ماهان شبکه ایرانیان

تنبیه در مدیریت اسلامی

پیش از شروع بحث درباره قدرت در منابع اسلامی، اشاره به چند نکته لازم است:.

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4

مقدمه

پیش از شروع بحث درباره قدرت در منابع اسلامی، اشاره به چند نکته لازم است:.

اول آن که اگر رهبری را به تاثیر و نفوذ در دیگران تعریف کنیم بنابراین، رهبر کسی است که بر دیگران نفود داشته و بر آنان تاثیرمی گذارد.

اینکه رهبران برای نفوذ در دیگران از چه ابزاری استفاده می کنند؟

گفته می شود آنچه که امکان نفوذ در دیگران را برای یک رهبر فراهم می کند برخورداری وی از «قدرت » است.

امروزه دو بحث رهبری و قدرت از مباحث مهم مدیریت و سازمان محسوب می گردد.

برای قدرت انواع مختلفی از قبیل:تنبیه، پاداش، تخصص، منتسب(الگویی)، رابطه و... شمرده شده است.

آنچه که در پی می آید بررسی کاربرد قدرت تنبیه در قرآن و مدیریت اسلامی است.

دوم آن که گفته می شود قدرت یک توانایی بالقوه است یعنی: لازم نیست که در زمان وقوع کار، به صورت بالفعل وجود داشته باشد تا بتوانیم بگوییم «الف » بر «ب » قدرت و نفوذ دارد، بلکه وجود بالقوه آن کافی است.

نکته دیگر این که در تاثیر قدرت، آنچه مهم است تصور قدرت است، نه خود قدرت; یعنی: اگر «الف » قدرتی داشته باشد اما «ب » نسبت به این مساله آگاه نباشد، این قدرت در رابطه بین «الف » و «ب »تاثیری نخواهد داشت.

بنابراین، در یک رابطه، تصور قدرت از خود قدرت مهم تر است.

باتوجه به این دو نکته، می توان نتیجه گرفت که اگر در منابع اسلامی،وعده عذاب جهنم یا بهشت و نعمت های آن مطرح شده برای ایجاد تصویرقدرت و بیان وجود بالقوه توانایی نسبت به تنبیه و پاداش است.

این سخن در مورد دو قدرت دیگر مورد بحث یعنی: قدرت تخصص و قدرت منتسب نیز صادق است.

بر همین اساس، آیاتی که در آن ها وعید نسبت به جهنم یا وعده نسبت به بهشت مطرح گردیده به این بحث مربوط است.

همچنین این مساله قابل توجه است که اگر در قرآن و منابع اسلامی،سرگذشت امت های گذشته و نعمت هایی که به ایشان داده شده و یا بلاها ومصیبت هایی که دامنگیر آنان شده بیان گردیده تنها برای داستان سرایی و خبردادن از سرگذشت آنان نیست، بلکه به آن دلیل است که مخاطبان قرآن از سرگذشت آن ها عبرت بگیرند; یعنی: نقل این داستان ها وسرگذشت ها برای تقویت تصویر قدرت الهی و بیان وجود این توانایی نزدخداوند است. در خود قرآن نیز آیاتی جود دارد که صریحا دلالت می کندنقل این داستان ها برای عبرت وتذکر امت اسلامی و همه افرادی است که پس از زمان پیامبر اکرم(ص) می آیند.

برای نمونه، به چند آیه اشاره می شود.

«و قوم نوح لما کذبوا الرسل اغرقناهم و جعلناهم للناس آیه واعتدنا للظالمین عذابا الیما و عادا و ثمود و اصحاب الرس و قرونابین ذلک کثیرا» (فرقان:37 38); (1) «فجعلنا هم سلفا و مثلاللاخرین » (زخرف:56); (2) «افلم یسیروا فی الارض فینظروا کیف کان عاقبه الذین من قبلهم دمر الله علیهم و للکافرین امثالها»(محمد:

1); (3) موارد متعدد دیگری وجود دارد که به روشنی دلالت می کنند نقل سرگذشت امت های گذشته صرفا برای اطلاع ما نیست، بلکه برای تاثیرگذاری در ماست که با عبرت گرفتن از عاقبت نافرجام آنان،عملکرد خود را تصحیح کنیم. علاوه بر این، تکرار مطالب قطعا با دادن اطلاعات سازگار نیست; زیرا اگر هدف، صرفا دادن اطلاعات بود همین که یک بار می فرمود خدا عذاب دارد، جهنم دارد، آتش دارد، ... کاراطلاع رسانی انجام شده بود. اما از این که ده ها بار این مطلب راتکرار می کند، معلوم می شود که هدف، صرف دادن اطلاعات نیست، بلکه ساختن تصویری قوی و پایدار از قدرت تنبیه است که مبتنی بر ترس ازتنبیه خداوند و آتش و عذاب می باشد. همچنین می بینیم مثلا، داستان قوم عاد، ثمود، لوط، نوح، فرعون و غیر آن ها چندین بار در قرآن آمده و تنبیه و عذابی که در اثر نافرمانی، شامل حال آنان گردیده نقل می شود. اگر هدف فقط دادن اطلاعات بود، یک بار که مثلا، داستان قوم نوح و غرق شدن و هلاکت آنان را بازگو می کرد کافی بود و تکرار نه تنها با اطلاع رسانی سازگار نیست، بلکه خلاف آن و خلاف مقتضای حکمت است; چون اخبار به خبری که قبلا آن داده شده کاری لغو و بیهوده است. بنابراین، باید علاوه بر دادن اطلاعات، نکته دیگری نیز در کارباشد تا تکرار را توجیه کند.

البته تکرار، اختصاص به موارد عذاب و جهنم و نقل تنبیه امت های گذشته ندارد، بلکه در مورد پاداش نیکوکاران و کسانی که رفتارمطلوب داشته باشند نیز مساله به همین صورت است که بارها ذکر کرده است که نیکوکاران پاداش اعمال نیک و عملکرد مطلوب خود را به شکل های گوناگون دریافت خواهند کرد.

اگر دادن اطلاعات هدف بود، یک بار که می فرمود بهشت و نعمت های بهشتی پاداش نیکوکاران است، این هدف تامین می شد، اما تکرار این مطلب روشن می کند که ساختن تصویری مؤثر از قدرت پاداش در نظر بوده است.

درباره قدرت تخصص هم مثلا، این که خدا خالق آسمان ها و زمین است (وکسی که از این توانایی برخوردار باشد شایسته عبادت و پرستش است،نه بت هایی که توانایی انجام هیچ کاری را ندارند) آیات متعددی تکرار شده است.

اگر فقط دادن اطلاعات موردنظر بود این همه تکرار لازم نبود.

دلیل دیگر برای اثبات این مدعا آن که خود قرآن در وصف انبیای الهی:

می فرماید: آن ها مبشر (بشارت دهنده) و منذر (بیم دهنده) هستند، نه این که فقط مخبر باشند.

تبشیر و انذار، که به تعبیر قرآن کار انبیاست، دقیقا بر قدرت پاداش و تنبیه (دو ابزار پرنفوذ مدیریتی) منطبق می شوند.

اگر کار پیامبران: تنها اخبار بود شاید جایی برای این توهم وجودمی داشت که رسالت این آیات، تنها دادن اطلاعات است.

البته قراین و شواهد دیگری نیز می توان دراین زمینه ذکر کرد.

در هر صورت، این که کسی بگوید این آیات فقط برای دادن اطلاعات است،قطعا سخن باطلی است.

همچنین از سوی دیگر، به طور قطع، می توان ادعا کرد که دست کم یکی ازاهدافی که از طرح این آیات مد نظر بوده تصویرسازی قدرت و استفاده از قدرت به عنوان مجرایی برای نفوذ در افراد است.

نکته دیگری که باید پیش از ورود به بحث «قدرت در منابع اسلامی »تذکر داد و توجه به آن لازم است این که برخی از گزاره هایی که ذکرخواهد شد مربوط به اصل هر یک از این قدرت های چهارگانه و برخی دیگرمربوط به نحوه استفاده از آن ها می باشد.

گزاره های مربوط به قدرت تنبیه در قرآن

وگاهی نیز با عنوان Punishment Power تعبیر می شود که در فارسی باعبارات گوناگونی همچون «قدرت تنبیه »، «قدرت زور»، «قدرت قهریه » و «قدرت اجبار» ترجمه می شود.

این قدرت بر ترس متکی است و واکنش شخص در برابر این قدرت، از ترس پیامدهای منفی حاصل از مطیع نبودن شخص است.

قدرت قهریه به کاربرد و یا ترس از کاربرد تحریم های جسمانی مانندآزاررساندن، نقص عضو، کشتن، یا اداره کردن از طریق تحمیل نیازهای جسمانی و ایمنی اولیه متکی است.

در سطح سازمانی، تا زمانی «الف » بر «ب » قدرت قهریه دارد که بتواند او را اخراج یا معلق کند و یا او را تنزل مقام دهد، با این فرض که «ب » برای کارش ارزش قایل است.

(4) به عبارت دیگر، قدرت اجبار زمانی پدید می آید که شخص ازتوانایی تنبیه و یا وارد آوردن لطمه جسمانی یا روانی به شخص دیگربرخوردار باشد.

به عنوان مثال، بعضی از مدیران، کارکنان خود را در حضور دیگران سرزنش می کنند، کوشش های آنان را کوچک می شمارند و آن ها را تحقیرمی کنند. قدرت اجباری که مدیر می تواند بر آن ها اعمال کند با میزان کوشش آن ها برای پرهیز از این مجازات ها تناسب دارد.

بدیهی است هر قدر مجازاتی که شخص می تواند در مورد دیگران اعمال کند شدیدتر باشد، قدرت اجبار او بیش تر خواهد بود.

امروزه استفاده از تنبیه بدنی چندان متداول نیست.

اما در عین حال، هنوز هم این نوع قدرت کم و بیش در محیطهایی مانندکارخانه ها، باراندازها، زندان ها، کشتی های باربری و تیم های ورزشی کاربرد دارد.

به هرحال، ممکن است شناخت شکل های خاصی از قدرت قهریه نیازمند دقت نظر خاصی باشد.

به عنوان مثال، ممکن است بخشی از یک سازمان به عنوان محلی برای استراحت کسانی که آینده ای در سازمان برای خود قایل نیستند شهرت پیدا کند.

تهدید کارکنان برای انتقال به آن بخش یا جا به جایی ناخوشایندمی تواند نوعی استفاده از قدرت اجبار باشد. (5) پس از این مقدمه کوتاه، برخی از گزاره هایی طرح می شود که درباره کاربرد قدرت تنبیه و یا نحوه تنبیه کردن از قرآن استفاده می شود:

1 «قدرت تنبیه به عنوان یکی از مجاری نفوذ در افراد کاربرددارد

موارد فراوانی در قرآن وجود دارد که از تنبیه برای نفوذدر افراد استفاده شده است که همگی آن ها مستنداتی برای این گزاره محسوب می شوند. برای نمونه، به برخی از این موارد اشاره می شود:.

الف «و لقد اهلکنا القرون من قبلکم لما ظلموا و جائتهم رسلهم بالبینات و ما کانوا لیومنوا کذلک نجزی القوم المجرمین.

» (یونس:13); (6) در این آیه، خداوند کسانی را که در مقابل دلایل روشن و آشکاری که از جانب پیامبر(ص) ارائه می شود تسلیم نمی گردند وایمان نمی آورند (ایمان آوردن، رفتار مطلوب است) تهدید می کند و به آنان گوشزد می کند که توسط مدیریت تنبیه خواهند شد و با این روش،سعی می کند آن ها را به انجام دادن رفتار مطلوب وادار کند.

ب «والذین ینقضون عهدالله من بعد میثاقه و یقطعون ما امرالله به ان یوصل و یفسدون فی الارض اولئک لهم اللعنه و لهم سوء الدار»(رعد: 25); (7) در این آیه، از قدرت تنبیه استفاده شده و معنای آیه با دید مدیریتی آن است که افراد باید در مقابل تعهداتی که به سازمان دارند احساس مسوولیت کنند و آن را رعایت نمایند و رفتارخود را مطابق دستورات مدیریت و سازمان منظم سازند و کسانی را که رفتاری غیر از این داشته باشند تهدید می کند که دچار لعنت و عاقبتی بدفرجام خواهند شد.

ج «من یشاقق الله و رسوله فان الله شدید العقاب » (انفال:

13); (8) در این آیه نیز برای آن که افراد را از مخالفت با خدا ورسول باز دارد، به تهدید متوسل می شود.

از نظرگاه مدیریتی، مساله به این صورت است که برای دورکردن افراداز مخالفت با مدیریت و خارج شدن از حیطه رفتار مطلوب سازمانی و روی آوردن به اطاعت از قوانین و مقررات، از قدرت تنبیه استفاده می کند.

د «لقد ارسلنا نوحا الی قومه فقال یا قوم اعبدوا الله ما لکم من اله غیره انی اخاف علیکم عذاب یوم عظیم » (اعراف:59); (9) حضرت نوح(ع) در حکم یک مدیر است که اهدافی را دنبال می کند و برای رسیدن به این اهداف، اقداماتی را انجام می دهد و روش هایی را به کارمی گیرد. در این جا، پس از آن که قومش را به عبادت و پرستش خدای واحدفرمان می دهد، برای آن که سخنش در آنان نفوذ و تاثیر داشته باشدآن ها را می ترساند تا بلکه در اثر ترس از عذاب الهی، دست از رفتارغلطشان بردارند و قدم در راه درست بنهند.

البته این فقط روش حضرت نوح (ع) نیست، بلکه همه پیامبران علیهم السلام این روش را به کار می برده اند.

ه «و الی مدین اخاهم شعیبا قال یا قوم اعبدوا الله ما لکم من اله غیره و لا تنقصوا المکیال والمیزان انی اریکم بخیر و انی اخاف علیکم عذاب یوم محیط » (هود: 84); (10) روش کار حضرت شعیب(ع) هم شبیه حضرت نوح(ع) است; به این صورت که پس از امر به پرستش خدای یگانه (بیان رفتار مطلوب مدیریت و سازمان) و نهی از کم فروشی،اهرمی را که برای گرفتن اطاعت آنان استفاده می کند تهدید و ترساندن آن ها از عذاب و تنبیه الهی است.

و «کذبت عاد المرسلین اذ قال لهم اخوهم هود الا تتقون انی لکم رسول امین فاتقوالله و اطیعون » (شعراء:126123); (11) حضرت هود(ع) نیز برای دعوت قومش آن ها را از خدا می ترساند و می فرمود: ازخدا بترسید و مرا اطاعت کنید.

کاملا روشن است که روش به کار رفته، اطاعت و پیروی بر اساس ترس ازخدا و عذاب و تنبیه اوست.

ز در سوره اعراف، کاربرد این روش را به روشنی و در سطحی بسیارعمومی بیان می کند: «و ما ارسلنا فی قریه من نبی الا اخذنا اهلهابالباءساء و الضراء لعلهم یضرعون » (اعراف:94); (12) همان گونه که مشاهده می شود، اصولا این یک روش کلی است که برای همه اقوام وجمعیت ها استفاده شده; یعنی: برای این که دست از رفتار نامطلوب بردارند و با مدیریت و سازمان همراه شوند و عملکرد خود را تصحیح نمایند، یک روش کلی در مدیریت الهی این است که محرومیت هایی برای افراد ایجاد کند و آن ها را در رنج و محنت بیندازد.

امیرالمؤمنین(ع) نیز بر استفاده از قدرت زور تاکید می ورزد; آنجاکه می فرماید: «و لعمری ما علی من قتال من خالف الحق و خابط الغی من ادهان ولا ایهان » (13)

حضرت می فرماید: کسی که غیر از زبان زور وشمشیر، او را به راه نیاورد، بدون هیچ ملاحظه و سستی در مورد او،از قدرت قهریه استفاده خواهم کرد.

معنای این سخن با دید مدیریتی این است که اگر لازم باشد برای ایجادرفتار مطلوب در بعضی کارکنان به زور و اجبار متوسل شوم، بدون شک،از این روش استفاده می کنم و به این وسیله، آنان را وادار به همراهی با مدیریت و سازمان و ارائه عملکرد مطلوب خواهم کرد.

در جای دیگری می فرماید: «و لا قودن الظالم بخزامته حتی اورده منهل الحق و ان کان کارها.

» (14) در این جا هم می بینیم که حضرت به استفاده از روش زور و قدرت قهریه اشاره می کند، این سخن ایشان نسبت به سخن قبلی روشن تر است;چون نمی فرماید ستم کار را می کشم و نابود می کنم تا کسی بگوید: بدین ترتیب، دیگر کسی باقی نمی ماند که بخواهیم او را وادار به رفتارمطلوب نماییم، بلکه می فرماید:با استفاده از قدرت، کاری می کنم که او را به آبخور حق وارد کنم; یعنی: وادار به تسلیم در برابر حق وهمراهی با اهداف مدیریت و سازمان و انجام رفتار مطلوب نمایم.

2 «باید چنان تصویری از قدرت تنبیه در سازمان ایجاد گردد که افراد بدانند هیچ گونه تبعیضی در این زمینه وجود ندارد

دومین محوری که در زمینه استفاده از قدرت تنبیه، در آیات قرآن جلب توجه می نماید استنثاناپذیری در اجرا و استفاده از آن است.

