ساخته مستندساز ایرلندی «نیسا نی شیانین» به بررسی زندگی روزانه در یک دبیرستان منحصر بفرد و غیر معول میپردازد.
شاید اصطلاح معمول «مدرسه بهترین دوران زندگیست» در مورد همه صدق نکند اما «زندگی در مدرسه» حتی به کسانی که دوران مدرسه را بهترین دوران زندگی خود میدانند هم ثابت میکند دوران تحصیلشان میتوانسته بهتر باشد. داستان فیلم حول و حوش دبیرستان دوستداشتنی و غیرانتفاعی «هدفورت» در روستای دلفریب «دکلیس» در «ایرلند» شکل میگیرد. چشمان تیزبین و مستند ساز «نیسا نی شیانین» این بار به تحسین آموزشهای ابتدایی سازنده عصر حاضر پرداختهاند، درحالیکه نسبت به جنبههای دیرینهتر این موسسه کمی بی اعتنا بودهاند –حتی در مورد انتخاب زوج مدرس مجرب، «آماندا» و «جان لیدن» که شخصیتهای اصلی ما در میان دیوارهای سنگی «هدفورت» هستند.
اندوه قابل ملاحظهای در تضاد بین حس متقابل این زوج نامتعارف وجود دارد مبنی بر اینکه نسیم آرامشی به زندگیشان و همچنین آینده آرزوهای بزرگ و هنوز نامتقارنشان وزیدن گرفته است، اما فیلم «نی شیانین» با قدرت در برابر بزرگنمایی در مورد انواع «عشق جاودان» مقاومت میکند.
حضور در رقابت جهانی فیلم مستند در جشنواه بینالمللی «ساندنس» و تحسینهای پیاپی باید به موسسههای پخش و توزیع فیلم و رسانههای تعاملی ثابت کرده باشد که «زندگی در مدرسه» فیلمی سرگرمکننده و تاثیرگذار است. شاید شباهتی بین «زندگی در مدرسه» و فیلم دوست داشتنی «نیکولاس فیلیبرت» بنام «بودن و داشتن» محصول سال 2003 وجود داشته باشد، اما «زندگی در مدرسه» شاید فاقد آن ثبات لازم در زمینه فرم و تمرکز باشد تا به موفقیت «بودن و داشتن» دست یابد ( یک فیلم یک ساعت و چهل دقیقهای که نه تنها شما را به ستوه نمیآورد، بلکه ممکن است نظرتان را نیز جلب کند ).
هرچه این محصول ایرلندی ( با درونمایههای اسپانیولی ) از زادگاه خود دورتر میشود مخاطبان خود را بیشتر محسور میکند. عدهای از مخاطبان بومی فیلم در برابر تصویر درخشانی که فیلم از مدارس خصوصی ترقیخواه که در عین حال پایه و اساسشان آموزش اقشار ممتاز جامعهست -و در نتیجه چنانچه میبینیم باعث ظهور دانشآموزان ممتازی ازجمله «اتون» و «هارو» تحت تاثیر همین آموزشگاههای انگلیسی تراز اول میشود- جبهه گیری میکنند.
هیچگاه در فیلمی که تا این حد به نتیجهی آموزش اختصاص پیدا کرده باشد در مورد سیاستها و شرایط اینگونه مدارس بجای هزینههای هنگفت تحصیل در آنها سخن به میان نرفتهاست.
جدا از شرایط مذکور، به سختی میتوان تحت تاثیر از خودگذشتگی و علاقهای که کارمندان «هدفورت» در طول داستان که یک سال تحصیلی را روایت میکند از خود نشان میدهند قرار نگرفت. فیلم بیشتر به بررسی رفتار همین کارمندان میپردازد تا دانشآموزان. «زندگی در مدرسه» ساختاری خشن دارد که با اشک شروع میشود و به اشک ختم میشود: از نالههای دلتنگی دانشآموزان سال اولی گرفته تا جدایی دانشآموزان بزرگتر که باید راهی مدارسی متفاوت شوند و با چشمانی اشکبار با یکدیگر وداع میکنند. این برای خانواده «لیدن» که بیش از چهل سال است دراین مدرسه تدریس و زندگی کردهاند و مدیر سرحال و دوراندیش مدرسه را نیز در شمار شاگردان سابق خود میآورند چرخهای کاملا آشناست.
«آماندا» معلم انگلیسی صبور و مهربانی است که حلقه روی ابرویش نشان از سرشتی یاغی در زیر لباسی دمده و بافتنی با طرح قلب دارد و پس از یک دوره کنارهگیری از کار دوباره به تدریس روی آورده است و مشکل میتواند حس تحسین دانشآموزان تحت نظرش را کنترل کند. «جان» متخصص ژولیده زبان لاتین، با بچهها رفتاری خشن دارد و به همین خاطر مرتبا از جانب همسرش سرزنش میشود. با اینحال مراتب تعهد جانانهاش زمانی پدیدار میشوند که به تمرین گروه موسیقی مشتاق اما آوا-کر مدرسه میپردازد. گروهی که دامنه فعالیتش از اجرای آهنگ «بسوز» اثر «دالی گولدینگ» تا تمسخر سن و سال ناظرشان در یک جلسه تمرینی بسط مییابد. در کلبه بهم ریخته ولی راحت «لیدن»ها که به کارمندان مدرسه اختصاص یافته است و ماکیانش توسط دو سگ عظیمالجثه حراست میشوند ما شاهد مشکلات روزانه این زوج و نگرانیهای آنها در مورد دانشآموزان هستیم که البته این مشکلات و نگرانیها به هیچ عنوان مانع پیشرفت شغلی آنها نمیشوند.
در ادامه و به آهستگی، درست مانند قدم زدن «مریم اشتروگالا» تعدادی از دانشآموزان در پی اصلاحاتی غیر ملزوم از سایرین جدا میشوند و ما به این نکته پی میبریم که چه چیزی به معلمانشان انگیزه میدهد. پیشرفتهای جزئی که در طول سال تحصیلی بدست میآیند، از جمله از بین رفتن تدریجی رفتار سرد «الیزا»ی خجالتی و بد عنق که دانشآموزی خوش آتیهست و نیز افزایش اعتماد بنفس «تد» که پسرکی درگیر است از طریق یک تغییر کوچک در نمایشنامه مدرسه، برای «جان» و «آماندا» پیروزیهای بزرگی محسوب میشوند. تا به اینجا میبینیم که در غیبت والدین بچهها، معلمان بیشتر نقش یک حامی و محافظ به خود میگیرند.
اگرچه «نی شیانین» کارگردان فیلم نگاهی حساس دارد، اما دوربین فیلمبرداری لنز نرم او بنظر میرسد که با گنجایش بالای خود به او اجازه دسترسی کامل به کلاسهای درس، جلسات کارمندان و حتی خوابگاههای شلوغ و پر سر و صدا را داده است. تا جایی که ممکن است مخاطب با خودش بگوید مگر میشود حتی یکی از دانشآموزان نورسته که در این محیط نیمه جادویی و پوشیده شده با کفپوشهای گران قیمت میدوند و از در و دیوار بالا میروند از قلم افتاده باشد؟ ( یا در زندگی مدرن و تاسفبار کنونی با گوشیهای موبایلشان بازی میکنند که در اینصوررت تمایلی به بیرون رفتن از خانه ندارند ). شاید هم چنین نباشد، اما زمانی که خلاهای اجتماعی به نقد فرهنگی بدل میشوند «زندگی در مدرسه» تبدیل به صدای کودکان معصومی میشود که به محیطی بسیار زیبا و فرحبخش ترد شدهاند.
برای حفظ این احساس، فیلمبرداری به گونهای موشکافانه در تمام دپارتمانهای مدرسه صوت گرفته است. «نی شیانین» با پرهیز از هرگونه تمهیدات بصری و گرافیکی و با استفاده از نورپردازی و چهارچوب سازی بجای تمرکز برمعماری مدرسه «هدفورت» -که در فیلمی متفاوت میتوانست ساختمانی ساده و بی پیرایه باشد- و نیز با تاکید مداوم بر اتاق استراحت سعی در ایجاد نگاهی سبکبال و ناتورالیستی داشته است. اتاقی که کم و بیش متعلق به «اریک آبهکاسیس» و پر است از سازهای بادی غیر معمول که منحصرا بعنوان پادزهری علیه سر و صدای گوشخراش گروه موسیقی مدرسه «هدفورت» عمل میکند.
مترجم: محمد قاسمی