به گزارش ایسنا، این پژوهشگر در اینباره گفت: برای درک این منظور، ابتدا باید به تعریف کلی از پژوهش و تبیین تحقیق کاربردی و تحقیق بنیادی پرداخت و اینکه آیا این تحقیقها و پژوهشهایی که راجع به آنها صحبت میکنیم، مثمرثمر هست یا نه و اصولاً کارکردش چیست؟ همچنین باید دانست که آیا در دنیایی که ما با گسترش ارتباطات روبهروییم و دامنه ارتباطات ما به واسطه مطبوعات، رسانهها، رادیو، تلویزیون، ماهواره، اینترنت و ... بسیار گسترده شده است، و نیز از جانبی دیگر با سهولت سفرها به اقصی نقاط دنیا و طبیعتاً دسترسی به انواع اطلاعات روبهروییم، همچنان شعر و داستان و ادبیات برای ما کاربردی است؟ آیا دردی از زندگی ما را دوا میکند یا نه و در نهایت اینکه با این تعاریف اولیه به این نتیجه برسیم که ادبیات کاربردی بر اساس این تعاریف چه چیزی میتواند باشد؟
او در ادامه افزود: چنانکه میدانید، در تعریفی جامع، پژوهش، یافتن حقیقت از درون واقعیت است، یعنی واقعیتهای موجود را میبینیم، اما بر اساس تحقیق و تفحصی که میکنیم، حقیقت آنها را تبیین میکنیم تا بخشی از حقیقت وجودی آنها را دریابیم. در یک تقسیمبندی کلی درباره پژوهش میتوانیم آن را به دو گونه کلی تقسیم کنیم: تحقیقات بنیادی یا پایهای و تحقیقات کاربردی.
نیازکار گفت: تحقیقهای بنیادی تحقیقاتی هستند که تولید علم میکند، محض دانشند، یعنی یک سری علوم نظری، یک سری تئوریهایی در مورد علوم و دانش مختلف وجود داردکه ما را نسبت به موضوعی آگاه میکند. مثلاً در یک مثال ملموس، دانشمندان علم شیمی ما معتقدند اگر شما دو عنصر هیدروژن و یک عنصر اکسیژن را با هم ترکیب کنید، حاصل آن میشود آب. این یک تئوری است اما مرحله عملی آن ترکیب این عناصر و تولید آب است که این امر به پژوهش کاربردی برمیگردد، بنابراین در پژوهشهای بنیادی آن چیزی که اهمیت پیدا میکند آن است که در واقع شما به یک سری از نظریات و تئوریهایی برسید در مورد محض علم و محض دانش.
او اظهار کرد: به قول نیوتن از زمانی که انسان کشف کرد که باید بر طبیعت احاطه پیدا کند، داستان تحقیق پژوهشهای کاربردی آشکار و آغاز شد. به محض اینکه ما تصمیم میگیریم آن دانش و علم خود و آن نظریههای تئوری دانش را به کالاهایی که در جامعه نیازهای جامعه را مرتفع میکنند، تبدیل کنیم، این پژوهش بنیادی یا پایهای تبدیل میشود به پژوهش کاربردی، بنابراین پژوهش کاربردی در یک تعریف مختصر، تبدیل دانش و علم نظری به علم عملی در جامعه است.
این استاد دانشگاه در ادامه سخنان خود افزود: برای اینکه ما به یک پژوهش کاربردی برسیم، که این پژوهش کاربردی در جامعه در همه عرصههای علوم پایه، علوم پزشکی یا علوم انسانی میتواند ظهور کند، باید جامعهشناختی کنیم، یعنی نیازهای جامعه را بشناسیم و بدانیم جامعه امروز ما چه نیازهایی دارد و بر اساس این نیازها، تحقیقهای بنیادی را که در محض علم و محض دانش صورت گرفته، به تحقیق کاربردی تبدیل کنیم. حالا سؤال این است که آیا این پژوهشهای کاربردی اصلاً خوب هستند یا نه؟ اصلاً ما باید به آنها بپردازیم یا نه؟ اهمیت پژوهش کاربردی بیشتر است یا بنیادی؟
نیازکار همچنین بیان کرد: اگر ما به آن تاریخچه موفقیت کشورهایی توسعهیافته و توسعهنیافته بنگریم، میبینیم اتفاقی که در کشورهای پیشرفته میافتد این است که هرگز تحقیقات بنیادین و پژوهشهای بنیادین خود را فراموش نمیکنند. درست است که نتیجه تحقیقات کاربردی به یک رفاه اقتصادی یا آسایش اجتماعی در جامعه ختم میشود، یعنی شما کالاهایی را تولید میکنید که منجر به رشد اقتصاد و در نهایت رفاه اقتصادی و سلامت اجتماعی آن جامعه میشود، اما این جامعه با توجه مطلق به پژوهشهای کاربردی، پس از مدتی تبدیل میشود به یک جامعه مصرفی و اگر این روند ادامه پیدا کند و تولید علم فراموش شود، یعنی تحقیقات بنیادین کنار گذاشته شود، در واقع این جامعه به یک جامعه مصرفزده تبدیل میشود. بنابرابن درباره اهمیت پژوهشهای کاربردی باید گفت که اهمیت آن پایاپای با تحقیقات بنیادین است، یعنی بر اساس تجربیاتی که آمارهای کشورهای پیشرفته نشان میدهند، آن جوامعی جوامع موفق تلقی میشوند که همگام با تحقیقات کاربردی خودشان، تحقیقات بنیادی را هم فراموش نکرده اند. چراکه اگر فقط به تحقیقات کاربردی بپردازیم، جامعهای خواهیم داشت که کالای آن، کالای اقتصادی است و تولید علم در آن فراموش میشود، در این صورت اتفاقی که میافتد، آن است که تمدن و فرهنگ آن سرزمین قربانی اقتصاد آن خواهد شد و بعد از گذر چند دهه، طبیعتاً وقتی که فرهنگ و تمدن سرزمینی افول کرد، برایند تحقیقات کاربردی هم افول خواهد کرد؛ بنابراین این دو لازم و ملزوم هم هستند؛ جامعهای که اصولاً تحقیقات بنیادی ندارد، دانش آن به موضوعاتی تبدیل نمیشود که فرهنگ آن را نهادینه کند. بنابراین اهمیت پژوهشهای بنیادین و پژوهشهای کاربردی هر دو پایاپای در یک جامعه حرکت میکند برای رشد یک ملت.
این پژوهشگر افزود: اما پرسش دوم اینکه آیا ما میتوانیم از ادبیات به عنوان یک فرایند کاربردی در جامعه یاد کنیم؟ ببینید اگر در واقع در اجتماع نیازسنجی کنیم، نمیتوانیم نقش ادبیات را در جامعه نادیده بگیریم. توقعی که ما از هنر داریم، چیست؟ آیا هنر خلق میشود برای ایجاد لذت هنری صِرف؛ یعنی هنر برای هنر یا اینکه هنر برای اجتماع؟ این دو نظریه، هر کدام به نوبه طرفدارانی دارند که در یک جایگاههایی قابل تأمل است، اما برای دانستن نقش ادبیات در اجتماع، کافی است تاریخچه ادبی را کمی ورق بزنیم، آنگاه میبینیم که اتفاقات مهمی در این عرصه افتاده است.
او اظهار کرد: اگر به مهمترین و مشهورترین رمانهایی که همه ما حداقل در قالب فیلم، نمایش یا کتاب یک بار با آنها روبهرو شدهایم بنگرید؛ مثلا «کلبه عمو تم» را همه شما در ذهن دارید، داستان «بینوایان» را میشناسید، کاراکترها و اتفاقات داستان، به نوعی روایتی از دردشناسی اجتماع است، خب طبیعتاً این اندیشهها تنها از سر تفنن شکل نگرفته است، یعنی آن نویسنده یا شاعر وقتی دست به قلم میشود، فردی نیست که فقط برای سرگرمی مطلبی را نوشته باشد، البته این اطلاق عمومی نیست ولی بسامد بالایی را دربر دارد.
این استاد دانشگاه گفت: ما شاعران و نویسندگانمان را افرادی میدانیم که حکیمند، دانشمندند، صاحب خرد و اندیشه هستند و برای انتقال این دانش و خرد خودشان هست که در قالب شعر یا داستان مطالب را به ما ارائه میدهند، همانطور که نظامی میگوید که: پیش و پسی بر صف کبریا، پس شعرا آمد و پیش انبیاء؛ یعنی بلافاصله بعد از اینکه در پیشگاه خداوند در ردیف اول انبیاء قرار میگیرند، شعرا که حالا در واقع نمایندهای از طبقه اجتماعی ما هستند که صاحبان فکر و اندیشه هستند، در پشت سر آنها قرار میگیرند.
او ادامه داد: بنابراین با یک همچین دیدگاهی از شاعران و نویسندگان مشخص میشود که ادبیات ما چه نقشی در جامعه میتواند داشته باشد. یعنی برای اینکه ما بتوانیم بفهمیم اصولاً علوم انسانی چه کاربردی در جامعه میتواند داشته باشد، باید نقش آن را بشناسیم، وقتی ادبیات ما در قالب رمانهایش با آثار تولستوی و داستایوسکی و دولتآبادی به نوعی با فقر و محرومیت در جامعه مبارزه میکند، به این معناست که نویسندگان ما دردشناسی اجتماعی کردهاند، یعنی محتواخوانی شرایط اجتماع و طبیعتاً بر اساس آن فکر میکنند و راهکار و راهبردی میجویند برای رفع این درد اجتماعی. حالا این حوزه یعنی خلق اثر ادبی میتواند در حوزههای مختلفی موازین اجتماعی، سیاسی، روانشناسی، مذهبی، اساطیری و ... نمود پیدا کند.
فرح نیازکار گفت: حال ببینیم در حوزه فردی، ادبیات چه کاری را انجام میدهد و در حوزه اجتماعی چه کاری انجام میدهد؟ میدانید که در تقسیمبندی از حکمت، به حکمت نظری و حکمت عملی قائلیم، که در حکمت نظری همانطور که میدانید در واقع تقسیمبندی ما مربوط میشود به مابعدالطبیعه، ریاضیات و طبیعیات، ولی در حوزه حکمت عملی ما با سه موضوع روبهرو هستیم؛ سیاست مدن، تدبیر منزل و تهذیب اخلاق. حال ببینیم در حوزه حکمت عملی، کارکرد اجتماعی آثاری که ما به عنوان آثار ادبی خلق میکنیم، چه چیزی میتواند باشد؟ در حوزه تهذیب اخلاق فردی، یک اثر اصیل و نژاده همچون کلیات سعدی ما را پند و اندرزهایی میدهد که به سرانجام سعادت ختم شود: اگر در سرای سعادت کس است، ز گفتار سعدیش حرفی بس است. یعنی کافی است که یکی از این پند و اندرزها را سرلوحه زندگی خودمان بکنیم تا به آن انتظاری که از سعادت فردی خودمان داریم، دست پیدا کنیم. مثلاً سعدی در همین حوزه میگوید: گر راست بگویی و در بند بمانی/ بِه زآنکه دروغت دهد از بند رهایی. این یک عبارت کافی است برای آنکه بیاموزیم باید انسان راستگویی باشیم، حتی اگر در بند گیر افتاده باشیم.
او در ادامه بیان کرد: در عرصه سیاست مدن یعنی علم کشورداری، شما میبینید که وقتی «گلستان» را ورق میزنید از نخستین باب در تربیت پادشاه سخن میگوید، شیوه حکومتمداری را به او آموزش می دهد، و به او یادآور میشود که تو در رأس هرم قدرت قرار گرفتهای، به خاطر داشته باش که آن دو پایه دیگری که در واقع این هرم تو بر آن استوار است، لشکر و رعیتند که باید پاس خاطر آنها را بداری. در تدبیر منزل هم که آموزشها و پندهایی فراوان دارد درباره یادکرد از زن پارسا، مرد نیکو، خانواده نیک، پدر و مادر و فرزند خوب و اینکه هر کدام از اینها باید چه ویژگیهایی داشته باشند. منظور من این است که در واقع در یک اثر اصیل و نژاده که صاحب آن صاحب اندیشه و خرد است، شما همه این موازین را خواهید یافت. بنابراین اگر هنری به نام ادبیات وجود دارد و با قدرت ظهور میکند، برای این است که در بطن خود دردشناسی اجتماع کرده و آن دردشناسی اجتماع منجر به این شده که سخنان اندرزی و کاربردی مربوط به همه نسلها بشود و فقط در یک برهه تاریخی محدود نماند. البته توانمندی آن شاعر یا نویسنده نیز شرط اساسی است، بسیاری از آثار در محدوده زمانی عمر نویسنده، عمرش به پایان میرسد و فراموش میشود و یا حتی شاید پیش از عمر انفسی نویسنده، ولی آثاری که در آن حکمت و اندیشه نهفته است، طبیعتاً فراتر از مرزهای زمانی و مکانی نویسنده حرکت میکند و تأثیرگذار است.
نیازکار متذکر شد: بنابراین اگر ما بخواهیم به یک تعریف برسیم، به جایی میرسیم که مثلاً ماکسیم گورکی میگوید ادبیات قلب گیتی است، قلب جهان است، قلبی که در آن همه آمال و آرزوها، شادیها و غمها میتواند وجود داشته باشد و ما مخاطبان این ادبیات هر وقت با این آثار روبهرو میشویم، با همه عشقها قلبمان میتپد، و با همه اندوهها و غمهایی که در آن نهفته است اندوهگین شویم و یا شاد شویم از همه آن امیدواریهایی که در این آثار به تجلی رسیده است. و یا اینکه تولستوی اصلاً ادبیات را به عنوان تجلیای از خداوند میداند که توسط انسانها بر روی این زمین خلق شده و آفریده شده و مارسل پروست میگوید ادبیات تلاقی تمام ذهنها و اندیشههای بشری است. ادبیات ماندگار جهان در تعالی انسان، عشق، صلح و آزادی تاثیرگذار است. بسیاری از ما با قهرمانهای داستانها، رمانها و شعرها زندگی میکنیم. مسیر زندگیمان را عوض می کنیم به واسطه اینکه الگوپذیر شدهایم از قهرمانانی که شاعران و نویسندگان برای ما خلق کردهاند و همه اینها طبیعتاً تأثیرات اجتماعی و فردی است که ادبیات میتواند در زندگی انسانها بگذارد. پس اگر ما تأثیرات اجتماعی و کارکرد فردی ادبیات را بپذیریم، طبیعتاً میتوانیم باور داشته باشیم که این ادبیات میتواند کاربردی بشود، یعنی اینکه بر اساس نیازسنجی اجتماع و دردشناسی اجتماع ما میتوانیم ادبیات را به سمت ادبیات کاربردی پیش ببریم.
او افزود: یک مثال ساده بزنم، همین امروز شما آماری را که از فروش فیلمهایی که موضوع آنها کمیک و طنز است، با فیلمهایی که ژانر هنری، فلسفی و اجتماعی دارند، مقایسه کنید. انسان امروز به دلیل سرخوردگیهای فردی و اجتماعیای که پیدا کرده است، گرایش بسیار زیادی به تماشای فیلم طنز دارد، میخواهد داستان طنز بخواند، شعر طنز بخواند و از این تفکرات قطعی و رسمی فاصله بگیرد. این امر نشاندهنده آن است که امروز ادبیات عامیانه، در جامعه ما ادبیات کاربردی است. این امر در حوزه موسیقیمان اتفاق میافتد، در حوزه سرگرمیمان اتفاق میافتد، در حوزه روابط اجتماعیمان حتی این موضوع دارد اتفاق میافتد، بنابراین تشخیص اینکه ما در چه زمانی هستیم و در چه مکانی قرار گرفتهایم و اینکه نیاز آن روز زمان و مکان ما چیست، میتواند راهگشایی باشد برای اینکه ما را هدایت کند به سمت اینکه چه نوع کاربردی را از بنیادهای علمیمان داشته باشیم.
نیازکار در پایان اظهار کرد: قهرمانها و شخصیتهای آثار ادبی و خلق شعرها و نمایشنامهها و داستانها در واقع میتوانند به کالاهای فرهنگی ما تبدیل شوند. این تولید کالای فرهنگی یعنی رسیدن به نقطهای که ادبیات کاربردی را برای ما رقم میزند. استفاده از این مبانی در نوشتن سناریوهای فیلمها و نمایشنامههای ما نیز میتواند کاربردی باشد؛ یعنی ضمن آنکه لذتی به خواننده خود و یا مخاطب خود انتقال میدهیم، دانشی را هم انتقال بدهیم که در واقع به نوعی در ژانر ادبیات تعلیمی و انسانی ما نهفته است.