در اواخر دهه 40، موج نوی سینمای ایران همزمان با تأسیس سازمان سینماگران پیشرو به شکوفایی رسید. دهه پنجاه، دهه اعتراض و انتقاد و انقلاب که از راه رسید، سینما هم متحول شد. تا قبل از این، همانطور که گفتیم فقط دو نوع جریان فیلمسازی در ایران رواج داشت. فیلمهای هنری و فیلمهای گیشهای؛ اما با تأسیس سازمان سینماگران پیشرو و وارد شدن تاریخ ایران به یکی از مهمترین برهه¬های زمانیاش، جریان فیلمسازی سومی ناشی از موج نوی فرانسه شروع به خودنمایی کرد. جریانی که از میان مردم میآمد و ضمن روایت موضوعات جدی و جبههگیریهای سیاسی و اجتماعی میتوانست با عموم مردم ارتباط برقرار کند. گروهکهای سیاسی، احزاب مختلف و دیدگاههای موافق و مخالف راه خودشان را کمکم به سینما باز کردند و کیو کیو بنگ بنگهای خیابانی رنگ سینما گرفت.
مهرجویی در اواخر دهه 40 با همکاری علی نصیریان، با «آقای هالو» مستقیماً به سیاستهای آمرانه دولت برای مدرنیزاسیون و فرهنگ شهری تاخت و در مقابل هم قرار دادن سنت و مدرنیته به ابعاد تحول فرهنگی که دولت در پی آن بود پرداخت. مهرجویی با اقتباس از داستانی کوتاه از مجموعه داستانی “عزاداران بیل” غلامحسین ساعدی، «گاو» را ساخت که شد نماد سینمای موج نوی ایران. روایت نمادین مهرجویی که همچون اثر قبلش یک روایت داستانی با لایههای سیاسی و انتقادی بود، تبدیل به یکی از ماندگارترین آثار سینمای ایران شد.بعد از «گاو» سد شکسته شد و سینمای فیلم فارسی کمکم جایگاه قبلیاش را از دست داد و فیلمهای متعددی که خواستگاه تمامیشان معضلات اجتماعی مردم بود وارد میدان شدند.
ستاره سازی که در دوران اوج فیلم فارسی با آن مواجه بودیم کمکم رنگ باخت و ستارههای درخشان بیلبوردها هم لاجرم قهرمانهای خسته فیلمهای اجتماعی این دوره شدند.
مسعود کیمیایی که قبلاً با «قیصر» اولین آجرهای سینمای انتقادی و پیشرو را پایه گذاشته بود با «گوزنها» به موج نو پیوست و تحولات جامعه را در قالب روایتی سوزناک به تصویر کشید.
اما در اواخر دهه 40 اتفاق مهم دیگری همروی داد که مسیر سینمای ایران را بهکلی عوض کرد و تا به امروز منجر به خلق نابترین و بهترین تجربههای سینمایی شده است؛ تأسیس کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در سال 1348٫ تأسیس این کانون، بهرام بیضایی را که تاکنون استاد یکهتاز تئاتر و صحنه نمایش بود، به سینما کشاند. بیضایی گرچه در همین سالها «عمو سیبیلو» را ساخت اما در دهه پنجاه و با ساخت فیلم «رگبار»، شورش علیه فیلم فارسی را علنی کرد و توجه منتقدان جهانی را به سینمایی تازهپا گرفته در خاورمیانه جلب کرد.امیر نادری هم از دیگر سینماگرانی است که حضورش و فیلمهای باشکوهش را مدیون کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان هستیم. همکاری نادری با سهراب شهید ثالث در «دونده» میانهای میشود برای سینمای معناگرای شهید ثالث و موج نوی امیر نادری که در دیگر آثار ابتدایی نادری این سبک به اوج میرسد و شهید ثالث نیز با پیگیری مسیر کاری خودش به یکی دیگر از پیشتازان موج نو تبدیل میشود.
عباس کیارستمی هم از دیگر نامهای آشنا کانون بود، اما در دهه پنجاه بیشتر به فیلم کوتاه ساختن مشغول بود و شکوفایی سبکش در دهه 60 اتفاق افتاد. بهموقع راجع به استاد سینمای ایران همصحبت خواهیم کرد.
خلاصه که تا وقوع انقلاب اسلامی از هر گوشه یک سینماگر جوان و مستعد سربلند میکرد و نام سینمایی ایران در جهان مطرح بود.
نکته مهم این دوره از تاریخ سینمای ایران این است که بهجای فیلمسازهای جریان ساز، با جریان فیلمسازی مواجه هستیم که در بطن آن فیلمسازان مستقل با سبک و سیاق خود در عین اجماع، فیلمهایی میساختند که هیچ شباهتی به هم نداشتند.با وقوع انقلاب اسلامی، همه شور و هیجانی که سالهای گذشته در سینما حاکم بود، در پس شور و شوق انقلابی به فراموشی سپرده شد. مردمی که بعد از دههها مبارزه به خواستههایشان رسیده بودند دیگر آنقدر درگیر سینما نبودند و هنر هفتم به حاشیه رانده شد. بسیاری از فیلمسازان و ستارگان مهاجرت کردند، قوانین عوض شد، خواستههای مردم تغییر کرد و اندک فیلمهای تولیدشده در این دوره اسیر سردرگمی ناشی از قوانین جدید، بایگانی شدند.
شکوفایی سینمای ایران خیلی زود به سکوت انجامید.
تاریخ سینمای ایران قسمت دوم:سینمای ایران، آبستن حوادث
تاریخ سینمای ایران قسمت اول: سینمای ایران از گلنار تا رعنا
Post Views:
3