ماهان شبکه ایرانیان

عرف، معروف، مساوات «قسمت سوم»

در شماره پیشین به معانی هر یک از معروفات در قرآن پرداخته و بیان گردید توصیه به معروف به شخصی تعلق می گیرد که دارای اختیاراتی است و امکان سوء استفاده برای او وجود دارد

اشاره:

در شماره پیشین به معانی هر یک از معروفات در قرآن پرداخته و بیان گردید توصیه به معروف به شخصی تعلق می گیرد که دارای اختیاراتی است و امکان سوء استفاده برای او وجود دارد. بنابراین قرآن او را به انجام مناسب ترین عمل راهنمایی می کند. بیشترین معروفات قرآن نسبت به اشخاصی است که تمکّن مالی داشته و یا دارای قدرت و اختیاراتی هستند و روح کلی حاکم بر این معروفات اغماض و گذشت متمکنین مالی برای ایجاد شفقت و مهربانی و ارتباط سالم خانوادگی می باشد.

در این شماره بر آنیم که ابتدا به بحث عمل به معروف فرزندان نسبت به پدر و مادر، عمل به معروف زن بعد از فوت شوهر و طلاق که یکی از بیشترین موارد اشاره به معروف در قرآن است، بپردازیم.

معروف در مصاحبت با والدین

«و ان جاهداک عَلی اَنْ تُشِرکَ بی ما لیسَ لک بِه علم فَلا تُطعهُما و صاحبهُما فِی الدنیا معروفاً و اتّبع سبیلَ مَن اَناب الی ثم الیَّ مرجعکم فانبئکم بما کنتم تعملون»

شأن نزول آیه

آیة شریفه در شأن سعد وقاص نازل شده است. او وقتی اسلام آورد، پدر و مادرش او را به کفر و ارتداد ترغیب نمودند و اصرار بر این مطلب را از حد گذرانیدند تا جائیکه مادرش سه روز نان نخورد و بالاخره دهانش را باز کردند و آب به حلق او ریختند، ولی در عین حال سعد (نظر ایشان مبنی بر مشرک شدن خویش را نمی پذیرفت) می گفت: اگر برای او هفتاد روح باشد و هفتاد بار بمیرد، از اسلام برنمی گردم.

عمومیت حکم احترام به پدر و مادر

وجود پیوندهای عاطفی عمیق میان والدین و فرزندان، بیانگر رابطه گسست ناپذیر بین ایشان می باشد. و این یک سنت الهی است که در آفرینش به ودیعت گذارده شده. بنابراین احسان به والدین به عنوان یک حکم عمومی مورد پذیرش همة افراد در هرگروه و با هر درجه از اعتقاد می باشد و احترام و قدر شناسی فرزندان از پدر و مادر در همة شرایط و در هر اوضاع و احوالی لازم و استثنا ناپذیر است. به همین جهت در شریعت اسلام، احترام به پدر و مادر چه مسلمان و کافر، امری ضروری به شمار می آید. حدیثی از امام باقر (ع) است که می فرمایند: «سه چیز است که پروردگار عزوجل اجازه مخالفت با آن را نداده است یکی از آن موارد خوشرفتاری با پدر و مادر است، چه نیکو کار باشند و چه بدکردار».

بنابراین خداوند امر به صله رحم و برخورد مناسب با پدر و مادر می نماید، اگر چه فرزند را به شرک وادارند و این نشان از عظمت حق پدر و مادر بر فرزند دارد.

«زکریا بن ابراهیم می گوید: من نصرانی بودم و مسلمان شدم و حج گزاردم. سپس خدمت امام صادق (ع) رسیدم و عرض کردم: پدر و مادر و خانواده من نصرانی هستند و مادرم نابیناست. من همراه آنها باشم و در ظرف آنها غذا بخورم؟ حضرت فرمود: آنها گوشت خوک می خورند؟ عرض کردم نه، فرمود: باکی ندارد، مواظب مادرت باش و با او خوشرفتاری کن و چون بمیرد او را به دیگری وامگذار، خودت به کارش اقدام کن. زکریا می گوید نسبت به مادرم مهربانی کردم و خودم به او غذا می دادم و جامه و سرش را از آلودگی پاک می کردم و خدمتگزارش بودم تا جائیکه مادرم به من گفت: تو زمانی که دین مرا داشتی با من چنین رفتار نمی کردی، از زمانی که از دین ما رفته و به دین حنیفه گرائیده ای، این چه رفتار است که از تو می بینم؟ گفتم: مردی از فرزندان پیغمبر به ما چنین دستور داده است. مادرم گفت: پسرم این مرد پیغمبر است، زیرا دستوری که به تو داده از سفارشات پیغمبران است. گفتم: بعد از پیغمبر ما پیغمبری نباشد و او پسر پیغمبر است. مادرم گفت: دین تو بهترین دین است. آن را به من عرضه کن. من به او عرضه داشتم و او مسلمان شد و من هم برنامه اسلام را به او آموختم. او نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء را گزارد و در شب بیماری به او رخ داد. به من گفت: پسر جان! آنچه به من آموختی دوباره بیاموز، من آنها را تکرار کردم، مادرم اقرار کرد و از دنیا رفت، چون صبح شد مسلمانها غسلش دادند و خودم بر او نماز خواندم و در گورش گذاشتم.

بنابراین اطاعت پدر و مادردر هر صورت اولویت دارد. ولی اگر آنها اصرار کردند چیزی را که نمی دانی شریک خدا سازی، اطاعت از آنها مکن.

قرآن کریم بعد از سفارش به عدم شرک به خدا، توصیه به احسان به والدین نموده است. یعنی رتبه و اهمیت حفظ حرمت پدر و مادر در میان کلیه احکام الهی، به حدی است که تنها عدم شرک بر آن مقدم شده است و هیچیک از احکام دیگر الهی که برای تنظیم زندگی اجتماعی قرار داده شده، مانع از احترام به ا یشان نمی باشد. بنابراین حفظ حرمت ایشان به عنوان یک قانون حاکم بر تمام قوانین دیگر سایه افکنده و عمومیت آن هم تمامی اقشار جوامع با هر نوع گرایشی را شامل می شود. فرزند در هر شأن و موقعیت اجتماعی باید مطیع امر پدر و مادر باشد و هیچ مسئله ای مانع از پیروی از اوامر پدر و مادر نمی تواند باشد، مشرک است.

علت مخالفت با پدر و مادر مشرک

در آیه شریفه قرآن می فرماید: اگر پدر و مادری بکوشند که فرزند چیزی را که نمی داند شریک پروردگار متعال سازد، از آنان نباید اطاعت کرد. یعنی با وجود عمومیت احترام به پدر و مادر در کلیه مراحل زندگی، لکن اطاعت از آنها در زمانی که فرزند را به شرک دعوت می کنند، پذیرفته نمی باشد. از امام باقر (ع) پرسیدند: کمترین چیزی که بنده به آن مشرک می شود چیست؟ ایشان فرمودند: هرکه به هسته ای بگوید سنگریزه و به سنگریزه بگوید هسته و به آن متدین گردد.

یعنی با قلب خود به آن اعتقاد پیدا کند و آن را دین خود قرار دهد و در حقیقت پیروی از هوای نفس بکند و نیز در حدیثی دیگر از امام صادق (ع) از کمترین چیزی که انسان بدان مشرک می شود سؤال شد. ایشان فرمودند: هر که رأیی را بدعت گذارد چه بواسطه آن محبوب گردد و چه بدان واسطه مبغوض شود. یعنی رأی او استناد شرعی نداشته باشد.

بنابراین انکار حقایق موجود در پشت پرده الهی که توسط پیامبران الهی آشکار شده، شرک است. زیرا دستوراتی که از جانب پروردگار متعال بر بندگان نازل شده دارای یک حقیقت ذاتی است و هیچکس نمی تواند به دلخواه خویش و مطابق با هوای نفس آن را بردارد. لذا وقتی پدر و مادر مخالفت با دستوراتی می نمایند که در دین مقدس اسلام به آن اهتمام شده، پیروی از آنان مقابله با یک حرکت منطقی تکوینی است.

مشرک به عنوان شخصی که قانونگذار این طبیعت را منکر است، نمی تواند در مقابل احکام الهی که در راستای نظام آفرینش تبیین شده، اطاعت و پیروی داشته باشد. در حقیقت مخالفت او با دستورات خداوند، مخالفت با عالمی است که عین علم است و در واقع مخالفت با علم است و نیز مخالفت با احکام پروردگار، مخالفت با عاقلی است که عین عقل می باشد و در واقع مخالفت با عقل است و در حقیقت اطاعت فرزند از پدر و مادر مشرک و عدم پیروی از دستورات دین، جایگزین کردن دانشی ناقص به جای علم و نوری غیر خالص به جای روشنگری عقل است و به همین جهت اطاعت از آنان غیر عالمانه است، زیرا حرکتی بر خلاف فطرت و طبیعت انسانی می باشد. در مناقب آمده روزی حسین بن علی (ع) به عبدالرحمان بن عمروعاص گذشت، عبدالرحمان گفت: هر که می خواهد به محبوبترین اهل زمین نزد اهل آسمان نظر کند، به این شخص که می گذرد نظر کند. پس ابوسعید خدری او را نزد امام آورد، امام حسین (ع) به او فرمود: آیا میدانستی که من محبوبترین اهل زمین، نزد اهل آسمان هستم و با این حال در صفین شمشیر بر روی من و پدرم کشیدی؟ به خدا سوگند پدر من بهتر از من بود. عبدالرحمان عذر خواهی کرد و گفت: چه کنم رسول خدا (ص) به من سفارش فرمود که پدرت را اطاعت کن. حضرت فرمود: مگر کلام خدای را نشنیدی که فرمود، اطاعت پدر و مادر یا هر کس دیگر باید معروف باشد و اطاعتی که نافرمانی خداست، معروف و پسندیده نیست و نیز مگر نشنیده ای که هیچ مخلوقی در نافرمانی خدا نباید اطاعت شود.

اطاعت عبدالرحمان از عمرو عاص در نافرمانی خدا و بر علیه امام مسلمین حرام و غیر شایسته است و همواره این نوع از اطاعتها به عنوان مخالفت با علم قلمداد می شود. در جائیکه عبدالرحمان می دانسته که محبوترین افراد اهل زمین در نزد خدا حضرت علی (ع) است. در عین حال دست به شمشیر برده و با حجت خدا در روی زمین به نبرد برخاسته است و این جز انکار واقعیت نیست که همة آن از شرک به خدا ناشی می شود و از سست شدن اعتقادات دینی بر می خیزد. لذا اطاعت از پدر و مادر در اینگونه موارد شایسته نیست. اما در غیر دستورات دینی، دربارة کارهائیکه فرزند با مصلحت اندیشی خویش تصمیم بر انجام یا ترک آن می گیرد، قبول مصلحت پدر و مادر در همة احوال ضروری است و فرزند نمی تواند امر آنان را اعتنا نکرده و رد کند، زیرا احترام به آنان، به عنوان یک قانون حاکم، تمام توجیحاتی که فرزند برای پیروی نکردن از آنان می نماید رد نموده و مصاحبت و همراهی با ایشان را در کلیه امور حتی اگر خوشایند فرزند هم نباشد، لازمه یک زندگی سعادتمند می داند «و صاحبهما فی الدنیا معروفا».

کیفیت اطاعت از والدین

روش قرآن کریم در بیان کیفیت متابعت از والدین، تشریح دو نقطه قوت و ضعف پدر و مادر در طول زندگی است که در ضمن آن به توصیف چگونگی شکرگذاری فرزند نسبت به آنها می پردازد.

نقطه اوج ایثارگری والدین نسبت به فرزند

در دو آیه شریفه قرآن ابتدا به توصیه احسان به پدر و مادر هر دو می کند. ولی به هنگام بیان زحمات ایشان تکیه بر تلاشهای خالصانه مادر می نماید تا فرزند را متوجه ایثارگریها و حق عظیم او سازد.

الف) «و وصینا الانسان بوالدیه حملته امه وهناً علی و هن و فصاله فی عامین ان اشکرلی و لوالدیک الی المصیر»

ب)« و وصینا الانسان بوالدیه احساناً حملته امه کرها و وضعته کرها و حمله و فصاله ثلثون شهراً حتی اذا بلغ اشدّه … » دوران حمل مادر سخت ترین زمانی است که بر او می گذرد زیرا در طول 33 ماه دوران حمل و شیرخوارگی بزرگترین فداکاری را از نظر روحی و عاطفی و هم از نظر جسمی و هم از جهت خدمات در مورد فرزندش انجام می دهد تا او رشد کند و بالغ شود بنابراین قرآن ابتدا سفارش فراوان به احترام و قدردانی از زحمات مادر و سپس پدر دارد. زیرا پدر و مادر واسطه فیض و عهده دار انتقال نعمتهای خدا به بندگان می باشند. این دوران، زمان ناتوانی فرزند و توانایی والدین است و از آنجا که پدر و مادر بدون هیچ توصیه ای تمامی همت خویش را در تربیت طفل مصروف می دارند. قرآن کریم فقط جهت یادآوری زحمات ایشان، به بیان مشکل ترین لحظات آن پرداخته است.

دوران ضعف و ناتوانی والدین

الف) «وقضی ربک الا تعبدوا الا ایاه و بالوالدین احسانا، اما یبلغن عندک الکبر احدهما او کلاهما فلا تقل لهما اف و لاتنهرهما و قل لهما قولاً کریما»

ب)« واخفض لهما جناح الذل من الرحمه و قل رب ارحمهما کما ربیانی صغیرا»

دوران کهنسالی که پدر و مادر بیشتر احتیاج به کمک دارند و توانایی انجام کار خویش را ندارند، قرآن سفارش اکید به فرزندان دارد که با آنها با نرمی و ملاطفت و مهربانی عمل نموده و از هرگونه سخن زشت نسبت به آنها پرهیز نمایند.

این آیات نه تنها حکم را منحصر به دوران پیری نمی کند بلکه وجوب احترام به ایشان و احترام تام در معاشرت را در همة احوال توصیه می نماید. در آیه شریفه «وصینا الانسان بوالدیه حسنا» کلمه حسن به نهایت درجه احسان اشاره دارد، یعنی تمامی انسانها باید نسبت به پدر و مادر، فعلی که خوبی محض و یا حسن محض است انجام دهند نه اینکه صرفاً کاری انجام دهند که بگویند به پدر و مادر نیکی کرده، بلکه در مقابل ایشان اطاعت محضی داشته باشد که به منزله مجسمة نیکی برای آنان باشد. به همین جهت عبارت شریفه «واتبع سبیل من اناب الی» بیان می کند که اگر پدر و مادر در راه خدا بودند، اطاعت از ایشان بدون هیچ قیدی لازم می شود.

وقتی از امام صادق(ع) در مورد احسان به پدر و مادر سؤال شد، ایشان فرمودند: احسان آن است که با آنها به نیکویی معاشرت کنی و قبل از تقاضای ایشان موارد احتیاج آنان را تأمین کنی تا به زحمت نیافتند اگر چه بی نیاز باشند.

این نوع رفتار حکایت از لزوم اهتمام مداوم و پیوسته فرزند نسبت به رفع احتیاجات پدر و مادر دارد تا توان تحمل زحمات را از ناحیه آنان داشته باشد. اینکه فرزند نیاز خود را در عرض نیازهای والدین نبیند، بلکه رفع احتیاجات آنان را مقدم بدارد، نیازمند بینشی است تا بتواند فرمان ایشان را با رغبت کامل بپذیرد. در آیه اخیر «و اخفض جناح الذل من الرحمه» به تبیین این نگرش پرداخته است.

کلمه «اخفض جناح» مبالغه در تواضع و خضوع زبانی و عملی فرزند به پدر و مادر را می رساند و مقید کردن کلمه «جناح» به «ذل» کیفیت این نوع از احسان را بیان می دارد که فرزند در معاشرت و سخن گفتن با والدین طوری روبرو شود که تواضع و خضوع او را پدر و مادر احساس کنند و بفهمند که فرزند خود را در برابر ایشان خوار می دارد و نسبت به ایشان مهر و رحمت دارد.

بدین ترتیب است که امر و فرمان پدر و مادر مقدم برخواسته فرزندی می شود که خود را مأمور به امر ایشان می داند.

در فرازی دیگر از آیه برای شکر این نعمت الهی، نوعی ادب دینی را به فرزند معرفی و بیان می دارد. همانطور که در دوران طفولیت، پدر و مادر از روی مهر و محبت با گستردن بال و پر خویش، با تمام وجود و رغبتی وصف ناشدنی، ضعفهای فرزند را تحمل و با علاقة خاصی آن را مرتفع نمودند، فرزند هم با همان ترحم و دلسوزی که والدین برای مراقبت از او داشتند برایشان دعا کند.

حق والدین، حق خدا

شکر نعمت پدر و مادر با قدرشناسی از زحمات آنان نشان از شکر نسبت به پروردگار دارد. «ان اشکرلی ولوالدیک و الی المصیر» زیرا که پدر و مادر علت مُعِدّه برای پدید آمدن فرزند می باشند و واسطه در فیض یعنی موجب انتقال نعمتهای خداوند به بندگان می باشند. خداوند متعال که علت العلل بوجود آوردن انسانها است در سلسله روابط بوجود آمدن نوع بشر، پدر و مادر را واسطه در ایجاد فرزند می داند. در حقیقت پدر و مادر با در اختیار گذاشتن وجود خویش برای بوجود آمدن فرزند و مراقبت او در طول دوران ناتوانی فرزند بدون هیچ چشمداشت به جبران این کوشش و برای به ثمر رسیدن این نهال در نهان و آشکار می کوشند و نگرش آنان به این زحمات، نگاه مبادله گرایانه و سودجویانه نیست، بلکه تلاش آنان که از روی مهر و محبت است تنها برای به ظهور رساندن گوشه ای از نظم موجود در نظام خلقت است که خداوند مقرر نموده و پدر و مادر فقط به عنوان علت معده و واسطه در پدید آوردن فرزند در این مسیر قرار داده شده اند و عمل آنها در سلسله اعمالی قرار گرفته که عامل اصلی آن پروردگار متعال است، زیرا مسیر حرکت آنها، به تکوین انسانی منتهی می گردد.

و بنابراین وقتی حریم پدر و مادر توسط فرزند حفظ شود، حریم خداوند حفظ گردیده و رضایت پروردگار متعال فراهم شده است، به همین جهت احسان به پدر و مادر، دائمی است و قیدی ندارد، زیرا این نوع از نیکی، نظر به وجه الله است که علت واقعی می باشد و تکیه بر آن در طول زندگی بشر ضرورت داشته و زمان و مکان نمی شناسد. در حدیثی از امام صادق (ع) نیکی به پدر و مادر از نیکویی شناخت بنده نسبت به پروردگارش شمرده شده است. چون هیچ عبادتی سریعتر از حفظ حرمت پدر و مادر، رضایت خداوند را جلب نمی کند و حق والدین از حق خداست، زمانیکه در راه دین و سنت پروردگار باشد، پدر و مادر فرزند را به معصیت خداوند وادار نکنند و او را از یقینی که نسبت به خدا دارد به شک نیاندازند و از پرهیزگاری به دنیا طلبی نکشاند.

بنابراین معروف در آیه بیانگر موارد ذیل است.

1- فرزند موظف است که نسبت به پدر و مادر خود چه مسلمان و چه مشرک باشد در امور مربوط به زندگی اجتماعی مصاحبت به نیکی و معروف مصاحبت داشته باشد که بطوری مورد پسند عموم مردم باشد، اما در مورد پدر و مادر مشرک خویش نمی تواند از اوامری که ایشان بر خلاف دستورات دینی می دهند متابعت نماید، زیرا این عمل مخالفت کردن با واقعیات است.

2- اطاعت محض از پدر و مادر مؤمن فرض و لازم است.

3- در فرمانهایی که از پدر و مادر به فرزند می رسد و مورد پسند او نیست، از تمایلات خویش چشم پوشی و طبق تقاضای آنان عمل نماید.

معروف در ازدواج زن بعد از فوت شوهر

هر ازدواجی بصورت طبیعی دارای آثاری است که بعضی از آن آثار همزمان با فوت هر یک از زن و شوهر و بعضی به صورت تدریجی در اثنای فقدان یکی از زوجین از میان خواهد رفت و برخی دیگر از آثار مانند وجود فرزندان به صورت مستمر باقی خواهد ماند.

همانطوریکه قبلاً بیان شد یکی از وظایف مشخص مرد، پرداخت نفقه به زن و یکی از وظایف خاص زن، حفظ منافع خانوادگی در ابعاد مادی، معنوی و اخلاقی است. وقتی مرد خانواده فوت می کند و زن او هنوز در قید حیات است، عملاً وظیفة اصلی مرد در پرداخت نفقه به پایان رسیده و وظیفه خاص زن یعنی حفظ حریم خانواده، باقی مانده است و او باید به تدریج تعلقات جسمی و روحی خود را نسبت به این ازدواج بزداید.

زن برای به اتمام رساندن تعهدی که در آغاز ازدواج نموده ضرورت دارد بعد از فوت شوهر نسبت به تبعات این ازدواج بی تفاوت نبوده و ابعاد مادی و معنوی آن را مد نظر قرار دهد که از جمله آن وظایف، می توان مراقبت او از اختلاط نسب شوهر با فرد دیگر ذکر نمود.

رعایت حریم زندگی زناشویی حتی بعد از مرگ همسر، موضوعی فطری است و در قبایل مختلف همیشه آداب و رسوم گوناگونی به این منظور وجود داشته و گاهی آن چنان افراط میکردند که عملاً زن را در بن بست اسارت قرار می دادند. آیة مربوطه، به تمامی این خرافات، خط بطلان کشیده است، ولی اصل حریم زوجیت را با نگاهداری عده به طور شایسته امضاء می نماید.در مورد عده تصریح شده که اگر هیچگونه احتمالی در مورد بارداری زن در میان نباشد، زنانی که همسرشان فوت شده عده نگاه دارند، و اینکه آغاز عده، تنها مرگ شوهر نیست، بلکه موقعی است که خبر مرگ شوهر به زن برسد. بیانگر این است که باید احترام و حریم زوجیت حفظ شود و تا مدتی بعد از زوجیت محفوظ بماندو شاید هم تألمات روحی زن به او اجازه نمی دهد که بسرعت تعلق خاطر خود را به زندگی قبلی خویش منقطع نماید، بنابراین طبق دستور شرع مقدس اسلام «والذین یتوفون منکم و یذرون ازواجاً یتربصن بانفسهن اربعة اشهر و عشراً فاذا بلغن اجلهن فلاجناح علیکم فیما فعلن فی انفسهن بالمعروف و الله بما تعملون خبیر» زن باید بعد از فوت شوهر که هنوز در کابین همسر قبلی قرار دارد چهار ماه و ده روز عده نگاهدارد و به آراستن و تزیین خود نپردازد و نیز کسی را به عنوان همسری برای خود انتخاب نکند که هنوز تعلقات او از نظر روحی و جسمی نسبت به شوهر از بین نرفته است. در این آیه، زن با نگاه داشتن عده به معروف عمل نموده است. او به عنوان تنها ستون نگاهدارنده خانواده برای حفظ حریم ایجاد شده، از بعضی خواسته های نفسانی (مثل قرار ازدواج با همسر دیگر) که منافات با حرمت خانواده قبلی اش دارد، چشم پوشی نموده و طبق ضابطة شرعی به مدت چهار ماه و ده روز، باید جسم و روح خود را به تدریج از پیوند گذشته بگسلد و روح متألم خویش را تسکین بخشد و سپس با ایجاد شرایط جدید، اقدام به ازدواج مجدد نماید. این عمل، معروفی است که زن می تواند انجام دهدو خویشاوندان زن و مرد نمی توانند از این عمل زن که مطابق با شرع است جلوگیری کنند.

بنابراین، معروف در آیه مذکور ارشاد به این است که زن بعد از فوت شوهر، وظیفه اصلی خویش را که به تعبیر قرآن کریمحفظ حرمت خانواده است تا مدتی بعد از وفات ادامه دهد و در این مدت اعمالی که منافات با حریم ازدواج اول ندارد، انجام دهد و در طول مدت عده از علایق خود در ازدواج با شخص دیگر چشم پوشی نماید. زیرا، در حقیقت هنوز حق شوهر از بین نرفته است و زن برای حسن استفاده از حق خود، لازم است که این مدت، خود را متعلق به شوهر سابق بداند و بعد از آن مدت، اختیار دارد که یا با حفظ حدود شرعی ازدواج نماید و یا بدون ازدواج مجدد، همراه با فرزندان خود که ثمره آن پیوند است، خانواده را حفظ نموده و زندگی خویش را استمرار بخشد.

معروفات در طلاق

کلمه معروف در آیات طلاق 12 مورد تکرار شده که خود دلیل بر عنایت پروردگار بر رعایت سنن فطری و موازین عقلی در این امر است و بالاخره تکرار مکرر این کلمه در بحث طلاق، گویای این مطلب است که شوهر باید مصلحت خانواده را در نظر بگیرد و از حقوق خود سوء استفاده نکند.

مجموعه آیات مربوط به طلاق به دلیل ارزش والای مسائل حقوقی زنان مطلقه، مردان را با عبارت «حقاً علی المحسنین» و « ان تعفوا اقرب للتقوی» امر به رعایت معروف نموده است.

همچنین به حقوق مالی زن اعم از نفقه و مهریه و … بعد از طلاق و بعد از عده، خواستگاری از زن بعد از طلاق و نیز حقوق کودک بعد از جدایی پدر و مادر، به لفظ معروف اشاراتی نموده است که به بحث پیرامون آن خواهیم پرداخت.

طلاق زید و زینب

تنها موردی که در آیات قرآنی به طلاق اشاره کرده، طلاق زید بن حارثه نسبت به زینب دختر جحش است. زید بن حارثه کسی بود که قبلاً بردة رسولخدا (ص) بوده و سپس آن حضرت آزادش کردند و او را به فرزندی خود پذیرفتند و بعدها دختر عمه خود زینب را همسر او نمودند و این انعامی بود که رسولخدا(ص) به زید عطا کرد. اما او پس از مدتی برای مشورت نزد پیامبر(ص) آمده و گفت اگر صلاح بدانید من او را طلاق دهم. رسولخدا(ص) او را از این کار نهی کردند و دلیل بر این مطلب جملة «امسک علیک» است، بدین مضمون که همسرت را طلاق مده زیرا زید اصرار داشته او را طلاق بدهد و بالاخره جمله «تقول» در آیه که فعل مضارع است، نشان می دهد که رسولخدا(ص) کراراً و مستمراً او را نصیحت می کرده و از جدایی و طلاق باز می داشته است. ولی سرانجام زید همسرش را طلاق می دهد و پیامبر اکرم (ص) به دستور پروردگار متعال با زینب ازدواج میکند.

این نمونه نشان می دهد علیرغم اینکه در شرع مقدس اسلام طلاق امری مذموم شمرده شده است، اما گاه به دلیل عدم توافق روحی و اخلاقی طرفین که زندگی مشترک را بر آنان سخت و ناهموار می نماید، طلاق ضروری می باشد. «و ان عزموا الطلاق فان الله سمیع علیم»

حکم طلاق در شریعت گاه با تقاضای مرد و گاه با در خواست زن به وقوع می پیوندد. شوهر به عنوان فردی که حق طلاق را بر عهده دارد در رعایت حقوق زن گاه امر و گاه ارشاد به انجام اموری می گردد. زیرا در اسلام طلاق مسأله شخصیه نیست که مرد هر گونه بخواهد در آن تصرف کند، بلکه یک قضیه اجتماعی است که کیان خانواده بطور خاص و حفظ اجتماع بصورت عام با آن مقایسه می شود، لذا خداوند برای آن حدودی قرار داده که از آن تجاوز نکند.

معروف در حفظ حقوق مالی و معنوی زن بعد از طلاق

«وللمطلقات متاع بالمعروف حقا علی المتقین» برای طلاق داده شدگان بهره ای است به شایستگی و حقی بر مردم پرهیزگار است.

مرحوم علامه طباطبایی (ره) این آیه را شامل تمامی زنان مطلقه می دانند و معتقدند دادن هدیه به تمامی زنان مطلقه مستحب است.

آیه به استمرار ارتباط انسانی با زنان مطلقه اشاره دارد و با وجودی که رابطه زوجیت قطع شده توصیه می کند به زن کالایی داده شود. و برا ی اینکه هر چه بیشتر از انتقام جویی و ابراز کینه جلوگیری شود به همه مردان پرهیزگار توصیه می کند که چه زمان عده و چه بعد از آن به همسر مطلقه خویش هدیه ای بپردازند. البته طبق روایتی از امام صادق(ع)، زمان پرداخت کالا به زن در این آیه بعد از گذشتن عده می باشد که باید مطابق با تمکن مالی مرد پرداخت شود. «متاعها بعدها تنقضی عدتها علی الموسع قدره و علی المقتر قدره».

متاع به معروف

نکته ای که ممکن است در بعضی اذهان ایجاد شود، اینکه متاعی که حتی بعد از طلاق و جدایی کامل زوجین هم سفارش شده است، چیست؟

متاع اندک، مالی است که به کسی می دهی تا از آن بهره مند گردد بعضی از مفسرین عنوان کرده اند که متاع چیزی غیر پول و وجه نقد می باشد، زیرا بطور مستقیم از پول نمی توان استفاده کرد، بلکه باید تبدیل به متاع شود و به همین جهت قرآن از هدیه تعبیر به متاع کرده است، زیرا کالا اثر روانی خاصی دارد، در بسیاری از مواقع که هدیة قابل استفاده ای مانند خوارک، پوشاک برای اشخاص برده می شود، اگر کم قیمت هم باشد، در روح آنها اثر می گذارد. به همین جهت در روایاتی که از ائمه اطهار (ع) به ما رسیده است، هدیه مرد به زن را امثال لباس، مواد غذایی و زمین زراعتی شمرده اند که همان تأمین ضروریات زندگی زن می باشد.

از مجموع کلام مفسرین در مورد «متاع بالمعروف» چنین بر می آید شایسته است مردی که نفقه همسر خویش را در طول زندگی مشترک بر عهده داشته و حالا به سببی بخواهد از او جدا شود، متناسب با نیازمندیهای اساسی او در زندگی وسایل و ابزاری برای او مهیا کند که او حداقل همزمان با جدایی از مرد، در ادامه زندگی دچار تنگنا نگردد. و اینکه بعض روایات، موارد هدیه را مثل لباس مشخص نموده اند، به این اشاره می کند که این اجناس از لوازم اولیه زندگی است که برای هر فردی و در هر زمانی لازم است و معروف در اینجا طبق عرف جامعه، می تواند نوع نیازهای اساسی هر زن مطلقه را به تناسب زمان و مکان مشخص نماید و متاع معروف کالایی است که زن بتواند بهره وری کامل از آن ببرد، اعم از اینکه وجه نقد و یا کالا باشد. نکته قابل توجه آنکه مرد شرایطی را برای زن مطلقه فراهم کند که او توانایی ادامه زندگی را داشته باشد و بعد از طلاق به مضیقه و سختی دچار نشود.

بنابراین منظور از معروف در آیه، کمیت و کیفیت متاعی است که مرد به زن میدهد و آن را عرف عموم مردم مشخص می کند. مثلاً اگر مردی که با زنش به دور از خانوادة زن و در شهرستان زندگی می کند، بخواهد زن خود را طلاق دهد و در همان شهرستان برای زن خانه ای را رهن و خوراک و پوشاک او را تا مدتی تهیه کند، اگر چه آن هم متاعی است که به زن داده شده، ولی چون آن زن دیگر در آن شهرستان به تنهایی نمی تواند زندگی کند، متاعی غیرمعروف است، لذا اگر مرد همین مبلغ صرف شده را به زن بدهد و زن در کنار خانواده خویش از آن بهره ببرد، چیزی است که به نام معروف از آن یاد میشود اگر چه بصورت وجه نقد باشد.

معروف در پرداخت مهرالمتعه به زن مطلقه

«لا جناح علیکم ان طلقتم النساء ما لم تمسوهن او تفرضوا لهن فریضه و متعوهن علی الموسع قدره و علی المقتر قدره متاعاً بالمعروف حقاً علی المحسنین».

«باکی بر شما نیست اگر زنانی را که به آنها دست نزده و یا مهری برایشان مقرر نداشته اید طلاق دهید، ولی آنها را به چیزی در خور بهره مند سازید توانگر به قدر توانش و درویش به قدر توانش، این کاری است شایستة نیکوکاران».

آیه در مورد شخصی کسی است که در هنگام عقد ازدواج، مهریه ای که بطور معمول قرار داده می شود (مهرالمسمی) برایش تعیین نشده و مرد قبل از شروع زندگی مشترک می خواهد زنش را طلاق بدهد، لذا باید به زن مهریه ای را بپردازد که مقدار آن به حسب توانایی مالی مرد سنجیده میشود که به آن مهرالمتعه می گویند، بنابراین مهریه ای که مرد به عنوان مهرالمتعه باید بپردازد کالایی است که مورد بهره مندی زن در زندگی و مطابق با مقتضیات فردی و اجتماعی او است.

هر چند تصور می شود عبارت «حقا علی المحسنین» بیان می کند همان طور که احسان مستحب است در اینجا حکم به مهر المتعه هم مستحب باشد، لیکن روایات صریح از طرق ائمه اهل بیت (ع)، دادن مهر المتعه را واجب دانسته اند.

مفهوم احسان در پرداخت مهرالمتعه

امیرالمؤمنین (ع) در تفسیر قول خداوند متعال: «ان الله یامر بالعدل و الاحسان»، از عدل به عنوان انصاف و احسان به عنوان فضیلت یاد می کنند.

همچنین آیات مختلف قرآن، احسان را همراه با عفو و گذشت از حق خود معرفی مینماید. زمانی که برادران یوسف از او تقاضا می کنند که یکی از ایشان را به جای برادر کوچکتر یوسف بازداشت نموده و او را آزاد کنند، برادران انجام این عفو و گذشت از جانب یوسف را به منزله احسان او تلقی می نمایند «قالوا یا ایها العزیز اِنَّ له اباً شیخاً کبیراً فخذ احدنا مکانه انا نریک من المحسنین» و یا در قصه ذی القرنین که پادشاهی عادل بوده است او را مخیر بین عذاب و احسان نمودند، کنایه از اینکه عذاب او همان عدالت و احسان او عبور از عدل و اعمال عفو و گذشت است «قلنا یا ذا القرنین اما ان تعذب و اما ان تتخذ فیهم حسنا»

بنابراین عفو و گذشتی که انسان را به پیش از عدالت فرا می خواند، همان احسان است که از آن به عنوان فضیلت یاد شده است. قرآن کریم پرداختن متاع معروف از جانب مرد را برخاسته از احسان او می داند. «حقا علی المحسنین» زیرا زمانی که مهریه ای برای زن تعیین نشده و از ابتدای پیوند عقد ازدواج زن و شوهر هیچ کدام نسبت به مهریه تصمیم نگرفته اند، به این امید که با هم زندگی مشترکی را ادامه خواهند داد، اما بعد از اجرای صیغه عقد، مرد از رأی خود بر این ازدواج بر می گردد، طبق حکم شرع، مرد مجبور است به دلیل عدم تعیین مهریه در ابتدای ازدواج، در زمان طلاق مهر المتعه بپردازد و این عمل عملی خارج از قرار دادهای مشخص اجتماعی است، زیرا هیچ قراری برای پرداخت مهریه صورت نگرفته و به همین جهت، قرآن مرد را بواسطه ادای این حق «محسن» می شمارد.

اضافه شدن قید معروف به کلمه متاع به عنوان «متاع به معروف» جمع شرط و شروط است یعنی پرداخت متاعی مورد نظر است که مطابق با نیاز اجتماعی زن در هنگام طلاق بوده و زن بتواند از آن بهره ببرد و مرد تنها با رعایت این شرط، از احسان کنندگان محسوب می شود. زیرا همان عفو و گذشتی که در واژه معروف لازم بود در عمل این احسان کننده وجود دارد.

مقدار و میزان مهرالمتعه

مفسرین نظرات مختلفی در این زمینه بیان داشته اند. بعضی پرداخت آن را به وجهی که در شرع پسندیده است، جایز می دانند.و بعض دیگر آن را نسبت به عرف عام هر منطقه می سنجند. در حدیثی است که امام صادق (ع) فرمودند: مبلغ مهری که قبلاً نسبت به آن تصمیم گیری نشده با عرف زنان جامعه محاسبه شود. «. و ان لم یکن فرض لها فلیمتعها علی نحو ما یمتع مثلها فی النساء» و بعض دیگر استطاعت مرد که به نحو متعارف عرفی باشد شرط لازم تعیین مهر می دانند.و گروهی دیگر معتقدند که این هدیه باید به طور شایسته ای باشد که دور از اسراف و بخل بوده و مناسب حال دهنده و گیرنده باشد، زیرا این هدیه اثر قابل ملاحظه ای در جلوگیری از ابراز حس انتقام جویی افراد نسبت به هم دارد که این عمل بر نیکوکاران لازم است. به نظر می رسد برداشت اخیر مطابقت بیشتری با آیه قرآنی دارد؛ زیرا به شئونات اجتماعی هر یک از زن و مرد اشاره داشته و با لفظ «متاعاً بالمعروف» سفارش به دادن کالا و هدیه ای قابل استفاده به زن می کند و با عبارت «متعوهن علی الموسع قدره و علی المقتر قدره» پرداخت مهر المتعه از جانب مرد به زن را با در نظر گرفتن وضعیت اقتصادی مرد محاسبه می کند. در حقیقت در شرایطی که احسان از جانب مرد اقتضای پرداخت مهریه را دارد مناسب است که مطابق شئونات اقتصادی او بوده باشد و کالایی را هدیه کند که مورد استفاده زن باشد و این احسان نیز، مورد پسند عموم مردم باشد.

احسان واجب

در روایات متعددی از جمله روایت از امام صادق (ع) بیان می دارد که مهرالمتعه واجب است و همه مفسرین بر واجب بودن چنین احسانی نظر می دهند.

هم چنین فرمایشی از پیامبر اکرم(ص) در تعبیر به احسان وجود دارد که می فرمایند:

«احسان یعنی خداوند را به گونه ای عبادت کنی که گویا او را می بینی و اگر تو او را نمی بینی او ترا می بیند.»

در حقیقت در این آیه وقتی احسان در کنار معروف قرار میگیرد هر دو به عملی با صبغه و رنگ الهی تأکید دارند که فراتر از عدالت است، زیرا عدالت اصل است و عمومیت دارد، اما عفو و بخشندگی غیر اصیل است و در بعضی موارد خاص استفاده میشود.

بدین معنا که عدالت به عنوان یک اصل برتر در همة شرایط باید اجرا شود، زیرا در رسیدن هر حق به ذی حق لازم و ضروری است، اما بخشندگی همیشه لازم نیست، بلکه در بعض مواقع مستحب ودر بعض دیگر واجب است.

مواردی که در شرع آن را واجب دانسته است عبارتند از:

1 – احسان به پدر و مادر به تفصیلی که گذشت.

2 – احسان به همسر و فرزندان به مقدار معینی که بر طبق شرایط واجب می باشد.

3 – ارشاد عموم مردم و ابلاغ پیام خداوندی به آنان در همان حد که خداوند متعال آن را واجب شرعی دانسته است. (امر به معروف و نهی از منکر)

بنابراین زنی که در هنگام عقد ازدواج، مهریه ای برایش مشخص نشده و قبل از ورود به زندگی زناشویی خویش، مرد تصمیم میگیرد او را طلاق بدهد، علیرغم اینکه خانواده ای تشکیل نشده و تعهد به پرداخت مهریه به زن هم وجود نداشته، لازم است به او مهرالمتعه ای پرداخت شود تا شاید حدودی از مشکلات مادی و یا روحی همسر مطلقه جبران گردد و خسارت، بیش از حد معمول بر او وارد نیاید.

بنابراین لفظ معروف در مهرالمتعه که موضوع آن زنی است که مهریه ای برایش مشخص نشده و قبل از ورود به زندگی مشترک مرد تصمیم می گیرد او را طلاق بدهد بدین گونه تفسیر می شود:

1- مهریه ای که به زن داده میشود، باید مورد بهره مندی او بوده و برای او فایده داشته باشد و تا حدودی خسارت وارده را جبران کند، اما سودمندی آن را عرف عموم مردم تعیین میکند.

2- مردی که به امر حق تعالی از روی احسان کالایی به زن می دهد، باید مطابق وسع مالی خودش باشد.

3- پرداخت مهریه از روی احسان و گذشت از جانب مرد صورت می گیرد، ولی احسانی است که شرع مقدس آن را مشخص کرده و واجب میداند.

عمل به معروف بازگشت زن و شوهر به زندگی مشترک خویش

«و اذا طلقتم النساء فبلغن اجلهن فلا تعضلوهن ان ینکحن ازواجهن اذا تراضوا بینهم بالمعروف ذلک یوعظ به من کان منکم یومن بالله و الیوم الاخر ذلکم ازکی لکم و اطهر و الله یعلم و انتم لاتعلمون» در شأن نزول آیه گفته اند :

1- این آیه در شأن خواهر معقل بن یسار است که از شوهرش طلاق گرفت و بعد از عده، شوهر از او خواستگاری کرد و معقل نپذیرفت.

2- این آیه در شأن جابربن عبدالله انصاری است که دختر عمویی داشت که شوهرش طلاقش داده بود، ولی خواست بعد از عده به او رجوع کند و جابر از این امر جلوگیری کرد و این در حالی بود که زن هم علاقمند به شوهر خویش بود.

اغلب مفسرین به استثنای مرحوم طبرسی در تفسیر شریف مجمع البیان این آیه را در باره زن و مردی می دانند که بعد از طلاق و گذشتن عده تصمیم به ازدواج با یکدیگر می گیرند. آیه، اولیاء و اطرافیان را ارشاد می کند به اینکه اگر زن و مرد با یکدیگر توافق دارند مانع ازدواج ایشان نباشید. اما در مقام ولایت اولیای زن بر او نمی باشد، بلکه به آنها توصیه می کند که مانع ازدواج آنها نباشید.

کلمه «ازکی» در انتهای آیه شریفه هم حکایت از ارشاد مردم به مصالح و منافع ایشان دارد، نکته ظریفی که در این قسمت از آیه نهفته است، طبق فرمایش مرحوم علامه طباطبایی رجوع مرد به زن یعنی رجوع از دشمنی و جدایی به التیام و اتصال است که خود، غریزه توحید در نفوس را تربیت می کند. زیرا با این عمل همه فضایل دینی رشد نموده ، ملکه عفت و حیاء در میان زنان تربیت می شود. معلوم است که بازگشت این دو به یکدیگر در پوشاندن معایب و در پاکی دل آن دو مؤثر است وباعث می شود که قلب آنان از اینکه متوجه اغیار بشود محفوظ بماند .

زن و شوهری که به دلایل متعدد از یکدیگر جدا شده اند، اگر بعد از گذشت عده به یک تفاهم اخلاقی برسند ، بهتر خواهند توانست زندگی را ادامه دهند چون با جدایی این دو از یکدیگر، به احتمال قوی، معایب زندگی قبلی ایشان بر دیگران آشکار میگردد و اسرار نهفته بازگو می شود وشئونات خانوادگی مورد تهدید قرار می گیرد. علاوه بر این، زن وشوهری که علقه ازدواج را با یکدیگر برقرار کرده اند، در طول سالیان زندگی زناشویی با یکدیگر همدل و مأنوس شده اند و این انس و محبت شاکله وجودی ایشان را نسبت به یکدیگر تشکیل داده است. حالا در جائیکه یکدیگر را دوست داشته وتمایل به ادامه زندگی مشترک داشته باشند، جلوگیری از این ازدواج، بیانگر ازمیان برداشتن صمیمیت و علاقه زن به شوهر خویش است و این کاری غیر واقعی است . زیرا در جایی که مرد از زن تقاضای ازدواج کرده و زن هم به مرد علاقه دارد، چگونه این دو می توانند علاقه شخص دیگری را جایگزین آن بکنند. مهم تر اینکه حفظ همان پیونداولیه و وابستگی به یک خانه و یک علقه واحد، خواستگاه طبیعت توحیدی انسان را تقویت می کند .

بنابراین شایسته است چنانچه زن و مردی با یکدیگر توافق کردند که مطابق شرع عمل نموده و زندگی مشترکی را آغاز کنند، بستگان ایشان نسبت به آنها ممانعتی به عمل نیآورند و به آنان مجال فکر و اندیشه صحیح برای ادامه مسیر زندگی خودشان را بدهند. دراین آیه رضایت زن و شوهر و بازگشت به زندگی قبلی درصورت رعایت معروف، مقبول شمرده شده و به یک خصوصیت خاص معروف و دو ویژگی عام معروفات اشاره دارد خصوصیات خاص آن این است که :

زن و مرد در بازگشت به زندگی قبلی خویش باید خود تصمیم بگیرند. مرد قصد رجوع به زن را داشته و زن علاقه به شوهر خود داشته باشد و این عمل دوجانبه است و رضایت هر دو طرف در انجام این ازدواج مجدد شرط می باشد.

و اما ویژگی عام آن در این است که:

1- معروف برای ورود به زندگی مشترک مجدد این است که زن و مرد یا هر دو، نسبت به خطاها و عیوب گذشته یکدیگر چشم پوشی نموده تا نه تنها در پیوستن به یکدیگر پاکیزگی را در زندگی زناشویی خویش وارد کنند، بلکه بتوانند وظایف متقابل یکدیگر را به خوبی به انجام رسانیده و حریم خانواده را بیش از این مورد خدشه قرار ندهند.

2- زن و شوهر سعی نمایند که از حقوق شرعی که شریعت برای هر یک مقدر داشته تخطی ننموده و هریک از حقوق خود سوء استفاده ننمایند.

بنابراین تفاوت این معروف با معروفات در آیات دیگر این است که در این آیه خطاب عمل به معروف متوجه زن وشوهر می باشد و آن دو وقتی تصمیم بر ازدواج گرفتند می توانند با یک عقد ازدواج مجدد، زندگی دائمی خویش را آغاز نمایند و سخن اطرافیان نمی تواند مانع شرعی در ازدواج آنان ایجاد کند .

عمل به معروف در خواستگاری از زنان قبل از اتمام عده

«و لا جناح علیکم فیما عرّضتم به من خطبه النساء او اکننتم فی انفسکم علم الله انکم ستذکرونهن و لکن لا تواعدوهن سراّ الا ان تقولوا قولأ معروفا و لا تعزموا عقده النکاح حتی یبلغ الکتاب اجله و اعلموا انّ الله یعلم ما فی انفسکم فاحذروه و اعلموا ان الله غفور حلیم »

از آنجا که واقعیتهای طبیعی در مورد شهوت جنسی غیر قابل انکار است . شرع مقدس اسلام نسبت به زنی که در دوران عده بسر می برد ( چه عده وفات و چه عده طلاق) و مردی نسبت به او تمایل داشته و قصد ازدواج با او را دارد گوشزد می نماید که وجوه شرعی آن را مدنظر داشته باشد و با وجودی که ازدواج در زمان عده ، حرام است، لکن شریعت با درنظر گرفتن حقوق زن و مردی که نسبت به هم تمایل قلبی دارند ولی مانعی چون گذشتن مدت عده و حفظ حریم زوجیت سابق در میان است، بطور کل این مسئله را مذموم ندانسته، بلکه طریقه خواستگاری از زن را در این مدت توضیح می دهد. علامه طباطبایی در توجیه این بخش از آیه بیان می دارند که خدا هرگز از چیزی که غریزه فطری ونوع خلقت شما است، نهی نمی کند، بلکه آن را تجویز هم می کند.

دراین آیه خواستگاری صریح و عقد در حال عده را حرام دانسته و آن را ناروا می داند ولکن اگر کسی خواست از این زنان خواستگاری کند باید سربسته و به کنایه باشد، نه بی پرده و صریح . کلمه «تعریض» در آیه ، به معنای گرداندن کلام به سویی است که شنونده مقصود گوینده را بفهمد و گوینده به مقصود خود تصریح نکرده باشد که به زبان فارسی آن را طعنه و کنایه می نامند.

سخنی که به تعریض باشد ، به معنای غیرظاهر مفهوم توجه دارد، مثل اینکه مردی به زنی بگوید من خیلی زن دوست و خوش معاشرتم به این مقصود که اگر با من ازدواج کنی خوشبخت می شوی و این غیر از معنای کنایه است که غیر از یک معنا، چیز دیگری از آن فهمیده نمی شود، مثل اینکه شخصی برای اینکه بگوید حاتم طایی مردی با سخاوت بود، بگوید خاکسترش زیاد بود . دراینجا مشخص است که به خاکستر کاری نیست بلکه (بطور مستقیم) به مهمان نوازی و سخی بودن او اشاره دارد.

بنابراین معنای «لا جناح علیکم فیما عرضتم به من خطبه النساء» بیان می دارد که اشکال ندارد مردان به صورت غیر مستقیم با زنان دراین مورد سخن بگویند یا «اکننتم فی انفسکم» یعنی قصد و نیت خودرا پنهان نمایند یعنی این اسرار را در قلب خویش نگهدارند.

در بخش دیگری از آیه می فرماید: «ولکن لا تواعدوهن سرا الا ان تقولوا قولاً معروفاً»

وعده پنهانی به آنها ندهید تا فساد و فحشا به دنبال داشته باشد. لذا وقتی مرد به صراحت از زن خواستگاری نماید و زن قبول بکند ولیکن صیغه عقد ازدواج خونده نشود مثل این است که رضای هر دو طرف قبل از اتمام عده حاصل گردیده و ازدواجی واقع شده است. زیرا اگر چه بسیاری از فقها ، خواندن صیغه را در عقد نکاح شرط دانسته اند، لکن در تمامی معاملات، رضایت طرفین اساس صحت معامله است وخواندن صیغه فقط بروز ظاهری تمایل قلبی ایشان است.بنابراین رضایت زن و مرد بدون خواندن صیغه هم ، توابع منفی دارد و گاه حتی به تعیین مهر و یا تعارفات و هدیه در زمان عده زن خواهد انجامید که این عمل هم مورد نهی پروردگار واقع شده است.

و بالاخره نباید در ایجاد چنین علقه جنسی عجله کرد، بلکه می توان بعضی از مقدمات انجام فعل چون خطور در قلب ، ایجاد هیجان و رغبت ، تفکر در انجام عمل و قصد انجام عمل را با الفاظ تعریضی که بطورغیر مستقیم منظور گوینده را به مخاطب می رساند، انجام دهد، ولی عزم و قطع بر عمل را که آخرین مقدمه انجام یک فعل است، به تعویق انداخت. بنابراین عبارت شریفه « لا تعزموا عقده النکاح» تصمیم جدی فرد بر انجام فعل را تا پایان عده نهی می کند. «عزم» تصمیمی ثابت و بدون هیچ سستی و وهن می باشد و « عقده» بستن گرهی است که قائم به قلب و نیت و اعتقاد است، لذا بیان می دارد که در نیت و قلب خویش تصمیم برانجام این ازدواج را ابراز نکنید و این علقه را قبل از به پایان رسیدن زمان عده در ضمیر خودقطعی ندانید .

اصل مسئله ازدواج، اعتباری و عقلائی است که جایگاهی جز در ظرف اعتقاد و ادراک ندارد. مسلم دانستن این ازدواج قبل از اجازه شرعی آن به منزله انجام این علقه است که آیه آن را نهی می کند، بنابراین می فرماید: چنانچه چنین تصمیمی در ضمیر خود داشته باشید خداوند نسبت به آن آگاه است.

با توجه به توضیحاتی که از معروف در آیه استنباط می گردد این مسئله واضح شد که عمل به معروف در خواستگاری از زنان مطلقه در زمان عده این است که :

1- خواستگاری می تواند با الفاظی باشد که زن متوجه مقصود مرد بشود ولیکن آن کلمات بصورتی باشد که ظاهرش دارای معنای متعدد بوده و تنها یک مقصود از آن فهمیده نشود .

2- مرد نمی تواند خواستگاریش را به گونه ای عنوان کند که با ایجاد یک وعده خودرا ملتزم به آن نماید و تصمیم قطعی بر انجام بگیرد و بعد هم رضایت خاطر زن را جلب نماید. زیرا این عمل در حقیقت عهدی است که این دو با هم بسته اند و اصل عمل در امر ازدواج محقق شده و تنها ابراز خارجی آن، که جاری نمودن صیغه ازدواج باشد، باقی مانده است .

3- وقتی در خواستگاری مقدمات انجام عمل در ضمیر مرد یعنی هیجان و تفکر و قصد ایجاد شد، مرحله ابراز وبیان آن در زمان عده باید به صورت تعریض (عباراتی چند وجهی) انجام گیرد نه عبارتی که قصد او را به ازدواج به روشنی معین کند و این همان قول به معروف است که آیه شریفه به آن اشاره دارد و عرف عموم مردم می تواند در مورد الفاظ تعریضی و تشخیص آن از سخن صریح در ازدواج نظر بدهد.

عمل به معروف در حضانت فرزندان بعد از طلاق

توضیح مبسوط آن در شماره پیشین داده شد.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان