ماهان شبکه ایرانیان

مبانی فلسفی آیین بود

گرچه بودا خود یک سیستم سامان مند و سازمان یافته از اندیشه هایش به یادگار نگذاشته است, اما در آموزه های وی با توجه به این که گرایش ضد برهمنی موج می زند و در اساس با آموزه های برهمنان به ناسازگاری و رویارویی برمی خیزد, می توان اصول فلسفه اش را پیدا کرد; همانند آموزه تناسخ, سَمساره, دارما, کارما و….
تفسیر همین اصول در آموزه های وی, رهروان او را بر آن داشت تا به دستگاههای فکری جدا از یکدیگر رو آورند.
اصول فلسفه بودایی را می توان این گونه برشمرد:
1. رد شیوه شناخت و علم, برخلاف برهمنان که یکی از راه های نجات و رهایی را شیوه بحث علمی, (جنیانه مارگا) می دانند. از این روی, در بودیسم به بحثهای فلسفه اولی پرداخته نشده است.
2. رد مناسک و آداب و عبادات وِدایی و شیوه عملی که برهمنان آن را نیز یکی دیگر از راه های نجات می دانند, (کارما مارگا) یا راه عمل به قوانین مانو.*
3. رد شیوه خلوص, عشق, احساس و مهرورزی که نزد برهمنان بالاترین راه رهایی است یا (بهاکتی مارگا)
4. نپذیرفتن جوهر ثابت و یگانه (برهمن).
5. انکار (خود) جوهر واحد وجود, (آتمن).
6. اعتقاد به ناپایداری اشیاء.
7. پذیرش کارما, تناسخ و سَمساره.
8. پذیرش زنجیره علّی معلولی.
9. پذیرش چهار حقیقت عالی.
10. راه نجات. راه عملی ویژه ای که بودا پیشنهاد می کند, راه هشت گانه نجات.
آن چنان که گفته آمد, بودا خود آموزه هایش را مدون نساخت, بلکه چون به (نیروانا) پیوست, پیروان وی انجمنی کردند و آداب و آیینهایی برای خود به عنوان رهرو راه بودا سامان دادند, که نگهداشت آنها را بر خود لازم می دانستند.
در نخستین شورا قانونهای اخلاقی ده گانه را بازشناسی کردند, گرچه در شورای دوم آنها را مردود شناختند. چهار شورای بزرگ در زمانهای گوناگون برپا شد که در هر یک برنامه و روشهای ویژه ای پیش گرفته شد و گروه های اصلی بودایی آشکار شدند.
تاریخ دگرگونی و گسترش آیین بودا در جهان
پس از مرگ بودا و نیل او به نیروانا و تشکیل شوراها در دوره های گوناگون, بوداییان گروه گروه شدند. در آغاز, مذهب بودایی در هند رونق و رواج یافت تا آن گاه که امپراتور بزرگ (آشوکا) به آن گروید. آشوکا را می توان دومین بنیان گذار (بودایی) دانست. وی به آیین بودایی جنبه دنیوی و مثبت بخشید, و آن را دینی کاربردی ساخت. شورای سوم بوداییان را تشکیل داد و گروه های تبلیغی و تبشیری به گوشه و کنار هند و دیگر قاره های جهان فرستاد (قاره آسیا, قاره آفریقا و…) در دوره پادشاهی کانیشکا شورای چهارم بوداییان تشکیل شد و دو گروه (هینه یانا و مهایانا) به گونه رسمی از یکدیگر جدا شدند. این زمان, همزمان است با ظهور مسیحیت در غرب.
آن چه امروزه به نام آیین بودایی در دسترس ما قرار دارد مربوط به فرقه مهایاناست, چرا که باورمندان به مذهب بودایی که به چین ره سپردند, در سده نخست مسیحیت, از گروه مهایانا بودند. تعالیم مهایانا چون به چین رسید با جان آگاه چینی به تعالیم و آیین (دائو) در آمیخت و در سده ششم میلادی, به ژاپن وارد شد و به (چان) یا (ذن) نامبردار شد و آیین رسمی آن جا گشت.
ما در این گزارش کوتاه در پی جست وجوی ریشه های تاریخی و چگونگی دگرگونیهای این آیین در گردونه گردان تاریخ نیستیم که تاریخ دگردیسی یک اندیشه, بحثی است بسیار دلکش و ظریف. اگر انسان بتواند منحنی این دگردیسی شگرف اندیشه ها را رسم کند به نکته های بسیار زیبا و جالبی برخواهد خورد.
پیدایش فرقه مهایانا و گسترش آن در چین و آن گاه ژاپن, تا اندازه بسیاری به تفکر چینی, دائوئی وامدار است, چرا که آیین دائو که مرهون تلاشهای جوانگ زه است, و در چین رشد کرده بود, جانمایه ای بوده برای دگرگونی ژرف آیین بودا.
فرقها و ناسانیهای هینه یانا و مهایان
آن گاه که بودا زیر (درخت روشنایی) به روشنی رسید دو راه پیش رو داشت:
الف. فرزانگی اش را نزد خود نگاه دارد و به خوش دلی نیروانا پا بگذارد و گلیم خود از آب به در برد.
ب. یا به خاطر مهر و همدردی به دیگر آفریده و پدیده ها, به اختیار خود در جهان بماند, تا ثمرها و نیک فرزانگی اش را به همه برساند.
این دو راه, که در برابر بودا قرار داشت, منشأ پیدایش دو گروه (هینایانا) و (مهایانا) شده است. گروه هینایانا زندگی رهروی را از همه بالاتر می دانستند. هدف, همانا شاگرد و شنونده خوب شدن, خود به رهایی (نیروانا) رسیدن, انسان کامل بودایی شدن, یعنی به مقام (ارهات) رسیدن است. هدف گروه مهایانا (بودا) شدن و به روشنایی رسیدن, و (بودی ستوه) شدن است و برای رهایی دیگران و نجات آنان به اختیار از نیل به (نیروانا) سر باز زدن و به دستگیری دیگران پرداختن.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان