پرستش خدا و دانشمند مادّی گرا

دانشمندی مادّی و منکر ماوراء طبیعت، نزد امام صادق علیه السلام آمد و مسائل مختلفی را مطرح نمود که از جمله پرسش هایش این بود:

دانشمندی مادّی و منکر ماوراء طبیعت، نزد امام صادق علیه السلام آمد و مسائل مختلفی را مطرح نمود که از جمله پرسش هایش این بود:

پرستش خدای نادیده

مادّی: چگونه این مردم خدا را می پرستند، با این که او را ندیده اند؟

امام علیه السلام: دل ها در پرتو روشنایی ایمان، او را می بینند و عقل های بیدار همانند چشم، وجود او را اثبات می کنند؛ بلکه چشم ها نیز با دیدن نظام دقیق و حساب شده جهان هستی، او را مشاهده می نمایند.

علاوه بر این، پیامبران، نشانه هایی که به عنوان سند نبوّت همراه آنها بود، و نیز کتاب های آسمانی با محتوای عمیق خود، وجود خدا را ثابت می کنند.

دانشمندان به مشاهده آثار عظمت خداوند، اکتفا می کنند و نیازی به دیدن او در اثبات وجودش ندارند.

مادّی: آیا خداوند نمی تواند خود را به مردم نشان دهد تا او را ببینند و بشناسند و از روی یقین و اعتقاد کامل، مورد پرستش قرار بگیرد؟

امام علیه السلام: این کار، امکان پذیر نیست و محال، پاسخی ندارد.[1]

نبوّت عامّه

مادّی: از کجا ثابت می کنی که خداوند، دارای انبیا و فرستادگان است؟

امام علیه السلام: با اثبات چند مقدمه:

الف- ما دارای آفریدگاری هستیم، برتر از ما و تمام آفریده ها.

ب- آفریدگار جهان، حکیم است و کار بیهوده انجام نمی دهد.

ج- امکان ندارد که همه مردم با او تماس بگیرند و برنامه زندگی و تکامل خود را از او دریافت نمایند.

با این مقدمات، ثابت می شود که باید خداوند، پیامبرانی داشته باشد که آنها مردم را به راه تکامل خویش راهنمایی کنند، وگرنه هدف خداوند از آفرینش انسان- که تکامل اوست- از بین می رود و آفرینش انسان، بیهوده می گردد.[2]

ازلیت مادّه

مادّی: موجودات از چه چیز آفریده شده اند؟

امام علیه السلام: از چیزی آفریده نشده اند (سابقه نیستی دارند).

مادّی: چگونه می شود که از نیستی، هستی به وجود آید؟

امام علیه السلام: موجودات، از دو حال خارج نیستند:

یا این موجودات از موادی ساخته شده اند که آن مواد همیشه وجود داشته است.

و یا موجودات جهان، سابقه نیستی دارند و جهان، پدیده است.

با سه دلیل ثابت می کنیم که فرض اوّل، درست نیست:

1.بر اساس فرض اوّل، موادّ جهان همیشه بوده، و چیزی که همیشه بوده و وجودش ازلی است، امکان ندارد پدیده باشد و علت بخواهد. بنابراین، باید واجب الوجود باشد و هستی اش از ذات خود بجوشد و در نتیجه، دگرگونی و فنا در آن راه نیابد.

2.آن مادّه قدیم، یک جوهر بیش نیست و یک رنگ بیشتر ندارد. پس، این رنگ های مختلف و حقایق گوناگون فراوانی که در این جهان موجود است، از کجا آمده است؟[3]

3.اگر موادّ قدیم جهان، ذاتاً زنده بوده اند، چگونه مرگ بر آنها عارض شد، و اگر ذاتاً فاقد حیات بوده اند، پیدایش حیات در آنها چگونه امکان دارد؟

و این که موجودات زنده از عناصر زنده، و موجودات فاقد حیات، از عناصر فاقد حیات به وجود آمده اند نیز درست نیست؛ زیرا ذاتی که فاقد حیات است، نمی تواند قدیم باشد؛ چون موجود فاقد حیات، توانایی و بقا ندارد و این معنا با قدیم بودن (یعنی در هستی، نیاز به علت نداشتن) منافات دارد. (دقت فرمایید).

مادّی: اگر سخن شما صحیح است، چگونه گفته اند که موجودات، ازلی هستند؟

امام علیه السلام: این، عقیده کسانی است که مدبّر جهان را انکار کرده و فرستادگان خدا را تکذیب نموده و کتاب های آنان را افسانه های پیشینیان خوانده و آیینی به دلخواه خود به وجود آورده اند.

موجودات جهان، خود بر پدیده بودن خویش دلالت می نمایند. ..

حرکت زمین با آنچه بر آن است، دگرگونی زمان ها، تفاوت پیدا کردن وقت ها، پدیده هایی که در جهان پدید می آیند (مانند: زیاد شدن، کم شدن، مرگ، فرسودگی) و همچنین این که انسان وجداناً خود را ناچار می بیند که به سازنده و مدبّر خویش اعتراف کند، تمام این امور، گواه بر حدوث جهان و وجود خداست. ...

مادّی: آیا سازنده جهان، پیش از آفرینش موجودات، به آنها علم داشته است؟

امام علیه السلام: آری، خداوند از ازل دانا بوده و آنچه را می دانسته، آفریده است.

مادّی: آیا اجزای خداوند با یکدیگر اختلاف دارد، یا مانند هم است؟

امام علیه السلام: این سؤال، غلط است؛ زیرا اساساً اختلاف و عدم اختلاف اجزا درباره خداوند، معنا ندارد؛ چون اختلاف و عدم اختلاف اجزاء، در موجودی هست که دارای جزء باشد، که آن وقت این سؤال پیش می آید که:

آیا اجزا همانند یکدیگرند، یا همانند یکدیگر نیستند؟

یکتایی خدا

مادّی: بنابراین، چگونه خداوند یکی است؟

امام علیه السلام: مقصود از یکی بودن خداوند، این است که ذات خداوند، یکتاست و همانند ندارد؛ چون جز خداوند، هر یکتایی را که تصوّر کنی، دارای جزء است و تنها خداوند متعال، یکتایی است که قابل تجزیه، و قابل شمردن نیست.

فلسفه آفرینش

مادّی: با در نظر گرفتن این معنا که خداوند، نیازی به آفریده ها ندارد و مجبور به آفرینش آنها نبود و شایسته نیست که ما را برای بازی و عبث آفریده باشد، فلسفه آفرینش چیست؟

امام علیه السلام: آنها را آفریده تا آفرینش دقیق و حکیمانه خود را آشکار سازد و به دانایی خویش عینیت بخشد و تدبیر خود را در نظام هستی، پیاده کند.

فلسفه معاد

مادّی: چرا خداوند به آفریدن همین جهان اکتفا نکرد و آن را خانه پاداش و کیفر خود قرار نداد؟

امام علیه السلام: این جهان، آزمایشگاه و تجارتخانه و جایگاه تحصیل کمال و موجبات لطف و عنایت خداست.

خداوند، این جهان را لبریز از کامیابی، و ناکامی نموده تا مردم را در این مدرسه کمال بیازماید و بر همین اساس، جایگاه کار و محل نتیجه را از هم جدا ساخته است.

آفرینش شیطان

مادّی: این هم از حکمت اوست که برای خویش دشمنی آفریده است؟ او بود و دشمنی نداشت، و سپس به پندار تو، شیطان را آفرید و بر بندگان خویش مسلّط نمود که آنها را به نافرمانی او وا دارد، و آن چنان او را نیرومند ساخت که با نیرنگ های دقیق، خود را به دل بندگان خدا می رساند و وسوسه می کند، تا این که آنها را نسبت به پروردگارشان مشکوک می نماید، تا آن جا که عدّه ای منکر وجود او می شوند و دیگری را می پرستند!

اگر او حکیم است، چرا دشمن خود را بر بندگان خویش مسلّط نموده و راه گمراه کردن آنان را برای وی هموار ساخته است؟

امام علیه السلام: این دشمنی که از آن نام بردی، دشمنی اش برای خداوند، زیان آور نیست و دوستی اش، سودی برای او ندارد.

بیم از دشمن، در صورتی است که بتواند زیانی برساند، یا سودی را بگرداند، یا اگر تصمیم گرفت که ملکی را بگیرد، با تکیه به قدرت خود اخذ نماید و یا اگر تصمیم گرفت قدرتی را نابود سازد، تصمیم خود را جامه عمل بپوشاند.

و اما شیطان، یکی از بندگان خداست که خداوند او را برای پرستش خود آفرید، و به هنگام آفرینشش می دانست که او چیست و چه خواهد شد.

او مدّت ها با فرشتگان، خدا را عبادت می کرد، تا این که خداوند او را با فرمان سجده به آدم آزمایش کرد؛[4]ولی او به خاطر حسدی که داشت و به سبب چیرگی شقاوت، از امتثال این فرمان امتناع ورزید و در نتیجه مورد طرد و لعن خداوند قرار گرفت و همین امر باعث شد که کینه آدم و فرزندانش را به دل بگیرد و با آنان دشمنی نماید؛ ولی هیچ گونه تسلّطی بر بنی آدم ندارد، مگر وسوسه کردن و دعوت نمودن به گمراهی.[5]

تبعیض در آفرینش

مادّی: چرا خداوند تبعیض قائل شده: یک دسته را شریف، و دسته دیگر را پَست آفریده است؟

امام علیه السلام: شریف، کسی است که اطاعت خدا کند، و پست، کسی است که نافرمانی او نماید.

مادّی: آیا در میان مردم، بعضی بهتر از بعضی دیگر نیستند؟

امام علیه السلام: ملاک برتری، تنها تقواست.

مادّی: بنابراین به عقیده شما، فرزندان آدم، همگی در اصل یکسان هستند و ملاک امتیاز، تنها تقواست؟

امام علیه السلام: آری. من چنین یافتم که اصل آفریده ها خاک است. پدر (آدم) و مادر (حوّا) را خدایی یکتا آفریده است و آنها بندگان خدایند.

البته خداوند- عزّوجلّ- از فرزندان آدم، گروهی را انتخاب کرده و تولّد آنها را پاکیزه ساخته و بدن های آنان را پاک نموده و در صُلب پدران و رحِم مادران از آلودگی حفظ نموده و از میان آنان انبیا و رسل را خارج ساخته است، که اینان پاکیزه ترین شاخه های آدم هستند.

و فلسفه این امتیاز، آن است که خداوند هنگام آفرینش آنها می دانست که آنها از او اطاعت می کنند و همتایی برای او نمی گیرند. بدین جهت، مورد این لطف و عنایت خداوند قرار گرفته اند.

آفرینش بدها

مادّی: چرا خداوند همه مردم را مطیع و موحّد نیافرید، در صورتی که می توانست؟

امام علیه السلام: چون در این صورت، کارهای نیکی که از مردم صادر می شد، کار خدا بود، نه کار مردم و روی این حساب، پاداش و کیفر، و بهشت و دوزخ، معنا نداشت.

خداوند، مردم را آفریده و به آنها دستور داده که به قوانین او عمل کنند، و به وسیله انبیا و کتاب های آسمانی، حقیقت را کاملًا برای آنها آشکار نموده و راه هر گونه عذر و بهانه جویی را بر آنها بسته است و سپس آنها را آزاد گذاشته تا به انتخاب خود، اطاعت خدا کنند و یا نافرمانی او نمایند تا مستحقّ پاداش یا کیفر شوند.

جَبر

مادّی: بنابراین، کار نیک و بد را انسان، خود، انجام می دهد؟

امام علیه السلام: کار نیک را انسان انجام می دهد و خداوند به انجام دادن آن فرمان داده است. کار بد را انسان انجام می دهد، و خداوند از انجام دادن آن نهی کرده است.

مادّی: آیا انسان، کار بد را با ابزاری که خدا به او داده است، انجام نمی دهد؟

امام علیه السلام: چرا؛ ولی با همان ابزاری که کار نیک می کند، قدرت بر انجام دادن کار زشتی دارد که خداوند از آن نهی کرده است.

مادّی: بنابراین، انسان در انجام دادن کار نیک و یا بد، آزاد است و دارای اراده و اختیار.

امام علیه السلام: خداوند انسان را از هیچ کاری باز نداشته، مگر این که می دانسته انسان قدرت ترک آن را دارد، و به هیچ کاری فرمان نداده، مگر این که می دانسته انسان قدرت انجام دادن آن را دارد؛ زیرا خداوند، ظالم نیست و کار بیهوده نمی کند و قانونی وضع نمی نماید که انسان، توانایی عمل به آن را نداشته باشد.

مادّی: بنابراین، کسی که خداوند او را کافر آفریده، می تواند مؤمن شود.

امام علیه السلام: خداوند، تمام مردم را با سرشت اسلام پدید آورده و آنها را به کارهایی فرمان داده و از کارهایی باز داشته است. و کفر، صفتی است که انسان پس از انجام دادن عمل خاصی، به آن متّصف می گردد.

خداوند، هیچ کس را در هنگام آفرینش، کافر نیافریده است. موقعی انسان، کافر می شود که آن قدر رشد پیدا کند که توانایی شناخت حقیقت را داشته باشد، و [در این هنگام،] حق بر او عرضه شود و انکار کند. در این صورت، او کافر می گردد.

عدالت خدا

مادّی: اگر خداوندْ عادل است، چرا کودک، بدون این که گناهی کرده باشد، گرفتار دردها و بیماری ها می گردد؟

امام علیه السلام: بیماری ها انواعی دارند: بیماری آزمایش، بیماری کیفر، بیماری عامل مرگ، تو می پنداری که [فقط] غذاهای فاسد، آب های آلوده و یا وراثت از مادر، عامل بیماری است و کسی که کاملًا خود را محافظت کند، بیمار نمی گردد و در این عقیده به نظریه کسانی تمایل داری که می گویند: خوردنی و آشامیدنی، یگانه عامل بیماری و مرگ است، در صورتی که ارسطاطالیس استاد پزشکان، و افلاطون رئیس حکما مُردند و جالینوس، پیر شد و چشمانش ضعیف گردید و نتوانست از مرگ، جلوگیری کند و فعالیت های این دانشمندان بزرگ، برای پیشگیری از مرگ به نتیجه نرسید.

چه بسا بیمارانی که طبیب بر بیماری آنها افزوده، و چه بسا طبیب های دانایی که بیماری ها را خوب می شناختند و درمان آنها را کاملًا می دانستند و در این فن ماهر بودند و مُردند و چه بسا کسانی که اصلًا طب نمی دانستند و مدّت ها پس از آنان زندگی کردند.

با فرا رسیدن هنگام مرگ، علم طب برای آن طبیب، سودی نداشت، و با فرا نرسیدن آن هنگام، ندانستن طب، برای این یکی زیان آور نبود.

آفریننده شُرور

مادّی: بگو بدانم که آیا خداوند در آفرینش، همتا دارد و یا در اداره کردن جهان، کسی با او در ستیزه است؟

امام علیه السلام: نه.

مادّی: پس، آفریننده شُرور کیست؟ درندگان زیانبخش، جانوران خطرناک، زشت رویان فراوان، کرم، پشه، مارها و عقرب ها را که آفریده است، در صورتی که به عقیده شما خداوندْ چیزی را بیهوده نیافریده و آفرینش هر چیز، برای غرض و هدف و فایده ای است؟

امام علیه السلام: آیا به نظر تو دارویی که از عقرب تهیه می شود، برای درد مثانه و از بین بردن سنگ آن، مفید نیست؟

و آیا بهترین تریاق، از گوشت افعی تهیه نمی شود؟

و آیا گوشت افعی برای کسی که مبتلا به جذام است، نافع نیست؟

و آیا کرم سرخی که از زیر زمین به دست می آید، برای درمان خوره سودمند نیست؟

مادّی: چرا، همین طور است. توجّه نداشتم که همین موجودات نامبرده، نقش بسیار مهمی در زندگی انسان دارند.

امام علیه السلام: اما پشه و کک و امثال اینها: یکی از حکمت های آفرینش آنها این است که پرندگان از آنها تغذیه کنند.

مادّی: آیا می توان گفت که تدبیر خداوند در مورد بعضی از پدیده ها ناقص است؟

امام علیه السلام: نه.

مادّی: خداوند، مردها را ختنه نکرده آفریده است. آیا آفرینش قسمت زائد، حکمتی داشته ویا بی فایده وبرخلاف حکمت بوده است؟

امام علیه السلام: حتماً دارای مصلحت و حکمت بوده است.

مادّی: پس چرا آفریده خدا را تغییر می دهید و ختنه کردن را- که کار شماست- بهتر از آنچه خدا آفریده، می دانید و ختنه نکردن را عیب می دانید، در صورتی که خدا مرد را ختنه نکرده آفرید، و ختنه کردن را نیک می دانید، در صورتی که این عمل، کار خودتان است؟ آیا می گویید که این کارِ خدا اشتباه و بر خلاف حکمت بوده است؟

امام علیه السلام: هم کار خدا (ختنه نکرده آفریدن) حکمت دارد و هم کار ما (ختنه کردن) و منافاتی ندارد که هر دو کار، مصلحت داشته باشد، همان طور که می بینیم کودک، وقتی متولّد می شود، از راه بند ناف به مادر متّصل است و خداوند حکیم او را به این صورت آفریده است؛ ولی به انسان دستور داده که آن را پس از تولّد قطع کند، و اگر آن قطع نشود، هم برای مادر زیان دارد و هم برای فرزند.

و همچنین است ناخن های انسان، که خداوند می توانست از ابتدا ناخن را طوری بیافریند که بلند نشود.

و همچنین است آفرینش مو، که ممکن بود طوری باشد که بلند نشود.

و نیز آفرینش تخم در گاوهای نر، در صورتی که اخته کردن آنها بهتر است.

در هیچ یک از این کارها، ایرادی به حکمت خداوند نمی توان گرفت؛ بلکه در این موارد، هم کار خداوند بر اساس حکمت است و هم کار انسان.

دعا

مادّی: آیا شما نمی گویید که خدا فرموده: «مرا بخوانید تا خواسته شما را انجام دهم»،[6]در صورتی که ما می بینیم نیازمند، او را دعا می کند، ولی او اجابت نمی کند، [یا] مظلومْ او را علیه ظالم [به یاری ] دعوت می کند، ولی او یاری اش نمی نماید؟

امام علیه السلام: هیچ کس نیست که خدا را بخواند، مگر این که خدا دعای او را مستجاب می کند. اما ظالم: دعایش مردود است تا توبه کند، و اما غیر ظالم:

اگر اجابت دعایش به صلاح او باشد، دعایش را مستجاب می کند، و اگر به صلاح او نباشد، خداوند بلاهایی را،- به طوری که خودش هم متوجّه نیست- از او دفع می کند و پاداش فراوانی برای روز نیازش ذخیره می نماید.

شخص باایمان و خداشناس، گاه می شود در موردی که نمی داند در واقع به صلاح اوست یا نه، دعا کردن برایش دشوار می گردد.

گاه می شود انسان برای از بین رفتن کسی دعا می کند که بر اساس سنّت تغیرناپذیر آفرینش، هنوز هنگام از بین رفتنش نرسیده است و گاه می شود دعا برای بارش باران می کند، و شاید در واقع، باران آمدن در آن وقت، صلاح نیست؛ چون خداوند به تدبیر جهان، آگاه تر است.

این گونه امور- که مثال های آن فراوان است- در بسیاری از موارد، مانع اجابت دعا می گردد. خوب دقت کن.

ارتباط با آسمان

مادّی: ای حکیم! چرا هیچ کس از آسمان، پایین نمی آید و هیچ انسانی نمی تواند به آن بالا رود و راهی برای بالا رفتن به آن نیست، در صورتی که اگر مردم در هر زمان این منظره را مشاهده کنند، خدایی خدا بهتر ثابت می شود و شک و تردید، بهتر از دل بیرون می رود و یقین انسان نیرومندتر می گردد و مردم بهتر می فهمند که آن جا مدبّری هست که کسی به سوی او می رود و از طرف او باز می گردد؟

امام علیه السلام: آنچه از تدبیر در زمین مشاهده می کنی، از آسمان فرود می آید که بعضی از آنها نیز آشکار است. آیا نمی بینی که خورشید از آسمان طلوع می کند و آن، روشنی روز است و زندگی به آن بستگی دارد؟ [آیا نمی بینی ] ماه از آسمان طلوع می نماید و آن، نور شب است و به وسیله آن، سال و ماه و روز حساب می شود؟ که اگر از حرکت آن جلوگیری شود، مردمْ حیران می شوند و تدبیر جهان به هم می خورد.

تمام اینها علامت این است که در آسمان، مدبّری وجود دارد که تدبیر همه چیز را به عهده گرفته است.

علاوه بر این، خداوند با موسی سخن گفت و عیسی را به آسمان بالا برد و فرشتگان از آسمان فرود می آیند. چیزی که هست، تو آنچه را نبینی، باور نمی کنی، هر چند آنچه چشم تو می بیند، برای فهمیدن حقیقت کافی است.

مادّی: خوب بود که خداوند هر صد سال یک بار، مرده ای را زنده می کرد تا ما از او درباره گذشتگان خود سؤال می کردیم که کجا رفتند و حالشان چگونه است و پس از مرگ چه دیده اند و با آنها چه کرده اند، تا مردم بر اساس

یقین عمل می کردند و شک آنها زائل می شد و کینه از دل آنها بیرون می رفت!

امام علیه السلام: این گونه سخن را کسی می گوید که سخن پیامبران را انکار می کند و آنها را تکذیب می نماید. خداوند در کتاب خود به زبان انبیا کیفیت حال کسانی را که از ما مرده اند، بیان کرده است و آیا کسی هست که راستگوتر از خدا و پیامبران او باشد؟!

علاوه بر این، خداوند تعداد زیادی از کسانی را که مرده اند، زنده نموده است: خداوند، اصحاب کهف را پس از سیصد و نُه سال که از مرگ آنها می گذشت، در زمان قومی که منکر معاد بودند، زنده کرد تا عملًا قدرت خود را برای زنده ساختن مردگان در روز قیامت، نشان دهد.

و دیگر، ارمیا، یکی از پیامبران بود که صد سال پس از مرگش زنده شد.[7]

و خداوند گروهی دیگر را به دعای [حضرت ] حزقیل، زنده نمود.[8]

و همچنین خداوند گروهی را که موسی آنها را به کوه طور برده بود، پس از تقاضای دیدن خدا، میراند و سپس زنده نمود.[9]

داستان مانی

مادّی: داستان «مانی» چیست؟

امام علیه السلام: مانی، کاوشگری بود که مقداری از آیین مجوسی و مقداری از آیین مسیحی را گرفت و به هم آمیخت و آیینی ساخت که با هیچ یک، جور در نمی آمد.

مانی، معتقد بود که دو خدا جهان را تدبیر می کنند: یکی خدای روشنایی و دیگری خدای تاریکی، و روشنایی در حصاری از تاریکی است. مسیحی ها او را تکذیب کردند و مجوسی ها او را پذیرفتند.

پیامبر مجوس

مادّی: آیا خداوند برای مجوسی ها پیامبر فرستاده است؟ من کتاب هایی از آنها دیده ام که دارای مطالب ارزنده و پندهای مفید و مثال های آموزنده بود.

آنها نیز به پاداش و کیفر پس از مرگ، اعتراف دارند و از نظر مذهبی، دارای قوانین خاصی هستند که به آن عمل می کنند.

امام علیه السلام: هیچ امّتی نبوده، مگر این که پیامبر داشته است. خداوند برای مجوسی ها هم پیامبر فرستاد؛ ولی او را نپذیرفتند و کتابش را تکذیب کردند.

مادّی: پیامبر آنها کیست؟ بعضی خیال می کنند که پیامبر آنها خالد بن سنان بوده است.

امام علیه السلام: خالد، عربی صحرانشین بود و پیامبر نبود. این، چیزی است که در بین مردم، شایع است.

مادّی: آیا پیامبرشان، زردشت بوده است؟

امام علیه السلام: زردشت، زمزمه[10] را برای آنها آورد و ادّعای نبوّت نمود. عدّه ای از آنها به او ایمان آوردند، و عدّه ای او را تکذیب نمودند و از جامعه خود بیرونش کردند و طعمه درندگان صحرا شد.

مادّی: آیا مجوس به حق نزدیک تر بودند، یا عرب زمان جاهلیت؟

امام علیه السلام: عرب زمان جاهلیت؛ چون مجوس، تمام پیامبران را تکذیب کردند و هیچ یک از سنن آنها را در جامعه خود پیاده ننمودند. کیخسرو، پادشاه مجوس، سیصد پیامبر را کشته است.

مجوس، غسل جنابت نمی نمود؛ ولی عرب جاهلی، این فریضه را انجام می داد، در حالی که غسل جنابت، یکی از کارهای خاصّ دین حنیف است.

مجوس ختنه نمی کرد، در صورتی که ختنه از سنّت های انبیاءست...؛ ولی عرب، به این سنّت عمل می نمود.

مجوسی ها مرده های خود را غسل نمی دادند و کفن نمی کردند، و آنها را در بیابان ها و میان سنگ ها می انداختند؛ ولی عرب بر اساس سنّت پیامبران مرده های خود را غسل می داد و کفن می کرد و دفن می نمود.

مجوس ازدواج با مادر و دختر و خواهر را تجویز می کرد؛ ولی عرب آن را تحریم نموده بود...[11]

پی نوشت ها

[1] برای وجود پیدا کردن هر پدیده ای، دو شرط باید محقّق شود: یکی این که آن پدیده قابلیتِ شدن و وجود پیدا کردن را داشته باشد؛ و دیگر این که قدرتی که بتواند این کار را انجام دهد، با آن قابلیت، جمع شود. بنابراین، وجود قدرت، بدون قابلیت، تأثیری در پیدایش پدیده ندارد. اموری که عقلًا تحقّقشان محال است، نقص در قابلیت آنهاست، نه در قدرت خدا.

[2] برای توضیح بیشتر، ر. ک: فلسفه وحی.

[3] برای توضیح بیشتر، ر. ک: کتاب «فلسفه ما» ص 542، تحت عنوان (مادّه در پرتو فیریک) تا ص 555

[4] مقصود از آزمایش خدا، فراهم ساختن زمینه پرورش و تکامل است.

[5] اشاره است به آیه: «وَ ما کانَ لِی عَلَیکمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی» (ابراهیم، آیه 22) و «وَ ما کانَ لَهُ عَلَیهِمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ یؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها فِی شَک» (سبأ، آیه 21)

[6] اشاره است به آیه: «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکمْ» (غافر، آیه 60)

[7] اشاره است به آیه: «أَوْ کالَّذِی مَرَّ عَلی قَرْیةٍ وَ هِی خاوِیةٌ عَلی عُرُوشِها» (بقره، آیه 259)

[8] اشاره است به آیه: «أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ» (بقره، آیه 243)

[9] اشاره است به آیه: «فَأَخَذَتْکمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ* ثُمَّ بَعَثْناکمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکمْ» (بقره، آیه 55 و 56)

[10] زمزمه، آواز خاصی است که مجوسی ها موقع غذا خوردن می خواندند (ر. ک: بحار الأنوار، ج 10، ص 179)

[11] بحارالأنوار، ج 10، ص 164- 180

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر