مقدمه
کوچک سازی سختی ها، و هنر کوچک کردن سختی ها را بیاموزیم. شاید حوادثْ در واقع، آن قدر بزرگ نباشند که ما تصوّر می کنیم. اگر دنیا را بسیار مهم شمرده و آن را محلّ راحتی بدانیم، سختی های آن بسیار بزرگ جلوه می کند و تحمّل مصیبت های آن نیز بسیار دشوار می گردد. در حقیقت مهمْ شمردن دنیا، فقدان ها و محرومیت های آن را بسیار بزرگ تر از آنچه هست، نشان می دهد و بدین سان، فشار روانی حاصل از آن، بسیار سنگین می گردد.
یکی از عوامل موفّقیت در زندگی، برخورداری از «هنر کوچک سازی» سختی هاست. نخست باید سختی ها را کوچک کرد و سپس آنها را تحمّل نمود. این کار، موجب تحمّل پذیری بیشتر سختی ها می گردد. اصل کوچک سازی، نقش مهمّی در کاهش تنیدگی ها دارد. برای کوچک کردن سختی ها از روش های متعدّدی می توان استفاده کرد که در ادامه به آنها می پردازیم:
1.یادآوری سختی های بزرگ تر
فشار زیاد یک حادثه را می توان از راه مقایسه نمودن آن با سختی های بزرگ تر، کاهش داد. توجّه به سختی ها و مصیبت های بزرگ تر، اندازه سختی وارد شده را کوچک می کند و همین امر، موجب کاهش تنیدگی و فشار روانی می گردد.
کسی خدمت امام صادق علیه السلام رسید و عرض کرد: مرا به چیزی سفارش کنید. حضرت در خلال توصیه های خود به وی فرمود: و هر گاه به مصیبتی گرفتار شدی، مصیبت [فقدان ] پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را به یاد آور که مردم به مصیبتی همانند آن، دچار نشده اند و به مصیبتی همانند آن، گرفتار نخواهند شد.[1]
مصیبت فقدان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بزرگ ترین مصیبت هاست. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله خود در این باره می فرماید: هر کس به مصیبتی گرفتار شد، مصیبت فقدان مرا بیاد آورد؛ چرا که بزرگ ترین مصیبت هاست.[2]
امام علی علیه السلام خود می گوید که ما با همین روش، خود را آرام می سازیم و مصیبت ها را تحمّل پذیر می کنیم:
ما نفس خود را بر این حالت قرار داده ایم که بعد از مصیبت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بر هر مصیبتی بردبار باشیم؛ چرا که آن، بزرگ ترین مصیبت هاست.[3]
وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام به شهادت رسید و این خبر را به امام حسین علیه السلام دادند، حضرت، در ابتدا آن را بزرگ ترین مصیبت دانست و سپس عظمت مصیبت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را یاد کرد و آرام تر گردید.[4] مقایسه مصیبت بزرگ تر و یادآوری آن، موجب کوچک شدن گرفتاری های انسان می گردد و بدین سان، قابل تحمّل می گردد. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله درباره نقش این مقایسه و یادآوری می فرماید:
نزد هر کس مصیبتی بزرگ دانسته شد، مصیبت مرا به یاد آورَد که موجب کوچک شدن مصیبت او می گردد.[5]
2.توزیع تنیدگی بر گذر زمان
هنگام ورود سختی و بلا، برخی افراد، ناخوشایندی حال را به گذشته و آینده خود نیز تعمیم می دهند. این افراد، تمام ناخوشایندی های گذشته را زنده می کنند و به هیچ نقطه مثبت آن نمی اندیشند و همه «گذشته» را با مقیاس «حال» می سنجند. نسبت به آینده، هیچ افق روشنی تصوّر نمی کنند و همه آینده را پر از رنج و بدبختی می پندارند. سپس اندوه همه گذشته و حال و آینده را بر زمان حال، بار می کنند. در این حالت، احساس تلخ گذشته تمام شده و آینده نیامده، بر زمان حال، بار می شود و بدیهی است چنین فشار سنگین روانی ای، خردکننده و شکننده خواهد بود.
اینْ در حالی است که اندوه هر روز، مخصوص همان روز است. اندوه گذشته، زمان آن به سر آمده و شایسته نیست که دوباره آن را زنده کنیم.
نباید ذهن واپس گرایانه داشت و به گذشته ناخوشایند بازگشت و اندوه آن را دوباره بر زمان حال، وارد ساخت. ذهن هایی که به صورت ارتجاعی، اندوه گذشته را دوباره زنده می کنند، در حقیقت، ممکن است گاهی رنج و غم یک حادثه ناخوشایند را بارها و بارها تجربه کنند!
دقّت کنید! رنج و عذاب هر حادثه ناخوشایند نباید بیش از یک بار تجربه شود. برای هر حادثه، یک دوره فشار روانی طبیعی است؛ اما اگر این دوره، بارها و بارها تکرار شود، غیر طبیعی و تحمل ناپذیر است. حوادث تلخ به گونه ای تقدیر می شوند که یک دوره فشار روانی حاصل از آن، قابل تحمّل است، اما اگر ما بدون تکرار حادثه، تجربه تلخ روانی آن را به دست خودمان تکرار کنیم، بدیهی است که هم غیر منطقی است و هم خارج از توان تحمّل ماست و این گونه است که زندگی ها سخت و تلخ تر می شوند.
نسبت به آینده نیز همین گونه است: اولًا نباید همه آینده را با عینک حال، تاریک و تلخ دانست. درست است که بخشی از سختی های وارد شده، در زمان آینده نیز ادامه می یابند، اما نباید فراموش کرد که در همه آینده، تداوم نمی یابند. حوادث، پایان پذیرند و همه آینده را اشغال نمی کنند. ثانیاً چه دلیلی دارد که تلخی و دردناکی تداوم حادثه در آینده را هم اکنون تجربه کنیم؟ اگر چه ممکن است بخشی از آینده نیز همانند حال، ناخوشایند باشد، اما هیچ دلیلی ندارد که ناخوشی آن را هم اکنون تجربه کرده، بر خود تحمیل کنیم. اندوه هر زمان را در زمان خودش تجربه خواهیم کرد، نه در زمان حال.
بنا بر این، هنگام بروز سختی ها، دنیا را جز لحظه حال نبینید و فقط اندوه لحظه حال را داشته باشید. این کار از تمرکز تمام تنیدگی یک حادثه، در زمان حال جلوگیری کرده، آن را تحمّل پذیر می سازد. واقعیت، این است که زندگی جز لحظه حال نیست. زندگی، نه گذشته است و نه آینده؛ بلکه لحظه حال است. امام علی علیه السلام در این باره می فرماید: آیا نمی بینی که دنیا ساعتی بین دو ساعت است؛ ساعتی که گذشت و ساعتی که نیامده و ساعتی که تو اکنون در آن هستی.[6]
بر اساس همین اصل، امام صادق علیه السلام می فرماید: بر این دنیا بردبار باشید که ساعتی بیش نیست. آنچه را که گذشته، نه رنج آن را درمی یابی و نه سرور آن را، و آنچه را نیامده، نمی دانی که چیست؟ همانا دنیا همین ساعتی است که اکنون در آن هستی.[7]
3.آنچه بود و رفت، مثل آنچه نبود
گاهی چیزی را از دست می دهیم و بی تاب می شویم و گاهی به خاطر آنچه می خواسته ایم و به دست نیاورده ایم، بی تاب می شویم.
این دو مسئله را می توان از هم جدا نمود و از هر یک، برای تسکین دیگری استفاده کرد. تصوّر کنید که چیزی را از دست داده اید و اکنون فاقد آن هستید و به خاطر آن، غمگین و ناراحت هستید. اکنون به چیز دیگری نمی اندیشید؛ مسئله تنش زای شما از دست دادن چیزی است که داشته اید.
در این وضعیت می توانید به این بیندیشید که خیلی چیزهای دیگری را هم ندارید. اگر بنا باشد برای «نداشتن»، ناراحت شوید، خیلی چیزهای دیگر هم هست که ندارید و نسبت به آنها اکنون ناراحت نیستید. پس وضعیت ناراحت کننده حال را با حالتی مقایسه کنید که ناراحت کننده نیست؛ یعنی چیزهای بسیاری که نداریم و از بابت آن ناراحت نیستیم. امام علی علیه السلام همین روش را به فرزندش امام حسن علیه السلام آموزش می دهد و می فرماید: اگر بر آنچه از دست داده ای بی تابی می کنی، پس بر هر آنچه که به تو نرسیده نیز بی تابی کن.[8]
پی نوشت ها
[1] الکافی، ج 8، ص 168؛ الأمالی، طوسی، ص 681، ح 1448؛ الأمالی، مفید، ص 194.
[2] قرب الإسناد، ص 45؛ مسکن الفؤاد، ص 119؛ بحار الأنوار، ج 82، ص 73.
[3] الأمالی، مفید، ص 79؛ بحار الأنوار، ج 82، ص 130؛ مستدرک الوسائل، ج 2، ص 404.
[4] ر. ک: الکافی، ج 3، ص 220، ح 3.
[5] بحارالأنوار، ج 82، ص 84، ح 26؛ وسائل الشیعة، ج 3، ص 268.
[6] التمحیص، ص 16؛ بحار الأنوار، ج 73، ص 112.
[7] الکافی، ج 2، ص 454، ح 4.
[8] نهج البلاغة، نامه 31؛ غررالحکم، ح 5628؛ تحف العقول، ص 82.