گاهی اوقات، ما فراموش میکنیم که انسان یک موجود چندبعدی و آمیختهای است از جسم و روح و هیجان و عاطفه و رفتار ما باید در همه امور، خصوصا مواردی که به درمان مشکلات و بیماریهای او مربوط میشود، این موضوع را در نظر بگیریم. گاهی اوقات، قبل از یک عمل جراحی، یک بیمار را که قرار است مورد عمل واقع شود، نادیده میگیریم و جویا نمیشویم که اصلا برداشت او از این عمل چیست؟ آیا آمادگی ذهنی نسبت به آن دارد؟ دغدغههای روانی او راجع به این جراحی چیست؟ آیا فقط آمادگی جسم کفایت میکند؟ تحقیقات متعدد ثابت کرده که آمادگی روانی و امنیت خاطر نه تنها در پروسه درمان، بلکه در سرعت روند بهبود، نقش پررنگی دارد. در اعمال جراحی خاص مانند پیوند عضو اهمیت این موضوع بیشتر میشود. هیچ با خودتان فکر کردهاید که دغدغههای یک بیمار کاندید پیوند عضو چیست؟
حتما میدانید که اعضای حیاتی بدن ما (قلب، ریه و کبد) اگر دچار مشکل غیرقابل برگشتی بشوند، باید از طریق یک اهداکننده که دچار مرگ مغزی شده، پیوند زده شوند. البته در مورد کلیه، علاوه بر این روش، یک اهداکننده زنده نیز میتواند کاندید اهدا باشد. پس از تحمل نگرانی و استرس پیدا شدن یک اهداکننده، دغدغه دوم، تازه شروع میشود: «آیا ممکن است در طول عمل جراحی اتفاقات بدی بیفتد؟ خانوادهام، پس از مرگ من چه خواهند کرد؟ آیا این جراحی، پیوند موفقی خواهد بود؟ اگر این پیوند پس بزند، چه باید بکنم؟ آیا هزینهها به باد خواهد رفت و من میمیرم؟»
در صورت مشاهده شرایط نرمال بعد از جراحی پیوند بیمار، برای انطباق با شرایط جدیدش، دستخوش نگرانی و اضطراب تازهای میشود. شروع دارودرمانی بعد از پیوند و هزینههای آن، انتظار تلخ و کابوسهای شبانه که داروها جواب نداده و پیوند پس زده است، شرایط جسمی خاصی که نیازمند توجه ویژه است و اثر آن بر محیط کار و زندگی فرد و بسیاری مسایل از این قبیل از دیگر دغدغههاست.
گاهی اوقات در ادامه اختلال انطباقی بعد از پیوند، فرد دچار افسردگی میشود و از این انتظار (کِی ممکن است این پیوند پس بزند؟) به اضطرابهای شدید دچار میشود. بروز اختلالی به نام استرس پس از سانحه، نیز در بعضی افراد دیده میشود. این گروه مانند صفحه نمایشی که مکررا تکرار میشود، نحوه اتفاق تلخ پس زدن پیوند، معلولیت ایجاد شده، از دست دادن خانواده و ... را در ذهن میآورند و این صحنه دایم جلوی چشمشان تکرار میشود.
اختلال دیگری که در انواع شدیدتر دیده میشود، اختلال هویت است؛ به خصوص در افرادی که مذهبیترند و دایم میپرسند «این عضو مال چه کسی بوده؟ آیا او یک آدم گناهکار بوده یا مقرب درگاه خداوند؟» از آنجا که با این بیمار قبل از پیوند صحبت نکردهاند و از نظر روانی، آمادگی قبلی به او ندادهاند، اختلال هویت و اضطراب اینکه «نکند دارم شبیه او (پیونددهنده) میشوم» او را میآزارد؛ به خصوص در پیوند قلب (چون بعضیها فکر میکنند همین قلب گوشتی، مرکز هیجان و عاطفه و محبت است و مقصود از دل که محبت انسانها و خداوند در آن خانه دارد، همین عضو است) گاهی عوارض روانشناختی این موضوع، یک پیوند خوب را دچار مشکل میکند و فرد را از پا میاندازد.
بیمارانی هستندکه با اضطرابهای شدید پس از پیوند عضو به سختی زندگی خود را میگذرانند. بیمارانی که پیوند کلیه شدهاند یا پیوند کبد انجام دادهاند و به جای آسودگی خیال از پیوند خوب، با نگرانی دایم، افسردگی و انواع اختلالاتی که گفتم سلامت روان و صد البته سلامت جسم خود را به خطر میاندازند. اگر علاوه بر پزشکان و دستاندرکاران امور بیمارستانها، خانواده بیمار نیز متوجه اهمیت این موضوع شوند، نه تنها پروسه پردردسر و هزینه بر جراحی پیوند، موفقیتآمیزتر خواهد شد بلکه نتایج درمانی و سلامت جسمی و روانی بیماری که قبل از عمل مورد حمایت عاطفی بوده، مطلوبتر خواهد بود.
در بعضی از کشورهای دنیا مثلا برای یک جراحی پیوند کلیه و یا قلب، یک تیم درمانی دارند که به صورت همکاری تیمی بر نحوه جراحی و آمادگیهای قبل و بعد از آن نظارت میکند. در این تیم قلب علاوه بر متخصص قلب و بیهوشی و جراح قلب، روانشناس و روانپزشک نیز حضور دارند. همانطور که زمان عمل و نحوه آن مهم است، آماده کردن ذهن بیمار نیز حایز اهمیت است. اگر او بداند، چه اتفاقی قرار است رخ دهد و به سوالات مختلفاش پاسخ دهند، دچار اختلالات روانی نخواهد شد. متاسفانه در کشور ما این همکاری تیمی و به خصوص ضرورت وجود روانشناس یا روانپزشک جدی گرفته نمیشود که حاصل آن بیمارانی هستند که پس از پیوند، با مشکلات جدی مواجه شده و روانه مراکز درمانی شده یا وخامت اوضاع روانیشان به پس زدن پیوند منجر میشود.
منبع:http://www.salamat.com
/ج