اندیشمندان نظرهایی گوناگون درباره جایگاه اسطوره در تاریخ و فرهنگ دیرینه ایران داشتهاند؛ پارهای آن را از ویژگیهای سودمند و مثبت این سرزمین پنداشته، پارهای دیگر بر آن بودهاند اسطوره و اسطورهسازی، یکی از ریشههای گرفتاریهای تاریخی جامعه ایران بهشمار میآمده است.
محمدحسین باجلان فرخی در مدخل «اسطوره» در دایرهالمعارف بزرگ اسلامی درباره اسطوره و پیوند آن با علم مینویسد: «اسطوره روایتی بیانتهاست که هرچه در توجیه علمی آن پیش رویم، ژرفای خود را از دست میدهد.»
او اسطوره را نه برآمده از اندیشه که کارکردمند برمیشمرد: «بیش از آنکه اندیشه باشد، با کارکرد پیوند دارد و شیوهای از شناخت عاطفی و ذهنی و درونی و موازی با شناخت عینی و بیرونی است.»
این پژوهشگر سپس به کارکردهای اسطورهها در سیر تاریخی جامعه میپردازد: «در گرایش به قدرت، برخی از اسطورهها در مسیر تثبیت صاحبان قدرت بهکار گرفته میشود. چنین اسطورهای نه حقیقی که گرایشی ایدئولوژیک در جهت مقاصد تمامیتخواهان است و از همینروست که یکی دیگر از ویژگیهای اسطوره انکار تمامیتخواهی و استبداد است.»
باجلان فرخی اسطوره را از این منظر با نشانه متفاوت دانسته، مینویسد: «چنین است که نمادهای اسطورهای معناهای متفاوتی دارند و از نشانه غنیترند، چراکه نشانه یکسونگر است.»
به روایت این پژوهشگر: «اگر سیاست را کاری در جهت روابط انسانها در ساختن جهان بدانیم، اسطوره در چنبره قدرت، زبان سیاست است؛ اسطوره چه آیینی چه سیاسی و چه شاعرانه و هنری، زبان جمعی انسان آفرینندهای است که تلاش وی بر آن است که با کار و کوشش خویش، جهان و مناسبات اجتماعی را معنی بخشد.»
این نویسنده سپس مینویسد: «ایدئولوژی زبانی عاری از سیاست دارد و سترده از شعر است و در جهت بازداشتن تاریخ از رشد بهکار میرود؛ هم بدین سبب است که رمزها و نمادها را به باورهای درخودمانده تبدیل میکند و جامعه را از پویایی و جمعگرایی یا مردمگرایی بازمیدارد و همیشه چنین کاری به شهادت تاریخ، با فاجعهای بزرگ همراه است.»