سینمای جهان پر از گنجینههای ارزشمند و دوستداشتنی از فیلمسازان و فیلمهایی است که سینمای معاصر بر روی شانههای آنها ایستاده و اگر امروز سینماگران مهمی همچون کریستفور نولان، برداران کوئن، کویین تارنتنیو، تیم برتون و دیوید لینچ با فیلمهاشون، فیلمخورها رو بهتزده میکنند؛ مدیون تلاشهای همه آن سینماگرانی هستند که یکتنه از سینمای بدوی، سینما را به مرحله شاهکارهای سینمای صامت رساندن و بعد هم این میراث رو به کارگردانهای سینمای ناطق سپرند. تا همینطور دهه به دهه فرزندان خلفی از آنها پا به عرصه این هنر جادویی بگذراند. بهراستی اگر گریفیث تولد یک ملتش در سال 1915 را نمیساخت، اگر تصاویر رویاگونه فیلمهای جرج ملیس که نهایت تخیلی بشری در زمانه خودش بود بر روی پردهها سالن شعبدهبازیاش نقش نمیبست، اگر متروپلیس فریتس لانگ خلق نمیشد، آیا سینما همین نقطه ایستاده بود که امروز ایستاده؟
اگر کمدیهای چاپلین و کیتون و برادران مارکس نبودند، اگر تصاویر وسترنهای فورد، رندیهای داستانگویی لوبیچ و وایلدر، پیچیدگی ِ روایتهای ولز، موزیکالهایی بازبلی برکلی و آرتور فرد، تعلیقهای کشنده هیچکاک، ملودرامهای سانتیمال داگلاس سیرک، نوآرهای هاکز و هیستون نبودند؛ بیشک تعریف ما از سینما و سینماگریی در 2017، امری عقبافتاده و ابتداییتر از اتفاقی است که امروز محصولش فیلمهای ِ «Interstellar»، «Django Unchained»، «No Country for Old Men»، «Mulholland Drive» «Birdman» و«InherentVice»«La La Land» «Arrival»«Moonlight» هستند.
اگر همفری بوگارت و اینگرید برگمن در نفش ریک و الیسا «کازابلانکا» نبودند، اگر جک لمون و تونی کرتیس «بعضیها داغش رو دوست دارند» انقدر خنده دار نبودند؛ اگر چارلز فاستر کین بر رو پرده اینگونه خطابههای آتشین نمیکرد، اگر ادری هیپبرنِ «شبی در روم» در نقش یک شاهزاده دستنیافتنی از همه عالم و آدم دلبری نمیکرد؛ اگر جیم استورات و کیم نواک در «سرگیجه» دلداده هم نمیشدند؛ امروز در سال 2016 چگونه میتوانستیم از بازی کیت بلانشت، مریل استریپ، کیت وینسلت، دنیل دیلویس، خاویر باردم و خواکن فینیکس لذت ببریم؟
فیلمهای سینمای کلاسیک که در بهترین حالت باصفتهایی همچون، فیلم قدیمی، فیلم سیاه سفید شناخته میشوند و در بسیاری مواقع هم انگ فیلمهای عتیقه و حوصله سر بر را یدک میکشند؛ محل الهام و ارتزاق خیلی از سینماگرانی هستند که امروز بتهایی نسلی شدهاند که سینما را از سال دهه 90 به اینسو دنبال کردهاند. نسل متولد دهه 60 و 70 شمسی و البته 80 و 90 میلادی؛ آنها تا چشمشان را باز کردن «Pulp Fiction»، «Edward Scissorhands»، «Ghost Dog» و «Barton Fink» رو دیدند، انگاری در کتاب سینما را گشوده باشند و با یک اوردنگی شما رو در بین سطور سینمای پستمدرنیسم انداخته باشند.
انگاری در کتاب سینما را گشوده باشند و با یک اوردنگی شما رو در بین سطور سینمای پستمدرنیسم انداخته باشند.
کجفهمیهای که نبودن زیرنویس فارسی و مسلط نبودن به زبان انگلیسی باعثش میشد؛ در برخی موارد قدری زیاد بود که 3 یا 4 نفر که همزمان به تماشای یک فیلم نشسته بودند بن کل برداشتهای مختلفی از یک داستان داشتند، یعنی در قدم اول که دریافت روایت اولیه فیلم بود؛ دچار مشکل میشدند، کشف نمادها و استخراج لایههای نهان فیلم پیش کش. در این موارد معمولاً یکساعتی بعد از فیلم اختصاص داشت به همفکری برای درک درست قصه فیلم. فیلم خورههایی که در ایران عاشق سینما شدهاند اوضاعشان بهمراتب بدتر بود از همنسلیهای خودشان در دیگر نقاط دنیا؛ که دسترسی به منابع تصویری بهتری داشتنند. اونها نتنها از داشتن تلویزیون و یا سینمایی که فیلمهای کلاسیک سینمای آمریکا و اروپا را پخش کند محروم بودند؛ که با سیلی احمقانهای از فیلمهای دست چندم آسیای شرقی و سریالهای دو زاری صنعت نوپای سریال سازی ژاپنی فرهنگ تصویری و داستانیشان رشد کرد.
«هنر هفتم» و بعدها
«سینما چهار» و
«سینما یک» تنها روزنهای بود که کورسوی نوری از آن به بیرون تابانده میشد که البته آنهم باز با انتخابهای سلیقهای و ممیزیهای صدا سیما با مشکلات زیادی روبرو بود.
همین نسل علاقهمند به سینما در ایران؛ بعدها در اوایل سالهای دهه 1370 هفتهای یکبار باید چشمم می دوختاند به کیف سامسونت آقای فیلمی؛ که تا پیش از آنکه بگیرنش و چند وقتی گموگور شود و کار نکند؛ فیلمهای وی اچ اس کرایه دهد. بسیاری از فیلمهایی که در ایران بهعنوان فیلمهای کالت به مفهوم اینکه فیلمی که یک نسل با آن خاطره دارند جدی مطرح است فیلمهای B movie (دسته دوم) سینمای جهان است؛ که درواقع چون مورد تکثیر انبوه فیلمیها با اون سامسونت های معروفشان قرار میگرفت بیش از هر فیلمی دیگری در ایران دیده میشد و محبوبیت میداشت. شاید فیلم Desperado با بازی Antonio Banderas و یا مثلاً فیلم Jumanji با بازی Robin Williams فقید در ایران چند ده برابر از هر کشور دیگری دیده شد و مخاطب داشته است. ساند ترک فیلم Robert Rodriguez با صدای باندراس که برای تیتراژ اولیه فیلم طراحیشده بود؛ شبیه یک سرود ملی در انواع اقسام دور همیها از عروسی و پاتختی و گود بای پارتی و مهمانی قبولی دانشگاه در حال پلی شدن بود.
همین نسل علاقهمند به سینما در ایران؛ بعدها در اوایل سالهای دهه 1370 هفتهای یکبار باید چشمم می دوختاند به کیف سامسونت آقای فیلمی؛ که تا پیش از آنکه بگیرنش و چند وقتی گموگور شود و کار نکند؛ فیلمهای وی اچ اس کرایه دهد.
کیفیت افتضاح فیلمهای کلاسیکی که در دسترس بود چه به لحاظ تصویر و چه به لحاظ باند صوتی که بارها بین صدای دوبله پیش از انقلاب و نسخه اورجینال و بلک نویز دررفت آمد بود در وهله اول، رویکردی که صدا و سینما در دو ده 60 و 70 در قبال اینگونه فیلمها داشت در وهله دوم دلایل منطقی بود برای نرفتن به سراغ فیلمهای کلاسیک. اما امروز اوضاع کاملاً تغیر کرده، با دسترسی به نسخخ بازسازیشده فیلمهای کلاسیک و ترمیم باندهای صوتی از طریق دوبلههای مجدد و همچنین زیرنویس شدن همه شاهکارهای مهم عصر طلایی تاریخ سینما دیگر بهراحتی میتوان به تماشای این فیلمها نشست؛ و این بار بهجایی که تاریخ این هنر را از سر تا ته خواند به ترتیب و بهدرستی با آن مواجه شد آنوقت که کشف روابط بین متنی فیلمهای روز با پدرانشان به یک بازی جذاب تبدیل میشود. امروز دیگر بهراحتی میتوان به تماشای
میسیز کویبولیک و سیسی باستر فیلم «آپارتمان»، به تماشای
نورما دزموند فراموششده فیلم
«سانست بلوار»، به تماشای
دوان ِ فیلم
«آواز در باران» وقتی یکتنه زیر بارون داره می خونه و می رقصه، به تماشای
میلی ِ فیلم
«بهترین سالهای زندگی ما» وقتی از جنگ برمی گرده و به تماشای صدها قصه و تصویر اصیل نشست. به تماشای فیلمهایی که بعد از دیدن آنها درمییابید که چقدر از فیلمهای معاصر و متأخر این دو دهه تحت تأثیر این گوهرهای خاک خورده در آرشیوها هستند.
برای راحتی و نداشتن هیچ بهانهای که حالا باید از کجا این فیلمها رو باکیفیت خوب صدا و تصویر پیدا کنیم، میتوانید پیگیر بخش جدید در نماوا باشد که به فیلمهای کلاسیک مهم اختصاص دادهشده است. این پروژه که با فیلم «داشتنن یا نداشتن» شاهکار هاوارد هاکز آغازشده؛ در هفتههای آتی با تکمیل آرشیو فیلمهای خود امکان دسترسی به بهترینهای سینمای کلاسیک با دوبلههای فارسی را محیا میسازد. فیلمهایی که همزمان با قرارگیری در نماوا نقدهای مفصلی از آنها را در بلاگ نماوا خواهید خواند.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
167