مقدمه
در آیاتی فراوانی از قرآن سخن از نور به میان آمده، که این آیات در سراسر قرآن پراکنده هستند. در یک آیه، خدای متعال، خود را نور معرفی می کند و در آیاتی دیگر، حال کفار را بیان می کند که تصمیم به خاموشی نور خدا دارند. آیا این آیات به هم مرتبطند؟ آیا از این آیات مساله امامت و ظهور آخرین حجت الهی را می توان اثبات کرد؟به نظر نگارنده هم بین آیات نور یک ارتباط عمیق و منطقی وجود دارد، هم آنکه بحث نور بدون مساله ولایت، ابتر می ماند و غرض الهی را تامین نمی کند. آیات شریفه، سیری را دنبال می کنند که مساله امامت و جانشینی پیامبر و ودر نهایت غلبه دولت حق و ظهور صاحب الامر (عج) حسن ختام آن است.
مسیر نور در آیات
اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ از آنجایی که خدای تعالی موجد و خالق تمام هستی است، ظهور و بروز عالم توسط اوست. از این رو هرچه در عالم پیداست بخاطر وجود خدای تعالی است. یعنی آنگونه که نور سبب پیدایی اشیاست خدای متعال سبب ظهور و پیدا بودن عالم است. البته با این فرق که نور مایه ایجاد نیست و فقط سبب دیده شدن و پیدا بودن اشیاست اما باری تعالی با خلقت اشیا سبب پیدا شدن اشیا شده است لذا خداوند برای عالم نور است. در ذیل آیه 35 سوره شریفه نور «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» علامه طباطبایی می فرماید:«این حقیقت را به این بیان ارائه داده که خدای تعالی دارای نوری است عمومی، که با آن آسمان و زمین نورانی شده، و در نتیجه به وسیله آن نور، در عالم وجود، حقایقی ظهور نموده که ظاهر نبود. و باید هم این چنین باشد، چون ظهور هر چیز اگر به وسیله چیز دیگری باشد باید آن وسیله خودش به خودی خود ظاهر باشد، تا دیگران را ظهور دهد، و تنها چیزی که در عالم به ذات خود ظاهر و برای غیر خود مظهر باشد همان نور است. پس خدای تعالی نوری است که آسمانها و زمین با اشراق او بر آنها ظهور یافته اند، هم چنان که انوار حسی نیز این طورند، یعنی خود آنها ظاهرند و با تابیدن به اجسام ظلمانی و کدر، آنها را روشن می کنند، با این تفاوت که ظهور اشیاء به نور الهی عین وجود یافتن آنها است، ولی ظهور اجسام کثیف به وسیله انوار حسی غیر از اصل وجود آنهاست.»
سیر عالم به سوی نور
در این زمینه که سیر عالم به سوی الله است هیچ مسلمانی شک ندارد. زیرا اعتقاد به قیامت جز سه اصل مسلّم همه ادیان است. از این رو همه مسلمین، قیامت را ـ که بازگشت به سوی خدای تعالی است ـ به عنوان یکی از اصول دین پذیرفته اند که آیات فراوانی بر آن دلالت دارند:«الَّذینَ یظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَ أَنَّهُمْ إِلَیهِ راجِعُونَ»؛ «آنان می دانند به پیشگاه خدا حاضر خواهند شد و بازگشتشان به سوی او خواهد بود.»
و آنجا که متقین ساکن می شوند «عند ملیک مقتدر» است: «إِنَّ المتَّقِینَ...فی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیک مُّقْتَدِرِ.»؛ «در منزلگاه صدق و حقیقت نزد خداوند عزّت و سلطنت جاودانی متنعّمند.» و صاحبان نفس مطمئنه به سوی پروردگار خود رجوع می کنند: «یأَ ایتهُا النَّفْسُ الْمُطْمَئنَّةُ؛ ارْجِعِی إِلی رَبِّک رَاضِیةً مَّرْضِیةً؛ فَادْخُلی فی عِبَادِی؛ وَ ادْخُلی جَنَّتی»، «آن هنگام به اهل ایمان خطاب رسد که ای نفس مطمئن و دل آرام، به حضور پروردگارت باز آی که تو خشنود به او و او راضی از توست. باز آی و در صف بندگان خاص من در آی. و در بهشت من داخل شو.»و همانند این آیه که می فرماید: «کلٌّ إِلَینا راجِعُونَ»؛ «رجوع همه به سوی ما خواهد بود. پس خدای تعالی که نور عالم است انسان را به سوی خود (یعنی نور) دعوت می کند و از این رو باید گفت سیر عالم به سوی نور است.
هدایت به سوی نور
انسان به وجود معبود و اله، به طور غریزی و فطری اذعان و اعتراف دارد. در روایات وارد شده ذیل آیه سی ام سوره نور، «فطرت الله» به «توحید» و «معرفت باری تعالی»، تعبیر شده است: «عن أبی عبد الله (ع ) فی قوله [تعالی] فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیها قال علی التوحید...»؛ «در شرح قول خدای متعال: «فطرت الله...» امام صادق (ع) فرمودند: [فطرت مردم] بر توحید است. » و در روایت دیگری "عبدالله ابن سنان" ا ز امام صادق (ع) در معنای فطرت می پرسد که آن حضرت در جواب می فرمایند: «هی الإسلام فطرهم الله حین أخذ میثاقهم علی التوحید...»؛ «آن فطرت همان اسلام است، آن هنگامی که از همه میثاق بر توحید گرفت...» اما این بشر برای رسیدن به خدای تعالی و سیر الی الله با مسیر حق آشنا نیست و مسیر هدایت را نمی شناسد پس احتیاج به هدایت گر دارد. این هدایتگری اولا و بالذات از عهده کسی بر نمی آید جز ذات باری تعالی. از این جهت، تنها هادی به سوی خدا، خود خدای متعال است، یعنی تنها اوست که راه رسیدن به خود را به مخلوقاتش می تواند نشان دهد و هموست که دستگیری می کند و به منزل مقصود می رساند. در آیات متعدد این امر بیان شده است: «اللَّهُ وَلِی الَّذِینَ آمَنُوا یخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ»؛ «خدا یار اهل ایمان است که آنان را از تاریکی ها بیرون آرد و به سوی نور برد.» یا در آیه دیگری چنین می فرماید: «مَنْ لَمْ یجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ»؛ «و هر که را خدا نور نبخشید هرگز روشنی نخواهد یافت.» کما اینکه در آیه دیگر چنین می فرماید: «یهْدی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ یخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ یهْدیهِمْ إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ»؛ «خدای تعالی بدان کتاب، هر کس را که از پی خشنودی او رود به راه های سلامت هدایت کند و آنان را از تاریکی ها بیرون آورد و به عالم نور داخل گرداند و به راه راست رهبری کند.» در آیه 35 یونس تصریح می فرماید که «قُلِ اللَّهُ یهْدی لِلْحَقِّ»؛ «بگو: تنها خداست که به راه حق هدایت می کند.»
تا آنجا که خدای تعالی این نکته را به پیامبر خود گوشزد می کند که «إِنَّک لَا تهَدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لَکنَّ اللَّهَ یهَْدِی مَن یشَاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ»؛ «چنین نیست که هر کس را تو دوست بداری هدایت توانی کرد، لیکن خدا هر که را خواهد هدایت می کند و او به حال آنان که قابل هدایتند آگاه تر است.»
علامه طباطبایی ذیل آیه شریفه می فرماید: «مراد از «هدایت» در اینجا صرف راهنمایی نیست، بلکه رساندن به هدف مطلوب است که بازگشتش افاضه ایمان بر قلب است، و معلوم است که این چنین هدایت کار رسول نیست، بلکه کار خدای تعالی است، و احدی در آن با او شرکت ندارد، و اما اگر مقصود از آن راهنمایی بود، معنا نداشت که آن را از رسول خدا (ص) نفی کند.»
آیاتی دیگر نظیر این آیه در قرآن کریم وجود دارد.
از هدایت، به نور تعبیر شده و شاید بتوان فهمید که خود این مسیر هم نورانی است. پس انسان در یک سیر نوری قرار دارد که هم راه نورانی است هم هدف نور است. از سایر آیات این نکته هم فهمیده می شود.
واسطه های نورانی
از آنجا که بشر برای سعادت و نجات خود، راهی بی واسطه و ارتباطی مستقیم و دوسویه با خدای تعالی ندارد تا راه را مستقیم از خود خدا به دست آورد. او به تنهایی نمی تواند راه را بیابد و مسیر را طی کند. برای رسیدن به حق، بی راهه ها و کژ راهه های فراوانی وجود دارد که تشخیص حق از باطل را از قدرت بشری خارج می سازد. در قرآن کریم از بی راهه به «ظلمات» تعبیر می نماید. خدای تعالی، برای رفع مشکل و برای شناساندن مسیر هدایت و رساندن بندگان خود به مطلوب، واسطه های فیضی را قرار داده تا هم راه را نشان دهند و هم در رفتار، طریقه انجام صحیح عمل را به حق جویان نشان دهند. درعلت بعثت انبیا در روایت چنین آمده است:
هشام بن حکم می گوید: زندیقی از امام جعفر صادق(ع) سؤال نمود که از کجا و به چه دلیل پیغمبران و رسولان خدا را اثبات کردی؟ آن حضرت در جواب فرموند: «ما چون ثابت کردیم که ما را آفریننده ای هست که ما را ساخته و برتری دارد از ما و از هر آنچه که آفریده. و این صانع، حکیمی است برتر، و امکان نداشت که خلائق او را مشاهده نمایند و او را لمس کنند، تا با آنان ارتباط دو سویه بر قرار کند با هم مکالمه و محاجّه و گفت وگو کنند. ثابت شد خدای تعالی باید سفیرانی بین بندگان داشته باشد تا واسطه باشند بین بندگان و خدای متعال که امور ایشان را به اصلاح می آورند...». این واسطه های نوری را می توان به دو دسته تقسیم نمود:
الف: کتب آسمانی
یکی از این واسطه های نورانی، کتب آسمانی هستند که جنبه هدایت گری و روشنگری دارند. قرآن حکیم، محتوی و مضمون کتب آسمانی را ـ که راه را نشان می دهند و طریق حق را روشن می کنند ـ نور معرفی می نماید:
1.در تورات هدایت و نور است: «إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فیها هُدی وَ نُورٌ.»
2.در انجیل هم همین قضیه تکرار می شود: «آتَیناهُ الْإِنْجیلَ فیهِ هُدی وَ نُور.»
3.خود قرآن نیز به عنوان نور معرفی می شود: «قَدْ جاءَکمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کتابٌ مُبِینٌ.»
در تفسیر نمونه آمده است «آیات مختلفی که در قرآن مجید وارد شده و" قرآن" را تشبیه به" نور" کرده، نشان می دهد که نور در آیه فوق [نیز] به معنی قرآن است و بنا بر این عطف کتاب مبین بر آن از قبیل عطف توضیحی است. در سوره اعراف آیه 157 می خوانیم: «فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِک هُمُ الْمُفْلِحُونَ»؛ «کسانی که به پیامبر (ص) ایمان آوردند و او را بزرگ داشتند و یاری کردند و از نوری که همراه او نازل گردیده پیروی نمودند، اهل نجات و رستگاری هستند.و در سوره تغابن آیه 8 می خوانیم: «فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنا»؛ «به خدا و پیامبرش و نوری که نازل کردیم ایمان بیاورید. »
ب: حجت های الهی
از دیگر واسطه های نورانی، انبیاء و سولان الهی هستند. اینان نیز چون هادی هستند و روشنگری دارند در زمره نورهایی هستند که بشر را از باطل به حق و از گمراهی به هدایت می رسانند. به عنوان نمونه، در قرآن کریم آن گاه که سخن از پیامبر اسلام (ص) به میان می آید او را چراغی نور افشان معرفی می کند: «یا أَیهَا النَّبِی إِنَّا أَرْسَلْناک شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذیراً * وَ داعِیاً إِلَی اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنیرا. »؛ «ای پیامبر! ما تو را به رسالت فرستادیم تا شاهد و بشارت دهنده و انذار کننده باشی. و به اذن حق به سوی خدا دعوت کنی و چراغ فروزان عالم باشی.» در این آیه شریفه، پیامبر مکرم اسلام به عنوان «سراج منیر» معرفی می گردد.
در کنار آیات، از روایات هم می توان جنبه نوری بودن حجت های الهی را فهمید. آنجا که کلامشان نور است: «کلَامُکمْ نُور. »
حقیقت نور، هدایت یافتن
این نور حقیقتی دارد، هر جا که وارد می شود اثر روشنی دارد. آنان که حرکت در این مسیر نورانی را می پذیرند و سختی ها و رنج های آن را به جان می خرند از این نور بهره مند می شوند و کسب نور می کنند. در آیه 28 سوره «حدید» اینگونه آمده است: «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ یؤْتِکمْ کفْلَینِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یجْعَلْ لَکمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ... »؛ «ای مؤمنان! از خدا پروا کنید و به پیامبرش ایمان آورید تا دو سهم از رحمتش را به شما عطا کند، و برای شما نوری قرار دهد که به وسیله آن راه سپارید...» یا در آیه 122 سوره انعام همین مضمون یافت می شود: «أَوَ مَنْ کانَ مَیتاً فَأَحْییناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یمْشی بِهِ فِی النَّاسِ کمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ. »؛ «آیا کسی که مرده بود و ما او را زنده کردیم، و برای وی نوری قرار دادیم تا در پرتو آن در میان مردم حرکت کند، مانند کسی است که در تاریکی ها است.» شیخ طوسی در تفسیر «تبیان» در توضیح آیه می نویسد: «معنا چنین است: انسان مرده (به خاطر کفرش) زنده می شود با اسلام.»
تا آنجا که این نور در قیامت نیز همراه مؤمن خواهد بود. آنگونه که در سوره حدید بیان شده است: «یوْمَ تَرَی الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ یسْعی نُورُهُمْ بَینَ أَیدِیهِمْ وَ بِأَیمانِهِمْ... یوْمَ یقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذینَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکمْ قیلَ ارْجِعُوا وَراءَکمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً. »؛ «روزی که مردان و زنان باایمان را می بینی که نورشان پیش رو و از جانب راستشان شتابان حرکت می کند... روزی که مردان و زنان منافق به کسانی که ایمان آورده اند، می گویند: ما را مهلت دهید تا از نور شما بر گیریم. به آنان گویند: به پشت سرتان برگردید و نوری بجویید.»
پس، آنهایی که این مسیر را انتخاب می کنند این نور را دریافت می کنند و در مسیر حق، سیر الی الله دارند و در نهایت هم به آن نور مطلق می رسند. چرا که «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ راجِعُونَ. »؛ «ما به فرمان خدا آمده ایم و به سوی او رجوع خواهیم کرد.»در تعبیر روایت نیز تقوی به عنوان نوری معرفی می گردد که با نورانیت خود مسیر را روشن می نماید تا انسان متقی راه را بیابد و به منزل مقصود برسد: «یَکُن... نُورُ التَّقْوَی دَلِیلَهُ. »
حکمت الهی و امتداد نور در امامت
خدای تعالی بر اساس حکمت خود و نیاز بشر به وجود هادی، این جریان نوری هدایت را تعطیل نمی کند هرچند جریان نبوت را پایان یافته می داند. و خبر می دهد به ادامه این جریان که: «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکلِّ قَوْمٍ هادٍ. »؛ «تو فقط بیم دهنده ای وبرای هر قومی هدایت کننده ای است.» در توضیح به روایاتی از مجمع البیان اکتفا می شود: «ابن عباس می گوید: چون این آیه نازل شد، پیامبر فرمود: منم ترساننده و علی است هدایت کننده، بعد از من. یا علی، اهل هدایت بوسیله تو هدایت می شوند. حاکم ابو القاسم حسکانی در کتاب «شواهد التنزیل» روایت کرده است که: پیامبر در حالی که علی (ع) نزدش بود، آب طلبید، پس از تحصیل طهارت، دست علی را گرفت و بر سینه خود چسبانید و فرمود: «تویی ترساننده» سپس بر سینه علی چسبانید و فرمود: «برای هر قومی هدایت کننده ای است» آن گاه فرمود: تویی روشنایی مردم و منتهای هدایت و سرور و بزرگ شهرها و من شهادت می دهم که تو این چنین هستی.» جریان هدایت بعد از وفات رسول مکرم اسلام (ص) متوقف نمی گردد. از این رو در جریان غدیر، پیامبر اعظم (ص) با معرفی «جانشین» و «هادی» بعد از خود، سعی در روشن نگه داشتن این مسیر نورانی را دارد. در آیه سوم سوره مائده، تکلیف هادیان روشن می گردد. دیگر جای عذر و بهانه برای ندانستن و نشناختن متولیان جریان هدایت وجود ندارد: «الْیوْمَ یئِسَ الَّذینَ کفَرُوا مِنْ دینِکمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دینَکمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکمُ الْإِسْلامَ دیناً. »؛ «امروز کفرپیشگان از [شکست ] دین شما ناامید شده اند بنابراین از آنان مترسید و از من بترسید. امروز دینتان را برای شما کامل، و نعمتم را بر شما تمام کردم، و اسلام را برایتان به عنوان دین پسندیدم.»
علامه طباطبایی در ذیل آیه شریفه بحث مفصلی دارند و بعد از بیان احتمالات متعدد و رد تمام آنها می فرمایند:
«(کفار) بعد از نومیدی و نرسیدنشان به اهداف شومی که داشتند آخرین امیدی که به زوال دین و موت دعوت حقه آن بستند این بود که به زودی داعی به این دعوت و قائم به امر آن یعنی رسول خدا (ص) از دنیا می رود، و فرزند ذکوری هم که اهدافش را تعقیب کند ندارد... جمله:" إِنَّ شانِئَک هُوَ الْأَبْتَرُ" بطوری که از روایات شان نزول بر می آید به این حقیقت اشاره دارد. پس همانطور که گفتیم این آرزو و آرزوهایی مثل آن بوده که امید شوم مذکور را در دلهای کفار راه می داده، و به اطفاء نور دین به طمعشان می انداخته... هیچ سنتی از سنن و ادیانی که آمده و مردم از آن پیروی کرده اند به حال نضارت و صفای اولش باقی نمانده، نه بخودی خود و نه به انتشار آوازه اش، و نه به کثرت معتقدین به آن، هم چنان که هیچ سنتی و دینی از راه قهر و جبر و تهدید و با فتنه و عذاب و یا عاملی غیر اینها، به کلی از بین نرفته، بلکه هر دینی که از بین رفته به خاطر از بین رفتن حاملین آن دین و علمای آن کیش و کارگردانان آن بوده است. از آنچه تا کنون گفته شد روشن گردید که تمامیت یاس کفار حتما باید به خاطر عامل و علتی بوده باشد که عقل و اعتبار صحیح آن را تنها عامل ناامیدی کفار بداند، و آن این است که خدای سبحان برای این دین کسی را نصب کند، که قائم مقام رسول خدا (ص) باشد، و در حفظ دین و تدبیر امر آن و ارشاد امت متدین کار خود آن جناب را انجام دهد، به نحوی که خلأی برای آرزوی شوم کفار باقی نماند، و کفار برای همیشه از ضربه زدن به اسلام مأیوس شوند...»
این جریان (واقعه غدیر خم) تحقق یافت و این مسیر نور به خاموشی نگرایید. امامان معصوم (ع) هر یک، در زمان خود با هدایتگری، بشر را از ظلمتها و تاریکی ها رهایی بخشیده و به نور حق رهنمون شده اند.
اتمام نور
یریدُونَ أَنْ یطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یأْبَی اللَّهُ إِلاَّ أَنْ یتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کرِهَ الْکافِرُونَ. در این آیه و آیه بعد از آن «هو الذی ارسل رسوله...» خبر از اتمام نور و غلبه جبهه حق بر تمامی کفر است. این آیه در زمان نزولش تأویل نیافت زیرا در طول حیات مبارک رسول الله (ص) چنین غلبه ای رخ نداد بلکه ایشان و مؤمنین راستین در مشکلات و فشارهای فراوانی روزگار گذراندند و تازه آغاز راه این مسیر بود. پس معلوم است این غلبه مطلق در آینده رخ خواه داد. اما در طول حیات امامان معصوم (ع) نیز ایشان، در تنگناها و عسرت های فراوانی قرار داشتند. مخالفان جریان حق، از همان روزهای نخست، عَلََم مخالف برداشتند و فاطمه زهرا (ع) اولین قربانی این مسیر نورانی شد. در احتجاجی که از آن حضرت نقل شده است، همین امر مورد توجه قرار گرفته است: «مَا هَذِهِ الْجُرْأَةُ عَلَی اللَّهِ وَ عَلَی رَسُولِهِ تُرِیدُ أَنْ تَقْطَعَ نَسْلَهُ مِنَ الدُّنْیا وَ تُفْنِیهُ وَ تُطْفِئَ نُورَ اللَّهِ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِه. »؛ «چه شده است که چنین جرأت بر خدا و رسولش یافته ای؟ آیا می خواهی نسل او را قطع کنی و نابود نمایی؟ آیا می خواهی نور خدا را خاموش کنی و حال آنکه والله متم نوره.» خانه نشینی امیرمؤمنان (ع)، صلح امام حسن (ع) و فاجعه کربلا نشان بود از اراده دشمن در خاموش نمودن این جریان نورانی. این اوضاع رو به وخامت بود تا جایی که ارتباط با قبور معصومین نیز حربه ای شده بود برای سرکوب طالبان حق. در این سیر نوری، دشمنان از هیچ کوشش و تلاشی دریغ نمی ورزند. اما این تلاش شبانه روزی در منطق قرآن کریم عبس و بی ارزش جلوه می کند و کمترین مانع بر سر این مسیر به شمار نمی آیند. «یریدُونَ أَنْ یطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یأْبَی اللَّهُ إِلاَّ أَنْ یتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کرِهَ الْکافِرُونَ. »؛ «همواره می خواهند نور خدا را با دهانشان خاموش کنند ولی خدا جز اینکه نور خود را کامل کند، نمی خواهد، هر چند کافران خوش نداشته باشند.» در جای دیگر از قرآن، همین مضمون تکرار می شود: «یریدُونَ لِیطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کرِهَ الْکافِرُونَ»؛ «می خواهند نور خدا را با دهان هایشان خاموش کنند در حالی که خدا کامل کننده نور خود است، گرچه کافران خوش نداشته باشند.»
نکته قابل توجه آن است که، آیه بعد از هر دو آیه، عینا یک سخن را گوشزد می کند. سوره توبة آیه 33: «هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کلِّهِ وَ لَوْ کرِهَ الْمُشْرِکونَ.» و سوره صف آیه 9: «هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کلِّهِ وَ لَوْ کرِهَ الْمُشْرِکونَ.»این آیات چه ارتباطی با آیات قبل خود دارند. با مراجعه به روایات متعدد، از این آیات رمز گشایی می شود. عیاشی در تفسیرش می نویسد: «عن أبی المقدام عن أبی جعفر ع فی قول الله: «لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کلِّهِ وَ لَوْ کرِهَ الْمُشْرِکونَ» یکون أن لا یبقی أحد إلا أقر بمحمد ص. »؛ «امام باقر (ع) فرمودند: زمانی بیاید که کسی نماند مگر آنکه به نبوت حضرت محمد (ص) اعتراف کند.» واین تحقق خارجی نمی یابد الا در دوران ظهور حضرت صاحب الزمان (عج). زیرا تا قبل از آن دوران، اسلام با محدودیت و موانع فراوانی روبرو است و مؤمنین در تنگاها و سختی های فراوانی روزگار می گذرانند. و در روایت دیگری این غلبه را مربوط به دوران رجعت معرفی می نماید: «فی خبر آخر عنه قال لیظهره الله فی الرجعة. »؛ «این غلبه بر سایر ادیان، در دوران رجعت واقع می شود.» و از روایات متعدد ثابت است که دوران رجعت، مربوط به زمان ظهور امام عصر (عج) است. در تفسیر فرات کوفی چنین آمده است: «عن أبی عبد الله ع فی قوله تعالی ـ هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ...ـ قال إذا خرج القائم [ع ]...»؛ در این روایت هم آیه به دوران ظهور و خروج حضرت مهدی (عج) تأویل می شود. در آن زمان است که مسیر نور بر همگان واضح گشته، همگان می توانند از آن بهره ببرند و در رسیدن به حق مطلق و نور حقیقی مانعی را نبینند. و به همین مضمون روایت دیگری از سماعه نقل می کند. در کتاب شریف کمال الدین، آیه با وضوح بیشتری بیان می شود: «عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ ـ هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کلِّهِ وَ لَوْ کرِهَ الْمُشْرِکونَ ـ فَقَالَ وَ اللَّهِ مَا نَزَلَ تَأْوِیلُهَا بَعْدُ وَ لَا ینْزِلُ تَأْوِیلُهَا حَتَّی یخْرُجَ الْقَائِمُ ع... »؛ «ابو بصیر در شرح آیه شریفه «هو الذی ارسل رسواه بالهدی...» از امام صادق (ع) نقل می کند که آن حضرت فرمودند: «به خدا قسم هنوز ظرف تحقق این آیه فرا نرسیده است. و ظرف تحققش نمی رسد مگر در زمان خروج امام عصر (عج)...» در واقع آن سیر نوری از ذات باری تعالی به سوی خودش، با جریان ظهور کامل می شود. در واقع هر امری برای تحقق خارجی به دو رکن احتیاج دارد:1. وجود مقتضی. 2. نبود مانع. همین دو امر نیز در جریان اتمام نور باید تحقق یابند.
برای آنکه بشر بتواند در مسیر نور قرار بگیرد تا آن را طی کند و به حقیقت مطلق برسد، ابتدا باید رسولال الهی ارسال شوند تا همگان با مسیر حق آشنا شده و به اختیار خود آن را انتخاب نمایند اما هواهای نفسانی و استکبار مستکبران در طول تاریخ مانع بزرگی بوده است بر سر راه تحقق آرمان های الهی. آنان با تهدید، ارعاب، شایعه پراکنی، تحریف حق، شکنجه و قتل حجت های الهی و پیروان ایشان سعی در نابودی این جریان داشته اند. و همیشه مانع بزرگی بوده اند بر سر راه حق جویان و خداپرستان. پس این اتمام نور و غلبه حق بر سایر ادیان، وقتی تحقق می یابد که مانع رفع شود. و این رفع مانع، توسط آخرین امام معصوم، حضرت صاحب الامر (عج) رقم می خورد. ایشان با حذف طاغوتهای زمان، و ریشه کنی جریان های انحرافی، موانع رشد و کمال را برداشته، غل و رنجیرهای بسته به پای حق را باز نموده تا ظرف تحقق وعده الهی فراهم گردد.
در روایتی از کتاب شریف کافی، ارتباط کامل تری بین آیات برقرار می شود: «ابن فضیل می گوید از امام (ع) از قول خداوند متعال ـ یریدون لیطفئوا... ـ پرسیدم. آن حضرت پاسخ دادند: «آنها اراده کرده اند تا با دهان های خود ولایت امیر مؤمنان (ع) را خاموش کنند. گفتم: «وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِه.» به چه معناست؟ فرمودند: «خدای تعالی نور امامت را به کمال خود می رساند زیرا خودش فرموده است: «الَّذِینَ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنا». و مراد از نور همان امام است. گفتم: «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِ» به چه معناست. ایشان فرمودند: «او خدایی است که پیامبرش را دستور داده به ولایت برای وصیش و ولایت همان دین حق است. گفتم: «لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کلِّه.»ِ به چه معنایی است؟ آن حضرت فرمودند: «خدای تعالی دین حق را غلبه می دهد بر جمیع ادیان، در هنگام قیام امام عصر (ع).» و فرمودند: «اینکه خدای تعالی فرموده: «وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ» منظور ولایت قائم (ع) است. هر چند کافران راضی نیستند به ولایت امیرمؤمنان (ع).»
با ولایت تمام و کمال قائم (عج)، زمینه هر فتنه، انحراف و فساد برچیده شده و در مقابل، زمینه رشد و کمال و سعادت بر همه گیتی سایه افکنده و مردم فوج فوج به حق می پیوندند.
در تفسیر نورالثقلین نیز روایاتی به همین مضامین آمده است: «محمد بن مسلم می گوید: از امام باقر (ع) شنیدم که فرمودند: «قائم(ع) از ماست... او بر مشرق و مغرب عالم مسلط می شود. و خدای تعالی دین او را بر همه ادیان غلبه می بخشد. هر چند مشرکان اکراه داشته باشند.»
در تفسیر البرهان نیز روایات متعددی آمده است از آن جمله است وقتی ابو بصیر از امام صادق (ع) درباره آیه شریفه: «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی. ..» می پرسید، آن حضرت می فرمایند: «و الله ما نزل تأویلها بعد»؛ «تأویل(ظرف زمان تحقق) آیه هنوز فرا نرسیده است.»
آیه «لیظهره...» در نگاه اهل سنت
اهل سنت کمتر به این مسأله پرداخته اند. اما در توضیحات و روایاتی که می آوردند، همان مهدویت مورد ادعای شیعه تثبیت می شود. به عنوان نمونه: سمرقندی در تفسیرش ـ بحرالعلوم ـ روایتی را از ابن عباس می آورد که می گوید: «لیظهره... بعد نزول عیسی است که کسی نمی ماند مگر آنکه به دین اسلام داخل می شود، هر چند بر مشرکان ناگوار باشد.»
البته از ایشان باید پرسید که چرا با نزول عیسی (ع) تمام دنیا مسلمان می شوند؟ هرچند از نگاه شیعه این مسأله حل شده است. زیرا بر اساس روایات، بعد ظهور حضرت حجت (عج)، جناب عیسی(ع) نزول می کنند و پشت سر امام عصر (عج) به نماز جماعت می ایستد.
در کمال الدین روایت است که «عبد اللَّه بن عبّاس می گوید: رسول خدا (ص) فرمود: پس از من خلفا و اوصیاء و حجّت های الهی بر خلق دوازده نفرند که اوّل آنان برادرم و آخرین ایشان فرزند من است. گفتند: ای رسول خدا برادر شما کیست؟ فرمود: علی بن- أبی طالب، گفتند: فرزند شما کیست؟ فرمود: مهدی، کسی که زمین را پر از عدل و داد می کند همان گونه که پر از ظلم و جور شده باشد، و سوگند به خدایی که مرا به حقّ به پیامبری برانگیخت اگر از عمر دنیا جز یک روز باقی نمانده باشد خداوند آن روز را طولانی کند تا به غایتی که فرزندم مهدی در آن روز ظهور کند و روح اللَّه عیسی بن مریم فرود آید و پشت سر او نماز خواند و زمین به نورش روشن گردد و حکومتش به شرق و غرب عالم خواهد رسید. » در این روایت به جریان «اشراق نور» نیز اشاره می شود که تأییدی بر مطالب گذشته است. بغوی نیز در معالم التنزیل می آورد: «مقداد می گوید: رسول اسلام (ص) فرمودند: [روزی می آید] که در هیچ خانه ای نیست مگر آنکه خدای تاعالی در آن خانه کلمه اسلام را وارد کرده است.» میبدی نیز روایاتی در کشف الاسرار می آورد که از آن جمله است: «ابو سعید از پیامبر نقل می کند: که مصیبتی بر این امت وارد می شود که هیچ کس از ظلم رهایی ندارد. [در این هنگام] خدای تعالی مردی از عترتم و اهل بیتم را بر می انگیزاند که زمین را از عدل و داد پر می کند...»
«و قیل- لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کلِّهِ عند نزول عیسی. »؛ «و گفته شده است که زمان نزول عیسی (ع) زمان غلبه اسلام است.» از دیگران نیز به همین مضمون نقل شده است.
نتیجه
خدای تعالی نور است و در جریان خلقت عالم، مسیری نورانی را پیش روی عالمیان قرار داد تا با استفاده ار این طریق به نور مطلق متصل شوند و الی الابد از آن کمال مطلق بهره کافی و حظ وافی ببرند. در این مسیر پیشوایان و کتب الهی آنان، مسیر را روشن نگه داشتند تا افراد به سر منزل مقصود برسند. اما با پایان دوره ارسال رسل و ختم نبوت، و امتداد مبارزه سر سختانه جبهه کفر، جریان هدایت گری می رفت تا با چالش رو برو شود، که با اعلام عمومی و علنی مساله امامت و جانشینی پیامبر(ص)، حجت بر همه تمام شد و آن مسیر نوری که خدای تعالی تاسیس کرده بود، بدون هادی نماند. اما در ظرف زمان یازده معصوم و حجت الهی(ع) با فشارها و خفقان های متعددی مواجه بودند و امکان تحقق وعده الهی فراهم نگردید. ظرف تحقق اتمام نور تنها در زمان ظهور امام عصر (ع) صورت می گیرد و وعده الهی در آن زمان شکل می گیرد و جهان را نور الهی فرا می گیرد.
منابع
1.قرآن کریم
2.ابن بابویه، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمة، تهران، چاپ: دوم، 1395ق.
3.ابن بابویه، محمد بن علی، کمال الدین / ترجمه پهلوان - ایران قم، چاپ: اول، 1380 ش.
4.ابن کثیر دمشقی اسماعیل بن عمرو، تفسیر القرآن العظیم(ابن کثیر)، دار الکتب العلمیة، منشورات محمدعلی بیضون - بیروت، چاپ اول، 1419 ق.
5.بحرانی سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، بنیاد بعثت - تهران، چاپ اول، 1416 ق.
6.بغوی حسین بن مسعود، معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، داراحیاء التراث العربی - بیروت، چاپ اول، 1420ق.
7.رشیدالدین میبدی احمد بن ابی سعد، کشف الأسرار و عدة الأبرار، انتشارات امیر کبیر - تهران، چاپ پنجم، 1371 ش.
8.سمرقندی نصربن محمد بن احمد، بحرالعلوم.
9.طباطبایی سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، دفتر انتشارات اسلامی جامعه ی مدرسین حوزه علمیه قم - قم، چاپ پنجم، 1417 ق.
10.طبرسی فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، انتشارات ناصر خسرو - تهران، چاپ سوم، 1372 ش.
11.طوسی محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، دار احیاء التراث العربی - بیروت.
12.عروسی حویزی عبد علی بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، انتشارات اسماعیلیان - قم، چاپ چهارم، 1415 ق.
13.عیاشی محمد بن مسعود، کتاب التفسیر، چاپخانه علمیه - تهران، 1380 ق.
14.فرات بن ابراهیم، ابوالقاسم، تفسیر فرات الکوفی، سازمان چاپ وانتشارات وزارت ارشاد اسلامی - تهران، چاپ اول، 1410 ق.
15.کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی (ط - الإسلامیة) - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق.
16.مکارم شیرازی ناصر، تفسیر نمونه، دار الکتب الإسلامیة - تهران، چاپ اول، 1374 ش.
17.مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، بحار الأنوار (ط - بیروت) - بیروت، چاپ: دوم، 1403 ق.
18.ملاحویش آل غازی عبدالقادر، بیان المعانی، مطبعة الترقی - دمشق، چاپ اول، 1382ق.