ماهان شبکه ایرانیان

وقتی خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: و نفخت فیه من روحی یعنی روح تمام انسانها از خداست.؟یعنی روح نیکوکاران با بدکاران یکی است؟

در ابتدا شایسته است گفته شود"روح" یک ماهیت و حقیقت غیر قابل شناخت و یا تفسیر دارد.

وقتی خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: و نفخت فیه من روحی یعنی روح تمام انسانها از خداست.؟یعنی روح نیکوکاران با بدکاران یکی است؟

در ابتدا شایسته است گفته شود"روح" یک ماهیت و حقیقت غیر قابل شناخت و یا تفسیر دارد. هنگامی که خدای متعال به پیامبرش می گوید:"وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَ ما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلیلاً "(1) و از تو درباره «روح» سؤال می‏کنند، بگو: "روح" از فرمان پروردگار من است و جز اندکی از دانش، به شما داده نشده است.نشان می دهد که روح همان فرمان پروردگار است و این بیان که از علم جز اندکی به ما داده نشده است، ناتوانی آگاهی و دانش ما را در مورد روح و ماهیت آن ثابت می کند.در عین حال خدای متعال در مورد خلقت انسان،تصریح می کند که از روح خود در او دمیدم "فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی‏ فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ"(2) هنگامی که کار آن را به پایان رساندم، و در او از روح خود (یک روح شایسته و بزرگ) دمیدم، همگی برای او سجده کنید! داستان حیات این موجود عجیب آغاز می شود؛نفخه ای که خدای متعال بر کالبدهای بی جان می دمد، در همه آن ها یک نفخه با یک ماهیت واحد معین است و این نفخه در هر کالبدی در ابتدا هیچ تفاوتی با دیگر نفخات در دیگر کالبدها ندارد و بهره همه انسان ها از حیات الهی یکسان است، اما مسئله مهم و قابل ذکر،ارواحی اند که قابلیت پرورش را در خود دارند و با اراده الهی توسط دیگر ارواح یاری و امداد می شوند.
در تایید این مطلب، به نقل روایتی از امام صادق سلام الله علیه اکتفا می کنیم:
مفسرین در کتاب های خود روایتی از امام صادق سلام الله علیه در تفسیر ارواح غیبی که به امداد بعضی از انسان های خاص می آیند خطاب به جابر نقل کردند. حضرت فرمود: یَا جَابِرُ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ النَّاسَ ثَلَاثَةَ أَصْنَافٍ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَی وَ کُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً فَأَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ"فَالسَّابِقُونَ هُوَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ خَاصَّةُ اللَّهِ مِنْ خَلْقِهِ جَعَلَ فِیهِمْ خَمْسَةَ أَرْوَاحٍ أَیَّدَهُمْ بِرُوحِ الْقُدُسِ فَبِهِ بُعِثُوا أَنْبِیَاءَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحِ الْإِیمَانِ فَبِهِ خَافُوا اللَّهَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحِ الْقُوَّةِ فَبِهِ قَوُوا عَلَی طَاعَةِ اللَّهِ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحِ الشَّهْوَةِ فَبِهِ اشْتَهَوْا طَاعَةَ اللَّهِ وَ کَرِهُوا مَعْصِیَتَهُ وَ جَعَلَ فِیهِمْ رُوحَ الْمَدْرَجِ الَّذِی یَذْهَبُ بِهِ النَّاسُ وَ یَجِیئُونَ‏ وَ جَعَلَ فِی الْمُؤْمِنِینَ أَصْحَابِ الْمَیْمَنَةِ رُوحَ الْإِیمَانِ فَبِهِ خَافُوا اللَّهَ وَ جَعَلَ فِیهِمْ رُوحَ الْقُوَّةِ فَبِهِ قَوُوا عَلَی الطَّاعَةِ مِنَ اللَّهِ وَ جَعَلَ فِیهِمْ رُوحَ الشَّهْوَةِ فَبِهِ اشْتَهَوْا طَاعَةَ اللَّهِ وَ جَعَلَ فِیهِمْ رُوحَ الْمَدْرَجِ الَّذِی یَذْهَبُ النَّاسُ بِهِ وَ یَجِیئُونَ
............(3)
البته این روایت ادامه دارد و وارد مباحث عمومی مربوط به روح می شود که نیازی به پرداختن به آن نیست.
در این بیان، حضرت مطابق با معنی آیات شریفه مذکور فرمود خدای متعال انسان ها را به سه دسته تقسیم کرد که آن سه دسته، اصحاب میمنه(سعادت مندان) اصحاب مشئمه(شقاوت مندان) و سابقون(پیش گامان) هستند که مطابق با قابلیت های ذاتی هر کدام تعریف خاص به خود دارند:
(لازم به ذکر است، بسنده کردن به تفسیر کوتاه روایت در مورد یکی از آن سه گروه(پیشگامان)،خود به خود حال دو گروه دیگر را مشخص می کند که البته گروه سعادت مند در مسیر پیروی و در طول همان گروه پیشگام می باشند.)
"سابقون" رسول گرامی اسلام و خواص از بندگان خالص خدا هستند که توسط پنج روح مدد و یاری می شوند "روح القدس" ایشان را در پیامبری و بعثتشان "روح الایمان" در ترس ایشان از خدا "روح القوه" در اطاعت و بندگیشان نسبت به خدای متعال "روح الشهوه" در خوشحالی شان بر طاعت و ناراحتی اشان بر معصیت و گناه و "روح المدرج" بر مطلع بودن و همراهی با آمدن و رفتن مردم؛ یاری شان می کند.
معلوم می شود در ابتدا همه موجودات بهره ای مساوی از روح خدای متعال دارند ولی بعضی از ارواح در مسیر تکامل دارای قابلیت های شگرفی می شوند در نتیجه آن روح به ظاهر عادی توسط ارواح دیگری یاری می شوند.............
در نتیجه می توان گفت: گفت همه موجودات در قالب انسانی حظّ و بهره ای یکسان از روح الهی می برند و اگر چه
همه انسان ها دارای دو زمینه مادی(ناسوتی) و ملکوتی اند و "نفخت فیه من روحی" در گل سرشت تمام افراد بشر به طور یکسان دمیده شده است و این موجود در قالب انسانی نسبت به دیگر افراد حظّ و بهره ای یکسان از روح الهی می برد و این ما هستیم که با اختیار خود در کدام مسیر قدم بر می داریم و کدام زمینه را انتخاب و پرورش می دهیم.
توضیح بیشتر این که:
همسانی گوهر انسانی در تمامی افراد در بدو وجود، به نام انسان مطلق یعنی موجودی متفاوت و برتر در دایره هستی شکل گرفت و آن روحی که خدای متعال در آیه شریفه "وَ نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ" سوره سجده آیه 9 فرمود؛ مقصودش ذات و گوهر وجودی این موجود عجیب بوده که در نشئه اولیه، هیچ گاه انتساب خاصی به شخص یا اشخاص در تفاوت های فردی و اجتماعی نداشته است.
خدای متعال اراده می کند تا موجودی بیافریند که موجب مباهات میان دیگر موجودات شود.آیه ای از سایه کردگار و نشانه ای از خاک ولی ماندگار که خواست در او جانی بدمد، آنگاه از روح خود در او دمید و از قدرت خود، او را به پا نشاند.
همه موجودات درگاه الهی فطرت اولیه شان پاکی و درستی است،رسول گرامی اسلام صلوات الله علیه فرمود: "کُلُّ مَوْلُودٍ یُولَدُ عَلَی الْفِطْرَةِ فَأَبَوَاهُ یُهَوِّدَانِهِ وَ یُنَصِّرَانِهِ وَ یُمَجِّسَانِهِ‏"(4) یعنی هر مولودی (انسانی) مطابق با فطرت خود(که پاکی و درستی است) خلق می شود و پدر و مادرش هستند که او را یهودی، نصرانی(مسیحی)، و مجوسی تربیت می کنند.
و اما در تفسیر " نفخ" به" روح" که در آیاتی چند آمده است نوشته اند:
"اضافه روح به خدا به اصطلاح اضافه تشریفی است یعنی یک روح گرانقدر و پر شرافت که سزاوار است روح خدا نامیده شود، در انسان دمیده شد." "و نفخت فیه من روحی" (5)
انسان در این جا شامل همه افراد بشر می شود و مخاطب، شخص خاصی نیست، همه انسان ها از ابتدا دارای روح گران قدر و پر شرافت اند، پس در این مقصد و هدف،هر موجود دو پایی در بدو اولیه از منشأ پاکی ها و تنزّه یعنی خدای متعال،بهره ای یکسان می برد.
بگذریم از این که در میان آیات الهی و نیز روایات معصومین سلام الله علیهم اجمعین، بعضا مطالبی به چشم می خورد که چنین معنا شده است، انسان های بر گزیده الهی وجه تمایز بیشتری از دیگر انسان ها که خود از دیگر موجودات متمایز اند؛که دارند پرداختن به آن خود مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد شد، با این حال به بیانی از یکی از تفاسیر اشاره می کنیم:
" همان طور که اختلاف روح در خلقت فرشته و انسان باعث شد تعبیر مختلف شود، و در مورد فرشته به نفخ تعبیر نیاورد، هم چنین اختلافی که در اثر روح یعنی حیات هست که از نظر شرافت و خسّت مراتب مختلفی دارد، باعث شده که تعبیر از تعلق آن مختلف شود، یک جا تعبیر به نفخ کند، و جای دیگر تعبیر به تایید نماید، و روح را دارای مراتب مختلفی از نظر اختلاف اثرش بداند.
آری یک روح است که در آدمیان نفخ می‏شود، و در باره‏اش می‏فرماید:" وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی"، و روحی دیگر به نام روح تایید کننده است، که خاص مؤمن است، و در باره‏اش فرموده:" أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ" (6) که از نظر شرافت در ماهیت و از نظر مرتبت و قوت اثرش شریف ‏تر و قوی ‏تر از روحی است که در همه انسان های زنده است، به شهادت اینکه در آیه زیر که در معنای آیه سوره مجادله است می‏فرماید:" أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها"(7)
ملاحظه می‏کنید که در این آیه مؤمن را زنده به حیاتی دارای نور دانسته، و کافر را با اینکه جان دارد مرده و فاقد آن نور می‏داند، پس معلوم می‏شود مؤمن روحی دارد که کافر آن را ندارد، و روح مؤمن اثری دارد که در روح کافر نیست.
از اینجا معلوم می‏شود روح مراتب مختلفی دارد، یک مرحله از روح، آن مرحله‏ای است که در گیاهان سبز هست (روح نباتی )، و اثرش این است که گیاه و درخت را رشد می‏دهد، و آیات داله بر اینکه زمین مرده بود، و ما آن را زنده کردیم در باره این روح سخن می‏گوید.
مرحله‏ای دیگر از روح آن روحی است که به وسیله آن انبیا تایید می‏شوند، و جمله" وَ أَیَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ"(8) از آن خبر می‏دهد، و سیاق آیات دلالت دارد بر اینکه‏ این روح شریف ‏تر است و مرتبه‏ای عالی‏تر از روح انسان دارد.........."(9)
این بیان اگر چه خود نشان دهنده واقعیتی پنهان و پشت پرده اسرار هستی است،واقعیتی غیر قابل انکار؛ ولی ممکن است شرافت های بر شمرده شده، تفاسیر خاص به خود را داشته باشد که مربوط به همان برگزیدگان از بندگان خاص الهی شود.
در هر حال همان طور که در ابتدا بیان شد،آن روحی که خدا در نهاد قالب انسانی دمید، مقصود تشکیل انسان مطلق بود یعنی موجودی که تا قبل از آن، در دایره هستی سابقه حضور نداشته بود، با شرافت نفخه الهی موجود شد. در آن زمان، دیگر نامی از امتیاز بعضی بر بعضی دیگر در اصل گوهر اعطایی به میان نیامده بود و بعد از آن بود که این گوهر پاک الهی به بهانه هایی که فقط خدا از آن اطلاع دارد، به گونه ای پرورش یافت که مقصود اصلی خدای متعال را که اعطای مقام " خلیفه اللهی" بود آشکار کرد و شاید مقصود روایات و تفاسیر مربوطه به بعد از موجودیت ابتدایی و نفخه اولیه و در مراحل تکامل و بروز استعداد ها باشد.
و اما احادیث و روایاتی وجود دارد که تایید کننده این مطلب است که همه انسان ها در داشتن شرافت ذاتی که همان روح الهی است همسان اند و این خود آن ها هستند که می توانند با شناسایی آن،متعالی شوند و یا با فراموشی آن،به دّره خسران سقوط کنند.
مولای متقیان فرمود:" من عرف شرف معناه صانه عن دنائة شهوته و زور مناه."(10) کسی که شرافت باطنی و گوهر انسانی خود را بشناسد، این شناسایی او را از پستی‏های شهوت و آرزوهای باطل مصون خواهد داشت.
"کسی که" در بیان مولای متقیان شخص معین و انسان خاصی نیست،همه بشر مخاطب اند، و همه آن ها دارای شرافت ذاتی هستند و این شرافت ذاتی را از خدای متعال گرفته اند پس باید اول برای شناسایی آن تلاش کنند و بعد در مسیر پرورش آن قدم بردارند تا استعداد های شگرفی که در وجودشان به واسطه همین شرافت قرار گرفته است را به نمایش بگذارند نه این که این گوهر با ارزش را به غبار شهوت و آرزوهای باطل تیره بیالایند و آن را زیر خاک مذلت دفن کنند.
این داستان انسان است، انسان برگزیده خدا، انسان مطلقی که دارای گوهر شریف و ممتاز است و متاسفانه با سوء اختیار خود آن را می آلاید. روح مثل جامه ای سفید می ماند که با اندک غبار گناهی، دچار تیرگی می شود همان طور که انسان های پلید، این جامه سفید را .
البته در بعضی دیگر از روایات، روح دمیده شده در کالبد آدمی به قدرت خدا تفسیر شده است.
امام باقر سلام الله علیه فرمود:
"قول اللَّه عزّ و جلّ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی قال: من قدرتی"(11)
امام باقر (ع) در این حدیث روح خدا را که در آدم دمیده شده به قدرت خداوند تفسیر کرده است.
ممکن است قدرت خدا در این بیان شریف به معنای جانداری خاصی باشد که خدا به همه انسان ها به نحو تساوی داده است نوع جاندار خاصی که به موجود دیگری جز انسان اعطا نکرده است، نوعی قدرت که ناشی از اختیار و شناخت به خود و عالم هستی است.توانایی خاصی که فقط از این موجود و به قدرت روح خدا و اذن او بر می آید. چون می خواهد خلیفه و جانشین خدا روی زمین شود،پس می بایست در وجودش گوهری باشد گوهری قدرت مند که از قادر متعال به ارث می برد و خلاصه انسان عجیب ترین داستان آفرینش است.
نتیجه این که به دور از بحث های دقیق و ظریفی که می تواند در این باره مطرح شود و گاهی چنین بحث هایی راه به جایی نخواهد برد و به سر انجام مناسبی هم نخواهد رسید، باید قبول کنیم که همه افراد بشر در سایه این گوهر پر ارزش (روح الهی دمیده شده در کالبد شان) به طور مساوی دارای فطرتی پاک از هر گونه پلشتی و پلیدی اند و بعد ها در گذر زمان تغییرات مثبت و منفی به خود می گیرند و اما در مورد افراد برگزیده چون پیامبران الهی و معصومین سلام الله علیهم اجمعین هم می توان این سخن را گفت که آنان نیز چون ما در ابتدا سهم بیشتری از این گوهر پر ارزش ندارند و تفاوتی را که مشاهده می کنیم مربوط به تربیت ربّانی و الهی است (که چون الگو های هدایت اند، می طلبد) که در طول زندگی، همواره ایشان را از فتنه های دنیایی و مکر های شیطانی دور می کند و در این باره در قرآن آیات بسیاری وجود دارد. خدای متعال در مورد اهل بیت سلام الله علیهم اجمعین فرمود"
"إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً"(12)
خداوند فقط می‏خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملًا شما را پاک سازد.
و در جایی دیگر از قرآن این مطلب به چشم می خورد که یوسف پیامبر اعتراف می کند که نفس من مرا به سوی بدی ها می کشاند جز آن که خدای متعال مرا مورد رحم خود قرار دهد.
"وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسی‏ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحیمٌ "(13)
من هرگز خودم را تبرئه نمی‏کنم، که نفس (سرکش) بسیار به بدیها امر می‏کند مگر آنچه را پروردگارم رحم کند! پروردگارم آمرزنده و مهربان است.
وجود این گونه آیات نشان می دهد که هیچ روح و نفسی همان طور که می تواند در مسیر تعالی قرار گیرد، از خطر سقوط در امان نیست، پس همگان در این بهره وری یکسان اند و اگر تفاوتی دیده می شود، مربوط به مرحله خاصّ تربیتی است و باید ریشه آن را در علم و ارداه حق جستجو کرد و حال آن که دست و پای کسی در اختیار راه حق و قرار گرفتن در مسیر تربیت و تکامل عمومی نبسته اند،و به خاطر حسن و یا سوء اختیار است که انسان ها از هم متفاوت می شوند و ملاک و معیار و تفاوت مراتب از همین جا معلوم می شود.
پی نوشت ها:
1.سوره اسراء آیه 85.
2.سوره حجر آیه 29 .
3.مجلسی محمد باقر، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، تهران، انتشارات اسلامیه،بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏25، ص، 53.
4.مجلسی محمد باقر، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، تهران، انتشارات اسلامیه، ج‏58، ص 188.
5.رضایی محمد علی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، رشت، انتشارات مبین،چاپ اول، سال 1381 هجری شمسی، ص 524 .
6.سوره مجادله آیه 22 .
7.سوره انعام آیه 122.
8.سوره بقره،آیه 87.
9.طباطبایی محمد حسین، تفسیر المیزان ،ترجمه موسوی همدانی محمد باقر،قم، انتشارات جامعه مدرسین، چاپ پنجم، سال 1374 هجری شمسی ج‏20، ص 284.
10.فلسفی محمد تقی،الحدیث (روایات تربیتی)،تهران، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی،سال 1368 شمسی، ج‏1، ص 10.
11.همان، ج‏2، ص 98.
12.سوره احزاب آیه 33.
13.سوره یوسف آیه 53.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان