چکیده
مقاله حاضر، ترجمهای است از دائرة المعارف هزارهگرایی که در سال 2001 میلادی توسط انتشارات راتلیج در امریکا و انگلستان به چاپ رسیده است.
محور بحث مقاله حاضر عبارت است از فرجام شناسی تطبیقی میان سه دین ابراهیمی بزرگ معاصر یعنی یهودیت، مسیحیت و اسلام.
البته تیموتی آر، فرنیش مؤلف مقاله، پس از مقایسه کلی فرجامشناسی اسلامی با فرجامشناسی در سنت یهود و مسیحیت، به تجزیه و تحلیل مهدویت در اسلام میپردازد و در قسمت نتیجه گیری مقاله، دلایل افزایش شدید توجه به مهدی علیه السلام و مهدویت را در جهان، بر می شمارد و در ضمن به نقش بسیار حیاتی پیروزی انقلاب اسلامی ایران در الگودهی به دکترین مهدویت در میان ملت های جهان اشاره میکند.
تفکیک پیام های سیاسی کل ایدة مربوط به عصر طلایی در اسلام از ایدههای فرجام شناختی امر بسیار دشواری است. امید به ظهور آیندهای بهتر، سرشت الاهیات و نیز آرمان های سیاسی، اجتماعی را تشکیل میدهد و وعدة ظهور دوران صلح و عدالت جهانی به راحتی از این عصر به عصر آینده منتقل میشود [و بار دیگر باز میگردد]. (حداد و اسمیت 1981: 70)
فرجامشناسی اسلامی، یا نظام عقیدتی در خصوص حوادثی که به پایان جهان منتهی میشود، به عقاید هر دو آیین یهودیت و مسیحیت شباهت دارد، اما در استفاده از اصطلاحات millennialism، millenarianism، یا chiliasm باید به شرایطی قائل شد. هریک از این اصطلاحات برگرفته از واژههایی برای عدد هزار در لاتین milleni یا یونانی chilioi هستند و بر مفهوم به کار رفته در فصل بیستم از کتاب مکاشفة یوحنای قدیس که حکومت هزار سالة عیسای مسیح بر روی زمین را پیش بینی میکند، دلالت دارند و نباید در بافت اسلامی به کار روند، اما به لحاظ امید به تشکیل جامعهای آرمانی در آینده، میتوان از این اصطلاحات برای بیان عقاید مسلمانان استفاده کرد. در واقع صد ساله گرایی اصطلاح دقیقتری خواهد بود، زیرا سنت ظهور یک مُجدد در هر قرن طنین بیشتری در میان مسلمانان دارد. از اصطلاح مسیحا باوری نباید در بافت اسلامی استفاده کرد، زیرا بر خلاف یهودیان که بسیاری از آنها هنوز منتظرMashiah (واژه عبری برای تدهین شده) هستند که حکومت اسرائیل را که در تورات ذکر شده احیا خواهد کرد، و بر خلاف مسیحیان که در انتظار بازگشت عیسای مسیح (christ واژه یونانی برای messiah است) به سر میبرند، در الاهیات اسلامی هیچ جایگاهی برای این گونه ناجی وجود ندارد. در قرآن، برای عیسای پیامبر، گاه عنوان المسیح به کار میرود که هم خانوادة واژه Messiah است، اما فقط عنوانی محترمانه و عاری از هرگونه مفهوم الاهیاتی است.
از نظر مسلمانان، مهم ترین چهرة فرجام شناختی مسیح نیست، هر چند قرآن، احادیث و روایات منسوب به حضرت محمد6 ( 570ـ 632 .میلادی) از بازگشت او سخن میگویند بلکه مهدی، یعنی هدایت شده، محور اصلی آخر الزمان است. برای مسلمانان، بازگشت مسیح تنها یکی از علایم فرا رسیدن آخر الزمان است، نه نقطه اوج آن که باور مسیحیان است. اعتقاد به عصر طلایی در دیدگاه اسلامی از یک لحاظ بیشتر به اعتقاد یهودیان شباهت دارد و آن اینکه مهدی و Mashiah موعود هر دو چهرههای تاریخی خواهند بود که وظایف خود را در زمان و مکان عادی تحقق خواهند بخشید، بر خلاف مسیح که در باور مسیحیان جایگاه دوم در تثلیث به او اختصاص دارد و آغاز و انجام کتاب مکاشفة یوحنای قدیس تلقی میشود. نقطه اشتراک دیگر اعتقاد مسلمانان و یهودیان در عصر طلایی این است که هر دوی آنها هدف اصلی مهدی و Mashiah را صلح و عدالت همگانی میدانند، نه رستگاری فردی.
از سوی دیگر، عقاید مسلمانان در خصوص علایم مربوط به آخر الزمان و روز قیامت از بسیاری لحاظ به کلیساهای مسیحی شباهت دارد. کتاب مقدس مسلمانان و احادیث آنها علاوه بر بازگشت مسیح، از دجّال یعنی گمراه کننده یا ضد مسیح، دّباح یعنی دیو، و یأجوج و مأجوج سخن میگویند که همة آنها در کتاب مکاشفة یوحنای قدیس، آخرین کتاب عهد جدید مسیحیان ذکر شدهاند. پس معلوم میشود که فرجامشناسی در اسلام، هم به فرجامشناسی یهودیان و هم مسیحیان شباهت دارد. علی الخصوص اعتقاد به مهدی علیه السلام در تاریخ 1400 ساله اسلام، باور بسیار محکمی بوده است. در موارد بسیاری، چهرههای مذهبی مسلمانان ادعا کردهاند که مهدی منتظر هستند. اقدام به تشکیل نهضت های انقلابی مخالف نمودهاند، و به واسطة آن یک نظام سیاسی را سرنگون نموده یا تشکیل دادهاند. این گونه نهضت ها حتی در صورت شکست، حاکی از قدرت مداوم مهدویت؛ یعنی نسخة اسلامی اعتقاد به عصرطلایی (millennialism) است. مانند نهضت سال 1979 در عربستان سعودی در که طی آن فردی به نام محمد (فرزند عبداللّه قحطانی) ادعا کرد همان مهدی است و با رهبری چند صد نفر از پیروان خود در تلاشی نافرجام اقدام به تصرف مسجد بزرگ مکه، مقدسترین شهر مسلمانان نمود.
مهدویت در تاریخ اسلام
واژه مهدی از ریشه عربی هَدی به معنای هدایت کردن به مسیر راست گرفته شده ؛ پس مهدی یعنی هدایت شده به راه راست. اگرچه نام مهدی در قرآن ذکر نشده، ظهور او در شماری از احادیث شیعه و سنی پیش بینی شده است. (شیعه و سنی دو فرقه عمده در اسلام هستند؛ سنیها 85 درصد از مسلمانان را تشکیل می دهند، حال آنکه شیعیان تنها در ایران و عراق کنونی در اکثریت قرار دارند. شکاف بین این دو گروه حاصل عدم توافق سیاسی در این زمینه بود که آیا یکی از اولاد محمد(ص) باید رهبری جامعة اسلامی را در دست بگیرد یا نه؟ پاسخ سنیها منفی و پاسخ شیعیان مثبت بود. طی قرن های گذشته، این دو گروه به لحاظ خط مشیهای الاهیاتی خود، به ویژه در رابطه با اعتقاد به مهدی، بیشتر از هم فاصله گرفتهاند.)
برخی از مسلمانان بسیار محافظه کار به دلیل آنکه نامی از مهدی در صفحات قرآن ذکر نشده و یا به دلیل آنکه پیش بینی های مربوط به او در دو مورد از معتبرترین منابع حدیث، یعنی مجموعة احادیث بخاری (متوفای 820 .میلادی) و مسلم (متوفای 587 .میلادی)، درج نشده، در خصوص این دیدگاه اظهار تردید میکنند. اما جمع کثیری از مسلمانان طی قرون متمادی به این چهره فرجام شناختی معتقد بوده و هستند.
به طور کلی، عقاید مربوط به مهدی که میتوان از احادیث جمع آوری کرد، حاکی از آن است که او از اهل بیت محمد(ص) است و هم نام او و از لحاظ ظاهر هم شبیه به او ست. او در هدایت مؤمنان برضد گروه بزرگ دجال و یأجوج و مأجوج هم پیمان میشود و در حقیقت به نابودی این ضد مسیح کمک خواهد کرد. پرستش صحیح خداوند را بار دیگر بنیان مینهد و عدالت و برابری را در میان ساکنان زمین احیا میکند، مانند مسیح که بار دیگر به دنیا بازمی گردد، نهایتاً با مرگ طبیعی از دنیا میرود و اندکی پیش از به صدا در آمدن صور اسرافیل و دوباره زنده کردن تمام انسان ها توسط خداوند در روز قیامت، به خاک سپرده میشود. شاید جوهر اعتقاد به مهدویت تمایل آرمان گرایانه برای اصلاح نابرابری های اجتماعی، اقتصادی بوده باشد، هرچند امید به پایه ریزی مجدد پرستش و دینداری حقیقی نیز تقریباً به همان اندازه میتواند انگیزه محکمی باشد.
با اینحال، شیعه و سنی نظام های عقیدتی نسبتاً متفاوتی را در خصوص مهدی ارائه کردهاند. سنیها ظهور او را بیشتر به بازگشت مجدد مسیح ارتباط دادهاند و بر آن بودهاند که نقش او را با نقش مجدّد، که در برخی احادیث وعده داده شده هر قرن ظهور میکند و ساختار جامعه اسلامی را تجدید میکند، یکی بدانند. احادیث سنی از این لحاظ که مهدی از اهل بیت: خواهد بود، با احادیث شیعه مطابقت دارند. اما نگرش شیعه دارای دو تفاوت عمده میباشد:
الف) مهدی امام غایب نامیده میشود که روزی باز میگردد. (زیرا شیعیان اولیه معتقد بودند که امام یا رهبر آنها غیبت کرده، یعنی پنهان شده است و [در واقع] اکثریت سنی و جانشین نالایق آنها پس از پیامبر، یعنی خلیفه، وی را به این کار مجبور ساختهاند. این غیبت، بودن در حالتی متعالی است که امام در زمانی نامعلوم در آینده که مسلمانان بیشترین نیاز را به او خواهند داشت، از آن جا باز خواهد گشت)؛
ب) مهدی امام غایب دارای نور خاصی خواهد بود که مستقیماً از جانب خداوند دریافت میکند.
یکی دیگر از گروه های عمده اسلامی هم دیدگاه خود را به نگرش های موجود در خصوص مهدی افزودهاند. این گروه، صوفی ها یا عرفای مسلمان هستند که عمدتاً عقاید مشترکی با شیعه و سنی دارند، اما برخی از فرقههای صوفی نهایتاً چنین تبلیغ میکنند که هنگام ظهور مهدی فقط صوفی ها او را تأیید میکنند و رهبران دینی غیر صوفی او را نمیپذیرند.
به طور کلی، هر سه گروه عمده مسلمان (سنی، شیعه و صوفی) در مورد امید به ظهور چهرهای فرجام شناختی که عدالت و دینداری را بر روی زمین حاکم خواهد ساخت، اتفاق نظر دارند.
نهضت های مبتنی بر مهدویت
در طور تاریخ اسلام، تعداد زیادی از نهضت های مبتنی بر مهدویت بر پایه چنین عقایدی ظهور یافته، اما چهار مورد از این نهضت ها به طور خاص موفقیتآمیز بودهاند.
عباسیان امپراتوری نوپای اسلام را در سال057 .میلادی تصاحب نمودند و به حکومت پرداختند. اکثر مورخان این دوران را عصر طلایی تاریخ اسلام میدانند (خلیفه آنها هارون الرشید بسیار ثروت مندتر و فرهیختهتر از حاکم معاصر خود شارلمان بود). بین سال های 574 و 057 .میلادی، مبلغان عباسیان مدعی مقام مهدویت برای حاکمان خود شدند و برای تضعیف حکومت خاندان بنی امیه در دمشق به جلب حمایت شیعیان پرداختند، اما زمانی که در بغداد بر مسند قدرت مستقر شدند، ادعاهای خود در خصوص مهدویت و گرایش های شیعی خود را عمدتاً کنار گذاشتند. هرچند برخی از خلفای آنها هم چنان لقب المهدی را به نام خود ضمیمه میکردند. هنگامی که قدرت در اختیار عباسیان بود، مهدویت چیزی جز ظاهر سازی نبود. با از دست دادن قدرت خود تا سال 594 میلادی، عباسیان تنها به صورت مقام تشریفاتی مذهبی باقی ماندند تا اینکه مغولها سلسله آنها را در سال 8512میلادی، در هم شکستند.
بر خلاف به کارگیری نسبتاً سطحی و ظاهری از ایدئولوژی مهدویت توسط عباسیان، سه گروه عمده بعدی در تاریخ اسلام که از مهدویت به عنوان ابزاری برای سلطه استفاده کردند (فاطمیون، موحدون و مهدیون سودان)، از عقاید فرجام شناختی در اداره حکومت های خود نیز بهره بردند و فقط در تأسیس حکومت از آن استفاده نکردند. نخستین نمونه از حکومتی که به وضوح مبتنی بر مهدویت بود، حکومت فاطمیون است. آنها یک خاندان شیعة اسماعیلی بودندکه از سال 969 تا 1171میلادی، در مصر حکومت میکردند (اسماعیلی ها شاخهای از تشیع هستند که معتقدند امام هفتم در غیبت به سر میبرد و لذا به هفت امامی هم معروف ند. بزرگ ترین شاخه تشیع در جهان امروز شیعیان ایران هستند که به امامیه یا دوازده امامی معروف ند، زیرا معتقدند امام دوازدهم غایب است). بنیان گذار اسماعیلیه، عبیداللّه، به پشتوانة اینکه به واسطه دختر پیامبر، فاطمه از سلاله پیامبر است در سال 910 میلادی. ادعا کرد که مهدی موعود است. مبلغان او حمایت سپاهیان بربر را به سوی او جلب کردند و تا سال 969 میلادی بخش اعظم افریقای شمالی و مصر را به تصرف خود در آوردند. فاطمیون مهدویت را با نوعی کیهانشناسی باطنی که برگرفته از عرفانگرایی و نو افلاطون گرایی بود، در هم آمیختند. بر خلاف سایر گروه های شیعه، فاطمیون از قدرت کافی برای اقدام جدی جهت تحقق هدف تصرف کل جهان اسلام برخوردار بودند. به این منظور، آنها سپاه خود را علناً نه تنها برضد امپراتوری بیزانس و حکومت های صلیبیون بلکه برضد خلافت عباسیان نیز به کار گرفتند، و در خفا از دوائن یعنی مبلغان اسماعیلی که در صدد تضعیف عباسیان بودند، حمایت کردند. اما فاطمیون نهایتاً شکست خوردند و در پی ضعیف شدن در اثر حملات صلیبیون، توسط دوست پر و پا قرص ریچارد شیردل، صلاح الدین ایوبی یا همان saladin تاریخ اروپا، مغلوب شد.
یکی دیگر از نهضت های مبتنی بر مهدویت که در قرون وسطی در افریقای شمالی رخ داد، اگرچه بیشتر نهضت سنی بود تا شیعه، نهضت موحدون بود که در فاصلة سال های 1130 تا 1269میلادی، بر مغرب، یعنی شمال غرب آفریقا و اسپانیا حکومت میکردند. بنیان گذار آنها، ابن تُمَرت (متوفای 1130) مدعی شد همان مهدی منتظر است که اسلام راستین را که به ادعای وی مبتلا به حاکمان بیدین سابق یعنی المرابطون بوده، احیا میکند. ابن تُمَرت اندکی پس از آغاز نهضت خویش در گذشت، و جانشین او، عبدالمؤمن، فتوحات او را به انجام رساند و حکومتی سنی مبتنی بر مهدویت تشکیل داد که بیش از یک قرن ادامه داشت.
پس از موحدون، موفقترین نهضت مبتنی بر مهدویت نهضتی بود که تقریباً همین اواخر رخ داده، و آن عبارت است از نهضت مهدیون سودان در اواخر قرن نوزدهم. در قرن نوزدهم، جهان اسلام به طور کلی، و افریقای اسلامی، به طور خاص، شاهد تعداد زیادی جهاد یا جنگ مقدس برضد حاکمان مسلمان ظاهراً بی دین و یا قدرت های استعمارگر بوده است. جهادی که به رهبری محمد احمد در محل سودان امروزی ـ که در آن زمان بخشی از امپراتوری عثمانی و تحت حاکمیت مصر بود ـ رخ داد، تنها جهادی بود که بنیان گذار و رهبر آن ادعا کرد همان مهدی آخر الزمان است و صرفاً یک مجدّد نیست.
نظر به اینکه این نهضت در دوران نسبتاً جدید رخ داد، نسبت به سایر نهضتهای موفق مبتنی بر مهدویت اطلاعات بسیار بیشتری از آن داریم. محمد احمد سنی صوفی بود و زمانی که فقط بیست سال داشت، پیامبر و شیوخ معروف صوفی در رؤیا بر او ظاهر میشدند و با او سخن میگفتند. پس از آنکه علناً خود را مهدی نامید و وظیفه خود را بیرون راندن ترک های کافر، مصریان کافر و انگلیسی های کافر از سودان دانست، کلیه مخالفان رژیم را متحد کرد و با تشکیل یک سپاه بین سال های 1881 و 5188میلادی بخش اعظم سودان امروزی را به تصرف خود در آورد. محمد احمد پیش از وفات در سال 5188میلادی کوشید جامعة اسلامی اولیه را احیا نماید. تمام فرقههای صوفی را منحل کرد، قانون اسلام را با خشونت اجرا کرد و دستور داد همگان او را مهدی بدانند. جانشین او عبداللهی تا سال 1898 میلادی حکومت میکرد تا اینکه ارتش بریتانیا به فرماندهی کیچنر، در یکی از آخرین حملات خود برای تصرف افریقا، از مصر که در اشغال بریتانیا بود، به سمت جنوب پیش رفت و به حکومت مهدیه (حکومت مبتنی بر مهدویت سودان به این نام معروف شده بود) خاتمه بخشید. سودان تحت حاکمیت مشترک انگلستان و مصر در آمد و هواداران مهدویت در قالب حزب امت تشکل یافتند که امروزه این حزب، مخالفان غیرقانونی حکومت خشن اخوان المسلمین، حسن الترابی در سودان هستند.
چند نهضت مهم دیگر در051 سال گذشته به عنوان نهضت اسلامی مبتنی بر مهدویت آغاز شدند، اما هم اکنون در قالب مذاهب مجزایی طبقه بندی شدهاند:
الف) بابیت در ایران و شاخه فرعی آنها بهایی؛
ب) احمدیه در هند.
در دهه 1830 در ایران، فردی به نام علی محمد ادعا کرد که باب، دروازة رسیدن به امام غایب است. او دستگیر و اعدام شد، اما یکی از پیروان او به نام بهاء اللّه (متوفای1892) ادعا کرد که نه تنها مهدی یا امام غایب بلکه پیامبر است. (طبق تعریف، کسی که ادعای پیامبری کند، از مرز اسلام خارج شده، زیرا محمد(ص) خاتم النبیین تلقی میشود.) بهاءاللّه به ترویج شریعتی نو و صلح طلبتر پرداخت که قوانین اسلامی را از دور خارج میکرد. حاکمان ایران او را تبعید کردند، و نهایتاً در آکره، واقع در فلسطین ساکن شد. امروزه بهائیت، یک دین محسوب میشود و حدود شش میلیون طرفدار در سراسر جهان دارد.
یکی دیگر از نهضت های مهدویت نو، نهضتی بود که غلام احمد در منطقه قادیان واقع در پنجاب هند در دهه 1880 آغاز کرد. غلام احمد ادعا کرد که مهدی و پیامبر است. اعضای این گروه در میان غربی ها به احمدیه و در میان مسلمانان به قادیانی معروف ند و از قدرت فوقالعادهای در آفریقا برخوردارند. زمانی که نویسندگان مسلمان میخواهند به خطرات ذاتی مهدویت تأکید کنند، اغلب به این گونه نهضت ها استناد میکنند. ممکن است بهائیت و احمدیه از دیدگاه یک مسلمان خطرناک باشد، اما هردوی آنها را میتوان نهضت های موفقی بر اساس مهدویت دانست، زیرا در حال حاضر هر یک صدها هزار، اگر نگوییم میلیون ها، طرفدار دارند.
اما این گونه ادعاهای صریح مهدویت پیشرفت چندانی در میان مسلمانان سنتی در قرن بیستم نداشتهاند. پیش از این، در مورد سرنوشت مهدی سودانی که خود را مهدی خواند، سخن گفتیم و دیدیم که بهدست کسانی که به او اعتقاد نداشتند، به قتل رسید. و زمانی که در جریان انقلاب ایران نظریه هایی رواج یافت، مبنی بر اینکه آیتالله خمینی1 همان امام غایبی است که ظهور کرده، خود امام خمینی هرگز علناً مدعی چنین عنوانی نشد. با وجود این، به گواه تاریخ، اکنون که جهان وارد یک قرن و هزاره جدید میشود، مهدویت هم چنان به عنوان یک ایدئولوژی مخالف و به طور بالقوه قدرت مند در جهان اسلام به بقا خود ادامه میدهد.
نتیجه گیری
مهدویت، عنوان اسلامی برای اعتقاد به عصر طلایی، به آیین یهودیت و مسیحیت پیش از خود شباهت دارد، هر چند که در عین حال تفاوت چشم گیری با هریک از آنها دارد. مهدویت به لحاظ تأکید بر عدالت اجتماعی، اقتصادی بیشترین شباهت را به یهودیت دارد، اما به لحاظ دارا بودن عیسی و سایر چهرههای مطرح در فرجامشناسی، به نظر میرسد که بیشتر به مسیحیت شباهت دارد، اما نهایتاً مهدویت را باید بر اساس شرایط خود آن سنجید که ذاتاً اسلامی است.
اگرچه صحیح است که قرن جدید، نه هزاره جدید، معمولاً امیدهایی فرجام شناختی را برای مسلمانان زنده میکند، نمیتوان انکار کرد که توجه به مهدی و مهدویت طی دهههای اخیر به شدت در جهان اسلام افزایش یافته است. به نظر میرسد که چندین دلیل بر این امر وجود دارد:
الف) اندوهی که پس از شکست تلخ اعراب در جنگ شش روزه در سال 1967میلادی جهان عرب را فراگرفته است (و تنها طی سال های اخیر به تدریج در حال محو شدن است)؛
ب) وقوع مجموعه حوادثی است که عبارت ند از:
1. ناکامی موجود کشورهای عرب در مدرن کردن کشورشان و هم آهنگ ساختن استانداردهای زندگی با سطح انتظارات؛
2. ناکامی مداوم در دستیابی به اتحاد اعراب؛
3. فروپاشی اتحاد شوروی و قطع حمایت آن از کشورهایی، نظیر سوریه و لیبی؛
4. متعاقباً وابستگی شرمآور به ایالات متحده که بسیاری از مسلمانان این کشور را وارث قدرت های استعمارگر بریتانیا و فرانسه میدانند.
این عوامل در کنار هم باعث ایجاد نگرانی و ناا میدی وسیع اجتماعی در میان حداقل بخش عرب جهان اسلام گردیده و این باور عمومی وجود دارد که نهضت های مبتنی بر اعتقاد به عصر طلایی در محیط یهودی، مسیحی و اسلامی اغلب در چنین دورهای رخ میدهند. ضمناً، انقلاب اسلامی ایران، در سال 1979 ـ 1980میلادی نتایج بیشماری در سراسر جهان اسلام داشته است. علی رغم اختلاف های سیاسی، الاهیاتی و ایدئولوژیکی بین تشیع و تسنن، تشکیل یک حکومت علناً حامی اسلام در تهران برای کسانی که در آرزوی تشکیل حکومت اسلامی هستند، الگو و سر مشق دینی بوده است. نهایتاً، کاربرد جهانی تقویم مسیحی (حتی زمانی که تحت پوشش CE به کار میرود نه AD) و این حقیقت که مسیحیت بزرگ ترین دین بر روی زمین است (با تقریباً 1/9 میلیارد طرفدار، در حالیکه پیروان اسلام حدود یک میلیارد نفرند)، کل کره زمین را تحت تأثیر شور و حال فرجام شناختی قرار داده که حتی اسلام نیز، علی رغم اینکه صریحاً فاقد خصلت هزاره گرایی است، در این میان مصون نمانده است.
مهدویت، ایدئولوژی قدرت مندی در سراسر تاریخ اسلام بوده که هم در سرنگونی حکومت های موجود و هم در تشکیل حکومت های جدید نقش داشته است و نمونههای فوق الذکر این امر را اثبات میکند. پس نباید جای تعجبی باشد که چون ایدئولوژی های بسیاری از نهضت های بنیادگرای اسلامی در قرن بیستم اغلب به مقدار قابل ملاحظهای حاوی اعتقادات فرجام شناختی هستند... کاملاً روشن است که این اعتقادات، هم چنان در قرن بیست و یکم نیز نقش مهمی را در جهان اسلام ایفا خواهند نمود.
پس کاملاً مناسب است که پیام فرجام شناختی گروه هایی مانند طالبان در افغانستان، اخوان المسلمین مصر و فلسطین، ارتش آزادیبخش کوزوو، و شورشیان مسلمان داغستان در برنامه تحقیقاتی مداوم پیرامون مهدویت قرار گیرند. اعتقاد به عصر طلایی مسیحیت پس از سال 2001 فروکش میکند، اما سده اسلامی آینده از هم اکنون تا سال 2076 دورهای 77 ساله را آغاز کرده است.