تاریخ وصّاف و دو الگوی پیشنهادی برای چاپ آن

تجزیة الامصار و تزجیة الاعصار، معروف به تاریخ وصّاف تألیف شهاب الدین عبداللّه، مشهور به وصّاف الحضره (۶۶۳ ۷۳۰ ه

چکیده

تجزیة الامصار و تزجیة الاعصار، معروف به تاریخ وصّاف تألیف شهاب الدین عبداللّه، مشهور به وصّاف الحضره (663 730 ه . ق) وی از دیوانیان شیراز در عهد حکومت ایلخان مغول بود. تاریخ وصّاف به سال 1296 ه . ق در بمبئی به چاپ سنگی رسیده و در سال 1338 ش در تهران به صورت افست، طبع یافته است، و نویسنده مقاله حاضر، پس از ذکر اهمیّت این کتاب و تبیین دیدگاههای وصّاف الحضره در تاریخ نگاری، اهمیّت تصحیح انتقادی آن را تذکّر داده و چند پیشنهاد در چاپ مجدّد و منقح آنها ارائه نموده است. به نظر نویسنده مقاله، تاریخ نگاری وصّاف، وقایع نگاری نیست، بلکه او هستی را در کلیتّی به هم بافته و مستند به فلسفه ای خاص، تعبیر و تفسیر کرده است. از نگاه او تاریخ، مجموعه ای است از اندوخته ها و تجربه های بشری. نویسنده بر آن است که توصیف نثر تاریخ وصّاف با عباراتی چون «سخافت انشاء»، «پیچیدگی عبادات و تکلّف»، بی انصافی در حق وصّاف الحضره است و باید تاریخ وصّاف را به دیده تأمّل و تعمّق نگریست ومزایای آن را نیز از نظر دور نداشت. از آنجا که وصّاف الحضره در تألیف تاریخ وصّاف از علوم متعدّدی بهره برده است، لذا به نظر نویسنده مقاله، در تصحیح انتقادی آن باید افراد مختلف با تخصصهای متعدّد، اشتراک داشته باشند.

مقدمه

بی شک کمتر کسی در حوزه تاریخ وادبیات فارسی یافت می شود که نام تاریخ وصاف را نشنیده باشد. چنین آوازه ای بیشتر مدیون زبان دشوار و دیرآشنای این اثر است تا نتیجه مطالعه و بهره مندی از محتوی آن. دشواری یاد شده اگر نگوییم ترس که رمیدگی و وازدگی دامنه دار و دیرپای را در ذهن ها سبب شده است چنان که بسیاری بی آنکه حتی آن را دیده باشند، اینگونه می اندیشند. از این رو ناگزیر از خود می پرسیم: آیا چنین ذهنیتی درست است؟ آیا تاریخ وصاف چنان دشوار است که ترسناک باشد؟ و سرانجام اینکه واقعیت تاریخ وصاف چیست؟

باید بپذیریم که درک تاریخ وصاف در سنجش با دیگر بخش های میراث برجای مانده از پیشینیان دشوارتر است و همواره نیز برای چیرگی بر این دشواری تلاشهایی صورت گرفته است. آثاری چون: حل مشکلات تاریخ وصاف، شرح شواهد تجزیة الامصار، شرح ترکی تاریخ وصاف، تحریر تاریخ وصاف و گزیده های آن1 نمونه هایی یاد کردنی از این گونه تلاشها است، ولی این همه هرگز بدان معنی نیست که چنین ذهنیتی را درست بپنداریم. این ذهنیت همچون نگاه ما به بسیاری از دیگر پدیده ها، بیشتر توهمی است ساخته دیگران و نتیجه تلقین آنها نه حاصل درک ما از واقعیت موجود. راستی هر چیزی آدابی دارد و به مقدماتی نیازمند است اگر چنین نبود ابوریحان هرگز التفهیم را برای ریحانه دختر حسین خوارزمی که پرسنده نجوم بود، نمی نوشت2. برقراری ارتباط با تاریخ وصاف نیز نیازمند زمینه هایی است. باید آنها را فراهم ساخت تا آن را شناخت. از این رو باید گفت وازدگی از اثر وصاف تنها گناه دشواری آن نیست بلکه برخورد نادرست ما نیز مؤثر بوده است. «سخافت انشاء» از جمله توصیف هایی است که در کنار «پیچیدگی عبارات و تکلف» به هنگام یاد کردن از این اثر بکار رفته است3 که بی گمان اتهامی سنگین و بی انصافی بزرگی است و بیش از هر چیز نشان ناآگاهی ما و ناتوانیمان از درک درست عالم مقال و فضای ذهنی وصاف است.

تاریخ نگاری وصاف

شهاب الدین عبدالله فرزند عزالدین فضل الله (663 730 ه) از دیوانیان شیراز در روزگار فرمانروایی ایلخان مغول است. گویا نخستین نردبان ترقی او خواجه صدرالدین زنجانی نایب الحکومه فارس بود و سپس خواجه رشیدالدین فضل همدانی مُعرّف وی در نزد پادشاهانی چون غازان خان و اولجایتو گردید4. تاریخ وصاف بهتر از هر اثر دیگری می تواند نویسنده اش را معرفی کند. آنچه مسلم است وصاف پرورده محیط شیراز سده های هفتم و هشتم هجری است. در مکتب های این شهر درس خوانده و در همانجا وارد امور دیوانی گردیده است و بتدریج توانسته است به دربار مغول راه یابد. شیراز آن روزگار اوضاع فرهنگی پر رونقی داشت و در آنجا همچون عربستان روزگار ظهور پیامبر اسلام(ص)، کلام و سخنوری از ارزش والایی برخوردار بود، وجود سعدی و حافظ به عنوان نقطه های اوج فرهنگی این دو سده، خود گویای همه چیز است. وصاف در چنین روزگاری رشد کرد؛ در فاصله زمانی میان روزگار سعدی و حافظ. او نیز تحت تاثیر آموزه ها و ارزشهای روزگارش بود و به دنبال معجزه ای کلامی می گشت و کوشید تا الگویی تازه برپایه صنایع ادبی رایج که بطور عمده از دقایق زبان عربی گرفته شده بود، ارائه دهد و نثر فارسی را که به ویژه در تاریخ نگاری به ساده نویسی و نزدیکی به زبان عامیانه گرایش پیدا کرده بود، شیوه ای نو بنیاد نهد.

وی از زمانه خویش ناخشنود است و می نویسد:

امروز فضل فضول و بدایع بدعت و هنر محض بی هنریست. ... درین عهد هنر دشمن، در این ایام نادانی [و[ وقاحت که عین فضاحتست، فصاحت نام می نهند و سخافت رای [را] طبع سخاوت زای. نمّامی [را] از تمامی کفایت شمرده اند و سعایت [را] عمده مساعی تصور کرده.5

درد و نگرانی او از آگاهی و دانستن است. از چیرگی بر هنر لطایف و دقایق و رموز ادبی است و از اینکه دیگران بی آنکه چنین توانایی و تسلطی داشته باشند، پا بدین عرصه نهاده و از عواید آن بهره مند شده اند. از این رو می نویسد:

کدام فاضل اصیل که جز اشک شفقگون از گردش سپهر بی شفقت راتبه خدّ و وصال دارد و کدام جاهل لئیم که در غبوق و صبوح جام کام از راح فتوح مالامال ندارد.6

پس بیهوده نیست اگر بپنداریم وصاف در واکنش به چنین بی هنریها و هنرنمایی های دروغینی بود که نه تنها تجزیة الامصار را نوشت، بلکه کوشید شیوه ای دست نیافتنی ارائه دهد تا راه را بر گندم نمایان جو فروش بربندد.

او نه یک مورخ و ادیب که دانشمندی آگاه به همه علوم پیشینیان است. به جرأت می توان گفت همه میراث گذشتگان را چه پارسی و چه تازی در بردارد. آن همه رایکایک خوانده و هضم کرده است. اشاراتی که در دیباچه جلد نخست7 به آثار بزرگان ایرانی و عرب نموده اند، گویای این واقعیت است. فلسفه، منطق، ریاضیات، نجوم، تاریخ و ادبیات از بارزترین دانشهایی است که وصاف در آنها صاحب نظر بوده یا دست داشته است. توصیف هایی که از ذات خدای سبحان در تمام دیباچه های اثرش به چشم می خورد، چیرگی او بر فلسفه و الهیات اسلامی به ویژه با رویکرد مشّائی و نیز منطق صوری را نشان می دهد: «واجب الوجودی که جوهر بسیط معلول اول را از خزانه کنت کنزا مخفیا... برون آورد»، «عقل فیاض کل»، «نفس کل»، «جواهر مجردات»، «نفوس مفارقات»، «سلسله امکان»، «اجرام علویات» و...، نمونه هایی از بکارگیری مفاهیم فلسفی در نوشته های وصاف هستند8. عنوانهایی مانند «بی وفایی دنیا»، «پند و حکمت از بزرگمهر»، «درپند و نصیحت سلاطین» و «شرح قران یا صورت زایچه و احکام و آثار قران»، «رساله گوی و چوگان»، «اصول علم بیان»9 و... که در اثر او به چشم می خورند، نشانی از تسلط یاد شده هستند و اینکه تاریخ نگاری وصاف، وقایع نگاری نیست بلکه او هستی را در کلیتی به هم بافته و مستند به فلسفه ای خاص تعبیر و تفسیر می کند. اطناب جمله های وصاف گرچه به سبب بهره گیری از ادبیات عرب و نیز کمی زیاده روی مانع از درک درست مفاهیم و محتوی نوشته هایش شده است، ولی اگر به ضرورت وجودی آنها و نیز بار معنایی شان نیک بنگریم، می بینیم که این همه نه برای مدح که بخش چشمگیریشان برای تعبیر، تفسیر و توجیه وقایع بکار رفته اند. چنانکه برمی آید بر آن است تا تاریخ مغول در ایران را به کمک میراث حکیمانه و شاعرانه ای که تا به روزگارش رسیده تفسیر کند یا اینکه وقایع تاریخ را به عنوان مصداقی برای فرائد و گفت آوردهای ادبی فلسفی ارائه دهد.

وصاف نسبت به تاریخ نیز دیدگاه و تحلیل ویژه خود را دارد. از نگاه او تاریخ مجموعه ای از اندوخته ها و تجربیات بشر است و خردمندان باید از آن پند گیرند:

فائده علم تاریخ و تجربه احوال گذشتگان آن است که زیرک خردمند بدان پندگیرد و از موجبات شر اجتناب نماید10.

چون عمر انسان کوتاه است و همه چیز قابل تجربه نیست پس با مطالعه تاریخ می توان به این تجربه دست یافت زیرا تاریخ علم تجربه است11. از این رو می نویسد:

صاحب دولت عالی همت آن بود که زمان دیگران دیده باشد و از آن انتفاع گیرد و تجربت حال گذشتگان را صیقل آئینه رای خود سازد.12

در نتیجه چنین نگاهی به تاریخ است که در مورد انسان و کارکرد او در این جهان با دریغ یاد می کند و افسوس می خورد که چرا آدمی زاد «به واسطه تحصیل حطام پنج روزه» نفس خود را به گرفتاری و بدنامی دو جهان مبتلا می سازد.13

وصاف به معجزه کلامی باور دارد و در میدان مباهله بر آن است تا با سلاح زبان و هنرنماییِ قلم همالان را چیره شود. ادبیات عرب و صنایع لفظی و معنوی را که اعجاز کلام آسمانی است، به نیکی می داند و پارسی را خوب می شناسد. اگر چه تجربه اش در درآمیختن فارسی و عربی و مغولی با وجود همه پیروان و مقلدانی که داشت14 ناکام ماند ولی به روشنی توانایی های وی را در زمینه ادبیات و زبان عربی و فارسی می بینیم. البته این توانایی اگر در سره نویسی هر یک از دو زبان پارسی و تازی بکار گرفته می شد می توانست نتیجه ای مطلوبتر بدست دهد. به سخن دیگر وصاف با چنین چیرگی و توانایی که داشت اگر تنها به هر یک از این دو زبان می نوشت، می توانست در سنجش با نوشته های برجای مانده از همروزگارانش شاهکاری ستودنی بر جای بگذارد. به عنوان نمونه در جایی که به ضرورت پاسخ به یکی از نقادان اثرش درباره کلیله و دمنه سخن می راند و نیز در مکتوبی که به ضرورت عرضه کتاب زیر نام «مکتوب فارسی» آورده است، همچنین در بخشها و قطعه هایی از اثرش که عربی خالص است15، به خوبی هنر خویش را به نمایش گذاشته است و این توانایی و تجربه را اثبات کرده است.

بر پایه آنچه اشاره شد وصاف نه تنها آگاهانه دست به چنین کاری زده است که مدعی نیز هست و در پی بنیاد نهادن مکتب نوینی در تاریخ نویسی ایرانی است که در آن شیوه بیان بر محتوی آن برتری دارد16. خود در این باره چنین می نویسد:

معلوم رای بلاغت آرای ارباب حقایق باشد که محرر و منشی را غرض از تسوید این بیاض مجرد تقیید اخبار و آثار و تنسیق روایات و حکایات نیست... خلاصه آنچه این اوراق به ذکر آن استفراق یافت، در موجزترین عباراتی... و مختصرترین اشارتی... بی زواید شواهد و امثال محرر شدی. اما نظر بر آن است که این کتاب مجموعه صنایع علوم و فهرست بدایع فضایل و دستور اسالیب و قانون قوالیب براعت باشد. و اخبار و احوال که موضوع علم تاریخ است، در مضامین آن بالعرض معلوم گردد چنانکه فضلاء صاحب طبع نکته یاب که روی سخن در ایشان است، بعد از تأمل شافی انصاف دهند که در رشاقت لفظ و سیاقت معنی و حسن مواقع تضمین و لطف مراتع تحسین و تزیین برین نمط در عرب و عجم مسبوق به غیری نیست بل اگر با دگر کتب معارضه کنند از آنجا آبی بروی کار بازآید.17

پس ناگزیریم تاریخ وصاف را به عنوان واقعیتی در خور بررسی بپذیریم که بر پایه آن هم خود اثر و هم نویسنده آن پیامی فراتر از تصور و توقع معمول دارند: اثرش مظهر یک مکتب تاریخ نویسی است و شخصیت علمیش الگویی مناسب برای یک مورخ کامل و همه آگاه است. آشنایی با تاریخ وصاف و توانایی نویسنده آن پیش از هر چیز این پرسش را در پیش رویمان قرار می دهد که آیا تفسیر نمادین چنین اثر پر از ظرافت و رمز و رازی این نیست که هر مورخ باید به همه دانشها، رویدادها و جریانهای فرهنگی تاریخی روزگار خویش آگاه باشد و تاریخ نگاری چیزی فراتر از یادداشت وقایع است؟!

تاریخ وصاف

نام آن تجزیة الامصار و تزجیة الاعصار است، ولی بیشتر به تاریخ وصاف آوازه دارد. هدف اصلی نویسنده نشان دادن ارادت خویش به شیوه نگارش عطاملک جوینی نویسنده تاریخ جهانگشا بوده و کوشیده است تا ذیلی بر آن فراهم سازد. در پایان شعبان 699 ه نگارش اثرش را آغاز کرده است18 و در 13 رجب 702 ه در منزل «عانه» به هنگام اردوکشی غازان به شام، به یاری خواجه رشیدالدین فضل الله همدانی آن را به پادشاه مغول عرضه می کند و مورد قبول قرار می گیرد19. از این رو باید گفت او نخست کتابی در سه جلد می نویسد که جلد نخست آن شامل رویدادهای آغاز پادشاهی چنگیز، آمدن هلاکو و فتح بغداد تا آغاز سلطنت ارغون و چیرگی وی بر احمد است. جلد دوم به احوال فارس، اتابکان لر و وزارت سعدالدوله یهود تا پایان سلطنت ارغون می پردازد. جلد سوم از ارغون تا پایان سلطنت غازان خان است که در آن به حکومت گیخاتو، اصلاحات غازانی، رویدادهای فارس و کرمان، همچنین مسائل هند، مصر و شام برمی خوریم. با این وجود و با توجه به تأکید او20 بنیاد کتاب بر نگارش چهار جلد نهاده شده است. جلد چهارم اثر تاریخ روزگار سلطان اولجایتو است که از پایان کار غازان آغاز می شود و تا پایان پادشاهی اولجایتو ادامه دارد. البته در این مجلد همچنان به رویدادهای کرمان، ملوک ایگ، مصر، هند و چین نیز پرداخته شده است. با نگارش جلد چهارم، در روز پنج شنبه 24 محرم 712 ه در شهر سلطانیه برای دومین بار کتاب یاد شده به پادشاه وقت عرضه می شود. این بار هم یاور او رشیدالدین فضل الله همدانی ولی پادشاه سلطان محمد خدابنده است21. جلد پنجم اثر که به تاریخ پادشاهی ابوسعید آخرین ایلخان مغولی ایران می پردازد، در حقیقت افزوده ای بر چهار جلد نخست است و رویدادهای این دوره را تا 719 ه . ق که نبرد سلطان ابوسعید و امیران شورشی روی داد22، دربر می گیرد.

بنیاد کتاب نیز حالتی نمادین دارد و برگرفته از نظام و ترکیب چهار عنصر اصلی جهان است23. او با افزودن جلد پنجم به نوعی تناقض می رسد که در توجیه ورفع آن چنین می نویسد:

در مجلد رابع مسطور است و در دستور حافظه مستور که اقسام این کتاب عناصروار بر چهار مدارلایق تر می نماید پس وضع خامس را به کدام ملواح متعرض شوم. عقل گفت که دلیل حصر عناصر اربعه آنست که حرکت عنصری یا از مرکز باشد به محیط یا از محیط به مرکز. اما آنچه از مرکز باشد به محیط خفیف مُطلق باشد یعنی آتش یا خفیف به اضافه باشد یعنی هوا و اما آنچه از محیط باشد به مرکز ثقیل مطلق باشد یعنی خاک یا ثقیل به اضافت یعنی آب. و حرکت فلک حرکتی مستدیر است پیرامون مرکز به اصطلاح حکما آن را طبیعت خامسه خوانند. و هیولی عناصر که مشترک افتاده بی ارتیاب و صور آن با همدیگر در معرض تبدیل و انقلاب چنانکه هوا آتش گردد و آب هوا و خاک آب شود و هوا آب. اکنون چه وضع عالی تر از آن می خواهی که وضع این مجله مجلد پنجم زیباتر از حجله مخلد انجم موافق طبیعت خامسه افلاک باشد و موسوم به یمن القاب زاهره یاد شاهزاده عالم که دولت روز افزونش.24

برپایه آنچه آمد، محتوی تاریخ وصاف را به سه بخش عمده می توان تقسیم کرد:

الف. تاریخ عمومی: تاریخ مصر، شام، چین و هند.

ب. تاریخ ایران: ایلخانان مغول از هلاکو تا ابوسعید.

ج. تاریخ های محلی: فارس و همسایگان.

عمده ترین منابع وصاف را چنین می توان برشمارد: تاریخ شفاهی چنانکه خود می نویسد: «و از معتبران کیفیت آن باز جسته»25. مشاهدات شخصی، زیرا او و پدرش از دیوانیان به نام روزگار خود هستند و با مردم به ویژه مردم فارس به طور مستقیم در ارتباط بوده اند. از این رو فشارهای مالیاتی و فساد مالی، همچنین سودجوییهای اشخاص را به روشنی منعکس کرده است. به عنوان نمونه از مطالبی می توان یاد کرد که در زیر عنوانهایی چون: ذکر ظلم جوشی در فارس به سال 698 ه ، بعض شدائد فارس (ظلم به رعیت در روزگار غازان خان)، غارت نواحی فارس، شکایت از عمال، صفت بعض ظلمه فارس و... آمده اند26. اسناد و مکاتبات دیوانی مانند: نامه هلاکو به شامیان و پاسخ شامیان، نامه احمد به مصر و پاسخ آن، مکتوب فخرالدین احمد بن ابراهیم به سلطان علی بن هزبرالدین مؤید، قانون خراج ممالک، خراج ممالک و صورتحساب آنها، رساله الشکوی در تظلم خواهی مردم فارس و...27.

ارزش دیگر اثر وصاف وجود رساله های مستقل در درون آن است. این رساله های علمی، سیاسی، اجتماعی و ادبی بیشتر از جلد سوم به بعد دیده می شوند و مهمترین آنها به قرار زیر است: در پند و نصیحت سلاطین، شرح قِران صورت زایچه و احکام، رساله اخلاق السلطنه فی الاحوال و الازمنه، نصیحت ملوک، مقاله گوی و چوگان، رساله اصول علم بیان و رساله تشبیهه28.

زبان تاریخ وصاف که به نثر متکلف مصنوع آوازه دارد، به گفته خود او ترکیبی از اطناب و ایجاز است. نویسنده مدعی است تا پیش از او کسی نتوانسته است چنین کاری را انجام دهد و او آغازگر راه است.29 با اینهمه چنین نثری همواره حتی به روزگار نویسنده مورد نقد و بررسی های متفاوتی قرار گرفته است: برخی چون عزالدین ابوبکر ابهری به هنگام عرضه کتاب به اولجایتو بر دهان وصاف بوسه می زند30 و گروهی دیگر لب به انتقاد گشوده که این شیوه سخنوری در بیان تاریخ ناتوان و ناکار آمد است زیرا به سبب توجه به بدایع و صنایع ادبی، مقاصد تاریخ دیرتر به فهم می رسد.31 وصاف نیز به این انتقادها پاسخ گفته است. او موضوع کتاب خود را فراتر از تاریخ یعنی «بدایع ترسل و علم معانی و سخن رانی» دانسته است32 و همچنان تأکید دارد که چنین کاری تنها از دست او برآمده و همتایی ندارد. اگر کسی نیز این سخن را نمی پذیرد، همچون او رساله ای بدین شیوه بپردازد یا بیاورد.33 و سرانجام در پاسخ منتقدان رنجیده خاطر بانگ برمی آورد:

گر بی هنران قدر هنر هیچ ندانند ای عقل خجل نیستم که تو دانی34

روزگار ما و تاریخ وصاف

به روزگار پهلوی اول به تدریج چاپ انتقادی متون فارسی به شیوه های نوین علمی در ایران آغاز شد و نسلی که برخاسته از سنت کهن آموزش و پرورش ایران بودند و در نتیجه همنشینی با اروپائیان شیوه های علمی تصحیح و نقد متون را فرا گرفتند،... نهضتی را آغاز کردند که تا به روزگار ما نیز ادامه یافته است و خوب یا بد کما بیش از کارنامه آنها آگاه هستیم. علامه قزوینی، جلال همایی، سعید نفیسی، عباس اقبال آشتیانی و...، همچنین شاگردان و شاگردان شاگردان آنان تلاش چشمگیری برای باز زنده سازی میراث پیشینیان انجام دادند با این وجود تاریخ وصاف با همه ارزش و اهمیتش از این نهضت بی نصیب ماند.

تنها کار جدی در این باره تحریر آن توسط استاد ارجمند جناب آقای آیتی در دهه چهل بود که باز جای شکرش باقی است. بسیاری از آثار ریز و درشت، خوب یا بد و مهم یا بی اهمیت چاپ شدند. آن هم نه یک بار که گاه چند چاپ و چند تصحیح را می توانیم از یک اثر نام ببریم. تاریخ وصاف تنها در 1269 ه آن هم در بمبئی به همت ایرانیان مقیم هند به صورت چاپ سنگی منتشر شد و در آبان 1338 خورشیدی در تهران افست گردید. از این رو باید گفت تاریخ وصاف تنها به سبب دشواری نثرش مورد بی مهری قرار گرفت. به گونه ای که حتی کمتر ناشری حاضر شد افست آن را تکرار کند و امروز باید برای یافتنش چندین و چند کتابخانه عمومی و خصوصی را زیرپا نهاد تا بلکه بتوان زیارتش کرد. همین خود در جدایی و غریبی بیشتر پژوهشگران و دانشجویان تاریخ و ادبیات ایران با وصاف مؤثر بوده است. به هر حال با توجه به ویژگیهای اثر وصاف باید پذیرفت چاپ و نشر انتقادی و پاکیزه آن وظیفه ای بود که دست زمان بر عهده نسل اول منتقدان و تصحیح کنندگان متون فارسی نهاده بود زیرا آن نسل هنوز از میراث سنتی وآموزه های مکتبی که وصاف پرورده آن است، دور نیفتاده بودند: عربی را خوب می دانستند و به دقایق و رموز صنایع لفظی و معنوی پارسی و تازی چیره بودند. اما به هر دلیلی روا یا ناروا کوتاهی کردند و این مهم را انجام ندادند. عدم توجه نسل اول منتقدان از سویی و از دیگر سو تغییر تدریجی نظام آموزش و پرورش به ویژه دوری از آموزه های مکتبی کهن و کم رنگ شدن نقش زبان و ادبیات عرب در میان ادیبان و مورخین همروزگار ما سبب شده تا وجود تاریخ وصاف و درک آن به مشکلی جدی تر از پیش تبدیل شود. آنچه گفتنی است اینکه باید بیش از این زمان را از دست نداد. حتی بازنویسی همین چاپ سنگی هند و چاپ آن به کمک تجهیزات و فن آوری روز غنیمتی بزرگ است. هر بزرگواری به هر نیتی و با هر کیفیتی آن را انجام دهد، خدمتش را باید ارج نهاد.

شاید بزرگانی دامن همت بر کمر زده اند و چنین کار سترگی را آغاز نهاده اند و یا چنین مردانی هنوز باشند که آرزوی این خدمت بزرگ را در سر دارند. اگر چنین است بنده به عنوان یک دانشجوی ایران شناسی و دوستدار میراث فرهنگی ایران که بی هیچ تعارفی خود را در برابر هنرنمایی های وصاف کوچک می دانم آرزوی کامیابی آنان را دارم. از این رو به نیت خیر و نه برای اظهار فضل، پیشنهادهایی برای چاپ بهتر این اثر تقدیم می دارم. امید است ارزش استفاده داشته باشد.

1 تاریخ وصاف با توجه به آنچه پیش از این گفته آمد اثری چند وجهی است. از این رو تصحیح آن کاری است که اراده جمعی را نیاز دارد و بهتر است توسط گروهی که ادیبان فارسی و عرب، مورخان روزگار مغول، آگاهان به علوم کهن اسلامی و ایرانی چون فلسفه، منطق، ریاضی، نجوم و همچنین نسخه شناسان برجسته اعضا یا مشاوران آن باشند، تصحیح انتقادی و چاپ شود.

2 به جای شرح دشواری و توضیح و تفسیرهای متن در پانویس، این گونه حواشی و افزوده ها در مجلدی جداگانه آورده شوند و در پانویس تنها اختلاف نسخه ها ذکر شود.

3 آنچه که بیش از همه در درک درست تاریخ وصاف مهم است و می تواند کارا باشد، ساختار شکنی متن حاضر است: تفکیک دقیق متن به مجلد، بخش، فصل، عنوان کلی، عنوان جزیی و پاراگراف، به گونه ای که هر بند یا پاراگراف تنها یک موضوع کوچک از یک عنوان جزیی را شامل بشود، ساختار شکنی دسترسی آسان به مطالب را فراهم خواهد ساخت و از دشواریهای درک مقصود نویسنده خواهد کاست. در این زمینه می توان با ساختن عنوانهای کلی و جزیی جدید و آوردن آنها در [ ] بهره برد.

4 فراتر از ساختار شکنی و سازماندهی نوین موضوعات و محتوی اثر، باید از ظرفیتهای قلم و رنگ برای حل مشکل نثر وصاف یاد کرد. همچنانکه وی مدعی پی گرفتن دو هدف «سخن پردازی» و «تاریخ نگاری» است، می توان به کمک تنوع قلم و رنگ این دو را از هم جدا ساخت. در این زمینه دو الگو را می توان ارائه کرد:

الف: استفاده از رنگ. جمله ها یا مفاهیم و اجزای اصلی جمله هایی را که ارزش تاریخی دارند و یا بیان کننده اصل کلام و نظر نویسنده هستند، با رنگ مشکی تایپ شوند و لقبها، شبه جمله ها، دعاها، بیتها، مثل ها و جمله های پیرو، توضیحی و معترضه ای که برای بیان مکرر موضوع و نیز مدح افراد یا به عنوان شاهد آمده اند و بیشتر به توجیه مطلب و نیز هنرنمایی های لفظی و معنوی نویسنده اختصاص دارند، با رنگی متفاوت تر چیده شوند. فایده این کار این است که شاخ و برگ های مغلق و گمراه کننده از اصل مطلب جدا می گردند و خواننده کم حوصله امروزی که به دقایق زبانی به ویژه ادبیات و زبان عرب آشنایی ندارد، به آسانی پیام اصلی نویسنده را دریافت می کند و کتاب برای بسیاری از پژوهشگران تاریخ قابل استفاده می شود. همچنین کتاب مُثله نشده است و برای آنهایی که اهل ادب هستند و در پی کشف رموز نثر وصاف می باشند، مطالب شسته و رفته تر و آماده شده اند. گذشته از اینها، خود توصیف ها نیز ممکن است ارزش تاریخی و پژوهشی داشته باشند که در این روش در سنجش با روش تحریر و بازنویسی نه تنها حذف نشده اند بلکه به شکلی برجسته تر ارائه گردیده اند و پژوهشگر تاریخ با دقت بیشتری می تواند آنها را بررسی کند.

ب. استفاده از ظرفیتهای قلم. همان «روش الف» است ولی به جای استفاده از رنگ از تغییر اندازه قلم استفاده می شود: مطالب اصلی با قلم درشت و اصلی متن تایپ می گردند و مطالب ادبی و اطنابها که قرار بود با قلم رنگی چاپ شوند، با همان رنگ ولی با اندازه های کوچکتر چیده می شوند.

در زیر نمونه هایی از هر دو الگو آمده است. بدیهی است در اینجا بیشتر ارائه شیوه صفحه آرایی و چیدن مطالب مورد نظر بوده است نه وسواسهای مربوط به درستی و نادرستی متن. از این رو به سبب اشتباهات مسلم آن پیشاپیش پوزش می خواهیم.

پی نوشت ها

1. منزوی، احمد، فهرستواره، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی 1375، ج 2، صص 919 920.

2. بیرونی، ابوریحان، التفهیم، تصحیح جلال الدین همایی، تهران: بابک 1362، ص 2.

3. صدری افشار، غلامحسین، تاریخ در ایران (شرح احوال و معرفی آثار مورخان و جغرافیدانان ایران)، تهران: ابن سینا 1345، ص 166.

4. صفا، ذبیح الله، تاریخ ادبیات در ایران، تهران: انتشارات فردوس 1373، ج 2/3، صص 1259 1262.

5. وصاف، تاریخ وصاف، به اهتمام حاجی محمد مهدی اصفهانی، بمبئی 1269 ق، تهران: کتابخانه ابن سینا و جعفری تبریزی 1338 خ، ص 9.

6. پیشین.

7. پیشین، صص 7 9 و نیز نک. ص 602.

8. پیشین، صص 2 3، 146.

9. نک. پیشین، صص 223، 227، 280 281، 356 359، 551، 592 595.

10. پیشین، ص 595.

11. نک. پیشین، ص 6.

12. پیشین، ص 651.

13. نک. پیشین، ص 109.

14. از مواهب الهی معین الدین معلم یزدی باید به عنوان نخستین پیرو وصاف در میان ایرانیان یاد کرد (نک حاجی خلیفه، کشف الظنون، بیروت دار احیا التراث العربی، بی تا، ج 1، ص 285). تاریخ وصاف در خارج از ایران به ویژه در قلمرو امپراتوری عثمانی هواداران فراوانی داشته است و به عنوان یک سبک تاریخ نگاری مطرح مورد توجه بوده است و سلاطین بزرگ عثمانی چون سلطان محمد فاتح و سلیم اول و سلیمان قانونی بدین تاریخ عشق می ورزیدند، چنانچه سلیم اول در گرما گرم جنگ مصر، حسن شاه پدرسعدالدین مورخ عثمانی که از اهل ایران بود مأمور نویساندن نسخه ای از تاریخ وصاف کرد، چرا که نسخه نفیسی از این کتاب داشت و اعراب بدوی در صحرای مصر آن را سرقت کرده بودند. سلطان سلیم مانند جد خود سلطان محمد فاتح به خواندن آن بسیار مایل بود، و افزون بر سلاطین عثمانی علمای عثمانی نیز علاقه وافری بدین تاریخ داشتند، نیلی احمد افندی کتاب لغت عرب متعلق به تاریخ وصاف را که قبل از او رئیس افندی ابوبکر شروانی شروع به تألیف کرده بود به انجام رساند و مفتی قدیم وصاف عبدالله که در زمان نادر به ایران آمد تخلص خود را وصاف کرده بود. این عشق و علاقه به تاریخ وصاف به گونه ای بود که امروزه تنها در کتابخانه دانشگاه استانبول تعداد 12 نسخه از آن نگهداری می شود (هاشم پور سبحانی، توفیق و حسام الدین آق سو فهرست نسخه های خطی فارسی کتابخانه دانشگاه استانبول، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی 1374، شماره های 3، 204، 229، 237، 248، 598، 641، 1268، 1269، 1273، 1403، 1419؛ تاریخ امپراطوری عثمانی / تالیف ها مرپورگشنال، ترجمه میرزا زکی مازندرانی؛ باهتمام جمشید کیان فر. تهران: زرین، 1367 1370).

15. نک. وصاف، تاریخ وصاف، صص 406 407، 627 629.

16. حاجی خلیفه، کشف الظنون، ج 1، ص 309.

17. وصاف، تاریخ وصاف، ص 147 و نیز نک. ص 405.

18. پیشین، ص 6.

19. پیشین، ص 405.

20. نک. پیشین، ص 405.

21. پیشین، ص 544.

22. پیشین، ص 643.

23. نک. پیشین، ص 395.

24. پیشین، ص 604.

25. پیشین، ص 6.

26. نک. پیشین، صص 228، 363، 370، 437، 630.

27. نک. پیشین، صص 43 44، 113 118، 303، 435، 441، 364 365.

28. نک. پیشین، صص 280 281، 356 359، 484، 489، 551، 592 595.

29. نک. پیشین، ص 147.

30. نک. پیشین، ص 549.

31. نک. پیشین، ص 592.

32. پیشین، ص 592.

33. نک. پیشین، ص 595.

34. پیشین، ص 9.



*. پژوهشگر تاریخ.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان