ماهان شبکه ایرانیان

راستی! احساس شما هنگام زیارت حرم نورانی حضرت امام علی بن موسی الرضا(ع) چیست؟!

چرا همیشه باید منتظر یک مصاحبه ی طولانی بایک شاعر یا مداح باشی؟!

شاره:

چرا همیشه باید منتظر یک مصاحبه ی طولانی بایک شاعر یا مداح باشی؟!

اگر روزی ات شود تا در کوچه، پس کوچه های دل های شیفته ی ولایت، قدم بگذاری و تعبیرها و اصطلاحات و حرف های جدیدی را بشنوی که دلت هوای حرم مولایت علی بن موسی الرضا (ع) را بکند، حاجی می شوی و ناخواسته در همان مکانی که نشسته ای، به حجّ فقرا می روی. آن هم سفری روحانی...

واز این «کوچه» راهی باز کرده ایم، به تمام آن دلهای رضوی که در حدّ توانمان دسترسی به آنها برایمان میسّر شد و حیف و صد افسوس که نتوانستیم حرف دل های بسیاری از هیأتی های شاعر، نویسنده، هنرمند، مداح و روحانی را بشنویم؛ یا در دسترس نبودند و یا...

امّا، خدا می داند که وقتی صدای گرم و احساس آتشین آنهارا می شنیدیم، دلمان می لرزید وگاهی هم اشک، دلهای خسته ی مان را همراهی می کرد.

نکته ی دیگر آن که، این کار را نگذارید به حساب آن که، تنبلی داشته و از رفتن به سراغ یک شخص برای انجام مصاحبه ی طولانی کوتاهی کرده ایم. شاهد ادعایمان اینکه، مصاحبه ی مفصّلی را با جناب آقای حبیب چایچیان (حسان) انجام داده ایم؛ شاعر معروفی که کمتر مداح و منبری است که شعرش را نخوانده باشد. امّا وقتی دل های دوستان و نوکران شما در این هیأت مکتوب لرزید، خواستیم دلهای شما هم بلرزد.

این سؤال و جواب را بخوانید و قضاوت کنید. راستش را بگوییم که با این شیوه ی جدید، با جمله های کوتاه و بلند، اشعار و دل گَویه های دلسوزی که از درون صاف و بی غلّ وغش افراد شنیدیم، خیلی حال کردیم...اگر به شما هم حالی دست داد ما راهم دعا کنید.

 

راستی! احساس شما هنگام زیارت حرم نورانی حضرت امام علی بن موسی الرضا - علیه السلام - چیست؟!

 

* حجت الاسلام زکریا اخلاقی - شاعر، استاد حوزه و دانشگاه (میبد یزد)

این شعر را که در مشهد، زبان حال خود می دانم: - شهریور سال 1367- هنگام تشرف به حرم حضرت امام علی بن موسی الرضا(ع) سروده ام:

آمدم پرتویی از شمع هدایت گیرم

رنگ و بویی ز گل باغ ولایت گیرم

آبی ازچشمه ی شیرین کرامت نوشم

جامی از کوثر جوشان عنایت گیرم

سجده بر آینه ی روشن لاهوت برم

بوسه از تربت گلگون ولایت گیرم

بال بگشایم ازایوان خراسان تا عرش

آشیان بر شجر سبز نهایت گیرم

آمدم زمزمه پردازم و از دست رضا

خرقه ی طاعت و تشریف رضایت گیرم

نفس سبز تو بر من گر ازین گونه وَزد

کس نداند که لطافت به چه غایت گیرم

با من آن کن که چو با اهل صفا بنشستم

خاطرات حرمت را به حکایت گیرم

 

* آقای رضا انصاریان - مداح اهل بیت (مشهد)

ما که در آن حد معرفت نیستیم که قابل باشیم احساس خود را بیان کنیم؛ خود را سیاهی لشکر می دانیم! امّا... زیارت که می رویم، دیداری مشتاقانه ست که حضور پیدا کرده ایم در برابر آن شخصیت، که خلیفه ی خدا روی زمین است؛ به اندازه ی خودم تکریم و تعظیم دارم در برابر این شخصیت بزرگ...

سابقه ندارد که من بدون اذن دخول وارد حرم مطهر شده باشم در آن لحظات سعی دارم باتمام وجود بگویم، وقتی می گویم: «تو می بینی و می شنوی و می دانی که من یک انسان خاکی مادی که هیچ نمی داند، وارد این حریم شده...» بعد، وقتی بالا سر مطهر (س) می ایستیم - مخصوصا در این حالت - به این احساس هستم و باور می کنم که اینقدر به زائرشان لطف دارند که وصف ناشدنی است!

یکی از بزرگان نقل فرموده اند:

«شخصی وارد صحن انقلاب (اسماعیل طلایی سابق) شد؛ دید وجود مبارک حضرت رضا (ع) دم در حرم مطهر نشسته اند و هر که می خواهد وارد حرم شود، حضرت رضا تمام قد در برابر او بلند می شوند؛ من تعجب کردم رفتم خدمت ایشان و گفتم: «یا بن رسول اللّه! آخر شما چرا این کار می کنید؟!» فرمودند: «اینها که از راه دور و نزدیک اینجا می آیند، زائران من هستند مهمان منند و...» گفت: وقتی زیارتم را تمام کردم و برگشتم، دیدم آقا برگه هایی مرحمت می فرمودند؛ گفتم: «آقا! فدایتان شوم؛ این چیست؟» فرمودند: «هر که مرا با معرفت زیارت کند، این برگه ی آزادی او از عذاب جهنم است.»

وقتی قضیه این باشد، پس معلوم است که حضرت به هر کسی - با هر موقعیتی - عنایت دارند. من هم با همین احساس مشرّف می شوم و یقین دارم که چنین است.

برحسب نظر این بزرگان، ما هم احساس مان این است که امام، هر کس را - هر که باشد - می بینند. وقتی وارد حرم می شویم، زیارت می خوانیم - بخصوص زیارتهایی که از خود معصومین (ع) نقل شده، مثل زیارت «جامعه ی کبیره» و «امین اللّه» - یقین پیدا می کنیم، آقا عنایت خاص خود را دارند....

گفته اند زیارت با معرفت...

معرفت را هم باید خودشان بدهند. وقتی وارد حرم می شویم - حرم هر یک از اهل بیت (ع) - به نظر من، باید از خودشان بخواهیم که به ما معرفت و شناخت بدهند؛ که چطور بیاییم چطور برویم. من وقتی درحرم آقا علی بن موسی الرضا توفیق خدمت و جارو کشی دارم، انواع و اقسام تشرّف ها را می بینم. برخی افراد هستند از بیرون، هنوز وارد حریم نشده اند، تکبیر می گویند. آرام آرام می آیند؛ هیچ کجا راهم نگاه نمی کنند و تمام چشم و دلشان محو حریم آقاست...کسانی هم هستند که می روند، که هرچه سریعتر برسند به ضریح مطهر! به نظر من، آن معرفت زیاد دارد و این شوق زیاد!

خدا رحمت کند مرحوم حاج آقا حسین قمی بزرگ را؛ از ایشان پرسیده بودند که شما برای چه، چهارساعت درحرم می نشینید؟ فرموده بودند: مگر من اینجا را برای بهشت نمی خواهم؟! خوب الآن من درخود بهشت هستم! چرا زودی بلند شوم و بروم؟!

مخصوصا جوانها را حضرت رضا (ع)، مثل خود خدا، خیلی دوست دارند. جوانی که می تواند دنبال خیلی چیزها توی این دنیای وانفسا برود، امّا می آید حرم و دستش را به سینه می گذارد و سلام به امام معصوم می دهد و از او کمک می خواهد...

فکر می کنم بخشی ازمعرفت، همان حواس جمع بودن است! بدانم با کی حرف می زنم؟ که را دارم زیارت می کنم؟ چه از او می خواهم؟ کمال پیدا کردن، انس به خدا و ائمّه ی معصومین داشتن است. ان شاء اللّه که همه به آن دست پیدا کنیم.

 

* آقای حسین پارسایی، هنرمند (بازیگر و کارگردان تئاتر)

هر انسانی که به بارگاهی مقدس و حرمی مثل حرم امام رضا وارد می شود، ابتدای امر، احساس آرامش می کند. بیش از هر چیز روح و روان آدمی، حالت و شرایط مطلوب و ایده آلی پیدا می کند؛ این همان ناخودآگاه انسان هاست. من هر وقت به حرم امام رضا مشرّف می شوم، احساس سبکی می کنم؛ احساس می کنم مثل کبوترهای حرم امام رضا دارم به پرواز در می آیم.

همه ی ما وقتی به این اماکن شریف وارد می شویم، به واسطه ی احساس نیازی که داریم، روح بلندی پیدا می کنیم. احساس می کنیم ارتباط عمیق تری بین ما و امام معصوم پیش آمده، بی هیچ تلاشی. این ارتباط، آن قدر ساده و دلنشین برقرار می شود که ما به سرعت احساس سبکی می کنیم این حس، خیلی حسّ خوبی است که آدمی در این دنیای وانفسا - که پر از آلودگی است - به مأمنی برسد که در آنجا احساس آرامش کند؛ احساس کند، به او توجّه شده، دارد پاک می شود. این همان ارتباط معنوی است که زیارت برای ما بوجود می آورد و ما را به پرواز در می آورد و به جوهره ی اصلی خودمان - که «انسان» بودن است - نزدیک می کند؛ جوهری ناب و فطرت پاکی که خداوند در مابه ودیعه نهاده است. اینها همه احساسی است که در ما - همه ی اقشار - ایجاد می شود. امّا درهنرمندان، این احساس لطیف تر و ظریف تر و شاعرانه تر است.

ذکر این نکته بی ارتباط با بحث شما نیست که من هربار که به حرم امام رضا می رفتم از چند صد متری - شاید یک کیلومتری - که پیاده به سمت حرم می رفتم، در میان جمعیت، به قدری توجّه من به حرم آقا جلب می شد که ازدحام جمعیت را متوجه نمی شدم! احساس می کردم نیرویی مرا از میان این همه جمعیت، به داخل حرم می کشاند. امّا وقتی برمی گشتم، با خود می گفتم اینجا چقدر شلوغ است! متوجه می شدم اطراف حرم، مملو از جمعیت بوده و من متوجه نبوده ام. حالا شما تصور کنید پس از چندین و چند سال قسمت مان شد، مشرف شدیم کربلا؛ بعد از آن همه انتظار و امید، تصور کنید حس و حال مادر زیارت حرمی که هر سال با اراده ی خودمان می توانیم مشرف بشویم - ضمن اینکه آقا باید بطلبد - و حسّ و حال زیارت حرمی که یکباره طلبیده می شویم، زیارت حرم آقا امام حسین، آن هم پس از سال ها انتظار... این احساس، ده برابر شده بود! وقتی می خواستیم از حرم بیرون بیائیم نیرویی مانع مان می شد! احساس می کردیم، گمشده مان را پیدا کرده ایم و نمی توانیم او را رها کنیم. این همان توسلی است که ما شیعیان به ائمه ی اطهار داریم آقا امام حسین، آقا امام رضا و... حتّی حرم حضرت رقیه! همه ی اینها نیروی جاذبه ای دارند که به فطرت ما انسان ها برمی گردد و بُعد دینی ما و این چشمه ی نور، این فیض بی زوال، همواره الهام بخش است؛ هربار هم که به آنجا مراجعه می کنیم این احساس در ما زنده و تازه می شود. پشتوانه و تکیه گاه پیدا می کنیم. احساس می کنیم چقدر «شیعه بودن» لذت بخش است و چقدر به انسان عمق می بخشد و وقتی مشرّف می شویم به آن آستانه ی مقدسه به نحوی وجه عبادی ما ترجمه می شود. این ها همه احساساتی است که در ما ایجاد می شود و هر آدمی مسلما بسته به حس و حال خودش می تواند درک کند که ائمه در زندگی ما در تعالی و رشد ما چقدر مؤثرند و چقدر می تواند توسّل ما، را در حرفه مان موفق کند.

 

* آقای محمود تاری (یاسر)- شاعر و مداح اهل بیت (تهران)

احساس حضور بنده در برابر مولا! احساس بنده ای که در برابر مولایش احساس «نبود» می کند. احساس می کند در برابر عظمت این حریم و آستان، چیزی نیست! احساس معنوی دیگرم این است که مثل شی ء سراپا ظلمت و تاریکی هستم، که آن را در یک محیط نورانی قرار داده اند؛ سنخیتی با آن ندارد، امّا به هر حال به آنجا راه یافته است.

 

* حجت الاسلام رضا جعفری - شاعر اهل بیت (تهران)

احساس انبساط و ابتهاج! مثل این که آدم توی یک دریاست!

خودشان برای یک زیارت با معرفت، راه نشان داده اند؛ خودشان فرمودنده اند اقّل مرتبه ی معرفت که از شما می خواهیم، این است که بدانید ما «واجب الاطاعه» هستیم. ما باید به آن مَزور (کسی که زیارت می شود) تشبّه پیدا کنیم.

 

* استاد حسینی موحّد (هنرمند - استاد انجمن خوشنویسان)

(ایشان با تواضع و فروتنی خاص، ضمن پرهیز از انجام مصاحبه، ما را با این دو شعر - که نتیجه ی تراوشات ذهنی و ذوقی شان است - مهمان نمودند.)

سلطان سریر ارتضا

مجذوب تو سر در خط پیمان، خوش تر

برخاک درت گرفته سامان، خوش تر

سلطان سریر ارتضا، شمس شموس!

کوی توأم از روضه ی رضوان، خوش تر!

بوی امید

درحسرت دیدار امام توحید

در سینه دلش، به بوی امید تپید

«معصومه» در آشیانه ی آل رسول

جان داد و به «ثامن الائمه» نرسید.

 

* آقای سیّد ابوالقاسم حسینی (ژرفا) - حوزوی، شاعر، نویسنده و مترجم آثار ادبی

برای من، همیشه زیارت ساحل آرامشی بوده است بر کناره ی دریای نا آرام و طوفانی حوادث.

مگر نه این است که ما همواره در محاصره ی حوادثیم؟

مگر نه این است که تا چشم کار می کند، ا زهر چهار سو، حوادثِ واقعه گرداگرد ما را گرفته اند؟

گاهی خودمان را به غفلت می زنیم؛ امّا واقعیت این است که سخت تنهاییم و در محاصره ی امواج بلا و اتفاق.

در میانه ی این بلاها و تنهایی ها، هر کسی به دنبال ساحلی می گردد. این دریا آن قدر طوفانی است که همین که تصور کنی ساحلی نداری، بدترین عذاب است. آن قدر از هر سو موج بلا خیز به سویت می آید که اگر امید نجات و رسیدن به ساحل نداشته باشی، خیلی زود از پا در خواهی آمد.

آری؛ برای من، همیشه زیارت یک ساحل نجات است. در این ساحل، انسان به آرامش، به سکون، به نجات، به احساس امنیت می رسد. دراین ساحل، آن همه امواج را می بینی؛ امّا احساس می کنی که در امانی.

همین که گوشه ای بنشینی و با این ضریح قشنگ، این حس نورانی اهورایی، این فضای عنبرین ناب، این صدای بال بال فرشتگان مقرب، این حضور ممتد سبز، این سیال زلال آبی، خلوت کنی، همه ی غم های عالم از دلت می رود. احساس می کنی که خودت هستی؛ همان خودی که خدا آفرید و از روح خودش در او دمید؛ همان خودی که فرشتگان پیش او سجده کردند؛ همان خودی که خلیفه ی خدا است.

آری؛ زیارت ساحل نجات است. وقتی خودت را به هر تخته پاره ای، به هر تکیه گاهی، به هر سوسوی امیدی، به هر وعده و وعیدی گره زده ای و راه نجاتی نیافته ای؛ آن وقت، یک چراغ در فراسوی امواج، تو را به ساحل می خواند. اگر این فانوس دریایی نباشد، در میان این اقیانوس پهناور، به هر سوی ناسو خواهی رفت و به هر سوسو دل خواهی بست و عاقبت طعمه ی کوسه ها خواهی شد.

زیارت و مزار و زیارتگاه و ضریح و هرچه از این دست، تجلی آن همه وعده ی خداوند است که: ای آدم ها دوستتان دارم و در میان این همه تنهایی و بی کسی و خطر و بیم موج، جایی را، سرپناهی را، خانه ی امیدی را، ساحل نجاتی را برایتان مهیا کرده ام که اگر به آن پناه ببرید، آرامش عالم را ارمغانتان می کنم و لذت هستی را در کامتان می ریزم.

حقیرترین خس و خاشاک این جهان که من باشم، در این ساحل قشنگ، حس می کنم همان موجود مسجود فرشتگانم و آن وقت باخود می اندیشم: من با این گوهر نایاب چه کرده ام...؟

 

* آقای حسن خلج - مداح اهل بیت - (تهران)

انسان در هر بار که به حرم آقا علی بن موسی الرضا (ع) مشرف می شود، بنا به حالات باطنی و درونی که دارد، احساسش هم متغیّر است؛ امّا آنچه مسلم است، این است که با زیارت حضرت رضا (ع) آدمی احساس می کند که دارد همه ی چهارده معصوم را زیارت می کند!

من معمولا هنگام زیارت، این بیت حافظ را - که بالای پنجره ی بالا سر حضرت، نقش شده - زمزمه می کنم که:

فقیر و خسته به درگاهت آمدم، رحمی!

که جز ولای توأم نیست هیچ دستاویز

 

* آقای فرمانعلی دولیخانی؛ پیش کسوت و مدیر هیأت امام سجاد قارلق (همدان)

زیارته مشرّف اولماگ گرگ آقا دان أِذن اولا. اولار رحمت اویدیلر انسان زیارتدن سورا فرحلینر آرام اولور اولارا یووق اولماگ ایشیخلیگدی ایراق اولماگ قارا نلیخدی توقّعیم بودوراولندن سورا منیم عیادتیمه گله منیده اوز محبانیندن منظور ایده ان شاءاللّه.

 

* خواهر حمیده ی رضایی - شاعر؛ برگزیده ی جشنواره خوارزمی

فکر می کنم در یک قطعه از بهشت قرار گرفته ام. حس می کنم امام رضا(ع) دارد مرا به عنوان زائر خود به دیگر معصومان نشان می دهد! من هم در آن لحظه، حرفی برای گفتن ندارم؛ برای همین سرم را پائین می اندازم!

 

* آقای سیّد احمد شمس - مداح اهل بیت (قم)

احساس بنده ای در برابر مولا؛ احساس کوچکی، ضعف و زبونی در مقابل عظمت این خانواده...

من این بیت شعر را زبان حال خود با حضرت می دانم:

راهی ام کن به تماشای جمالت، بگذار

بر سر سفره ی سیمرغ نشیند مگسی

و این بیت حافظ را که:

چو ذرّه گرچه حقیرم، ببین به دولت عشق

که در هوای رُخت چون به مهر پیوستم!

 

* آقای محسن طاهری - مداح اهل بیت (تهران)

هر بار که به حرم حضرت علی بن موسی الرضا(ع) مشرّف می شوم احساس خاصی دارم. رابطه ی خاصی هم با آن حضرت دارم؛ مثل رابطه ی پدر و فرزند، مثل دو وابسته ی نزدیک به هم...همیشه هم این شعر و مضامین شبیه به آن زبان حال من بوده وهست که:

ز آستان رضایم، خدا جدا نکند

من وجدایی ازین آستان؟! خدا نکند!

هر بار که مشرف شده ام، التماس کرده ام که آقا! زود مرا بطلبید!! چون من طاقت دوری شما را ندارم!

این واقعیت حال من است.

برای یک زیارت با معرفت هم، آن آدابی را که به ما معرفّی و سفارش شده، باید رعایت کرد. البته برخی از دوستان بحث موسی و شبان رامطرح می کنند و می گویند:

«هیچ آدابی و ترتیبی مجوی

هرچه می خواهد دل تنگت بگوی!»

امّا باید گفت، زیارت آقا امام رضا(ع) و دیگر ائمه ی معصومین (ع) واقعا آداب دارد؛ اگر با آن آداب به محضر آنان مشرف شویم، در واقع کاری انجام داده ایم که بزرگان و مراجع تقلید انجام می دهند و خلاصه آنهایی که با این آداب انس دارند و به ما توصیه کردند؛ ما هم به رنگ آنها در می آئیم. معرفت یعنی این که، انسان اوّل این جایگاه را بشناسد و بداند کجا رفته و به زیارت و دستبوسی چه کسی نایل شده است؛ این خیلی مهم است! تا این که، کسی سرش را پایین بیندازد و درد دل های شخصی اش را بگوید...

 

* محمّد جواد غفور زاده (شفق)- شاعر اهل بیت (مشهد)

احساس های خود را به زبان شعر بیان کرده ام:

در این حرم که میان کبوتران یله ای

چه شد که دل نسپردی به یار یکدله ای؟

ازین حرم به خدا می توان رسید، امّا

به شرط داشتن زاد راه و راحله ای

شنیده ای کسی از هفت شهر عشق گذشت

کنار قبله ی هفتم، تو در چه مرحله ای؟!

چرا دخیل نبستی ضریح سبزش را؟!

اگر که حلقه بگوش «حدیث سلسله ای»

به نام حجّت هشتم در این بهارستان

ببند نامه ی حاجت به بال چلچله ای

نگاه کن که چه گفتند در مقام رضا

«کمیت» و «دعبل» اگر یافتند ازو صله ای!

چو آفتاب بخوان در طواف گنبد او

زیارتی و سلامی، نماز نافله ای

به پای بوسی زوّار درگهش بشتاب

که بر سرت بنشیند غبار قافله ای

بکوش تا نرود از کف تو فیض سؤال

بر او اگر چه که پوشیده نیست مسأله ای

پناه داده به خاری چو من در این گلشن

خدای داده به این گل، چه صبر و حوصله ای!

من از زیارت این روضه غافلم، هر چند

ز خانه ام نبود تا بهشت، فاصله ای

به جرم این همه کفران نعمت و تقصیر

خدا کند نکنند از مجاوران گله ای

چه می شود که «شفق» را بهل کنی، ای ماه!

تو نور منعکس از آیه ی مباهله ای

 

* آقای حسین هدایتی - هنرمند (شاعر جوان و برگزیده ی کشوری)

بیشتر احساس خجالت می کنم؛ احساس شرمندگی از گناه. احساس عشق و تنهایی... حس می کنم باید در برابر آن عظمت، سرم را پایین بیندازم! به خاطر جسارتهایی که داشته ام. خیلی از احساس ها در آنجا به آدم دست می دهد؛ امّا از همه قشنگ تر آن احساسی است که بعد از زیارت دارم وقتی که می خواهم از حرم خارج شوم؛ احساس می کنم فرق کرده ام، با آن لحظه ای که می خواستم وارد حرم شوم. با امیدواری خاصی بیرون می آیم. احساس می کنم وقتی به آنها قول می دهم خیلی سبک می شوم؛ احساس می کنم قولم را قبول می کنند...

 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان