انیمه های ژاپنی اغلب درباره ی کودکان هستند، اما این انیمیشن ها لزوماً تنها برای مخاطبان جوان نیستند. این فیلم ها بینشی دربارهی ناخودآگاه جامعه ی ژاپنی پیشنهاد میدهند. کشوری که در طول جنگ جهانی دوم به قدرت نظامی انکارناپذیر دولتی و اسطوره ی «باد الهی» ــ از خودگذشتگی خلبان های کامیکازی ــ ایمان بسیار داشت. هر چند بعد از بمباران هسته ای ناکازاکی و هیروشیما، ژاپن باید با این حقیقت مواجه میشد که قدرت امپراطوری خداگونه ی بزرگتری ــ آمریکا ــ وجود دارد. اکثر انیمیشنهای قابل توجه ژاپنی همچون آکیرا، شبح درون پوسته،مدفن کرمهای شبتاب، ناوسیکا در دره ی باد به هر حال درگیر کابوس جنگ جهانی دوم بودند، سایه ای که بر هویت ملی ژاپن سایه افکنده است، همچنین این انیمیشن ها مسئولیت انسانی در برابر ابداع سلاح های کشتار جمعی را نشان میدادند. در همان زمان، موضوع خوداندیشی درباره ی جامعه ی فراـفن سالاری باعث پدیدارشدن پرسشهایی شد: آیا شیفتگی سریعِ ژاپنیها به تکنولوژی غربی موجب زایش شیطان جدیدی نمیشود که در نهایت و چه بسا یکباره، نابودیِ ژاپن، سرزمین خورشید تابان، را در پی داشته باشد؟
در قسمت اول به 10 انیمه برتر اشاره کردیم. در این قسمت 10 انیمه ای که در تمام دورانها بهترین بودند را به شما معرفی خواهیم کرد.
9- بازیگر هزاره (Millennium Actress، ساتوشی کن، 2001)
واقعیت و فانتزی در داستان ساتوشی کن در هم میآمیزند. بازیگر هزاره سفری احساسی به درون خاطرات شیوکو فوجی وار، ستاره ی سینمای سالخوردهای است که بهترین لحظه های زندگی، کار و تاریخ ژاپن را در زمانی که استودیوی فیلمسازی تعطیل میشود به یاد می آورد. برخلاف انیمه های دیگر ساتوشی کن (از جمله پاپریکا) این فیلم به تصاویر طاقت فرسای ناخودآگاه معطوف نمیشود. خاطرات، بیننده را به درون جهان احساساتیِ زنی که با تصاویر معشوق گمشده اش تسخیر شده هدایت میکنند. جستجوی چیوکو برای یافتن معشوقش که از زمان جوانی تا میانسالی به درازا کشیده همچون جستجویی که در اغلب فیلمهایش بازنمایی میشود، از طریق تاریخ ژاپن و سینمای ژاپن به جریان میافتد و در واقع آن تاریخها را زنده میکند. همه ی اینها به وسیله ی خاطرات شخصیِ چیوکو ارائه میشود، خاطراتی که وقتی به زمان حال میرسند به طور فزاینده ای رنگی میشوند. لایه ی سومی که به این همه اضافه میشود در کاراکتر جنیا شکل میگیرد، یک فیلمبردار که مصاحبه ی چیوکو را ضبط میکند. وقتی مسئله ی نگاه خیره و تماشاگر کانونی می شود، این انیمه به انیمه ی آبی کامل [Perfect Blue] ساخته ی خود ساتوشی کن نزدیک میشود، در حالیکه بازیگر هزاره بسیار مثبتتر و خوشبینانهتر از باقی فیلم های ساتوشی کن است. اینجا سویهی تاریک ذهن در سایه باقی میماند، و کلیدِ مطلوب تصاویر مطبوعی از صنعت تصویر را آزاد میکند.
8- پدرخوانده های توکیو (Tokyo godfathers، ساتوشی کن، 2003)
ساتوشی کن کارگردانی نیست که نامش تداعیِ کننده ی حکایات حیرتانگیز یا معجزهآسا باشد. هر چند از قضا پدرخوانده های توکیو دقیقاً به این سیاق پیش میرود، و امضای ویژه ی ساتوشی کن را از همان آغاز انیمه تا انتهایش بر خود دارد. پدرخوانده های توکیو یک فیلم کریسمسی الزامی برای همه ی انیمه دوستان است، فیلمی درباره ی سه بیخانمان که در شب قبل از کریسمس در خیابان به کودک رهاشدهای برمی خورند و تصمیم میگیرند که مادر کودک را پیدا کنند. شهرهای بزرگ در اغلب انیمه هایی که در متروپلیس واقعی یا خیالی رخ میدهند مکانی غیرانسانی و درهم وبرهم هستند. هرچند زنجیرهایی از اتفاقات در طی جستجوی سه کاراکتر متفاوت اتفاق می افتد، اما این نشان میدهد که اتفاقات معجزه آسا حتی میتواند در مکانی کم نور رخ دهد. جدای از عوامل بصری، شیوه ی ساتوشی کن در آمیختن ماهرانه ی عناصر فانتزی و واقعی با توجه باریک بین به نگه داشتن داستان در مرزی باورپذیر بسیار مشهود است.
7- فرزندان گرگ (Wolf children، مامورو هوسودا، 2012)
این انیمه به عنوان داستانی رمانتیک و ساده، هانا دانشجوی جوانی را نمایش می دهد که عاشق پسری اسرارآمیز میشود که او را در کنفرانسی مشترک همراهی میکند. معلوم میشود که معشوق او یک گرگینه است، اما شگفت آور است که این مسئله ی هانا نیست. داستان فرزندان گرگ بسیار به یک انیمهی شوجو شباهت دارد (اینمهی شوجو داستانی رمانتیک است که برای دختران جوان نوشته میشود). هنگامی که معشوق هانا میمیرد او را با دو بچه ی گرگنما ترک میکند، کشمکش هانا برای بزرگ کردن بچه هایش ستیز کانونیِ این انیمه می شود. به ندرت چنین شخصیتِ زنِ تنهایی را بر پردههای سینما دیدهایم. او با دو بچه ای که نمی توانند غرایز حیوانی شان را کنترل کنند، زندگی خود را وقف تربیت آنها می کند و این کار را با رضایت و اشتیاق انجام میدهد. هوسادا این زن تنها را بسیار غم انگیز به تصویر میکشد و نشان میدهد که او چگونه زندگی خود را نثار خانواده اش میکند، اما فیلم دلگرم کننده نیز هست، از این لحاظ که نشان میدهد چگونه کودکان و مادرشان سرانجام راهی برای خرسندی از زندگی پیدا میکنند.
6- باد برمی خیزد (The wind rises، هایائو میازاکی، 2013)
برای کسانی که تنها به خاطر عناصر فانتزی متداول در فیلمهای میازاکی عاشق انیمه های او هستند، انیمه ی باد برمیخیزد، انیمه ای تاریخی است که شاید برای شبی بزرگ انتخاب مناسبی نباشد. هرچند این انیمه کیفیتهای عالی خاص خود را دارد. میازاکی در نمایش ماشینها عالی عمل میکند مخصوصاٌ در به تصویر کشیدن ماشینهای پرنده. باد برمیخیزد داستان جیرو هیروکوشی است، مهندسی که طراح ژاپنی جنگاور است، اما طبق معمولِ آثار میازاکی، بیشتر از همین یک لایه در این داستان وجود دارد. خود هیروکوشی آدم رویاپردازی است که از ماشینهای پرنده و مهندسی میترسد ــ همچون خود میازاکی. هرچند، خودِ دیگرِ میازاکیِ حقیقی در فیلم کاراکتر کاپرونی است. این مهندس ایتالیایی با هواپیما هیروکوشی را به سفری فانتزی میبرد، جایی که آنها درباره ی آزادیِ ابدیِ پرواز و امکان های بی پایان مهندسیِ هواپیما گفتگو میکنند. در حالی که کاپرونی درباره ی این ماشین ها به منزله ی ابزار نقل و انتقال رویاپردازی میکند، هیروکوشی سلاح میسازد؛ از این رو، اخلاق جنگ نیز مورد توجه قرار میگیرد. آیا مسئولیتی شامل حال مهندسی میشود که ماشین مرگ را می آفریند؟ به رغم این پرسش فلسفی غم انگیز، باد برمی خیزد به صورت افسانه ای زیبا درباره ی اشتیاق، عشق، و روح ژاپن باستان، و ماشین های پرنده باقی می ماند.
5- پاپریکا (Paprika، ساتوشی کن، 2006)
ناخودآگاه و نیروی خطرناک رویاها موضوع اصلی انیمه های ساتوشی کن هستند. برای مثال در آبی کامل (1977) او داستان یک بازیگر عامهپسند را تعریف میکند که به وسیله ی یک طرفدار نامتعادل روحی دنبال میشود. پاپریکا ما را به مرحلهای ژرفتر در ضمیر شبهآگاه فرو میبرد، یعنی به قلمروی رویاهای مادی، آنجاکه یک ماشین، که رویاهای بیماران را ثبت و آشکار میکند، دزدیده میشود. در این نقطه، هر کسی که رویاپردازی میکند در معرض خطر است، خصوصا وقتی مجرم ناخودآگاه جمعی را هدف میگیرد و مردم را به رقص مرگ دعوت میکند در حالی که این سزرمین رویا تدریجا به جهان واقعی یورش میبرد. با این حال، وقتی ساتوشی کُن از رویا صحبت میکند واقعاً چه در سر دارد؟ کاراکتر چیبا که در جهان رویا به پاپریکای زیبا تبدیل میشود، ارجاع آشکاری به فروید و کشمکش جنسی دارد. از این گذشته ارجاعات پنهانی بسیاری به فیلم هایی همچون تارزان، تعطیلات رمی، آبی کامل، و همچنین فیلمهای کوروساوا دارد، او خود صنعت فیلمسازی را به عنوان منبع اصلی وهم و درماندگی پیشنهاد میدهد و سینما را آفریننده ی رویاهای زیبا میداند.
4- تکنوکینکریت (Tekkonkinkreet، میشل آریاس، 2006)
میشل آریاس کارگردانی زادهی آمریکاست که در ژاپن کار میکند. دانستن گذشته ی مولف، چه بسا ملزم میکند تا مراقب هر نشانه ی کوچکی که تکنوکینکریت را از باقی فیلم های این لیست جدا می کند باشیم. آشکارترین بداعت او سبک هنری اش است. این بدیهی است که کاراکترهای انیمه همواره شبیه به ژاپنی ها نیستند، اما این کارگردان انیمه ی آمریکایی به شیوهای مطایبهآمیز این رسم کنار میگذارد. کاراکترهای آریاس بسیار دور از ظاهر چشم گندهی همیشگی در انیمه ها هستند ــ که البته این ظاهر را هم از آثار دیزنی وام گرفته اند ــ و خلاصه، بسیار شبیه به ظاهر واقعی ژاپنی هستند. باقی این تصاویر غنی، بازنمایی واقعگرایانهی چشم انداز شهری است، چیزی که برای دیگر انیمیشن های ژاپنی بیگانه نیست، اما این انیمیشن ها بیش از همه در صحنه های فانتزی زندگی میکنند و نفس می کشند.
در مقابل پس زمینه ی ستیز یاکوزا برای حکمرانی در متروپولیس خیالی، دو بچه ی خیابانی، سیاه و سفید، برای زندگی شان در سطح مادی و استعاری در یک زمان مشترک می جنگند. دومی همان است که لحظات غیرعادیتری را به فیلم میدهد. با واقعیت و فانتزی که در اغراق بصری در هم چفت می شوند. بصیرت خاموش سفید تجسم امید و عشق است در حالیکه سیاه در برابر نیروهای تاریک جهان بیرونیِ خصومت آمیز مبارزه میکند.
3- شبح در پوسته: بیگناه (Ghost in the shell: innocence، مامورو اُشی، 2004)
شبح در پوسته پیامد انیمه ی علمی تخیلی مامورو اوشی در 1995 است که با ترکیب انیمیشن سلولوئیدی با CGI انقلابی در این ژانر به پا کرد. در شبح در پوسته آخرین بقایای زیست شناختی بافت مغزی را به وجود آوردند که روحی که به بدن ماشینی ضمیمه شده است را به راه میاندازد در حالی که در بیگناه (2004) این روح میتواند دوچندان شود و به طور نامحدود تولید شود. مرز بین هستنده ی انسان و ماشینی در این انیمه بیش از حد مبهم میشود. در این انیمه باتو، یک کاراگاه سایبُرگ، میکوشد تا به راز هولناک واقعهی خودکشی رباتها پی ببرد. بر طبق نظر اوشی، خود (self) ضرورتاً به سلول های زیست شناختی ربطی ندارد و ربات ها میتوانند در خودکشی های شان بسیار انسانی تر از انسانهایی باشند که ماشین ها را برای ارضای غریزه ی زیستشناختی ابتدایی ــ میل به تولید مثل ــ به طرز فریبنده ای می آفرینند.
از لحاظ تصویری، این فیلم راه انیمههای قدیمی پیش از خود را ادامه میدهد. ترکیب چشمگیر CGI و فرم های سنتی انیمیشن، سبک تمیز و دقیق، و حرکت سیالِ تصاویر شدیداً گیرای آن را موجب شده است. از آنجاکه این فیلم یک کارآگاه سایبرگ را نشان میدهد طبعاً خصیصهی چهرهی مغموم سگی از نژاد باست هوند را هم به تصویر میکشد.
2- متروپولیس (Metropolis، رینتارو، 2001)
در سال 1949، اوسامو تزوکا فیلمی ساخت که دلالت هایی شبیه به متروپولیس فریتز لانگ (1972) دارد. میشی، ربات انسانی شده در انیمه ی او متولد شد. این اندروید درماندگی انسان را در نسبت با نیروی تکنولوژیک و ویرانگر میدان جنگ مدرن تجسم بخشید، بنابراین تعجبی ندارد که کاراکترهای کانونی اغلب انیمه های استیم پانک از این قرارند. در اقتباسی که در سال 2001 از این مانگا شد میشیِ تغییر جنسیت داده و به تیما تبدیل میشود، اندروید مونث زیبایی که به موضوعِ عاطفه ی پسر انسانی، کنچی، بدل میشود. در حالیکه در فیلم فریتز لانگ و نیز در مانگا، تمرکز اصلی بر اصطکاک بین طبقات اجتماعی متفاوت است، در انیمه تضاد بین انسانها و ماشین های جایگزین به مسئلهی کانونی تبدیل میشود. متروپولیس اساساً ماجرای یک عاشق بیفرجام دیستوپیایی به سبک رومئو و ژولیت است و تا آخرالزمانی که به کنترل کامپیوتر درآمده اوج میگیرد. هر چند، نقطهی اوج متروپولیس بسیار تماشاییتر از سایه ی خفقانآورِ یک آسمانخراش است.
1-شهر اشباح (Sprited Away، هایائو میازاکی، 2001)
انیمه ی شهر اشباح که برنده ی اسکار 2003 شد افسانه ای جادویی درباره ی خدایگان و یک قهرمان است، افسانه ای درباره ی اینکه چگونه جهان مدرن به گذشته بیحرمتی می کند، و سرانجام اینکه این انیمه از لحاظ تصویری مبهوت کننده است. هرچند همه ی این توصیفات استثنایی به نظر میرسند، اما دقیقاً چرا این فیلم میازاکی در دنیای غرب بسیار مشهور شد؟ داستانهای میازاکی معمولا حول موازنه بین طبیعت و قدرت باستانیِ خدایگان و برتری گستاخانهی جهان انسانی دور میزند. به جای ارجاعی قاطع به مادرـطبیعت (که در ناوسیکا در دره ی باد و پرنس مونونوکه مشهود است) در این فیلم، چی هیرو به جهانی غیرمادی وارد میشود که بیشتر جامعه ای قدیمی را فرا میخواند. جامعهای که بر پایه ی سنت ها ساخته شده، و در خطر قرارگرفتن زیر سایهی یک جهان مدرن فن سالار و کارمحور است.
تلاش چی هیرو برای نجات والدین اش با کشمکش دختر کوچکی مقارن میشود که در دوره ی مدرن بزرگ شده، جایی که مدل خانواده ی قدیم از بین رفته. بنابراین، نیروی جادوییِ شهر اشباح در بازگوییِ یک داستان جهانشمول به شیوهای پریشان کننده و قرن بیست و یکمی است، که البته یک قاشق چایخوری از جادوی میازاکی هم به آن طعم داده است.
نویسنده: ملیندا گمسی
منبع: http://www.tasteofcinema.com