به عبارت دیگر، بین افراد هیچ تبعیضی وجود ندارد و هرکس در هر رده و مقامی که باشد، در صورت لزوم، در حیطه قوانین و مقررات مربوط به حوزه کاری خود، مشمول استفاده از این روش خواهد گردید. به مستنداتی درباره این گزاره توجه کنید:

الف «و قلنا یا آدم اسکن انت و زوجک الجنه و کلا منها رغدا حیث شئتما ولا تقربا هذه الشجره فتکونا من الظالمین فازلهما الشیطان عنها فاخرجهما مما کانا فیه و قلنا اهبطوا بعضکم لبعض عدو و لکم فی الارض مستقر و متاع الی حین.» (بقره: 3635); (15) اگر دستگاه و تشکیلات خلقت را، به ویژه در دایره خدا و انسان وپیامبران:، به مثابه یک سازمان فرض کنیم، حضرت آدم ع به لحاظ این که پیامبر الهی است، در رده های بسیار بالای سازمانی قرار می گیرد ورفتار مورد نظر مدیریت عالی (خداوند) این بود که به شجره ممنوعه نزدیک نشود و از آن نخورد و وقتی در صحنه عمل، عملکرد مطلوبی ازخود نشان نداد توسط مدیر عالی تنبیه شد تا درسی برای او باشد وبراساس روایات، سال های متمادی (حداقل چهل سال) در روی زمین سرگردان بود و گریه می کرد تا خداوند توبه اش را پذیرفت. این نشان دهنده تنبیه سخت حضرت آدم(ع) است. این روش، باعث شد که حضرت آدم ع از آن به بعد بیش تر مواظب رفتار خود باشد و عملکردش را بهبودببخشد. همان گونه که توضیح داده شد، هدف از نقل سرگذشت حضرت آدم(ع)(آن هم نه در یک جا، بلکه در چند جای قرآن) و امثال او آن است که تصویری قوی، پایدار و مؤثر از قدرت تنبیه برای امت اسلامی ایجادکند تا با ملاحظه این گونه برخوردها، مراقب رفتار خود باشند وبدانند در صورتی که از دستورات و مقررات سازمان تخلف کنند، باآن ها برخورد خواهد شد.

ب «فالتقمه الحوت و هو ملیم فلولا انه کان من المسبحین للبث فی بطنه الی یوم یبعثون. » (صافات: 142 144); (16) این آیات درباره حضرت یونس ع است که دراثر خطایی (17) که از او سرزد، خداوند او را در شکم ماهی زندانی کرد. این آیات تاکید می کندکه اگر او با توبه و استغفار به جبران عملکرد نامطلوب خود اقدام نمی کرد تا قیامت در اعماق آب ها و در جای نمناک و تاریکی چون شکم ماهی باقی می ماند و بیش از این تنبیه می شد. بر اساس مقدمه ای که قبلا بیان گردید، دست کم یکی از اهداف این داستان، تصویر قدرت تنبیه برای مخاطبان قرآن است. مطالعه این داستان چنین القا می کند که درمدیریت الهی، تفاوتی بین پادشاه و گدا نیست و همه را با یک چشم می بینند و حتی صاحبان عالی ترین مقامات نیز در صورت تخلف، از تنبیه و جریمه سازمان و مدیریت در امان نخواهند بود.

خطای حضرت یونس ع این بود که وقتی آن حضرت پس از قریب سی سال تبلیغ در میان قومش نتیجه ای نگرفت و جز دو نفر کسی به ایشان ایمان نیاورد، نفرین کرد و قرار شد عذاب بر قومش نازل شود.

حضرت یونس ع با این تصور که دیگر وظیفه او تمام شده و در آن شهرکاری ندارد، از شهر خارج شد، به کنار دریا آمد و سوار کشتی شد، درحالی که سزاوار نبود پیش از آن که دستور خروج از شهر از جانب خداوندبه او داده شود بیرون برود.

در اثر همین خطای به ظاهر کوچک، مستحق آن شد که در اعماق اقیانوس، تا روز قیامت در شکم ماهی زندانی شود.

قرآن می فرماید: اگر به جبران خطا نمی پرداخت و بر خطای خود اصرارمی ورزید، این مجازات با قاطعیت هر چه تمام تر در مورد او اجرا می شدو این که او پیامبر خداست و مقام ارزشمندی دارد هیچ تاثیری درتخفیف مجازات او نداشت.

دقیقا در نتیجه اعمال چنین روشی در مورد برخی پیامبران: و تصورقدرت تنبیهی ایجاد شده از آن، حضرت لوطع مواظب عملکرد خود بود ومرتکب این خطا نگردید و با این که ملائکه مامور عذاب در خانه اوبود و چیزی نمانده بودند که عذاب نازل شود، اما حضرت لوطع همچنان منتظر فرمان الهی بود.

ج «فاصبر لحکم ربک و لا تکن کصاحب الحوت اذ نادی و هو مکظوم لولاان تدارکه نعمه من ربه لنبذ بالعراء و هو مذموم. »(قلم:489); (18) مخاطب این آیات پیامبر اکرم(ص) است.در توضیح و تفسیر این قبیل آیات، دو احتمال وجود دارد: یک احتمال این که حقیقتا مقصود اصلی خطاب، خود شخص پیامبر(ص) است. و دیگر این که این قبیل آیات از باب «به در می گویند تا دیوار بشنود» است که در ظاهر، پیامبر(ص) رامخاطب قرار می دهد، اما مقصود اصلی آن دیگران هستند.

هر یک از این دو احتمال که باشد موید این بحث است; زیرا اگر مقصوداصلی خطاب، خود پیامبر باشد روشن است و دیگران که در ارتباط بااین مدیر (خداوند) قرار می گیرند با مشاهده چنین برخوردی، این ذهنیت برایشان پیدا می شود که این تشکیلات حتی با شخصی مانند پیامبراکرم(ص)، که بالاترین و عالی ترین مقامات را نزد خداوند دارد، هیچ مسامحه و ملاحظه ای نشان نخواهد داد و در صورت تخلف از وظیفه، مثل حضرت یونس ع تنبیه خواهد شد.

به این ترتیب، تصویری که خداوند از قدرت تنبیه ایجاد کرده است بسیاری از افراد را تحت تاثیر قرار می دهد.

همچنین براساس احتمال دوم، نتیجه چنین می شود که خداوند می خواهد به دیگران بفرماید: مراقب باشید که حتی اگر بر فرض محال، شخصی مثل رسول خدا(ص) نیز مرتکب خطایی شود که حضرت یونس(ع) شد، همان مجازات درباره او نیز اعمال خواهد شد و هیچ گونه چشم پوشی و تبعیضی به دلیل موقعیت و مقام ممتاز درباره او وجود نخواهد داشت.

د «ولو تقول علینابعض الاقاویل لاخذنا منه بالیمین ثم لقطعنامنه الوتین فما منکم من احد عنه حاجزین »(الحاقه:4743) ; (19) این که می فرماید با دست راست او را می گیریم، کنایه از شدت و قاطعیت است; یعنی: اگر چنین خطایی از پیامبر(ص) سر بزند، ما بدون هیچ ملاحظه ای شدیدترین تنبیه ها را با قاطعیت تمام در مورد او اجرامی کنیم و رگ گردنش را قطع می کنیم. در این آیات نیز همان دواحتمالی که در آیه قبل گفته شد، وجود دارد و به روشنی، دلالت براستثناناپذیری اعمال تنبیه می کند. اگر ما به مجموعه خدا،پیامبران: و مردم به مثابه یک سازمان بنگریم، پیغمبر اکرم، حضرت محمد(ص)، پس از خداوند در عالی ترین جایگاه سازمانی قرار می گیرد.

این آیات می فرماید: همین شخص اگر در انجام ماموریت الهی و وظایف محوله اش، مرتکب خطایی شود و رفتاری خلاف دستورات و مقاصد مدیریت انجام دهد به شدت تنبیه می شود.

روشن است که دیگران وقتی چنین برخوردی را ببینند، تصویری غیرتبعیض آمیز از قدرت تنبیه در ذهنشان نقش خواهد بست که در رفتار وعملکرد آنان بی تاثیر نخواهد بود.

ه «ضرب الله مثلا للذین کفروا امراءه نوح و امراءه لوط کانتاتحت عبدین من عبادنا صالحین فخانتاهما فلم یغنیا عنهما من الله شیئا و قیل ادخلا النار مع الداخلین » (تحریم: 1); (20) چرا خداوند از میان همه کافران، زن دو پیامبر(ص) را مثل می زند وآن ها را به عنوان الگوی تنبیه شدگان معرفی می کند؟پاسخ آن است که برای آن که دیگران بدانند که در دستگاه مدیریت الهی، همه به یک چشم نگریسته می شوند و تبعیضی وجود ندارد، حتی اگر کسی همسر پیامبرباشد و قوانین و مقررات سازمان را رعایت نکند، هیچ اغماضی درباره اش وجود نخواهد داشت و از مدیریت در امان نخواهد بود.

دقیقا همین روش یعنی: اعمال تنبیه غیر تبعیض آمیز را در گفتار واعمال امیرالمؤمنین(ع) می بینیم; آن حضرت در نامه ای به یکی ازفرماندارانش که متهم به خیانت در بیت المال بود، می نویسد: «و الله لو ان الحسن و الحسین فعلا مثل الذی فعلت ما کانت لهما عندی هواده.

»; (21) حضرت این مطلب را با سوگند به خداوند تاکید می کند که درصورت مشاهده خلاف، تفاوتی بین حسن و حسین که نزدیک ترین افراد به او هستند و سایران وجود ندارد و با همه یکسان برخورد می شود; بدون ملاحظه این که فرد خاطی چه کسی است، تنبیه در مورد او اجرا می شود.

همچنین آن حضرت در نامه 43 به کارگزار دیگری، که او نیز متهم به خیانت در بیت المال بود، می فرماید: «اگر گزارش خیانت تو به بیت المال ثابت شود تو را زبون و خوار خواهم کرد و از نظر قدر ومرتبه نزد من سبک می گردی (22) امیرالمؤمنین ع با فرماندارش، که از نظر سلسله مراتب مدیریتی،جایگاه بالایی دارد، بسیار صریح و قاطع برخورد می کند و می بینیم که موقعیت سازمانی تفاوتی در حکم، ایجاد نمی نماید.

امثال این برخوردها سبب می شود تا تصویری که از قدرت تنبیه در ذهن کسانی که با آن حضرت کار می کنند نقش می بندد به این صورت باشد که برخورد تنبیهی مدیریت با همه افراد، یکسان و به دور از تبعیض است.

طلحه و زبیر، چه در زمان پیغمبر اکرم(ص) و چه در زمان سه خلیفه پیش از امیرالمؤمنین(ع) (ابوبکر، عمر و عثمان)، از شخصیت های مهم وممتاز جامعه اسلامی بودند و در جنگ های پیامبر(ص) و پیشرفت اسلام نقش مهمی داشتند. پس از پیامبر(ص) نیز از نظر سیاسی و اجتماعی ازشخصیت های مهم جامعه اسلامی آن روز به حساب می آمدند و نزد مردم احترام و اهمیت ویژه ای داشتند.

اما هنگامی که مخل نظم سازمانی و اجتماعی حکومت امیرالمؤمنین ع شدند، آن حضرت به شدت با آن ها برخورد کرد و تنبیهشان نمود تا آن جاکه به کشته شدن هر دو نفر منجر گردید.

در مورد عایشه نیز وضع به همین صورت است: عایشه همسر عالی ترین شخصیت سازمانی جهان اسلام یعنی:پیغمبر اکرم(ص) و به تعبیر قرآن،«ام المؤمنین » ( مادر مومنان) محسوب می شود.

از سوی دیگر، او دختر اولین خلیفه مسلمانان یعنی: ابوبکر است.

روشن است که چنین کسی نزد مردم از چه شخصیت و مقام ممتازی برخوردار است.

اما مردم به چشم خود می بینند که امیرالمؤمنین ع با عایشه ای که پرچم مخالفت در مقابل آن حضرت برافراشته چگونه برخورد می کند و بی هیچ ملاحظه ای، قاطعانه در مقابل او می ایستد و او را سرکوب می نماید.

معاویه نیز استانداری مقتدر بود که علاوه بر جایگاه بالای سازمانی،قدرت زیادی داشت.

ولی روش مدیریتی امیرالمؤمنین ع به گونه ای بود که در استفاده ازقدرت قهریه و تنبیه در مورد او کم ترین تردیدی به خود راه نمی داد.

نتیجه آن که وقتی افراد ببینند با عایشه، ام المؤمنین، یا استاندارحکومت اسلامی(معاویه) و شخصیت های ممتاز اجتماعی و سیاسی (طلحه وزبیر) این گونه برخورد می شود و مشمول سخت ترین و شدیدترین تنبیه هاواقع می شوند و هنگامی که مقررات سازمانی را نقض کنند قدرت قهریه در موردشان به کار گرفته می شود و هیچ تخفیفی به آنان نمی دهند،تصویری که از قدرت تنبیه در ذهن آنان ایجاد می شود قدرتی تنبیهی است که هیچ تبعیضی در آن وجود ندارد و پست و مقام، دوستی و نسبت با مدیر عالی و سایر امتیازات تاثیری در استفاده و اجرای آن نخواهد داشت.

3 -«قدرت تنبیه یگانه و اولین قدرتی نیست که برای نفوذ از آن استفاده می شود

با مراجعه به کتاب و سنت، معلوم می شود که پیش از استفاده از زورو اجبار، همیشه استدلال و منطق وجود دارد; بدین معنا که ابتدا سعی می شود با اقناع و متقاعدکردن از طریق منطق و موعظه، به رفتارمطلوب برسیم.

این حداقل کاری است که پیش از توسل به زور و اجبار انجام می شود.

در مواردی هم مشاهده می شود پیش از این که به استفاده از زور متوسل شویم، از قدرت منتسب و ابزار دیگری برای گرفتن رفتار مطلوب استفاده می گردد.

البته گاهی در یک زمان و نسبت به یک فرد و گروه، چند قدرت به طورهم زمان برای ایجاد نفوذ به کار گرفته شده است.

برای مستندشدن این مساله به موارد ذیل توجه کنید:الف داستان های اقوام گذشته مانند قوم عاد، ثمود، لوطع، نوح ع، فرعون و غیر آن هادر موارد متعددی از قرآن نقل شده است و با مطالعه آنها، می بینیم که درهمه موارد، پیش از این که توسل به زور مطرح شود، به استفاده ازابزارهای دیگر اشاره شده است; مثلا، در مورد قوم نوح(ع) در سوره اعراف می فرماید:«لقد ارسلنا نوحا الی قومه فقال یا قوم اعبدواالله ما لکم من اله غیره انی اخاف علیکم عذاب یوم عظیم قال الملامن قومه انا لنریک فی ضلال مبین قال یا قوم لیس بی ضلاله و لکنی رسول من رب العالمین ابلغکم رسالات ربی و انصح لکم و اعلم من الله ما لا تعلمون او عجبتم ان جائکم ذکر من ربکم علی رجل منکم لینذرکم ولتتقوا و لعلکم ترحمون فکذبوه فانجیناه والذین معه فی الفلک واغرقنا الذین کذبوا بآیاتنا انهم کانوا قوما عمین. » (اعراف 6459); (23) حضرت نوح(ع) ابتدا با منطق و استدلال با قوم خود سخن گفت و در کناراین بحث منطقی، قدرت تنبیه را نیز به تصویر کشید.

وقتی قوم او سخنش را نپذیرفتند و به رفتاری که مطلوب او بود،نرسیدند بلافاصله، آنان را تنبیه نکرد، بلکه پس از دو، سه مرحله استدلال منطقی، آن گاه که در نهایت، اطاعت نکردند، تنبیه شدند.

وضع درباره قوم هود(ع)، قوم ثمود، قوم لوط(ع)، و قوم حضرت شعیب(ع)نیزبه همین منوال بود.

در سوره شعرا می فرماید: «و ما اهلکنا من قریه الا لها منذرون ذکری و ما کنا ظالمین » (شعراء: 209208); (24) از این آیه استفاده می شود که اولا، پیش از توسل به زور، ازابزارهای دیگر استفاده شده است. ثانیا، توسل به زور به عنوان اولین وسیله رسیدن به اهداف، روشی ظالمانه است و در مدیریت اسلامی،چنین روشی مردود می باشد. آیات ذیل نیز به همین صورت، بازگو کننده چنین روشی است: قصص:59; یونس: 7371; هود:36 48; حجر: 58 75;زخرف:46 48; اسراء: 15; هود:8377; حجر: 8380; نمل: 45 51و هود:(ع)6 68.

در روش پیامبر اکرم(ص) نیز همین مساله مشاهده می شود:آن حضرت برای پیشبرد مقاصد خود، ابتدا متوسل به زور نمی شدند، بلکه اساسا روش ایشان بر ارشاد و تبلیغ و منطق استوار بود و به عنوان آخرین چاره،به زور توسل می جستند.

آیات اول سوره برائت که نسبت به مشرکان لحنی تند دارد و دستور به برخوردی قهری و جبری با آن ها می دهد در سال نهم هجرت، که اواخر عمرپیامبر اسلام(ص) است، نازل شده و تا پیش از این تاریخ، روش کلی برمدارا متکی بود.

البته بر حسب مورد، اگر فرد یا گروهی مانع تراشی می کرد و دست به توطئه می زد با او برخورد قهری می شد، اما اگر کسی توطئه نمی کردهمچنان روش استدلال و اقناع به کار می رفت.

امیرالمؤمنین(ع) در عهدنامه مالک اشتر می فرمایند: «فلا تقوین سلطانک بسفک دم حرام فان ذلک مما یضعفه و یوهنه بل یزیله وینقله (25) این فرمایش حضرت گواه بر آن است که استفاده از زور برای ایجادرفتار مطلوب در اولویت قرار ندارد و اصولا برخی از روش های اعمال زور (کشتن بی دلیل و بدون توجیه شرعی) هیچ گاه نباید مورد استفاده قرار گیرد و این روش نه تنها موجب تقویت پایه های نفوذ مدیریت نیست، بلکه اگر در کوتاه مدت به ظاهر هم آثار مثبتی داشته باشد،در نهایت، به ضعف و زوال نفوذ و قدرت مدیریت منجر خواهد شد.

آن حضرت در جای دیگر، وقتی از ایشان خواسته می شود تا با قاتلان عثمان برخورد کند، می فرماید: «و سامسک الامرما استمسک و اذا لم اجد بدا فآخر الدواء الکی. »; (26) همان گونه که ملاحظه می شود، حضرت استفاده از زور و تنبیه راآخرین راه چاره می دانند و سعی ایشان بر آن است تا حد ممکن، باموعظه و منطق، مشکل را حل کنند.

همچنین در برخورد با معاویه، که صریح ترین مخالف و دشمن آن حضرت بود، ابتدا سعی آن حضرت بر این بود که با موعظه و نصیحت، معاویه را به راه آورند.

آن حضرت به معاویه می نویسد: «اما بعد فان الله سبحانه قد جعل الدنیا لما بعدها وابتلی فیها اهلها لیعلم ایهم احسن عملا ولسناللدنیا خلقنا و لا بالسعی فیها امرنا و انما وضعنا فیها لنبتلی بها»; (27) اگر نمی دانستیم که مخاطب نامه، معاویه است، گمان می رفت که حضرت بایکی ازپیروان واصحاب خود سخن می گوید.

اما علی رغم آن که مخاطب او معاویه است حضرت در ابتدا، نه با زبان زور و قدرت تنبیه، بلکه با زبان ارشاد سخن می گوید.

نامه های دیگری نیز در نهج البلاغه خطاب به معاویه وجود دارد که عیناهمین سبک در آن ها رعایت شده و برای پرهیز از اطاله کلام، از نقل آن ها خودداری می گردد.

نامه های 48 و49 از جمله این موارد هستند.

درباره گروه دیگری از مخالفان آن حضرت، که «ناکثین » نامیده می شوند و طلحه و زبیر در راس آن ها قرار دارند، نیز حضرت ابتدا،از راه ارشاد و اقناع وارد می شوند.

آن حضرت درباره نحوه برخورد با آن ها می فرماید: «ان هولاء قدتمالووا علی سخطه امارتی و ساصبر مالم اخف علی جماعتکم »; (28) بااین که طلحه و زبیر نقض پیمان کرده و بیعت خود را با آن حضرت شکسته بودند، اما حضرت می فرمایند: مادام که آنان توطئه نکنند و وحدت جامعه اسلامی را بر هم نزنند، درباره آنان متوسل به زور نخواهد شدو از سوی دیگر، ضمن بحث ها و مکاتباتی که با آن ها دارند، سعی می کنند با ارشاد و استدلال رفتار آن ها را تغییر دهند.

نامه پنجاه و چهارم آن حضرت در نهج البلاغه از همین نمونه است.

با خوارج نیز، که دسته دیگری از مخالفان امیرالمؤمنین(ع)بودند،برخورد حضرت بر همین منوال بود و تا زمانی که خوارج دست به اقدام حعملی نزده و متعرض جان و مال جامعه اسلامی نشده بودند، حضرت ازطریق استدلال و اقناع وارد می شد و حتی حقوق آن ها را از بیت المال به عنوان تنبیه، قطع نمی کرد و این روش را تا آن جا که ممکن بود، ادامه می داد. حتی وقتی لشگر خوارج و سپاه آن حضرت مقابل یکدیگر ایستادندروش منطق و استدلال را ادامه می داد و در اثر همین کار، هشت هزارنفر از سپاه خوارج جدا شدند و از جنگ با آن حضرت منصرف گردیدند.

امیرالمؤمنین(ع) در نامه ای به یکی از فرماندارانش، خط مشی کلی مدیریت را این گونه ترسیم می نماید: «واخلط الشده بضغث من اللین وارفق ما کان الرفق ارفق واعتزم بالشده حین لایغنی عنک الا الشده.

»; (29) در این نامه، حضرت ضمن آن که اصل روش تنبیه و توسل به زور راتجویز می کند، تذکر می دهد که پیش از رسیدن به این مرحله،تا وقتی ممکن است از روش های مسالمت آمیزاستفاده می شود.

4 «قبل و بعد از تنبیه، باید رحمت و بخشش مورد نظر باشد

برای اثبات این گزاره، می توان به مواردی از کتاب و سنت استنادکرد:

الف «نبی ء عبادی انی انا الغفور الرحیم و ان عذابی هو العذاب الالیم » (حجر:49 50); (30) چنانچه ملاحظه می شود، پیش از تصویرسازی قدرت تنبیه، پیام اولی که باید به بندگان داده شود پیام رحمت و مغفرت است; یعنی: وقتی ازایشان خطایی سر زد و از محدوده مقررات و ضوابط تجاوز کردند، اگربه اشتباه خود واقف شدند و حقیقتا پشیمان گردیدند، اولین ابزاری که برای آن ها استفاده می شود رحمت و مغفرت است. اما اگر بر سرپیچی از قوانین و مقررات اصرار ورزیدند، البته باید بدانند که مدیریت از عذاب الیم در مورد آنان استفاده خواهد کرد. ب در آیه 137 سوره نساء، درباره منافقان سخن می گوید و با لحنی تند، در مورد آنان سخن می فرماید: «... لم یکن الله لیغفر لهم ولا لیهدیهم سبیلا بشرالمنافقین بان لهم عذابا الیما. » (نساء:137 138) (31) سخن درباره آنان ادامه می یابد تا آن جا که می فرماید:«ان المنافقین فی الدرک الاسفل من النار ولن تجدلهم نصیرا. » (نساء: 145) (32) اما در عین حال که طی چند آیه با چنین لحن تندی درباره منافقان سخن می گوید، پس از چند آیه، می فرماید: «الا الذین تابوا واصلحواواعتصموا بالله واخلصوا دینهم لله فاولئک مع المؤمنین وسوف یوت الله المؤمنین اجرا عظیما. » (نساء:146); (33) همان منافقانی که در اثر خطاها و رفتارهای ضدمدیریت و سازمان به چنان سقوطی افتاده اند که استحقاق پایین ترین مراتب جهنم را یافته اند و سزاوار چنین تنبیهی هستند، اگر توبه کنند و درصدد اصلاح گذشته و جبران مافات برآیند، رحمت و مغفرت شاملشان خواهد شد و نه تنها تنبیه نخواهند شد و گذشته آنان به حساب نخواهد آمد، بلکه استحقاق دریافت پاداش را نیز پیدا خواهندکرد.

ج پس از آن که قرار شد حضرت موسی(ع) برای مدت سی روز بنی اسرائیل را ترک کند و برای مناجات با خدا به کوه طور برود و در آن جا پس ازپایان سی روز، خدا به او فرمان داد که ده روز دیگر بماند،بنی اسرائیل تصور کردند که چون سی روز تمام شده و موسی(ع) نیامده،پس آن ها را رها کرده و رفته است....در نتیجه، گوساله پرست شدند.

خداوند در باره این گوساله پرستی آنان می فرماید: «ان الذین اتخذواالعجل سینالهم غضب من ربهم وذله فی الحیوه الدنیا وکذلک نجزی المفترین.» (اعراف: 152) (34) این آیه از جمله آیاتی است که دلالت می کند اصل استفاده از قدرت تنبیه و زور در مدیریت اسلامی مجاز است، به خصوص که می فرماید: ذلتی در همین دنیا نصیب آن ها خواهد شد. اما بلافاصله، پس ازاین آیه می فرماید:«والذین عملواالسیئات ثم تابوا من بعدهاوآمنوا ان ربک من بعدهالغفوررحیم. » (اعراف:153) (35) این آیه اعلام می کند که علی رغم خطای بزرگی که ازآن ها سر زده چنان نیست که هیچ راهی برای آنان نباشد، بلکه همچنان راه توبه و رحمت ومغفرت الهی فراروی ایشان قرار دارد. همچنین داستان قوم یونس یکی از مستندات قوی این گزاره است. در این ماجرا، با این که اجرای تنبیه تقریبا قطعی شده بود، اما کمی پیش از عملی شدن آن، قوم یونس از تنبیه معاف شدند. (یونس: 98)این موید آن است که در مدیریت الهی، همیشه پیش ازاستفاده از تنبیه، تا آخرین لحظات، اصل رحمت و مغفرت مد نظر قراردارد. در باره خود حضرت یونس ع هم، که در اثر لغزش، تنبیه شد ولغزشی که از ایشان سر زده بود گرچه در ظاهر، آن چنان مهم به نظرنمی رسد، اما قرآن می فرماید: همین خطای کوچک، تنبیهش حبس ابد درشکم ماهی بود. ولی با این همه، حضرت یونس ع با استفاده از اصل رحمت و مغفرت، خود را از این تنبیه نجات داد. (صافات:143 144)پیغمبر اکرم(ص) نیز در موردی با شخصی به نام حاطب که در هنگام فتح مکه جاسوسی کرده و خبر حرکت لشکر اسلام را به اطلاع قریش رسانده بودبرخورد تنبیهی نکردند و او را بخشیدند; چون او از افرادی بود که در جنگ بدر در سپاه مسلمانان شرکت داشت و شرکت در جنگ بدر برای مسلمانان امتیاز ویژه ای محسوب می شد (چون اولین نبرد اسلام بود ولشکر کفر هم با تعداد سه برابر لشکر اسلام به مصاف آمده بودند. امابا این همه، مسلمانان پیروز شدند. ) علاوه بر آن، جاسوسی او به انگیزه دشمنی و توطئه نبود، بلکه چون خانواده اش در مکه بود و برجان آنها ترسیده بود، می خواست جان آن ها را حفظ کند.

البته کار حاطب قطعا خطا بود و استحقاق تنبیه داشت، اما تقدم اصل رحمت و مغفرت بر اصل تنبیه سبب شد تنبیه نگردد.

(36) در نه آیه اول سوره ممتحنه نیز، که در همین باره نازل شده،کاملا آشکار است که لسان خداوند نیز نسبت به حاطب لسان نرمی است وبه دلیل این که این خطای او نتیجه ضعف درک روان شناختی بوده، نه ازسر کینه و دشمنی، با مدارا و رحمت با وی برخورد می شود.

امیرالمؤمنین ع در بحث با خوارج، که معتقد بودند مرتکب گناه کبیره کافر است، می فرماید: پیغمبر اکرم(ص) زانی محصن را رجم کردند، ولی بر جنازه او نماز هم خواندند و بر زانی غیر محصن و سارق، حد جاری کردند، ولی سهم آن ها را نیز از فیی ء دادند. (37) یعنی: در مدیریت اسلامی، چنین نیست که اگر کسی خطایی کرد، هرچند دزدی و یا زنا آن هم زنای محصنه باشد، به کلی مطرود شود ومدیریت هیچ ارزشی برای او قایل نباشد، بلکه اصل رحمت و مغفرت همیشه همراه مدیریت الهی است و اثرات خاص خود را دارد.

برخورد امام حسین ع با حربن یزید ریاحی نیز یکی از مستندات قوی این گزاره است، با این که در یک تحلیل، می توان تا حدود زیادی مسوولیت پیش آمدن فاجعه کربلا را متوجه حر دانست (چون او بود که از حرکت امام حسین ع جلوگیری کرد و با این که حضرت پیشنهاد کرد که به راهی غیر از مدینه و مکه برود، حر نپذیرفت و گفت: دستور دارم شما را هرجا که دیدم متوقف کنم.

اما اصل رحمت و مغفرت موجب گردید که او از پایین ترین مراتب سقوطبه بالاترین و عالی ترین مراتب کمال و مدارج سازمانی نایل شود و باتوبه، مورد عفو آن حضرت قرار گیرد.

5 «استفاده از قدرت تنبیه برای تحت تاثیر قراردادن دیگران ونفوذ در آنان، عمومیت دارد و اختصاص به افراد یا گروه خاصی ندارد.

» درباره مستندات این گزاره، می توان به موارد ذیل اشاره کرد:

الف «لو یعلم الذین کفروا حین لایکفون عن وجوههم النار ولا عن ظهورهم ولا هم ینصرون.» (انبیاء:39) (38) در این آیه، از تصویرسازی قدرت تنبیه برای نفوذدر کافران استفاده شده است.

کافران در مقایسه، می توانند کارکنان بی نظمی به حساب آیند که چیزی غیر از زور و تنبیه آنان را سر راه نمی آورد.

ب «یا ایها الذین آمنوا قوا انفسکم واهلیکم نارا وقودها الناس والحجاره علیها ملائکه غلاظ شداد لایعصون الله ما امرهم ویفعلون مایومرون.» (تحریم:6) (39) اهل ایمان در مقایسه، کارمندانی هستند که بنابرنظم و انضباط و عمل براساس اهداف سازمانی دارند. اگر چه گاهی نیز ممکن است خطایی ازایشان صادر شود، ولی ابزاری که برای نفوذ در آن ها و ایجاد رفتارمطلوب به کار گرفته شده به تصویرکشیدن قدرت تنبیه است.

علاوه بر آن، «یا ایها الذین آمنوا» مفهومی بسیار عام است که همه اهل ایمان را شامل می شود، چه آن هایی را که در بالاترین مراتب ایمان هستند و چه آن هایی که در پایین ترین مراتب قرار دارند و بلوغ وتوانشان در این زمینه (ایمان و تقوا و حوزه های مربوط به آن ها)درحد پایین است. همچنین در آیه ای که کافران مخاطب بودند، اگر درمقایسه، آن ها را افرادی بدانیم که از نظر بلوغ و توان کاری درسطوح بسیار پایین هستند و مومنان را، که مخاطب آیه دوم هستند،افرادی بدانیم که از نظر بلوغ و توان کاری در سطح بالاتری و حداقل در حد متوسط هستند، باز نتیجه می گیریم که از تصویرسازی قدرت تنبیه برای نفوذ در هر دو گروه استفاده شده است.

ج «یا ایها الناس اتقوا ربکم ان زلزله الساعه شی ء عظیم یوم ترونها تذهل کل مرضعه عما ارضعت وتضع کل ذات حمل حملها وتری الناس سکاری و ما هم بسکاری ولکن عذاب الله شدید. » (حج: 1 2) (40) مخاطب این آیه، «ناس » هستند و عمومیت لفظ «ناس »، همه افراد ازمؤمن تا کافر را دارای هر درجه ای از ایمان باشند، شامل می شود;یعنی: اگر الگویی را ملاک قرار دهیم که افراد را از نظر بلوغ وتوان در چهار سطح M4 M3M2 M1 تقسیم بندی کند، عمومیت لفظ «ناس »شامل همه سطوح می شود و می بینیم که در این آیه، نسبت به همه سطوح به صورت واحد برخورد شده و برای نفوذ در آنان از به تصویرکشیدن قدرت تنبیه استفاده شده است. پیامبر اسلام(ص) نیز، هم در مورد کفارو مشرکان که دشمنان آن حضرت هستند به زور و تنبیه متوسل می شدندو هم در مورد مسلمانان و اصحاب خودشان از این قدرت استفاده می نمودند. البته شدت و نوع برخورد تنبیهی هر یک متفاوت بود، اماماهیت و اصل تنبیه در هر دو وجود داشت.

آن حضرت در جنگ تبوک، هم در مورد دشمنان متوسل به زور و تنبیه شدند و هم درباره مسلمانانی که از شرکت در جنگ تبوک به دلایلی غیرقابل قبول خودداری کرده بودند.

سه نفر به نام های هلال، مراره و کعب، هنگام بازگشت پیامبر اکرم(ص)از جنگ تبوک مجازات شدند و مجازات آن ها این بود که پیامبر دستوردادند هیچ کس با آنان حرف نزند و با آن ها داد و ستدی نداشته باشد وحتی همسرانشان با آن ها حرف نمی زدند.

این برخورد وقتی مهم تر جلوه می کند که توجه نماییم دو نفر از این سه تن (مراره و هلال) از کسانی بودند که در جنگ بدر شرکت داشتند واز این امتیاز ویژه برخوردار بودند.

ولی با این همه، تنبیه با قاطعیت تمام در باره آنان اعمال شد.

در آیه 118 سوره توبه به داستان این افراد اشاره شده است.

نکته دیگری که در این داستان وجود دارد آن که هرچند عده متخلفان ازجنگ حدود نود نفر بود، ولی تنها سه نفر مشمول مجازات مبارزه منفی شدند; زیرا سایران از منافقان بودند و کسی از آن ها انتظاری نداشت.

این نکته قابل توجه است که با آن که خطا واحد بود، اما کارکنان خوب تنبیه شدند و دیگران که در مقایسه، نظیر کارکنان غیر وفادار و غیرمتعهد به سازمان و اهداف آن بودند، مجازات نگردیدند.

امیرالمؤمنین ع نیز، هم با ناکثین و قاسطین و مارقین، که دوستان قبل و دشمنان بعد بودند، با زبان زور و تنبیه سخن گفت و هم بااستانداران خودش که در رده های بالای سازمانی بودند.

(41) نسبت به عوام مردم و اصحاب معمولی خود نیز از این طریق بهره می گرفت.

اگر توبیخ را نوعی تنبیه سازمانی به حساب آوریم (همچنان که هست) درموارد متعددی می بینیم امیرالمؤمنین ع برای این که تغییری رفتاری درآن ها ایجاد کند، زبان به ملامت و سرزنش ایشان می گشاید; (42) مثلا، درخطبه 39 می فرماید: «منیت بمن لایطیع اذا امرت ولا یجیب اذا دعوت، لاابا لکم ما تنتظرون بنصرکم اما دین یجمعکم ولا حمیه یخمثکم.»; (43) در جنگ، برای آن که رفتار مطلوب را در سپاهیان خود ایجادکند، می فرماید: «و ایم الله لئن فررتم من سیف العاجله لاتسلموا من سیف الاخره. » (44) حضرت برای ترغیب اصحاب خود به جنگ، از به تصویرکشیدن قدرت تنبیه و ترساندن از جهنم و عذاب آخرت استفاده می کند.

6 «خطای غیر قابل بخشش، که خاطی حتما مشمول تنبیه واقع شود،وجود دارد

مستندات این گزاره عبارتند از:

الف.«ان الله لایغفر ان یشرک به ویغفر ما دون ذلک لمن یشاء ومن یشرک بالله فقد ضل ضلالا مبینا.» (نساء:116) (45) ب.«ان الذین آمنوا ثم آمنوا ثم کفروا ثم ازدادوا کفرا لم یکن الله لیغفر لهم ولا لیهدیهم سبیلا. » (نساء:137) (46) ج.«استغفر لهم او لا تستغفرلهم، ان تستغفرلهم سبعین مره فلن یغفرالله لهم ذلک باءنهم کفروا بالله و رسوله والله لایهدی القوم الفاسقین.» (توبه: 80) (47) آیه صراحت است دارد در این که وضع این گروه ازمنافقان به جایی رسیده که حتی اگر شخصیتی مثل پیامبر اکرم(ص) نیز هفتاد بار برای آن ها طلب آمرزش نماید، خداوند آن ها را نمی بخشد. همچنین در تمامی مواردی که حدی از حدود الهی بر شخصی واجب شده، هیچ قدرتی و هیچ عذر و بهانه ای نمی تواند این حد را از او بردارد و این تنبیهی است که حتما باید اجرا شود و قابل بخشش و گذشت نیست. ماجرای نجاشی، که از شیعیان و اصحاب امیرالمؤمنین ع بود و در جنگ ها برای ترغیب لشکرآن حضرت و روحیه دادن به آنان اشعار نغزی می سرود شاهد این مطلب است. نجاشی در روز ماه رمضان، روزه خود را به حرام افطار کرد وشراب خورد.

حضرت او را زندان کرد تا حالت مستی او زایل شود و بعد حد را جاری کند.

چون هم خود او و هم طایفه اش معروف و سرشناس بودند، هرچه ریش سفیدان قبیله از امیرالمؤمنین ع تقاضای بخشش کردند و حتی گفتند اگر حد براو جاری کنی، از پیش تو به نزد معاویه خواهیم رفت، مؤثر واقع نشدو حضرت حد را در میدان عمومی شهر کوفه و در ملا عام (همچنان که حکم شرعی چنین است) اجرا کردند; زیرا این گناه از نظر مدیریت الهی غیرقابل بخشش است. در روش مدیریتی رهبر کبیر انقلاب; نیز مشاهده می شدکه در مورد امریکا و اسرائیل برخوردشان بسیار قاطع و صریح بود وهیچ راهی برای مذاکره و رابطه با امریکا باز نمی گذاشتند.

این بدان دلیل بود که گناه این دو دولت نابخشودنی بود و هنگامی که کار به این مرحله می رسد روش کلی مدیریت الهی، برخورد غلیظ و شدیدو تنبیه سخت است.

در قرآن نیز همین سیاست و سبک به پیامبر اکرم(ص) فرمان داده شده است: «وقاتلو هم حتی لاتکون فتنه ویکون الدین لله.»(بقره:193 وانفال 39) (48) و یا می فرماید: «قاتلوهم یعذبهم الله بایدیکم ویخزهم » (توبه:

14) (49) بکشید آن ها را.خدا آن ها را با دست های شما عذاب می کند و خوارشان می گرداند. در جای دیگری نیز می فرماید: «یا ایها الذین آمنوا انماالمشرکون نجس فلایقربوا المسجد الحرام بعد عامهم هذا.» (توبه:

28) (50) «یا ایها الذین آمنوا قاتلوا الذین یلونکم من الکفار ولیجدوا فیکم غلظه. » (توبه:123) (51) ای کسانی که ایمان آورده اید، با کافرانی که نزدیک شما هستند شروع به جنگ کنید و باید کفار در شما درشتی و تندی بیابند.

نتیجه آن که از نظر مدیریت اسلامی، در برخی مراحل، یگانه راه،استفاده از غلظت و شدت و سرکوب است; جای مذاکره و تعامل فرهنگ ها وبرخورد منطقی و استدلالی نیست، باید با شدت و قاطعیت هرچه تمام تر،رو در روی افراد ایستاد.

ملت ما قطعا در مورد امریکا به این مرحله رسیده و دیگر هیچ راهی غیر از زبان زور و تنبیه و تهدید باقی نمانده است.

سیاست مرحوم امام راحل در این زمینه نیز از متن کتاب و سنت و روش مدیریت الهی سرچشمه گرفته بود و اگر کسی بگوید اسلام دین منطق است و هیچ گاه و در هیچ شرایطی با زبان زور و اجبار سخن نگفته، قطعاادعای باطلی است.

پی نوشت ها

× - این مقاله گزیده ای است از پایان نامه کارشناسی ارشد رشته مدیریت، تحت عنوان بررسی کاربرد قدرت های تنبیه، پاداش، تخصص ومنتسب در مدیریت الهی و اسلامی (یا تاکید بر قرآن) که از سوی نگارنده در موسسه آموزشی وپژوهشی امام خمینی; قم در سال 1376تدوین گردیده است.

1- و هنگامی که قوم نوح فرستادگان ما را تکذیب کردند، ایشان راغرق کردیم و آن ها را برای مردم نشانه قرار دادیم و ما برای ستم کاران عذابی دردناک مهیا کرده ایم.

و نیز قوم عاد و ثمود و اصحاب رس و نسل ها و امت های بسیار دیگری راکه در این محدوده زمانی قرار می گیرند.

(آن ها هم وقتی فرستادگان ما را تکذیب کردند ایشان را عذاب کردیم وآن ها را برای مردم نشانه قرار دادیم.)

2- ما آن ها (قوم فرعون) را نمونه و مثل برای پس از ایشان قراردادیم.

3- آیا در زمین سیاحت نمی کنید تا بنگرید عاقبت کسانی که پیش ازایشان بودند چگونه بوده است؟ خداوند هلاکشان کرد و این کافران نیزمانند آن ها خواهند بود (و به کیفر اعمال خود می رسند. )

4- استفن رابینز، مبانی رفتار سازمانی، ترجمه قاسیم کبیری، فصل دهم

5- مورهد وگریفین، رفتار سازمانی، ترجمه سید مهدی الوانی و غلامرضامعمارزاده، فصل دوازدهم

6- و ما اقوام و ملت های پیش از شما را هنگامی که ستم کردند وپیامبرانشان با دلایل روشن به نزد آن ها رفتند و آنان ایمان نیاوردند، هلاک کردیم. این گونه، تبهکاران را کیفر می دهیم.

7- کسانی که پیمان خدا را پس از آن که به آن متعهد گردیده اند نقض کنند و از آنچه خداوند دستور پیوستن به آن را داده جدا شوند و درزمین، فساد و تباه کاری نمایند ایشان مورد لعنت اند و برای آنان منزلگاه بدی خواهد بود.

8- هر کس با خدا و رسولش مخالفت ورزد پس (بترسد که) همانا خداوندعذابش شدید و سخت است.

9- البته ما نوح را به سوی قومش فرستادیم.

پس (به آنان) گفت: ای قوم، خدا را بپرستید; هیچ الهی غیر از اوبرای شما نیست.

همانا من از عذاب روز بزرگ بر شما می ترسم.

10- و به سوی اهل مدین برادرشان، شعیب، را فرستادیم.

گفت: ای قوم، خدا را بپرستید; هیچ الهی جز او برای شما نیست و درچیزهایی که با کیل و وزن معامله می کنید کم نگذارید (کم فروشی نکنید) که من خیر شما را در این می بینیم و همانا بر شما از عذاب روزی که فراگیر است، می ترسم.

11- قوم عاد، فرستادگان را تکذیب کردند، آن هنگام که برادرشان هودع به آنان گفت: آیا نمی ترسید، همانا من برای شما فرستاده ای امین هستم; پس از خدا بترسید و مرا اطاعت کنید.

12- و ما در هیچ شهر و روستایی پیامبری نفرستادیم، مگر این که اهل آن را به سختی ها و رنج ها دچار کردیم تا مگر به درگاه خدا تضرع وزاری کنند (و توبه نمایند.)14- قسم به جان خودم، در جنگ با کسی که با حق مخالفت ورزیده و درگمراهی قدم نهاده، هیچ مسامحه و سستی در کار من نخواهد بود.(نهج البلاغه، خطبه 24)14- ستم کار را با حلقه بینی می کشم تا او رابه آبخور حق واردکنم.(همان، خطبه 136)15- و گفتیم: ای آدم، تو و همسرت در بهشت سکناگزینید و در آن جا ازهر نعمتی که بخواهید بی زحمت برخوردار شوید، ولی به این درخت نزدیک نشوید که از ستم کاران خواهید بود. پس شیطان، آن دو (آدم ع و حوا)را به لغزش افکند تا از آن درخت خوردند. پس (به این عصیان) آنان را از مقام بیرون آورد و گفتیم که از بهشت فرود آیید، در حالی که برخی از شما دشمن برخی دیگرید و تا زمانی (طولانی) در زمین جایگاه شما خواهد بود.

16 پس ماهی دریا او را به کام فرو برد و مردمان هم ملامتش می کردند. پس اگر او به ستایش و تسبیح خدا نمی پرداخت، تا قیامت درشکم ماهی می ماند.

17- این خطا به معنای ارتکاب فعل حرام نیست بلکه به معنی ترک اولی است.

18- پس صبر کن تا حکم پروردگارت بیاید و مانند همراه ماهی (حضرت یونس) مباش، آن گاه که در حال غم و اندوه خدا را خواند.

اگر لطف و رحمت پروردگارش او را در نمی یافت به صحرای بی آب و علف می افتاد و مورد نکوهش بود.

19- و اگر پیامبر اکرم(ص) گفته هایی را که از ما نیست به ما نسبت دهد، ما با دست راست او را می گیریم و سپس رگ گردنش را قطع می کنیم و هیچ یک از شما نمی تواند مانع این کار شود.

20- خدا برای کسانی که کافر شدند زن حضرت نوح ع و زن حضرت لوطع رامثال می زند که تحت فرمان دو بنده صالح ما بودند.

پس به آن به دو خیانت کردند.

پس هیچ چیز آن ها را از خدا بی نیاز نکرد و به آن دو گفته شد: باداخل شوندگان، به آتش درآیید.

21- به خدا سوگند، اگر حسن و حسین هم آنچه را که تو انجام داده ای مرتکب شده بودند با آن ها صلح و آشتی نمی کردم. (همان، نامه 41)

22- همان، نامه 43

23- و ما نوح را به سوی قومش فرستادیم.

پس نوح به آنان گفت: خدا را پرستش کنید که غیر از او، خدای دیگری برای شما نیست.

هرآینه من در مورد شما از عذاب روز بزرگ بیمناکم.

قوم او گفتند: ما تو را در گمراهی آشکار می بینیم.

گفت: ای قوم، من گمراه نیستم، بلکه فرستاده ای از جانب پروردگارجهانیان هستم که پیغام های پروردگارم را به شما می رسانم و خوبی شمارا می خواهم و در مورد خدا چیزهایی می دانم که شما نمی دانید.

آیا برای شما مایه تعجب است که توسط فردی از خود شما پیغامی ازطرف پروردگارتان به شما برسد تا شما را بترساند و برای آن که پرهیزکار باشید و شاید مورد رحمت واقع شوید؟ پس او را تکذیب نمودند. پس ما او و کسانی را که با او بودند با کشتی نجات دادیم وکسانی را که آیات ما را تکذیب کردند غرق نمودیم.هر آینه آنان گروهی کور باطن بودند.

24-و ما قریه ای را هلاک نکردیم، مگر آن که هشداردهنده ای برای آن وجود داشت که به آنها تذکر می داد و ما ستم کار نیستیم .

25- پس تقویت و برقراری حکومتت را با ریختن خون حرام مخواه زیرا از کارهایی است که حکومت را ضعیف و سست می گرداند بلکه آن را از بین می برد و انتقال می دهد.(همان نامه 53 فقره 80)

26- و به زودی این امر را به مدارا اصلاح می کنم تا مادام که مدارا با آن ممکن است و هر گاه چاره ای نیابم پس آخرین درمان و دارو داغ است (نهج البلاغه فیض الاسلام ، خطبه 167)

27- اما بعد، پس خداوند سبحان دنیا را برای آخرت قرار داده است و اهل دنیا را بر آن می آزماید تا بداند که کردار کدامشان نیکوتر است و ما برای دنیا آفریده نشده ایم و به کوشش بر آن مامور نگشته ایم (همان، نامه 55)

28- به تحقیق آنان (طلحه و زبیر)بر اثر راضی نبودن به خلافت من گرد آمده یکدیگر را کمک می کنند و من (بر یاغی شدنشان) صبر می کنم مادام که بر جمعیت شما نترسیده باشند.(همان ، خطبه 168)

29-و سختی را با قدری نرمی بیامیز و مدارا و مهربانی کن هنگامی که مدارا شایسته تر باشد و به سختی و درشتی متوسل شو آنگاه که جز سختگیری تو را بی نیاز نمی گرداند.(همان نامه 46)

30- بندگانم را آگاه کن که من بخشنده و مهربانم و عذابم همان عذاب دردناک است.

31- خدا ایشان را نخواهد بخشید و به راهی (راست) فرمود. به منافقان بشارت بده که برای ایشان عذابی دردناک است.

32- همانا منافقان در پایین ترین جایگاه های اتش اند و هرگز برای ایشان یاری کننده ای نمی یابی.

33- مگر کسانی که توبه کنند و (گذشته خود را) اصلاح نمایند و به خداوند چنگ بزنند و دین خود را برای خدا خالص نمایند پس ایشان بامومنان هستند و به زودی، خداوند پاداش بزرگی به مومنان عطا خواهدفرمود.

34- کسانی که گوساله پرست شدند، به زودی غضبی از پروردگارشان و ذلت و خواری ای در زندگی دنیا به آن ها می رسد و ما این گونه، کسانی را که افترا می زنند کیفر می دهیم.

35- و کسانی که مرتکب اعمال ناشایست شدند و پس از آن توبه کردند وایمان آوردند، پروردگار تو پس از این توبه و ایمان آنان، بخشنده ومهربان است.

36- جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ج 2

37- (همان، خطبه 127)

38- اگرکسانی که کفر ورزیدند می دانستند آن زمانی را که آتش ازمقابل ایشان و از پشت سر آن ها رد نخواهد شد و یاری نمی گردند.

39-ای کسانی که ایمان آورده اید، خود و خانواده تان را از آتشی نگه دارید که آتش افروز آن، مردم و سنگ ها هستند و بر آن فرشتگانی تندخوو سخت گیر مامورند که هرگز نافرمانی خدا را نمی کنند.

40- ای مردم، از پروردگارتان بترسید. همانا زلزله روز قیامت حادثه بزرگی است. روزی است که هر مادری که فرزند خود را شیر می دهد از شیرخواره اش غافل می گردد و هر آبستنی حمل خود را ساقط می کند و مردم را می بینی که مست هستند، اما (در حقیقت) مست نیستند، بلکه عذاب خداوند شدیداست.

41- (همان، نامه 41 و43)

42- (همان، خطبه های 39-115-116-118-120-123-131-165-179)

43- گرفتار کسانی شده ام که چون به ایشان امر می نمایم، پیروی نمی کنند و آن ها را که می خوانم جوابم می دهند. ای بی پدرها! برای نصرت و یاری پروردگارتان منتظر چه هستید؟ آیا نیست دینی که شما را گرد آورد و آیا حمیت و غیرتی نیست که شما را تکان دهد؟ (همان، خطبه 39)

44- به خدا قسم، اگر از شمشیر این دنیا فرارکنید، از شمشیر آخرت جان سالم به در نخواهید برد.(همان، خطبه 124)

45- همانا خداوند اگر به او شرک ورزیده شود، آن را نمی بخشد و هرگناهی که پایین تر از این باشد برای هر که بخواهد می بخشد و هر کس به خدا شرک ورزد پس به تحقیق، در گمراهی آشکاری گرفتار شده است.

46- کسانی که ایمان آورده و سپس کافر شده و بعد از کفرشان دوباره ایمان آورده و بعد از ایمان (دوم) دوباره کافر گشته، سپس بر کفرخود افزوده اند خداوند آنان را نمی آمرزد و به هیچ راهی هدایت نمی کند.

47- برای آنان (منافقان) طلب آمرزش کنی یا طلب آمرزش نکنی (فرقی به حال آنان ندارد حتی) اگر هفتاد بار هم برای آنها طلب آمرزش کنی، خداوند آن ها را هرگز نخواهد بخشید. این بدان دلیل است که آنان به خدا و رسولش کافر شده اند و خداوندبدکاران را هدایت نمی کند.

48- و با آنان پیکار کنید تا هیچ فتنه ای باقی نماند و دین فقطبرای خدا باشد.

49- بکشید آن ها را.خدا آن ها را با دست های شما عذاب می کند وخوارشان می گرداند.

50- ای کسانی که ایمان آورده اید، قطعا مشرکان نجس اند.پس بعد ازامسال، نباید به مسجدالحرام نزدیک شوند.

51- ای کسانی که ایمان آورده اید، با کافرانی که نزدیک شما هستندشروع به جنگ کنید و باید کفار در شما درشتی و تندی بیابند.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان