ماهان شبکه ایرانیان

تاریخ عصر غیبت کبرا (۴)

در شماره های گذشته، پس از تبیین قلمروهای بحث های تاریخی عصر غیبت کبرا، در نخستین قلمرو، به تاریخ زندگانی امام مهدی علیه السلام پرداختیم و آغازین بحث را به تمهیدات و زمینه سازی های فرهنگی و تربیتی قرآن و پیامبر اسلام و اهل بیت عصمت علیهم السلام برای غیبت طولانی امام مهدی علیه السلام اختصاص دادیم.

در شماره های گذشته، پس از تبیین قلمروهای بحث های تاریخی عصر غیبت کبرا، در نخستین قلمرو، به تاریخ زندگانی امام مهدی علیه السلام پرداختیم و آغازین بحث را به تمهیدات و زمینه سازی های فرهنگی و تربیتی قرآن و پیامبر اسلام و اهل بیت عصمت علیهم السلام برای غیبت طولانی امام مهدی علیه السلام اختصاص دادیم.

در این مقاله، به دو سؤال درباره ی غیبت کبرا پاسخ می دهیم.

سؤال یکم - چرا امام مهدی علیه السلام در محیطی کاملا مخفیانه، زندگی خود را شروع کرد تا به تعلیل و تحلیل و استدلال بر غیبت او بپردازیم؟ آیا واقعا اصل غیبت برای امام مهدی علیه السلام امری اجتناب ناپذیر بوده است؟ آیا راه های دیگری برای رفع مشکل وجود نداشته است؟

سؤال دوم - چرا امام مهدی علیه السلام باید غیبتی طولانی داشته باشد؟

پرسش یکم - آیا غیبت برای امام مهدی علیه السلام امری اجتناب ناپ

انحراف مسیر خلافت - پس از پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله وسلم - جامعه ی اسلامی و جهان اسلام را به حکومت حاکمانی خودکامه و مستبد و حریص بر ملک و زراندوز و شهوتران گرفتار کرد.

روایات پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله وسلم مبنی بر ضرورت براندازی قدرت حاکمان ستمگر و منحرف از صراط مستقیم و انسانیت، به دست فرزندش مهدی موعود - که از نسل حسین بن علی است - به گونه ای بود که ستمگران را سبت به تولد و حضور مهدی آل محمد علیهم السلام حساس کرده بود.

دوستان و یاران اهل بیت علیهم السلام - که از ستمگری حاکمان مستبد، به ستوه آمده بودند و انتظار قیام قائم آل محمد علیه السلام را در برابر ستمگری های خانه مان سوز می کشیدند - همواره، از قائم آل محمد سؤال می کردند و امامان معصوم نیز ضمن تبیین شرایط لازم برای یک قیام جهانی و گسترده، نوید تولد و ظهور آن قائم آل محمد علیهم السلام را به شیعیان خود می دادند و آنان را به انتظاری سازنده دعوت می کردند.

آن چه را که اهل بیت عصمت علیهم السلام درباره ی قائم آل محمد علیهم السلام می فرمودند، در سینه های شیعیان مخفی نمی ماند، و ویژگی های آن امام بزرگوار، به نسل ها، پی در پی، منتقل می گردید، و بسیار طبیعی بود که حاکمان ستمگر - و زورمداران و سیاست مداران هر عصر - از این ویژگی های منحصر به فرد امام موعود و دادگستر، با خبر می شدند و برای تولد و ظهور او لحظه شماری می کردند. همان طور که شیعیان نیز برای ظهور او و قیام به حق او لحظه شماری می نمودند.

دشمنان، برای دستگیری و قتل و نابودی او، و دوستان، برای یاری و نصرت و حق ستانی و همراهی او، منتظر بودند.

اما آن چه تحقق یافت و در تاریخ ثبت شد، این بود که قبل از تولد مهدی آل محمد علیهم السلام پدران او تحت مراقبت های شدید قرار داشتند و یکی پس از دیگری، به دست حاکمان ظالم، به شهادت رسیدند. این شهادت های به صورت مرگ های زودرسی برای تمامی آنان بوده است.

امام محمد جواد علیه السلام در سن بیست و پنج سالگی و امام علی النقی علیه السلام در سن چهل و چهار سالگی، و امام حسن عسکری علیه السلام در سن بیست و هشت سالگی به شهادت رسیدند. یعنی ظرف چهل سال (از 220 الی 260 هجری)، سه نسل، پی در پی، به درجه ی رفیع شهادت رسیدند. تا از مزاحمت های احتمالی آنان در امان باشند.

آن چه را که امام حسن عسکری علیه السلام در تحلیل و تعلیل این پدیده (قتل و کشتار و نسل کشی آل محمد بویژه پدران امام مهدی علیهم السلام مطرح کرده است، گویای برنامه ای حساب شده برای جلوگیری از تولد مهدی آل محمد علیهم السلام است.

در روایتی از امام حسن عسکری علیه السلام چنین آمده است:

قد وضع بنو امیة و بنو العباس سیوفهم علینا لعلتین: احداهما انهم کانوا یعلمون [ان] لیس لهم فی الخلافة حق فیخافون من ادعائنا ایاها و تستقر فی مرکزها. و [ثانیتهما] : انهم قد وقفوا من الاخبار المتواترة علی ان زوال ملک الجبابرة الظلمة علی ید القائم منا، و کانوا لایشکون انهم من الجبابرة والظلمة، فسعوا فی قتل اهل بیت رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم و ابادة نسله طمعا منهم فی الوصول الی منع تولد القائم علیه السلام او قتله، فابی الله ان یکشف امره لواحد منهم الا ان یتم نوره ولو کره المشرکون; (1) امویان و عباسیان، به دو سبب، شمشیرهای خود را برای نابودی ما به کار گرفتند: سبب یکم، این است که آنان می دانستند که در خلافت، حقی ندارند و به همین جهت، از این که ما - اهل بیت - مبادا ادعای خلافت را کنیم و خلافت پیامبر، به مرکز اصلی خود بازگردد، و دست آنان از این منصب کوتاه شود، ترس و واهمه داشتند.

سبب دوم، این است که آنان از راه خبرهای قطعی و متواتر، می دانستند که نابودی حکومت ستمگران جبار به دست قائم از ما است و هیچ گونه شکی نداشتند که خودشان از جباران و ستمگران هستند. به همین جهت، بدون وقفه، برای قتل و نابودی نسل رسول الله، تلاش کردند به طمع این که از تولد قائم جلوگیری کنند و یا آن که او را به قتل برسانند، ولی خداوند، از فاش شدن امر او برای آنان جلوگیری کرد، تا این که نور خود را تمام بگرداند (و حجت و ولی خود را ظاهر کند) هر چند که مشرکان کراهت داشته و ناخشنود باشند.

آن چه در این روایت آمده است، نشان می دهد که هر کدام از دو سبب یاد شده، برای نابود کردن هر یک از امامان معصوم و پدران حضرت مهدی آل محمد علیهم السلام کافی بوده است. همین دو سبب، سرعت و دقت و گستردگی اقدامات عباسیان را برای نابودی هر سه امام (2) بلکه هر پنج امام (3) بلکه سایر امامان معصوم را به خوبی توجیه می کند.

این که هر یک از امامان علیهم السلام خود را صاحب حق شرعی در خلافت می دانستند، و هر یک از حاکمان غاصب نیز خود را ستمگر و غاصب خلافت می دیدند، بسیار روشن است که پیامدهای روانی و اجتماعی خطرناکی می تواند داشته باشد; زیرا، یک امام معصوم و صاحب حق شرعی، حتی با سکوت خود، لرزه بر اندام غاصبان حق او می اندازد، و وجود او برای آنان ترس آور است و همیشه، غاصبان حق او، مرعوب او هستند، چه رسد به این که اگر بخواهد حق خود را مطرح کند و به مطالبه ی آن حق بپردازد.

گذشته از این که چنین احتمالی، همیشه مطرح بوده است، عملا، اهل بیت پیامبر علیهم السلام درخفا و گاهی به طور آشکار، حقانیت خود را تبلیغ می کردند و لبه ی تیز انتقادات خود را به سمت ستمگران و غاصبان نشانه می رفتند. (4) بسیار طبیعی است که ستمگران اموی و عباسی، نسبت به این ادعای حق از سوی اهل بیت علیهم السلام هرگز ایمن نبودند و همیشه احساس خطر می کردند و مردم مسلمان نیز - خصوصا شیعیان - منتظر قیام آنان بر ضد بیدادگران و ستمگران بودند، و انتظار داشتند که امام صادق علیه السلام با قیام خود، به آن وعده ها لباس تحقق بپوشاند. (5)

علویان نیز، پیوسته، قیام می کردند و یا در حال تدارک افراد و امکانات برای قیام های خود بوده اند. کار آنان به جایی رسید که برای کسب قدرت و تشکیل حکومتی مشروع، قیام های قابل توجهی در دو قرن دوم و سوم داشته اند. (6)

امامان معصوم علیهم السلام پس از قیام خونین امام حسین علیه السلام تا عصر امام حسن عسکری علیه السلام علی رغم عدم شرکت در هیچ مبارزه ای علنی - چه سیاسی و چه نظامی - به هیچ وجه از مراقبت های دقیق و گسترده و بسیار شدید دستگاه جباران حاکم در امان نبودند، و گرفتار تبعید و زندان و شکنجه و سپس قتل و یا مسمومیت به دست حاکمان خودکامه و عمال آنان شدند. (7)

این که محل تولد و محل سکونت سه امام بزرگوار، محمد جواد و علی النقی و حسن عسکری علیهم السلام، مدینة النبی بوده است، ولی امام محمد جواد علیه السلام در بغداد به شهادت می رسد و همان جا به خاک سپرده می شود و امام علی النقی علیه السلام و امام حسن عسکری علیه السلام در سامرا به شهادت می رسند و همان جا به خاک سپرده می شوند، شاهد خوبی بر این نکته است.

گواه درستی این تحلیل، کوتاه بودن سن این سه امام بزرگوار، به هنگام شهادت است. با توجه به این که از لحاظ جسمی، آنان، سالم بودند، ولی به مرگ زودرس گرفتار می شوند. حاکمان، برای دفع اتهام قتل آنان، از درباریان خود گواه می گرفتند تا وانمود کنند که هیچ گونه قتلی انجام نشده است. این تلاش، نشان دهنده ی قتل آن بزرگواران به دست حاکمان است.

نسبت به دومین سبب یاد شده در حدیث امام حسن عسکری علیه السلام باید گفت، امامان معصوم - که پدران حضرت مهدی آل محمد علیهم السلام هستند - اگرچه داعیه ی خلافت و امامت هم نمی داشتند، به صرف این که مهدی مصلح و دادگستر و نابود کننده ی ستمگران و جباران از نسل آنان است، کافی است که جباران را وادار کند تا به قتل او کمر همت ببندند، و تلاشی گسترده و پیوسته برای جلوگیری از تولد او به عمل آورند.

لازمه ی چنین فرضی، این است که تمام ارتباطات خانوادگی آنان، کاملا، زیر نظر باشد و همیشه، مراقب تولد فرزندی با مشخصات یاد شده در روایات پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام باشند. البته تلاش های عباسیان به مرحله ای پیش تر از این مرحله برمی گردد; زیرا که آنان سعی و تلاش چشمگیری برای جلوگیری از تولد امام مهدی علیه السلام داشته اند.

حبس های به ظاهر محترمانه ی امام رضا علیه السلام - تحت عنوان ولایت عهدی - آن هم در مرو، و به عقد درآوردن دختر مامون برای امام جواد علیه السلام که در تمام سال های زندگی امام، همراه امام بود و تا رساندن او به مرحله شهادت، لحظه ای او را تنها نگذاشت، و سپس زندانی کردن امام هادی علیه السلام همراه فرزند دو ساله اش امام حسن عسکری علیه السلام آن هم در پادگان نظامی سامرا - و دارالخلافه ی عباسیان - و به شهادت رساندن آن دو امام بزرگوار در سن جوانی، همه ی این تلاش ها و جنایت های هول ناک برای جلوگیری از ولادت امام زمان علیه السلام بود. با خواست و اراده ی خدا، این تلاش ها ناکام بود و نتوانستند از تولد آن یگانه امام و یادگار علی و فاطمه جلوگیری کنند.

تلاش گسترده ی دستگاه جبار بنی عباس برای دست رسی به حضرت مهدی علیه السلام پس از تولد او (8) ، بهترین گواه بر ناکام بودن تلاش های آنان، در جلوگیری از تولد او است و نیز اهمیت فوق العاده ی وجود امام مهدی علیه السلام در نظر حاکمان، و خطرناک بودن وجود و نام او برای ستمگران بنی عباس را نشان می دهد.

تلاش جباران برای جلوگیری از ولادت حضرت مهدی علیه السلام چندین شاهد و گواه قابل توجه نیز دارد:

الف) امامان معصوم علیهم السلام، پس از امام صادق علیه السلام از لحاظ ارتباطات خانوادگی نیز تحت نظر بودند به گونه ای که ازدواج های آنان نیز کنترل می شده است. شاهد این مدعا، این است که مادران شش امام معصوم، همگی، کنیز بوده اند، در حالی که وضعیت اجتماعی امامان معصوم، وضعیتی شاخص و قابل توجه بود.

مادران این شش امام معصوم، از زنان مورد توجه مردم و دستگاه حاکم نبودند، بلکه از کنیزان پاکدامن و عفیف بودند.

چنین پدیده ای، گویای این است که وجود این امامان، از بدو تولد تا مدتی، جلب توجه نمی کرده و زمانی که متوجه آنان می شدند، شرایط لازم برای نابود کردن آنان فراهم نبوده است. در حقیقت، فرصت طلایی از حاکمان ربوده می شد.

پدران این امامان برای جا انداختن امامت فرزندان غیر معروف خود، تلاشی پیوسته و گسترده آغاز می کردند تا این که شخصیت آنان را برای شیعیان خود آشکار کنند و زمینه را برای امامت آنان هموار کنند و مشکل رقابت سایر فرزندان خود را با آنان حل کنند و نظر مثبت شیعیان خود را به آنان معطوف دارند، تا پایگاه اعتقادی و مردمی آنان را به طور طبیعی و منطقی تشکیل دهند.

ب) تولد امام مهدی علیه السلام از نرجس خاتون، به گونه ای بود که هیچ کس متوجه حاملگی او نبود و حتی حکیمه خاتون نیز با تعجب به حامله بودن او، آن هم در ساعت های واپسین، متوجه می شود که دیگر زمان تولد فرا رسیده است. در نهایت خفا و پنهانی، آن تولد مبارک انجام گرفت و امام مهدی علیه السلام به سرعت، از دیدگاه حاضران پنهان شد و حتی حکیمه خاتون نیز متوجه کیفیت و مکان پنهان شدن این مولود مبارک نشد.

ج) از امام حسن عسکری علیه السلام چند روایت در این باره رسیده است. یک روایت، به روزهای به زندان انداختن امام حسن عسکری علیه السلام ارتباط دارد و چند روایت نیز به روزهای پس از آزادی او از زندان بر می گردد.

در این چند روایت، تصریح شده است که دستگاه غاصب و جبار عباسی برای نابود کردن امام حسن عسکری علیه السلام و در حقیقت، برای نسل کشی آل محمد علیهم السلام و جلوگیری از فرزند دار شدن او، تلاش وسیع و جدی ای داشته اند، ولی خداوند، آن را خنثی کرده است.

روایت یکم - معتز عباسی که امام هادی علیه السلام را به شهادت رساند، خواهان قتل امام حسن عسکری علیه السلام نیز بود و دستور قتل را صادر کرد، ولی خداوند، او را به دست ترکان نابود ساخت. امام حسن عسکری علیه السلام در توقیعی به شیعیان خود فرمودند:

هذا جزاء من اجترا علی الله فی اولیائه، یزعم انه یقتلنی ولیس لی عقب، فکیف رای قدرة الله فیه؟ ! ; (9) این نوع کشته شدن با خواری و ذلت، جزای کسی است که بر خدا تجری کرد و به نابودی اولیای خدا همت بست. او ادعا می کرد، در حالی مرا می کشد که فرزندی نداشته باشم، ولی قدرت خدا را در حق اش دید؟ !

روایت دوم - در توقیعی دیگر آمده است که:

زعموا انهم یریدون قتلی لیقطعوا هذا النسل، و قد کذب الله عزوجل قولهم والحمدلله; (10) خیال کردند و همت کردند که مرا بکشند تا این نسل (فاطمه) را ریشه کن کنند، در حالی که خداوند، خواسته ی آنان را باطل ساخت. ستایش، از آن خدا است.

روایت سوم - حضرت، در این روایت، خداوند را بر تولد فرزندش، سپاس می گزارد:

الحمدلله الذی لم یخرجنی من الدنیا حتی ارانی الخلف من بعدی. اشبه الناس برسول الله صلی الله علیه و آله خلقا و خلقا، یحفظه الله تبارک و تعالی فی غیبته ثم یظهره فیملا الارض عدلا و قسطا کما ملئت جورا و ظلما. (11)

بنابراین، عباسیان، تلاشی گسترده را برای جلوگیری از تولد فرزندی برای امام حسن عسکری علیه السلام داشته اند و خواهان قطع نسل آل محمد علیهم السلام بوده اند. حال، با چنین شرایطی، ظهور مهدی آل محمد علیهم السلام و بر ملا شدن وجود او و حضور علنی او در جامعه ی آن روز، بسیار غیر منطقی بود.

حوادث تاریخی سال های دویست و پنجاه و پنج تا دویست و شصت هجری، به گونه ای بسیار روشن، خفقان حاکم بر آن برهه را نشان می دهد و ضرورت تولد مهدی آل محمد علیهم السلام در شرایطی بسیار مخفیانه توجیه می کند.

تولدی که همراه و همزاد اختفا و زندگی پنهانی است، چه گونه ممکن است نابود کننده ی ستمگران را در آن شرایط نامناسب، به صحنه ی ظهور و مبارزه بکشاند؟ آیا چنین فرضی، جز از دست رفتن و نابودی آن یگانه منجی بشریت، رهاورد دیگری می تواند داشته باشد؟ !

با توجه به سه نکته ی زیر، ضرورت غیبت برای حضرت مهدی علیه السلام امری بدیهی به نظر می رسد:

نکته ی یکم - فرض، این است که حضرت مهدی آل محمد علیهم السلام دوازدهمین و آخرین اختر تاب ناک آسمان ولایت و امامت است، و پس از او، امام معصوم و حجت الهی دیگری وجود ندارد تا بار سنگین امامت را در جامعه ی اسلامی و انسانی بر دوش داشته باشد.

نکته ی دوم - این امام معصوم و یگانه منجی بشریت، برای اصلاح جهانی و گسترده، ذخیره شده است.

نکته ی سوم - در زمان تولد، بلکه پس از تولد او، شرایط لازم برای یک قیام و نهضت و اصلاح جهانی فراهم نشده بود.

بنابراین، به جز غیبت و پنهان شدن از دیده ها تا زمان تحقق شرایط لازم برای قیام جهانی او راه دیگری وجود دارد یا می تواند وجود داشته باشد؟

بررسی فرضیه ی حل مشکل غیبت با معجزه

برای عده ای، این پرسش مطرح است که «امام مهدی علیه السلام - اگر لازم است عمری طولانی داشته باشد و باید با معجزه زندگی کند - چرا ظهور نمی کند و با معجزه، به زندگی علنی خود ادامه نمی دهد، به گونه ای که هیچ کس توان مقابله و نابود کردن او را نداشته باشد، و همین ظهور همراه با اعجاز تا تحقق شرایط لازم برای قیام جهانی ادامه داشته باشد، تا غیبت، یگانه فرض ممکن نباشد؟» .

چنین سؤالی، معمولا، برای افرادی مطرح می شود که سنت های الهی را نمی شناسند و تکامل جامعه انسانی را بر اساس سنت های الهی، لازم نمی بینند.

پر واضح است که اگر ما، تکامل انسان ها و جامعه ی انسانی را بر اساس یک نظام روشن و در پرتو سنت های الهی لازم بدانیم، به هیچ وجه، نباید خلاف سنت های الهی، انتظار حرکت و تکامل و پویایی را داشته باشیم. سنت های الهی، برای تربیت و تکامل انسان ها، نقشی اساسی دارند، و معجزات الهی، در پرتو اهداف تربیتی رسالت های انبیا، مطرح شده است.

بنابراین، فقط به اندازه ی ضرورت، باید از معجزات الهی انتظار دخالت داشته باشیم و کارهای انبیا و اولیای خدا را که همراه با معجزات بوده، بر این اساس - که معجزه باید عامل رشد عقیده و ایمان و عامل اتمام جت باشد، ببینیم و از این زاویه به این معجزات بنگریم.

نخستین هدفی که برای معجزات الهی مطرح است، بیرون آوردن انسان ها از زندان مادیات است تا او را به عالم غیب - که فراتر از جهان ماده است - وصل کند. پس نباید انتظار داشته باشیم که تمام زندگی اولیای خدا بر اساس قانون معجزات شکل گیرد و پیش رود. زندگی پیامبران علیهم السلام و پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله - طبق آن چه در قرآن نیز آمده است - یک زندگی عادی و روزمره بوده، و طبق قوانین متعارف به زندگی خود و رسالت خود می پرداختند، و استفاده از معجزه نسبت به سایر کارهای عادی و متعارف، بسیار اندک بوده و در حد ضرورت ترسیم شده است.

قرآن از زبان پیامبر صلی الله علیه و آله صریحا، فرموده است: «قل انما انا بشر مثلکم یوحی الی » . (12) وحی الهی، همراه پیامبران بوده و زندگی آرمانی و انسانی آنان را زینت می داده، اما حرکت و تکامل آنان در دعوت و تبلیغ و زندگی، مانند دیگران و به طور متعارف بوده است و با علل و اسباب طبیعی، تکامل و تکاپو داشته اند.

اگر امام مهدی علیه السلام ظاهر می شد و با معجزات فراگیر و همه جانبه، ناچار به حفظ خود از گزند آفت ها می شد، شخصیتی غیر عادی و غیر بشری و غیر قابل الگوگیری در ذهن ها پیدا می کرد و از انجام دادن وظایف و رسالت های خود، عملا، فاصله می گرفت و مردم، او را به عنوان رهبری و الگویی شایسته، مورد توجه قرار نمی دادند.

تا کنون ضرورت غیبت امام مهدی علیه السلام و عدم امکان ظهور او با حفظ تمام آرمان ها و شرایط و رعایت سنت های الهی روشن شد.

آخرین حجت الهی، برای مردم جهان، باید حفظ شود، و معجزه برای حفظ جان او لازم است، اما معجزه برای جلوگیری از غیبت و پنهان شدن او از ستمگران و عمال آنان و دشمنان او، کارساز نبوده، بلکه از غیبت و استتار او از مردم، فوائد و نتایج فراوانی برای او و مردم عاید می گردد تا این که شرایط لازم و کافی برای ظهور و قیام او فراهم گردد تا ایجاد یک دگرگونی عظیم و تحولی جهانی ایجاد کند.

بنابراین غیبت امام مهدی علیه السلام به عنوان آخرین حجت الهی پس از پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله امری اجتناب ناپذیر است، اما چرا این غیبت باید آن قدر طولانی باشد که عده ای از مردم از عقیده ی خود برگردند؟

پرسش دوم - چرا غیبت، طولانی است؟

حال که در آن شرایط بحرانی، غیبت، امری اجتناب ناپذیر بود، مدت غیبت و طولانی بودن آن نیز بدون دلیل نخواهد بود. دلیل طولانی بودن غیبت، با دلیل اصل غیبت، ارتباط دارد; یعنی، همه ی دلایل و عواملی که غیبت آخرین حجت الهی را به وجود آورده بود، باید مرتفع گردند و تمام شرایط لازم برای ظهور و قیام به حق، جهت عدالت گستری در جهان بشریت، باید فراهم شود و یا به گونه ای باشد که فراهم گشتن آن شرایط ممکن باشد تا حضرت، ظهور کند، البته با توجه به کلیه ی سنت های الهی که در حرکت و دگرگونی ها و تربیت و تکامل جوامع بشری جریان دارد.

بنابراین، به همه ی عامل های غیبت، باید توجه شود، و زمان لازم برای تحقق شرایط مطلوب در ظهور و قیام آن یگانه یادگار فاطمه و علی علیهما السلام - که برای گسترش عدالت در جهان ذخیره شده است - مورد عنایت قرار گیرد. به تناسب این زمان لازم برای فراهم شدن شرایط، مدت غیبت نیز رقم زده می شود و طولانی شدن آن، مرهون این امر می باشد.

پیاده شدن اصول تحولات اجتماعی در جامعه ی اسلامی و انسانی، با توجه به انحرافات فراوان و ریشه دار در جامعه اسلامی و بشری، اقتضائات خود را دارد و بدون فهم آن ها، فهم فلسفه ی غیبت، کمی مشکل به نظر می رسد.

به همین جهت باید به بیان فلسفه و علل غیبت بپردازیم تا از این رهگذر به پاسخ پرسش دوم برسیم.

فلسفه و علل غیبت کبرا

طولانی شدن غیبت امام مهدی علیه السلام قطعا بدون دلیل نمی تواند باشد، و دلایل عقل پسند در مسائل اعتقادی و تاریخی - بویژه در این مسئله - وجود دارد.

روایات پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام که پیش از تولد حضرت مهدی علیه السلام صادر شده و در کتاب های حدیثی و تاریخی قبل از تولد امام مهدی علیه السلام ثبت شده، به برخی از این دلایل عقل پسند اشاره داشته و به دلایلی فراتر از این سطح نیز توجه کرده است.

شهید صدر که در ملموس و محسوس کردن معقولات و دلایل و حیانی و غیبی، دستی توان مند دارد، دلایلی روان شناختانه و جامعه شناختانه مطرح کرده که از روایات نیز فهمیده می شوند.

ما، از سه منظر، به این مسئله می توانیم بنگریم:

1- از منظر روان شناختانه و جامعه شناختانه;

2- از منظر تاریخی و کلامی;

3- از منظر روایات و وحی الهی.

نظر روان شناختانه و جامعه شناختانه ی شهید صدر

آیة الله العظمی شهید سید محمد باقر صدرقدس سره در کتاب شریف و بسیار فشرده و محققانه خود درباره ی امام مهدی علیه السلام (13) سه دلیل و سه تفسیر برای غیبت طولانی رهبری مانند امام مهدی علیه السلام - که یک انقلاب جهانی فراگیر و گسترده ای را برنامه ریزی و تدارک می کند - مطرح کرده و با فرض چشم پوشی از دلایل غیبی - که برای هر مسلمان قابل قبول باید باشند - این مسئله ی اعتقادی را تفسیر یا تحلیل می کند.

تحلیل یکم

1- تحولات جهانی و اصلاحات بزرگ، به یک رهبری بزرگ - که رفتار و اهداف او از اعتماد به نفس و احساس تفوق و برتری فوق العاده نسبت به وضع موجود برخاسته باشد - نیاز دارد; زیرا، همیشه، تناسبی مستقیم و ارتباطی تنگاتنگ میان احساس برتری و ایمان به تفوق با نوع تحولات و حجم اصلاحات و دگرگونی ها وجود دارد.

2- رسالت جهانی امام مهدی علیه السلام در ایجاد یک تحولی چشم گیر و جهانی، خلاصه می شود، آن هم جهانی که پر از ستم شده باشد.

3- بنابراین، رهبری این حرکت و اصلاح جهانی، باید بزرگ تر از جهان پر از ستم و فساد باشد تا بتواند آن جهان فاسد را دگرگون کند. چنین رهبری، نباید محصول فرهنگ این تمدن و این جهان فاسد باشد، تا بتواند آن را دگرگون کند.

4- طبیعی است، انسانی که پرورش یافته ی یک تمدن و محصول آن باشد، همیشه، هیبت و عظمت آن تمدن، او را می گیرد و نسبت به آن، احساس حقارت می کند و توان مقابله با آن تمدن و جهان فاسد را نخواهد داشت.

5- اگر انسانی با تعدادی از تمدن ها زندگی کرده باشد و نشو و نما و فروپاشی تمامی آن ها را دیده و لمس کرده باشد و اطلاعات خود را از لابه لای کتاب های تاریخ نگرفته باشد، بلکه خود همراه و معاصر تمام این تمدن ها باشد، بزرگ ترین تمدن را هم کوچک می بیند و به راحتی با آن درگیر می شود و مقابله می کند و عظمت و هیبت آن تمدن، او را زمین گیر نمی کند. (14)

6- امام مهدی علیه السلام با عمر طولانی خود که تمدن های گوناگونی را دیده و از نزدیک نشو و نما و فروپاشی آن ها را لمس کرده است، از این تفرق و برتری لازم برخوردار است، در حالی که اگر در همان زمان انقلاب جهانی و روز موعود تولد می یافت، از چنین ویژگی مهم برخوردار نمی بود.

تحلیل دوم

کسی که معاصر و همراه تمدن های گوناگون بوده باشد، اندوخته ای بزرگ خواهد داشت که برای رهبری یک اصلاح بزرگ و جهانی، بسیار ضروری است. چنین رهبری، از توان مندی ها و اطلاعات بسیار مهم برای ایجاد یک تحول اجتماعی فراگیر، برخوردار خواهد بود و همیشه چنین انسانی، در ارزیابی پدیده های اجتماعی، آگاه تر و عمیق از افراد دیگر خواهد بود. (15)

شاید تجربه ی رهبری امام خمینی، قدس سره برای انقلاب اسلامی ایران، نمونه ای گویا از این وضعیت باشد. رهبری حکیمانه ی ایشان، با توجه به شناخت او از پدیده های اجتماعی و فریب نخوردن او از افراد فریبکار و ظاهرالصلاح و گروه های مدعی اخلاص، با تمام شیطنت های استکبار جهانی، بهترین دلیل و گواه این امر می باشد. ما که از آغاز این انقلاب و در طول سال های انقلاب، همراه این تحول عظیم، نظاره گر رهبری های حکیمانه ی ایشان در مقاطع بسیار حساس انقلاب بوده ایم و آن را به صورتی ملموس و محسوس، درک کرده ایم، این تحلیل شیهد صدر در مورد امام مهدی علیه السلام - که با عمر طولانی خود تجربیات گران بهایی را ذخیره کرده و برای انقلاب گسترده ی خود مورد بهره برداری قرار می دهد - به خوبی می فهمیم و می پسندیم. همین امر، سبب شد، که افرادی مانند شهید صدر، به خضوع و فروتنی در برابر این رهبر فرزانه وا داشته شوند.

امام خمینی قدس سره حداقل، سه نظام را دیده است و در حدود هفت تا هشت دهه از عمر خود، ناظر نشو و نما و فروپاشی چندین نظام استبدادی و استعماری بوده است، و از تمام کسانی که داعیه ی رهبری اصلاحات داشتند، گوی سبقت را ربوده بود، و بالاخره به دلیل همین اندوخته های تاریخی گران بها و با ارزش، رهبری بلامنازع گشته بود.

حال اگر امام مهدی علیه السلام امروزه ظهور کند، خبرویت و تجربیات چهارده قرن از تحولات اجتماعی را همراه خواهد داشت، و در مقایسه ای ساده، عظمت آن رهبر الهی بسیار چشم گیر و قابل توجه خواهد بود.

تحلیل سوم

1- اصلاحات مورد نظر در روز موعود، اصلاحاتی برخاسته از رسالت عظیم و جهانی اسلام است.

2- چنین اصلاحاتی بزرگ و مکتبی، نیازمند رهبری است که به منابع اولیه ی اسلام، دست رسی داشته و به آن ها بسیار نزدیک باشد و پیرایه های حاصل بر پیکر اسلام، میان او و اسلام راستین، فاصله ای به وجود نیاورده باشد.

3- شخصیت او، باید از تمام پیرایه های حاصل در طول قرن های پی در پی، پیراسته باشد. شخصیت او، شخصیتی کاملا مستقل، و از اسلام راستین، پر بار و غنی باشد، تا این که بتواند اسلام راستین را دوباره زنده کند و سنت واقعی محمدی را احیا کند.

4- افرادی که در پرتو تمدن های فعلی به دنیا می آیند و بزرگ می شوند، تحت تاثیر این تمدن ها قرار می گیرند و رسوبات این تمدن ها، بر آنان تاثیر منفی خواهد گذاشت، و در عمل، آثار منفی این رسوبات بر جای خواهد ماند.

5- یگانه عاملی که رهایی او را از این رسوبات تضمین می کند، آن است که زاده ی این تمدن ها نباشد، بلکه متولد تمدنی باشد که خواهان مطرح شدن آن باشد. (16)

از این منظر روان شناختی و جامعه شناختی - اگر از عنصر وحی و غیب چشم پوشی کنیم - به سادگی می فهمیم که مهدی موعود، باید حضوری ممتد و طولانی و همراه با کلیه ی تمدن های پس از صدر اسلام داشته باشد، و کافی نیست که در همان عصر آخرین انقلاب جهانی، متولد شده باشد، بلکه معاصرت و همراهی واقعی او با تمام تمدن های مطرح شده، چه تمدن های گذشته و چه تمدن های معاصر، الزامی است.

بنابراین، حضوری که همزاد غیبت و استتار بوده، بسیار طولانی و ممتد خواهد بود، به گونه ای که تمام تمدن های بزرگ را ناکام و کوچک ببیند تا بتواند با تصمیمی قاطع و اراده ای عظیم و جدی، بزرگ ترین تمدن بشری غیر الهی را ریشه کن کند و اسلام ناب محمدی را آن طور که باید و شاید، در سراسر گیتی مستقر گرداند و تمام بشریت را به سر منزل مقصود برساند.

غیبت کبرا از منظر کلام و تاریخ

1- زمین خدا، به هیچ وجه، نباید از حجت الهی خالی باشد، وگرنه، زمین، فاقد علت یا فاقد فلسفه ی وجود خود خواهد بود، و این، با حکمت الهی، ناسازگار است.

2- حال که زمین خدا از حجت خدا خالی نمی ماند و نباید بماند، از دوازده حجت الهی که پس از پیامبر برای رهبری امت اسلامی و جهان بشریت معرفی و تعیین شده اند، در سال دویست و شصت هجری، یازده اختر تاب ناک آسمان امامت و ولایت غروب کردند، و دوازدهمین اختر، بار سنگین مسئولیت رهبری امت اسلامی و جامعه ی بشری را بر دوش گرفت. او، یگانه رهبر معصوم و یگانه منجی بشریت است.

3- با توجه به عدم امکان ظهور و حضور علنی او در جامعه ی اسلامی، باید وجود او، از گزند حوادث حفظ شود تا تمام شرایط لازم برای ظهور و حضور کاملا فعال او در جامعه ی اسلامی و بشری فراهم آید.

4- مدت این غیبت و حضور غیر علنی او، به اندازه ای خواهد بود که تمام شرایط لازم برای ایفای نقش اساسی او در سطح جهان اسلام و جهان بشریت - که به اسلام ناب نیازمند بوده و باید احساس نیاز کند - فراهم گردد.

5- یکی از مهم ترین شرایط لازم برای موفقیت او، یک احساس عمومی به ناکامی تمام ایده ها و مکتب ها و راه حل های بشری و احساس نیاز شدید مردم به یک راه حل الهی و غیبی است.

6- تا زمانی که تمام راه حل های بشری، به تجربه گذاشته نشوند و ناکامی آن ها برای بشریت روشن نگردد، چنین نیازی حاصل نخواهد شد. این نیاز عمومی، زمینه را برای گسترش سریع و جدی اسلام ناب محمدی به دست حضرت مهدی آل محمد علیهم السلام فراهم خواهد کرد. (17)

در برخی از روایات اهل بیت علیهم السلام چنین واقعیتی مطرح شده است. از امام باقر علیه السلام چنین آمده است که:

دولتنا آخر الدول، و لم یبق اهل بیت لهم دولة الا ملکوا قبلنا، لئلا یقولوا اذا راوا سیرتنا «اذا ملکنا سرنا مثل سیرة هؤلاء» . و هو قول الله عزوجل: «والعاقبة للمتقین » ; (18)

دولت ما، آخرین دولت است، و تمام کسانی که ممکن است حکومت کنند و به قدرت برسند، پیش از ما حکومت خواهند کرد (و خود را نشان خواهند داد) تا مبادا هنگامی که روش مملکت داری ما را ببینند، بگویند: «ما هم اگر به قدرت می رسیدیم، مانند اهل بیت علیهم السلام عمل می کردیم.» . این، همان سخن خدا است که می فرماید: «و عاقبت، از آن متقیان است.» .

از حضرت علی علیه السلام نیز چنین آمده است:

لاتخلو الارض من قائم لله بحجة، اما ظاهرا مشهورا و اما خائفا مستورا، لئلا تبطل حجج الله و بیناته; (19)

زمین، از حجتی که برای خدا قیام کند، خالی نمی ماند، یا آشکارا و یا پنهان، تا این که حجت های خدا و نشانه های روشن او، باطل نگردد.

طولانی بودن غیبت، نتیجه ی طبیعی فراهم نبودن تمام شرایط لازم برای یک ظهور علنی است، که با توجه به ضرورت تحقق عدل فراگیر الهی در جهان بشریت - طبق وعده ی الهی و سنت های غیر قابل تخلف او - رقم زده شده است.

بنابراین طولانی بودن غیبت امام مهدی علیه السلام - که آخرین حجت الهی برای رهبری جامعه ی بشری تعیین و ذخیره شده است - امری اجتناب ناپذیر است.

غیبت کبرا از منظر روایات

در مدت دویست و پنجاه و پنج سال، صدها روایت از پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و اهل بیت معصوم علیهم السلام او به سمع شیعیان و عموم مسلمان درباره ی مهدی علیه السلام رسیده و در متون کتاب های حدیث، از شیعه و غیر شیعه، ثبت شده است.

طبق استقراء و نقل آیة الله العظمی سید صدر الدین صدرقدس سره در کتاب شریف المهدی، چهار صد روایت از پیامبر، از طرق اهل سنت، و شش هزار روایت، از طریق شیعه و غیر شیعه، درباره ی حضرت مهدی علیه السلام به ما رسیده است. (20)

در حدود هفتاد روایت از پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام به فلسفه و غیبت امام مهدی علیه السلام و طولانی بودن غیبت او، به طور صریح یا به اشاره، همراه با تعلیل و تحلیل، پرداخته است.

از حضرت پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله به سه سبب (در نه روایت)، و از حضرت علی علیه السلام پنج سبب (در ده روایت)، و از امام حسن و حسین علیهما السلام به دو سبب (از هر کدام یک روایت)، و از امام سجاد علیه السلام به دو سبب (در سه روایت) و از امام باقر علیه السلام به پنج سبب (در دوازده روایت)، و از امام صادق علیه السلام به ده سبب (در بیست و یک روایت)، و از امام کاظم و امام رضا علیهما السلام هر کدام پنج روایت و پنج سبب، و از امام جواد علیه السلام به دو سبب (در دو روایت) و از امام هادی علیه السلام یک روایت و از امام حسن عسکری علیه السلام دو سبب (در چهار روایت) اشاره شده است. (21)

اینک، به برخی از روایات در زمینه ی اسباب و فلسفه ی غیبت، اشاره می کنیم:

1- زراره، از امام باقر علیه السلام روایت کرده است که امام فرمودند: «به درستی که برای حضرت قائم علیه السلام غیبتی قبل از ظهور او خواهد بود.» . زراره عرض می کند: «چرا؟» . امام می فرماید: «می ترسد.» . (22)

2- امام صادق علیه السلام از امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه ای که سنت های الهی را در تحولات اجتماعی امت ها یادآوری کرده، به برخی اسباب غیبت و سرگردانی آینده ی مردم اشاره کرده، نقل می فرماید:

لقد اجتمعتم علی سلطان الداعی الی الضلالة و احییتم الباطل و اخلفتم الحق وراء ظهورکم، وقطعتم الادنی من اهل بدر و وصلتم الابعد من ابناء الحرب لرسول الله 9; (23)

به درستی که بر سلطنت کسی که به گمراهی دعوت کننده است، جمع شده اید و باطل را زنده کرده اید و حق را پشت سر نهاده اید و از نزدیک ترین فرد به رسول خدا، از بدریون، بریده، و به دورترین فردی که از جنگ افروزان بر ضد رسول خدا بوده، وصلت کرده اید و از او پیروی می کنید» .

و در همین خطبه نیز چنین فرموده اند:

فقد نبذتم قدسکم و اطفاتم مصابیحکم و قلدتم هدایتکم من لایملک لنفسه ولا لکم سمعا و لابصرا... ولو لم تتواکلوا امرکم ولم تتخاذلوا عن نصرة الحق بینکم ولم تهنوا عن توهین الباطل، لم یتشجع علیکم من لیس مثلکم، و لم یقو من قوی علیکم و علی هضم الطاعة و ازوائها عن اهلها فیکم. تهتم کما تاهت بنو اسرائیل علی عهد موسی...; (24)

آن چه را که به شما قدس و عظمت می دهد، رها کردید، و چراغ های (هدایت) خود را خاموش کردید، و هدایت (و افسار) خود را به دست کسانی سپردید که هیچ گونه شنوایی و بصیرت و دانایی برای خود و شما ندارد و مالک امر خویشتن نبوده. هر آینه، اگر کارهای خود را به هم واگذار نمی کردید و ضعف نشان نمی دادید و از یاری حق، صرف نظر نمی کردید و در تضعیف و توهین باطل سستی نمی کردید، کسانی که مانند شما نبودند، بر شما مسلط نمی شدند و چیره نمی گشتند، و اطاعت و فرمان برداری از فرمانروایان به حق را زیر پا قرار نمی دادند... همان طور که بنی اسراییل در عهد موسی، گم گشته شدند، شما نیز همانند آنان گم شده اید و سرگردان گشته اید...

رها کردن چراغ های هدایت الهی و پیروی از مدعیان دروغین هدایت، که ستمگران و دژخیمان باشند، هر دو، دو روی یک سکه هستند که نتیجه ای جز سرگردانی و از دست دادن مشعل های فروزان هدایت الهی که بسیار پرفروغ اند و راه را از چاه نشان می دهند و بشریت را از ظلمت ها به سوی نور هدایت می کنند، نخواهد داشت.

3- مفضل فرزند عمر، از امام صادق علیه السلام چنین روایت کرده است:

... واعلموا ان الارض لاتخلو من حجة لله و لکن الله سیعمی خلقه منها بظلمهم و جورهم و اسرافهم علی انفسهم...;(25)

... بدانید که زمین، از حجتی برای خدا، خالی نمی ماند، ولی خداوند او را از چشمان خلق خود دور نگه می دارد، آن هم به خاطر ستم آنان و اسراف شان بر خودشان...

4- از امام سجاد علیه السلام نیز درباره ی غیبت طولانی امام مهدی علیه السلام چنین روایت شده است:

فیطول امدها حتی یرجع عن هذا الامر اکثر من یقول به، فلا یثبت علیه الا من قوی یقینه و صحت معرفته و لم یجد فی نفسه حرجا مما قضینا و سلم لنا اهل البیت; (26)

پس دوران آن غیبت، طولانی می شود تا این که بیش تر کسانی که به این امر معتقد بودند (و ادعای ولایت ما را داشتند) بر می گردند و بر این امر، کسی پایدار نمی ماند، مگر کسی که یقین او محکم و معرفت او صحیح باشد و در درون خود هیچ گونه مشکلی نسبت به قضاوت های ما و دستورهای ما اهل بیت نداشته باشد و به طور کامل تسلیم ما باشد.

5- از امام صادق علیه السلام از امیرمؤمنان علی علیه السلام چنین آمده است:

ولیغیبن عنهم تمییزا لاهل الضلالة حتی یقول الجاهل ما لله فی آل محمد من حاجة; (27)

به درستی که از آنان، پنهان خواهد شد و غیبت خواهد کرد تا گمراهان آشکار گردند تا جایی که بی خردان بگویند: «خدا را در آل محمد حاجتی نیست!» .

6- در روایتی، حسن فرزند محبوب، فرزند ابراهیم کرخی، از امام صادق علیه السلام می پرسد که «حضرت علی علیه السلام با همه ی توان مندی هایی که داشت، چه گونه دیگران بر او چیره شدند و چنین اجازه ای به آنان داد، در حالی که می توانست در برابر آنان بایستد؟» . امام صادق علیه السلام پاسخ می دهد که آیه ای در کتاب خدا مانع او شد. سپس امام، پس از تلاوت آیه ی «لو تزیلوا لعذبنا الذین کفروا منهم..» فرمودند:

به درستی که برای خدای عزوجل، ودیعت هایی مؤمن در نسل های آینده ی کافران وجود دارد، و علی علیه السلام آن پدران کافر را به خاطر آن ودیعت های با ایمان، به قتل نرساند. و همچنین است قائم ما اهل البیت، ظاهر نمی شود مگر آن که ودایع الهی، آشکار شوند و به دنیا بیایند. (28)

7- عبدالعظیم حسنی از امام جواد علیه السلام و او از امیرالمؤمنین علیه السلام چنین نقل کرده است:

ان القائم منا اذا قام لم یکن لاحد فی عنقه بیعة فلذالک تخفی ولادته و یغیب شخصه; (29)

به درستی که قائم از ما - هر گاه قیام کند - بیعت هیچ کس را برگردن نداشته باشد و مدیون هیچ کس نباشد. به همین دلیل، تولد او پنهان می شود و شخص او غایب می گردد.

8- امام صادق علیه السلام درباره ی جریان سنت های انبیای گذشته در مورد حضرت مهدی علیه السلام چنین فرموده است:

ان الله عزوجل ابی الا ان یجری فیه سنن الانبیاء علیهم السلام فی غیباتهم، و انه لابد - یا سدیر! - من استیفاء مدة غیباتهم..; (30)

به درستی که خدای عزوجل، از ظهور می پرهیزد مگر این که، جاری کند سنت انبیا را در غیبت هایشان، در مورد حضرت مهدی 7. ای سدیر! حتما باید تمام مدت غیبت های انبیا را سپری کند.

9- از امام محمد باقر علیه السلام چنین روایت شده است:

ان الله اذا کره لنا جوار قوم نزعنا من بین اظهرهم; (31)

به درستی که خداوند، هر گاه مجاورت قومی و جمعی را برای ما دوست نداشته باشد، ما را از آنان می گیرد، و آنان را از وجود ما محروم می کند.

10- ابوخالد کابلی از امام باقر علیه السلام نامگذاری حضرت قائم را می خواهد تا او را با نام بشناسد. امام می فرماید:

ای پدر خالد! از چیزی پرسیدی که فرزندان فاطمه، هر آینه آن را بدانند، بر قطعه قطعه کردن آن، حرص خواهند ورزید.(32)

11- محمد، فرزند نعمان، از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که:

واقرب ما یکون [العباد] الی الله عزوجل و ارضی ما یکون عنه اذا افتقدوا حجة الله فلم یظهر لهم و حجب عنهم، لم یعلموا بمکانه و هم فی ذالک یعلمون انه لم تبطل حجج الله ولابیناته، فعندها فلیتوقعوا الفرج صباحا و مساءا; (33)

نزدیک ترین حالتی که (بندگان) به خدای عزوجل می توانند داشته باشند، زمانی است که حجت خدا را از دست داده باشند و برای آنان ظاهر نباشد و آنان از او محروم باشند در حالی که می دانند که او وجود دارد و حجت خدا بر آنان تمام باشد. در چنین زمانی، باید منتظر فرج و فراخی در هر صبح و شام باشند.

12- از امام باقر علیه السلام چنین آمده است:

حتی اذا اشرتم باصابعکم و ملتم بحواجبکم غیب الله عنکم نجمکم...; (34)

تا زمانی که با انگشتان خود اشاره نموده و با ابروهای خود علامت دادید، و اسرار ما را فاش کردید، خداوند، ستاره ی [هدایت] شما را از شما دریغ کرده و او را غایب می گرداند.

13- امام صادق علیه السلام در روایت عبدالله فرزند فضل هاشمی، چنین فرموده اند:

«ان لصاحب هذا الامر غیبة لابد منها، یرتاب فیها کل مبطل » . فقلت له: «و لم جعلت فداک؟» . قال: «لامر لم یؤذن لنا فی کشفه لکم.» .

قلت: «فما وجه الحکمة فی غیبته؟» . قال: «وجه الحکمة فی غیبته وجه الحکمة فی غیبات من تقدم من حجج الله تعالی ذکره. ان وجه الحکمة فی ذالک لاینکشف الا بعد ظهوره کما لم ینکشف وجه الحکمة فیما اتاة الخضر علیه السلام الا بعد افتراقهما. یابن الفضل! ان هذا الامر من امر الله، و سر من اسرار الله، و غیب من غیب الله.» . (35)

«به درستی که برای صاحب این امر، غیبتی حتمی است که هر انسان ناخالص و اهل باطل، در آن شک خواهد کرد.» . گفتم: «چرا؟ فدایت گردم!» . فرمود: «به سبب امری که اجازه ی کشف آن برای شما، به ما داده نشده است.» . پرسیدم: «پس حکمت غیبت چیست؟» . فرمود: «همان حکمتی که غیبت های سایر انبیا دارا بود. به درستی که حکمت آن، کشف نخواهد شد، مگر پس از ظهور او، همان طور که حکمت کار خضر علیه السلام برای موسی روشن نشد، مگر زمانی که از هم جدا شدند.

ای فرزند فضل! به درستی که این امر، از آن خدا است و سری از اسرار خدا و غیبی از غیب های او است.»

نتایج روایات فلسفه ی غیبت کبرا

در یک جمع بندی، می توانیم اسباب غیبت را چنین بر شمریم:

1- عدم مصونیت امام علیه السلام از قتل در صورتی که غایب نباشد.

2- سرسپردگی مردم برای جباران و ستمگران، به طور طبیعی به غیبت امام می انجامد.

3- یاس و ناامیدی از تمام مدعیان اصلاح، زمینه را برای ظهور مهدی علیه السلام فراهم می کند.

4- آزمایش و امتحان مردم، ضروری است و با غیبت او، خالص ها از ناخالص ها جدا می شوند.

5- ودایع الهی در نسل های آینده باید ظاهر شوند تا امام مهدی علیه السلام را یاری دهند.

6- باید غیبت کند تا بیعت هیچ ستمگری برگردن او نباشد.

7- رها کردن امامان - که چراغ های هدایت اند - نتیجه ای جز غیبت امام و سرگردانی مردم نخواهد داشت.

8- تمام سنت های انبیای گذشته، در ذخیره ی انبیا جمع شده است. غیبت نیز یکی از سنت های جاری برای انبیای الهی است، بلکه به اندازه ی مجموع مدت غیبت آنان، غیبت او طول خواهد کشید، و در پرتو سنت های الهی، باید حضور و غیبت حضرت مهدی علیه السلام مورد توجه قرار گیرد.

9- حضور امام معصوم در میان مردم، شایستگی و لیاقت می خواهد، و در صورت فقدان این لیاقت، غیبت، مطرح می گردد تا زمانی که لیاقت و شایستگی حضور امام معصوم را در میان خود به دست آورند.

10- حسد و رشک رقیبان، مانع ظهور و حضور آشکار او است.

11- مردم، با فقدان امام معصوم، احساس نیاز مبرم به وجود او خواهند داشت، و غیبت او، عامل قرب و رشد و تکامل آنان خواهد شد، در حالی که در صورت حضور، قدر نعمت را ندانسته و از چنین رشدی محروم خواهند بود.

12- شیعیان، به دلیل کشف اسرار اهل بیت علیهم السلام فرصت های طلایی را از دست دادند، و آماده نبودن خود را برای حرکت در رکاب امام قائم علیه السلام به اثبات رساندند.

13- علت اصلی غیبت، قابل فهم نیست، مگر این که غیبت سپری شود و پس از ظهور، آن علت اصلی آشکار خواهد شد.

طبیعی است با توجه به فراوانی روایت های یاد شده و احصا شده، بررسی سند هر روایت لازم نیست. ضمنا، با توجه به منطقی بودن تمام این اسباب و حکمت ها، نیازی به بررسی سندی نیست. گذشته از این که واقعیت های تاریخی نیز تایید کننده ی بسیاری از این اسباب یاد شده است. و اصول علمی جاری در تحولات اجتماعی نیز شاهد صدق مضمون روایت های مورد نظر است.

البته روایت های رسیده از امام مهدی علیه السلام - که در این زمینه بسیار قابل توجه است - نباید از نظر دور باشند; زیرا که او صاحب غیبت است و در توقیع های گوناگون، به اسباب غیبت خود پرداخته است و ما را از سر گردانی در این زمینه بیرون آورده است. (36)

پیامدهای روایات غیبت کبرا

روایت های پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و یازده امام معصوم علیهم السلام - به دلیل نقش های متعدد هر یک از معصومان، و صادر شدن آن روایات قبل از تولد امام مهدی علیه السلام (37) - از موقعیت علمی ویژه ای برخوردار است و پیامدهای گوناگونی را در پی داشته است که به برخی از این پیامدها اشاره می کنیم:

1- زمینه سازی روانی برای شیعیان و مسلمانان نسبت به اصل غیبت و طولانی بودن آن.

2- تعیین تکلیف مسلمانان و شیعیان در دوران غیبت کبرا و ایجاد زمینه برای هر گونه سؤال جهت کسب تکلیف خود.

3- روشن کردن وضعیت آینده ی جامعه اسلامی و شرایط سیاسی اجتماعی و هشدار دادن نسبت به آن.

4- تطابق پیشگویی ها و واقعیت های تحقق یافته، دلیلی روشن و گویا بر صحت و صدق و سلامت راه و مکتب اهل بیت به دست می دهد که مورد توجه و عنایت شیعیان و مسلمانان آگاه بوده است.

5- مسلمانان و خصوصا شیعیان، با توجه به شرایط آینده، خود را برای برنامه ریزی مناسب آماده می کنند و از هر گونه وضعیت ناخواسته دور خواهند بود و حداکثر آمادگی را خواهند داشت.

رفع یک اشکال

تمام اسباب و حکمت های یاد شده، به جز آخرین و سیزدهمین مورد، قابل جمع است. روشن است که برخی از حکمت ها، به امام مهدی علیه السلام و برخی حکمت ها، به مسلمانان یا مردم جهان و برخی حکمت ها، به شیعیان، و برخی حکمت ها، به آیندگان و شرایط و امکانات لازم برای به وجود آمدن یک تحول عمومی، بر می گردند.

آخرین مورد، با تمام موارد دوازده گانه، در تعارض است; زیرا، فهم سر غیب را ناممکن می داند و زمان امکان فهم آن را پس از ظهور بیان می کند.

آیا واقعا میان این مورد و سایر موارد، تعارض وجود دارد؟ یا به گونه ای است که امکان جمع وجود دارد، و در فهم معنای حدیث باید تجدید نظر شود؟

از آن جایی که در متن حدیث، به طور همزمان، دو عبارت «وجه الحکمة لم یؤذن فی کشفه لنا» و سپس بیان اسباب غیبت سایر انبیا با هم آمده اند، و تناقض آشکار در یک حدیث، معنایی ندارد، باید به گونه ای این دو عبارت بیان شوند که تناقضی پیش نیاید.

1- اگر میان علت و حکمت، فرق بگذاریم و علت را علت تامه - که وجود معلول، دائر مدار وجود آن است - بدانیم، و حکمت را به عنوان فایده و یا جزء لت ببینیم، این تناقض رفع می گردد و معنای حدیث چنین می شود:

«علت اصلی یا تمام العلة، قابل دست رسی نیست، مگر پس از ظهور امام علیه السلام در حالی که جزء العلة و یا برخی فوائد، قابل فهم است.» .

2- هر چند که عبارت «لم یؤذن لنا فی کشفه لکم » بیان کننده ی عدم امکان فهم علت نیست، بلکه گویای این است که اجازه ی بیان علت به امامان داده نشده است، هر چند که قابل فهم برای برخی افراد باشد.

3- روشن شدن علت غیبت پس از ظهور، گویای این است که تمام ابعاد علت یا تمام اجزاء علت یا علت واقعی و ریشه ای، زمانی مفهوم خواهد بود که تجربه ی یبت سپری شده باشد. روشن است که برخی دانش ها، قبل از تجربه، در حد یک فرضیه یا نظریه خواهند بود، و زمانی که تجربه ی کامل انجام گیرد، تمام واقعیت ها روشن می شوند و فهم ما از آن پدیده، فهمی عمیق و بایسته خواهد بود. حضرت علی علیه السلام فرموده است: «فی التجربة علم مستانف; در تجربه، علمی جدید نهفته است که بدون تجربه، امکان دست رسی به آن نیست.» . تجربه ی غیبت، و سپس ظهور پس از غیبت، تمام حقیقت غیبت را روشن خواهد کرد.

4- البته اشاره به علل یا علت غیبت های انبیای گذشته، می تواند یک کد باشد; زیرا، که ارجاع به تجربیات گذشتگان، معنایش نشان دادن راه فهم علت یبت با اشاره است که در این صورت، باعبارت «لم یؤذن لنا فی کشفه » قابل جمع است; زیرا، صریحا، آن را کشف نکرده اند، هر چند که راه کشف آن را مطرح کرده اند. انسان فهیم، خود باید در پی کشف آن باشد. چه بسا، ایجاد انگیزه برای جست و جوی علت، یکی از علل یا علت اصلی عدم کشف آن باشد.

خلاصه ی بحث

1- غیبت طولانی و ممتد دوازدهمین و آخرین اختر معصوم و تاب ناک آسمان امامت و ولایت، حضرت مهدی آل محمد علیه السلام صرفا، یک پیش بینی نبوده، بلکه بر طبق سنت های جاری در جوامع بشری و تحولات جوامع انسانی، امری اجتناب ناپذیر، و یک استراتژی برای تحقق اهداف کلان و آرمان های جهانی رسالت پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله است.

2- تحولات جزئی و مقطعی، مانع اصل غیبت نشده است و نمی شود.

3- احساس نیاز عمومی و عمیق و گسترده - در جهان اسلام و جهان بشریت - به یک مصلحی الهی و آسمانی، یک شرط اصلی برای تحقق یک اصلاح جهانی می باشد.

4- این احساس نیاز، پس از یک سلسله تجربیات تلخ و طولانی، و شکست ها و ناکامی های تکان دهنده ی ناشی از حاکمیت تمام مکتب ها و ایده های بشری غیر آسمانی، حاصل می شود.

5- زمینه سازی برای تحقق این غیبت کبرا، یک اصل مهم و حاکم بر تمام فعالیت های امام مهدی علیه السلام در دوران غیبت صغرا است. این جا است که باید ببینیم در دوران غیبت صغرا، زمینه های لازم برای تحقق غیبت کبرا و رفع چالش های آن، چه گونه تحقق یافت.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان