اشاره
در شماره 58، اولین بخش از گفتگوی تخصصی معارف با مستبصر عصام العماد در باب واکاوی مهدویت از منظر وهابیت با عنوان «دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند» تقدیم خوانندگان نشریه گردید. در آن قسمت دکتر، به بازخوانی مبانی مشترک اندیشه و مفهوم منجی موعود در فرق اسلامی پرداخته و با تبیین دقیق محل نزاع، با استناد به منابع معتبر فریقین، ثابت کرد که بنا بر تواتر، موعود از نسل فاطمه است. وی با برشمردن منابعی از مکتب خلفاء، یادآور شد که اعتقاد به «مهدویت شیعه دوازده امامی» نه تنها مختص به امامیه، که ریشه در مبانی همه مذاهب اسلامی و از جمله جماعت اهل تسنن و گروه وهابیت دارد. وی سرسختی و موضعگیری وهابی ها در مقابل مهدویت را بیش از آنکه برخاسته از مبانی علمی بداند، ریشه در محاسبات مغرضانه سیاسی و ترس آنها از جهانی شدن مذهب امامیه اثنی عشریه به دست ایرانیان دانست. ایشان با یادآوری انبوه کتاب های ضد شیعی وهابیت، اذعان نمود که تنها با رؤیت مقدمات آن کتاب ها می توان به این نتیجه رسید که «آینده در قلمرو شیعه» است.
در ادامه، دومین و واپسین بخش از گفتگوی مفصل معارف با مستبصر عصام العماد، پیش روی شما فرهیختگان است.
معارف
جناب آقای دکتر العماد! آیا در منابع مورد استناد وهابیت، ذکری از زمان و مکان دقیق ظهور و یا سخنی از نشانه ها و علائم قطعی و ظنّی ظهور حضرت مهدی(عج) به میان آمده است؟ مسئله دیگر، همانگونه که شیعه معتقد به برخی از خروج های تمهیدی و ظهورهای مقدماتی ـ چه وجه مثبت آن مانند خروج سید حسنی و چه وجه منفی آن مانند خروج سفیانی و یمانی ـ است که قبل از ظهور نهایی واقع خواهند شد، آیا در مستندات وهابیت به ظهور چنین افرادی به عنوان تمهید و مقدمه ظهور منجی کل، تصریح شده است؟
به طور کل، اهل تسنن در کتاب های «الفتن»، «الملاحم و الفتن» و «اشراط الساعه» ـ مانند «اشراط الساعه» یوسف بن عبدالله بن یوسف الوابل ـ به صورت مستقل درباره شرایط ظهور و زمان و مکان آن، بحث کرده اند. آنها مکان ظهور را «مکه» می دانند؛ روایاتی هم دربارة علامات ظهور امام زمان(عج) نقل می کنند که به خروج و قتل نفس زکیه اشاره دارند. مسئله «یمانی» را به این صورت که شیعه مطرح می کند، ند ارند؛ بلکه به شخصی اشاره می کنند به نام قحطانی. به مسئله «سید خراسانی» هم اشاره کرده اند؛ مانند روایت «إذا سمعتم من المشرق ...» که برخی از اهل تسنن می گویند اشاره به سید خراسانی است که «از مشرق» یعنی از طرف ایران، خواهد آمد! منابع آنها اشارات دیگری هم دارند به مسائل متعددی چون جنگ های میان امام مهدی(عج) و منکران که در آخرالزمان به وقوع خواهد پیوست.
بنده معتقدم اگر بخواهیم دربارة علامات ظهور امام مهدی(عج) و بسیاری دیگر از مواردی که به صورت مشترک مطرح است، بحث علمی کنیم؛ مثلاً درباره تعبیر «الرایات السود؛ پرچم های سیاه» که هم در روایات اهل بیت آمده و هم در روایات اهل تسنن؛ باید گفت مسائلی که در منابع اهل تسنن به صورت کمرنگ اشاره شده اند، در متون شیعه به علت الگوبرداری از روایات اهل بیت، به شکل پررنگ، روشن و واضح آمده است. در گذشته بنده بحث علامات ظهور حضرت که در کتب اهل تسنن آمده است را خوب نمی فهمیدم؛ اما از هنگامی که به مجامع روایی شیعه مراجعه کردم، به علت وجود اهل بیت به عنوان مفسران و شارحان کلام رسول اکرم(ص)، مسئله برایم مفهوم شد. اهل تسنن چون روایات رسول خدا را، بدون توجه به سخن شارحان آن، یعنی اهل بیت(ع)، نقل کرده اند، بسیاری مسائل برایشان واضح نیست و از این جهت، اعتقادات شیعه کاملتر، روشن تر و شفاف تر است. در حقیقت اهل تسنن از باب علم حضرت رسول(ص)، یعنی علی(ع) و اهل بیت(ع) وارد نشده اند.
چنانکه حضرتعالی اشاره فرمودید، چندان اختلاف فاحش نظری میان فریقین، در بحث مهدویت نیست، اما سئوال این است که به هر حال این اختلافات جزئی هم ـ که از حیث منابع به وجود آمده اند ـ سبب بروز اختلافات فاحش عملی شده اند که متأسفانه در عرصه اجتماع شاهد آنیم؛ تا آنجا که برخی از مذاهب و فرق اسلامی، دیگر حتی مبانی نظری موجود خود را نیز تمکین نمی کنند؛ آیا این اختلافات، به اصل مهدویت خدشه و آسیب وارد نمی سازد؟
نه، من فکر می کنم اگر از مدخل نظری و جنبه علمی ـ منهای مسائل رسانه ای و سیاسی ـ وارد مسئله شویم، از این باب آسیبی متوجه اصل مسئله نخواهد شد. تا وقتی که گفتگوی علمی در دانشگاه ها و حوزه های علمیه برقرار باشد، مشترکات هم خیلی زیاد خواهد بود. ولی متأسفانه وهابیت فکر می کنند، اگر اعتقادات امامیه را بپذیرند، ممکن است جوانان آنها شیعه شوند و این را شکست خود و پیروزی شیعه می دانند. پس مسئله بیشتر، سیاسی و مصلحت اندیشی های نابجاست. مثلاً ابن کثیر می نویسد: اصلاً شیعیان در قرن هشتم، مستضعف بودند؛ نه کشوری داشتند، نه امکاناتی و نه دولتی و حتی مورد توهین و تحقیر نیز واقع می شدند. وی سپس حقیقتی را اظهار می کند که به سبب آن، صدها و بلکه هزاران نفر، شیعه شدند. او هم در کتاب تفسیر و هم در کتاب تاریخ خود می نویسد: یهودیان و مسیحیانی که در زمان ما مسلمان می شوند، پس از اسلام آوردن، دوازده امامی می شوند! ـ الان شیعیان، دولتی به نام جمهوری اسلامی ایران دارند، تبلیغات دارند، رسانه دارند، امکانات دارند، اما آن زمان هیچ نداشتند. حتی شاید وجوهاتی هم به مرجع تقلید شیعه نمی رسید. در رابطه با شیعه و اعتقادات آنها کتاب های محدودی وجود داشت ـ ابن کثیر ادامه می دهد: علت اینکه تازه واردان به اسلام، شیعه می شوند، این است که آنها می گویند قبل از مسلمان شدن در منابع دینی خود، اعم از تورات و انجیل و دیگر کتب مقدس، دیده ایم که به این نکته تصریح شده که پس از پیامبر آخرالزمان، دوازده نفر به عنوان جانشین آن حضرت خواهند آمد! وقتی ما مسلمان می شویم، شما تنها رسول اکرم(ص) را به ما معرفی می کنید و از آن دوازده نفر خبری نیست! ابن کثیر در ادامه می نویسد: من هر کار کردم که آنها را قانع کنم تا از تشیع دست برداشته و به تسنن برگردند، قبول نکردند! ابن کثیر در پایان اعتراف می کند: هرچند خبر این دوازده نفر در کتاب های معتبر ما اهل تسنن مانند صحیح بخاری و مسلم و سنن ابن داود موجود است!
بنده پس از شیعه شدن، یک یهودی را ملاقات کردم که دقیقاً همان حرف و داستان ابن کثیر را تکرار می کرد. این یهودی، اول وهابی شد، بعد سنی شد و در آخر هم شیعه شد! من از او پرسیدم که چرا چنین کردی؟ او در جواب، همین حرف ابن کثیر را بیان کرد که من در منابع یهودیان و مسیحیان، خبر پیامبر آخرالزمان و دوازده جانشین پس از ایشان را دیده بودم؛ پس از اسلام آوردن از وهابیان آمریکا درباره این دوازده نفر پرسیدم. گفتند فقط ایرانی ها و رافضی ها این ائمه دوازده گانه را دارند. گفتم مرکز رافضی ها کجاست؟ گفتند: قم. من به قم رفته و آنجا شیعه شدم!
پس باید در حرف ابن کثیر تأمل کرد. خبر ائمه دوازده گانه نه تنها در منابع شافعی ها، حنفی ها، مالکی ها، وهابی ها، زیدی ها، اسماعیلی ها و همه گروههای اسلامی ـ با وجود اختلافات عمیق اعتقادی و افتراقات عدیده مکانی و زمانی ـ وجود دارد؛ بلکه در منابع یهودیان و مسیحیان نیز آمده است. این نشان دهندة حقانیت شیعه در مسئله مهدویت و معرفت امام زمان(عج) است.
پس چنانکه روشن شد، می توان گفت: سر سختی گروه هایی از اهل سنت در برابر مهدویت، علی رغم نص صریح تمام منابع، تنها جنبه سیاسی دارد؛ مثلاً وهابی های سعودی فکر می کنند که اگر این حقیقت را بیان و یا تأیید کنند، به نفع ایران تمام خواهد شد و ایران از نظر سیاسی در یمن، عراق، لبنان، مراکش و دیگر کشورهای اسلامی موفق خواهد شد! پس نتیجه می گیرند برای اینکه تشیع یا به تعبیر آنها «هلال شیعی» به رهبری ایران در منطقه، پا نگیرد، باید اعتقاد به امام زمان را خدشه دار کرد! اما به آنها باید گفت که: اعتقادات مهدوی که با برقراری نظام جمهوری اسلامی ایران، به وجود نیامد! انقلاب ایران تازه سی سال است که به وقوع پیوسته، در حالیکه ابن کثیر 650 سال قبل به این حقیقت اذعان نموده است! شما به ایران چکار دارید؟! شما بنگرید که رسول اکرم چه گفته است!
متأسفانه در مناطق اسلامی، فرهنگ دشمنی با ایران را رایج کرده اند و این دشمنی، به مهدویت هم که مورد اعتقاد ایرانی ها است، سرایت کرده! در حالی که اهل تسنن، مهدویت را بر اساس منابع خود باید از ضروریات دین بدانند؛ اما آنها متأسفانه از هر حربه ای، و لو به قیمت از بین بردن اعتقادات خود، برای نابودی دشمنانشان استفاده می کنند. و از همین روست که کتاب های متعددی به نام «افسانه مهدویت» تألیف می نمایند! در حالیکه اگر این اعتقاد، افسانه باشد، این افسانه در کتاب های وهابیت هم ریشه دارد! در کتاب های سنن ابی داود سیستانی، مسند احمد بن حنبل و همه منابع فرقه های چهارگانه اهل تسنن، موجود است. اگر چنین باشد، ما باید افسانه های دیگری هم داشته باشیم! در اینصورت، همه احادیث اسلامی، افسانه خواهند بود و جزء اساطیر محسوب می شوند!
جناب دکتر! همانگونه که مستحضرید در فرهنگ شیعه مسئله ای وجود دارد به نام «انتظار»؛ قائلیم که حتی خود امام زمان(ع) نیز بیش از هزار سال است که منتظر زمان ظهور است. تلقی امامیه از انتظار، مثبت و حرکت زا است! این باور به یک فرهنگ برای آنها تبدیل شده است و بر اساس آن حتی شعارهایی درست کرده اند مانند: «منتظر مصلح، خود باید صالح باشد» که این شعار خود زمینه ساز شعور و خودسازی خیل عظیم جوانان جامعه می شود. با این مقدمه، سئوال این است که مسئله «انتظار» از چه جایگاهی در مذاهب اهل تسنن، به ویژه در فرقه «وهابیت» برخوردار است؟ آیا همانند شیعه، به صورت یک فرهنگ عمومی و تأثیرگذار» بر ماهیت و روابط اجتماعی، فرهنگی و سیاسی آنها می باشد؟
مسئله انتظار به صورت کامل، آنگونه که در روایات ائمه اهل بیت(علیهم السلام) مطرح است، به علت دوری و محرومیت اهل تسنن از خاندان وحی، در نزد آنها مطرح نیست و بدیهی است که پویایی تلقی شیعه را نیز نخواهد داشت.
بنده به این نتیجه رسیده ام که ریشه همه ایرادهای وهابیت بر شیعه، در منابع خود آنهاست! اگر پیروان وهابیت با کمی دقت و بصیرت و بدون تعصب به کتب خود مراجعه نمایند، مسئله انتظار را خواهند دید؛ اگرچه بسیار کمرنگ تر از شیعه. در این زمانه، مسئله مدعیان مهدویت در جهان اهل تسنن، بسیار زیاد و حاد شده و این نشان دهندة آن است که مسئله انتظار در میان آنها ریشه دارد! بله، ادعای این مدعیان دروغین، دلیل بر این است که جامعه آنها منتظرند به گونه ای که گاهی به محض دیدن یک فرد مبارز و مؤمن، به راحتی او را مهدی آخرالزمان(عج) قلمداد می کنند! مانند همین «مهدی سودانی»، که او سیدی مؤمن و مجاهد بود که علیه انگلیس قیام کرد و هرگز هم ادعای مهدویت نداشت، اما چون سودانی ها دیدند اهل اصلاح، جهاد، تقوا، دعا و نیایش است، گفتند پس این همان مهدی موعود است! و دشمنان نیز برای اینکه او در مبارزه بر علیه استعمار به اهدافش نرسد، تهمت ادعای مهدویت را به او نسبت دادند. در سومار هم همینطور شد؛ یکی از سادات معروف آنجا را که علیه استعمار ایتالیا مبارزه می کرد، مهدی آخرالزمان دانستند. در مصر و حتی در میان وهابیت عربستان این مسائل فراوان است؛ مثلاً فردی به نام «محمد عبدالله» که در مکه بر علیه آل سعود قیام کرد را مهدی موعود نامیدند! شخصیت های متعددی از اهل تسنن را می بینید که در میان صحبت ها یا لابلای کتاب هایشان، ادعا می کنند که الآن زمان ظهور مهدی موعود است. بسیاری از علمای وهابی ادعا می کنند که همة علائم ظهور حضرت، تحقق پیدا کرده و ممکن است که این زمان، زمان ظهور باشد. پس واقعاً مفهوم انتظار نزد اهل تسنن و وهابیت، به مانند شیعه، یک مفهوم مقدس است، ولی به علت برکات اهل بیت(ع)، این مسئله در مذهب امامیه، ابعاد بالاتر و عمیق تری می یابد.
در محیط شیعه کتب متعددی در مورد «فلسفه انتظار» نوشته شده و می شود؛ ولی متأسفانه در میان اهل تسنن، دیگر در مورد «فرهنگ و فلسفه انتظار» کتابی نمی نویسند؛ و حال آنکه هنوز در کتابهایشان، کلمه «منتظَر» را به اسم مهدی(عج)، ملحق می کنند و می نویسند: «المهدی المنتظر»! و وهابیان در عربستان سعودی کتاب های زیادی منتشر می کنند به عنوان «المهدی المنتظر»! اما آنها در همان حال به شیعه ایراد می گیرند که چرا منتظرند و چقدر از انتظار دم می زنند؟!
چنانکه مستحضرید در فرهنگ شیعه، منتظر واقعی، وظایفی بر عهده دارد؛ یعنی هم از لحاظ روحی و معنوی باید آمادگی همیشگی خود را حفظ کند تا در صورت تشریف فرمایی حضرت، به موقع در رکابش قرار گیرد ـ و برای تحقق این امر توصیه می شود که مثلاً ادعیه وارده مانند دعای ندبه صبح جمعه، دعای سمات قبل از غروب جمعه و دیگر مناجات ها را فراموش نکند ـ و هم باید از دیگر وظایف اجتماعی و فرهنگی خود برای زمینه سازی فرج آن حضرت، غافل نشود! آیا در عصر غیبت این فرهنگ، ولو به صورت رقیق شده، در میان اهل سنت وجود عینی و ملموس دارد؟ آیا آنها خود راموظف می دانند که در این رابطه وظایفی را بر عهده گیرند و کارهایی را جهت تسهیل یا تسریع در امر ظهور انجام دهند؟
بله، آنها هم مسئله انتظار را دارند، ولی به تعبیر شما، رقیق شده و کمرنگ تر از شیعه. نکته مهمی که نباید از آن غافل شد این است که دوری از امام علی(ع)، باعث ایجاد حقد و کینه در دل می شود! اهل تسنن هم از برکت اهل بیت(ع) محروم شدند و هم نفوذی های دولتی ـ عباسی و اموی ـ با شگرد خاص خود توانستند معارفی که ائمه(ع) درباره مهدویت فرموده اند و فرقه های اهل جماعت از پذیرش آن اجتناب کرده اند را به نام خود و با قرائت دلخواه خود به مذاهب اهل تسنن تزریق نمایند!
عمده مشکلات مکتب خلفا در اعتقاد به مهدویت، امامت، خلافت و دیگر مسائل عقیدتی و فقهی و اخلاقی، همه ریشه در محرومیت آنها از معارف مکتب اهل بیت دارد.
یعنی شما میان اعتقاد یا عدم اعتقاد به مهدویت، با اعتقاد یا عدم اعتقاد به ولایت امیرالمؤمنین علی(ع) و فرزندان گرامی ایشان(علهیم السلام)، ارتباط قائلید؟
بله، این ارتباط وثیق است و حتماً بی اثر نیست. من در کتاب های اخیر خود این بحث را مطرح کرده ام. بی شک اعتقاد به مهدویت با اعتقاد به ولایت علی ابن ابیطالب(ع) رابطه مستقیم دارد و وهابیون به علت عدم اعتقاد به ولایت علی(ع)، در اعتقاد به مهدویت شکست خورده اند. طبیعی است اگر من از اولین امام دور شوم، این انحراف به صورت هرمی شکل خواهد گرفت. گرچه شاید در ابتدا این شکاف عقیدتی چندان بزرگ نباشد، ولی در طول زمان، بزرگ تر خواهد شد و بنیان تمام اعتقادات ما را فرو خواهد ریخت. کسی که از اهل بیت دوری گزید، قطعاً از خیلی از مسائل محروم خواهد شد و این اقتضای محرومیت از اهل بیت است؛ چون بالاخره وقتی روایات اهل بیت در کتب و منابع آنها نیامد، بدیهی است که باعث می شود روایات دولتی و حکومتی و روایات سلاطین ظلمه، جایگزین آنها شود و مسائل مهمی چون اعتقاد به مهدویت، به صورت شفاف روشن نشود؛ چراکه نباید از یاد برد که حاکمان اموی و عباسی معتقدند که رهبران دینی امت هم می باشند!
اما کم کم با ناباوری متوجه شدند که بر اساس دیدگاه برخی از علمای اهل تسنن، مهدویت شیعه، همان مهدویت رسول اکرم(ع) است؛ ولی جسارت و آزادگی اعلام علنی آن را نداشتند. حتی الآن برخی متعصبان سنی و وهابی چون می بینند اسناد حقانیت شیعه، در صحاح شش گانه و نه گانه آنها ثبت است و یکی از علل عمده گرایش به تشیع در جهان تسنن را وجود همین روایات در منابع خود می دانند، بحث جدیدی به نام «اخبار الدخیله» را برای نجات و بی اثر نشان دادن این اسناد روایی مطرح می کنند! وهابی ها در این چند ساله کتاب ها و پایان نامه های دانشگاهی بسیاری با عنوان «ما ادخله الشیعه فی کتب السنّیه؛ آنچه که شیعه از روایات خود در کتب اهل سنت داخل کرده است»!! نوشته اند؛ در حالی که اولاً مسانید اینها کاملاً سنی است، ثانیاً به اعتراف بزرگان خودشان، شیعه آن زمان در اقلیت بوده و در استضعاف به سر می برده است! با استناد منابع خودشان شیعه در آن هنگام حاکم نبود بلکه محکوم بود، غالب نبود بلکه مغلوب بود، ظالم نبود بلکه مظلوم بود! با این وصف چگونه می توانستند روایات خود را در لابلای مهمترین کتب اکثریت سنی و حاکم وارد کنند؟! البته این متعصبان، باز در جواب می گویند: گویا احادیث ائمة امامیه و احادیث مهدویت، توسط شیعیان نفوذی در کتب اهل تسنن وارد شده باشد! ولی این شبهه نیز خوشبختانه توسط بزرگان اهل تسنن جواب داده شده است. و جز عده معدود و محدودی، طرفدار ندارد.
بله، سئوالات جدّی بسیاری برای آنها پیش آمده است؛ مثلاً با خود می گویند: چگونه منابع ما بر اعتقاداتی از شیعه که آنها را قبول نداریم، صحه می گذارند؟! و یا می گویند: چگونه است که ما شیعیان زیادی را در سراسر جهان می شناسیم که حتی یک کتاب شیعه را هم نخوانده اند؛ بلکه تنها توسط کتب صحاح ستّه شیعه شده اند! پس متعصبان سنّی چون متوجه شدند که احادیث و منابع آنها، مروج تشیع است صلاح کار را در آن دیدند که منابع خود را هم زیر سؤال ببرند! ما نمی دانیم که این قصه به کجا منتهی می شود؟! شاید پس از این هم بخواهند نقش شیعه در تدوین قرآن را بررسی کنند و ادعا کنند که آیه تطهیر یا آیات ولایت و مباهله را شیعیان جعل کرده اند! به هر حال همة این مسائل، دلیل بر حقانیت شیعه است.
آقای دکتر، فرمودید که در طول تاریخ، مدعیان دروغین مهدویت در بین اهل سنت کم نبوده اند! شاید این انحراف، ریشه در اعتقاد آنها به «مهدویت نوعیه» داشته باشد! ما شیعیان، اعتقاد به «مهدویت شخصیه» داریم و می گوییم، موعود آخرالزمان، شخصی است، به نام مهدی(ع) فرزند امام حسن عسکری(ع) از مادری به نام نرجس که در سال 255 هجری در سامرا به دنیا آمده و و و که با این ترتیب و با استناد به منابع معتبر، دیگر مشخصات شخصی حضرت، برای ما به روشنی مشخص شده است. آیا منابع اهل سنت ـ جدای از اعتقاد فرقه هایشان به تولد و یا عدم تولد حضرت ـ مشخص کرده اند که مهدی موعود چه کسی است؟ پدر و مادرش چه نام دارند؟ صفات و ویژگی های علمی و شخصی آن حضرت چیست؟ و آیا به طور خلاصه، اهل تسنن «مهدویت نوعیه» را قبول دارند یا« مهدویت شخصیه» را؟
بله، اکثر اهل تسنن، «مهدویت نوعیه» را قبول دارند. درست می گوئید، یکی از مشکلات بزرگ اهل تسنن در مبحث مهدویت، همین نکته است و این باعث شده که هم مدعیان دروغین زیاد شوند و هم هر مدعی، طرفداران زیادی برای خود پیدا کند. در حالی که در تشیع، چون اسم و دیگر مشخصات حضرت کاملاً معین است این آسیب، کمتر متوجه آنها می شود و این یکی از برکات تبعیت شیعه از اهل بیت(ع) است. جهان اهل تسنن نمی تواند تشخیص دهد و دلیل محکم بیاورد که این مدعی، دروغین است؛ چون در این باره، محک و میزان صحت سنجی دقیق دینی ندارند. آنها تنها منتظر یک منجی هستند! متأسفانه این یک مشکل اساسی و بزرگ در میان اهل تسنن است و الحمدلله، شیعیان از این مشکل دورند چون به تعبیر شما معتقد به «مهدویت شخصیه» هستند.
اتفاقاً در فرقه های منحرفی چون متصوفه که اصالتاً ماهیت غیرشیعی دارند، این انحراف یعنی اعتقاد به «مهدویت نوعیه» کاملاً مشهود است. اگرچه فرق صوفیه علی رغم ثبت تاریخی پیشینه بزرگان سلاسل آنها، در ادواری از تاریخ بنابر مصالحی، خود را منتسب به شیعه می کنند در حالیکه منابع موثق تاریخی گواه صادقند بر اینکه سلسله دارانی چون: احمد غزالی، بایزید بسطامی، ابوالحسن خرقانی، شبلی بغدادی، علاءالدوله سمنانی، عزیزالدین نسفی، منصور حلاج، نجم الدین کبری، اسماعیل قصری و و و همه سنی بودند، اما نکته قابل تأمل این است که وجه مشترک همه سلسله های صوفیه، اعتقاد به «مهدویت نوعیه» است! در طول تاریخ اسلام، بسیاری از بزرگان و اقطاب صوفیه در بزنگاه ها و سر فرصت، ادعای مهدویت کرده اند؛ مانند محمد نوربخش، بزرگ سلاسل معروفیه، نوربخشیه و ذهبیه که در زمان تیموریان چنین ادعایی کرد اما توسط امیر تیمور گورکانی دستگیر و ادب شد و تا مدتی مجبور به دست کشیدن از این گزافه گویی ها شد. این یک واقعیت اسفناک تاریخی است که اساس انحرافات فرقه هایی چون صوفیه، ریشه در مکتب خلفا دارد!
و اما مسئله دیگر؛ اعتقاد شیعه به این نکته است که حضرت صاحب الزمان(عج)، مصلح جهانی است و بالطبع پس از ظهور، اصلاحاتی اساسی انجام خواهد داد؛ آیا اهل تسنن نیز چنین اعتقادی دارند؟ لطفاً شکل گیری، کیفیت و ویژگی های «حکومت واحد جهانی حضرت مهدی(عج)» را بنابر منابع وهابیت توضیح داده و بیان فرمایید که آیا تحقّق این حکومت از راه معمول و متعارف صورت می گیرد و یا با معجزه و خرق عادت به وقوع می پیوندد؟ همچنین از این دیدگاه، اقدامات اصلاحی مصلح کل(عج) چه خواهد بود و سرانجام ایشان چه خواهد شد؟
بدیهی است این مسئله در منابع امامیه مفصل تر آمده باشد، ولی به هر حال بر اساس روایات متواتری که در این باره وجود دارد مانند: «یملأ الأرض قسطاً و عدلا کما ملئت ظلماً و جوراً» نشان دهندة این است که آنها معتقدند امام زمان(عج) می آید تا عدل را در سراسر زمین بگستراند و ظلم و جور را از دنیا بردارد. پس به حکومت جهانی امام زمان و معاجز بزرگ ایشان مانند: گسترش عدالت، ندای آسمانی و خسف بیداء معتقدند. حتی در روایاتی از حضرت رسول اکرم(ص) نقل می کنند که وقتی حضرت مهدی تشریف فرما شود، «یبعث الله ملائکة تحرس مکه فی انفاقها»؛ یعنی وقتی حضرت مهدی بیاید، خداوند فرشتگانی می فرستد که «انفاق» مکه را نگهبانی کنند! بزرگان اهل تسنن، در طول صدها سال نمی دانستند که «نفق» یعنی چه؟ تا اینکه چند سال قبل، پادشاه عربستان در کوه های اطراف مکه، «نفق» یا همان «تونل» درست کرد! بعد از این اقدام تازه فهمیده اند نفق یعنی چه؛ که بنا بر این روایت اگر بخواهند راه مکه را ببندند، به دلیل کوهستانی بودن اطراف مکه، تنها کافی است تونل های آن را بندند! این روایت می فرماید، در آخر الزمان وقتی سفیانی بخواهد به مکه حمله کند، ملائکه می آیند و در اطراف این تونل ها، از مکه نگهبانی و حراست می کنند.
پس اهل تسنن و به ویژه وهابیان عربستان معتقدند که شمار زیادی از علامات ظهور حضرت، به وقوع پیوسته است و بر این باورند که حکومت امام زمان، حکومت عدالت و دارای معجزات متعدد خواهد بود. و همچنین عقیده دارند که هنگام ظهور، حضرت مسیح پشت سر امام زمان(ع) نماز خواهد خواند و این حرکت عیسی(ع) باعث گرایش مسیحیان به اسلام خواهد شد. مستندات زیادی درباره این مسائل، در منابع اهل تسنن، موجود است.
جناب دکتر! توصیه و راهکار شما جهت ارائه و عرضه بهتر معارف اهل بیت(ع) به اهل سنت، به ویژه در مسئله مهدویت، چیست؟
من معتقدم که روش عرضه، بسیار مهم است؛ مثلاً وقتی ما کتاب «غیبت نعمانی» یا «غیبت شیخ طوسی» یا «غیبت ابی زینب» و یا «اکمال الدین» شیخ صدوق را ورق می زنیم، می بینیم که خیلی از مسائل مهم مهدویت در این کتاب ها موجود است؛ امّا متأسفانه اهل تسنن و مخصوصاً وهابیت از آنها محرومند. بنده فکر می کنم، می توانیم این منابع مهم و راهگشا را با روش های نوین علمی و شیوه های جدیدی که مورد قبول آنها قرار می گیرد، عرضه کنیم. بالاخره ممکن است شخصی فلان دکتر را قبول نداشته باشد که به او توصیه پزشکی کند، ولی دکتری دیگر با همان تخصص را قبول داشته باشد؛ شما بهتر است که به دکتر معتمد آن شخص بگویید: این آقا شما را قبول دارد، شما لطفاً به او فلان توصیه پزشکی را بکنید!
من معتقدم با تغییر روش؛ مثلاً با عدم ذکر کتابها و منابع حساسیت برانگیز، می توانیم همین معالم و معارف اهل بیت را به اهل تسنن تزریق کنیم. من بحمدالله در کتاب «المنهج الجدید و الصحیح فی عرض غیبه المهدی علی الوهابیه»، سعی کردم از همین روش استفاده کنم؛ چون اهل تسنن و به ویژه وهابیت به نام های کتب شیعه حساسند و به محض رؤیت آنها، موضع می گیرند. یا همچنین اگر ما بتوانیم اشاراتی را از منابع اهل تسنن استخراج و همان معارف رقیق را با برجسته سازی در قالب منابع معتدل خودشان تزریق نماییم، پذیرش آن، خیلی بهتر صورت می گیرد. باید دانست که هدایت آنها بسیار مهم تر از، جدال و نزاع و خصام است؛ چون رسول اکرم(ص) هنگامی که امام علی(ع) را برای تبلیغ به یمن فرستاد، به ایشان فرمود: «لأن یهدی الله بک رجل خیر لک من الدنیا و مافیها؛ اگر تنها یک نفر توسط تو هدایت شود، بهتر است از دنیا و آنچه در آن است» همین توصیه در روایتی دیگر به این شکل آمده: «خیر لک مما طلعت علیه الشمس؛ بهتر است برای تو از هر چیزی که آفتاب بر آن بتابد» و یا «خیر لک من حمر النعم» آمده است.
پس واقعاً ما باید سعی کنیم، از روش های جذاب هدایتی استفاده نمائیم. اگر کتاب «غیبت نعمانی» بازنگری شود و برای ارائه به نسل امروز، با هیأتی جدید فصل بندی و بازنویسی گردد، بسیار مؤثرتر خواهد بود.
حضرتعالی مستحضرید که در این زمان، هجمه گسترده ای به مفهوم و مصداق مهدویت در اینترنت، ماهواره، رسانه های پیشرفته جهانی، با پشتیبانی پیدا و پنهان قدرت های سلطه جو، در حال انجام است که متأسفانه آتش این فتنه را برخی از علمای مغرض وهابی شعله ورتر می کنند! تازه فتوای جواز ـ العیاذ بالله ـ توهین و لعن بر امام زمان را نیز صادر می کنند! جوان امروز ما هم، ناگزیر در معرض امواج این رسانه است و تا حدودی خوراک فکری و روحی خود را از همین شبکه های ارتباط جمعی می گیرد. دانشجو، بیشتر از این که گوش به ما بسپارد، چشم و گوش و ذهن خود را به اینترنت، فیلم و ماهواره می سپارد. حال با چنین وضعی، توصیه شما به استادان معارف دانشگاه ها درباره شیوه و متد طرح بحث مهدویت در کلاس، و یا نحوه برخورد استادان با سئوالات و شبهات جوانان دانشجو، چیست؟
با این اوضاع و احوالی که فرمودید و بنده نیز تصدیق می کنم، باز معتقدم اگر از منظر دیگر نگاه کنیم، در گذشته، مشکلات مهدویت به مراتب بیشتر از زمان حال بوده است؛ چون کتاب ها و منابع درجه اول جهان اسلام ـ اعم از شیعی، سنی و وهابی ـ به صورت محدود و معدودی گسترش یافته بودند و در واقع در دسترس عموم قرار نداشتند. ولی الان با ورود پدیده CD، ورود ماهواره و اینترنت و پس از راه اندازی چاپخانه ها و انتشارات های بزرگ و تبدیل جهان به دهکده، همه و همه، باعث شده که استدلالات گذشتگان تمام فرقه های اسلامی در اثبات مهدویت، به راحتی در جهان گسترش یابد. الآن دیگر حرف هایی که مثلاً زمانی امام فخرالدین رازی در کنج کتابخانه شخصی خود درباره مهدی موعود(عج) نوشته بود، در قالب یک لوح به دست همه و از جمله وهابی ها رسیده است! یا مثلاً حرفی که امام طبری، فارغ از ملاحظات سیاسی این زمان وهابیت، درباره مهدی آخرالزمان گفته و یا سخنان مهمی که امام ابن حزم اندلسی در اندلس، به هنگام شرح روایات اهل تسنن در مورد حضرت مهدی به ثبت رسانده، و یا سخنان امام شافعی یا امام ابوداود سجستانی و حتی ابن تیمیه، که در طول حیات خود، در پنهان ترین زاویه ها و در کنج کتابخانه های شخصی خود نوشته بودند، که اتفاقاً مطابق با اعتقادات اصیل شیعه در مبحث مهدویت بوده است را الان همه اهل تحقیق و نظر در اختیار دارند. همه تصدیق می کنند که در آن زمان، امکان اتصال بین علماء و دانشمندان هم از نظر مکانی و هم زمانی وجود نداشت و آنها کاملاً منفک از یکدیگر بودند پس امکان وقوع تبانی و توطئه از جانب آن علماء کاملاً منتفی است. بدیهی است که اگر امام فخرالدین رازی در این رابطه چیزی گفته حتماً امام سمرقندی از آن بی اطلاع بوده و یا امام صنعانی در یمن چیزی گفته که امام اندلسی نمی دانسته است؛ ولی در قرن بیست و یکم همه آن افکار، گفته ها و نوشته ها توسط یک CD به هم وصل می شوند و در کنار هم قرار می گیرند و دست محقق برای استدلال و نتیجه گیری باز می شود. پس واقعاً عجیب است در قرن معاصر، یعنی قرن امکانات، که واقعاً مصداق بارز «سنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الآفَاقِ وَفِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ؛(فصلت/53) هست، دیگر کسی در مصداق موعود آخرالزمان یا در مهدویت شخص آن حضرت که امام محمد ابن الحسن العسکری(ع) است و مادرش نرجس خاتون بوده و چهار نایب خاص داشته، شک کند!! آیا در قرن بیست و یکم و پس از تبدیل شدن جهان به یک دهکده، چون مشاهده می کنیم که حرف همه آن دانشمندان در زمان ها و مکان های مختلف، در مورد موعود آخر الزمان یکی بوده و مصداق گفته های آنها یک نفر است، پس باید شک کنیم که در این موضوع توطئه ای جمعی صورت گرفته است؟! چگونه در زمانه عدم امکانات، امکان وقوع چنین توطئه ای گسترده، وجود داشته است؟! این واقعاً چیزی جز لجاجت و تعصب نیست. اگر وهابیت یا اهل تسنن یا برخی شیعیان سنی زده و وهابی زده که این حرف ها را تکرار می کنند، در قرن نوزدهم و هیجدهم و یا قبل از آن می زیستند، حرفی نبود؛ اما الان و در قرن بیست ویکم، انسان تنها کافی است در سایت جستجوگر گوگل کلمه «مهدی» را تایپ کند، تا تمام دلایل مهدویت را یکجا جمع ببیند!
دلایل مهدویت از دیدگاه شیعه فوق العاده زیاد است. بنده معتقدم همانگونه که بحث «معجزات علمی قرآن» در قرن اخیر مطرح شده است، بحث «معجزات علمی مهدویت» نیز در این قرن، مطرح است؛ چون اهل بیت(ع) حامی و حامل واقعی معارف قرآن و همسنگ آن است و به همان مقدار که در کشفیات قرن بیستم، از قرآن افزوده شده است، به همان میزان به ادلّه و شواهد وجود امام مهدی(عج) افزوده شده است؛ چراکه هیچ گاه، بر اساس تعبیر رسول اکرم(ص)، میان امام مهدی(عج)، و قرآن جدایی نخواهد افتاد.
جناب دکتر عصام العماد! جهت حسن ختام این گفتگو، از شما می خواهم که خاطره ای از ره یافتن و استبصارتان، هدیه خوانندگان معارف بفرمایید.
مهمترین خاطره و نکته زندگی من، مسئلة استبصار و شیعه شدنم می باشد. چون روزی که شیعه شدم، حقانیت امام مهدی(عج) را به همان مفهوم «مهدویت شخصیه» مورد نظر اهل بیت(ع)، فهمیدم. این خود برای من مهمترین خاطره ای است که تا روز مرگ هم آن را فراموش نخواهم کرد. احساس می کنم که اگر آن را فراموش کنم، خدا را ناسپاسی کرده ام؛ چون امام صادق(ع) در تفسیر آیه مبارکه «لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ»(تکاثر/8) می فرمایند مهمترین سؤال از شما در روز بازپسین، سئوال از ولایت ما اهل بیت(ع) است.
امیدوارم که ان شاءالله، روزی همة مسلمانان جهان، حقایق و معارف واقعی اهل بیت(ع) را آنگونه که قرآن کریم در آیات مباهله، تطهیر، ولایت و دیگر آیات و آنگونه که رسول اکرم(ص) در احادیث ثقلین، سفینه، منزلت و دیگر روایات ذکر کرده اند، به صورت کامل درک کنند و از تفسیر و تأویل نابجا و تحریفات وزارت اطلاعات اموی و عباسی که سعی در مصادره قرآن و سنت نبوی(ص)، به نفع سیاست های دنیوی خود داشتند، بپرهیزند و براساس تحقیق و دوری از تعصب، حقیقت واقعی انوار اهلبیت را دریافت نمایند. من فکر می کنم که بهترین نعمت خداوند برای ما همین مذهب «امامیه اثنی عشریه» است که باید به صورت علمی و به دور از تعصبات مذهبی و نسبی ـ که تفکر اعراب جاهلی بوده است ـ و براساس آیه «فَبَشِّرْ عِبَادِی * الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِکَ هُمْ أُولُو الألْبَابِ»(زمر/17و18) به بررسی و شناخت حقایق آن پرداخت. و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطیبین الطاهرین.
سوتیتر
ـ اهل تسنن در کتاب های «الفتن»، «الملاحم و الفتن» و «اشراط الساعه»، درباره شرایط ظهور و زمان و مکان آن، بحث کرده اند. آنها مکان ظهور را «مکه» می دانند؛ روایاتی نقل می کنند که به خروج و قتل نفس زکیه اشاره دارند. مسئله «یمانی» را به شکل شیعه ند ارند؛ بلکه به شخصی اشاره می کنند به نام قحطانی. در روایاتشان به «سید خراسانی» هم اشاره شده است.
ـ بنده پس از شیعه شدن، یک یهودی را ملاقات کردم که دقیقاً همان حرف های ابن کثیر را می زد. این یهودی، اول وهابی شد، بعد سنی شد و در آخر هم شیعه شد! من علت را از او پرسیدم. او در جواب، سخن ابن کثیر را بیان کرد که در منابع یهودیان و مسیحیان، خبر پیامبر آخرالزمان و دوازده جانشین پس از ایشان را دیده بودم؛ پس از اسلام آوردن از وهابیان آمریکا درباره این دوازده نفر پرسیدم. گفتند فقط رافضی ها این ائمه دوازده گانه را دارند. گفتم مرکز رافضی ها کجاست؟ گفتند: قم. من به قم رفته و شیعه شدم!
ـ سر سختی گروه هایی از اهل سنت در برابر مهدویت، علی رغم نص صریح منابع آنها، تنها جنبه سیاسی دارد؛ مثلاً وهابی های سعودی فکر می کنند که اگر این حقیقت را بیان کنند، به نفع ایران تمام خواهد شد و ایران از نظر سیاسی در کشورهای اسلامی موفق خواهد شد! پس نتیجه می گیرند برای اینکه «هلال شیعی» به رهبری ایران در منطقه، پا نگیرد، باید اعتقاد به امام زمان را خدشه دار کرد!
ـ بنده به این نتیجه رسیده ام که ریشه تمام ایرادهای وهابیت به شیعه، در منابع خود آنهاست! اگر پیروان وهابیت به کتب خود مراجعه نمایند، مسئله انتظار را خواهند دید؛ هرچند بسیار کمرنگ تر از شیعه. مسئله مدعیان مهدویت در جهان اهل تسنن، بسیار زیاد و حاد شده و این نشان دهندة آن است که مسئله انتظار در میان آنها ریشه دارد!
ـ برخی از متعصبان سنی و وهابی چون می بینند اسناد حقانیت شیعه، در صحاح شش گانه و نه گانه آنها ثبت است و یکی از علل عمده گرایش به تشیع را وجود همین روایات می دانند، برای بی اثر نشان دادن این اسناد، بحث جدیدی را با عنوان «ما ادخله الشیعه فی کتب السنّیه؛ آنچه که شیعه از روایات خود در کتب اهل سنت داخل کرده»!! مطرح می کنند؛ چون سئوالات بسیاری برای پیروان آنها پیش آمده؛ مثلاً می گویند: چگونه شیعیان زیادی در سراسر جهان هستند که تنها توسط کتب صحاح ستّه شیعه شده اند!
ـ با این اوضاع و احوال، باز معتقدم، در گذشته مشکلات مهدویت به مراتب بیشتر از این زمان بوده است؛ چون منابع درجه اول اسلامی در دسترس عموم قرار نداشت؛ اما الان با ورود پدیده CD، ورود ماهواره و اینترنت و پس از راه اندازی چاپخانه ها و انتشارات های بزرگ و تبدیل جهان به دهکده، همه و همه، باعث شده که حرف های بزرگان اهل سنت مانند امام فخر رازی، امام طبری، امام ابن حزم اندلسی و یا سخنان امام شافعی یا امام ابوداود سجستانی و حتی ابن تیمیه، که در طول حیات خود، در پنهان ترین زوایا و در کنج کتابخانه های شخصی و فارغ از ملاحظات سیاسی این زمان وهابیت، درباره مهدی آخرالزمان گفته و نوشته بودند، به سهولت در دسترس جهانیان قرار گیرد.