-*میثم همدمی: زلزله، سیل، خطر بروز جنگ، وجود سیاستمداری ناکارآمد، سقوط ارزش پول ملی، اختلاسهای بزرگ یا گور خوابیها، همه وقایعی تراژیک و غمبار هستند، بااینحال سریعاً میتوانند سوژهی شوخیهای روزمرهی ما شوند؛ اما چرا؟ یکی از اولین تبیینهایی که به ذهن میآید، ممکن است این باشد: «ما نسبت به معضلات اجتماعی بیتفاوتیم، احساسی بدانها نداریم، برایمان اهمیتی ندارند، یا لااقل بسیار کماهمیتاند». گرچه –به باور نگارنده- اکثریت جامعه ی ایرانی پیرامون برخی وقایع تراژیک همچون ویرانی محیط زیست کشور، نگرشی توأم با بیتفاوتی دارد، در مورد اینکه این شوخیها همیشه به معنای سرسری گرفتن معضلاتاند باید تردید کرد.
شوخی، «مکانیزمی دفاعی» است. مکانیزمهای دفاعی، واکنشهای ناخودآگاه روان ما هستند که میکوشند با تغییر در ادراک واقعیت، اضطراب را در ما کاهش دهند. آنها شیوههاییاند که بهطور ناخودآگاه در برابر رخدادهای اضطرابآور بهکار میبریم تا از خود در برابر آسیبهای روانی محافظت کنیم.
مکانیسمهای دفاعی را میتوان بر اساس کارآمدیشان به 4 گروه عمده تقسیم کرد: «مکانیزمهای دفاعی نخستین» یا «آسیبزا» که توانایی کنار آمدن با تهدیدات واقعی را از فرد سلب کرده و درک واقعیت را ناممکن میسازند؛ «انکار» نمونهای است از این نوع مکانیزمها.
«مکانیزمهای دفاعی ناپخته» که اگر از سوی بزرگسالان بهکار گرفته شوند ممکن است منجر به شکلگیری رفتارهای ناپخته گردند، «خیالپردازی» در مواجهه با ناکامیها میتواند تجلی چنین مکانیزمهایی باشد.
«مکانیزمهای دفاعی روانرنجور» که در بلندمدت منجر به مشکلاتی در روابط میانفردی، شغل و کامیابی از زندگی میگردند، مانند: «گوشهگیری».
و درنهایت «مکانیزمهای دفاعی بالغ» یا «پخته» که مقبول بوده، از بزرگسالان سالم سر میزنند و نشانگر سلامت روان هستند؛ شوخی ازجمله مکانیزمهای دفاعی پخته است.
وقتی با معضل یا موقعیتی تراژیک شوخی میکنیم درواقع تلاش داریم تا با تأکید بر جنبههای جالب و طنزگونهی موقعیت ناخوشایند، با اضطراب ناشی از آن معضل کنار بیاییم. بسیاری از ما با زلزله شوخی میکنیم، اما این لزوماً بدین معنا نیست که نسبت به زلزله یا مردمانی که بهدنبال آن آسیبدیدهاند بیتفاوتیم.
حتی اگر اینچنین باشد، اگر واقعاً نسبت به آسیبدیدگان زلزله بیتفاوت باشیم، قادر نخواهیم بود در مورد خود زلزله بیتفاوتی پیشه کنیم. با این معماریهای درخشان و خانههای مستحکمی که ما داریم، برای خودخواهترینمان هم زلزله ترسناک است. شوخی با زلزله به ما کمک میکند تا از اضطراب این تصور که روزی ممکن است به سبب زلزله خود یا یکی از نزدیکانمان در اتاق راحتیمان دفن شویم، بگریزیم.
ما بندرت در مورد معضلات زیستمحیطی لطیفه میسازیم. بندرت نابودی جنگلها یا خشکسالی قریبالوقوع دستمایهی شوخیهای ما میشوند و این اتفاقاً ازاینروی نیست که این معضلات را جدی میگیریم یا اینکه تراشیدن سوژهی شوخی در مورد آنها برایمان دشوار است. ما با آنها شوخی نمیکنیم، چون اساساً به آنها فکر نمیکنیم، نسبت به آنها در بیتفاوتی مطلق به سر میبریم، گرچه خشکسالی درنهایت سهمگینتر و کشندهتر از زلزله عمل کند.
بنابراین اگر مدت کوتاهی پس از وقوع فاجعهای در جامعه، سیلی از لطیفهها و شوخیها به راه میاُفتند، به این خاطر نیست که شیفته ی مضحکه هستیم. وقوع زلزله، اختلاسهای عظیم و گور خوابیها به شوخی بدل میشوند، به این خاطر که اگر آنها را به ناخودآگاهمان نرانیم ممکن است از فرط اضطراب از پای درآییم. برای اینکه ازلحاظ روانی دچار فروپاشی نشویم، ناگزیر به شوخی پناه میآوریم.
* روانشناس و فعال محیط زیست