ایران، 17/1/81
چکیده: فوکویاما در این گفت وگو از کتاب جدید خود بحث می کند که در آن، تا حدودی، از نظریه قبلی خود درباره «پایان تاریخ » عدول کرده است . اگر دانش ژنتیک کنترل نشود، بشریت در شکل کنونی خود به پایان خواهد رسید و با ظهور انسان نو معلوم نیست که آینده تاریخ چه سرنوشتی خواهد داشت .
فرانسیس فوکویاما، نظریه پرداز سرشناس آمریکایی که در سال 1992 با انتشار کتاب پایان تاریخ و آخرین انسان (1) به شهرت جهانی رسید و گفتمان تازه ای را به علوم سیاسی غرب وارد کرد، اخیرا در کتاب جدید خود به نام فروپاشی بزرگ، (2) بخشی از نظریه گذشته خود را نقد و اصلاح کرده است . او در کتاب نخست خود، این نظریه را مطرح کرد که با شکست کمونیسم، تاریخ جهان به هدف خود رسیده است و دموکراسی لیبرال به عنوان تنها سیستم سیاسی، سرنوشت و سعادت انسان را رقم خواهد زد . اما وی در کتاب اخیر خود، با اشاره به پیشرفت دانش ژنتیک و تاثیرات آن بر حیات انسان، این نظریه تازه را مطرح می سازد که در صورت عدم کنترل این دانش، بشریت در شکل کنونی خود به پایان خواهد رسید و علوم طبیعی، تا چند نسل دیگر، انسانی نو خواهد آفرید که هیچ شباهتی به انسان طبیعی نخواهد داشت .
فوکویاما در این گفت وگو از میان نقدهایی که متوجه نظریه پایان تاریخ وی بوده، تنها نقد قابل پذیرش را این واقعیت می داند که تاریخ طبیعتا از طریق علوم طبیعی و فناوری مدرن به پیش خواهد رفت . تاریخ تنها در صورتی می تواند به پایان برسد که این نیروهای محرکه نیز متوقف شوند . قرن بیست و یکم قرن بیولوژی خواهد بود . به همین دلیل است که ما ناگزیریم به تاثیر بیوتکنولوژی مدرن بر سیاست و دوام بشریت بیندیشیم . اندیشه خلق «انسان نو» به دوران انقلاب فرانسه باز می گردد; اما در آن زمان، فناوری لازم وجود نداشت . اتوپیست ها برای «مهندسی اجتماعی » تلاش می کردند; اما همه این تلاش ها بی ثمر ماند; زیرا بشر نتوانست رفتار انسانی را تحت کنترل بگیرد . شاید امروز از طریق درک آنچه در مغز می گذرد و امکان دست یازیدن به داروها و دانش ژنتیک، طراحی انسان نو امکان پذیر باشد .
فوکویاما معتقد است تمام کسانی که می گویند باید از این فناوری (طراحی انسان نو) استفاده کنیم، نمی فهمند این کار چه دشواری های اخلاقی در پی خواهد داشت . نیچه را یک بار دیگر باید خواند . اندیشه برابری تمام انسان ها که سیستم لیبرال ما بر آن متکی است، کهنه شده است . جلوگیری از این روند، به صورت تئوریک، نسبتا ساده است: تکنولوژی را باید تنظیم و کنترل کرد . بعضی ها قائلند که این کار ناممکن است . اما من معتقدم که این نظر درست نیست . بخش بزرگی از کتاب من، به برنامه های مشخصی می پردازد که به وسیله آنها می توان یک سیستم تنظیم کننده برای کنترل این فناوری ایجاد کرد .
انرژی هسته ای و بمب اتمی مثال خوبی برای این فناوری است . انسان از همان آغاز می دانست که فناوری هسته ای باید به شدت کنترل شود . این امر بسیار بهتر از آنچه در پایان دهه چهل انتظار می رفت، تحقق یافت . در مورد بیوتکنولوژی، امیدهای کاملا مشخص فردی برای سلامتی، با خطراتی برخورد می کند که هنوز بیشتر در تاریکی قرار دارند . با این همه، می توان آن را کنترل کرد . تصمیم بوش در مورد ممنوعیت پژوهش روی سلول های وراثتی قدم درستی در این مسیر بود . من برنامه ای با محدودیت های کمتر را امید داشتم . این تنها یکی از تصمیمات بسیاری است که حکومت ها و نهادهای گوناگون باید در سال های آینده اتخاذ کنند تا استفاده از تکنولوژی بیولوژیکی تحت کنترل قرار گیرد .
من نمی دانم که ما در این باره به اخلاق تازه ای نیاز داریم یا نه . یکی از هدف های من، آن است که نشان دهم چرا حتی بدون مذهب، دلایل متعددی وجود دارد که باید نگران امکانات بیوتکنولوژیکی باشیم . به نظر من، حقوق بشر از طبیعت بشر منشا می گیرد و به این جهت، اگر دانش ژنتیک در طبیعت بشر دخالت کند، تغییر جهتی اساسی ایجاد خواهد کرد: پایانی برای بشر .
اشاره
فرانسیس فوکویاما پس از اظهارات اولیه خود، که به قول نظریه پردازانی چون هانتینگتون، با مایه ای از خامی و خوش خیالی همراه بود، آهسته آهسته به سرنخ هایی از واقعیت دست می یابد و با پی گیری این سررشته، احتمالا نظریه «پایان تاریخ » او با چالش هایی عمیق تر و اساسی تر از آنچه در این گفت وگو عنوان شده است، مواجه خواهد شد . او پیش تر در نظریه خود چنین اظهار می نمود که انسان طبیعی و ایده آل، همان انسان فردگرا و سودگرای لیبرال است و بشر با پشت سر گذاشتن سیستم های گوناگون سیاسی و اجتماعی، اینک آرمان و الگوی خویش را در نظام لیبرال - دموکراسی یافته است و زود است که جهان به صورت یک پارچه - در ابعاد سیاسی، اقتصادی و فرهنگی - تحقق چنین جامعه ای را شاهد باشد . فوکویاما اکنون به این نکته تفطن یافته است که تحقق آرمان او به بقای ابعاد بیولوژیک آدمی بسته است و با تغییرات ژنتیکی می توان انسانی دیگر پدید آورد که خواسته ها و اندیشه های دیگری دارد و سیستم های اجتماعی و سیاسی متفاوتی را برمی گزیند و شکل می دهد . چنان که از آثار قبلی و گفته های جدید فوکویاما برمی آید، انسان شناسی او، بیش از اندازه، تک بعدی، طبیعت گرایانه و فیزیکالیستی است و لایه های تودرتوی حیات آدمی و پویایی روحی، روانی و ارادی بشر را نادیده می گیرد . گویا او انسان را چیزی جز یک حیوان پیچیده که همه اندیشه ها و انگیزه های او از عوامل زیستی و زیست محیطی تاثیر می پذیرد، نمی داند .
بنابراین، با نقد این نگرش و توجه به سایر حوزه های حیات انسانی، کاستی و ناتوانی نظریه فوکویاما در تفسیر پدیدارهای دیگرگونی که در جهان سیاست و فرهنگ رخ نموده و در حال گسترش است و تفکر لیبرال - دموکراسی در توضیح و تبیین آن درمانده است، پدیدار می شود . البته برای بررسی و تحلیل نظریه جدید او باید تا انتشار کامل کتابش انتظار کشید .
پی نوشت:
1. The End of History and thelastman.
2. The Great Disruption.