تفکر عبارت است از به کارگیری نیروی عقل برای یافتن حقایق . از این رو، باید فکر، کاملا آزاد باشد تا بتواند به حقیقت دست پیدا کند و این همان چیزی است که اسلام با خطابهایی چون «افلا تتفکرون » بر آن تاکید و اصرار فراوانی دارد . به علاوه، اسلام با هر چیزی که فکر انسان را در بند می کشد و از حرکت آزادانه آن جلوگیری می کند، مانند تقلید کورکورانه، جهالت، پیروی از هوا و هوس و افرادی که افکار را منحرف می کند، بشدت مبارزه می کند .
اما عقیده عبارت است از باور انسان نسبت به یک حقیقت . از آنجاکه در هر زمینه ای، حقیقت نمی تواند بیش از یک چیز باشد، فقط یک باور می تواند صحیح باشد . بنابراین، تایید و آزادی همه باورها، با هیچ حقیقتی سازگاری ندارد . باور و عقیده صحیح در زمینه حقایق اصلی هستی از سوی پروردگار متعال برای بشر بیان شده است تا او راه صحیح زندگی را پیدا کند و از حیرت و سرگردانی نجات یابد . بنابراین، تمام تلاش اسلام آن است که صحت عقیده خاصی; یعنی همان عقیده الهی و توحیدی را ثابت کند; زحمات گوناگون انبیا نیز در همین جهت، صورت گرفته است . اگر اسلام بگوید انسانها در پذیرش هر عقیده ای آزاد و مجازند، معنایش این است که اسلام همه عقاید - حتی عقاید مخالف با توحید - را صحیح می داند و این، تناقضی آشکار است; درست مانند آن که یک استاد ریاضی با تلاش فراوان ثابت کند که جواب صحیح فلان مساله فقط جواب «الف » است و آنگاه بگوید: شما آزاد هستید هر جواب دیگری را هم به عنوان جواب صحیح انتخاب کنید . تناقض در این دو گفتار کاملا روشن است . بنابراین، اگر کسی هر جواب دیگری غیر از «الف » را انتخاب کند، هیچ گاه مورد قبول و پذیرش قرار نخواهد گرفت .
بر همین اساس است که قرآن می فرماید:
«ان الدین عند الله الاسلام » (5) یعنی: همانا دین در نزد خداوند، اسلام است .
و می فرماید:
«و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فی الآخرة من الخاسرین » (6)
یعنی: هر کس غیر از اسلام دینی را برگزیند، هرگز از او پذیرفته نخواهد شد و او در آخرت از زیانکاران خواهد بود .
و آیات فراون دیگری که مؤید این مطلب است .
باور انسان، عملی اختیاری برای انسان نیست تا منع و تجویز یا آزادی و عدم آزادی به خود آن تعلق بگیرد; مثلا نمی توان گفت: «فهم فلان مطلب ممنوع است و هیچ کس حق ندارد آن را بفهمد و باور کند» ; اما اگر آن مطلب واقعا اشتباه است، می توان اشتباه بودن آن را با مقدمات علمی و منطقی ثابت کرد تا افراد، خود به بطلانش پی ببرند و از پذیرش آن دست بردارند .
«آنچه مورد منع یا جواز قرار می گیرد، اعمالی است که عقیده، انسان را ملزم می کند به آنها پایبند باشد; مانند دعوت دیگران به آن عقیده و قانع کردن مردم برای پذیرش آن و یا نوشتن و منتشر کردن آن عقیده و یا تلاش برای از بین بردن عقاید و اعمالی که مخالف با آن عقیده است . اینگونه امور است که قابلیت منع یا جواز را دارد .» (7)
با توجه به تفاوت تفکر و عقیده، می توان به تفاوت آزادی در این دو مورد پی برد . مرحوم شهید مطهری در این باره چنین نوشته است:
«فرق است میان آزادی تفکر و آزادی عقیده . آزادی تفکر ناشی از همان استعداد انسانی بشر است که می تواند در مسائل بیندیشد . این استعداد بشری حتما باید آزاد باشد . پیشرفت و تکامل بشر در گروی آزادی است; اما آزادی عقیده خصوصیت دیگری دارد و می دانید که هر عقیده ای ناشی از تفکر صحیح و درست نیست . منشا بسیاری از عقاید یک سلسله عادتها و تقلیدها و تعصبهاست . عقیده به این معنا نه تنها راه گشا نیست که به عکس، نوعی انعقاد اندیشه به حساب می آید; یعنی فکر انسان در چنین حالتی به عوض این که باز و فعال باشد، بسته و منعقد شده است و در اینجاست که آن قوه مقدس تفکر به دلیل این انعقاد و وابستگی در درون انسان، اسیر و زندانی می شود . آزادی عقیده در معنای اخیر، نه تنها مفید نیست; بلکه زیانبارترین اثرات را برای فرد و جامعه به دنبال دارد . آیا در مورد انسان که یک سنگ را می پرستد، باید بگوییم چون فکر کرده و به طور منطقی به اینجا رسیده و نیز به دلیل این که عقیده محترم است، پس باید به عقیده او احترام بگذاریم و ممانعتی برای او در پرستش بت ایجاد نکنیم، یا باید کاری کنیم که عقل و فکر او را از اسارت این عقیده آزاد کنیم; یعنی همان کاری را بکنیم که ابراهیم خلیل ا ... کرد ... در اینجا قرآن اصطلاح بسیار زیبایی به کار می برد و می گوید: «فرجعوا الی انفسهم » (8) این مناظره سبب شد که بت پرستان به خود بازگردند . حالا کار حضرت ابراهیم را چگونه تفسیر کنیم، آیا کاری که ابراهیم علیه السلام کرد بر خلاف آزادی عقیده به معنای رایج آن بود که می گوید: عقیده هر کس باید آزاد باشد یا آن که در خدمت آزادی عقیده به معنای واقعی آن بود . اگر حضرت ابراهیم می گفت چون این بتها مورد احترام میلیونها انسان هستند، پس من هم به آنها احترام می گذارم; یعنی درست همان چیزی را ابراز می کرد که اکنون عقیده ای بسیار رایج است، آیا کار درست و صحیحی انجام داده بود؟ از نظر اسلام این اغرای به جهل است; نه خدمت به آزادی .» (9)
بنابراین اگر مقصود از آزادی عقیده این است که افراد در معارف اصلی و اساسی دینی آزاد باشند و خود را ملزم به عقیده و آرمانی نکنند و اهل دیانت در قبال انحراف بی تفاوت باشند، در نادرستی آن تردیدی نیست; زیرا اسلام دعوت به توحید می کند و شرک و بت پرستی با توحید ناسازگار است . این نوع آزادی با توحید که اساس همه ادیان الهی است در تضاد و تعارض می باشد . اگر مقصود این است که چون عقیده پدید آمده یک ادراک تصدیقی در ذهن انسان است و یک عمل اختیاری نیست که منع آن ممکن باشد، یا کسی را برای پذیرفتن آن اجبار کرد، سخن درستی است . از این رو، اسلام در عین حال که برای ایمان آوردن انسانها اهمیت قائل است، برای پذیرفتن آن، کسی را الزام و اجبار نمی کند و اجبار را مفید فایده نمی داند و اگر کسی عقیده ای را پذیرفت، او را مجبور نمی کند تا از عقیده خود دست بردارد . دین مبین اسلام کسی را به خاطر عقیده اش مورد تعقیب و آزار قرار نمی دهد .
از سوی دیگر، آزادی عقیده طبق این تفسیر به این معنا نیست که اسلام نسبت به هر عقیده ای بی تفاوت باشد . آنچه در اسلام مطرح است مجبور نکردن و در نهایت فراهم کردن فرصت و برقراری امنیت برای ابراز عقاید مخالف و موافق است و این غیر از تایید کردن و بی تفاوت بودن است . ممکن است هم آزادی ابراز عقیده وجود داشته باشد، هم بتوان برای آگاهی و ارشاد مردم از تمام روشهای تبلیغی استفاده کرد .