من، آن گونه که هستم

آیا شما خودتان را به خوبی می شناسید؟ ممکن است جواب شما به این سؤال، مثبت باشد؛ اما بهتر است لحظه ای تأمل کنید

(نه خودبزرگ بینی و نه خودکم بینی)

ضرورت بحث

 

آیا شما خودتان را به خوبی می شناسید؟ ممکن است جواب شما به این سؤال، مثبت باشد؛ اما بهتر است لحظه ای تأمل کنید. آیا شما واقعا همه چیز را درباره خود می دانید و هیچ گوشه ای از زوایای وجودتان بر شما پنهان نیست؟ برای مثال، آیا پیش نیامده است که بخواهید درباره مسئله ای با دوستی صحبت کنید و تمام روز هم این تمایل را داشته اید، اما عملاً از آن پرهیز کرده باشید؟ ممکن است برای شما هم پیش آمده باشد که کاری را انجام دهید که یقینا می دانستید که نباید انجام دهید، یعنی عقلتان حکم می کرده است که نباید این کار را بکنید و عاقلانه نیست؛ اما به هر حال، اقدام کرده و انجام داده اید.

حتما می دانید که عقاید و رفتار انسان هرگز اتفاقی نیست. بنابراین هرچه بیشتر راجع به آنچه واقعا هستیم بدانیم، رفتار و زندگی خود را بهتر تنظیم خواهیم کرد.(1) به طور کلّی برای انسان (موجودی که فطرتا دارای حبّ ذات است)، کاملاً طبیعی است که به خود بپردازد و در صدد شناخت کمالات خویش و راه رسیدن به آنها برآید. پس درک ضرورت خودشناسی، نیازی به دلیل های پیچیده ندارد.(2) اما می توان اشاره کرد که برای اهمّیت خودشناسی، تعبیرات جالب و تکان دهنده ای از ائمه معصومان(ع) رسیده است که به یکی از آنها اشاره می کنیم. حضرت علی(ع) فرمود: «برترین معرفت آن است که انسان، نفْس خود را بشناسد».(3) در یک جمله می توان گفت: به میزانی که شناختْ بهتر شود قدرت نیز بیشتر می شود.

اقتضای جان، چو ای دل، آگهی است

هر که آگه تر بود، جانش قوی است

البته اهداف خودشناسی در دین و روان شناسی می تواند متفاوت باشد و ما بیشتر به بُعد روان شناسی آن خواهیم پرداخت.

خودشناسی

خودشناسی، دست یافتن به خودپنداره است. «خودپنداره، دید جامع فرد است درباره خودش که ثابت و تغییرناپذیر نیست، بلکه با تجربه افراد و تفسیر دیگران از آن تجربه شکل می گیرد».(4)

به هر حال هر کس در نتیجه شناخت خود به یکی از این سه حالت می رسد: افراط، تفریط و واقع نگری. آنهایی که در مورد خود و توانایی هایشان و استعدادهایی که دارند افراط می کنند در دام غرور و خودبزرگ بینی گرفتار شده اند و در مقابل، آنهایی که در مورد خود و توانمندی های ظاهری و باطنی ای که دارند تفریط می کنند، در چاه احساس حقارت و خودکوچک بینی سقوط کرده اند و در این میان، کسانی به خوشبختی دست می یابند که با واقع نگری، خودشان را با تمام ضعف ها و قوّت ها پذیرفته اند و انتظاری صحیح و منطقی از خود دارند.

احساس حقارت یا خودکوچک بینی

احساس حقارت و خودکم بینی که برخی «احساسِ کِهتری» را واژه ای دقیق تر برای آن می دانند،(5) وقتی در ما به وجود می آید که احساس ضعف و ناکامی کنیم و از نتایج کارهای خود و اتفاقات پیرامون خود ناراضی باشیم. در این جاست که احساس پایین تر و پست تر بودن از دیگران و عدم توانایی در محقّق کردن خواسته ها بر انسان غالب می شود. امّا «علل این احساس را می توان اجمالاً به سه دسته تقسیم کرد: 1 . تأثیر محیط 2 . (حقارت و) کهتری واقعی 3 . صفات یا خصوصیات غیر عادی و عجیب»(6) که مختصرا در مورد هر یک توضیحی می دهیم.

1 . تأثیر محیط: پدر و مادر، خواهران و برادران، معلمان و مربیان و سرانجام، جامعه می توانند با برخوردهای غلط و انتظارات نابه جا چنین حسی را در انسان ایجاد کنند. «مثلاً اکثر پدران و مادرانِ خودخواه و مغرور که می خواهند فرزند آنان در شمار نوابغ باشد مرتبا او را با سایر افراد خانواده و یا فرزندان همسایه و یا دوستان درخشان تر او مقایسه می کنند و او را در عذاب سرزنشی می گذارند که چرا همسان و هم تراز آنان نیست».(7) «به طور کلی نباید از انسان بیش از آنچه در توانایی اوست انتظار داشت. چنین توقّعی زمینه احساس (حقارت و) کهتری را در وی هموار می سازد».(8)

2 . حقارت و کهتری واقعی: «احساس حقارت ممکن است از یک حقارت واقعی بدنی یا روانی سرچشمه بگیرد. هر کودک یا نوجوان عاجز و یا ناقص، کوژپشت یا لنگ، عقب مانده یا کندذهن، در برابر نارسایی خود در واقع، دو بار رنج می برد؛ یک بار به این علت که در محیط خود واقعا در موقعیت کهتری است و بار دیگر به این علت که مورد تمسخر و استهزای دیگران است.(9)

3 . صفات غیرعادی و عجیب: پاره ای از صفات یا نشانه ها و یا خصوصیات غیرعادی و عجیب و غریب در پاره ای از افراد بدون آن که جنبه یک حقارت واقعی داشته باشد آنان را در معرض تمسخر و ریشخند قرار می دهد. مثل کوتاهی قد، وجود خال یا سفیدی روی صورت و مثال هایی از این قبیل.

عواقب و نتایج احساس کهتری

«احساس حقارت در وجود کسی که به آن دچار شده است اندوهی جانکاه به وجود می آورد که به نظر آلفرد آدلر، دانشمند روان شناس، چنین عقده و گرهی بر حسب موارد گوناگون، سرچشمه رفتارها و کردارهای متعدد و متنوعی است. این رفتارها را می توان از تسلیم تا سرکشی، از کمرویی و پس رفتن تا استبداد و استیلا، از شرارت تا اطاعت و بندگی بی حد و حصر، از رخوت و عدم اراده تا اراده آهنین و خلل ناپذیر و کلیه درجات بین این قطب ها طبقه بندی کرد».(10)

به عبارتی دیگر، ممکن است به وجود آمدن حس حقارت، موتور به حرکت درآورنده انسان شده، باعث پیشرفت شود، که البته گاهی این پیشرفت و علاقه به پیشرفتِ ناشی از حس حقارت،از مسیر تعادل خارج می شود (مثلاً به شرارت، استبداد و شورش منتهی می شود) و گاهی هم زمینه عقب ماندن و درجا زدن و زمین گیر شدن را فراهم می آورد.

آیا تواضع، همان احساس حقارت است؟

یکی از صفاتی که در منابع اسلامی و کتب اخلاقی، روی آن تکیه شده «تواضع» است. به عنوان نمونه، پیامبر گرامی اسلام(ص) می فرمایند: «کسی که به خاطر خدا تواضع کند خداوند مقام او را بالا می برد. شخصِ متواضع گرچه پیش خود، ضعیف و حقیر است ولی در نظر مردمْ بزرگ است».(11)

حال، سؤال این است که آیا این تواضع همان احساس حقارت نیست؟ از بررسی مطالبی که درباره تواضع از معصومان(ع) رسیده، چنین برداشت می شود که تواضع عبارت است از این که چون من هرچه دارم نعمتی است از جانب خداوند که هرگاه اراده کند آنها را از من پس خواهد گرفت. بنابراین من اجازه ندارم که به خاطر آنچه از من نیست و روزی از من جدا می شود، خودم را بالاتر از دیگران بدانم. این تفکر، نه تنها احساس حقارت نیست بلکه کمال عقل است، همان گونه که امیرالمؤمنین(ع) می فرماید: «کمال عقل در سه چیز است و یکی از آنها تواضع برای رضای خداست...».(12) در جای دیگر نیز می فرماید: «... تواضع را شیوه خود قرار ده ؛ چرا که از برترین عبادات است».(13)

خلاصه این که تواضع هنگامی ستوده است که برای خدا و در راه خدا باشد و از انگیزه های عالی و اهداف بلند آسمانی نشئت بگیرد؛ ولی اگر هدف از تواضع، خدا نباشد و برای خدا فروتنی نکند، این ذلّت و خواری است و انسان مؤمن و متخلّق به اخلاق حسنه، زیر بار ذلّت و خواری نمی رود.(14)

 

احساس تکبّر و خودبزرگ بینی

گاهی انسان خود را بالاتر از آنچه واقعا هست می پندارد. در نتیجه، هدف قدرت طلبی و برتری یافتن بر دیگران در او بیشتر می شود و با خشونت و فشار بیشتر به دنبال اهداف خود می رود و زندگی او تبدیل به انتظار برای یک پیروزی بزرگ می شود. چنین فردی نمی تواند واقعیت را درک کند ؛ چرا که ارتباط او با زندگی قطع می شود و دغدغه خاطر دائمی او این است که دیگران در مورد او چه فکر می کنند و بیشتر، نگران تأثیری است که می گذارد. با این سبک زندگی، آزادی عمل او تا اندازه زیادی محدود می شود و تکبر، بارزترین صفت منش او می گردد.

این احتمال وجود دارد که تمام انسان ها تا حدودی مغرور باشند ؛ با وجود این، نشان دادن تکبر، صورت خوبی ندارد. بنابراین، تکبر، آن چنان پنهان و در لفافه است که با اَشکال بسیار متفاوت ظاهر می شود. مثلاً، نوعی تواضع وجود دارد که ذاتا تکبّر است. اگر تکبر از یک سطح خاصی فراتر رود، فوق العاده خطرناک می شود. بزرگ ترین خطر تکبر این است که فرد را وادار می کند دیر یا زود، رابطه خود را با واقعیت از دست بدهد که نتیجه آن، عدم درک روابط انسان ها با یکدیگر و ناتوانی در ایجاد ارتباط مناسب با زندگی است؛ تمام تعهدات زندگی را از یاد می برد و بویژه کمک هایی را که طبیعت هر فردی نیازمند آن است، تشخیص نمی دهد.(15) حتّی تکبّر می تواند انسان را به کفر بکشاند همان گونه که امام صادق(ع) فرمودند: ریشه های کفر، سه چیز است: حرص، تکبّر و حسد.(16)

 

فرق عزّت نفس و تکبّر

در آموزه های دینی و مشی بزرگان، حالتی دیده می شود که مانع از آن می گردد که انسان، خود را در مقابل انسان هایی که همچون او مخلوقاتی ضعیف هستند خوار و پست و زبون کند. در بسیاری از تعبیرات اسلامی این حالت غرور یا مناعت و احساس شرافت، تحت عنوان «عزت نفس» بیان شده است. در رأس اینها تعبیر خود قرآن کریم است که: «عزّت، از آنِ خدا و پیامبرش و مؤمنان است»(17).(18)

برای تشخیص فرق میان تکبّر و عزّت نفس، توجّه به این مطلب کافی است که آن «من» که تحت عنوان عزّت نفس، قوّت نفس، کرامت نفس، شرافت نفس، حُریّت نفس و... از آن یاد شده، همان جوهر قدسی الهی است که در هر کسی هست و لزومی ندارد که کسی آن را به کسی درس بدهد. هر کس اگر به درون خود مراجعه کند، می بیند یک سلسله صفات با او متناسب است، و یک سلسله صفات را دون شأن خود و پستی و حقارت می داند، و همان طور که اگر یک تابلوی نفیس را داخل زباله ها بیندازند، احساس می کند که جای این تابلو آن جا نیست، وقتی که خودش را آلوده می بیند، احساس می کند که این آلودگی، شایسته او نیست.(19)

تذکر این نکته هم مفید است که گاهی اصطلاح «اعتماد به نفس» هم ممکن است با «غرور» اشتباه شود. حال اگر «اعتماد به نفس» مفهومش این باشد که انسان، خود را محور دانسته، به قدرت لایزال الهی تکیه نداشته باشد، خود، «عُجْب» است و در برنامه تربیتی مکتب توحیدی اسلام، جایگاهی ندارد؛ اما اگر مقصود این باشد که انسان در برخورد با مشکلات زندگی، خود را نبازد، روی استعدادهای خدادادی اش تکیه کند و با توکل به خداوند متعال، آنها را در مجرای درستش به کارگیرد، البته درست است.(20)

 

نکته آخر

در میان افراط و گرفتاری در عجب و تفریط و دچار حقارت شدن، راه درست کدام است؟

آیات متعددی در قرآن کریم راجع به سلوک و رفتار سالم به چشم می خورد که زمینه پیدایی چنین رفتاری عبارت است از اعتدال و اعتدال نیز همان راه راست و عاری از انحراف است که انسانی از رهگذر آن به بهداشت و سلامت روانی رهنمون می شود. «در راه رفتن خود، میانه رو باش»؛(21) یعنی در راه رفتن و حرکات و جنبش های خویش معتدل باش.(22)

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر