محمود رجبی ، عضو پژوهشکده حوزه و دانشگاه
در ادامه اقتراح علم دینی، در این شماره پاسخهای دانشوران ذیل ارائه شده است; محمود رجبی (عضو پژوهشکده حوزه و دانشگاه) و یدالله دادگر (عضو هیات علمی دانشگاه مفید)
1. تعریف شما از علم، (Science) و دین، (Religion) چیست ؟
بسم الله الرحمن الرحیم، پاسخ سؤال شما را با اشاره ای به کاربردهای مختلف علم و دین شروع می کنم. علم کاربرد عامی دارد به یا معرفت و اصطلاح و کاربردهای خاص و اخص نیز دارد. گاهی علم به مفهوم Science یا یک رشته از رشته های علم تجربی است. اگر این مفهوم مد نظر باشد، علم یعنی یک منظومه معرفتی که حول محور یک موضوعی می چرخد و روشش روش تجربی است و قهرا موضوعاتش هم موضوعات تجربی است. چه بگوییم روش تابع موضوع است و یا موضوع تابع روش، به هر حال این دو با هم متلازم اند، اگر روش، تجربی باشد کارآیی اش در محدوده موضوعات تجربی است و اگر موضوع تجربی است، خوب، روش تجربی کارآیی و اعتبار و روایی دارد و می تواند نتیجه دهد. بنابراین، علم به معنی منظومه ای معرفتی با روش تجربی است. برای دین هم تعریفهای متعددی شده است آنچه که الان می توانم در این بحث قرار بگذارم این است که مقصود من از دین مجموعه دریافتهای انسان از کتاب و سنت است. زیرا مقصود، از دین دین اسلام است و به ادیان دیگر کاری ندارم چنانکه به کاربردها و معانی دیگر دین کاری ندارم، پس دین عبارت است از مجموعه معارفی که از کتاب و سنت دریافت می شود که البته در بحثهای روش شناسی فهم متون دینی گفته اند که از عقل هم در این باب استفاده می شود. به هر حال آن چه که با روش اجتهادی از کتاب و سنت به دست می آید می شود دین. البته در اینجا سؤالها و بحثهای شایان توجه و تعمق وجود دارد که پرداختن به آنها مرا از پاسخ سؤال شما دور می کند.
2. تعریف شما از علم دینی، (Religious Science) چیست؟ آیا تعاریف دیگری وجود دارد؟
این اصطلاح می تواند به چند صورت تعریف و تصویر گردد; یکی این که ممکن است کسی بگوید، چنانکه کسانی گفته اند، علم دینی به این معنی است که ما موضوعات را از دین بگیریم و با روش تجربی آنها را بررسی کنیم. بنابراین چون موضوعات و مسائل ما، از دین گرفته می شود پسوند دینی به آن می زنیم و به لحاظ آنکه روش آن، تجربی است علم دینی تجربی، می شود. تصویر دیگر که عکس تصویر یاد شده است تجربی بودن را به لحاظ موضوع در نظر می گیرد، ولی روش تحقیق را از دین برمی گزیند یعنی ما در متون دینی ببینیم در مورد مسائل تجربی، دین چه سخنانی دارد. این تصویر هم، به لحاظ موضوع تجربی است ولی به لحاظ منبع دریافت پاسخها، دینی است. طبعا روش آن هم روش فهم متون دینی یعنی روش اجتهادی است، تصویر سوم این است که موضوع از هر جایی که اخذ شود اهمیتی ندارد ولی باید روش تلفیقی را به کار ببریم; یعنی در فهم موضوعاتی که مدنظر ما است و در کشف واقعیتها و حقایق، هم از روش وحیانی استفاده کنیم، و هم از روش تجربی; البته ممکن است در مواردی، فقط دین مساله ای را طرح کرده باشد و علم ساکت باشد، یا به عکس و در مواردی هم هردو با هم نظر داده باشند خواه نظرشان موافق یکدیگر باشد یا مخالف. به هرحال، اگر تاکنون می گفتند در علم فقط روش تجربی معیار است از روش وحیانی هم به عنوان دریچه ای به جهان واقع استفاده بکنیم. تصویر چهارم این است که علم دینی، علم تجربی سازگار با ارزشها و معارف دینی است یعنی با روش تجربی به دست می آید و با ارزشها و قوانین دینی سازگار می شود; به عبارت دیگر با روش تجربی تحقیق می کنیم و اگر در مواردی با دین ناسازگار بود به نحوی به چاره اندیشی و حل این ناسازگاری می پردازیم این علم دینی به لحاظ تجربی بودن روش آن علم science و به لحاظ سازگاری با ارزشهای دینی، دینی است.
در بین تصاویر و تعاریفی که اینجا مطرح شده تعریفی که به نظرمان قابل قبولتر است این است که ما اگر علمی را سامان بدهیم که بر پایه روشهای معتبر از منظر دین شکل بگیرد یعنی ما ببینیم دین در شناخت جهان چه روشهایی را معتبر دانسته قلمرو آن را مشخص کرده و میزان اعتبارش را چگونه می بیند، سپس نتایج تحقیقات حاصل شده با آن روشها، علم دینی است. روشن است از دید ما دین برای تجربه اعتبار قائل است همان طور که در محدوده خاص خودش برای عقل نیز اعتبار قائل است. به علاوه برای روش وحیانی هم اعتبار قائل است; به این معنی که از روش وحیانی نیز باید استفاده کرد و این هم دریچه ای است برای شناخت واقع. این روشهای معتبر، می توانند در مسائل و موضوعات تجربی نیز به کار گرفته شوند. اگر بخواهیم علم دینی به معنی science باشد باید در موضوعات تجربی، با استفاده از روش های متعددی که از نظر دین و عقل دریچه ای به جهان خارج است وارد تحقیق شویم. طبیعی است که اگر چنین علمی شکل بگیرد به طور طبیعی با ارزشها و موضوعات دینی سازگار است و این در واقع تصویر پنجمی است که در باب علم دینی وجود دارد. پس در تلقی ما علم دینی علمی است که براساس روشهای معتبر از منظر دین، در فرایند تحقیق در باب موضوعات تجربی، به دست می آید. این نکته شایان توجه است در این تصویر سؤالهای روش شناختی و معرفت شناختی مختلفی مطرح است که پرداختن به آنها ما را از مساله اصلی دور می کند مانند این سؤال که ما اصل دین را با روش تعقلی اثبات می کنیم پس چگونه می گوییم علم دینی علمی است که با روشهای معتبر از منظر دین سامان یابد و به این طریق میزان اعتبار روش تعقلی ماقبل دینی را با داده های دینی بدست می آوریم. بر این اساس معیار در علم دینی، معتبر بودن روشهای تحقیق و داوری آن از منظر دین است البته تعریف و تصویرهای دیگری نیز از علم دینی وجود دارد مثل تصویری که دکتر حسین نصر و همفکران او دارند و یا تصویرهای دیگری که علم جدید را خرافه دانسته و اصلا آن را علم نمی دانند و علم را در معرفتهای ماقبل علم و از جمله معرفت دینی خلاصه می کند.
3. تفاوت علم دینی با علوم متعارف در چیست؟
به طور خلاصه گفته می شود که تفاوتها در روش، اهداف، اصول موضوعه، مسائل علم و کاربردها است. طبق تعریفی که ارائه شد روش ها متفاوت می شود چون علم رایج فقط به تجربه تکیه می کند. تفاوت در مسائل و موضوعات علم هم پدید می آید زیرا وقتی روش وحیانی را مدنظر قرار دهیم، در تبیین پدیده های انسانی از عوامل فوق مادی نیز سخن به میان می آید و یا عنصری جدید - هرچند مادی - را ممکن است مطرح کند که اگر صرفا به روش تجربی پیش می رفتیم مطرح نمی شد و به این ترتیب مسائل علم و حتی ساختار علم دینی با مسائل و ساختار علم رایج (علم غیردینی) متفاوت خواهد شد.
تفاوت در اهداف و غایات نیز به طور طبیعی حاصل می شود البته هدف گاه هدف نظری و معرفتی و گاه هدف کاربردی است. با بهره گیری از روشهای متعدد در علم دینی، معرفتهای حاصله متفاوت می شود و دستاوردهای معرفتی علم دینی بسی بیشتر از علم غیردینی خواهد بود و از سوی دیگر اهداف کاربردی دیگری نیز مطرح خواهند بود; به علاوه، از متن دین، اهداف ویژه، به علم دینی تزریق می شود به این معنی که در کاربردها، نیز به لحاظ آن که می خواهد متناسب با ارزشهای اسلامی پایه ریزی شود تفاوت پدید خواهد آمد. منتها تفاوت در کاربرد سبب نمی شود که دو سنخ علم داشته باشیم زیرا علم کشف واقع است، این که واقع را به چه منظوری می خواهیم کشف کنیم این فراتر از خود علم است. ما معتقدیم که علم دینی و علوم متعارف اهداف متعددی دارند. آنچه امروزه در علوم متعارف مطرح است توجه به کاربردهای دنیایی و عدم توجه به ابعاد اخروی و معنوی است حتی اگر بعد معنوی هم در نظر گرفته شود اموری دنیوی است; آرامش روانی، امید به زندگی و از این قبیل چیزها که نگاهی به معاد و جهان ماوراء ندارند. به نظر می رسد در اهداف علم، توجه به ابعاد آخرتی و سعادت ابدی و جهان دیگر یکی از موارد تفاوت اهداف است. اصول موضوعه نیز قطعا فرق می کنند البته بخشی از این بحث مربوط به روش شناسی است یعنی یک اصل موضوع این است که ما ازهمه روشهایی که از منظر دینی معتبرند استفاده می کنیم. نکته دیگری که به نظرم می رسد ضرورت دارد به آن اشاره کنم این است که در اینگونه بحثها گاه به تفکیک مقام گردآوری و مقام داوری بسیار تکیه می شود. به نظر من توجه به این تفکیک و لوازم آن به عنوان قاعده پژوهش مفید است، ولی گاهی این مساله به شکلی مطرح می شود که گویا مورد غفلت دانشمندان گذشته بوده و آنها به این تفکیک توجهی نداشته اند، دانشمندان گذشته به ویژه دانشمندان مسلمان همواره سخن از اثبات و مقام داوری می گویند و اگر احیانا بر دریافت یک معرفت از منابع دینی یا عقلی تکیه می شود مقصود کفایت مقام گردآوری یا خلط این دو مقام با یکدیگر نیست بلکه منبع دینی به دلیل آنکه اعتبار کلی آن با دلایل عقلی به اثبات رسیده کل آنچه در متون دینی معتبر آمده معتبر می شود و به معنای معرفت اثبات شده با روش وحیانی است و مقام داوری آن تضمین شده است و به تعبیر دقیقتر وحیانی بودن عین تایید و اثبات آن در مقام داوری است.
4. آیا داشتن علم دینی ضرورت دارد؟ چرا؟
ضرورت علم دینی دلائل مختلفی دارد. دلیل اول این است که اگر ما معتقد شدیم که علم را برای شناخت واقع می خواهیم و یا علم را برای حل معضلات خودمان می خواهیم و از سوی دیگر قائل شدیم به این که دریچه های ما به جهان خارج فقط در تجربه و دستاوردهای عقلی خلاصه نمی شود بلکه دریچه دیگری هم برای کشف واقع داریم و حتی برخی حقایق را فقط از آن طریق می توان شناخت، منطقا ضرورت دارد که ما علم دینی را پایه ریزی کنیم. زیرا ما باید از تمامی دریچه های شناخت واقع استفاده کنیم. و یکی از آنها هم دریچه وحی است. دلیل دوم این است که ارزشهای اسلامی در میان دانشمندان مسلمان مقبول است. اساسا به جامعه جهانی هم که نگاه کنیم بسیاری از دانشمندان معتقد به خدا و وحی هستند خوب اگر ما بخواهیم تعارض در اندیشه ها را حل بکنیم و تنشهای احتمالی را که بین دیدگاههای دینی و غیر دینی وجود دارد از بین ببریم و یک نوع سازگاری فکری و آرامش روانی در سطح جامعه داشته باشیم، یک راه عمده اش این است که ما بیاییم از همه روشهای معتبر شناخت واقع استفاده کنیم و از این طریق برخی از تعارضهای بین علم و دین را حل کنیم. دلیل سوم این است که دین می خواهد تمام شئون انسان صبغه و جلوه ای الهی داشته باشد و با داشتن علم دینی این مقصود هم تامین خواهد شد. در صورتی که علم تجربی رایج بر مبنای تفکر الحادی شکل گرفته و درست نقطه مقابل آن صبغه الهی است. دلیل چهارم اینست که در ساختار علم متعارف نیز عناصر غیرتجربی و غیرعلمی وجود دارد. ما می توانیم این عناصر غیرتجربی را از دین بگیریم و اگر ما معتقد شدیم که دین واقع نما است چه خوب است که اینها را از دین بگیریم. بر این اساس تئوریهایی که مبتنی بر این عناصر که از علم بینهایت الهی سرچشمه گرفته استوار می شوند واقعیات را عمیقتر و فراگیرتر نمایان خواهند ساخت. علاوه بر اینکه در بعضی موارد اگر بخواهیم از پیش فرضهای دینی استفاده کنیم نظریه ساده تر و کم مؤونه تر می شود و این نکته نیز یکی از مزیتهای علم دینی خواهد بود که در فلسفه علم به عنوان معیار ترجیح یک تئوری بر تئوریهای رقیب مطرح است.
5. اگر بین علم دینی و علوم متعارف تعارض پیش بیاید چه باید کرد؟
البته پدید آمدن تعارض بدوی و ظاهری امری طبیعی است، حتی ممکن است دو عالمی که متعهد به روش تجربی هستند دستاوردهای علمی متعارضی نسبت به یک مساله مورد پژوهش داشته باشند; منتها بایستی تلاش کرد که داده ها به مرور زمان دقیقتر شوند. همانطور که ممکن است بین دستاوردهای پژوهشی متکی به روش عقلی با دستاوردهای مستند به روش نقلی و محصولات متخذ از روش شهودی نیز ناسازگاری وجود داشته باشد. مطلب اساسی این است که بین عقل، نقل، شهود و تجربه در مقام واقعیت آنچنانکه هست ناسازگاری و تعارضی وجود ندارد تعارضها در مرحله شناخت پدید می آیند.
حال که وقوع تعارض امری طبیعی است نباید از یاد برد که فرمول و اصل و قاعده واحدی برای رفع تعارض و مقدم داشتن یکی از طرفین آن نیز وجود ندارد بلکه به حسب مورد به کمک معیارهایی بایستی مرحله به مرحله به پیش رفت. مثلا گاه اتقان و انسجام داده ها،بسیارزیاد ودرطرف مقابل، دلیل نقلی چندان واضح ورسا نیست، درچنین موقعیتی نمی توان دلیل نقلی را - آنهم با معنای مبهمی که متوجه می شویم - مقدم بداریم. این نکته نیز مهم است که حجیت روایت در امور عملی با اعتبار آن در امور نظری متفاوت است.
در مباحث عملی که در فقه و اصول مورد توجه است، معذر و منجز می خواهیم، به دلیل محکمه پسند برای انجام یا ترک یک عمل، نیازمندیم، ولی در مباحث نظری و به تعبیر دقیقتر در شناخت واقعیتها ما راه و طریق نشان دهنده واقع را مدنظر داریم تا به واقع برسیم البته از منظری دیگر، چون می خواهیم این نظریه را به خدا نسبت دهیم، نسبت دادن به خدا یک عمل است و معذر و منجز می خواهد ولی این در مرحله ای دیگر و متاخر از مرحله کشف واقع است.
مبنای کلی این دیدگاه اینست که بالاخره وحی درصدد بیان متن واقع است و اگر در مواردی داده های متقن مشاهدتی و یا دستاوردهای روش عقلی به گونه ای استوار، واقع را مکشوف ساخت و معنای ظاهری مستند نقلی معارض - با توجه به اینکه درصدد بیان واقع است - نمی تواند اعتبار داشته باشد. پس در مواردی که نمی توان یکی از طرفین را با توجیه و یا نشان دادن نادرستی آن از صحنه خارج کرد بایستی با معیارهای قابل قبول درصدد ترجیح دادن طرفی باشیم که مزیتهای واقع نمایانه بیشتری داشته، خطاپذیری آن منطقا کمتر است و در این راستا گاه بازشناسی داوری تجربی و مداقه مجدد در آن ضرورت پیدا می کند و گاه توجیه متن دینی یا تصحیح فهم خود از متن دینی لازم است.
6. چه الزامی وجود دارد که علم درصدد کشف واقع باشد. هدف گذاری حل معضلات زندگی و حیات بشری برای پروژه های علمی معقولتر نیست؟ مکتب ابزارانگاری چه کاستیهایی دارد؟
با نگاه به تاریخ علم و جستجو از اینکه چرا دانشمندان به ابزارانگاری روی آوردند می توانیم به پاسخ نزدیک شویم. ابزارانگاری معلول نومیدی از کشف واقع است. وقتی برخی دانشمندان به زعم خود از کشف واقع و احراز اینکه آنچه بدان دست یافته اند عین واقع است مایوس شدند به ناچار ابزارانگار شدند. از اینجا می توان گفت که خواست اصلی و حقیقی دانشمند نیل به واقع و احراز آن است و تمام تلاشهایش رابه خاطر این هدف سامان دهی می کند. حتی برای حل معضلات زندگی و ارائه راه حل نیز آن را در کشف واقع جستجو می کند. حال اگر در مواردی علیرغم بی خبری از احراز واقع مشکل بشر حل می شود به خاطر اینست که راه حل به اصطلاح منطقی «لازم اعم واقع » است، وگرنه، نمی شود واقعیت به گونه ای باشد و ما تصویر دیگری متفاوت با آن داشته باشیم و در عین حال بتوانیم بر واقعیت فائق آییم. بلکه این در حقیقت ناشی از آن است که واقعیت، یک لازمه اعم داشته و ما آن را کشف کرده و یا ناخودآگاه چنین پنداشته ایم و یا در عمل طبق آن تصویر عمل کرده ایم و از این طریق توانسته ایم معضله ای را حل کنیم مثلا با هر دو هیئت بطلمیوسی و هیئت جدید مشکلاتمان حل می شود. حل شدن مشکل نه برای این است که ما اگر واقعیت را هم نشناسیم، مشکلمان حل می شود بلکه به خاطر اینست که آن هیئت قدیم ناشی از لوازم اعمی بوده که سازگار با هر دو هیئت بوده است. بعلاوه همه وقت هم اینطور نیست که براساس ابزارانگاری بتوان مشکلات را حل کرد ممکن است در مواردی بعدها مشخص شود که راه حلها دارای عوارض نامطلوبی است که علت آن این بوده که داده های علوم تجربی با واقعیت ها فاصله داشته اند، بسیاری از عدم موفقیتها در راه حلهای علوم انسانی برخاسته از این امر است.
بعلاوه اینطور نیست که در همه یا اکثر موارد ما دو تجربه همسان در اختیار داشته باشیم که یک بار بر اساس کشف واقع حرکت کرده باشیم و یک بار هم بر اساس ابزارانگاری و سپس به نتایج همانندی دست یافته باشیم. اگر چنین وضعیتی را - بخصوص در مسائل انسانی - پدید آورده بودیم آن وقت جا داشت بگوییم ابزارانگاری مشکل ما را حل می کند و ضرورتی به کشف واقع نیست، در غیر این صورت اقتضای طبیعی مساله این است که ما برویم کشف واقع بکنیم; تجارب خارجی مان هم نشان می دهد که نگرش ابزارانگاری خیلی جاها پاسخگو نیست و معضلات را به ویژه در مسائل انسانی نمی تواند حل کند،البته معضلات منحصردرمعضلات مادی نیست معضلات روحی نیز هست که ابزارانگاری در آن عرصه، مواجه با کاستیهای فراوانی است.
این نکته را نیز از یاد نبریم که از آیاتی مانند ولاتقف مالیس لک به علم نیز می توان اعتبار واقع گرایی را مقبول دانست، این استناد در صورتی است که علم در آیه شریفه به معنی کشف واقع باشد. در بحثهای اجتهاد و تقلید در مسائل دینی نیز گفته می شود راه عاقلانه و فطری و مطلوب آنست که همه مجتهد و متخصص شوند ولی به خاطر وجود موانع، پیروی از متخصص، و تقلید وجه عقلائی پیدا می کند لذا در این بحث نیز بدست آوردن واقع و تلاش در راه نیل به آن و نه ابزارنگاری امری مطلوب و مقبول معرفی می شود. نهایت سخنی که می توان گفت اینست که ابزارانگاری راه حلی است از باب اضطرار و ناچاری و ناامیدی از کشف واقع.
7. آیا تاکنون کوششی جهت پدید آوردن علم دینی در جهان صورت گرفته است؟
بله، کوششهای مختلفی شده متناسب با تصاویر مختلفی که وجود داشته، در عربستان، پاکستان، انگلستان، اندونزی، مالزی و الجزایر تحقیقاتی انجام شده، کنفرانس برگزار شده کتاب نوشته شده; در مرکز جهانی اندیشه اسلامی جمع قابل توجهی از دانشمندان مسلمان در مسیر نیل به علم دینی کار و تلاش می کنند، دانشگاه تاسیس کرده اند. در الجزایر کنفرانسهای متعددی داشته اند با عناوینی مثل به سوی جامعه شناسی اسلامی، به سوی اقتصاد اسلامی، در کشورهای دیگر هم بوده است و الان هم ادامه دارد، عده دیگری مثل دکتر سیدحسین نصر - با تصویر خاصی که از علم دینی و قدسی دارند - نیز سخت مشغول هستند و پیروانی نیز دارند.
8. دلایل توفیق یا ناکامی آنها را در چه می دانید؟
به نظر می رسد که یک چیزی که در خیلی از علوم هم مطرح است، اینجا هم مطرح است و آن اینکه معمولا علوم در آغاز پیدایش یک مقدار مشکلاتی دارند و خیلی از دانشمندان مثلا در باب جامعه شناسی وقتی معضلات جامعه شناسی مطرح می شد می گفتند این علم جوان است، جوان بودن یک علم مساله ای جدی است. در باب علم دینی هم این مساله مطرح است، مخصوصا اگر این نکته را هم بیافزایید که تصویرهای متفاوتی از علم دینی مطرح بوده و تصویر واحدی دنبال نشده، است. اگر یک رشته علمی با یک تصویر مشخص دنبال شود، طی 60 سال، 70سال، باید به نتایج مشخصی برسد، ولی وقتی ما تصویرهای مختلفی داریم، اگر 60سال بر عمر این اندیشه گذشته، باید عمر آن را به تناسب تعداد تصاویری که از آن هست تقلیل دهیم که مثلا با 6 تصویر موجود عمر این رشته 10 سال است. قبلا اشاره شد که حتی یک دانشمند در سیر تحول افکار خود تصویرهای مختلفی را دنبال کرده است. نکته دیگر قلت سرمایه گذاری در این زمینه است، اگر میزان سرمایه گذاری در این رشته را با دیگر رشته های علمی مقایسه کنیم، پی خواهیم برد که هزینه های صرف شده در این بخش اندک است.
عامل سوم که جنبه مخرب دارد تصویرهای افراط آمیزی است که احیانا از علم دینی معرفی می شود مثلا کسانی پیدا می شوند که فرمولهای شیمی و حتی ریاضی را هم به اسلامی و غیراسلامی تقسیم می کنند و از این راه شیمی اسلامی را می خواهند معرفی نمایند. این تصویر عده ای را از توجه و گرایش به این رشته دور می کند. عامل چهارم نداشتن متدلوژی واحد است به عنوان مثال مرکز جهانی اندیشه اسلامی در مقاطع مختلف فعالیت خود جهت گیری ها و متدهایش را تغییر داده است، به گونه ای که این تغییرات همسو نبوده است. خلاصه با توجه به عوامل یاد شده علم دینی سیر درخشان و شایان توجهی در مسیر پیشرفت نداشته است، در عین حال علم دینی موفقیتهایی نیز داشته، یک عامل موفقیتش این بوده است که کسانی که طرفدار علم دینی هستند آنرا فوق یک مشغله معمولی ذهنی و زندگی می دانند و با انگیزه های دینی و با تلاش خستگی ناپذیر به عنوان انجام وظیفه در این مسیر تحقیق می کنند. انگیزه قوی الهی گاه سبب می شود که تلاش افراد مضاعف شده و تمامی مشکلات را از پیش پا بردارند البته عوامل دیگری نیز برای توفیقات نسبی اندیشمندان این عرصه می توان برشمرد که مجال دیگری می خواهد.