ماهان شبکه ایرانیان

«داستان زنان» در ایران (۱)

بلقیس سلیمانی متولد ۱۳۴۲ داستان نویس، منتقد ادبی و پژوهشگر ادبیات و هنر، و از نویسندگان به نام دو دهه اخیر است. وی برنده جایزه ادبی مهرگان و بهترین رمان بخش ویژه جایزه ادبی اصفهان برای رمان بازی آخر بانو شده است.

کتاب هفته خبر: از لحاظ تاریخی نمی توان آغاز داستان گویی را به مردان یا زنان نسبت داد. گرچه روحیات زنانه با داستان گویی خویشاوندی بیشتری دارد. مناسبات اجتماعی تعیین می کند که کدام گروه می توانند آثارشان را به مخاطب عرضه کنند. در این زمینه پیشاهنگی از آن مردان بوده است. پس از انقلاب مشروطه و با باز شدن فضای اجتماعی و سیاسی، شرایط برای ظهور داستان نویسی نو فراهم شد.

محمدعلی جمال زاده با مجموعه یکی بود یکی نبود آغازگر داستان نویسی نوین است. پس از حضور این مجموعه نویسندگان مرد زیادی به نوشتن داستان با معیارهای داستانی جدید پرداختند. زنان که پس از دوران مشروطه فعالیت های اجتماعی شان رشد یافته بود، عرصه داستان و رمان نویسی را عرصه ای خوب و شایسته برای بیان روحیات، جهان بینی و احساسات خویش یافتند. مجالی برای ابراز وجود، زیرا تا آن زمان با آنان به مثابه بخش فراموش شده جامعه، اندرونی و اعضایی که باید مخفی شان کرد و پنهانشان داشت برخورد شده بود و جامعه حضور آنان را این بار تاب آورد.
 
 «داستان زنان» در ایران (1)

مضامین اصلی نوشته های زنان، زنان بودند؛ دغدغه هایشان، خانواده، فرزندان، عشق، دادخواهی از مردان و دنیای مردان، بیان عواطف پنهان، ابراز مشکلات زنان، و مسائل اجتماعی و سیاسی ای که به زندگی شان گره خورده بود. بسیاری از آنان به نقد ارزش های حاکم بر جامعه شان پرداختند. ارزش هایی که قرن های متمادی به آنان ظلم کرده بود. گاهی برای این ارزش ها جایگزینی پیشنهاد می کردند و گاهی نه. بخشی از نویسندگان زن نیز به بازتولید همان ارزش های نظام مردسالار پرداختند و زنانی آفریدند که مطلوب نظام فکری آنان بود.

در دو دهه اخیر و با رشد طبقه متوسط، بر تعداد نویسندگان زن و مخاطبان زن داستان ها و رمان ها نیز افزوده شده است بخشی از آن ها نویسنده داستان ها و رمان های روشنفکرانه (به اصطلاح) هستند و بخشی نیز نویسنده رمان های عامه پسند. در هر دو گروه، باز هم مسائل زنان بوده که مطرح می شده و در اولویت بوده، در بستری متفاوت و با فرهنگ سازی های متضاد و  گاه متناقض. اما وجود هر دو گروه تاییدی بود بر انکارناپذیری حضور زنان و نوشتنشان.

از 1310 که برخی آن را سال نخستین فعالیت نویسندگان زن می دانند، سال به سال بر تعداد نویسندگان زن افزوده شده است و بر تعداد مخاطبان زن. از میان چهره های شاخص می توان به سیمین دانشور، شهرنوش پارسی پور، غزاله علیزاده، مهشید امیرشاهی، زویا پیرزاد، فریبا وفی، بلقیس سلیمانی، سپیده شاملو از گروه نخست و فهیمه رحیمی، نسرین ثامنی و فتانه حاج سید جوادی از گروه دوم نام برد. مسلما از هر دو گروه نام های بسیاری از قلم افتاده است.

بلقیس سلیمانی متولد 1342 داستان نویس، منتقد ادبی و پژوهشگر ادبیات و هنر، و از نویسندگان به نام دو دهه اخیر است. بازی آخر بانو، به هادس خوش آمدید، پسری که مرا دوست داشت، خاله بازی، روز خرگوش، شب طاهره و سگ سالی از داستان های وی، تفنگ و ترازو (درباره رمان جنگ) و همنوا با مرغ سحر (دوباره زندگی و شهر علامه دهخدا) از آثار تحقیقی وی و هنر و زیبایی از دیدگاه افلاطون و پژوهش هنری وی است. وی برنده جایزه ادبی مهرگان و بهترین رمان بخش ویژه جایزه ادبی اصفهان برای رمان بازی آخر بانو شده است.

به عنوان سوال اول مایل هستید درباره این صحبت کنید که زنان از کی شروع به نوشتن کردند و پیشروان چه کسانی بودند؟

تاریخ های مختلفی برای شروع داستان نویسی وجود دارد و بعضی ها پیش از دانشور هم اسامی نقل کرده اند، اما درباره اینکه چرا در چنین دوره تاریخی و چقدر بعد از مردها شروع کردند می توانم بگویم که موج بیداری جامعه نسوان را هم در برگرفته بود و جالب این است که اولین مدارس در دوره مشروطیت را هم زنان ایجاد کردند.
 
بنابراین موج بیداری (انقلاب مشروطه) فقط مختص مردان نبود و زن ها را هم شامل شد و زنان در همه حیطه ها خصوصا داستان نویسی و هنرهای جدید شروع به بیان خودشان کردند و بیش از هر چیزی هم متوجه این شدند که این قابلب می تواند در هویت سازی و بیان هویت شان خیل موثر باشد، به نوعی خویشاوندی با این قالب داشتند. به هر حال قصه گویی در سنت ما بین زنان و بانوان رواج داشت و آنها متوجه شدند می توانند آنچه را می خواهند از طریق این قالب به نحو احسن و کامل بیان کنند.
 
«داستان زنان» در ایران (1)

درون مایه داستان زنان چه چیزهایی هستند؟

زنان داستان نویس ما از یک نوع بیان ظلم شورع کردند. به ظلم ستیزی رسیدند و بعد به مرحله خواست برابری حقوق و در نهایت به اینکه خودشان باشند رسیدند. مثلا در دهه های هفتاد، هشتاد و نود که امروز در آنها هستیم کسی دیگر نمی خواهد مثل مردها باشد، میخ واهند خودشان باشند، اما با حقوق برابر. نوشته های اولیه زنان بیشتر بیان مظالمی است که بر آنها رفته است؛ درواقع می خواهند بگویند تحت چه فشارهایی هستند در مرحله بعد سعی می کنند از طریق داستان هایشان ظلم ستیزی کنند و مردها را مقصر جلوه بدهند.

مرحله سوم مرحله ای است که می گویند ما نمی خواهیم جا پای مردان بگذاریم، می خواهیم راه خودمان را برویم با ضعف ها و قوت های خودمان و خودمان باشیم و در این دو سه دهه اخیر زنان بعد انقلاب این کار را کردند مثل خانم پیرزاد، خانم وفی و داستان نویس های جوان ما. بخشی از زنان ما مثل خانم منیرو روانی پور، شهرنوش پارسی پور بیشتر ریشه ها را واکاوی می کنند و می خواهند بفهمند ریشه این مظالم یا این نگاه امروزی به چه چیز بر می گردد و برای همین به افسانه ها، اسطوره ها، مکتب های عرفانی و خیلی عقب تر رجوع می کنند.

شما درون مایه ها را بیشتر ظلم ستیزی می دانستید، داستان های عامه پسندی خصوصا در دهه هفتاد داریم که نویسندگان آنها عموما زنان هستند، حضور بالایی دارند ولی درون مایه آن ها بیان مظالم نیست.

این بحث دیگری است. اینکه زنان داستان نویس عامه پسند ما چطور به مسائل زنان نگاه می کنند و چه چیز در آثارشان بیان می کنند بحث دیگری است. به این بحث باید تئوریک پرداخت. در داستان های عامه پسند اصولا نگاه محافظه کارانه ای به ایدئولوژی ها و فرهنگ مسلط وجود دارد و درواقع نوع نگاه آنها نگاه کج و انقتادی به قضایا نیست اینها درواقع همان ایدئولوژی و فرهنگ مسلط را بازتولید می کنند.

درباره این جاهای دیرگ هم صحبت کرده ام، به نوعی نگاه آنها حتی تثبیت ارزش ها و نگاه های مردسالارانه است؛ زن هایشان را تا پرتگاه می برند اما همان جا نگه می دارند یا بازپس شان می آورند. مثلا زن شان خیانت می کند، اما حتما بعد به مجازات میرسد، اظهار پشیمانی می کند. به اصطلاح همان ارزش هایی را که نگاه های مردسالارانه تا به حال در حوزه ادبیات ما داشت است بازتولید می کنند.

جتی در ادبیات حرفه ای ما هم همچنان همین نگاه وجود دارد. مثلا نمونه دهه هفتاد کار خانمپیرزاد جایی که شخصیت اصلی در چراغ ها را من خاموش می کنم در یک میدان قدم میگذارد و بفوریت واپس می کشد، حتی به کلیسا و خانواده دو نهاد نثبیت شده سنتی ما رجوع می کند و به اصطلاح پیشتر نمی رود و حتی توبه می کند. یعنی این نگاه محافظه کارانه همچنان هست. این ناشی از این است که سنت ها در این سرزمین بسیار قوی هستند، یک دلیل آن این است که با ما زن ها حتی مدتی پیشتازی باشیم درونی شده اند و دلیل دیگر اینکه جرات شکستن آن ها را به دلیل اینکه هنوز کارآمد هستند نداریم.
 
«داستان زنان» در ایران (1)
سیمین دانشور

و شما صدای موثر را صدای ادبیات معترض و ظلم ستیز می دانید تا ادبیات عامه پسند؟

بله طبیعی است. این ادبیات هیچوقت ادبیات آگاهی بخش، انتقادی بخش و رهایی بخش نبوده است. این همیشه برای آرامش و سرگرمی مورد استفاده قرار می گرفته است و کارکردهای ادبیات حقیقی در این دوره ها، که در وضعیت گسست از سنت و روآوردن به مدرنیته قرار گرفتیم، اصلا کارآیی ندارند. در همه جای دنیا هم همین است و فکر نمی کنم در جاهای دیگر هم کارآیی داشته باشد.. از این زاویه می توان به آن نگاه کرد که چرا این ادبیات بعد از جنگ و در این سال ها رواج پیدا کرده است.

مردم از یک فضای بست خشونت زا یک مرتبه وارد یک فضای فانتزی خیال بافانه میش وند که رنج های زندگی روزمره یا حتی رنج های تاریخی شان را فراموش می کنند. آیا این دلیل بالارفتن تیراژهاست.

تفاوت داستان زنان با داستان زنانه چیست؟

در وهله اول به نظر می رسد نویسنده داستان زنانف حتما زن هست اما نویسنده داستان زنانه هم می تواند مرد باشد هم زن و مولفه هایی برای آن وجود دارد. اینکه داستان زنانه چیست واقعیت امر این است که خیلی مرزها و مشخصه های خاصی ندارد که بتوان داستان زنانه را از مردانه تفکیک کرد.
 
این تقسیم بندی نشان می دهد که قالب این دوگانگی بین زن و مرد، من و دیگری هست، یعنی به نظر می رسد که این تقسیم بندی هم مردسالارانه است. هیچ کس از ادبیات مردانه صحبت نمی کند ولی از ادبیات زنانه صحبت می شود برای اینکه زن می شود آن دیگری، آن اقلیت. هیچ کس از پارسی زبانان در ایران حرفی نمی زند اما از اقلیت های زبانی و اقلیت های مذهبی حرف می زنند. گویی درباره نگاه سلطه دار کسی حرف نمی زند.

اما اینکه واقعا آیا داستان زنانه وجود دارد خیلی ها مولفه هایی برشمرده اند. ملا از جهت محتوایی داستانی است که به مسائل و مشکلات زنان می پردازد، از جهت نثر ویژگی هایی دارد؛ نثری است که قاطعیت در آن وجود ندارد با تردید همراه است، حتی این هم نشانه آنست که این زن به خودباوری نرسیده است و تحت تاثیر همان نگاه مسلط است یا اینکه در حال گریز از آن نگاه مسلط است و هنوز به نثر ویژه خودش دست نیافته، البته اگر بشود همچنین چیزی را گفت خیلی ها اصلا به این معتقد نیستند.
 
 «داستان زنان» در ایران (1)
 
یا نثری پیچیده و تو در تو نیست و باز این هم نشانه این است که همچنان قائل به این هستیم که نثرهای تفکربرانگیز، تو در تو و پیچیده مختص مردهاست و نثرهای سرراست، خاطره گونه و جمله های شامل فعل، فاعل و مفعول مختص زناناست احتمالا ما زنانی که پروستی بنویسند نداریم ولی زنانی که جملات خبری و تک تک بیاورند داریم. از جهت نوع زاویه دید، نزان بیش از همه از زاویه دید تک گویی های درونی و منِ راوی استفاده می کنند، چون به نوعی نوشتن را حدیث نفس خود می دانند.
 
گفتناز خود و این باز هم به همان دیدگاه بر می گرددکه زن هنوز به آنجها نرسیده که مشکلی نداشته باشد بلکه وقتی داستان می نویسد خودبیان گری می کند؛ تریبونی برای بیان معضلات خود می بیند. یا مولفه های کاملا زنانه و مسائل و معضلات کاملا زنانه که در ایران کم تر از کشورهای دیگر به آنها می پردازند؛ معضلات ویژه زنان مثل بارداری، مسائل جنسی خاص زنان، عادات ماهانه، بیماری های خاص زنان و یا مناسبان شان با شریک های زندگی و کسانی که در اطراف آنها هستند مثل مردها که قواعد و قوانین را تعیین می کنند مثل فرزندان شان و کسانی که با آنها شبکه ارتباطی خاص دارند.

به نظرم این هم از مولفه های دیگر نوشتار زنانه است. عده ای معتقدند زن ها به جزییات بیشتر می پردازند و خیلی جزیی نگر هستند، اما من با این خیلی موافق نیستم. اصولا در ایران زن ها سنت نقالی و قصه گویی را از مادربرزگ ها به ارث برده اند و یادمان باشد که نوشتن داستان هم یعنی جزییات، نمی شود داستانی نوشت و جزییات در آن نباشد.
 
چه مرد باشد و چه زن چه مردانه بنویسی و چه زنانه، اما خیلی معتقدند که زن ها نگاه دقیق تری به جهان اطراف شان دارند و شاید همین آفت کارشان هم هست؛ چون جهان کوچک اطراف شان را می بینند. جهان بزرگ اطراف شان را نمی بینند. مثلا تاریخ و اجتماعیات در داستان زنان غایب است. به عبارتی حتی می توان گفت زنان انفسی و مردان آفاقی می نویسند. یه جور درون نگرانه می نویسند ضمن اینکه حتی از این فیلتر درون نگرانه هم به این بیرون کوچک خود نگاه می کنند.
 
 «داستان زنان» در ایران (1)

خانواده تقریبا اساس کار زن هاست و کانون طرحی است که زن ها می ریزند، در صورتی که ممکن است برای یک داستان نویس مرد، دوره های مختلف تاریخی و حوادثی که می گذرد اهمیت داشته باشند و به عبارتی زن ها خیلی نمی توانند این فرد را در دل جامعه ببینند خیلی منزوی، منفک از مناسبات و روابط اجتماعی و اقتصادی آن را می بینند و این هم یکی دیرگ ویژگی های کار زنان است.

زری در سووشون و هستی در جزیره سرگردانی که به هر حال در درون اتفاق های سیاسی و اجتماعی قرار می گیرند، اینها لحاظ کردن اتفاقات اجتماعی است، اما به نظر می رسد این هم شخصی شده است.

خانم دانشور استثناست. من در یادداشتی هماین را نوشتم، یکی دیگر از این استثناها هم خانم شهرنوش پارسی پور است. ولی مثلا از گلی ترقی تا زویا پیرزاد تا فریبا وفی اینها کسانی هستند که تقریبا تاریخ و مناسبات اقتصادی و اجتماعیات در کارهایشان غایب است. خانم دانشور درون گفتمانی در دهه چهل و پنجاه می نویسد که این گفتمان اصولا گفتمان تاریخی- اجتماعی و ادبیات آن دوران ادبیات اجتماعی است ادبیاتی نیست که به دورن خزیده باشد بیرون است و نگاه آفاقی دارد.

و حقیقتا همینطور است، در آثار غزال علیزاده و آثار شهرنوش پارسی پور به نسیت خانم دانشور کم تر است.

در کارهای خانم گلی ترقی هم نیست هر دوی اینها به کودکی، خاطرات خانوادگی و شهری اهمیت دادند که البته به دلیل پایگاه طبقاتی آنهاست؛ هر دو از خانواده های اشرافی ایران هستند و نوعی نوستالژی نسبت به مناسبات آن دوران دارند.

ادامه دارد...
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان