این روزها حال کتاب و بازار کتاب خوب است. در روزهای برگزاری نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران قرار داریم و همه جا صحبت از کتاب و کتابخوانی است. خیلیها با لیست کتابهایشان به نمایشگاه رفتند و با کتابهایی بیش از آنچه در لیستشان بود بازگشتنتد و این اتفاق فوقالعادهای است. با کتاب هفتهی بنیتا همراه باشید تا کمکی کند به طولانیتر شدن لیست شما.
کتابهای جوجو مویز را میتوان در ویترین هر کتابفروشیای دید. او عاشقانهنویس محبوبی است و کتابهایش به سرعت در ایران خواننده پیدا میکنند. مخصوصا دو کتاب «من پیش از تو» و «من پس از تو». این دو کتاب همواره از زمان ترجمه و انتشارشان در میان کتابهای پرمخاطب و پرفروش قرار داشتند. من پیش از تو در سال گذشته پرفروشترین کتاب سال در ایران شد. اما کتابهای دیگر او هم کم خواننده ندارد. یکی از رمانهای او به نام «دختری که رهایش کردی» که در این مطلب نگاهی اجمالی به آن خواهیم داشت هم در چند هفتهی گذشته خوانندگان زیادی به خود جلب کرده بود که در پرفروش ترین کتاب های هفته در بنیتا میتوانید این امر را ببینید.
جوجو مویز متولد انگلستان است و روزنامهنگار و نویسنده. او نویسندهی پرکاری است و 14 رمان نوشته. مویز نوشتن رمان به صورت حرفهای را از سال 2002 شروع کرد. او تاکنون دوبار برندهی جایزهی سال رمان عاشقانه از انجمن نویسندگان رمانهای عاشقانه شده است؛ یکبار برای رمان میوه خارجی در سال 2004 و دیگر بار در سال 2011 برای رمان آخرین نامه از معشوق خود.
اما دختری که که رهایش کردی. این رمان یازدهمین اثر مویز است که در سال 2012 انتشار یافت. روزنامهی دیلی میل درباره این کتاب گفته است: «کتابی که نمیتوانید زمین بگذارید.» مویز با این کتاب نامزد دریافت جایزهی کتاب سال از طرف روزنامهی دیلی میل هم شده بود. همانطور که پیش از این گفته شد جوجو مویز نویسندهای عاشقانهنویس است؛ بنابراین مخاطب با یک قصهی عاشقانه روبروست. البته نه داستانی سطحی. برخی از منتقدان این رمان را بهترین کتاب مویز میدانند که از سایر آثارش غنیتر و زیباتر است. جنگ جهانی دوم با تمام ویرانگریها و غارتها و جنایاتی که تاریخ را شرمگین کرده است، بستر بسیار جذابی برای خلق آثار هنری و ادبی دارد و سالانه دهها اثر سینمایی و ادبی و ... با الهام از آن خلق میشود که همواره میتواند حرف تازهای برای گفتن داشته داشته باشد.
جوجو مویز هم از همین بستر استفاده کرده و از یک طرف با دستمایه قرار دادن طمع نازیها برای بهدست آوردن اشیاء هنری و از طرف دیگر جذابیتهایی که در موضوع عشق وجود دارد، اثر ادبی زیبایی خلق کند که خواننده در خلال آن هم میتواند از لذت معجزهای که عشق در یک انسان بهوجود میآورد لبریز شود و هم هیجانات و ترسهای انسانهایی که در چنگال جنگ و مرگ گرفتار هستند را لمس کند و این همان دلیلی است که دیلی میل میگوید کتابی که نمیتوانید زمین بگذارید. رمان روایتگر دو داستان موازی با فاصلهی تقریبا یک قرنی است. موضوع اصلی داستان حول دو زن میگذرد. سوفی که در زمان اشغال فرانسه توسط نازیها در جنگ جهانی دوم، تلاش دارد تا در نبود شوهرش که عاشقانه دوستش دارد، از خانوادهاش محافظت کند و دیگری لیو که در زمان حاضر در لندن زندگی میکند. شوهر لیو پیش از مرگش یک تابلوی نقاشی به او میدهد که حدود یک قرن پیش نقاشی شده و تصویری است از یک زن. این تابلو در زمان اشغال فرانسه توسط نازیها، از این کشور به انگلستان منتقل شده بود.
در پشت جلد کتاب آمده است: «میدونی چه حسی داره وقتی خودتو به سرنوشت میسپری؟ یه جورایی بهت خوشامد میگه. دیگه نه دردی هست، نه ترسی و نه اشتیاق و آرزویی. مرگ، امید بود که داشت با این تسکین به وجود میاومد. بهزودی میتوانستم ادوارد رو ببینم. ما تو اون دنیا به هم میرسیدیم، چون مطمئن بودم که خدا مهربونه، خدا هرگز اونقدری بیرحم نیست که ما رو از تسکین تو اون دنیا محروم کنه.»
در بخشهایی از کتاب هم میخوانیم: «انگشت یخ زدهم که کبود شده بود رو انقدر تو برف فشار دادم تا این که خودمو با اسمش محاصره کردم. ادوارد، ادوارد، ادوارد. ده، بیست بار اسمشو نوشتم. تنها چیزی که می تونستم ببینم، اسم ادوارد بود. من تو حلقهای از ادوارد نشسته بودم که دور تا دورم میرقصید. میشد خیلی راحت اونجا نشست و توی قصری از ادوارد استراحت کرد و همه چی رو به حال خودش رها کرد. به عقب خم شدم و شروع کردم به خندیدن.»
این کتاب توسط کتایون اسماعیلی ترجمه شده و نشر ملیکان آن را به قیمت 29 هزار تومان روانهی ویترین کتابفروشیها کرده است.
منبع: بنیتا