحید بهبهانی نبود و اصول را زنده نمی کرد همه علوم اسلامی سقوط می کرد.

در کنار این خطر، البته آن خطر هم وجود دارد که ما اندیشه های دیگران را اخذ کنیم و آنها را با اندک تغییر ظاهری، اسلامی جلوه دهیم. لذا، باید مراقب باشیم که گرفتار این دو خطر نشویم.

دکتر حسینی تاش:

ما باید سیاست کاری خود را از قبل مشخص کرده باشیم و با پیش بینی این خطرات، چاره ای بیندیشیم که در این دامها نیفتیم.

حجة الاسلام محمدی عراقی:

نکته ای را لازم می دانم تذکر دهم و آن این است که مدیریت یک روش خاص ندارد. تمام روشهایی که در علوم انسانی به کار می رود در مدیریت هم به کار می رود. به عنوان مثال، برنامه تحقیقاتی قرآن و حدیث روش خاص خود را دارد و برنامه تحقیقاتی بررسی مدیریت در اسلام نیز روش خاص خود را. هرکدام روش خاص خود را دارند.

معرفت: ویژگیهای بارز و برجسته ساختار مدیریتی و مدیران ارشد کشور ما چیست؟

حجة الاسلام محمدی عراقی:

یکی از دلایلی که بعضی از متفکران و نظریه پردازان غربی، از جمله کوپر، با هر نوع انقلابی در جامعه مخالفت می کنند و آن را بر خلاف مصالح جامعه می دانند مساله "بحران مدیریت" است; یعنی در هر جامعه ای که انقلابی به وقوع بپیوندد اگر آن انقلاب به پیروزی نرسد که ضایعاتش مشخص است ولی اگر پیروز شود یکی از معضلاتی که با آن روبه رو می شود بحران مدیریت است. طبق این نظر، تغییر رژیم به منزله تغییر ارزشها و تغییر نظامهای جامعه است و این مساله فرار مغزها و مدیران ارشد یا کنار گذاشتن آنها را به دنبال دارد. بدین صورت، جامعه با مشکلی مواجه می شود که آن را " بحران مدیریت" می گویند. لذا، همیشه اصلاح (reform) را بر انقلاب ترجیح می دهند. این مساله از حیث نظری جای بحث دارد و باید ببینیم که در چه شرایطی جامعه هیچ راه دیگری جز انقلاب ندارد.

یکی از تجربه های موفق در انقلاب ما، تجربه مدیریت پس از پیروزی انقلاب اسلامی است که نه تنها جامعه ما در این زمینه دچار بحران نشد، بلکه علی رغم توطئه های دشمنان در خارج و داخل کشور، جامعه اسلامی دچار هیچ بحرانی نشد. به عنوان مثال، فاجعه هفتم تیر بسیار حساب شده طراحی گردیده بود و یکی از اهداف دشمنان همین بود که جامعه ما را با بحران مدیریت مواجه کنند. تصور آنها این بود که با ترور مسؤولان بلندپایه نظام، دولت، قوه قضاییه و قوه مقننه بدون مدیر می مانند و انقلاب ما شکست می خورد. اما این اتفاق نیفتاد و جامعه ما توانست به خوبی راه خود را انتخاب کند. مهمترین دلیل این مطلب وجود امام راحل رحمه الله بود، گرچه ایشان خود فرمودند که اگر خمینی هم نباشد ملت راه خود را ادامه می دهد و وافعیت هم این است که امام رحمه الله مردم را به گونه ای آگاه کرده بودند که در هر شرایطی راه خود را ادامه می داد. نباید فراموش کرد که این نقش اساسی و تعیین کننده امام امت رحمه الله در جامعه بود که کشتی انقلاب را در دریای متلاطم وقایع به آرامی هدایت می کرد. این نیز از درایت والای ایشان در دبریت سرچشمه می گرفت. در دوران جنگ تحمیلی، این مطلب بر همه آشکار گشت. انتخاب نظام، انتخابات ریاست جمهوری، مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان، همه از تدابیر حکیمانه و مدیریت قاطع ایشان حکایت داشت.

از این که بگذریم، دو عامل مهم دیگر نیز در این زمینه نقش داشت:

اول، فرهنگ ناب اسلام، که امام رحمه الله با الهام گرفتن از قرآن وسیره پیامبر وائمه معصومین علیهم السلام، بخصوص فرهنگ عاشورا و مطرح کردن مساله لزوم عمل به وظیفه و نداشتن انتظار رسیدن به نتیجه، فرهنگ ایثار، شهادت، و مانند آن، توانستند نقش مدیریتی خود را به بهترین شکل انجام دهند. بنابراین، آرمانها و فرهنگ اسلام و تشیع نقش مهمی در این زمینه داشت.

دوم، مردم با روحیه آماده و ایثارگرانه ای که در آنها به وجودآمده بود- که حتی درتوصیف آنها، امام امت رحمه الله فرمودند: « مردم ما از مردم زمان رسول الله صلی الله علیه وآله بهترند- توانستند تلاشهای دشمنان را درکشاندن کشور به بحران خنثی کنند. لذا، هرجا حضور مردم در صحنه لازم بود به شکلی یکپارچه حاضر گشتند.

در این زمینه، نقش شاگردانی را هم که امام رحمه الله از بین همین مردم تربیت کرده بودند نمی توان از نقش مردم جدا دانست. آنها توانایی و لیاقت خود را از نظر علمی و اجرایی در مقاطع حساس به نمایش گذاردند. خوشبختانه کار تربیتی پنجاه ساله ایشان در حوزه های علمیه استعدادهای نابی چون شهید بهشتی، شهید مطهری، شهید باهنررحمهم الله و امثال آنها را درخشان ساخته بود. این نقش تربیتی امام رحمه الله نیز از اهمیت والایی برخوردار بود و همینها بودند که توانستند انقلاب را در لحظه های بحرانی از سقوط حتمی برهانند و اکنون نیز تعدادی دیگر از شاگردان ایشان، از جمله مقام معظم رهبری و ریاست محترم جمهوری این مهم را بر عهده گرفته اند. امید دشمن این بود که دست کم، پس از امام رحمه الله بتواند در جامعه ما نفوذ کند. اما این پرورش یافتگان مکتب ایشان بودند که امید دشمن را به یاس مبدل کردند.

معرفت: یکی از امتیازهای بارز ساختار مدیریتی کشور ما نسبت به مدیریت غربی هدف دار بودن آن است. لطفا در این زمینه توضیح دهید.

حجة الاسلام محمدی عراقی:

امتیازات مدیریت دینی و اسلامی بر شیوه های مکتبهای دیگر مدیریت بسیار است; در هدف دار بودن اولویتها، سیاست گذاریها و حتی روشها این تفاوت و این امتیازها مشهود است. به طورکلی، مدیریتی که به یک سلسله ارزشها پای بند باشد با مدیریتی که به آنها پای بندی ندارد یا به ضد آنها پای بند باشد متفاوت است. این مطلب به ریشه های فکری و مسائل بنیادینی که به طور کلی، علوم انسانی بر آنها استوار است، باز می گردد که تحت عنوان اصول موضوعه یا پیش فرضها از آن یاد می کنیم. اینکه ما انسان را موجودی یک بعدی، خواه مادی و خواه معنوی، بدانیم این مطلب در تمام برنامه ریزیها، هدف گذاریها، خط مشی ها و نتایجی که بر آنها مترتب می شود اثر می گذارد.

اگر ما اصلیترین انگیزه را در وجود انسان سودگرایی یا آرمان گرایی بدانیم در نظریه هایی که در زمینه انگیزه ارائه می کنیم تاثیر می گذارد و در بین هدفهایی که درنظر است، تعارض به وجود می آورد; زیرا به اصطلاح، این جهان محل تعارض است; اولا، باید انتخاب کرد و ثانیا، آنکه مهمتر است این که گاهی انتخاب بین خوب وبد نیست، بلکه باید از بین بد و بدتر یکی را انتخاب کرد. در اینجا، معیارها و هدف گذاریها تفاوتها را نشان می دهند مثلا، اگر هدف ما فقط رشد اقتصادی باشد سعی می کنیم به این رشد برسیم، هر چند به قیمت نابودی قشر عظیمی از مردم تمام شود; چون معتقدیم که این یک تنازع و رقابت است که باید در آن به یکی از این دو هدف رسید: یا رشد اقتصادی و نابودی عده فراوانی از مردم یا دست شستن از رشد اقتصادی و زندگی طبیعی مردم. اما در یک نظام ارزشی، هرگز چنین کاری مجاز نیست; زیرا دراین نظام عدل یکی از اصول است و رشد به صورت عادلانه و برای تمام مردم تجویز می شود، نه رشد یک بعدی که به قیمت قربانی کردن عده ای از مردم باشد.

به عنوان مثال، امروزه در کشورهای به اصطلاح پیشرفته، رشد صنعتی همراه با افت اخلاقی و معنوی است; به هر مقداری که زندگی ماشینی و رشد صنعتی پیشرفت می کند جرم و جنایت نیز افزایش می یابد. این مساله به دلیل اولویت دادن به رشد صنعتی است، هر چند به قیمت افول فرهنگ و اخلاق در جامعه باشد.

معرفت: ساختار مدبریتی کشور ما، بخصوص مدیران اجرایی،اکنون باچه مشکلاتی مواجه است؟ آیا این مشکلات از مرحله عمل و اجرا نشات گرفته یا مشکلاتی نظری است آیا سطحی هستند و به راحتی برطرف می شوند یا به تشکل و برنامه ریزی و مطالعات تطبیقی نیازمندند؟

حجة الاسلام محمدی عراقی:

واقع این است که در کشور ما مشکل وجود دارد; اما آنچه مهم است این که در نظام مدیریتی کشور، بحران نداشته ایم و نداریم. دشمنان ما مدیریت روحانیت را قبول نداشتند و حتی از پیش از انقلاب می گفتند که مبارزه محتاج یک علم است، اسلام علم مبارزه ندارد و روحانیت نیز نمی تواند رهبری این مبارزه را بر عهده بگیرد. اما بحمدالله،باپیروزی انقلاب، این اندیشه شکست خورد و درمقابل همه گروههایی که ادعای داشتن علم مبارزه می کردند و مدعی بودند که از طریق مسلحانه و حزبی باید مبارزه کرد، امام امت رحمه الله با عقیده خاص خود، مبارزه مردمی مبتنی بر اعتقاد اسلامی را به عنوان تنها راه توصیه کردند و انقلاب را به پیروزی رساندند.

با پیروزی انقلاب، دشمنان گفتند که اسلام و روحانیت برای تخریب قدرت دارند اما قدرت سازندگی ندارند. این سخن را هم غربیها و هم روشنفکران مطرح می کردند. اما تجربه های انقلاب نشان داد که توانایی نیروهای مؤمن و انقلابی برای حفظ مواضع انقلاب وهدایت جامعه بیش از جریانهای غیردینی و غیرانقلابی است. اما مشکلاتی که از سوی دشمنان بر کشور ما تحمیل شد، اعم از تحریم اقتصادی، ترورها، مساله کردستان، جنگ تحمیلی، از بین رفتن منابع طبیعی و اقتصادی کشور و مسائلی دیگر، به حدی فراوان و بزرگ بودند که برای برخورد با آنها به نخبگی خاصی در مدیریت نیاز داشت که تجربه نشان داد در این موارد هم ایمان و اعتقاد می تواند تا حد زیادی کمبود تجربه و تخصص را پرکند. لذا، نیروهای مؤمن و انقلابی توانستند به سرعت استعدادهای خود را به فعلیت برسانند و با بهره گیری ازاین استعدادها مدیران لایقی روی کار آمدند.

بله ما قبول داریم که مشکلات هست; یعنی آن مدیریت مطلوب، که با حداقل ضایعات بتواند حداکثر بهره را به جامعه ما بدهد، باید اعتراف کرد که با آن وضعیت مطلوب فاصله داریم. البته بخشی از اینها به فرهنگ سازی جامعه بر می گردد. آن پیامهایی که مقام معظم رهبری در طول دو سال اخیر روی آن تکیه کرده اند همه رهنمودهای مدیریتی است، حال مدیریتهای کلان یا مدیریتهای خرد، در سطح جامعه، یا در سطح سازمان. مساله انضباط اجتماعی، وجدان کاری، مساله به اصطلاح صرفه جویی و... در پیامهای مقام معظم رهبری اشاره ای است به آن ضعفها و نقصهایی که در نظام اداری کشور، ما با آن مواجه هستیم و چون نظام کشورمان یک نظام مردمی است، موفقیت مدیران تا حد زیادی در گرو فرهنگ عمومی جامعه است یعنی ما در بعضی از موارد نیاز به فرهنگ سازی داریم; آن زندگی کاذب رفاه شهری در بخش عظیمی از جامعه ما براثر فرهنگ غلط در رژیم گذشته رسوخ کرده است. اینجاست که مسؤولیت مدیران و دستگاههای فرهنگ ساز کشور بسیار سنگین می شود. اگر رژیم ما مثلا یک رژیم دیکتاتوری بود ما این مشکلات رانداشتیم. این نوع رژیم با برخوردی خشن و دیکتاتورمآبانه خیلی از مسائل را حل می کند. در صورتی که ما باید پابه پای مردم پیش برویم. ما اگر در کارخانه یا اداره ای مشکل وجدان کاری داریم با آن دو گونه می توان برخورد کرد: با نظام خشن و بسته، با نظام باز فرهنگی و قانونمند. طبعا روش دوم مشکل تر است ولی با توجه به نظام حکومتی و نظام ارزشی، ما باید شیوه دوم را که شیوه ای است مشکل تر انتخاب کنیم و نه شیوه آسان تر را.

معرفت: از حضور اساتید ارجمند در این گفتگو صمیمانه سپاسگزاریم.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان