ماهان شبکه ایرانیان

ابطال ابطال پذیری

پوپر میان قضایای علمی و قضایای غیرعلمی فرق قائل شده است و قضایای اخلاقی، کلامی، فلسفی و حقوقی راغیرعلمی می داند. معناداری الفاظ نیز در قضایای علمی باقضایای غیرعلمی تفاوت دارد. در قضایای علمی معیار،ابطال پذیری، (Falsibility) است. در قضایایی که کاذبند،همان کذبشان معیار معنا داشتن آنها می باشد، کذب ملاک ومعیارثابت شدن قضایای علمی است.

پوپر میان قضایای علمی و قضایای غیرعلمی فرق قائل شده است و قضایای اخلاقی، کلامی، فلسفی و حقوقی راغیرعلمی می داند. معناداری الفاظ نیز در قضایای علمی باقضایای غیرعلمی تفاوت دارد. در قضایای علمی معیار،ابطال پذیری، (Falsibility) است. در قضایایی که کاذبند،همان کذبشان معیار معنا داشتن آنها می باشد، کذب ملاک ومعیارثابت شدن قضایای علمی است.

بسیاری از قضایای علمی در مرحله فرضیه هستند و تادر این مرحله اند، جنبه علمی ندارند وهنگامی جنبه علمی پیدامی کنند که آنها را تجربه کنیم ونتیجه مثبت یا در مواردی نتیجه منفی بگیریم. اگر در قضیه علمی موردی پیش آید که جنبه منفی داشته باشد، دلیل بر این است که معنادار است.اگر در یک مورد آسپرین، مسکن درد نباشد قاعده علمی نقض نمی شود بلکه می گوییم یک مورد نتیجه منفی داده است. به هر مقداری که یک قانون صادق باشد معنادارخواهدبود.

در قضایای علمی تا به یک سلسله نتایج مثبت ومنفی نرسیم نمی توانیم از تاثیر آن سخن بگوییم. لامت یک نظریه علمی این است که در مواردی نتایج آن منفی باشد،اگر نتیجه قضیه علمی صددرصدباشد، آن قضیه علمی نخواهد بود. قضیه ای علمی است که هم نتایج مثبت داشته باشد و هم نتایج منفی. پس نتایج منفی نیز از نظر پوپر معیارمعنی داشتن قضیه علمی است، نه اینکه فقط نتایج مثبت داشتن معیار معنا داشتن قضیه باشد. اینکه به نتیجه منفی یک قانون علمی حکم می کنیم نشانه آن است که ما معنای آن را درک کرده ایم. با این بیان معیار قضایای علمی،تحقیق پذیری نیست، بلکه ابطال پذیری است. اهمیت این نظریه در این است که براساس آن باید نقض منطقی را کنارگذارد. از نظر منطقی اگر یک مورد برای نقض موجبه کلیه به دست آوریم، سالبه جزئیه نتیجه خواهد شد. یک موردسالبه جزئیه می تواند موجب نقض موجبه کلیه شود، اما درعلوم، قضایایی که نتیجه منفی داشته باشند موجب نقض قانون علمی نخواهند شد.

نقد نظریه پوپر نظریه پوپر به دو صورت قابل نقد است:1 - به صورت نقضی، 2 - به صورت حلی.

جواب نقضی این است که ما موارد و قواعدی را پیدامی کنیم که ایجابی بوده و کذب بردار نیستند. در جواب نقضی از جنس خود نظریه، ماده نقض را پیدا می کنیم;مثالی ارائه می کنیم تا در برابر نظریه مقاومت کند. اما جواب حلی معنایش این است که از ابتدا دلیل می آورند که این نظریه باطل است یعنی از طریق برهان به نفی آن می پردازیم; برای کذب قاعده مورد نظر استدلال منطقی ارائه می کنیم.

اکنون نقد نقضی: مثلا اگر کسی بگوید که ددو dado (مرغی که تا دو قرن پیش موجود و دارای پاهای کوتاه وفاقد قدرت پرش بود) موجود است، این قضیه تجربی است چون تا دو قرن پیش چنین مرغی وجود داشته است ونمی توان آن را نقض یا تکذیب کرد. لذا در اینجاابطال پذیری معیاری برای علم بودن محسوب نمی شود. نمی توان کذب این قضیه که «ددو موجود است » را اثبات کرد. در یک مورد هم نمی توان کذب این قضیه را پیدا کرد. ازآنجا که ملاک معنادار بودن این قضیه این است که کذب آن ثابت شود، لذا قضیه «ددو موجود است » بی معنا می باشد.خلاصه ماده نقض این است که در بسیاری از قضایای علمی که مدعای ایجابی است، محال است که بتوان به نتایج منفی رسید. از این جهت این نظریه بکلی شکست خورده است.

اما جواب حلی: ما این دلیل را مطرح کرده ایم و ندیده ایم که کسی به آن اشاره کرده باشد. بحث جالبی در قضایای اسلامی داریم و آن اینکه «آیا شهادت در عدمیات و منفیات مسموع است یا خیر؟» اگر شما بگویید که من دیدم فردالف، فرد ب را کشت، شهادت شما مسموع است اما اگربگویید که من دیدم که فرد الف، فرد ب را نکشت، این مطلب را برخی از فقها قبول ندارند. در مثال مورد نظر نیزوقتی می گویند که ددو موجود نیست، این اشکال مطرح می شود که نبودن، قابل تجربه نیست تا شما آن را اثبات کنید. اگربه هزار مرغ اشاره کنید و بگویید این ددو نیست،قابل قبول است ولی اثبات نمی کند که در هیچ جای دنیا ددووجود ندارد. چیزهای منفی قابل تجربه نیستند و این موضوع منحصر به مسائل علمی نیست بلکه در مسائل ماوراءطبیعی هم صادق است. در مسائل ماوراءطبیعی وفلسفی نیز نمی توان به نبود خدا شهادت داد، چون دلیل برنبودن، معنا ندارد. بنابراین چون شهادت بر نفی، قابل قبول نیست، نظریه ابطال پذیری پوپر مخدوش است و قابل قبول نیست.

به این مسئله نیزباید توجه داشت که تحقیق پذیری وابطال پذیری، همان ارزش صدق و کذب است. شما یاموجود هستید و یا موجود نیستید. شما نمی توانید هم موجود باشید و هم موجود نباشید. عدم تحقیق پذیری، همان ابطال پذیری است و اینها دو چیز نیستند...

این ارزش منفصله حقیقیه است. یا هست و یا نیست، ونمی شود هم باشد و هم نباشد. اگر عدد یا زوج باشد یا فرد،فقط کافی است که بگویید زوج نیست تا فرد باشد، یا کافی است که فرد باشد، تا زوج نباشد و لازم نیست دو دلیل آورده شود تا اثبات شود که عدد فرد است و یا دلیل ارائه شود که عدد زوج است. این خاصیت قضیه منفصله حقیقیه است که از اثبات یکی، نفی دیگری حاصل می شود. اگر خود نظریه اثبات شود، نقض آن منتفی است و اگر نقض آن اثبات شودخود نظریه منتفی است.

به لحاظ خطای حس نمی توان در قضایای علمی فردبالذات را به دست آورد. مثلا ویروس سرطان را نمی توان بدست آورد. در یک جا معیار صادق است و در جای دیگرکاذب. اگر موفق شویم که فرد بالذات را به دست آوریم فرقی میان قضایای فلسفی با قضایای علمی پیدا نخواهدشد. در امور ذهنی خطا کمتر است ولی در انطباق امورذهنی با خارج احتمال خطا بیشتر است. در حقیقت ما به علائم و مشخصات حقایق برمی خوریم، نه به فرد بالذات آن و اگر فرد بالذات را در علوم طبیعی یا در فلسفه بدست آوریم اشکالی ندارد که به ضرورت منطقی به آن حکم کنیم.

نظریه تحقیق پذیری همان دلیل استقراء است و چون استقراء کامل و تام ممکن نیست، لذا نمی توان از جزئیات به کلیات رسید. اگر به فرد بالذات برسیم حکم ما قطعی ویقینی خواهد بود. وقتی گفته می شود که کل بزرگتر از جزءاست، لازم نیست تاتمام کل ها را استقراء کنیم. حتی در موردکل و جزء تجربی نیز همین طور است; یعنی لازم نیست تااستقراء تام بکنیم. علت آن هم این است که در این قضایاباید به فرد بالذات برسیم. اگر حقیقت فرد بالذات را در یک مثال تجربی به دست آوریم می توانیم حکم کلی را ارائه دهیم.

از تجربی مذهبان باید پرسید که اولیات و بدیهیات را ازکجا به دست آورده اید؟ در اینجا که استقراء تام ممکن نیست. پس چگونه می گویید: کل بزرگتر از جزء است. از نظرما در این گونه موارد به فرد بالذات می رسیم. هرگاه که فردبالذات شناخته شود حکم از جزئی به کلی سرایت می کند،بدون آنکه استقرایی انجام شود. از پوپر باید سؤال کرد که اصل ابطال پذیری را در مورد رنگها چگونه جاری می سازید؟ یعنی در جایی رنگ سفیدی را فرض کنید، درحالی که خاصیت سفیدی را نداشته باشد، ادراک رنگ سفیدبراساس قاعده تجربی است و بدون اینکه همه موارد آن رااستقراء کنید آن را بدست آورده اید لهذا دراین گونه مواردنمی توان نتایج منفی را بدست آورد. اما براساس نظر ما دراین گونه موارد فرد بالذات کافی است، چراکه در فرد بالذات طبیعت را از فرد جزئی بدست می آوریم.

نکته دیگری که در مورد نظریه پوپر باید طرح کرد این است که وی از ابتدا قضایا را به دوگونه تقسیم کرده است: یکی قضایای علمی و دیگری قضایای غیرعلمی. از نظر مااین تقسیم بندی منطقی نیست چون دو بخش در منطق داریم: بخش منطق صورت و بخش منطق ماده. احکام هریک از این دو را نباید خلط کرد. اگر قضایا را به علمی و غیرعلمی تقسیم کنیم، تقسیم بندی ما مربوط به منطق ماده است، نه منطق صورت.

تقسیمات در منطق صورت، عمومی است و در علم وغیر علم فرق نمی کند. صورت قضایا در علم و غیر علم تفاوتی ندارد. ارکان اساسی قضیه موضوع، محمول ونسبت میان موضوع و محمول است و هیچگاه تغییر نمی کند.نمی توان قضایای علمی را از قضایای غیر علمی جداکردچون صورت آنها یکی است و فقط ماده آنها فرق می کند. درصناعات خمس می گویند که ماده ممکن است عدد باشد،طبیعت باشد،مابعدالطبیعه باشد و یا نشانه، (Symbole) باشد. قیاس شعر از نظر صورت، فرقی با قیاس برهان ندارد،فقط ماده آن که خیال است فرق دارد. از نظر فرم همان منطق صوری است. در جدل هم همین طوراست و فقط ماده آن یک سلسله قضایای مشهوره است. برای مثال در هندوستان می گویند:

این گاواست. هر گاوی واجب الاحترام است. این گاو واجب الاحترام است.

این قضیه از نظر صورت با قضیه زیر فرق ندارد:

العالم متغیر کل ما متغیر حادث فالعالم حادث.

خلاصه این تقسیم بندی درست نیست. تقسیم بندی بایداز نظر منطق ماده باشد، نه از نظر منطق صورت. تفاوتی اگرباشد از لحاظ ماده است، نه از لحاظ صورت.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان