ماهان شبکه ایرانیان

چرایی انقلابی شدن ایران

چکیده: نویسنده در این مقاله درصدد تبیین چرایی انقلاب خیزبودن جامعه ایران در مقایسه با سایر کشورهاست. وی عوامل دخیل در این خصوص را به عوامل منحصر به فرد و غیرمنحصر به فرد تقسیم کرده است

چکیده: نویسنده در این مقاله درصدد تبیین چرایی انقلاب خیزبودن جامعه ایران در مقایسه با سایر کشورهاست. وی عوامل دخیل در این خصوص را به عوامل منحصر به فرد و غیرمنحصر به فرد تقسیم کرده است. واکنش هویت فرهنگی قدرتمند ایران به حضور امپریالیسم، ثنویت گرایی ذهنی در ایران و نقش ویژه علمای شیعه در جامعه از جمله عوامل منحصر به فرد آن می باشد و عواملی چون تکیه حکام به قدرتها و درآمدهای خارجی و وضعیت خاص اقتصادی عوامل غیرمنحصر به فرد آن را تشکیل می دهد. نیکی کدی در مقاله دیگری با همین عنوان متغیر «تعدد شهری » ( Multi-Urbanism) را نیز به عوامل مذکور اضافه می کند. به نظر او تعدد شهری قیامها و شورشهای ایران، سرکوب آنها را دشوار ساخته و باعث کثرت وقوع آنها شده است.

من در سال 1983 طی مقاله ای انقلابهای ایران را با سایر انقلابهای بزرگ جهان و انقلاب مشروطه 1905-1911 را با انقلاب اسلامی 1979 تطبیق و مقایسه کردم. (1) در اینجا می خواهم از راه و روش متفاوتی به تاریخ قیامها و انقلابهای بعد از سال 1890 ایران، نگاه کرده و پرسشی در این خصوص مطرح سازم. پرسش این است که چه خصوصیاتی ایران را به حدی انقلاب خیز کرده است که نسبت به سایر کشورهای مسلمان و همین طور نسبت به کلیه کشورهای جهان سوم به استنثای یکی دو مورد از این کشورها انقلابها و شورشهای بیشتری داشته است. بنابراین در این گفتار، هدف ما مقایسه انقلابهای ایران با کشورهای غربی و یا مقایسه انقلابهای ایران با یکدیگر نیست، بلکه ایران را با دیگر کشورهای مسلمان و کشورهای جهان سوم مقایسه خواهیم کرد.

برای بیان ماهیت عینی این مقایسه (که اولین بار آن را قبل از پاییز 1978، یعنی هنگامیکه ماهیت انقلابی ایران چندان آشکار نبود، در یک کنفرانس ارائه دادم) نخست باید گفت: ایران تنها کشوری است که در میان کشورهای مسلمان، یک سلسله نهضتهای بزرگ داشته است که حداقل در کوتاه مدت موفق بوده اند. در این نهضتها شمار زیادی از ساکنین شهرها به فعالیت سیاسی توده ای کشانده شدند. دو مورد از این نهضتها در سالهای 1906 و1979 اتفاق افتاد که تغییر قهرآمیز شکل حکومت را در پی داشت و به همین لحاظ عموما از آنها به انقلاب تعبیر می شود. دو مورد دیگر از نهضتهای توده ای که در سطح ملی بوده و قدرتهای سیاسی را تا حد زیادی مجبور به عقب نشینی کرد عبارتند از: اعتراض تنباکو در 1891-1892 و نهضت ملی شدن صنعت نفت مصدق که سالهای 1951-1953 زمان زمامداری وی بود. علاوه بر اینها، تعدادی جنبشهای اجتماعی منطقه ای بویژه در شمال کشور وجود داشت که در مورد آنها می توان تعبیر قیام (revolt) را به کار گرفت. اغلب این قیامها موقتا به پیروزی دست یافتند. هیچ کشور مسلمانی در همسایگی ایران یک چنین سلسله ای از قیامها و انقلابات مدرن را تجربه نکرده است. در سایر کشورها، تغییرات عمده حکومتی اغلب از طریق کودتاها و حرکتهای نظامی حاصل گشته است و هنگامی که چنین کودتاهایی نمایانگر عقاید و نیروهای اجتماعی جدید بوده اند و سلطنتهای مطلقه را سرنگون نموده اند، به این اعتبار آنها را اغلب انقلاب نامیده اند: قضیه نجیب و ناصر در مصر در سال 1952، قاسم در عراق در سال 1958، و قذافی در لیبی در سال 1969، از جمله مصادیق این مدعا می باشند. صرف نظر از میزان حمایت توده ای ایدئولوژیکی از آنها، باید گفت قدرت آنها بر پایه یک نهضت توده ای عظیم به دست نیامده است. در گذشته این کشورها نیز نهضتهای موفقی نظیر نهضت تنباکو و انقلاب مشروطه ایران وجود ندارد. شاید آنچه بعد از جنگ جهانی اول در ترکیه اتفاق افتاد نزدیکترین حرکت به پدیده تغییر بنیادین قدرت از طریق یک نهضت توده ای بود. چرا که در ترکیه برای باز پس گرفتن سرزمین متعلق به ترکها از متفقین، نهضتی به راه افتاد که ویژگی یک نهضت نظامی توده ای مورد حمایت از سوی جمیت غیرنظامی را داشت و به شکل کودتا نبود. این نهضت پایان سلطنت و نظام امپراتوری عثمانی را به دنبال داشت.

حتی اگر در جهان سوم، کشوری پیدا کنیم که از لحاظ تاریخ مدرن شورش و انقلاب با ایران قابل مقایسه باشد، چنین کشوری در دنیای مسلمانان نخواهد بود، ولی احتمالا چین، چنین کشوری است. در کشور چین قیام عظیم روستایی تایپینگ (Taiping) در اواسط قرن نوزدهم، به کمک غربیها سرکوب گردید; اما در آغاز قرن بیستم، قیامها با شورشی که بعدها شورش مشت زنان (Boxer Rebellion) نام گرفت و مشخصه اصلی آن خصلت ضدخارجی آن بود، مجددا به راه افتاد. سپس انقلاب 1912 اتفاق افتاد که سلطنت منچو را سرنگون کرد و به لحاظ نظری، یک حکومت مشروطه را تاسیس نمود. این امر نه تنها اختلافات جنگ سالاران (Warlord) بلکه ایجاد ائتلاف ناسیونالیستی - کمونیستی در جنبش کمینتانگ دهه 1920 را در پی داشت. سپس از دهه 1930 در چین یک منطقه خودمختار کمونیستی به وجود آمد که زمان پیروزی کمونیستها در سال 1949 حساسیت فراوانی پیدا کرد. حال می توان پرسید که آیا در وضعیت خاص ایران به عنوان یک ملت انقلابی می توان شاخصهایی یافت که بین ایران و چین مشترک بوده و وجه افتراق آنها با ملل کمتر انقلابی باشد؟ پژوهشی در این مورد صورت نگرفته است. البته این امر قطعا پاسخ کاملی برای پرسش ناظر بر چرایی انقلابی بودن ایران نخواهد داد; اما ممکن است نقطه شروعی را فراهم کند:

اولا باید بپذیریم که ایران از چند لحاظ با چین افتراقات اساسی دارد. ایران سرزمینی بسیار خشک است و این امر به طور عمده ای باعث شده است بخش زیادی از جمعیت آن را نفوس عشایری و شبانی تشکیل دهند. غیر از دو استان شمالی که از بارش فراوانی برخوردارند، ایران فاقد جماعت دهقانی متراکم و سازمان یافته است. نئوکنفوسیوسیسم و مذهب عمومی چین شباهتی با اسلام شیعی ایران ندارند. بنابراین، آشکارترین ابعاد دو فرهنگ به طور بارزی تفاوت دارند. ولی یک شباهت فرهنگی بین آنها وجود دارد که دارای عنوان خاصی نیست و آن یک حس همبستگی ملی و تاریخی است که هر چند از منابع ناسیونالیسم مدرن می باشد، ولی پیش از پیدایش آن وجود داشته است. چین و ایران هر دو کشورهایی با هویت فرهنگی طولانی در چهارچوب مرزهای تقریبا مشابهی هستند و هرچند هویت ایرانی گاهی اوقات بیش از آنکه در قالب تعبیراتی ملی مشاهده شود در قالب تعبیرات مذهب شیعه تجلی یافته است، این هویت هنوز به وضوح احساس می شود. چنانکه بخشی از این پدیده در شکل گرایش گسترده بیسوادان برای حفظنمودن قطعات بلند شعر کلاسیک فارسی متجلی می شود. می توان گفت که ناسیونالیسم ایرانی دارای کمترین حد تصنع در بین ناسیونالیسم های موجود در خاورمیانه می باشد، چرا که متکی بر امپراتوریهای بزرگ ایرانی پیش از اسلام می باشد که عموما از طریق متن حماسی مکتوب فارسی یعنی شاهنامه که در سطح گسترده ای شناخته شده و توسط افراد بیسواد از بر شده است صورت می پذیرد.

البته هویتهای فرهنگی دیرینه، به خودی خود، مشوق انقلاب نیستند. اما زمانی که در کنار حضور سنگین یک امپریالیست غربی قرار می گیرند و این حضور به عنوان تهاجمی علیه هویتی به حساب می آید که شدیدا محافظت شده است می توانند چنین کاری را انجام دهند. باید به این نکته مهم توجه داشت که چین و ایران هر دو در اعصار مدرن ظاهرا استقلال خود را حفظ کردند، اما هر دو حداکثر نفوذ و دست اندازیهای امپریالیستی غرب را تجربه نمودند. ایران تا سال 1917 محور رقابت روس و انگلیس برای نفوذ در شرق بود و از سال 1945 ایالات متحده امریکا، به عنوان قدرت سوم بدانها اضافه شد و این کشور اغلب در رقابت برای کنترل اوضاع و تحصیل منافع، قدرت مسلط بود. در چین به کشورهای مذکور، ژاپن و آلمان نیز افزوده می شد. به نظر می رسد این نوع از دست اندازیها و رقابت گسترده ای که برای نفوذ انجام می گیرد، اعتراضات و جنبشهای عمدتا ضدخارجی را برمی انگیزد. این امر بویژه در خصوص کشورهایی همچون چین و ایران که دارای یک حس قوی در باب وحدت و ارزشهای فرهنگی خودشان می باشند، صادق است. تمام قیامهای ایران یک صبغه قوی ضدخارجی در زمینه های فرهنگی و سیاسی داشته اند. درخصوص چین نیز همین گونه است. در قیامهای چین گاهی اوقات چنین خصلتی خفیف بوده است ولی در شورش مشت زنان این صبغه بسیار قوی بوده است. بنابراین یک احساس قوی هویتی و همچنین ارج و اهمیت فرهنگ خودی مساعدت کرده است تا این دو کشور بیش از حد معمول ضدخارجی باشند.

یک نکته مهم درباره ایران و چین این است که در هر دو کشور، دو یا چند قدرت خارجی به طور همزمان و بشدت درگیر سعی و تلاش برای کنترل این کشورها شده اند. این امر بخش اعظم تاریخ جدید آنها را با کشورهایی چون مصر و ترکیه متفاوت ساخته است. کما اینکه در مصر نیز زمانی نهضت عرابی به راه افتاد که انگلیس و فرانسه برای نفوذ در آن کشور با هم رقابت می کردند. پس می توان گفت هنگامی که تنها یک کشور بر اوضاع مسلط شود، استقلال ظاهری حفظ می شود و کشور مستعمره بشدت تحت کنترل قرار می گیرد و تنها در مراحل نهایی یک جنبش ضد استعماری، گاهی اوقات قیامی اتفاق می افتد. پتانسیل بی ثباتی حاصل از رقابت بین قدرتهای خارجی در یک کشور، در جنبش تنباکوی ایران بوضوح به چشم می خورد. در این جنبش روسها بر علیه بریتانیا پشتیبان معترضین بودند و در انقلاب مشروطه بریتانیا در مراحل اولیه قیام به انقلابیون مساعدت نمود. بنابراین دخالت گسترده خارجی (مرحله مابین اشغال استعماری مستقیم و نفوذ ناچیز غربی)، بصورت حضور و رقابت سنگین بیش از یک قدرت غربی می تواند به عنوان مشوق قیام تلقی شود. این امر بویژه در کشورهایی که دارای هویت فرهنگی قوی باشند، آنها را بیش از حد معمول دشمن دخالت گسترده غرب می کند.

عامل دوم در تاریخ انقلابهای توده ای ایران در ماهیت هویت فرهنگی ایرانی که با هویت فرهنگی سایر مسلمانان متفاوت است متجلی می شود. این امر بحثی کمیت پذیر و یا به طور دقیقی قابل تعریف نیست. محورهای عمده ای از زمانهای گذشته در کلیه نهضتهای سیاسی ایران به نحو تکراری ظاهر شده است. این مساله حتی هنگامی که عقاید متفاوت سیاسی و مذهبی اظهار می گردد نیز صادق است. یکی از اینها را شاید بتوان اعتقاد به ثنویت و دوگانگی خیر و شر نامید که سابقه آن شاید به قدمت آیین زرتشت، مانویت و یک سلسله بدعتهای معروف ناظر بر دوگانگی خیر و شر باشد. آخرین تجلی این امر در ایدئولوژی شیطان بزرگ می باشد. این عقیده در مفاهیم شیعی به طور فراوانی ابراز گشته است و محور آن ادبیات معطوف به [امام] حسین می باشد که به دستور خلیفه شرور اموی به قتل رسیده است. مقایسه پادشاهان با امویان به طور ادواری در قرن نوزدهم در نهضتهای ضدقاجار به انجام رسید و در نهضتهایی که علیه محمدرضاشاه به راه افتاد تکرار گشت. تقسیم همه چیز در جهان به دو دسته خیر و شر همواره به انقلاب نمی انجامد، اما ذهنیتی را می آفریند که نسبتا حرکت به سوی اقدامات انقلابی را آسان می سازد. جهان عموما به صورت خاکستری (نسبی گرایانه) و یا بینابین مشاهده نمی شود. بلکه معمولا به صورت یک محیط بد تلقی می شود که ممکن است توسط رهبران شبه منجی که نماد خیر در برابر شر می باشند، به محیطی خوب تبدیل شود. از نظر سیاسی در غیاب چنین رهبرانی و قیامهای آنها کاری از پیش نخواهد رفت. بسیاری از مردم شاید از سیاست کنار کشیده و بدان بدگمان باشند; اما وقتی که یک رهبر فرهمند (کاریزماتیک) خیر ظهور می کند، آنگاه مردم به دنبال او حرکت خواهند کرد - همان گونه که به دنبال مصدق و [امام] خمینی به راه افتادند - و او را به عنوان یک مبارز بزرگ علیه ستمگران تلقی خواهند نمود. در دو مورد فوق، در درجه اول، رهبر [به عنوان یک مبارز] علیه ستمگران خارجی تلقی شده است. در چنین حالتی بسیاری از مردم که چندان تمایلی به مبارزه نشان نمی دادند حاضر خواهند بود حتی زندگی خود را فدا کنند. اصطلاح شیعی شهید که تا حال ناظر بر چیزی بیش از یک اراده مشترک انسانی برای جنگ یا مبارزه برای اعتقادات شخصی بوده است، در ایران معاصر به یک اوضاع و احوال معدود سیاسی محدود می شود که بسیاری از آنها به قیام و شورش متصل می شوند. در زمانهای اخیر دوگانگی خیر و شر معمولا خارجیان شروری را دربرمی گیرد که به ایران ظلم می کنند و اینگونه هم نیست که همواره حالت مذهبی داشته باشد. جنبش مصدق شاهد این مدعاست. قرینه دوگانگی خیر و شر، مساله عدل و ظلم است که ریشه در الهیات شیعی و معتزلی دارد. (2)

عامل سوم که ایران را به طور اخص انقلابی می سازد با اصل فرهنگی فوق گره خورده است و به نقش ویژه علمای شیعی ایرانی، که به طور مؤثری در بسیاری از قیامها و انقلابهای ایران معاصر، دخیل بوده اند مربوط می شود. من در جای دیگری درباره تحولات ویژه علما مطالبی نوشته ام و اینجا مطلب را با خاطر نشان کردن این نکات خلاصه می کنم که آنان استقلال نهادی و مالی بیشتری نسبت به روحانیون سنی دارند. همچنین، آنان یک نقش سلسله مراتبی متناسب با شان روحانی خود به وجود آورده اند که برخلاف علمای سنی در صورت لزوم، به عنوان رابطین مؤمنین و خداوند تلقی می شوند. آنها همچنین از نقش رهبران برجسته خود در خارج از سرزمین ایران و کنترل آنها بر شاهان استفاده می کردند.

با وجود اهمیت علما در تحولات جنبش تنباکو، انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی، اخیرا عده ای از نویسندگان در داخل و خارج ایران عنوان کرده اند که نقش علما در این نهضتها اندک بوده است. (3) رای این نویسندگان در تصحیح مبالغاتی که در سنجش نقش روحانیون به عمل آمده است سودمند است; اما به نظر می آید که خود آنها در ناچیز انگاری نقش مهم و مستقل علما در این نهضتها اغراق نموده اند. حتی اگر همان گونه که برخی از این نویسندگان عنوان کرده اند کسی بر این عقیده باشد که تجار و روشنفکران علما را در جنبش تنباکو یا انقلاب مشروطه به فعالیت سیاسی کشیده اند، به این معنا که کسانی که بیش از آنها احساس تعهد می کردند ولی برای کسب مشروعیت توده ای به نام و نشان علما نیازمند بودند آنها را به صحنه آوردند، این نکته باز باقی خواهد بود که چنین امری در هیچ کشور سنی قابل تحقق نیست. چرا که اولا هیچ گروهی از رهبران روحانی سنی به خودشان اجازه ارتباط با اقدامات شورشگرانه و انقلابی بر علیه حکومت را نمی دهند و در کشورهای سنی قریب به کل رهبران روحانی غیرسیاسی و یا مدافع حکومت بوده اند. ثانیا، علمای سنی به اندازه علمای شیعی توان مالی و فرهنگی نداشته اند. بنابراین تلاش شورشیان کشورهای سنی برای پیونددادن رهبران روحانی به جنبشها بسیار اندک بوده است. چنین تلاشی نه تنها بی فایده بوده است بلکه حتی در صورت موفقیت این کار نیز، پیوستن علما تاثیری شبیه تاثیر همتایان شیعی آنها در ایران نداشته است. نمی توان تصور کرد که یک عالم عالی رتبه سنی فتوایی را علیه استعمال دخانیات همانند آنچه در جنبش تنباکو اتفاق افتاد صادر و یا تایید نماید، و همین طور نمی توان تصور کرد که عموما کسی از چنین فتوایی در مقایسه با آنچه در ایران اتفاق افتاد تبعیت کند. بنابراین استدلال یادشده درخصوص نقش علما که عمدتا مبتنی بر نفرت قابل درک سکولارها است و ناظر بر اینکه روحانیت هیچ کار مثبت و مهمی نتوانستند انجام دهند، اعتبار خود را از دست می دهد. البته این استدلال در تمام جزئیات آن بی اعتبار نیست، چرا که شاید در پاره ای موارد صحیح باشد; ولی در سطح کلی، مقایسه نقش سیاسی منحصر به فرد علمای شیعی ایران با نقش سایر علما نشان می دهد که چنین استدلالی معتبر نیست.

آنهایی که اهمیت علما را انکار می کنند یک چنین مقایسه ای را انجام نداده اند بلکه تلاش کرده اند نشان دهند که چگونه بسیاری از علما در تمام مقاطع زمانی مخالف انقلاب، مشروطه خواهی و یا پیشرفت اجتماعی بوده اند و چگونه حتی علمایی که با انقلاب و جنبش اعتراض اجتماعی مرتبط بوده اند عمدتا به وسیله گروههای غیرروحانی و روشنفکران به صحنه آورده شدندو اغلب برای اهداف خودخواهانه و یا مقاصد محدود عمل کرده اند. بخش عمده ای از این استدلال حقیقت دارد اما حتی در صورتی که با استدلال این پژوهشگران در حالت افراطی آن نیز موافق باشیم، باز تعدادی از علمای ایران در جنبش تنباکو، انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی نقش انقلابی پراهمیتی داشته اند و این موضوع اصلا قابل مقایسه با بخش اعظم علمای سایر کشورهای اسلامی نیست. علما برای مخالفت با حکومت مطلقه سلطنتی دلایل خاص خودشان را داشتند و بخشی از آنها نیز مخالف حکومت نبودند، اما نقش تمام و کمال آنها در بسیج بخش اعظمی از جمعیت شهری در جنبشهای ضد سلطنتی قرن گذشته، منحصر به فرد است، و این امر در تبیین و توضیح بسیج مکرر بخشهای اعظمی از جمعیت در جنبشهای شورشی و یا انقلابی مساعدت می کند. سلسله مراتب و سازمان علمای ایران در بسیج توده ها نقش مهمی داشت. مشکل می توان باور کرد که اگر علمای ایران همانند علمای سنی بودند توفیق و سازماندهی جنبشهای شورشی از اغلب کشورهای سنی بیشتر می شد. هدف ما کوشش برای رسیدن به یک اجماع نظر در باب تعیین مثبت و یا منفی بودن موضع علما در قبال انقلاب نیست، پرسش این است که ایران در دنیای مسلمانان چه خصلت ویژه ای داراست که در تمام قیامها و شورشهای آن به استثنای قضیه مصدق، بخش عمده علما به نفع قیام یا شورش موضع گرفته اند. البته صرف نظر از اینکه بسیاری از آنها ممکن است به وسیله شورشیان غیرروحانی به این تصمیم هدایت شده باشند. در باب مصدق نیز باید اضافه کنیم هرچند وی موقتا با حمایت اندک علما توفیق یافت، محل تردید است که او می توانست یک نظم اساسی جدید را بدون چنین حمایتی پیاده کند.

به طور بی طرفانه ای می توان گفت عوامل متعدد دیگری از حیث سیاسی، اقتصادی و فرهنگی برای تبیین قیامها و انقلابهای ایرانی وجود دارند; اما بسیاری از آنها در سایر کشورها به نحو مکرری وجود داشته اند ولی به شورش نینجامیده اند. درواقع من به دنبال عواملی بوده ام که در سایر کشورهای مسلمان تکرار نشده است. البته عواملی که در سایر جاها نیز وجود داشته سزاوار توجه است; چرا که چنین عواملی هرچند منحصر به فرد بودن ایران را تبیین نمی کنند ولی به هر حال در وقوع جنبشهای ایران مؤثر بوده اند.

یکی از عواملی که احتمالا منحصر به ایران نیست اما شاید در ایران بسیار قویتر از سایر مناطق است، تکیه سنگین حکام ایران به قدرتها و درآمدهای خارجی است. این امر منجر به این شده است که آنها منافع مردم خودشان حتی گروههای قدرتمندی همچون طبقه بازار را ندیده بگیرند. در زمان سلسله قاجار این پشتگرمی معطوف به بریتانیا و روسیه بود و حکام ایران حتی متقبل تقویت اولیه خویش و بخشیدن بهبود مقدماتی به نظام اداری که بسیاری از حکومتهای خاورمیانه بدان اهتمام داشتند نبودند. البته امنیت داخلی در زمان ناصرالدین شاه (1848-1896) جدی گرفته شد. ولی این اصلاحات نیز در حدی نبود که منجر به تشکیل یک ارتش مدرن در ایران شود. در این میان فرضیه اعلام نشده ای بر این مبنا وجود داشت که انگلیس و روسیه همدیگر را از تهدید سرزمین ایران برحذر خواهند داشت. فقدان ارتش مدرن بدان جا منتهی شد که در جنبش تنباکو و انقلاب مشروطه پادشاهان وقت نیروی مسلح کافی برای ارعاب و یا سرکوب قیام در اختیار نداشتند و به این ترتیب شورش گسترش یافت و پادشاهان مجبور به اعطای امتیازات عمده شدند. به این ترتیب عقب ماندگی نسبی و خلاء نوسازی در ایران در مقایسه با امپراتوری عثمانی یا مصر، موجبات تشویق قیامها برای شکل گیری و کسب امتیاز را فراهم آورد. البته در زمان برسرکارآمدن مصدق و یا در انقلاب اسلامی مساله کمبود نیروی مسلح مطرح نبود. در واقع در مقاطع مزبور قرائن موجود حاکی از آن است که وابستگی به خارج نقش بازدارنده ای در برابر استفاده از نیروی نظامی در داخل کشور ایفاء می کرد. هم در دوره مصدق و هم در خلال انقلاب اسلامی، محمدرضا شاه به نحو بارزی تابع توصیه های خارجی بود و تنها زمانی حاضر به استفاده گسترده از زور علیه دشمنان داخلی بود که یک قدرت خارجی، همانند سال 1953 [قضیه کودتای 28 مرداد]، ابتکار عمل را به دست گیرد.

جنبه دوم تاثیر وابستگی ایران به قدرتهای خارجی که به بی توجهی رژیم نسبت به طبقات فرادست کشور دلالت دارد، سیر برخورد نامناسب رژیم با طبقه پراهمیت بازار می باشد. این رفتار نامناسب شامل تجار و پیشه وران سنتی که حائز اهمیت فراوان بودند می شود. یکی از خصوصیات اجتماعی ایران، در مقایسه با بقیه کشورهای خاورمیانه، بقا و حتی ترقی طبقه مهم تجار مسلمان می باشد که با غربیها در خلال قرن نوزدهم و بیستم سرسازگاری نداشته اند: این طبقه مسلمان در مصر و ترکیه اهمیت چندانی نداشت. طبقه مزبور در تمام جنبشهای شورشی و انقلابی ایران اهمیت فراوان داشته است. این امر در جای خودش سزاوار بحثی در خور خویش است; اما اینجا نکته اصلی مرتبط به بحث ما این است که تا چه حدی رژیمهای سلطنتی ایران مایل به عدم توجه به منافع این گروه در مقاطع حساس بودند. اعطای امتیاز تنباکو به یک تبعه انگلیس در سال 1890 با منافع کثیری از تجاری که به داد و ستد تنباکو می پرداختند تعارض داشت، در حالی که به نظر می آمد رژیم اعتنایی به این موضوع ندارد. قبل از انقلاب مشروطه تجار شورش فعالی علیه مسیونوز بلژیکی مسئول گمرکات ایران به راه انداختند. او متهم بود به اینکه بین تجار ایرانی و خارجی به نفع خارجیان تبعیض روا می دارد. تجار نارضایتیهای دیگری نیز داشتند و این نکته شایان توجه است که به نظر اکثر مورخین، انقلاب مشروطه از دسامبر 1905 یعنی زمانی که تجار قند متهم به افزایش قیمت شده و به فلک بسته شدند آغاز گشت.

در دوره پهلوی تجار سنتی بخش کوچکی از اقتصاد کشور را در دست داشتند; اما برخورد نامناسب با آنها درست در سالهای قبل از انقلاب اسلامی، قطعا در تسریع و تقویت انقلاب مؤثر بود. مبارزه شاه علیه به اصطلاح گرانفروشان به طور حساب ناشده ای به سمت مبارزه با تجار سنتی و بازار کشیده شد. همچنین بازار به عنوان طبقه ای شدیدا وفادار به علما یعنی کسانی که مخالف رژیم و مرکز بالقوه شورش بودند تلقی شد. بنا به آنچه گفته شد می توان علل حرکتهایی همچون از بین بردن بازار پیرامون حرم [امام رضا(ع)] و پراکنده ساختن آنها به نقاط دور دست شهر در مشهد و همچنین تهدید به ایجاد بزرگراهی از میان بازار در تهران را بهتر درک نمود. پهلوی احساس می کرد که می تواند بدون اعتنا به گروههای سنتی همانند علما، عشایر و بازاریان سیاستهای خود را دنبال کند و مقامات چنین امری را به دلیل حمایت ایالات متحده امریکا و درآمدهای نفتی که منبع تامین مالی نیروهای حافظ امنیت داخلی و خارجی بود، باورپذیر یافتند. ولی گروههای سنتی در حد قابل ملاحظه ای سازمان یافته و مقاوم بودند و حرکتهایی که علیه آنان انجام گرفت بیش از آنکه موجب ارعاب آنها شود منجر به تحریک حس مقاومت و مخالفت آنها گردید.

به نظر می آید که یک مطالعه تطبیقی در باب بازاریان ایران در مقایسه با طبقات مشابه در کشورهای دیگر خاورمیانه این فرضیه را تقویت خواهد کرد که تجار مسلمان در ایران نسبت به جاهای دیگر نمود و اهمیت بیشتری داشته و از استقلال افزونتری در برابر حکومت برخوردارند. آنها در مقایسه با سایر کشورها با علما نیز پیوند مستحکم تری داشته اند. همچنین نسبت به سایر کشورهای خاورمیانه، رژیمهای سلطنتی ایران تمایل بیشتری نسبت به عدم توجه به منافع طبقات قدرتمندی همچون تجار و علما از خود نشان داده اند. انجام چنین کاری تا حدی بدین لحاظ بوده است که آنها بر این باور بودند که قدرتهای خارجی یا در این اواخر پول نفت، نهایتا ناجی آنها خواهد بود. به این ترتیب آنها خود را مجبور به محافظت از منافع داخلی ایران نمی دیدند.

برخی از علل بلافصل انقلابهای ایران به طور همسانی در سایر کشورها نیز بوضوح یافت می شود و بهمین لحاظ چنین عواملی هرچند شروط لازم بوده اند ولی شرایط کافی را مهیا نمی کنند. بنابراین فقط وقتی ویژگیهای منحصر به فردی در باب تحولات ایران، همانند خصائل مذکور، یافت شود، می توان گفت که چنین عواملی گرایش شدید ایران به انقلاب را تبیین می کنند. از جمله عوامل غیر منحصر به فرد در انقلابهای ایران عوامل اقتصادی است. این عوامل در تمامی جنبشها ایفای نقش کرده اند. در انقلاب مشروطه ایرانیان تا حدی به تاثیرات اقتصادی چندین مورد وام خارجی واکنش نشان دادند. چرا که این وامها منجر به افزایش مالیاتها شده و در مسیر تولید صرف نشده بودند. چنین وامهایی مخارج سنگین دربار را به طور موقت تامین می کرد ولی این مردم بودند که مجبور به بازپرداخت مبالغ مزبور بودند. تجار از شرایط رقابت با خارجیان و بویژه از مدیر بلژیکی گمرکات که متهم به عمل به نفع خارجیان می شد منزجر بودند. همچنین جنگ روسیه و ژاپن و انقلاب روسیه منجر به تورم گشته بود. اقتصاد در سالهای بعد از 1905 در بحران فزاینده ای گرفتار آمده بود. تجار که با جدیت در جنبش تنباکو و انقلاب مشروطه مشارکت داشتند بسیاری از نارضایتی هایشان جنبه اقتصادی و یا اقتصادی - سیاسی داشت و برعلیه شرایط رقابت با خارجیان و سلطه بیگانگان مبارزه می کردند.

در انقلاب اسلامی نه تنها بسیاری از طبقات متوسط سنتی و مدرن نارضایتی خود را بروز دادند بلکه بسیاری از کشاورزان و کارگرانی که از ریشه اولیه خود جدا شده بودند از وضع موجود شکایت داشتند. به علاوه قبل از انقلاب یک پدیده نوعی منحنی جی (J) وجود داشت که بر طبق آن به دنبال یک پیشرفت اقتصادی، سقوطی در این عرصه بوجود آمده بود. (4) به هر حال این موضوع و سایر نیروهای اقتصادی در حدوث انقلاب اهمیت داشتند، ولی باید به این نکته مهم توجه داشت که نباید این عوامل را به مثابه عوامل کلیدی تلقی کرد و نباید تصور نمود که چنین عواملی در ایران بیش از سایر تولیدکنندگان بزرگ نفتی منحنی جی (J) وخیم تری نسبت به ایران داشته اند و در حالی که به دنبال یک پیشرفت و بهبود واقعی و عمده در سطح درآمد، یک سقوط واقعا بزرگ تجربه شده است، در هیچ کدام از آنها انقلاب یا شورشی پدید نیامده است. پس شاید بتوان عوامل اقتصادی را در پرتو یک مطالعه تطبیقی به عنوان عوامل لازم ولی ناکافی برای تحقق انقلاب به شمارآورد.

در انقلاب 1978-1979 شماری از عوامل عمده، که برخی از آنها منحصر به ایران بودند و برخی در سایر زمانها و مکانها یافت می شدند در اقترانی ویژه گرد هم آمدند. در این خصوص یکی از مواردی که تا اینجا بدان اشاره نکرده ایم اهمیت ارزیابی شاه درخصوص برنامه حقوق بشر کارتر، رئیس جمهور وقت امریکا، است. شاه به طور قابل ملاحظه ای دربرآورد اهمیت این برنامه راه اغراق را پیمود و این موضوع در کنار آگاهی وی به بیماری خویش، او را به کاهش سانسور و سایر محدودیتها رهنمون ساخت. این کار منجر به افزایش ناگهانی انتشارات، سازمانها، آشکارشدن احساسات فرو خفته علیه پلیس مخفی، مهار تضییقات علیه حقوق بشر و تحولاتی از این دست گردید. دوره رهبری روشنفکران در اواخر1977 بسرعت تحت الشعاع دوره تظاهراتهای توده ای تحت رهبری روحانیون در 1978 واقع گشت. دوره اخیر تنها با نوع ایرانی سازمان روحانیت به رهبری فرهمند آیت الله خمینی امکان پذیر بود. هر چند غیرروحانیون در رهبری انقلاب تا سرحد پیروزی آن در1979 اهمیت بسیار زیادی داشتند; ولی نمی توان تصور کرد که بدون حضور روحانیون پیروزی نهایی انقلاب در سرنگونی کامل رژیم امکان پذیر می شد. در این خصوص پیروزی 1979 با پیروزیهای سالهای 1891-1892 و1906 شباهت دارد. نارضایتی هایی که در 1978-1979 ابراز گشت چند طبقه ای بود، بخش اعظم رهبریت انقلاب نیز همین گونه بود، نه گروههای متعدد چپ گرا و نه ملی گرایان لیبرال از نظر تعداد پیروان، قابل قیاس با [امام] خمینی نبودند. البته این بدان معنا نیست که سیاست شیعی یک شاخصه دائمی برای آینده ایران نیز خواهد بود چرا که ممکن است در طول زمان اعتبار این موضوع دچار زوال گردد. همان گونه که مصدق در عین سکولاربودن یک چهره مردمی نیز بود. در واقع آنچه گفتیم به این مفهوم است که درک انقلابهای ایران بدون فهم شایسته فرهنگ مردمی و مذهبی ایران مقدور نیست.

علاوه بر نکاتی که ذکر شد عوامل دیگری در دوره انقلاب اسلامی وجود دارند که در پاره ای موارد در خلال قیامهای پیشین نیز وجود داشته اند و به نظر می رسد چنین موضوعی حاکی از آن است که ایرانیان بسیار انقلابی تر از سایر مسلمانان بوده اند. یکی از این عوامل میزان انزجار مردمی از قدرتهای سیاسی است. انزجار شدید معطوف به سلسله منفور قاجار در زمان محمدرضاشاه نسبت به وی بسیار شدیدتر گردید. قدرت فراوان این تنفر در مقایسه با احساسات مشابه در سایر کشورها، با نگاهی به فعالیت گسترده دانشجویان بر ضد شاه در خارج از کشور در دهه 1960 و 1970 قابل درک است. این فعالیت بویژه درخصوص کنفدراسیون بین المللی دانشجویان ایران مصداق دارد. البته منحصر به آن نیز نبوده است. جنبش دانشجویی ایران در خارج از کشور، در بین جنبشهای دانشجویی، گسترده ترین و تندروترین جنبش بود. این امر نه تنها به برتری آنها از جهت تعداد افراد مربوط می شد بلکه با تعهد سیاسی آنها نیز ارتباط داشت. هرچند رژیمهای پادشاهی شرق نزدیک همانند رژیمهای مراکش، عربستان سعودی و اردن نیز در بین دانشجویان محبوبیتی نداشتند ولی جنبشهای قابل مقایسه عمده ای در این میان وجود نداشت. همچنین دانشجویان ایرانی در خارج از کشور دیدگاههای همتایان خود در داخل ایران را نیز به طور جدی منعکس می کردند. طی دهه 1960 و 1970 دانشگاههای ایران صحنه اعتصابات و اعتراضات مکرری بود که مستقیما و یا به طور غیرمستقیم حکومت را هدف قرار می داد. بسیاری از دانشجویان در داخل و خارج از کشور قائل به طیفی از افکار مارکسیستی بودند و در همین حین دانشجویان دیگری در داخل و خارج از کشور به جبهه مخالفی که اسلامی و تندرو بود تعلق داشتند. هر دو گروه در زمینه سازی و حدوث انقلاب دارای اهمیت بودند. لیبرالهای اسلام گرایی که از مشاوران [امام] خمینی بودند (بنی صدر، یزدی و قطب زاده) همگی سابقه ای در فعالیتهای سیاسی جنبش دانشجویی خارج از کشور داشتند. تعدادی از انقلابیونی که شهرت اندکی دارند نیز دارای چنین پیشینه ای می باشند.

گروه دیگری که مساعدت آنها به انقلاب اسلامی به نحو ناکافی مورد بررسی قرار گرفته است، آنهایی هستند که عنوان «چریکهای شهری » و یا معتقدین به مبارزه مسلحانه را برای خویش برگزیدند و این در حالی است که دیگران آنها را تروریست نام نهادند. مجاهدین خلق که اسلام گرایان چپ بودند و فداییان خلق عمده ترین این گروهها بودند. قتل نظامیان امریکایی و اشخاص دیگری توسط آنها، در آن زمان، اقداماتی خرابکارانه تلقی شد ولی برخی استدلال کرده اند هنگامی که اجازه هیچ گونه مخالفت آشکاری داده نمی شد چریکها نشان دادند که هنوز می توان مبارزه کرد. مهمتر اینکه، آنها شاید با وادارکردن شاه به انتخاب یکی از دو گزینه آزادسازی گسترده و یا افزایش حاکمیت خفقان، گزینه های رژیم شاه را در سالهای آخر قبل از انقلاب کاهش دادند. رژیم گزینه دوم را انتخاب کرد. این کار از طریق افزایش شدید مراقبتها و بازداشتهای ساواک و بازگشت به نظام تک حزبی انجام شد. درخصوص نظام تک حزبی گرایش جدید این بود که نزدیک به تمامی افرادی که رژیم می خواست باید با فشار به حزب ملحق می شدند. افزایش فشار حکومت که از جهتی زمینه اعمال خودسرانه خشونت آمیز را نیز فراهم می کرد، شاه را بیش از پیش غیرمردمی تر ساخت و این اقدامات در خلال انقلاب نتیجه معکوس داد.

پیش از انقلاب جبهه مخالف سازمان یافته رشد کرد. این نکته در خصوص دانشجویان خارج از کشور، گروههای چریکی داخل کشور و علما صادق بود. آنها به طور فزاینده ای جذب پیام [امام] خمینی می شدند. بسیاری از آنها وی را ملاقات کردند و بقیه نیز از طریق نوار به پیامهای وی گوش می دادند. طبقات بازاری و طبقات کارگر علیه دخالت حکومت در زندگی و وضعیت معیشتی شان نارضایتی های خاص خود را داشتند و این نارضایتی ها اغلب در شکل اعتصابات و اعتراضات سالهای قبل از انقلاب آشکار می گشت.

آنچه ذکر شد مؤید گفته قبلی ما درخصوص گروههایی است که تحت تاثیر اقدامات رژیم از آن منزجر شده و علیه رژیم به سازماندهی خویش اقدام کردند. برای بیان اینکه چرا چنین انزجار عمیق و سازماندهی قابل توجه در ایران به وجود آمد و در سایر کشورها چنین تحولی به وقوع نپیوست، باید پرسید در چه شرایطی و چرا در ایران دهه 1960 و 1970 چنین انزجار و اعتراضی مجال رشد یافت. دیگران به یک عامل عمده اشاره کرده اند که ناظر بر ایجاد شکاف مابین توسعه و نوسازی سریع در حوزه های غیرسیاسی، اقتصاد، آموزش و سبکهای زندگی از یکسو و عدم تحول در باب شارکت سیاسی از سوی دیگر است. به علاوه، حتی در حوزه هایی که توسعه سریع به خود دیدند، به نحو قابل توجهی افتراقات طبقاتی ایجاد شده بود. به طوری که بخش غربی شده طبقات متوسط و بالا، دارای اقتصاد متفاوت، آموزش متفاوت و سبک زندگی متفاوتی در مقایسه با توده های روستایی و شهری و یا حتی طبقات بازاری بودند. نوسازی سریع متاثر از پولهای نفت شکافهای ناظر بر فرهنگ و توزیع درآمد را عمق بخشید. هرچند در هر دو سوی شکاف فرهنگی پدید آمده بسیاری از افراد ضدرژیم بودند، ولی آشکارا انزجار افراد سنتی و یا اسلامی وسیعتر بود و این موضوع به بسیج آنها برای مشارکت در انقلاب مساعدت می کرد. ایمان به اینکه شاه ایران را به خارجیان فروخته است، (چیزی که در قیامهای سابق نیز اهمیت داشت) حال با این عقیده نیز تحکیم می یافت که رژیم به اسلام و سنت یورش برده است و چنین یورشی تا حدی از طریق تشویق به پوشیدن لباسهای خلاف عفت، فیلم، تئاتر، ترویج فرهنگ ضد اسلامی، و واردنمودن روشهای غربی در تمام حوزه ها انجام می شود. این عقاید، در سایر جوامع مسلمان، عقاید غریبی نیستند، اما تا حال عقاید مزبور در هیچ جایی حتی در حد دوره قبل از انقلاب نیز منتهی به شکاف عمیق فرهنگی و انزجار توده ای نشده است.

انقلاب اغلب به عنوان واکنشی در برابر تحولی اقتصادی و یا به طور اخص در مقابل یک دگرگونی بسیار سریع شیوه تولید در مقایسه با روبناهایی تفسیر شده است که نشانگر آن شیوه بوده اند، این امر به معنای گسست مابین زیربنای اقتصادی و سیاست است. بی تردید چنین گسستی قبل از هر دو انقلاب ایران در قرن بیستم موجود بوده است; اما به راحتی نمی توان گفت که چنین گسستی وسعت و عمق بیشتری نسبت به جاهای دیگر داشته است. قبل از قیام تنباکو و انقلاب مشروطه، شاخص ترین جلوه اقتصادی در ایران احتمالا حضور و رشد یک طبقه تجار مسلمان بومی بود، که تولید و تجارت داخلی و خارجی اقلامی چون تریاک، انواع فرش، تنباکو، پنبه، انواع میوه، خشکبار و غیره را در دست داشت. تقاضاهای این طبقه در جنبش تنباکو و انقلاب مشروطه دارای اهمیت بود، آنها بر گرد محور کنترل رژیم شاه جمع گشتند، چرا که این رژیم با واگذاری امر کنترل منابع ایران به قدرتهای خارجی به ضرر آنها گام برمی داشت و این موضوع موقعیت اقتصادی آنها را در هم می شکست. می توان گفت نقش تجار بومی در ترکیب با نقش علما در تبیین چرایی برتری ایران در زمینه شمار و عمق انقلابات دنیای مسلمانان اهمیت دارد.

در سال 1979 مسائل اقتصادی بسیار پیچیده بود، چرا که علاوه بر طبقات سنتی طبقات جدید بسیاری نیز حضور داشتند. یک پدیده پراهمیتی که قبلا در دوره تحولات 1891 و1906 آشکار شده و حال قدرت بیشتری یافته بود، عبارت از استقلال فزاینده موضع شاه در رابطه با اقتصاد داخلی بود. در دوره های قبل این موضوع در شکل دریافت وام از خارجیان و اعطای امتیاز به آنها (که همانند آن در خارج ایران نیز وجود داشت)، و همچنین واگذاری امر کنترل گمرکات و سایر نهادهای اقتصادی کلیدی به خارجیان ظاهر می شد و در زمان حکومت محمدرضا عدم وابستگی شاه به اقتصاد داخلی به افزایش درآمد نفت مرتبط می شد. درآمد نفت شاه را قادر می ساخت که مبالغ زیادی را برای تهیه تسلیحات هزینه کند، آن هم درحالی که این کار منجر به ایجاد تورم بالا و عدم موازنه در اقتصاد می گشت. به طور طبیعی هنگام افزایش شدید درآمد نفت، شکافهای ناظر بر توزیع درآمد بسرعت افزایش یافت. هرچند نتایج عمومی [افزایش درآمد نفت] در سایر کشورهای نفتی نیز به نحو مشابهی پدیدار گشت ولی ایران کشوری بود که بالاترین درآمد نفتی کشورهای خاورمیانه را در کنار یک جمعیت عمده داشت. (عربستان سعودی و لیبی با وجود درآمد نفتی بالا جمعیت اندکی داشتند). این بدان معناست که اقتصاد ایران بسیار شکننده تر از اقتصاد سایر ملل پرجمعیت خاورمیانه بود و سیاستهای بلندپروازانه شاه منجر به حادتر شدن این شکنندگیها شده و مهار آن را غیرممکن ساخت.

اقتصاد همچنین به عنوان یک عامل سیاسی نیز ایفای نقش نمود. این نقش ناظر بر شکست در توسعه نهادهای سیاسی منطبق با افزایش آموزش، ثروت و شهرنشینی جمعیت ایران بود. کمتر می توان تردید کرد که درآمدهای نفتی این خیال باطل را در شاه و اطرافیانش پدید آورد که آنها آزادند هر آنچه می خواهند در این چند روزی که نوبت آنهاست عملی سازند. عموما فرض بر این بود که درآمد نفت به رشد خود ادامه خواهد داد و تقریبا هر برنامه ای بدون نیاز به مشورت و مشارکت سیاسی قابل اجراست. زمانی که من از سال 1973 تا 1974 در ایران زندگی می کردم، در میان طرحهایی که با جدیت توسط حکومت دنبال می شد یکی کاستن تعداد روستاهای کشور از 40 هزار به 10 هزار بود. این روستاها قطبهای توسعه بودند. این موضوع درحالی بود که برنامه ریزان آشکارا هیچ طرحی با توجه به آب موجود، برای [نحوه مقابله با] آسیب پذیری تامین آب لازم برای جمعیتی که به طور پیوسته ای در حال پراکنده شدن بود نداشتند. یکی دیگر از طرحهای اتخاذ شده آموزش بیشتر روستاییان، بویژه در مناطق دور دست، به وسیله ماهواره تلویزیونی بود. این موضوع نیز یک تصمیم مدرنیستی بود که بدون توجه به واقعیات به شکل یک رؤیا ارائه شده بود. این نظرات به عنوان نمونه ای از تمایلات تکنوکراتیک بود که برخی از مدیرانی که در خارج از کشور تحصیل کرده بودند در شکل گیری آن سهیم بودند. آنها فکر می کردند که هر چیزی باپول و تکنولوژی و بدون بحث جدی و مشارکت هرچه کمتر آنهایی که مشمول هر کدام از این طرحها می شدند، قابل انجام است.

با نگاهی به عناصر منحصر به فرد در میان عواملی که در حدوث انقلاب اسلامی مؤثر بودند و تا اینجا مورد بررسی واقع شد شاید بتوان گفت که اولا ایران در مقایسه با دیگر کشورهای پرجمعیت خاورمیانه رژیمی داشت که از استقلال اقتصادی بیشتری برخوردار بود و بیشتر از آن کشورها تحت تاثیر درآمدهای نفتی قرار داشت; چنین خصلتی توزیع درآمد، دیکتاتوری و برنامه ریزی را در ایران متاثر می ساخت. ثانیا، در کنار طبقات علما، بازار و کارگران، گروههای مخالف مهمی شامل دانشجویان ایرانی داخل و خارج از کشور و همین طور چریکهای شهری وجود داشتند که بیش از حد معمول دارای اهمیت بودند. ثالثا، اینکه شکاف ناظر بر دوگانگی فرهنگی در ایران، بسیار عمیق تر و وسیع تر از هر کشور مسلمان دیگری بود.

به این ترتیب، علاوه بر شاخصه های فرهنگی که در آغاز این گفتار مورد تاکید قرار گرفت، اقتصاد و سیاست ایران نیز متضمن شاخصه های منحصر به فردی بود که برای توضیح و تبیین تاریخ انقلابی ایران مفید به نظر می رسند.

یادداشتها:

× این مقاله ترجمه ای است از: Nikki. R. Keddie, "Why Has Iran Been Revolutionary?", Iran andThe Muslim World Resistance and Revoluti on, London:MacMillan press Ltd,   1995, 60-72

.Dیغp؟یخDئ وDث،غCk jëoDN éOzo kDOvC **

.ی×شvC EشأغC ق (u)ییطh ضD×C وlا،çقtJ ,EشأغC یvDzé·×DV وقpت یطدµ MDیç ک©µ **

1 N. R. Keddie, "Iranian and Revolution in Comarative persdective",  
June 1983:579-98.)

2 N. R. Keddi, Roots of Revolution:An Interretive History of Modern  
Haven,Conn:yale University press, 1981.)

,ؤ Dغ Dطç *.1983,ضDیJ :عCpèN ,یvDیv ذیدeN :êso é×DغqDیO×C pF yoکz ,Pی×kA عقlëp¾ *:é@F l@ی@@ئ é@·@VCp@× ( 3  
EشأغC ok Dçéآp¾ جV] .ؤ Dغ Dطç *.57-41 ¦¤ ,1982 ,2 وoDطz ,DG؟@خC ,[عD@ëش@× ی@vD@ی@v ق êoCl@O@آC qD@؛Ap@v] 
W. M. loor, "The Revolutionary character of .30-52 ¦¤ ,1982 ,3وoDطz ,DG؟خC ,[عCpëC Pی قp،@× 
the Ulema":Wishful thinking or ;Reality in N. R. Keddi (ed.) Religion an olitics in  
S. Arjoman, the Ulema؛s .*Iran, New aven, Conn:yale Univ  
Middle Eastern Studies, 17(2) *traitional oosition to ar  
4) See Keddie, "Iranian Revolution in Comarpative *Apri  
perspective".

5 See H. Munson, Islam and Revolution in the Middle East, New haven, Conn:  
YaleUniversity press, 1988.)

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان